✍تصاویر گلها، گیاهان، ستارگان، ابزار جنگی، شخصیتهای ادبی و ... همرا با توضیحات و نمونههای از شعر و نثر. ✍فیلمها و کلیپهای ادبی https://t.me/joinchat/AAAAAE_PKsBjBFtvmZ9XNg ارتباط با ادمین جهت ارسال تصاویر: @MaryamBehvandi
❇️ گزارشِ شاهنامۀ فردوسی
بخش بیست و ششم:
🌸 خروش کاوهٔ آهنگر بر ضحاک ستمگر
🌷گوینده: آرش نعلچگر
🌷کانالِیوتوپ: persian poetry
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
❇️ گزارشِ شاهنامۀ فردوسی
بخش بیست و چهارم:
🌸 فریدون در خواب ضحّاک
🌷گوینده: آرش نعلچگر
🌷کانالِیوتوپ: persian poetry
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
نکوداشت حکیم راستین نظامی گنجهای
(به مناسبت ٢١ اسفند روز نظامی)
#دکترعبدالرضامدرسزاده
نظامی از شاعران نامدار و تاثیرگذار در گستره ادب فارسی است که جایگاه کنونی خویش را با کاردانی و دانایی زبانی و فکری به شایستگی به دستآوردهاست.
این شاعر نامدار که همین شعرهای فارسیاش او را ستارهای فروزان در سپهر فرهنگ ایران زمین قرار میدهد، از بهترین کسانی است - که چون خاقانی - در بازسازی روند شعر فارسی در سده ششم پس از آن همه اعوجاج نقش آفریدهاست.
اشاراتی که شاعر به طرز و سیاق و شیوه شعر خود دارد و مجبور میشود بهناچار پاسخی هم به حاسدان و منتقدان سبک شعر خود بدهد، گویای آن است که در عهد نظامی، جدال بر سر شعر احسن کم نبودهاست و این حکیم نامدار توانستهاست با وجود متروک بودن برخی موضوعات مانند عشق لیلی و مجنون و فرهاد و خسرو و شیرین و نیز مطرود بودن کسانی مانند اسکندر و از قلم افتادن کسانی چون بهرام، اینان را با وجود نگاههای سرزنشآمیز منتقدان، به ضیافت شعر خویش بیاورد و خاطرهای ماندگار با ایشان رقم بزند.
این کار نظامی؛ به رخ کشیدن ظرفیت و توان زبان فارسی در پروراندن منظومههای بزمی و تاریخی و اخلاقی هم هست که مقلدان او هم با تکرار شیوه خاص نظامی، بر این مهم تاکید ورزیدهاند.
این هم که توجه به او اکنون در سرزمینهای تاریخی، چندان بی چالش نیست؛ روایتی است از شهرتی که همگان آن را برای قوم و تبار خود دست و پا میکنند که فینفسه این تدارک اگر نافی ارزشهای تاریخی و فرهنگی نباشد، پذیرفتنی و ستوده است اما این اختلاف سلیقه گویای آن هم هست که اگر نظامی هم به چنین مسایلی پای دادهبود، بسیار فرصتها را از دست میداد.
اگر نظامی روزی با شعر خویش؛ سخن را تازه کرد اکنون همین سخنان نام او را تازه نگه میدارد و ما را یادآور میشود که پیشنیاز بقای نام و ذکر سایر، بذل دانایی و توانایی از سر مهر و صداقت به آستان بلند فکر و فرهنگ ایرانی است.
ظرفیتهای زبانی و فکری نظامی او را شاعری فرازمانی و فراسرزمینی نشان میدهد که حتی نقش بستن هر پرچمی بر نگین نام او، مانع از ارادتورزی دیگران نخواهد شد.
نظامی به همگان -به ویژه مدعیان و پیروان شعر - آموخت که تازگی و نو بودن هنر از درون خود شاعر برمیخیزد و تحسین و انکار دیگران گاه چیزی جز هیاهوی زودگذر نیست که شاعر راستین شان خود را فراتر از توجه به آن میداند.
این که اکنون ادیبان و هنروران عصر تا چه اندازه نظامی را به نسل جوان جدید -که در معرض حواسپرتی ناشی از زرق و برقهای بیهوده عصر و جنجالهای سیاسی قرار دارد-معرفی کردهاند، خود نکتهای است که درنگ در آن بسیاری کمکاریها و کجسلیقگیها در اولویتبندی کارها و کارکردهای فرهنگی و ادبی و هنری را شرمسازانه به ما نشان خواهد داد گرچه نمیتوان در همین جار و جنجالها، کوشش دوستداران نظامی را در ترویج نام و شعر او نستود.
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
سید احمد کسروی ( ۱۲۶۹ - مقتول۲۰ اسفند۱۳۲۴ ش) از بزرگترین تاریخ دانان معاصر، پژوهشگر، منتقد دانا، مترجم وقتی فامیل خویش را از " حکم آبادی" به کسروی( : منسوب به خسرو، لقب پادشاهان ساسانی) تغییر داد یعنی خویشتن را ( پارسی تبار) خواند جناب ملک الشعرا بهار با سرودن رباعی زیر، با توجه به پیشوند ( سیّد) به سیادت یا پارسی تبار بودن و نیز موردی دیگر اوتشکیک کرد.
ای تازی، تُرک معنوی از چه شدی
وی ترک محقق، نبوی از چه شدی
وربودی ترک و بعد سیّد گشتی
از سید ترک، کسروی ازچه شدی
مجله نقد وبررسی. ش ۸ . ص ۱۹۰
با سپاس از استاد مسعود تاکی بزرگوار
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
ده روز آخر سال، دهه «فرهادیه» نام دارد که گوش دادن هر روزهی آهنگ « بوی عیدیِ » فرهاد از آداب مهم این دهه است...
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
📽 استاد شفیعی کدکنی بر مزار استاد ایرج افشار
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
از زیباترین کلیپ هایی که تاکنون درباره زنان ساخته و دیده شده است، حتما ببینید😍
.ترانهٔ #قدرت_را_به_زنان_بسپارید.
اثر #کوین_مور گیتاریست و ترانه سرا
کاش دنیا دستِ زنها بود. زنها که زاییدهاند یعنی خلق کردهاند و قدرِ مخلوق خودشان را میدانند.قدرِ تحمل و حوصله و یکنواختی و برای خود هیچ کاری نتوانستن را. شاید مردها چون هیچ وقت خالق نبودهاند، آن قدر خود را به آب و آتش میزنند تا چیزی بیافرینند.
اگر دنیا دستِ زن ها بود، جنگ کجا بود؟
#سووشون
#سیمین_دانشور
#روز_جهانی_زن_مبارک.
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
فرق بسیاری است بین کسی که کم می آورد
با کسی که کوتاه می آید....
کتاب : جزیره ی سرگردانی
نویسنده : #سیمین_دانشور
#هجدهم_اسفند_سالمرگ_سیمین_دانشور
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
با زحمت و ضعف بسیار گفت:
«بیاور تا ببینم»
▪️در آخرین روزهای بیماری مُهلكی كه گرفتارش بود، به دیدارش رفته بودم، برای این كه حرفی زده باشم گفتم: «چاپ تازهای در لندن از الفهرستِ ندیم شده است، بر اساس نسخههای مهمی كه فلوگل و بایرداج و تجدد و دیگران ظاهراً آنها را ندیده بودهاند.»
با این كه در بدترین حالات جسمانی بود، با زحمت و ضعفِ بسیار گفت:
«بیاور تا ببینم.»
بُردم. و دیده بود و در مواردی با «مداد» نكتههایی را خط كشیده بود.
همهٔ ما به ایران دلبستگی داریم. امّا این دلبستگی امریست ذاتِ مراتبِ تشكیک و در لحظهها و فرصتهای خاصّی خودش را نشان میدهد، یا جلوه میكند. در بقیّهٔ احوال، ما، زندگی روزمرهٔ خود را داریم و به هزاران مشغلهٔ دیگر میاندیشیم و اگر ضرورتی پیش آید، یادی هم از میهن عزیز میكنیم. امّا ایرج افشار از آن مردان نادری بود كه خواب و بیداریاش، سفر و حَضَرش و تکتک دقایق عمرش، در هر كجای جهان كه بود، مصروف اندیشیدن به ایران و فرهنگ ایرانی میشد و همّت او هیچ چیز دیگری را برنمیتافت.
بزرگا مردا كه او بود.
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
عکس: در تشییع پیکرِ استاد ایرج افشار
#دریغا_افشار
❄️☃️
حتی آن که شیفتهی شعر نیست، آن که ادبیات را جدّی نمیگیرد و آن که به شاعری پوزخند میزند، درهای گشودهشدهی درونش را مدیونِ شعر و شاعریست؛ بیآنکه بداند نسلبهنسل، کلمات، چهگونه در سفر بودهاند تا به آنجایی که او ایستاده، برسند؛ بیآنکه بداند، خونِ رگِ زندگی و آزادیِ انسان، چهگونه از کلمه، در خروش است.
آری، مَست کنید؛ به هر شکل که دلخواهتان است؛ از شراب، از شعر، از عشق، یا شاید از پرهیزگاری.
ویدئویی از سِرژ رِجیانی (خوانندهی ایتالیایی/ فرانسوی) دربارهی شعری از بودلِر.
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
«آیا به روایت #شاهنامه منظور از توران همان ترکستان است؟»
در متون پهلوی چند بار به جای توران به صراحت ترکستان گفته شده مثلا در فقره ۷ از فصل ۳۳ بندهشن چنین آمده است که، افراسیاب پس از کشتن زنگیاپ و تسلط بر ایرانشهر« بس مردم از ایرانشهر ببرد و به ترکستان نشاند» و باز در همین فصل چنین آمده است که سیاوش پس از رنجیدن از پدر سوی افراسیاب به زینهار رفت و دیگر به ایران باز نگشت بلکه « تنها به ترکستان شد و دخت افراسیاب به زنی گرفت.»
در شاهنامه هم توران سرزمین ترکان است:
یکی پهلوان بود شیروی نام
دلیر و سرافراز و جوینده کام
بیامد ز ترکان چو یک لخت کوه
شدند از نهیبش دلیران ستوه
فردوسی
یکی ترک بدنام او گرگسار
گذشته بر او بر بسی روزگار
دقیقی
بنا به روایت فردوسی زبان تورانیان ترکی بود و این معنی از دو بیت زیر به خوبی مشخص است:
بترکی چو آن ناله بشنید هوم
پرستش رها کرد و بگذارد بوم
چنین گفت کاین ناله هنگام خواب
نباشد مگر بانگ افراسیاب
در اوستا خاصه گاتاها به هیچ روی دلیلی یافت نمیشود که مؤید ترک بودن تورانیان باشد.
و کلمهٔ «تور» نیز در زبان فارسی به معنی «گْرد» و پهلوان و بهادر(فرهنگ برهان جامع)
است. در لهجههای کوردی و طبرستانی به معنی خشمگین و تند خو و غیور است.
بنا بر این مقدمات باید فرض کنیم که که تورانیان اصالتا عبارت از اقوام آریایی و از خویشاوندان ایرانیان بودهاند، منتهی قوم ایرانی به سرزمین ایران مهاجرت کردند و شهر نشینی اختیار کردند و کم کم به آریاییهای دیگری که به تقاضای محیط و اقلیم چادر نشین بوده و به عادت چادر نشینان غالبا به سرزمین آباد مجاور خود(ایران) هجوم میآورده اند، به تحقیر نگریستند و انان را غیر از خود و «توریه» خواندند. اما قبایل آریایی میان جیحون و سیحون اندک اندک بر اثر هجوم قبایل جدید آریایی و غیر آریایی مانند سکاها و تخاریان و ترکان به تناوب صورت گرفت به داخل ایران رانده شدند و نام ایشان به قبایل مهاجم جدیدی داده شد که هجوم انها اغلب تا داخل ایران نیز ادامه مییافت. در عهد ساسانیان این مهاجمات بیشتر به وسیلهٔ قبایل ترک نژاد صورت میگرفت و به همین سبب است که میبینیم در آثار این دوره سرزمین توران غالبا ترکستان یا کشور خیون(هون) خوانده میشود و تورانیان از نژادهای غیر آریاییند و به همین جهت هم در خداینامه، توران به معنی ترکستان و تورانیان مفهوم ترکان داشت و از اینجاست که ما در ماخذ اسلامی و در شاهنامه نیز عین این فکر را میبینیم.
حماسه سرایی در ایران، دکتر #ذبیح_الله_صفا
تهران: فردوس،۱۳۷۴ صص، ۵۹۳_۵۹۲
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
«غوغایی ای درخت!»*
#دکتراحمدرضابهرامپورعمران
در اساطیر و آیینهای بدوی، آنیمیسم یا جانگرایی نقش تعیینکنندهای در تفسیرِ پدیدهها و درکِ آدمی از عناصر جهان داشت. در نگاهِ بشرِ بدوی، همهچیز جان داشت. درختان گاه توتمِ قبیلهها و یا خدایانِ گیاهی تلقیمیشدند و قربانی و نثارکردن به درگاهِ خدای باروری و رویش، بیانگرِ چنین نگرشی بودهاست. همانگونه که در یادداشت دیگری یادآورشدم ریشهٔ آیینیِ رسمِ «سرِ خر یا خوک بر بوستان آویختن» (برای دفعِ چشمزخم) از چنان باورهایی سرچشمهگرفته و احتمالاً پیشینهٔ آن به یونان و روم میرسد.
روییدنِ «پرِ سیاوشان» از خونِ سیاوش و نیز سبزشدنِ انار از دستهٔ تیشهای که فرهاد بر فرقِ خود زد و خونش بر زمین ریخت نیز در زمرهٔ همان کارکردها است. و البتهکه نباید اینگونه باورها را با مقولهای همچون جانبخشی یا تشخیص که آرایهای پرکاربرد در عالمِ ادب است، یکیانگاشت.
وجودِ درختهای مقدس در فرهنگِ ایرانی («بسْتخمه» و «هومِ سپید») و اسلامی («سدرةالمنتهی» و «طوبی») و نیز درختهایی در باورهای عامیانه (ازجمله «درختِ مُراد» که به آن دخیلمیبندند) جلوههایی دیگر از همان باورها است. حکایتی شوخطبعانه در گلستان نیز بازتابدهندهٔ این باور است: پیری که صاحبِ فرزند نمیشده در پای درختی مقدس از خداوند حاجتِ خویش میطلبد و صاحبِ فرزندی خوبروی میشود. ادامهٔ حکایت: «شنیدم که پسر با رفیقان همیگفت: چه بودی گر من آن درخت بدانستمی، تا دعاکردمی و پدرم بمردی!» (گلستان، بهکوششِ استاد یوسفی، انتشاراتِ خوارزمی، ص۱۵۱).
در منابعِ کهن نیز آمده زرتشت سه چیز از جهانِ مینو برای گشتاسب هدیهمیآورَد که عبارت اند از: «۲۱ نسک اوستا»، «آتشِ همیشهفروزان» و «سرو». و ماجرای سروِ کاشمر نیز زبانزد است: هنگامی که متوکل، خلیفهٔ عباسی به بریدن و انتقالِ آن سرو به بغداد، فرمانمیدهد، پیش از آنکه درخت را به دروازهٔ شهر برسانند، خلیفه خود جانمیسپارد. اینگونه روایتها فراوان است و گویا باور به وجودِ درختِ وَقواق (که میوهاش ظاهری چون سرِ آدمیزاد داشت) و درختِ سخنگو که افسانههایش در قصههای کهن آمده نیز باید در چنان باورهایی سرچشمهداشتهباشد.
از دیرباز بر خاکجای عزیزان سرو میکارند. این درختِ همیشهسبز درحقیقت نمادی از تداومِ زندگیِ آن عزیزِ ازدسترفته است؛ و حافظ برهمیناساس سروده:
باغبانا! چو من زینجا بگذرم حرامت باد
گر بهجای من سروی، غیرِ دوست بنشانی!
جای دوری نرویم، تا همین اواخر آیینی میان باغداران مرسومبوده از این قرار: اگر درختی دوسهسالِ پیاپی میوه نمیداد، صاحبِ باغ تبربهدست بهسراغشمیرفت. اما از نزدیکان و ریشسفیدان کسانی پادرمیانیمیکردند و او را از بریدنِ درخت منصرفمیکردند و ضمانتمیکردند سالِ دیگر حتماً ثمرخواهدداد. و بدینگونه مسأله ختمِبهخیرمیشد. این باور در متونِ کهن نیز آمدهاست.
براساسِ چنین باورهایی بوده که نظامی در خسرووشیرین سروده:
درختافکن بود کمزندگانی
به درویشی کشد نخجیربانی**
و در اسکندرنامه نیز میخوانیم:
چو شد بارور میوهدارِ جوان
به دستِ تبر دادنش چون توان؟!
امروز نیز بر ما مسلّم است اگر درختها و جنگلها، این ریههای حیاتیِ جهان و جهانیان را نابود کنیم، بشر «کمزندگانی» خواهدشد!
* وامی است از شعرِ زیبای «غزل برای درخت» سرودهٔ سیاوش کسرایی.
** ازضربالمثلهای مازندرانیها است: سَربُر (شکارچی) و بُنبُر (یا: «داربُر») از زندگی خیرنمیبینند.
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
من آن درختِ زمستانی، بر آستان بهارانم
که جز به طعنه نمیخندد، شکوفه بر تن عریانم
ز نوشخند سحرگاهان، خبر چگونه توانم داشت
منی که در شب بیپایان، گواه گریهٔ بارانم
شکوهِ سبز بهاران را، برین کرانه نخواهم دید
که رنگِ زردِ خزان دارد، همیشه خاطر ویرانم
چنان ز خشمِ خداوندی، سرای کودکیام لرزید
که خاک خفته مبدّل شد، به گاهوارهٔ جُنبانم
درین دیارِ غریب ای دل، نشانِ ره ز چه کس پرسم؟
که همچو برگِ زمینخورده، اسیرِ پنجهٔ طوفانم
میانِ نیک و بد ایّام، تفاوتی نتوانم یافت
که روز من به شبم ماند، بهار من به زمستانم
نه آرزوی سفر دارد، نه اشتیاقِ خطرکردن،
دلی که میتپد از وحشت، در اندرونِ پریشانم
غلامِ همِت خورشیدم، که چون دریچه فروبندد
نه از هراسِ من اندیشد، نه از سیاهی زندانم
کجاست باد سحرگاهان، که در صفای پس از باران
کند به یادِ تو، ای ایران! به بوی خاک تو مهمانم.
#نادر_نادرپور
در طلسم شعر، منتخب چهار دفتر شعر؛ تهران: انتشارات سخن، چاپ اول، ۱۳۸۴، ص ۳۷۴_۳۷۵
#روز_درختکاری🌲🌳
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
❇️ گزارشِ شاهنامۀ فردوسی
بخش بیست و یکم:
🌸 ضحاک و همدستی در قتل پدر
🌷گوینده: آرش نعلچگر
🌷کانالِیوتوپ: persian poetry
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
به احترام دکتر مصدق و سالروز درگذشت او ۱۴ اسفند۱۳۴۵
دکتر داریوش شایگان درمصاحبه ای گفته است:
درزمان پیروزی دکتر محمدمصدق و کوتاه کردن دست انگلیس از نفت ایران،همراه با دوستان ایرانی ام در انگلستان ،برای گذران تعطیلات به یک اردوی کشاورزی در نزدیکی استرانفرد ( شهر زادگاه شکسپیر) رفته بودیم، در آن جا ایتالیایی ها،فرانسوی ها و آلمانی ها هم بودند، شبی دورهم جمع بودیم،مهمانی بود می خوردیم وشادبودیم
،میزبان شخص انگلیسی ،جامش را بلندکردو گفت به سلامتی علیاحضرت ملکه. من ( شایگان) غیر ارادی وگویی تحت تاثیر پیروزی دکترمصدق در دادگاه لاهه،یکمرتبه گفتم: به سلامتی مصدق . این اعلان جنگی بود که به میزبان داده می شد. سکوتی مرگبار چیره شد،ناگاه دوستی اهل ایتالیا که فلورانسی باذوقی بود وگاستون نام داشت به کمک من آمد و آب پاکی راریخت وگفت به سلامتی مصدق،همه ایتالیایی ها بی درنگ از جابرخاستند برخاستند وباهم فریاد برداشتند که به سلامتی مصدق. فرانسوی ها نیز همین کار را کردند و بزودی هلهله ونمایش مخالف از همه سو برخاست. مرد انگلیسی، مکثی کرد،نگاهی شرمناک به من افکند،سپس خندید و گفت : اوکی. اول به سلامتی مصدق وبعد به سلامتی ملکه. عجیب این بود که او این کار را از صمیم دل گفت وکرد
( زیر آسمان جهان، مجموعه گفتگو با رامین جهان بگلو، قسمت مصاحبه با دکترشایگان، ترجمه نازی عظیما. ص ۳۶ و۳۷)
۲ - سخنی دیگر در باره دکتر مصدق
دکترحسن کامشاد، نویسنده و مترجم و...حکایت می کند : "وقتی در دانشگاه آکسفورد تدریس می کردم. دانشگاه از جواهر لعل نهرو، بزرگمرد دانش وسیاستمدار هندی دعوت کرد که برای دانشجویان و استادان آکسفورد سخنرانی کند. نهرو آمد و با آن میزان سواد وزبان پرتاثیر خود بهترین سخنرانی را ارائه داد ومقام هندرا در میان کشورهای مشترک المنافع به بالاترین مرتبه ارتقا بخشید.همراه نهرو جوان دانشوری بود اهل هند، که اتفاقاً زمانی درهمین آکسفورد دانشجوی من ( کامشاد) بود از او خواستم که برای من وقت ملاقات از نهرو بگیرد. چون با آقای نهرو روبه رو شدم ضمن معرفی خود و تشکر از او و ارزش کلامشان در میان دانشگاهیان انگلیس، از سر ارادت و خوش سخنی عرض کردم: ای کاش کشورما( ایران) نیز کسی به عظمت شما داشت. کامشاد می نویسد : نهرو باشنیدن این سخن ،آن گونه به من تشر زد ایران معاصر،دکتر مصدق بزرگ داشت، شما با او چه کردید؟!"
( حدیث نفس. ج ۱. ص ۱۵۵)
گزینش : استاد مسعود تاکی
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
❇️ گزارشِ شاهنامۀ فردوسی
بخش بیست و پنجم:
🌸 زاده شدن فریدون و بالیدنِ او
🌷گوینده: آرش نعلچگر
🌷کانالِیوتوپ: persian poetry
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
با احترام به چنارهای سالخورد برغان
ایرانیان چنار را درختی مبارک میدانستند. تا آنجا که دیدنش را در خواب، به شخصی مبارک که خیر و منفعت او به دیگران برسد، تعبیر میکردند. چنار اسباب بزرگی را آماده داشت؛ بشکوه و تناور و سرافراز بود. و دیرینهسال. همانکه فردوسی فرمود: «گذشته بر او بر بسی روزگار».
نشان بقا بود چنار. رمز تاب آوردن. و سبکسران نورسید را پس پشت افکندن که:
فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان
آن گه شود پدید که نامرد و مرد کیست
نمونهٔ ایران!
دانهاش را پادزهر میدانستند. چوبش را مرغوب و برگش را ضماد چشم. میگفتند شبپره را از چنار بیم و بیزاری است و اگر چنار بسوزد دودش پرستوها را بمیراند. پوست و دانهاش مرهم سوختگی بود و چه پیوندی بود چنار را با آتش و سوختن!
نه فقط چوبش هیمهای دلخواه بود که باور داشتند همه عمر آتشی در دل نهفته دارد و آخرالامر در آتش خویش بنشیند و بسوزد:
کندهٔ پیر آتشاندیشم
آرزومند آتش خویشم
اگر میوهدار نبود، بالادار و سایهدار بود. آرایش روزگار بود. خنکای سایهٔ بلندش مأمن مرغان و آسودنگاه مردمان بود. زیر سایهٔ امنش هم عشرت بود و هم عبادت.
آمیزگار درختی بود چنار. اهل پیوند. دانای پیشینه نوشت چون شاخ انگور و انجیر با چنار پیوندد، میوهاش شیرینتر باشد. برکتش واسع بود.
در خیال شاعران، برگ چنار به دست مانند شده؛ دستی همیشه تهی و همواره گشاده و در نگاه مولانا رقصان. در عین تنگدستی توانگردل!
از بس خوشنام و دوستکام بود، ریختن برگهایش در پاییز را به زربخشی بیدریغش نسبت کردهاند. یک بخشندگیاش این که در بهار و خزان، به باغ و بستان رونق بخشیده؛ انبوهی از رنگ؛ از سبز تا زرد تا سرخ.
برکت چنار مستدام بود. حتی در تنهٔ پیر پودهاش، دکان و آغل میساختند. محکمه و زندان هم ساختهاند.
و چه سازگار و جانسخت بود چنار. با همهٔ سالدیدگی هیمنهٔ مرگ را نمیپذیرفت. اگر میسوخت یا خشک میشد، از تن و جانش، جوانه میجوشید. پاجوشها میبالیدند و استمرار مادر میشدند؛ از یک چنار هفت چنار و ده چنار میجَست.
نمونهٔ ایران!
کاشتنش نشان دوراندیشی و بردباری بود. کاری از اقلیم «ما بکاریم دیگران بخورند». پس ایرانیان در آتشگاه و مسجد و خانقاه و هر بقعهٔ محترم چنار کاشتند. چنانکه در کوشک و سرا و خیابان و بستان. شهر و دیه و کوی و گذر و دره و کوه ایران نام از چنار گرفته؛ از «چنار» تا چناران، پاچنار، چشمهچنار، تختهچنار، تنگ چنار، چناربن، چنارستان، چنار رباط، باغ چنار، قلعهچنار، دهچنار، هفتچنار، چنارسوخته و...
اصلاً ایران است و چنارهایش. از آن چنار که رستم، شغاد را به تیر آخر، بر او بدوخت تا هفتچناران بریانک تهران که بقعه نبود، اما به خاطر این هفت چنار، تقدسی یافت.
چنارهای بلندبالای اصفهان یاد باد که هر چشمی را خیره میکرد. چنارهای کاشان و اصطهبانات. و چنارهای تهران؛ «شهر چنار». سیاح فرنگی نوشت که در هر کوی و برزن تهران چنارهایی سخت تنومند هست. بادا که ازگزند دیوان دور بماند چنارهای تهران. آمین!
و چرا ننویسم که دوازدههزار چنار نسا یاد باد؛ آن کانون قدیم تمدن ایرانی. از پشت سیم خاردار یاد باد. امروز یاد باد و فردا یاد باد.
ای خوشا چنار زرآباد قزوین و اشکهای سرخش در روز عاشورا. سرسبز باد آن باوری که حصاری از قدس و ایمان دور چنار کشید تا از آسیب نامردمان در امان باشد.
ای خوشا چنار محتشم نطنز که آب از قنات آتشگاه و مسجد و خانقاه خورده. خرّما چنار شگرف مسجدجامع قمصر. زهی چنار بزرگوار باغوار تویسرکان. خهی چنار والاگهر تنگ چنار مهریز. چنارهای نیاسر در کنار آتشکدهٔ خاموش یاد باد. چنارهای کمربستهٔ سرکان. چنارهای بشقارداش بجنورد. چنار قلعهسرد دهدز. سلام خدا بر چنار شاهوار امامزاده صالح تجریش. در بهشت برویاد چنار آببخش استهبان.
زنده بماناد آن چنارهایی که ایرج افشار دید و دربارهشان نوشت. رحمت خدا بر شاه عباس و چنارهای عباسیاش.
درودها بر ناصرالدینشاه و دقتهای نغزش در کار چنار. باران مغفرت بر او ببارد که به زیارت چنارهای کهن میرفت و وصفشان را مینوشت. یاد باد «عباسعلی»؛ آن چنار پیر ارگ ناصری که نظرکردهٔ حضرت عباسش میدانستند و اهل حرم شاه، از خشم شاه، به آن چنار پناه میبردند و شاه به حرمت آن نام که چنار پیر به او منسوب بود، از خطای آنان درمیگذشت. آفرینها بر رضاشاه و چنارهایی که کاشت و رحمت بر قانونی که گذاشت تا دولت و ملت موظف باشند از درختان کهن محافظت کنند.
های که سیراب باد آن چنارهای رستاق یاجی در نزدیک ارس. آنجا که به دست روس منحوس از ایران کنده شد. پیران یاجی از شوق و غم ایران میگریستند و میگفتند به این امید آن چنارها را کاشتهاند که ببالد. تا مأموران دولت ایران باز بیایند و آنان را به بهانهٔ خراج ندادن بر چنار ببندند و سیاست کنند.
آری! ایران است و چنارهایش!
#دکترمیلادعظیمی
❄️☃️
۲۰ اسفند، زادروز بازیگر بیهمتای سینمای ایران، بهروز وثوقی، گرامی باد!
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
به مناسبت سالروز کشته شدن سید احمد کسروی (۲۰ اسفند ۱۳۲۴ ش)
در دایره المعارف مصاحب زیر مدخل نام کسروی آمده است:
مورخ، ادیب ، دعویدار اصلاح جامعه، نویسنده، منتقد معاصر. کسروی زبان های عربی، انگلیسی و فرانسه را می دانست و بازبان پهلوی و ارمنی آشنایی داشت .در زمینه های مختلف ادب ،تاریخ،اجتماع ،اقتصاد و مذهب آرای مخصوص به خود داشت که حدود ارزش آن ها یکسان نیست. بی گمان در زمینه تاریخ نویسی چیره دست بود وتحقیقات او کاملاً ابتکاری ومنحصر است و از دقت و وهوشیاری او حکایت می کند.
استاد ایرج افشار ، در کتاب نادره کاران، کتاب های تاریخی وتحقیقی مرحوم کسروی را - باذکر نام وتاریخ انتشار ۱۴ اثر برشمرده و کتاب هایی که درمسائل اجتماعی وسیاسی نگاشته است ۴۱ اثر با مشخصات هریک ذکر کرده است.
و ایضاً کتبی که به زبان عربی نوشته است ۴ کتاب با ذکرنام آورده است
و مجلاتی که منتشر کرده با تعداد شماره و نام و زمان انتشار ۵ مجله گفته است
( ازص ۳۵ تا ص ۳۸ چاپ اول)
سعید نفیسی درباره کسروی می نویسد:
نخستین آثار کسروی مقالات تاریخی بود که در روزنامه نوبهار هفتگی زیر نظر ملک الشعرا بهار انتشار می یافت. تازگی مقالات کسروی ،روح پرخاش و بدبینی و گاه بدگویی تند نسبت به خاورشناسان بود که تا آن روز کسی جرئت نکرده بود بر ایشان خُرده بگیرد. چه کسروی می گفت : تردیدی نیست که بزرگترین بدبختی ایرانیانِ امروز رعب و یک نوع حس حقارتی است که نسبت به اروپائیان دارند.... ( مقالات نفیسی)
برای نمونه. ادوارد براون انگلیسی ترجمه ای از تاریخ " ابن اسفندیار " کرده بود چون کسروی با این اثر براون روبرو شد ومتوجه لغزش ها و اشتباهات فراوان اوشد نقد تندی علیه این پژوهشگر غربی نوشت و به نشانی علامه قزوینی فرستاد تا به دست براون برساند قزوینی بارها بر ایرادات کسروی علیه پروفسور براون صحه گذاشت اما به سبب دوستی عمیقی که با براون داشت و احترام به ساحت او ،نقد کسروی را به دست وی نرساند.
کسروی با ذکر دلایلی مجعول بودن تبار ونژاد صفویه وسید نبودن شیخ صفی را ثبت تاریخ کرد
او، صوفیگری را که یکی از تجلیات روح ایرانی است و روشنگر ناامیدی بشر در مقابل فرمان های بی منطق سرنوشت بود ،محکوم کرد و آن را درانحطاط کشور و شکست های نظامی موثر فرض کرد.
کسروی از دانش های مندرس و کم فایده مانند علم بدیع ومعانی وبیان ونظایر آن انتقاد می کرد
آیین واقعی کسروی خداشناسی ومردم دوستی بود و در این راه است که باگاندی،پیشوای اجتماعی هند، همگام می گردد.
فریدون آدمیت می نویسد : مهمترین آثار کسروی دوکتاب است یکی زبان آذری یا زبان باستان آذربایجان ( سخنی تازه در آن زمان) ودیگر کتاب
شهریاران گم نام در سه جلد که این نگاه هم نمونه تتبع نو وبکر علمی است، آدمیت می گفت: اگر کسروی هیچ نوشته دیگری نداشت همین دو اثر کافی است برای او پایگاهی بلند علمی ای بشناسیم.
مهمترین کارکسروی در زمینه نگارش تاریخ( کتاب تاریخ مشروطه ایران)است که بهترین و دقیق ترین کتابی است که در زمینه این جنبش بزرگ ملی نگاشته شده است...
در باره عظمت مقام واندیشه بدیع و نگاه او به قرداد های اجتماعی و وظایف بشر از دیدگاه خالی از خرافات او، ازسطح درک ودریافت بسیاری بالاتر
بود که منجر به قتل او و رهایی قاتلش از بند قانون شد
نظر او درباره شعر وسعدی وزبان و واژه سازی ها
جای بسیار گفت وگو هاست
جز مآخذی که دربالا به آن ها اشاره شد
دوستان عزیز را به کتاب وزین ومعتبر " پژوهشگران معاصر ایران، هوشنگ اتحاد ۱۳۸۰. ج ۴. از ص ۱ تا ۱۵۰ " رهنمون می شوم.
پژوهش استاد مسعود تاکی
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
📽 #مستند یک صبح تابستان با سیمین دانشور
روایت ناصر زراعتی
(گفتوگو با #سیمین_دانشور در خانهی خودش)
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
📽 شراگیم یوشیج
از پدرش نیما میگوید.
#نیما_یوشیج
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
«نامهای بامسمّا در آثار سیمین دانشور»
#دکتراحمدرضابهرامپورعمران
برخی از نویسندگان به تناسبِ میانِ نامِ شخصیتهای آثار و روحیّاتِ آنان توجهی ویژه دارند. همانگونه که انتخاب نام برای «توراهیها» و «نورسیدهها» ممکن است ماهها ذهنِ والدین را به خود مشغول بدارد ( تا همین اواخر مراسمی باعنوان «نامگذاران» وجود داشته) انتخاب نامی زیبا، یگانه و نیز گاه توجه به تطابقِ دالّ و مدلول برای نویسندگان نیز اهمیت فراوانی دارد. این نکته دغدغهٔ برخی از نویسندگان و شاعران بزرگِ ایران نیز بودهاست. نمونهرا نظامی در هفتپیکر داستانی دارد با عنوانِ «خیر و شر». ماجرای بدجنسیهای همسفرِ نارفیقی (شر) است که بهسبب دریغکردنِ جرعهای آب، چشمانِ رفیقِ خویش (خیر) را از حدقه بیرونمیآورد و درنهایت او را بهامانِخدا رها میکند. درپایانِ حکایت همسانی اسم و مسمّی اینگونه بیان میشود:
گفت اگر «خیر» هست خیراندیش
تو «شر»ی جز شرت نیاید پیش!
در ادبیات جهان نیز نمونهها فراوان است. میگویند بِکِت نام «گودو» را ازآنرو بر شخصیتِ غائبِ نمایشنامهٔ «در انتظار گودو» نهاد تا تداعیگر واژهٔ «God» باشد؛ همانگونه که نیچه پیشتر ندا دردادهبود «خدا مردهاست»! در این نمایش، قرار است کسی بیاید که البته هرگز نمیآید. اگر چنین بودهباشد، این تمهید و تفسیر با اندیشهٔ پوچگرایانهٔ بکت و پیامِ تئاترِ پوچی کاملاً همخوانی دارد.
پیش از اشاره به هنرِ سیمینِ دانشور در این حیطه، اشاره به انتخابی درخشان در میانِ رمانهای ایرانی را ضروریمیدانم. در طبقهبندیِِ ادبیات داستانی، نوعی از رمان را «رمانِ کمال» مینامند. در این گونهٔ داستانی، نویسنده بر دگردیسی و رشدِ درونیِ یک یا چند شخصیت تأکیددارد. و جمال میرصادقی داستان تأثیرگذاری در این شیوه نوشته با عنوانِ «درازنای شب». نام شخصیتِ اصلیِ رمان که نوجوانی در معرضِ دگرگونیِ شتابانِ درونی و تلاش برای جابهجاییِ طبقهٔ اجتماعیاش است، «کمال» است.
سیمین دانشور به گواهیِ آثارش، به اجزا و ریزهکاریهای آثارش توجهی خاص داشت. البته که ازاینمنظر نیز اوج هنرِ او در سووشون بازتابیافته اما در دیگر آثارش نیز این استادی آشکار است. در مجموعهداستان «شهری چون بهشت» داستانی آمده باعنوانِ «مردی که برنگشت»؛ داستانِ زنی «محترم»نام که شوهرش او و خانه را ترک کرده و زنِ بینوا را با دو بچهٔ قدونیمقد تنها گذاشتهاست. خواننده شاهدِ آبروداریهای «محترم» است که بار سنگینِ فقر را شرافتمندانه بر دوش میکشد. در همین مجموعه داستانِ دیگری با عنوانِ «مُدل» آمده؛ ماجرای معلمِ باتدبیری است که بهخوبی از عهدهٔ مسؤولیتش برمیآید. نامِ او «فریده» است، یعنی «یگانه» و «بینظیر».
در رمانِ جزیرهٔ سرگردانی نیز این تناسبها بهدقت لحاظ شدهاست. زن و شوهری (والدینِ «هستی» شخصیت اصلیِ رمان) در این داستان حضور دارند که با نیروهای آمریکایی مقیم ایران مرتبطاند. نام زن «عشرت» است که در داستان اغلب «مامان عِشی» خواندهمیشود؛ زنی عشرتطلب، عیّاش، بیعفّت و حتی هرزه! و این زن شوهری دارد که فقط در جستجوی «پرِ جبرئیل» یا همان پول است؛ و آنهم بههر قیمتی! نامِ بامسمّای او احمدِ گنجور است! در همین رمان شاهدِ شخصیتی دوجنسیتی هستیم به نامِ «معصوم». نکته قابلِ توجه آنکه معصوم همچون «نصرت» و «رضوان» نامی است مشترک میانِ دختران و پسران. و طنزِ کار در آن است که معصوم (بیگناه) قاچاقچی است!
در رمان سووشون نیز نام یوسف بسیار حسابشده انتخاب شده. ازآنجا که بهموازاتِ حوادثِ واقعگرایانه، وجهی نمادین و اساطیری در لایهٔ زیرینِ داستان جریان دارد (پیامبران و امامان: مسیح و یحیی و امام حسین؛ و چهرهای اساطیری: سیاوش)، «یوسف» نامِ پیامبرِ بنیاسراییل را نیز تداعی میکند؛ بهویژه که او برادری نابرادر بهنامِ «خانکاکا» نیز دارد؛ کسی که از عواملِ اصلیِ کشتهشدنِ یوسف نیز است. و جالبتر آنکه یوسفِ داستانِ دانشور مانند یوسفِ پیامبر انباری پر از غله دارد برای روزِ مبادای قحطی و کمک به همنوعانش. و کشمکشِ اصلیِ داستان نیز بر سرِ همین انبارِ گندم و اختصاصنیافتنش به نیروهای اشغالگر (متّفقین) است.
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
سالنگار زندگی ایرج افشار
[در یاد و ستایشِ
فرزانهٔ فروتنِ ایرانمدارِ ما
ایرج افشار
در سالروز درگذشت ایشان]
مجلهٔ بخارا، سال چهاردهم، شمارهٔ ۸۱
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
◾️دریغا افشار!...
◾️همهٔ ما به ایران دلبستگی داریم. امّا این دلبستگی امریست ذاتِ مراتبِ تشكیک و در لحظهها و فرصتهای خاصّی خودش را نشان میدهد، یا جلوه میكند. در بقیّهٔ احوال، ما، زندگیِ روزمرّهٔ خود را داریم و به هزاران مشغلهٔ دیگر میاندیشیم و اگر ضرورتی پیش آید، یادی هم از میهنِ عزیز میكنیم. امّا ایرج افشار از آن مردانِ نادری بود كه خواب و بیداریاش، سفر و حَضَرش و تكتكِ دقایق عمرش، در هر كجای جهان كه بود، مصروف اندیشیدن به ایران و فرهنگ ایرانی میشد و همّت او هیچ چیز دیگری را برنمیتافت.
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
تهران، ۲۵ فروردین ۱۳۹۰
به نقل از بخارایِ ۸۱
یادنامهٔ ایرج افشار
#ایرج_افشار
۱۶ مهر ۱۳۰۴، تهران
۱۸ اسفند ۱۳۸۹، تهران
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
یک نفس
بی یادِ جانان
بر نمیآید مرا
#فیضکاشانی
یادِ عزیزانِ رفته به خیر🖤
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
"درخت" ،نشانه زندگی و بالندگی و سرفرازی طبیعت است و فرزند راست قامت زمین،
دکتر حمیدی شبی که در طبیعت شیراز به روز می رساند به تک درخت باشکوهی می نگرد که به قول خودش ( رصدبان پیری)است که چشم بر گذر روزگاران دوخته . سرسبز باشی ای درخت.
عروس دشت
چه در چشم من نغز و زیبا نشیند
درختی که بر دشت، تنها
نشیند
گریزد ز مردم به دامان کوهی
همه عمر، باسنگ خارا نشیند
گهی پرزنان،خسته ونغمه خوانان
بر او مرغکی ناشکیبا نشیند
گهی بچه چوپانکی نای برلب
چو زانجا گذر کرد،آنجا نشیند
سر ازپای او برکشد جویباری
به صحرا گراید، به صحرا نشیند
نهانی خزد لابلای علف ها
به دریای مینا گهر ها نشیند
فریبا شب،از آسمان چون برآید
دو مه بر دوتخت فریبا نشیند
نشیند بر آن آب ها نقش انجم
چو گوهر که بر لوح مینا نشیند
درخت من آنجا به تاریک و روشن
مه و مهر را در تماشا نشیند
سکوتی گران گرد اوحلقه بندد
به سنگین سکوتی گوارا نشیند
زخاموشی روز و تاریکی شب
نه از جا گریزد،نه از پا نشیند
کشد سایه آهسته برفرش مینا
به مینا چو یک زان دو رعنا نشیند
رصدبان پیری است گویی که تنها
شب و روز در زیج بیدا نشیند
چه نغز است خاموشی و دور دستی
خوش آن دور دستا،که عنقا نشیند.
گزینش : استاد مسعود تاکی
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
**روز درختکاری
درختکاری دکتر سیمین دانشور
وجلال آل احمد-۱۳۶۴🌳🌳
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
#انیمیشن
"در سایه سرو"
ساخته حسین ملایمی و شیرین سوهانی
برنده اسکار بهترین انیمیشن کوتاه - ۲۰۲۵
#مستند
سیمین و جلال
پس کدامین شهر ز آنها خوشترست
گفت آن شهری که در وی دلبرست . . .
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
دربارهٔ شخصیت دکتر محمد مصدّق
ویدیو: آرش افشینوفایی
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧