ghaz2020 | Unsorted

Telegram-канал ghaz2020 - غزلهای ماندگار

-

صد بار آشنا شده ای با من هنوز بیگانه وار می گذری ز آشنای خویش #شهریار کانال دوم ما👈اشعار ماندگار @AShaarMandgar

Subscribe to a channel

غزلهای ماندگار

چنان گرفته تو را بازوانِ پیچکی‌ام
 که گویی از تو جدا نه، که با تو من یکی‌ام!

نه آشنایی‌ام امروزی است با تو همین
که می‌شناسمت از خواب‌های کودکی‌ام

عروس‌وارِ خیالِ منی که آمده‌ای
دوباره باز به مهمانیِ عروسکی‌ام

همین نه بانوی شعرِ منی، که مدحتِ تو
به گوش می‌رسد از بانگِ چنگِ رودکی‌ام

نسیم و نخ بده از خاک تا رها بشود
به یک اشاره‌ی تو روحِ بادباکی‌ام

چه برکه‌ای تو که تا آب آبی است در آن
شناور است همه تار و پودِ جلبکی‌ام؟!

به خونِ خویش شوم آبروی عشق آری
اگر مدد برساند سرشتِ بابکی‌ام

کنارِ تو نفسی با فراغِ دل بکشم
اگر امان بدهد سرنوشتِ بختکی‌ام.

#حسین_منزوی.

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

چرا عاقلان را نصیحت کنیم؟
بیایید از عشق صحبت کنیم

تمامِ عباداتِ ما عادت است
به بی‌عادتی کاش عادت کنیم

چه اشکال دارد پس از هر نماز
دو رکعت گُلی را عبادت کنیم؟

به هنگامِ نیّت برای نماز
به آلاله‌ها قصدِ قربت کنیم

چه اشکال دارد که در هر قنوت
دَمی بشنو از نی حکایت کنیم؟

چه اشکال دارد در آیینه‌ها
جمالِ خدا را زیارت کنیم؟

مگر موجِ دریا ز دریا جداست
چرا بر «یکی» حکم «کثرت» کنیم؟

پراکندگی حاصلِ کثرت است
بیایید تمرینِ وحدت کنیم

«وجودِ» تو چون عینِ «ماهیت» است
چرا باز بحثِ «اصالت» کنیم؟

اگر عشق خود علتِ اصلی است
چرا بحثِ «معلول» و «علت» کنیم؟

بیا جیبِ احساس و اندیشه را
پُر از نُقلِ مهر و محبت کنیم

پُر از گلشنِ راز، از عقلِ سرخ
پُر از کیمیایِ سعادت کنیم

بیایید تا عینِ عین القُضات
میان دل و دین قضاوت کنیم

اگر سُنَّتِ اوست نوآوری
نگاهی هم از نو به سُنَّت کنیم

مگو کهنه شد رسمِ عهدِ اَلَست
بیایید تجدیدِ بیعت کنیم

برادر چه شد رسمِ اِخوانیه؟
بیا یادِ عهدِ اُخُوَّت کنیم

بگو قافیه سست یا نادرست
همین بس که ما ساده صحبت کنیم

خدایا دلی آفتابی بده
که از باغِ گل‌ها حمایت کنیم

رعایت کن آن عاشقی را که گفت:
«بیا عاشقی را رعایت کنیم»

#قیصر_امین_پور

۸ آبان، سالروز درگذشت قیصر امین‌‌پور...یادش گرامی🌸

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

آرزویی است مرا در دل
که روان سوزد و جان کاهد

هر دم آن مرد هوسران را
با غم و اشک و فغان خواهد

بخدا در دل و جانم نيست
هيچ جز حسرت ديدارش

سوختم از غم و کی باشد
غم من مايه آزارش

#فروغ_فرخزاد

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

بی مرز تر از عشقم و بی خانه تر از باد
ای فاتح بی لشگرِ من خانه ات آباد

تا کی بنویسم که تو می آیی و هر بار
قولِ "سرِ خرمن بدهی" ، دست مریزاد

حافظ به تمسخر به دلم گفت فلانی
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد!

دور از تو فقط طعنه خورِ مردمِ شهرم
مجنونم و یک شاعرِ دیوانه‌ی دل شاد

دستم به جدایی برسد، رحم ندارم
بد شد "گذرِ پوست به دبّاغ نیفتاد"

با اینکه دلم گفته مدارا کنم اما
ای داد از این دوری و از عشق تو بی داد

تلخ است اگر دوریِ شیرین به خدا شکر
این قرعه ی عشق است که افتاده به فرهاد ....


#استاد_شهریار

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

چگونه دل نسپارم به صورت تو، نگارا؟
که در جمال تو دیدم کمال صنع خدا را

چه بر خورند ز بالای نازک تو؟ ندانم
جماعتی که تحمل نمی‌کنند بلا را

نه رسم ماست بریدن ز دوستان قدیمی
درین دیار ندانم که رسم چیست شما را

#اوحدی_مراغه_ای

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

بی قرارت چو شدم رفتی و یارم نشدی 
شادی خاطر اندوه گزارم نشدی

تا ز دامان شبم صبح قیامت ندمید 
با که گویم که چراغ شب تارم نشدی 

صدف خالی افتاده به ساحل بودم 
چون گهر زینت آغوش و کنارم نشدی
 
بوته ی خار کویرم همه تن دست نیاز 
برق سوزان شو اگر ابر بهارم نشدی 

از جنون بایدم امروز گشایش طلبید 
که تو ای عقل به جز مشکل کارم نشدی

#شفیعی_کدکنی

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

زلف او برده قرار خاطر از من یادگاری
من هم از آن زلف دارم یادگاری بیقراری

روزگاری دست در زلف پریشان توام بود
حالیا پامالم از دست پریشان روزگاری

گر نمی آئی بمیرم زانکه مرگ بی امان را
بر سر بالین من جنگ است با چشم انتظاری

#شهریار

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

خیــــــــــال می کردم
اگر نباشی
چـــــه به " روز "م می آیـــــد

هـــــــرچه آمـــــد

" شـــــب "
آمد


@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

یار من کو؟ بی دلم، دائم هوایش میکنم
توبه كردم، باز دارم ادعایش میکنم

چشم و گوشم را پس از این توبه هم دادم به او
او بخواهد باز هم جان را فدایش میکنم

چونکه میترسم صدای ناله ام را بشنود
دزدکی با سوز دل، در خود صدایش میکنم

یک جهان در پایکوبی از شکست توبه ام
توبه می افتد به پایم من فنایش میکنم

رنج ترک ساغر و شاهد برایم مشکل است
بیخودی با توبه ام دارم جفایش میکنم

یار من هم باده می خواهد، ندارم چاره ای
توبه ام را بشکنم، بعدا قضایش میکنم

ماجرای قطره های برف را نشنیده ای؟
بی صدا حل می شوم در خود ثنایش میکنم


#عزت_زاهدی


@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

منم که گوشه میخانه خانقاه من است
دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است

گرم ترانه چنگ صبوح نیست چه باک
نوای من به سحر آه عذرخواه من است

ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله
گدای خاک در دوست پادشاه من است

غرض ز مسجد و میخانه‌ام وصال شماست
جز این خیال ندارم خدا گواه من است

مگر به تیغ اجل خیمه برکنم ور نی
رمیدن از در دولت نه رسم و راه من است

از آن زمان که بر این آستان نهادم روی
فراز مسند خورشید تکیه گاه من است


#حافظ

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

عمر گذشت، وز رخش سیر نشد نظاره‌ام
حسرت او نمی‌رود از دل پاره پاره‌ام

مردم و از دلم نرفت آرزوی جمال او
وه که ز مرگ هم نشد در ره عشق چاره‌ام

آن که به تیغ امتحان ریخت به خاک خون من
کاش برای سوختن زنده کند دوباره‌ام

خاک رهی گزیده‌ام، تا چه بزاید آسمان
جیب مهی گرفته‌ام، تا چه کند ستاره‌ام

غنچهٔ نوش‌خند او سخت به یک تبسمم
نرگس نیم مست او کشت به یک اشاره‌ام

آن که ندیده حسرتی در همه عمر خویشتن
کی به شمار آورد حسرت بیشماره‌ام

من که فروغی از فلک باج هنر گرفته‌ام
بر سر کوی خواجه‌ای بندهٔ هیچ کاره‌ام

#فروغی_بسطامی

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

بر دل غم فراقت آسان چگونه باشد
دل را قیامت آمد شادان چگونه باشد

پیغام داده بودی گفتی که چونی از غم
آن کز تو دور ماند می‌دان چگونه باشد

خواهم که راز عشقت پنهان کنم ز یاران
صحرای آب و آتش پنهان چگونه باشد

#خاقانی

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

‍ در سرای خانه ات امشب گدایی میکنم
این دل بشکسته را بهرت فدایی میکنم

غصه ها را مالک املاک قلبم کرده ای
مالکان ملک دل را مقتدایی میکنم

میشوم پیغمبری کز عشق تو دم میزند
کافرانت را کنون من رهنمایی میکنم

در میان سحر و جادوی تمام ساحران
همچو موسی با قلم کار عصایی میکنم

هر کسی همپایه ات باشد شکستش میدهم
در مقام عاشقی قدر ت نمایی میکنم

از گدایی کردنم دل خسته شد در پیش تو
از سخاوتهای تو دیگر جدایی میکنم

بسکه تو همچون هما بنشسته ای بردوش من
در خیالات خودم حس همایی میکنم

#شهریار

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

سال‌ها رفت و هنوز ...
یک نفر نیست بپرسد از من ؛

که تو از پنجره‌ى
عشق چه ها می خواهی ...!
صبح تا نیمه‌ی شب منتظری !

همه جا می‌نگری ،
گاه با ماه سخن می گویی !
گاه با رهگذران ...!

خبرِ گمشده‌ای می‌جویی ؟
راستی گمشده‌ات کیست ؟
کجاست ...؟

#قیصر_امین_پور


@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

روزی که می رفت
آنقدر اسمش را فریاد زدم
که هر روز در گوشم می پیچد
حالا خوب می فهمم
تنها صداست که می ماند
نه عشق ..!!



#علیرضا_اسفندیاری

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

شاخه را محکم گرفتن این زمان‌بی‌فایده‌ست
برگ می‌ریزد، ستیزش با خزان بی‌فایده‌ست

گاه سکّان را رها کردن نجات کشتی است
گاه بین موج و طوفان، بادبان بی‌فایده‌ست

بال وقتی بشکند از کوچ هم باید گذشت
دست و پا وقتی نباشد نردبان بی‌فایده‌ست

تیر از جایی که فکرش را نمی‌کردم رسید
دوری از آن دلبر ابروکمان بی‌فایده‌ست

تا تو بوی زلف‌ها را می‌فرستی با نسیم
سعی من در سر‌به‌زیری بی‌گمان‌بی‌فایده‌ست

در من ِعاشق توان ِ ذره‌ای پرهیز نیست
پرت کن ما را به دوزخ، امتحان بی‌فایده‌ست

از نصیحت کردنم پیغمبرانت خسته‌اند
حرف موسی را نمی‌فهمدشبان،بی‌فایده‌ست

من به دنبال خدایی که بسوزاند مرا
همچنان می‌گردم اما همچنان بی‌فایده‌ست

#کاظم_بهمنی

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

خوبترین حادثه می دانمت
خوبترین حادثه می دانی ام؟

حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانی ام

حرف بزن حرف بزن سالهاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام!

#محمد_علی_بهمنی


@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

ما اگر قلاش و گر دیوانه‌ایم
مست آن ساقی و آن پیمانه‌ایم

بر خط و فرمان او سر می‌نهیم
جان شیرین را گروگان می‌دهیم

تا خیال دوست در اسرار ماست
چاکری و جانسپاری کار ماست


#مولانا

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم
آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم

با آسمان مفاخره کردیم تا سحر
او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم

او با شهاب بر شب تب کرده خط کشید
من برق چشم ملتهبت را رقم زدم

تا کور سوی اخترکان بشکند همه
از نام تو به بام افق ها، علم زدم

با وامی از نگاه تو خورشید های شب
نظم قدیم شام و سحر را به هم زدم

هر نامه را به نام و به عنوان هر که بود
تنها به شوق از تو نوشتن قلم زدم

تا عشق چون نسیم به خاکسترم وزد
شک از تو وام کردم و در باورم زدم

از شادی ام مپرس که من نیز در ازل
همراه خواجه قرعه ی قسمت به غم زدم

#استاد_حسین_منزوی

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند

عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند

ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند
هر آن که خدمت جام جهان نما بکند

طبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند

تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند

#حافظ

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

صبحت بخیر ,ای غزل ناب دفترم
ای اولین سروده و ای شعر آخرم

صبحی که یادتو در آن شکفته شد
گویا تلنگری زده بر صبح محشرم

#حسن_روشن

‌@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

هر که بی او زندگانی می‌کند
گر نمی‌میرد گرانی می‌کند

من بر آن بودم که ندهم دل به عشق
سروبالا دلستانی می‌کند

مهربانی می‌نمایم بر قدش
سنگ دل نامهربانی می‌کند

برف پیری می‌نشیند بر سرم
همچنان طبعم جوانی می‌کند

ماجرای دل نمی‌گفتم به خلق
آب چشمم ترجمانی می‌کند

آهن افسرده می‌کوبد که جهد
با قضای آسمانی می‌کند

عقل را با عشق زور پنجه نیست
احتمال از ناتوانی می‌کند

چشم سعدی در امید روی یار
چون دهانش درفشانی می‌کند

هم بود شوری در این سر بی خلاف
کاین همه شیرین زبانی می‌کند


#_سعـدی

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

بیا که بر سر آنم که پیش پای تو میرم
ازین چه خوش‌ترم ای جان! که من برای تو میرم؟

ز دست هجر تو جان می‌برم به حسرتِ روزی
که تو ز راه بیایی و من به پای تو میرم

بسوخت مردم بیگانه را به حالت من دل
چنین که پیش دل دیر آشنای تو میرم

ز پا فتادم و در سر هوای روی تو دارم
مرا بکشتی و من دست بر دعای تو میرم

بکن هر آنچه توانی جفا به سایه‌ی بی‌دل
مرا ز عشق تو این بس که در وفای تو میرم

#هوشنگ_ابتهاج

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

من گرفتار و تو در بندِ رضای دگران
من ز درد تو هلاک و تو دوای دگران

گنجِ حُسنِ دگران را چه کنم بی رُخِ تو؟
من برای تو خرابم، تو برای دگران

خلوتِ وصلِ تو جای دگرانَست، دریغ!
کاش بودم منِ دلخسته به جای دگران

پیش از این بود هوای دگران در سرِ من
خاکِ کویت ز سرم بُرد هوای دگران

گفتی امروز بلای دگران خواهم شد
روزیِ من شَوَد ای کاش، بلای دگران

دلِ غمگینِ #هلالی به جفای تو خوش است
ای جفاهای تو خوشتر ز وفای دگران...


#هلالی_جغتایی

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

به غم خویش چنان شیفته کردی بازم
کز خیال تو به خود نیز نمی‌پردازم

هر که از نالهٔ شبگیر من آگاه شود
هیچ شک نیست که چون روز بداند رازم

گفته بودی: خبری ده، که ز هجرم چونی؟
آن چنانم که ببینی و ندانی بازم

عهد کردی که: نسوزی به غم خویش مرا
هیچ غم نیست، تو می‌سوز، که من میسازم

بعد ازین با رخ خوب تو نظر خواهم باخت
گو: همه شهر بدانند که: شاهد بازم

آن چنان بر دل من ناز تو خوش می‌آید
که حلالت نکنم گر نکشی از نازم

اگر از دام خودم نیز خلاصی بخشی
هم به خاک سر کوی تو بود پروازم

#اوحدی_مراغه_ای


@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

گر عقل پشت حرف دل اما نمی‌گذاشت
تردید پا به خلوت دنیا نمی‌گذاشت

از خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست
می‌شد گذشت، وسوسه اما نمی‌گذاشت

این‌قدر اگر معطل پرسش نمی‌شدم
شاید قطار عشق مرا جا نمی‌گذاشت

دنیا مرا فروخت، ولی کاش دست‌ِکم
چون بردگان مرا به تماشا نمی‌گذاشت

شاید اگر تو نیز به دریا نمی‌زدی
هرگز به این جزیره کسی پا نمی‌گذاشت

گر عقل در جدالِ جنون، مردِ جنگ بود
ما را در این مبارزه تنها نمی‌گذاشت

ای دل بگو به عقل که دشمن هم اینچنین
در خون مرا به حال خودم وا نمی‌گذاشت

ما داغدار بوسه‌ی وصلیم چون دو شمع
ای کاش عشق سر به سر ما نمی‌گذاشت ...

#فاضل_نظري

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

من هنوزم گاهی یواشکی

خواب تو را میبینم...

یواشکی نگاهت میکنم...

صدایت میکنم...

بین خودمان باشد اما من هنوز تو را

یواشکی دوست دارم...♥

#ناظم_حكمت

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

گر نخل وفا بر ندهد چشم تری هست
تا ریشه در آب است امید ثمری هست

هر چند رسد آیت یاس از در و دیوار
بر بام و در دوست پریشان نظری هست

منکر نشوی گر به غلط دم زنم از عشق
این نشأه مرا گر نبود با دگری هست

آن دل که پریشان شود از ناله ی بلبل
در دامنش آویز که با وی خبری هست

هرگز قدم غم ز دلم دور نبودست
شادیست که او را سر و برگ سفری هست

تا گفت خموشی به تو راز دل عرفی
دانست که از ناصیه غمازتری هست


#عرفی_شیرازی

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

ای شب جدایی که چون روزم سیاهی ، ای شب
کن شتابی آخر زجان من چه خواهی ، ای شب
مثال زلف دلبری ، ز بخت من سیه تری ، بلا بود سراسری ، تیره همچون آهی ، ای شب
کنی به هجر یار من ، حدیث روزگار من ، بری زکف قرار من ، جانم از غم کاهی ، ای شب
تا که از آن گل دور افتادم
خنده و شادی رفت از یادم
سیه شد روزم ، بی مه رویت دمی نیاسودم
به سیل اشکم ، گواهی ای شب

او شب چون گل نهد به مستی بر بالین سر
من دور از او کنم ز اشک خود بالین را تر


#رهی_معیری

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

دلم به کوی تو هر شام تا سحر می‌گشت
سحر چو می‌شد از آن کو به ناله بر می‌گشت

به آرزوی تو یک قوم کو به کو می‌رفت
به جستجوی تو یک شهر در به در می‌گشت

شب فراق تو در خون خویش می‌خفتم
ز بس که هر سر مویم چو نیشتر می‌گشت

شبی که از غم روی تو گریه می‌کردم
تمام روی زمین ز آب دیده تر می‌گشت

#فروغی_بسطامی

@ghaz2020

Читать полностью…
Subscribe to a channel