ghaz2020 | Unsorted

Telegram-канал ghaz2020 - غزلهای ماندگار

10554

تبلیغات : https://t.me/+UxX9G5A0WT5dAu2J ارتباط با ما👈https://t.me/Reza20122 هرگونه استفاده، کپی و نطق برداری از تفاسیر و غزلها بدون عضویت در کانال مورد رضایت ایشان نمی باشد.

Subscribe to a channel

غزلهای ماندگار

کسیکه مانده به بند لباس زندانیست
پریدن از قفس نام و ننگ عریانیست

به پختگی جنون کی بمن رسد مجنون
همین بسست که من شهری او بیابانیست

زچشم گریان، بیقدر شد متاع جنون
بهر دیار که بارندگیست ارزانیست

بهار آمده یارب چه رهن باده کنم
مرا که جامه عیدی قبای عریانیست

دلا حقیقت این هر دو نشئه از من پرس
حیات گردی و این مرگ دامن افشانیست

کلیم دعوی دل را بزلف یار ببخش
دگر مپیچ بران، عالم پریشانیست

(کلیم)
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۴۵

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار


🌈کانالی پر از عشق، آرامش و حال خوب
/channel/+V3044BM5Zib-D3VX
🌈یک کانال خاص، پیشنهاد ویژهٔ ما👆

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

ای عاشقان ای عاشقان آن کس که بیند روی او
شوریده گردد عقل او آشفته گردد خوی او

معشوق را جویان شود دکان او ویران شود
بر رو و سر پویان شود چون آب اندر جوی او

در عشق چون مجنون شود سرگشته چون گردون شود
آن کو چنین رنجور شد نایافت شد داروی او

جان ملک سجده کند آن را که حق را خاک شد
ترک فلک چاکر شود آن را که شد هندوی او

عشقش دل پردرد را بر کف نهد بو می‌کند
چون خوش نباشد آن دلی کو گشت دستنبوی او

بس سینه‌ها را خست او بس خواب‌ها را بست او
بسته‌ست دست جادوان آن غمزه جادوی او

شاهان همه مسکین او خوبان قراضه چین او
شیران زده دم بر زمین پیش سگان کوی او

بنگر یکی بر آسمان بر قلعه روحانیان
چندین چراغ و مشعله بر برج و بر باروی او

شد قلعه دارش عقل کل آن شاه بی‌طبل و دهل
بر قلعه آن کس بررود کو را نماند اوی او

ای ماه رویش دیده‌ای خوبی از او دزدیده‌ای
ای شب تو زلفش دیده‌ای نی نی و نی یک موی او

این شب سیه پوش است از آن کز تعزیه دارد نشان
چون بیوه‌ای جامه سیه در خاک رفته شوی او

شب فعل و دستان می‌کند او عیش پنهان می‌کند
نی چشم بندد چشم او کژ می‌نهد ابروی او

ای شب من این نوحه گری از تو ندارم باوری
چون پیش چوگان قدر هستی دوان چون گوی او

آن کس که این چوگان خورد گوی سعادت او برد
بی‌پا و بی‌سر می‌دود چون دل به گرد کوی او

ای روی ما چون زعفران از عشق لاله ستان او
ای دل فرورفته به سر چون شانه در گیسوی او

مر عشق را خود پشت کو سر تا به سر روی است او
این پشت و رو این سو بود جز رو نباشد سوی او

او هست از صورت بری کارش همه صورتگری
ای دل ز صورت نگذری زیرا نه‌ای یک توی او

داند دل هر پاک دل آواز دل ز آواز گل
غریدن شیر است این در صورت آهوی او

بافیده ی دست احد پیدا بود پیدا بود
از صنعت جولاهه‌ای وز دست وز ماکوی او

ای جان ما ماکوی او ، وی قبله ی ما کوی او
فراش این کو آسمان وین خاک کدبانوی او

سوزان دلم از رشک او گشته دو چشمم مشک او
کی ز آب چشم او تر شود ای بحر تا زانوی او

این عشق شد مهمان من زخمی بزد بر جان من
صد رحمت و صد آفرین بر دست و بر بازوی او

من دست و پا انداختم وز جست و جو پرداختم
ای مرده جست و جوی من در پیش جست و جوی او

من چند گفتم های دل خاموش از این سودای دل
سودش ندارد های من چون بشنود دل هوی او

#مولانا
- دیوان شمس
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۲۱۳۰

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار


💟 گلچین 10000 ترانهٔ کمیاب
10000 ویدئـوی زمان شـاهنشـاهی
💜
/channel/+UPCDgMVbcRd2WV8f


𓎆آلبوم‌های موسیقی با کیفیت320
🆔 ┈❀ ℂℍ𝔸ℕℕ𝔼𝕃
𓎆بهترینها: هایـده، مهستی، حمیـرا
🆔 ┈❀ ℂℍ𝔸ℕℕ𝔼𝕃
آهنـگ‌ شاد برای ماشـین۱۴۰۴
🆔 ‌‏┈❀ ℂℍ𝔸ℕℕ𝔼𝕃
جملاتی که میخکوبـتان می‌کند !
🆔 ‌‏┈❀ ℂℍ𝔸ℕℕ𝔼𝕃
𓎆ریمیکس‌‌‌های شـاد
🆔 ┈❀ ℂℍ𝔸ℕℕ𝔼𝕃
𓎆هزار پـند مولانا با معانی اشعار
🆔 ┈❀ ℂℍ𝔸ℕℕ𝔼𝕃
صــدایی برای دل‌ ســپردن
🆔 ‌‏┈❀ ℂℍ𝔸ℕℕ𝔼𝕃
تاریـخ ممنـوعه !!!
🆔 ‌‏┈❀ ℂℍ𝔸ℕℕ𝔼𝕃
𓎆« کانال « بـاغ موسـیقی
🆔 ┈❀ ℂℍ𝔸ℕℕ𝔼𝕃
𓎆"حافظ" فروغ" مولانا" خیام
🆔 ┈❀ ℂℍ𝔸ℕℕ𝔼𝕃
منبع ریمیـکسهای جدید و قدیم
🆔 ‌‏┈❀ ℂℍ𝔸ℕℕ𝔼𝕃
مجلهٔ رشـــد و آگاهی
🆔 ‌‏┈❀ ℂℍ𝔸ℕℕ𝔼𝕃
𓎆! کتابـخانه ممنـوعه تلگرام
🆔 ┈❀ ℂℍ𝔸ℕℕ𝔼𝕃
𓎆"غزل" غزل" غزل" غزل" غزل
🆔 ┈❀ ℂℍ𝔸ℕℕ𝔼𝕃
تاریخ بـدون سانســور !!
🆔 ‌‏┈❀ ℂℍ𝔸ℕℕ𝔼𝕃
زنــگ موبایـل زیبــا
🆔 ‌‏┈❀ ℂℍ𝔸ℕℕ𝔼𝕃
𓎆آهنگهای شاد ریمیکس جدید 1404
🆔 ┈❀ ℂℍ𝔸ℕℕ𝔼𝕃
𓎆... متن‌هایی که با طلا باید نوشـت
🆔 ┈❀ ℂℍ𝔸ℕℕ𝔼𝕃
آثار «همایـون شـجریان»
🆔 ‌‏┈❀ ℂℍ𝔸ℕℕ𝔼𝕃
آهنگ شاد پادکست جدید 2025
🆔 ‌‏┈❀ ℂℍ𝔸ℕℕ𝔼𝕃
𓎆«موسیقی خاطره‌انگیـز «بانـوان
🆔 ┈❀ ℂℍ𝔸ℕℕ𝔼𝕃
𓎆آقـای تاریـخ (تاریخ، تفکر، آگاهی)
🆔 ┈❀ ℂℍ𝔸ℕℕ𝔼𝕃
مازنـدرانـی‌ها
🆔 ‌‏┈❀ ℂℍ𝔸ℕℕ𝔼𝕃
کانال اختصاصی آثار «معیـن»
🆔 ‌‏┈❀ ℂℍ𝔸ℕℕ𝔼𝕃

𓎆هماهنگی+10کا: @f60vi

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

در دو چشم من نشین ای آن که از من من تری
تا قمر را وانمایم کز قمر روشن تری

اندرآ در باغ تا ناموس گلشن بشکند
ز آنک از صد باغ و گلشن خوشتر و گلشن تری

تا که سرو از شرم قدت قد خود پنهان کند
تا زبان اندرکشد سوسن که تو سوسن تری

وقت لطف ای شمع جان مانند مومی نرم و رام
وقت ناز از آهن پولاد تو آهنتری

چون فلک سرکش مباش ای نازنین کز ناز او
نرم گردی چون زمین گر از فلک توسن تری

زان برون انداخت جوشن حمزه وقت کارزار
کز هزاران حصن و جوشن روح را جوشن تری

زان سبب هر خلوتی سوراخ روزن را ببست
کز برای روشنی تو خانه را روشن تری

#مولانا
- دیوان شمس
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۲۷۹۸

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

با فکر او چو سر بگریبان فرو کنم
تشریح زلف خم بخمش موبمو کنم

دهقان بهر زمین که نشاند نهال تاک
منهم بخاک، تخم کدوئی فرو کنم

از تیغ ابروی تو زبس زخم خورده ام
جرأت نمی کنم که بمحراب رو کنم

هرگز مراد من بحصول آشنا نبود
در زیر تیغ عمر ابد آرزو کنم

از عقل های کهنه و نو خرمنی شود
گر آستان میکده را رفت و رو کنم

گردد بزیر خاک سکندر زشرم آب
دل را اگر بآینه اش روبرو کنم

دشنام و بوسه هر چه عوض می دهی بده
حاشا که با تو بر سر دل گفتگو کنم

بر صید دیگری نظری کی فتد، که من
در سر نگنجدم که گل چیده بو کنم

خواهی نشان تیر شوم یا غلاف تیغ
با هر ستم که مصلحت تست خو کنم

با تیغ جور ناوک لطفی کلیم هست
تا چاکهای سینه به پیکان رفو کنم

#کلیم
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۴۲۷

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار


💐 20000 آهنگـ و ویدئوی زمان شاهنشاهی
             کمیـاب و نوســتالژیک ▼▼
ⓁြⒾြⓀြⓔ


💐 آلبوم‌های موسیقی با کیفیت320
ⓁြⒾြⓀြⓔ
💐 آثار حمیـرا هایـده مهسـتی
ⓁြⒾြⓀြⓔ
💐 آهنگ‌ شاد برای ماشـین۱۴۰۴
ⓁြⒾြⓀြⓔ
💐 جملاتی که میخکوبـتان می‌کند !
ⓁြⒾြⓀြⓔ
💐 هزار پـند مولانا با معانی اشعار
ⓁြⒾြⓀြⓔ
💐 ریمیکس‌‌‌های شـاد
ⓁြⒾြⓀြⓔ
💐 آثار « علیرضـا قربانـی »
ⓁြⒾြⓀြⓔ
💐 تاریـخ ممنـوعه !!!
ⓁြⒾြⓀြⓔ
💐 کانال « بـاغ موسـیقی »
ⓁြⒾြⓀြⓔ
💐 حافظ" فروغ" مولانا" خیام"
ⓁြⒾြⓀြⓔ
💐 درخواســت رمان ...
ⓁြⒾြⓀြⓔ
💐 منبع ریمیـکس جدید و قدیم
ⓁြⒾြⓀြⓔ
💐 مجلهٔ رشـــد و آگاهی
ⓁြⒾြⓀြⓔ
💐 کتابخانه ممنـوعه تلگرام !
ⓁြⒾြⓀြⓔ
💐 غزل" غزل" غزل" غزل"
ⓁြⒾြⓀြⓔ
💐 تاریخ بـدون سانســور !!
ⓁြⒾြⓀြⓔ
💐 زنــگ موبایـل زیبــا
ⓁြⒾြⓀြⓔ
💐 آهنگهـای جـدیـد و قدیـمی
ⓁြⒾြⓀြⓔ
💐 متن‌هایی که با طلا باید نوشـت...
ⓁြⒾြⓀြⓔ
💐 آثار «همایـون شـجریان»
ⓁြⒾြⓀြⓔ
💐 آهنگ جدید پادکست شاد 2025
ⓁြⒾြⓀြⓔ
💐 قـدیـمی... اما طلا !!
ⓁြⒾြⓀြⓔ
💐 آقـای تاریـخ (تاریخ، تفکر، آگاهی)
ⓁြⒾြⓀြⓔ
💐 مازنـدرانـی‌ها
ⓁြⒾြⓀြⓔ
💐 کانال اختصاصی آثار «معیـن»
ⓁြⒾြⓀြⓔ

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

بهار آمد و در جام باده باید کرد
به فکر ساده من فکر ساده باید کرد

به سرسپرده خود عارفی چه خوش می گفت
که دستگیری از پا فتاده باید کرد

بر اسب پیلتن ای شه اگر سوار شدی
تفقدی به گدای پیاده باید کرد

هزار عقده گشاید اراده و تصمیم
پی گرفتن تصمیم اراده باید کرد

چو در میان دو همسایه کشمکش افتاد
بگو به خانه خدا استفاده باید کرد

زبون شدیم ز بس وقت کار حرف زدیم
زبان به بسته و بازو گشاده باید کرد

به بنده ای که چو من ای خداندادی هیچ
ز عدل و داد تو شکر نداده باید کرد

#فرخی_یزدی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- شمارهٔ ۸۸

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

می تلخ و چمن پرگل، ساقی نمکین باشد
آیا که چنین گفتم در روی زمین باشد

تا اهرمن نفست زنده است تو غمگینی
گر ملک سلیمانت در زیر نگین باشد

جز فکر خط و خالش باور نکنم هرگز
در کارگه عالم نقشی به از این باشد

ایام بهار آمد گل خیمه به صحرا زد
آرام مگر امروز در خانهٔ زین باشد

بر بازوی پر زورت بر حسن دل افروزت
مغرور مشو زنهار نی آن و نه این باشد

خوشوقت فقیری که صفا داشته باشد
پوشیده ز خود ره به خدا داشته باشد

کس را گذر از سایهٔ کوی تو محال است
گر بر سر خود بال هما داشته باشد

در خاطر من جز غم او هیچ دگر نیست
تا در دل خود یار چها داشته باشد

معشوقهٔ خوبی است جهان لیک به شرطی
کاین هرزهٔ هر پیشه وفا داشته باشد

خون کرده و سرمست روان است مه من
تا باز دگر عزم کجا داشته باشد

بگریزم از آن شهر که دارند خلایق
دردی که نظر سوی دوا داشته باشد

پوشیده تواند رود از هر دو جهان چشم
از جاذبه آن کس که عصا داشته باشد

چون من نشود صبح بدین روز گرفتار
در سینه اگر آه رسا داشته باشد

بی برگی من تا به کمالی است که بالله
بیزارم از آن نی که نوا داشته باشد

یکدل شود از هر دو جهان آن که چو خورشید
در دست تهی زلف دو تا داشته باشد

جز سیر جمال تو سعیدا نکند هیچ
تا در دل و در دیده ضیا داشته باشد

(سعیدا)
- دیوان اشعار
- غزلیات
- شمارهٔ ۲۷۹

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی
ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی

یا چشم نمی‌بیند یا راه نمی‌داند
هر کاو به وجود خود دارد ز تو پروایی

دیوانه عشقت را جایی نظر افتاده‌ست
کآنجا نتواند رفت اندیشه دانایی

امید تو بیرون برد از دل همه امیدی
سودای تو خالی کرد از سر همه سودایی

زیبا ننماید سرو اندر نظر عقلش
آن کش نظری باشد با قامت زیبایی

گویند رفیقانم در عشق چه سر داری
گویم که سری دارم درباخته در پایی

زنهار نمی‌خواهم کز کشتن امانم ده
تا سیرترت بینم یک لحظه مدارایی

در پارس که تا بوده‌ست از ولوله آسوده‌ست
بیم است که برخیزد از حسن تو غوغایی

من دست نخواهم برد الا به سر زلفت
گر دسترسی باشد یک روز به یغمایی

گویند تمنایی از دوست بکن سعدی
جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی

#سعدی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۵۱۱

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

ز می به آب فتادن مرا زیان دارد
شکسته رنگی من بار زعفران دارد

بهار آمد و بی گل شراب نتوان خورد
کلید میکده را نیز باغبان دارد

بود به قصد دلم زلف صیدبند ترا
ز شانه ترکش تیری که در میان دارد

جهان خراب شود گر سری زنم به زمین
جفای چرخ مرا بس که سرگران دارد!

هوای نفس کزو جغد خسته می نالد
هما هم از اثرش درد استخوان دارد

غریب جانوری همچو من ندیده کسی
سلیم گر همه عنقاست، آشیان دارد

#سلیم_تهرانی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- شمارهٔ ۴۵۶

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

تا ز خواب مستی غفلت سری برداشتم
چون حباب از سر نهادم هرچه در سر داشتم

کس چو من از مزرع امید حاصل برنداشت
کاشتم تخم هوس‌ها را و دل برداشتم

در بیابان طلب از ننگ واپس‌ماندگی
خاطری آشفته‌تر از گرد لشکر داشتم

بلبلم وز غنچه نشکفته کس نشناسدم
صد بهار آمد که من سر در ته برداشتم

اقتضای وقت بین کز دور ساغر می‌کنم
شکوه‌ها کاول ز بدگردی اختر داشتم

کس نمی‌فهمد زبان شکوه خونین‌دلان
من گرفتم غنچه‌سان دست از دهن برداشتم

حال خویش از دیگران پرسم، نمی‌دانم که دوش
اخگر اندر خوابگه یا گل به بستر داشتم

از نظام کارم ار ایام عاجز شد چه عیب
رشته کوته بود و من صد سحر گوهر داشتم

تا به اکسیر غم او آشنا بودم کلیم
صرفه در عزلت به سان کیمیاگر داشتم

(کلیم)
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۴۳۸

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار


🔸10000 آهنگـ و ویدئوی زمان شاهنشاهی
            کمیـاب و نوســتالژیک 👇
I⚀⚀> 𝕁𝕆𝕀ℕ <⚀⚀I


☀️ آلبوم‌های موسیقی با کیفیت 320
I⚀> 𝕁𝕆𝕀ℕ <⚀I
🔸 با قدیمی‌ها: هایده،مهستی و...
I⚀> 𝕁𝕆𝕀ℕ <⚀I
☀️ آهنگ‌ شاد برای ماشـین۱۴۰۴
I⚀> 𝕁𝕆𝕀ℕ <⚀I
🔸 جملاتی که میخکوبـتان می‌کند !
I⚀> 𝕁𝕆𝕀ℕ <⚀I
☀️ « علیرضـا قربانـی »
I⚀> 𝕁𝕆𝕀ℕ <⚀I
🔸 ریمیـکس‌‌‌های شـاد شـاد
I⚀> 𝕁𝕆𝕀ℕ <⚀I
☀️ تاریـخ ممنـوعه !!!
I⚀> 𝕁𝕆𝕀ℕ <⚀I
🔸 کافـه درخواســت رمان
I⚀> 𝕁𝕆𝕀ℕ <⚀I
☀️ کانال «باغ موسـیقی»
I⚀> 𝕁𝕆𝕀ℕ <⚀I
🔸 حافظ" فروغ" مولانا" خیام"
I⚀> 𝕁𝕆𝕀ℕ <⚀I
☀️ منبع ریمیـکس جدید و قدیم
I⚀> 𝕁𝕆𝕀ℕ <⚀I
🔸 کتابخانه ممنـوعه تلگرام !
I⚀> 𝕁𝕆𝕀ℕ <⚀I
☀️ مجله " زنـدگی "
I⚀> 𝕁𝕆𝕀ℕ <⚀I
🔸 غزل" غزل" غزل" غزل" غزل"
I⚀> 𝕁𝕆𝕀ℕ <⚀I
☀️ زنــگ موبایــل زیبــا
I⚀> 𝕁𝕆𝕀ℕ <⚀I
🔸 تاریخ بـدون سانســور !!
I⚀> 𝕁𝕆𝕀ℕ <⚀I
☀️ هزار پند مولانا با معانی اشعار
I⚀> 𝕁𝕆𝕀ℕ <⚀I
🔸 متن‌هایی که با طلا باید نوشت...
I⚀> 𝕁𝕆𝕀ℕ <⚀I
☀️ آهنگهـای شـاد جـدیـد 2025
I⚀> 𝕁𝕆𝕀ℕ <⚀I
🔸 آثار «همایـون شـجریان»
I⚀> 𝕁𝕆𝕀ℕ <⚀I
☀️ قـدیـمی... اما طلا !!
I⚀> 𝕁𝕆𝕀ℕ <⚀I
🔸 آقـای تاریـخ (تاریخ، تفکر، آگاهی)
I⚀> 𝕁𝕆𝕀ℕ <⚀I
☀️ مازنـدرانـی‌ها
I⚀> 𝕁𝕆𝕀ℕ <⚀I
🔸 کانال اختصاصی آثار «معیـن»
I⚀> 𝕁𝕆𝕀ℕ <⚀I

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

سبزه ها نو دمید و یار نیامد
تازه شد باغ و آن نگار نیامد

نوبهار آمد و حریف شرابم
به تماشای نوبهار نیامد

چشم من جویبار گشت ز گریه
سرو من سوی جویبار نیامد

آمد آن گل که باز رفت ز بستان
وه که آن آشنای یار نیامد

عمر بگذشت و زان مسافر بدخو
یک سلامی به یادگار نیامد

خوبرویان بسی بدیدم، لیک
دل گمگشته برقرار نیامد

با چنین آه و اشک، چو باران
شاخ امید من به یار نیامد

آن صبوری که تکیه داشت بر او دل
در چنین وقت هیچ کار نیامد

خون دل خوردم و بسوختم، آری
بر کس آن باده خوشگوار نیامد

آنچه از غم گذشت بر دل خسرو
هر کرا گفتم استوار نیامد

#امیر_خسرو_دهلوی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- شمارهٔ ۹۵۷

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

گر کسی سرو شنیده‌ست که رفته‌ست این است
یا صنوبر که بناگوش و برش سیمین است

نه بلندیست به صورت که تو معلوم کنی
که بلند از نظر مردم کوته‌بین است

خواب در عهد تو در چشم من آید هیهات
عاشقی کار سری نیست که بر بالین است

همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت
وآنچه در خواب نشد چشم من و پروین است

خود گرفتم که نظر بر رخ خوبان کفر است
من از این بازنگردم که مرا این دین است

وقت آن است که مردم ره صحرا گیرند
خاصه اکنون که بهار آمد و فروردین است

چمن امروز بهشت است و تو در می‌بایی
تا خلایق همه گویند که حورالعین است

هر چه گفتیم در اوصاف کمالیت او
همچنان هیچ نگفتیم که صد چندین است

آنچه سرپنجهٔ سیمین تو با سعدی کرد
با کبوتر نکند پنجه که با شاهین است

من دگر شعر نخواهم که نویسم که مگس
زحمتم می‌دهد از بس که سخن شیرین است

#سعدی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۸۷

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

⭕️ این پیام میتونه زندگیتو تغییر بده !
✅بدون داشتن ۱ ریال ، پول درار !
🟢 فقط با گوش دادن به ۸ فایل این کانالی که بهت معرفی میکنم میتونی درامدت رو چند برابر افزایش بدی پس از دستش نده

ورود رایگان به کانال
ورود رایگان به کانال

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

سوختی جانم چه می‌سازی مرا
بر سر افتادم چه می‌تازی مرا

در رهت افتاده‌ام بر بوی آنک
بوک بر گیری و بنوازی مرا

لیک می‌ترسم که هرگز تا ابد
بر نخیزم گر بیندازی مرا

بندهٔ بیچاره گر می‌بایدت
آمدم تا چاره‌ای سازی مرا

چون شدم پروانهٔ شمع رخت
همچو شمعی چند بگدازی مرا

گرچه با جان نیست بازی درپذیر
همچو پروانه به جانبازی مرا

تو تمامی من نمی‌خواهم وجود
وین نمی‌باید به انبازی مرا

سر چو شمعم بازبر یکبارگی
تا کی از ننگ سرافرازی مرا

دوش وصلت نیم شب در خواب خوش
کرد هم خلوت به دمسازی مرا

تا که بر هم زد وصالت غمزه‌ای
کرد صبح آغاز غمازی مرا

چو ز تو آواز می‌ندهد فرید
تا دهی قرب هم آوازی مرا

#عطار
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۵

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

پوچ است هر سری که نه در وی هوای توست
سهوست سجده ای که نه بر خاک پای توست

طبل رحیل هوش من آواز پای توست
حسرت نصیب دیده من از لقای توست

در پرده های چشم شکر خواب صبح نیست
شیرینیی که در دو لب جانفزای توست

خون می کند عرق ز شفق هر صباح و شام
از بس که آفتاب خجل از لقای توست

در باز کردن در باغ بهشت نیست
فیضی که در گشودن بند قبای توست

ظرف وصال نیست من تنگ ظرف را
طبل رحیل هوش من آواز پای توست

خودداری سپند در آتش بود محال
خالی است جای من به حریمی که جای توست

هر شاخ گلی که دست کند در چمن بلند
از روی صدق ورد زبانش دعای توست

هر دل رمیده ای که بساط زمانه داشت
امروز در کمند دو زلف رسای توست

ره نیست در حریم تو هر خودپرست را
بیگانه هر که گشت ز خود آشنای توست

چون ترک دلبری ننمایند دلبران ؟
چون هر کجا دلی که بود مبتلای توست

استادگی چگونه کند در نثار جان؟
صائب که مرگ و زندگیش از برای توست

#صائب_تبریزی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۱۹۴۶

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

ز در درآ و شبستان ما منور کن
هوای مجلس روحانیان معطر کن

اگر فقیه نصیحت کند که عشق مباز
پیاله‌ای بدهش گو دماغ را تر کن

به چشم و ابروی جانان سپرده‌ام دل و جان
بیا بیا و تماشای طاق و منظر کن

ستاره شب هجران نمی‌فشاند نور
به بام قصر برآ و چراغ مه برکن

بگو به خازن جنت که خاک این مجلس
به تحفه بر سوی فردوس و عود مجمر کن

از این مزوجه و خرقه نیک در تنگم
به یک کرشمه صوفی وشم قلندر کن

چو شاهدان چمن زیردست حسن تواند
کرشمه بر سمن و جلوه بر صنوبر کن

فضول نفس حکایت بسی کند ساقی
تو کار خود مده از دست و می به ساغر کن

حجاب دیده ادراک شد شعاع جمال
بیا و خرگه خورشید را منور کن

طمع به قند وصال تو حد ما نبود
حوالتم به لب لعل همچو شکر کن

لب پیاله ببوس آنگهی به مستان ده
بدین دقیقه دماغ معاشران تر کن

پس از ملازمت عیش و عشق مه رویان
ز کارها که کنی شعر حافظ از بر کن

#حافظ
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۳۹۷

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار


🤎 گلچین ترانه‌های هایده، مهستی، گوگوش، معین، ابی با #کیفیت_عالی🪈🪈
/channel/+UPCDgMVbcRd2WV8f


📜 آلبوم‌های موسیقی با کیفیت320
ⓁြⒾြⓀြⓔ
🤎 پاتـوق قدیمی‌ها اینجاسـت!
ⓁြⒾြⓀြⓔ
📜 آهنگ‌ شاد برای ماشـین۱۴۰۴
ⓁြⒾြⓀြⓔ
🤎 جملاتی که میخکوبـتان می‌کند !
ⓁြⒾြⓀြⓔ
📜 هزار پـند مولانا با معانی اشعار
ⓁြⒾြⓀြⓔ
🤎 ریمیکس‌‌‌های شـاد
ⓁြⒾြⓀြⓔ
📜 صــدایی برای دل‌ ســپردن
ⓁြⒾြⓀြⓔ
🤎 تاریـخ ممنـوعه !!!
ⓁြⒾြⓀြⓔ
📜 کانال « بـاغ موسـیقی »
ⓁြⒾြⓀြⓔ
🤎 حافظ" فروغ" مولانا" خیام"
ⓁြⒾြⓀြⓔ
📜 رمان / رمان / رمان / رمان
ⓁြⒾြⓀြⓔ
🤎 منبع ریمیـکسهای جدید و قدیم
ⓁြⒾြⓀြⓔ
📜 مجلهٔ رشـــد و آگاهی
ⓁြⒾြⓀြⓔ
🤎 کتابخانه ممنـوعه تلگرام !
ⓁြⒾြⓀြⓔ
📜 عاشــقانه‌های من و زندگیم
ⓁြⒾြⓀြⓔ
🤎 غزل" غزل" غزل" غزل"
ⓁြⒾြⓀြⓔ
📜 تاریخ بـدون سانســور !!
ⓁြⒾြⓀြⓔ
🤎 زنــگ موبایـل زیبــا
ⓁြⒾြⓀြⓔ
📜 آهنگهـای شـاد جدید و قدیمی
ⓁြⒾြⓀြⓔ
🤎 متن‌هایی که با طلا باید نوشـت...
ⓁြⒾြⓀြⓔ
📜 آثار «همایـون شـجریان»
ⓁြⒾြⓀြⓔ
🤎 آهنگ جدید پادکست شاد 2025
ⓁြⒾြⓀြⓔ
📜 دلکش، مرضـیه، الهه، پریسـا و..
ⓁြⒾြⓀြⓔ
🤎 آقـای تاریـخ (تاریخ، تفکر، آگاهی)
ⓁြⒾြⓀြⓔ
📜 مازنـدرانـی‌ها
ⓁြⒾြⓀြⓔ
🤎 کانال اختصاصی آثار «معیـن»
ⓁြⒾြⓀြⓔ

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

گفتار صدق، مایهٔ آزار می‌شود
چون حرف حق بلند شود دار می‌شود

پای به خواب رفته شمارد دلیل را
آن را که شوق قافله‌سالار می‌شود

چون عقل نیست نقد جنون قلب و ناروا
دیوانه خرج کوچه و بازار می‌شود

کوه تعلقی که تو بر خویش بسته‌ای
از سایه تو خاک گرانبار می‌شود

دل‌های آب کرده نماند درین بساط
شبنم کجا مقیمی گلزار می‌شود

در محفلی که روی تو گردد عرق فشان
از خواب حیرت آینه بیدار می‌شود

در چشم بلبلی که کشد سر به زیر بال
عالم تمام یک گل بی‌خار می‌شود

عقلی که می‌گشود ز کار جهان گره
امروز صرف بستن دستار می‌شود

از حرص، کار نفس به طول امل کشد
این مور از امتداد زمان مار می‌شود

بر چین بساط شید که طاعات ظاهری
در چشم نفس پرده پندار می‌شود

سوراخ می‌شود دلش از دوری محیط
هر قطره‌ای که گوهر شهوار می‌شود

نتوان ز شرم در رخ آن گلعذار دید
شبنم حجاب چهره گلزار می‌شود

صائب زنند مهر به لب جمله طوطیان
هرجا که خامه تو شکربار می‌شود

#صائب_تبریزی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۴۲۷۶

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

چون نظر کردن همه اوصاف خوب اندر دلست
وین همه اوصاف رسوا معدنش آب و گلست

از هوا و شهوت ای جان آب و گل می صد شود
مشکل این ترک هوا و کاشف هر مشکلست

وین تعلل بهر ترکش دافع صد علتست
چون بشد علت ز تو پس نقل منزل منزلست

لیک شرطی کن تو با خود تا که شرطی نشکنی
ور نه علت باقی و درمانت محو و زایلست

چونک طبعت خو کند با شرط تندش بعد از آن
صد هزاران حاصل جان از درونت حاصلست

پس تو را آیینه گردد این دل آهن چنانک
هر دمی رویی نماید روی آن کو کاهلست

پس تو را مطرب شود در عیش و هم ساقی شود
آن امانت چونک شد محمول جان را حاملست

فارغ آیی بعد از آن از شغل و هم از فارغی
شهره گردد از تو آن گنجی که آن بس خاملست

گر چه حلواها خوری شیرین نگردد جان تو
ذوق آن برقی بود تا در دهان آکلست

این طبیعت کور و کر گر نیست پس چون آزمود
کاین حجاب و حائل‌ست آن سوی آن چون مایلست

لیک طبع از اصل رنج و غصه‌ها بررسته‌ست
در پی رنج و بلاها عاشق بی‌طایلست

در تواضع‌های طبعت سر نخوت را نگر
و اندر آن کبرش تواضع‌های بی‌حد شاکلست

هر حدیث طبع را تو پرورش‌هایی بدش
شرح و تأویلی بکن وادانک این بی‌حائلست

هر یکی بیتی جمال بیت دیگر دانک هست
با مؤید این طریقت ره روان را شاغلست

ور تو را خوف مطالب باشد از اشهادها
از خدا می‌خواه شیرینی اجل کان آجلست

هر طرف رنجی دگرگون فرض کن آن گاه برو
جز به سوی بی‌سوی‌ها کان دگر بی‌حاصلست

تو وثاق مار آیی از پی ماری دگر
غصه ماران ببینی زانک این چون سلسله‌ست

تا نگویی مار را از خویش عذری زهرناک
وان گهت او متهم دارد که این هم باطلست

از حدیث شمس دین آن فخر تبریز صفا
آن مزاجش گرم باید کاین نه کار پلپلست

#مولانا
- دیوان شمس
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۴۰۰

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم

تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم

خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام
جرمم این است که صاحبدل و صاحبنظرم

منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم

پدرت گوهر خود را به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم

عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم

هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود
که به بازار تو کاری نگشود از هنرم

سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم

تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم

تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس
خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم

از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر
شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم

خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت
شهریارا چه کنم لعلم و والا گهرم

#شهریار
- گزیدهٔ غزلیات
- غزل شمارهٔ ۸۳ - گوهرفروش

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

کردم نظاره ی دو جمال از نقابِ عید
شب ماهِ عید دیدم و روز آفتابِ عید

شایسته ی دو تهنیتم کز دعای صبح
بختم دو بالِ سعد گشود از کتاب عید

با دوست هم عنان به ره عیدگه شدیم
در سر خمارِ روزه و بر لب شرابِ عید

بر من گذشت بی تو بسی عید ها ولی
زان عهد ها نبود یکی در حسابِ عید

#طالب" به نسبت رخ آن مه به عیدگاه
چرخ از لبِ هلال ببوسد رکابِ عید

#طالب_آملی
عید سعید فطر مبارک 🌙

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

تو در عقیله ترتیب کفش و دستاری
چگونه رطل گران خوار را به دست آری

به جان من به خرابات آی یک لحظه
تو نیز آدمیی مردمی و جان داری

بیا و خرقه گرو کن به می فروش الست
که پیش از آب و گلست از الست خماری

فقیر و عارف و درویش وانگهی هشیار
مجاز بود چنین نام‌ها تو پنداری

سماع و شرب سقاهم نه کار درویش‌ست
زیان و سود کم و بیش کار بازاری

بیا بگو که چه باشد الست عیش ابد
ملنگ هین به تکلف که سخت رهواری

سری که درد ندارد چراش می‌بندی
چرا نهی تن بی‌رنج را به بیماری

#مولانا
- دیوان شمس
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۳۰۶۷

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

عشق هر چند که در پرده بود مشهورست
حسن هر چند که بی پرده بود مستورست

هر که از چاه زنخدان تو سالم گذرد
گر بود صاحب صد دیده روشن، کورست

بود از زخم زبان خار بیابان جنون
نمک مایده عشق ز چشم شورست

جگر دیدن عیب و هنر خویش کراست؟
زشت اگر پشت به آیینه کند معذورست

می دهد قطره و سیلاب عوض می گیرد
شهرت بحر به همت غلط مشهورست

به سخن دعوی حق را نتوان برد از پیش
هر که سر در سر این کار کند منصورست

سپری زود شود زندگی تن پرور
زودتر پاره کند زه چو کمان پرزورست

حسن از دیدن آیینه نمی گردد سیر
آب سرچشمه آیینه همانا شورست

یک کف خاک ز بیداد فلک بی خون نیست
گر شکافند جگرگاه زمین یک گورست

سیری از شور سخن نیست دل صائب را
تشنگی بیش کند آب چو تلخ و شورست

#صائب_تبریزی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۱۴۶۵

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

خجسته عید من آندم که چهره بگشائی
هلال عید ز ابروی خویش بنمائی

رسید عید و بهار آمد و جهان خوش شد
ولی چه سود از اینها مرا تو میبائی

اگر حدیث تو نبود چه حاصل از گوشم
وگر تو رخ بنمائی چه سود بینائی

بسوی روضه رضوان نظر نیندازم
اگر تو روضه بدیدار خود نیارائی

در آرزوی تو از جان نماند جز نفسی
چه شد که یکنفس ای جان من نمی آئی

دمی بیا که بروی تو جان برافشانم
که نیست بیتو مرا طاقت شکیبائی

لطافت همه خوبان ز حسن تو اثری است
زهی لطافت خوبی و حسن و زیبائی

برای دیدن حسن تو دیده میباید
وگرنه در همه اشیا بحسن پیدائی

حسین طلعت لیلی بچشم مجنون بین
که دوست را نسزد دیده تماشائی

#حسین_خوارزمی
- دیوان اشعار
- غزلیات، قصاید و قطعات
- شمارهٔ ۲۶۷

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

ای بر قد و بالایت از خوبی و رعنایی
گردیده نگه حیران در چشم تماشایی

بازآ که کشید آخر عشق تو به رسوایی
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی

دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی

اول گل رخسارت سرگرم فغانم کرد
وآنگه خم ابرویت قصد دل و جانم کرد

عشق آمد و در آخر رسوای جهانم کرد
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد

کز دست بخواهد شد دامان شکیبایی

ای ذکر توام مسطر در دفتر ناکامی
ای نام توام رهبر در شش‌در ناکامی

از زخم توام مرهم در پیکر ناکامی
ای درد توام درمان در بستر ناکامی

وی یاد توام مونس در گوشه تنهایی

عمری است در این وادی سرگشته دلداریم
هرکس طلبی دارد ما طالب دیداریم

در دست غم هجران دیری است گرفتاریم
در دایره قسمت ما نقطه پرگاریم

لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی

روزی به خیال او دل، شاد همی‌کردم
در گوشه تنهایی فریاد همی‌کردم

بر کشتن خویش از غم امداد همی‌کردم
دیشب گله زلفش با باد همی‌کردم

گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی

جز تیر توام در دل پروای خدنگی نیست
جز کوی توام بر سر سودای فرنگی نیست

بر سینه پرداغم جز عشق تو رنگی نیست
ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست

شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی

در دل ز هجوم اشگ خوناب نمی‌ماند
فردا است که در چشمم سیلاب نمی‌ماند

غارت‌زده دل را اسباب نمی‌ماند
دائم گل این بستان شاداب نمی‌ماند

دریاب ضعیفان را در وقت توانایی

دیشب خبر وصلی از پیش نگار آمد
بگذشت خزان هجر ایام بهار آمد

قصاب گل عشقت می خور که به‌بار آمد
حافظ به شب هجران بوی خوش یار آمد

شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی

#قصاب_کاشانی
- دیوان اشعار
- ترکیبات
- شمارهٔ ۱ - غم تنهایی

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

زان دهن انگشتر زنهار می باید گرفت
بعد ازان مهر از لب اظهار می باید گرفت

نوبهار آمد، ره گلزار می باید گرفت
داد دل از ساغر سرشار می باید گرفت

در چنین فصلی که عریانی لباس صحت است
پنبه از مینا، ز سر دستار می باید گرفت

بر خود اوضاع جهان هموار کردن سهل نیست
خار بی گل را گل بی خار می باید گرفت

خون خود را لعل کردن کار هر بیدرد نیست
جا به زیر تیغ چون کهسار می باید گرفت

می کند از دوستان خصمی تراوش بیشتر
طوطیان را سبزه زنگار می باید گرفت

هیچ سایل را مبادا کار با سنگین دلان!
بوسه ای زان لب به چندین بار می باید گرفت

موشکافان کفر می دانند شید و زرق را
رشته تسبیح را زنار می باید گرفت

تا به کی شد دل از طول امل در پیچ و تاب؟
از فسون این مهره را از مار می باید گرفت

مشت خاکی را که سامان وصول بحر نیست
دامن سیل سبکرفتار می باید گرفت

تا نگردیده است صائب استخوانت توتیا
گوشه ای زین خلق ناهموار می باید گرفت

#صائب_تبریزی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۱۳۸۷

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

عید آمد و مرغان ره گل‌زار گرفتند
وز شاخه گل داد دل زار گرفتند

از رنگ چمن پردهٔ بزاز دریدند
وز بوی سمن طاقت عطار گرفتند

پیران کهن بر لب انهار نشستند
مستان جوان دامن کهسار گرفتند

زهاد ز کف رشتهٔ تسبیح فکندند
عباد ز سر دستهٔ دستار گرفتند

یک قوم قدم از سر سجاده کشیدند
یک جمع سراغ از در خمار گرفتند

یک زمره به شوخی لب معشوق گزیدند
یک فرقه به شادی می گلنار گرفتند

یک طایفه شکر ز لب دوست مزیدند
یک سلسله ساغر ز کف یار گرفتند

یک جرگه بی چشم سیه مست فتادند
یک حلقه خم طرهٔ طرار گرفتند

نوروز همایون شد و روز می گلگون
پیمانه‌کشان ساغر سرشار گرفتند

شیرین دهنی بوسه به من داد در این عید
کز شکر او قند به خروار گرفتند

میران و وزیران و مشیران و دلیران
دربارگه شاه جهان بار گرفتند

در پای سریر ملک مملکت آرا
بر کف شعرا دفتر اشعار گرفتند

خدام در دولت دارای گهربخش
بر سر طبق درهم و دینار گرفتند

ابنای جهان عیدی هر سالهٔ خود را
از شاه جوان بخت جهان‌دار گرفتند

اسکندر جمشیدسیر ناصردین شاه
کز ابر کفش گوهر شه وار گرفتند

فرخنده شد از فر شهی عید فروغی
کز وی همه شاهان سبق کار گرفتند

#فروغی_بسطامی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۲۲۱

@ghaz2020

Читать полностью…
Subscribe to a channel