كانال رسمى نشر گمان تماس با ما: 021-88897987 www.gomanbook.com twitter.com/goman.pub instagram.com/gomanpub تهران، خیابان سمیه، نرسیده به پل حافظ، کوچهی پورموسی، نبش شیرین، پلاک ۴۲، واحد ۱۰
بریدهای از کتاب جدید در دست چاپ پاریس فرانسه، نوشتهی گرترود استاین، ترجمهی پوپه میثاقی، مجموعهی زندگینگارهها.
shorturl.at/hzBP0
* در متن «شهریور ۱۴۰۴» آمده که اشتباه است و «شهریور ۱۴۰۱» صحیح است. گرچه اشارهی در پرانتز («هفتهی دیگر») روشن میکند که اشتباه بوده است.
Читать полностью…چندروزیست دسترسیِ ما به صفحهی اینستاگرام نشر گمان، به دلایلی که هنوز روشن نیست، محدود شده است. تلاش میکنیم زودتر این مشکل رفع شود. تا آن موقع اخبار مربوط به کتابها و نمایشگاه را در توییتر و تلگرام نشر گمان منتشر میکنیم. ممنون میشویم اگر به هر طریقی همراهان و مخاطبان نشر گمان را از این قضیه مطلع فرمایید.
اینطور که پیداست در نمایشگاه کتاب امسال هستیم، هم مجازی و هم حضوری. تا چه پیش آید.
صفحهی توییتر نشر گمان:
https://twitter.com/gomanpub
کانال تلگرام نشر گمان:
/channel/gomanpub
ــــــ
@gomanpub
#خبرانتشارکتاب
اطلس / خورخه لوئیس بورخس، ترجمه احمد اخوت / نشر گمان، ۱۶۶ صفحه پالتویی، ۵۴ هزار تومن
چاپ اول این ترجمه بیش از بیست سال پیش منتشر شده بود که حالا با ویرایشی جدید در نشر گمان منتشر شده است.
توضیح ناشر:
«در بین کتابهای بورخس «اطلس» کتاب ویژهای است، حاصل یادهایی از هر شهر یا مکانی، گورستانی کوچک یا مجسمهای در پارکی، در قالب قطعاتی کوتاه بهنثر یا شعری بلند، به همراه عکسهایی کار خودش یا همسفر و همراه سالهای آخر عمرش: ماریا کوداما.
حالا، پس از بیست سالی که از تنها چاپ ترجمهی فارسیِ آن میگذرد، ویراست جدیدی از ترجمهی فارسیِ «اطلس»، کار مترجم و جستارنویس و داستاننویس خوب معاصر جناب آقای احمد اخوت، همراه با تصاویری نو علاوه بر چاپ پیشین منتشر شده است»
سفارش کتاب به @bahmanbooks یا خرید حضوری از کتابفروشی دماوند
.
ـــ
اگر صدای من بر خاک بمیرد،
تا سطح دریایش برید
و بر ساحل رهایش کنید.
تا سطح دریایش برید
و ناخدای یک ناو سفید جنگیاش کنید.
آوخ، صدایم
مزین به مدال ملاحان است:
بر قلب آن لنگری،
و یک ستاره بر لنگر،
و بر آن ستاره باد،
و بادبانی در باد.
ترجمهی شعری از رافائل آلبرتی
به فارسیِ روانشاد محمود نیکبخت
*** (۱۰ مرداد ۱۳۳۰ – ۳ خرداد ۱۴۰۰)
دریغاگوی جان پُر مهرِ زیبایی هستیم که در این چند دهه معلم و منتقد مشفق و راهنمای ما و چندین نسل از جوانهای عاشق ادبیات و فرهنگ و زندگی بود.
خاک بر او خوش باد.
@gomanpub
انتشار یادداشت «سیگار، مرگ، جاوید»، نوشتهی جناب آقای محمدجواد فریدزاده در قفای رفتنِ جاوید ساغروانی، که سابقهی دوستیشان به نیمقرن میرسید، از سرِ لطف به نشر گمان سپرده شد. نوشتن تسلیِ حقیقیِ اهل دل است.
***
«رفیق خوبی است جاوید. عمداً نگفتم رفیق خوبی "بود". مرگ بیش از این که امری بیولوژیک باشد، در زبان اتفاق میافتد. زبانتان را بگردانید، خیمه و خرگاهِ مرگ در کنجِ حافظه، به نحو دیگری، خانه میگیرد. طلب آمرزش برای همه خوب است ولی تکرارِ بیفکر و بیدقت و بیتأملِ «خدا بیامرزد او را»، موجب غفلت ما میشود ــچون عادت، غفلت می آوردــ ضمن این که اگر طلب مغفرت میکنیم؛ باید به راستی "طلب" کنیم. ولی کسی با «خدا بیامرزدش» طلب نمیکند. »
@gomanpub
#معرفی_کتاب
📕 معرفی کتاب: پیادهروی و سکوت، در زمانهی هیاهو
کتابی است از ارلینگ کاگه و از مجموعهی خرد و حکمت زندگی، چاپ نشر گمان. ارلینگ کاگه، مجموعهدار هنری و نویسندهی نروژی است که مؤسسهی انتشاراتی کوچکی هم دارد و شیفتهی پیادهروی و دلسپردهی سکوت است.
📃 قسمتی از کتاب:
یاد گرفتهام هر وقت نمیتوانم به پیادهروی، کوهنوردی یا دریانوردی بروم تا از دنیا فاصله بگیرم، ذهنم را آرام کنم.
طول کشید تا یاد گرفتم. فقط آن موقع که فهمیدم نیازی حیاتی به سکوت دارم توانستم در پیِ آن بیفتم -و آنجا، در اعماقِ صداهای ناموزون در دل ترافیک و فکر و خیال، موزیک و ماشینآلات، آیفونها و برفروبها، سکوت در انتظارم بود.
متن کامل + عکس
💻 www.gbook.ir
📚 @gostaresh_farhang
اگر شنوندهی حرفهای موسیقی کلاسیک ایرانی نیستید و میخواهید یک نمونه از تفاوت #شجریان با دیگران را درک کنید، شروع آواز آلبوم «طریق عشق» را گوش کنید. (پایین همین فرسته)
لحظهی غافلگیری زمانِ آغازِ آوازِ افشاری است. پس از پیشدرآمدِ سنتور مشکاتیان، ناگهان شجریان با تحریر در اکتاو بالا شروع میکند.
یک لحظه شک میکنی آیا واقعاً درآمد است یا از گوشهی «قرایی» یا «عراق» شروع کرده که اصطلاحاً فریادگونه است و جای خواندنش معمولاً در شروع آواز نیست. اما پس از اتمام تحریرها، شعر تکلیف را روشن میکند:
چو دست بر سر زلفش زنم، به تاب رود
ور آشتی طلبم، با سرِ عتاب رود (حافظ)
افشاریِ اصطلاحاً چپکوک (متناسب با صدای زنان یا صدایی مثل صدای زندهیاد ایرج بسطامی) را خوانندگان در قدیم، بهخصوص وقتی میکروفن و بلندگو نبود، از بالا شروع به خواندن میکردند، اما در مورد شجریان ماجرا فقط این نیست.
شجریان آوازِ افشاری را در تناسبِ کامل با شعری که از حافظ انتخاب کرده، تقریباً از بالاترین جای صدایش شروع میکند؛ درست مثل خود حافظ در شعرش که از اوجِ ماجرا و گویی بیمقدمه شروع میکند.
عجیبتر و لذتبخشتر اینکه در انتهای آواز فقط با سه تحریرِ کوتاه (که کار هر خوانندهای نیست) از اوج به بم فرود میآید و «بیفتد آن که در این راه با شتاب رود». و ما هنوز در درآمد افشاری هستیم. شجریان یعنی این.
و باز افسوس که این آواز و این آلبوم هم نسخهی ضبط استودیویی ندارد. حیف!
(با سپاس از محمدرضا ساختمانگر)
@KhabGard
t.me/navaagard/94
چرا سوگواریم؟
ـــــ سید محمد بهشتی
*******
[...]
شجریان با آوازهایش فرصتی برای خلوت كردن ما با خودمان فراهم میكرد. او در این شلوغی و همهمهی بازار مسگران، در این اوضاع كه چه بسیارند صداهایی كه میشنویم و حتی نمیفهمیم چه معنایی دارد، با آوازش سكوتی میساخت كه در آن خلوت و در آن فرصتی كه این خلوت میآفرید صداهای آشنایی به گوش میرسید: صدای قرنها، صدای ایران، صدای مولانا، حافظ، ملكالشعرای بهار و بسیاری از فرزانگان و ایراندوستانِ دیگر. در این خلوت كه او با آوازش فراهم میكرد ما صداهایی را میشنیدیم كه مدتهای مدید خاموش مانده بودند، و پیداییِ شجریان ما را مطمئن میكرد كه این خاموشی به معنیِ مرگشان نیست.
[...]
_____
[این یادداشت نخستینبار با تیتر «بزرگ بود و از اهالیِ امروز بود» در صفحهی اول روزنامهی اعتماد شمارهی ۴۷۶۳ (۱۹ مهرماه ۱۳۹۹) منتشر شده است، و حالا با اجازهی جناب آقای مهندس بهشتی ــو یکی دو تغییر کوچک در متن و تیتر جدیدــ برای انتشار در اختیار نشر گمان قرار گرفته است. سپاس.]
@gomanpub
معمار صدا
ـ حسین معصومیهمدانی
به احترام استاد محمدرضا شجریان
پارههایی از متن:
[...]
ما به حاصلِ کارِ این آدمها «آثار هنری» و به خودِ آنها «هنرمند» میگوییم، اما در گذشته آنها را «استادکار» یا «استاد» مینامیدند نه هنرمند، انگار در فرهنگ ما واژهی استاد معانی و دلالتهایی داشته است بسیار فراتر از واژهی هنرمند، و استاد عنوانی است که اکنون بهحق برای محمدرضا شجریان به کار میبریم.
[...]
من که فقط دوـسه بار از نزدیک با او دیدار کردهام، همان راحتی و اطمینان و آرامش را در شخصِ او میدیدم که در آوازِ او؛ آرامشی که تنها در استادانی میتوان یافت که از راهِ شاگردی کردن به استادی رسیده باشند.
[...]
در یکی از همان دیدارها به او گفتم که روزگاری مردم میگفتند که موسیقیِ ایرانی را شعر فارسی زنده نگه داشته است؛ اما امروزه، با این همه غزل و مثنوی که شما خواندهاید و مردم شنیدهاند، باید گفت که موسیقیِ ایرانی نگهبان شعر فارسی شده است.
[این یادداشت نخستینبار در صفحهی ۱۵ شمارهی ۴۷۶۵ روزنامهی اعتماد منتشر شده است، و حالا با اجازهی جناب آقای معصومی همدانی، برای بازنشر در اختیار نشر گمان قرار گرفته است.]
@gomanpub
راز مانا
یادداشت مهندس عباس عبدی در روزنامهی اعتماد امروز ۱۹ مهرماه ۱۳۹۹
[...]
استاد شجریان در گفتار و رفتار و معیارهای اخلاقی همه چیز را رعایت میكرد. به شدت نسبت به حفظ آبرو و حیثیت افراد مقید و ملتزم بود. آقای محسن گودرزی تعریف میكرد كه در كلاس آواز او حضور داشت و [استاد شجریان] نكات بسیار مهمی را از خلال نقد آوازهای شاگردانش متذكر میشد. او سوال میكند كه چرا این كلاسها را ضبط نمیكنید تا به عنوان متون آموزشی ماندگار شود؟ استاد شجریان پاسخ میدهد كه هر كدام از این شاگردان در آینده برای خودشان كسی خواهند شد و اگر نقدهای من به آواز كنونیِ آنان ثبت و ضبط شود، ممكن است در آینده كسانی باشند كه بخواهند این نقدها را در جهت تخریب آنان به كار ببرند، لذا ضبط نمیكنم. او همچنین نقل میكرد كه پس از آمادهسازیِ كتاب «راز مانا» آقای شجریان بخشی از گفتههای خودش دربارهی افراد را حذف كرد. پرسیدم كه آیا مطالب نادرست بوده كه حذف كردید؟ ایشان گفتهاند كه مطالب درست است، ولی باید حفظ آبروی افراد را كرد، همینقدر هم خوب نیست كه به دیگران صدمه زد. حالا این رفتار را مقایسه كنید با انواع و اقسام اتهامات و دروغپراكنیها و بددهنیها كه برخی افراد علیه دیگران ابراز میكنند و باكی هم ندارند. اینگونه رفتارها از چشم و وجدان مردم پنهان نخواهد ماند.
[...]
متن کامل یادداشت را از اینجا (روزنامهی اعتماد) یا اینجا (کانال شخصی عباس عبدی) بخوانید.
ـــــــــــــ
@gomanpub
بریدههای سه یادداشت مهندس سیدمحمد بهشتی در روز خاکسپاریِ مانایاد استاد محمدرضا شجریان
ــــــــــــــــــــ
ـــــ
چرا سوگواریم؟
چون او دیگر خودش نیست. فخر ما این بود كه این صدا زنده است. برای ما مردم این دوره و زمانه كه نه سعدیای دیدهایم و نه محضر مولانا را درك كردهایم و نه حافظ را ملاقات كردهایم. برای ما كه از حیات فرهنگ خود مطمئن نبودیم و برای كسانی كه از حیات این درخت ایمان بریده بودند مثال از شجریان میآوردیم، حالا چه شاهد و گواهی بیاوریم. حالا كه او نیست به كدام نشانهی حیاتی باید دلخوش كنیم. صدای نفسهای فرهنگمان را از كدام نای بشنویم. علت واقعیِ سوگواریِ ما این است.
شجریان، ضمن قرار داشتن بر ریشههای تنومند فرهنگ ایرانی، معاصر بود و بر معاصر بودن تاكید داشت. همین هم سبب میشد كه صدایش صدای حال ما باشد.
ــــــــــــــ
کاری که استاد شجریان با شعر مولانا و سعدی و خیام کرد، فراتر از بیان دوبارهی آن به صدایی خوش بود.
کار استاد شجریان مانند کاری است که میرعماد با اشعار حافظ کرده است. غزلیات حافظ مانند جواهری بوده که، قریب به سه سده، انتظار دستان هنرمندی را میکشیده که، چنانکه شایسته است، تراشش دهد. خط میرعماد تلألو اشعار حافظ را دوچندان کرده و اصلاً با خط میرعماد است که سخن حافظ میشود شعر مجسم و در ذهن و دل میماند. به همین قیاس هر بار وقتی آواز مثنوی افشاری (این دهان بستی دهانی باز شد/ کو خورنده لقمههای راز شد) را با صدای استاد شجریان میشنوم، به این فکر میکنم که این شعر را باید همینطور خواند؛ حتماً مولانا این شعر را با همین وزن و آهنگ سروده است.
ـــــــــــــ
فردوسی، در دورانی که بیم آن میرفت که فرهنگ ایرانی دچار نسیان شود، با سرودن شاهنامه در حقیقت آیینهای ساخت که ایرانیان در آن چهرهی واقعیِ خود را ببینند و بهخاطر آورند؛ درست از همین روی، مردم آنها را به سبب آیینگی نسبت به هویت و فرهنگ ایران قبول دارند. اما افراد زیادی در حوزهی موسیقیِ اصیل ایرانی فعالیت میکنند و در میان این خیل عظیم شخصیتهایی هستند که اتصال عمیق به ریشههای فرهنگی ایران دارند؛ از میان این همه چرا شجریان؟ واقعیت این است که از بین همهی آنها تعداد محدودی هستند که، ضمن اتصال عمیق به ریشههای فرهنگیِ ایران، توانستهاند معاصر باشند و متناسب با زمانهی خود حرف نو بزنند. همین خصوصیت است که یک شخصیت فرهنگی را در جایگاه حماسهسرایی همچون فردوسی قرار میدهد. کسی که اساطیر ایران را تجدید کرد و به این ترتیب آیینهای ساخت و قرار داد پیش روی یک جامعه.
محمدرضا شجریان به درستی آیینهی تمامنمای فرهنگ ایرانی و نمایندهی کیستیِ ایرانیان بود. او توانست تا پایان عمر برای ملت ایران معاصر بماند؛ ضمن آنکه از ریشههای فرهنگیِ ایران قطع نشود.
ــــــــــــــــ
بریدههایی از سه یادداشت سید محمد بهشتی که به ترتیب در روزنامهی اعتماد، شرق و همشهری تاریخ امروز (شنبه ۱۹ مهرماه ۱۳۹۹) منتشر شده است و با اجازهی جناب ایشان در رسانهی نشر گمان بازنشر میشود.
@gomanpub
سلام
حالم خوب نیست
فکر نمیکردم مرگِ شجریان تا این حد مرا بشکند. یکبارِ دیگر معلوم شد که، تا چه اندازه، من، دور از دسترسِ من است؛ تسلیت موجبِ تسلیِ من نمیشود. وقتی چارهای نیست، به معنیِ واقعی، بیچارهایم. با بیچارگی، صبوریْ چارهساز نیست. مرگِ او ناگهانی نبود، ولی ناگهان مظلومیتِ غریبانهی ایران، که سالها بود میدانستم، در مقابل چشمانم متجسد شد.
ایرانْ برای من خانهی حقیقت است و حقیقت، در روز تنهایی، جانسوز است. اگر ایران بدون ایرانیان برای بسیاری امری انتزاعی است، برای من ایرانیان اگر اهمیتی دارند در همان «یا»ی نسبتی است که با ایران دارند. شجریان ملتقای فردوسی و خیام و اخوان در خراسان است. مرگش دلم را سوزاند، دلی که سالهاست سوخته؛ ولی سوخته را سوزاندن، همان طور که عطار گفت از کسی مثل مولانا بر میآید، شجریان ثابت کرد که این هنر را دارد.
---
محمدجواد فریدزاده
۱۸مهر ۹۹
[یادداشت کوتاه دردمندانهی جناب آقای دکتر محمدجواد فریدزاده در اندوه درگذشت روانشاد استاد محمدرضا شجریان که برای انتشار در اختیار نشرگمان قرار داده است.]
@gomanpub
حجاب چهره جان میشود غبار تنم
خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم
روانشاد استاد محمدرضا شجریان
(مهر1319 – مهر 1399)
و گلستان آذرستان شد به چشم ما.
***
ستایش استاد شجریان ستایش مردیست که زندگی را به تمامی زیست، به سپهر فرهنگ ایرانی مهر ورزید و از جوانی هرچه میشد آموخت و خود آفرینشگری هنری در بلندپایهترین درجه شد.
بر روح بلند او درود و به عزای یکی از زیباترین چهرههای ایران جدید مینشینیم با صدای غمسرشت دردمند جنابش که دوبیتیهای باباطاهر را در دشتستانی زمزمههایی میکند همه از سرِ غربت جان.
https://www.instagram.com/p/CGFZgcaJ8TB/?igshid=1d4gjwd2hned7
نشر گمان در نمایشگاه کتاب تهران
شبستان، غرفهی ۵ راهرو ۲۱ [روبروی در ۶۳]
از دلتنگی برای قصهگو تا اشکهای دونکارلتو
بهداد هومن
ببخشید که دو باری آنهم بهتصادف شما را بیشتر ندیده بودم و حالا دارم برایتان مینویسم ولی بعضی چیزها خیلی تعریف و تعارف برنمیدارد. حقیقتش دیشب خیلی دلتنگ شما شدم، دلم خواست یکجای این عالم حمیدرضا صدر با آن شور درونی و چشمهای تیزبین تماشاگر این بازی میبود.
بازی اصلاً نمیدیدم. شش دقیقه وقت اضافه و یک گل؟ امیدِ بیخودی چرا؟ هیچ امیدوار نبودم. راستش دل توی دلم نبود ولی دوست نداشتم امیدوار باشم. میدانستم، و این سالها خیلی خوب میدانستم، که امیدواری تاوان دارد. امیدوار که باشی و کار جهان هی پریشانتر شود دردش هم بیشتر است. همین است که نومیدی پیشه کردهایم. ولی مگر میشود زیرچشمی بازی را نپایید. در خاطرم جرقه زد که ای داد! یاد آقای صدر به خیر! میبینید؟
خوب هم میدانیم که ما قهرمان جام جهانی نمیشویم. خوب میدانیم که مرگ بالاخره قهرمان را درمییابد. خوب میدانیم تهِ کار شکست نیرومندتر است از زندگی، اما هیچ باعث نمیشود نود دقیقه امیدوار نباشیم و چشم به توپ ندوزیم...
متن کامل در وبلاگ سایت نشر گمان:
از دلتنگی برای قصهگو تا اشکهای دونکارلتو
@gomanpub
کتاب اطلس، چهارمین عنوان از مجموعهی زندگینگارهها، از خورخه لوئیس بورخس، به ترجمهی احمد اخوت منتشر شد.
در بین کتابهای بورخس «اطلس» کتاب ویژهای است، حاصل یادهایی از هر شهر یا مکانی، گورستانی کوچک یا مجسمهای در پارکی، در قالب قطعاتی کوتاه بهنثر یا شعری بلند، به همراه عکسهایی کار خودش یا همسفر و همراه سالهای آخر عمرش: ماریا کوداما. حالا، پس از بیست سالی که از تنها چاپ ترجمهی فارسیِ آن میگذرد، ویراست جدیدی از ترجمهی فارسیِ «اطلس»، کار مترجم و جستارنویس و داستاننویس خوب معاصر جناب آقای احمد اخوت، همراه با تصاویری نو علاوه بر چاپ پیشین در مجموعهی «زندگینگارهها»، با تیراژ ۳۰۰۰، منتشر و توزیع شده است و از همین هفته میتوانید از کتابفروشیهای پاتوق خودتان تهیه کنید. اگر در یافتن کتاب به مشکل خوردید حتماً به سایت نشر گمان سر بزنید.
در مجموعهی «زندگینگارهها» پیش از این سه عنوان زیر منتشر شده است:
نقشهایی به یاد ‖ نوشتهی احمد اخوت، چاپ چهارم
عکاسی، بالونسواری، عشق و اندوه ‖ نوشتهی جولین بارنز، ترجمهی عماد مرتضوی، چاپ نهم
در وادی درد ‖ یادداشتهایی از آلفونس دوده با مقدمه و تحشیه و ترجمه به انگلیسیِ جولین بارنز، ترجمهی فارسیِ عماد مرتضوی چاپ اول
------------
اطلس
خورخه لوئیس بورخس
ترجمهی احمد اخوت
۵۴۰۰۰ تومان
فصل چهارم کتابباز-برنامه بیستم با مجتبی شکوری-موضوع: عکاسی،بالنسواری،عشق و اندوه-S4E20
Читать полностью…آگهی موقت
اگر ویراستاری هستید که به زبان انگلیسی آشنایید و مثل ما باور دارید که باید فارسیای نوشت که «از تکلف دور و به فهم نزدیک» باشد، و به کار ویرایش متون ترجمه در حوزههای فلسفهی معاصر و تاریخ قرن بیستم و تاریخ علم علاقه دارید، نمونهای از کارتان را (شامل متن فارسیِ ویراسته به همراه متن انگلیسی) تا چهارشنبه ۲۱ آبان به آدرس ایمیل ما بفرستید و شرح مختصری هم از کار و سابقهتان بنویسید. باز هم تأکید میکنیم که آشنایی با زبان انگلیسی و ظرافتهای ویرایش متن فارسی و آمادهسازیِ کتاب لازمهی همکاریست.
برای کسانی که سابقه و نمونهی کارشان به سلیقه و کتابهای ما نزدیکتر باشد یک فایل وُرد (شامل سه نمونهی کوتاه برای سنجیدن شیوهی ویرایش و ترجمه) فرستاده میشود که محض نمونه کار کنند و از بین این نمونهها چند نفری به همکاری دعوت میشوند.
مطمئن باشید همهی ایمیلها دیده میشود و نیازی به پیگیریهای بعدی نیست.
اگر میخواهید شیوهی کار ما در ویرایش و آمادهسازیِ کتاب دستتان بیاید مثلاً آخرین چاپ این کتابها را ببینید:
* کافه اروپا ــ اسلاونکا دراکولیچ ــ ترجمهی نازنین دیهیمی
* در برابر استبداد ــ تیموتی اسنایدر ــ ترجمهی بابک واحدی
* عکاسی، بالونسواری، عشق و اندوه ــ جولین بارنز ــ ترجمهی عماد مرتضوی
* پیادهروی؛ و سکوت، در زمانهی هیاهو ــ ارلینگ کاگه ــ ترجمهی شادی نیکرفعت
آدرس ایمیل نشر گمان:
goman.publication@gmail.com
[عکس از برایان فری به سال ۲۰۱۰ ]
@gomanpub
چاپ ششم کافه اروپا
***این هم از آن کتابهای جامانده از تابستان است. آخرین جامانده. نگه داشته بودیم تا شاید مفصلتر از کتاب بنویسیم که این شد. همیشه همه چیز آنجوری که فکر میکنیم پیش نمیرود. به هر حال چاپ ششم کافه اروپا نوشتهی اسلاونکا دراکولیچ با ترجمهی فارسیِ پاکیزهی زندهیاد نازنین دیهیمی در تابستان منتشر شده است و خبرش ماند تا امروز. کتاب مجموعهایست از مقالاتی کوتاه و خواندنی از مصائب اروپای شرقیِ رهیده از بند کمونیسم، اما گرفتار در حصارهایی نامرئی. این کتاب در کنار «کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم» و «بالکان اکسپرس» سهگانهای را شکل میدهند از دو دهه حیات اجتماعی-سیاسیِ بالکان، که ختم میشود به جنگی خانمانسوز. اگر هر سه را در کنار هم بخوانید متوجه دقت نظر سرپرست مجموعه در انتخاب این عناوین خواهید شد.
***
جلدها را اندکی تغییر دادهایم و بازطراحی شده است، طرحها همان طرحهای جناب آقای بهرام داوریست و طراح جلد هم آقای محمود منفرد، ولی در چیدمان جلد تغییراتی اعمال شده است. امیدواریم خوب در آمده باشد. این کتاب هم مثل همهی کتابهای دیگر صفحهبندی مجدد شد (بدون حذف حتی یک کلمه) تا هم چیدمانش طوری شود که تعداد صفحات (و قیمت پشت جلد) کمتر شود هم معدود اغلاط املایی حذف شود و متنی پاکیزهتر به دست شما برسانیم. کتاب را بر روی کاغذ بالکی سبک چاپ کردهایم و در صحافی هم دقتی به خرج دادهایم که ماندگاریِ آن بالا برود.
***
کتاب را از کتابفروشیهای محل یا پاتوق خودتان بخواهیم و اگر در یافتنش به مشکل خوردید به ما خبر بدهید. امیدواریم همه با هم از بند این بلای عالمگیر برهیم و اندوه کمتری گریبان همهمان را بگیرد.
@gomanpub
معرفی آقای مجتبی شکوری از کتاب «پیادهروی؛ و سکوت در زمانهی هیاهو» ــــ ۲۳مهرماه ۱۳۹۹
پیادهروی؛
و
سکوت، در زمانهی هیاهو
ارلینگ کاگه
شادی نیکرفعت
[۲۲۰ صفحه، قطع پالتویی، ۳۶هزارتومان]
(چاپ دوم کتاب به تازگی تمام شده است.)
معرفی کوتاه ارلینگ کاگه
+ خرید کتاب از سایت نشر گمان با ۲۰درصد تخفیف
+ خرید نسخهی دیجیتال کتاب از سایت طاقچه
@GomanPub
جلوهگاه رخِ او دیدهی من تنها نیست...
برای اینکه حال و هوایمان را در این یک هفته شرح بدهیم چیزی بهتر از آن لحظهای نمییابیم که روانشاد استاد شجریان در میانهی آوازی ماندگار در ابوعطا، با مدد از غزل تراشخوردهای از حافظ، میخواند «مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم» و این «هوا» را به شیوه و در مقامی میخواند که حق معنی و مقام سخن ادا میشود. از امروز روال این صفحه و کارها به حال سابق باز میگردد تا با دلگرمی همدمي شما همراهان وفادار و فرهنگدوست به پیراستن و نشر کتاب بپردازیم. بایگانی کوچکی فراهم آوردیم از یادداشتهایی که بزرگان و اهل فرهنگ به یاد شادروان استاد شجریان تحریر کردهاند و با اجازه و اطلاع خودشان در صفحات و رسانههای نشر کوچکمان به یادگار گذاشته شد.
«کسی از تاجداران بدین سان نمُرد» ؛ یادداشتی از ـــ جناب آقای آریاسپ دادبه
«مظلومیت غریبانهی ایران» ؛ یادداشتی از ـــ جناب آقای محمدجواد فریدزاده
«همصدا با مردم، همنوا با ایران» ؛ یادداشتی از ـــ جناب آقای محسن گودرزی
«فرمانروا کیست؟» ؛ یادداشتی از ـــ جناب آقای محمدجواد غلامرضا کاشی
«راز مانا» ؛ یادداشتی از ـــ جناب آقای عباس عبدی
«خوشست خاطرم از فکر این خیال دقیق» ؛ یادداشتی از ـــ جناب آقای آریاسپ دادبه
«معمار صدا» ؛ یادداشتی از ـــ جناب آقای حسین معصومی همدانی
«بر این مرگ اشک نمیریزم» ؛ یادداشتی از ـــ جناب آقای کیهان کلهر
«چرا سوگواریم؟» ؛ یادداشتی از ـــ جناب آقای سیدمحمد بهشتی
@gomanpub
بر این مرگ اشک نمیریزم
چرا که او زندگی را به زیباترین صورت زندگی کرد...
ـــــکیهان کلهر
ـــ
نه، دردِ فراق و فقدانِ محمدرضا شجریان را به کلام نخواهم آورد، اما شرحِ زیستنش را چرا...
به آبادانی بیاندیشیم، باغبان باشیم، به طبیعت احترام بگذاریم و هر جا که ممکن شد از خاکْ درخت برویانیم...
همت کنیم، متحد و همدل شویم در بازسازیِ فرهنگ کشورمان چرا که خاکِ ما همانا فرهنگِ ماست و فرهنگْ تنها سرزمینیست که حدود و مرز نمیشناسد و فرهنگ تنها مایه و اصلی است که بی جنگ و خونریزی بر هر سلاحی پیروز میشود، پس هرجا که فرهنگ ایرانی را بگسترانیم انگار خاکمان را گسترانیدهایم...
ما مردمِ سرزمین سختیهاییم، مردمی هنوز جنگزده، هنوز سیلزده، هنوز زلزلهزده، مردم کویر و قنات، مردم کوهستانهای صعب و خشن، مردم شمال و جنوبی در خطر همیشگیِ تاخت و تاز که تنها به زنجیرِ فرهنگ بهم پیوستهایم و این پیوستگی جز به لبخند و مهر و عشق و غمخواری نمیپاید...
ــــ
[این یادداشت نخستینبار در صفحهی کیهان کلهر به تاریخ ۲۱مهر ۱۳۹۹ منتشر شده است و با اجازهی ایشان و اضافهشدن تیتر برای بازنشر به نشر گمان سپرده شد. سپاس.]
@gomanpub
خوشست خاطرم از فکر این خیال دقیق
ــــ آریاسپ دادبه
***
گذشته از تعلیم و همکاریِ درخشان شجریانِ جوان با عبادی و شورِ آموختن و پیگیری و مداومتِ در کار، که از ویژگیهای برجستهی استاد شجریان است، آشناییِ با عبادی بود که شجریان را به مجالس درس و روایتِ استادانِ قدیم و کانونهای باقیمانده کشاند و بسیاری روایات شفاهی از این دوره به همت این استاد بیمانند آواز ایران گردآوری شد...
در یکی از این دیدارها در دههی چهل، گویا در ییلاقات نزدیک تهران، اشرفی به شجریان میگوید که آیا تابهحال صدای جانسوز را شنیدهای؟
ـــ
متن کامل یادداشتی از جناب آقای آریاسپ دادبه، در شرح چگونگیِ آشنایی و دوستیِ دیرینه و پُرمهرِ استاد محمدرضا شجریان و استاد غلامرضا دادبه (جانسوز)، که از سر لطف در اختیار نشر گمان قرار گرفته است. نسخهی پیشین این یادداشت با عنوان «شجریان در محفل دادبه» در مجلهی اندیشهپویا (ویژهی استاد شجریان) منتشر شده بود.
@gomanpub
یادداشتی از دکتر محمدجواد غلامرضا کاشی با عنوان «فرمانروا کیست؟»
ــــــــــــــ
فرمانروا کسی است که بتواند از مرزها عبور کند. محمد رضا شجریان به همین معنا، فرمانرواست و در عرصهی سیاست امید برمیانگیزد. او هنوز هم زنده است و فرمان میراند...
شجریان در مرز میان سنت و مدرن ایستاده است. آنچه در منظرِ اصحاب دانش و عقل کهنه و دیرین و از مد افتاده بود، با صدای او چنان شکوهی مییافت که باور میکردی در انبار این کهن فرهنگ، چه ذخائر عظیمی برای عرضه به جهان مدرن نهفته است. آنچه در منظر اولیهی یک سنتگرا، بیبنیاد و بیریشه مینمود، در هنر والای شجریان عمق مییافت ریشه دار میشد. آزادی چنان در هنر او والا بود که سنت برای فرصت زندگیِ دوباره گوشهای خود را تیز میکرد.
شجریان از مرزها عبور کرده است. مرزها در پرتو صدای او چه حقیر و بیبنیادند.
یکی از بزرگترین افتخارات من درک چهرهبهچهرهی این شخصیت نامدار و تاریخیِ ایران زمین است...
ــــــ
متن کامل این یادداشت را از اینجا بخوانید:
/channel/javadkashi/663
____
@gomanpub
🔴 همصدا با مردم، همنوا با ایران
▪️وقتی به مصرع معروف «ای خدا، ای فلک، ای طبیعت...» رسید با حرکت دست دعوت کرد با او همراهی کنند
✍️محسن گودرزی | جامعهشناس
📍در پایان کنسرت «همنوا با بم»، حاضران در سالن، تقاضا میکنند که شجریان این تصنیف را اجرا کند. این بار اما یک اتفاق تازه در کنسرت روی میدهد و این تصنیف با شکل تازهای اجرا میشود.
📍مثل همیشه، از گوشه و کنار سالن، چند نفر با صدای بلند میگویند مرغ سحر. رفته رفته این تفاضا فراگیر میشود و تعداد بیشتری به این جمع میپیوندند.
📍شور و هیجان جمعیت را در بر میگیرد، گروهی از شنوندگان با شجریان همخوانی میکنند و وقتی به آن بیت معروف تصنیف میرسند بخشی از جمعیت سالن همراه با شجریان از خدا و طبیعت و فلک میخواهند که شام تاریکشان را سحر کند.
📍شجریان مانع همراهی جمعیت نمیشود و حتی وقتی که به مصرع معروف «ای خدا، ای فلک، ای طبیعت...» میرسد با حرکت دست دعوت میکند که با او همراهی کنند.
📍در کنسرت «همنوا با بم»، شجریان از شنوندگان میخواهد که در اجرای بخشی از تصنیف با او همراهی کنند. به ویژه در آن بخش از تصنیف که خصلت اعتراضی بارزی دارد. جمعیت با خواننده همراه میشود. این بار شجریان و شنوندگان «یک صدا» میشوند، خواننده به جای این که صدای آنان شود، به آنان صدا میدهد.
📍او در طول چندین دهه در فراز و نشیب تحولات فرهنگی اجتماعی با مردم بود و آثارش ترجمان حالات و تجربههای متنوع اجتماعی است.
👇متن کامل را در اینجا بخوانید یا در موبایل خود روی کلمه instant view بزنید
https://bit.ly/2Fi0ekQ
@panjereh_iran
یادداشت جناب آقای آریاسپ دادبه در سحرگاه آدینهی پرواز ابدیِ مانایاد استاد محمدرضا شجریان.
(به نقل از صفحهی فرزندشان، آقای سپند دادبه، در اینستاگرام)
کس از تاجداران بدین سان نمُرد
که مردهست این نامبردار گُرد
سراسر همه کشورش مرد و زن
به هر جای کرده یکی انجمن
همه دیده پُر آب و دل پُر زِ خون
نشسته به تیمار و گُرم اندرون
(سوگنامهی ایرج ـــ شاهنامهی فردوسی)
بیش از چهل سال است به یاد داریم که با مرگ هر انسان والایی و بهویژه هنرمندان، مردم ایران بر سوگی مشترک مینشینند و گویی این سوگنامه روان دردمندِ فرهنگِ این سرزمین است که تکرار میشود. اما این بار درگذشتِ استاد شجریان رنگ و حالی دگر دارد و مانند سوگنامههای حماسیِ ایران است، چون سوگ سیاوش و اسفندیار. گویی مردم پهلوانی نژاده و فرهمند را از دست دادهاند، جوانمردی که همرأی و همراهِ مردمانش بود در رنجها و تیرهروزیها، او نه تنها پهلوان آواز ایران که سیاوشی دیگر بود و این نامی بود که در ابتدای راه، خود برگزیده بود: سیاوش بیدگانی. سیاوش بر پیمان جوانمردی پای فشرد و تنهایی را در تورانزمین برگزید و مرگی ناجوانمردانه را در غربت. و گویی برای مردم ایران نیز غربت چند ساله و رنج پهلوان آواز ایران در دست و پنجه نرم کردن با مرگ به مثابهی تکرار سوگ سیاوش است. گذشته از احساسات ملیِ مردم ایران و شرایط ویژهای که در ایرانِ روزِ نخستِ پروازِ روانِ این یگانهمرد پیش آمده است، ناخودآگاه برایم خاطرات و یادهای سالهایی دور دراز زنده میشود، یاد روزهایی در نهایتِ توانایی که دلانگیزیِ آوای او در میانهی کوهستانهای ایران طنینی میافکند و اعجابانگیز و سحرآمیز بود، به یاد دارم که روزی در شیبی بسیار تند در البرزکوه به سرعت بالا میرفت و همزمان به قدرت تمام آواز میخواند و ما تعجب میکردیم و ایشان میگفت: این کار همیشهی من است، خواننده باید در سختترین شرایط خود را بیازماید و بپرورد!
سختکوشی، تمرکز و پیگیری در انجام و تداوم کار و ایستادگی بر یک مداومت بدون وقفه از ویژگیهای بارز ایشان بود. پس از سالهایی طولانی که از دوستی و همراهی و هماندیشیِ ایشان با پدرم گذشته بود، روزی از ویژگیهای هنر ایشان پرسیدم؛ پدرم پاسخ داد: من خوانندههای بسیار و استادان بزرگ متقدم را دیدهام، هر کدام در یک نوع توانا بودند، ولی شجریان خصوصیتی دارد که هیچکدام نداشتهاند و آن اشراف و تسلط او به همهی شیوهها و بایگانیها و ریزهکاریهاست.
درایت و تشخیص ایشان در نگاه به بایگانیها و هرچه پرداختهتر کردن آن از ویژگیهای اوست اما نکتهای دیگر در کارنامهی ایشان وجود دارد که باید برای نسلهای آینده و هنرجویانی که قدم در راه نهادهاند قابلآتأمل باشد: آن اینکه شجریان یک موسیقیدان سنتی به معنای مصطلح نبود، اگرچه بسیاری از همنوازان و همکارانش سخت پایبند به سنت بودند و به نوعی این پایبندی از نحلهی غالب در اوج دهههای کاری ایشان بود، ولی بر این هُشیاری بود که نمیتوان با پایی متصلب بر اقلیم هنر قدم نهاد.
کارنامهی شجریان فراتر از یک استاد سنتی و یا یک راویِ سنت ردیف موسیقیست. او پایی در اقلیم سنت داشت و نگاهی به افقهای روشن، به آن چیزی که تنها با گذر از رنجِ آگاهی میسر میشود، و چالشی که آدمی را جانآگاه میسازد.
راهی که بسیاری از درخشانترین شخصیتهای تاریخی از آن عبور کردهاند، راه پر فراز و نشیبِ «آگاهی»، چالشیست پیش پای که همتی بلند میخواهد، همت آنانی که توانستند درونمایههای گذشته را نه تنها تکرار که دوباره فعال کنند و در آن مفاهیم نو واریز کنند.
این باران سحرگاه پائیزی بدرقهی روان تابناک او باد
.
سحرگاه آدینه، مهرماه، ۱۳۹۹
آریاسپ دادبه
___
@gomanpub
مقدمهی کتاب بالکان اکسپرس نوشتهی اسلاونکا دراکولیچ را بخوانید، با عنوان «آن روی دیگر جنگ».
دیروز خشایار دیهیمی، با هشدار تشدید مسائل قومی در ایران، خواندن بالکان اکسپرس را توصیه کرده بود.
@gomanpub