شبی یک سرگذشت:امشب
سقا خانه آشیخ هادی
مردم ایران کم چوب خرافات رانخورده اندوتاکنون ازاین مقوله ضربات جبران ناپذیری برپیکر کشورمان واردشده است .
درآخرین سالهای پادشاهی احمد شاه قاجار هنگامیکه رضا شاه هنوز شاه نشده بود(نخست وزیر، سردار سپه)اوایل تابستان ۱۳۰۳بودکه شایعه ای قوی درشهرتهران بر سر زبانها افتاد ، که یکی از سقاخانههای تهران بنام (آشیخ هادی)معجزه میکند ، معمولااین شایعات باهدف ونیت خاصی ازسوی اشخاصی خاص پخش میشود .
دربين مردم عوام تهران شایع گشت که ديشب شخص نابینایی در سقاخانه شفا يافته خبر کوبنده ومحکم بیان می شد باچندساعتی به معجزات این سقاخانه افزوده وسطح معجزات بالامیرفت ازجمله اینکه شایع گردید دختری بهایی تلاش میکرده آب سقاخانه را مسموم کند که ناگهان کور شده.
جمعیت زیادی ازمردم اعم از معلول، مريض، مستمند و گرفتارجمع شده بانذر ونیازوپخش غذای نذری شور وحالی به محيط داده، همچنین شعارهایی برعليه بهائیت داده میشد.
این جریان برای خارجی های مقیم تهران خالی از لطف نبود ، ازجمله( رابرت ایمبری) کنسولیار آمریکا در تهران هم فکر میکرد که این خبر سوژه داغی برای نشریات آمریکامیباشد ، به همراه دوستش( ملوین سیمور) سریعا دوربینی برداشته برای عکس گرفتن عازم سقاخانه شدند ، حضور این دو مرد خارجی با لباس های منحصربفردشان و همراه داشتن دوربین دربین مردم وگرفتن عکس ازسقاخانه مردم را هیجان زده کرد تا مردم به آنان و دوربین شان اعتراض کنند، دراین بین صدای مردی که فریاد می کشید این خارجی ها بهایی هستند بلند شد ، بناگاه جمعیت مانند سیل بطرف ایمبری ودوستش بحرکت درآمدند دریک آن علی رغمیکه ماموران حضور داشتند ایمبری و دوستش را لت و پارکردنند آن دونفر را زخمی و خونین با درشکه به بیمارستان نظمیه رسانیدند اما مردم خشمناک به بیمارستان هجوم آورده ایمبری را پیدا کرده و با ظربات سنگ کشتند.
مقامات آمریکایی ، نیروهای قزاقِ و رضاخان در این حادثه مقصرمیدانستند محمدحسن میرزا ولیهعد به برادرش احمد شاه که درآن هنگام در اروپا بود ادعا میکند که این سربازان رضاخان بودند که ایمبری را در بیمارستان بقتل رسانیدند.
به هرحال این واقعه موجب گردید که رضاخان جهت پیش گیری ازچنین پیشامدی حکومت نظامی اعلام کند همچنین ترور عشقی شاعر سوخته دل ازذهن مردم دورشود(که البته این نظر مخالفان رضاخان بود)وزارت خارجه ایران عذرخواهی مفصلی از آمریکا کرد، سه نفر نوجوان ایرانی را به عنوان عاملان قتل ایمبری در تهران اعدام کردند و ۶۰ هزار دلار غرامت به خانوادۀ قربانی آمریکایی و البته ۱۱۰هزار دلار دیگر هم بابت هزینۀ حمل جسد ایمبری توسط کشتی جنگی آمریکایی به آن کشور پرداخت و علاوه بر تمامی این هزینه ها، داغی از خرافات برپیکر مردم ایران در تاریخ ثبت شد*
کاظم مزینانی تا مطلبی دیگر بدرود*
روابط ایران وامریکا :گوهراسکندریان*
تاريخ بيست ساله مکی*
اسناد ماژورایمبری کنسولیار آمریکا در تهران
فتح الله نوری*
@goshetarikh
شبی یک سرگذشت امشب
سامانیان در تاریخ قسمت هفتم
امیرسامانی پس از پیروزی برمحمدبن هارون بود که خليفه معتضد ازدنیا رفت ومکتفی بالله بجای اونشست وحکم امارات برخی ازنواحی عراق، ری، اصفهان، طبرستان وگرگان همراه با هدایا برای امیر فرستاد ، امیربرادر زاده اش رابنام ابوصالح منصوربن اسحاق را حاکم ری کرد اين اباصالح باحمایت خودش از محمد بن ذکریای رازی توانست نام خودش راجاودانه نماید چراكه ذکریا کتاب معروف خودش را درعلم طب را بنام اوکرد (طب منصوری).
همچنین احمد فرزندش را به حکمرانی گرگان وابوالعباس عبدالله بن محمد بن نوح را بر طبرستان گماشت ، از آن طرف محمد بن هارون پس از فرار به قزوین وزنجان وسپس به سرزمین دیلم وارد شدباناصرکبیربیعت کرد ، سپس با ، جستان وهسودان از داعیان دیلم بیعت کرد باسپاه نیرومند جهت تصرف آمل براه افتاد ، امیراسماعیل سپاهی در اختیار احمد وابوالعباس گذاشته برای مقابله با هارون ومتحدانش فرستاد ، جنگ سختی درگرفت ، نیروهای سامانی دراین جنگ پیروز گشتند وبسیاری از مردم دیلمان کشته شدند با این پیروزی عزت و اعتبار سامانیان دراین منطقه زیاد گشت ، پس ازمدتی محمدبن هارون باابن جستان هم پیمان گشته جهت استخلاص طبرستان وپایان سیادت سامانیان باسپاهیان بسیار بدان سمت براه افتادند ، ابوالعباس از امیر سامانی کمک خواست امير فرزندش احمد را بکمک اوفرستاد ، جنگ چهره کریه خودش رانشان داد ، نبرد با یک افت وخیز بنفع نیروهای سامانی تمام شد ، بین احمد و ابوالعباس اختلاف افتاد امیراسماعیل احمد را ازگرگان فراخواند وماخذه نمودبجای آن یکی از مقربانش بنام ابن اسفندیار را به حکمرانی گرگان منصوب کرد ، ابن اسفندیار با یک نقشه حساب شده محمد بن هارون را دستگیر به بخارا اعزام کرد(داستان جالبی دارد)امیر او را بجرم خیانت درمکانی محبوس کرد تا از گرسنگی وتشنگی بمرد(سال ۲۹۰) درهمین دوران روسها برای دومین بار به قلمرو سامانيان از راه دریا حمله کردندکه ابوالعباس به یاری حاکم ساری توانستند آنان راسرکوب کنند(متاسفانه)اطلاع چندانی ازاين حوادث نداریم این حملات ادامه داشته که با مقابله کردن ، روسها میگریختند.
ادامه دارد*
کاظم مزینانی تا مطلبی دیگر بدرود *
ماخذ
مروج الذهب ج اص۱۸۰*
تاریخ طبرستان ص۲۵۹تا۲۶۳*
تاریخ گردیزی ص۳۲۵*
تاریخ طبری ج۱۵ص۶۷۲۱*
طبقات ناصری ج۱ص۲۰۶*
تاریخ سامانیان دکترهروی*
@goshetarikh
شبی یک سرگذشت امشب
سامانیان درتاریخ قسمت پنجم
اگرچه ماقبلا ازاین سلسله ایرانی سخن گفتیم ولی اوج و شکوفائی این سلسله مدیون درایت ،پشتکار وشجاعت این مردبزرگ است
اسماعیل بن احمد سامانی درشوال(۲۳۴)هجری درشهر فرغانه بدنیا آمددرشانزده سالگی بود که ازنعمت پدر محروم گردید وتحت قیومیت برادر بزرگش نصر قرارگرفت ، او تحت نظر برادر به جوانی برومند شجاع باتدبیر مبدل گشت در بیست شش سالگی به امر برادرش به حکومت بخارا منصوب گردید ، اوتوانست در اندک مدتی این شهر آشوب زده را باسرکوب راهزنان ومدعیان ایمن سازد ، همچنین توانست با نیرویی شگرف وپشتکار منطقه را از حملات حفظ کند.
منازعه با برادرش وبرخورد با او نشان از شخصیت وبزرگ منشی اودارد اوتوانست درمدت هشت سال حملات قبایل ترک را پس زده سد محکمی دربرابر هجوم انان به خراسان باشد، ورود به جنگ ناخواسته با صفاریان وعلویان وپیروزی های پی در پی او محیط تحت امر او از یک منطقه امیر نشین تبدیل به یک سرزمین پهناور وسلطان نشین تبدیل کرد ، دولت مستقل او تشکیل شده ازالحاق خراسان بزرگ ، سیستان طبرستان وخوارزم بود ، درهمین دوران بود که روس ها از سواحل دریای مازندران برای اولین با دست به حملات متفرقه به این نواحی زدند که سامانیان با انان بشدت برخورد کرده وسرکوب نمودند.
امیر سامانی در تاریخ به مرام مردانگی وبزرگ منشی معروف وداستانهای زیادی در زمینه های مختلف از او نقل میکنند برخورد اوبا برادر مغلوبش و بوسیدن دست او نمونه کاملی از انسانیت او میباشد.
درتاریخ بخارا آمده است هنگامی که عمرولیث از اوشکست خورد اجازه نداد از اسب فرود آید بلکه دستور داد او در سراپرده فرود آید ، وچون خلیفه عباسی عمرولیث را طلب نمود امیر دلش نمی خواست اورا تحویل خلیفه دهد.
درتاريخ سیستان روایت شده است ، امیر به عمرو لیث گفت(تونبایدبردست من گرفتارمیشدی، حال که گرفتارشدی نبایست تورا به انجا بفرستم و نخواهم زوال دولت شما بردست من باشد ، اکنون فرمان اورا نگاه دارم وترا براه سیستان با سی سواربفرستم ، جهد کن کسی بیایدوترابستاند تامرا عذر تازیان نباشد) پس عمرولیث را توسط آشناس خادم با ، سی سوار ازراه خراسان وسیستان روانه کرد ولی کسی به کمک عمرو نیامد ، درآخر آشناس گفت عمرو دراین جهان کسی خواستار تونیست و عمرولیث را تحویل ماموران خليفه داد.
ادامه دارد*
کاظم مزینانی تا مطلبی دیگر بدرود*
ماخذ*
تاریخ سیستان ص۲۵۴*
تاريخ الکامل ابن اثیر چاپ اول ج۱۰ص۴۵۴۵*
تاریخ گردیزی ص۳۱۷و۳۱۸
تاریخ سامانیان دکترجوادعرب ص۱۹۵*
@goshetarikh
شبی یک سرگذشت امشب
سامانیان درتاریخ قسمت ۴
برسی های تاریخی نشان میده ضرباتی که به جامعه ما زده میشود اغلب ازناحیه خودی ها بوده است.
تنی چند از کسانی که به خاندان سامانی حسادت میکردند دراخر موفق شدند بین دوبرادر را بهم زده وهمان طور که شرح آن رفت درمقابل یک دیگر قرار گرفتند ، نصر برادر بزرگتر بدون درد سر بر بخارا استیلا یافت ، از آن طرف امیراسماعیل از(رافع بن هرثمه که عملا ازبغداد فرمان امارت) خراسان گرفته بود ، کمک خواست اونیز باسپاهی گران به کمک امیر سامانی رهسپارگردید ، دراینجا هریک ازسه سردار با خود اندیشه کرده که دراین جنگ چه چیزی بدست می آورند ، رافع با یکی از سرداران بنام(حمویته بن علی که همیشه پشتیبان سامانیان بوده) صاحب تدبیر بود مشورت نموده او به رافع گفت نزاع دوبرادر به نفع تونیست هر یک که پیروز شوند تودرخطر خواهی بود بهتر است هر دو رادعوت به آشتی کنی ، با میانچی گری رافع جنگ موقتا متوقف گردید ، رافع به خراسان ونصر به سمرقند وامیر اسماعیل به بخارا بازگشتند ولی معارضات دوبرادر همچنان ادامه داشت حدود سه سال بعد نصر تقضای خراج نمود اسماعیل از پرداخت خوداری نمود نصر سپاهی بزرگی تهیه دیدبسوی بخارا به حرکت درامد سال(۲۷۵)عفریت جنگ دوبرادر را درمقابل هم قرار داد.
پایان این جنگ ازجهاتی جالب است ، عده ای از تاریخ نگاران مانند احمد غفاری و عوفی شرح مفصلی ازبرخورد جذاب برادر غالب با مغلوب بیان کرده اند بیهقی ودیگر منابع تاریخی براین اتفاق دارند چون جنگ با پیروزی امیر اسماعیل پایان یافت اسماعیل چون برادر بزرگ خویش راشکست خورده دید از اسب فرود آمد نزد برادر شتافت بر دست او بوسه زده عذر خواست وچون سپاهیانی که اورا دستگیر نموده به چشم مغلوب به نصر می نگریستند نهیب زد آنان را از گرداو پراکنده ساخت سپس شرط ادب بجای آورد اورا با احترام به سمرقند روانه کرد خود به بخارا بازگشت وخطبه بنام نصر خواند ، از آن طرف نصر نادم وپریشان اشگ میریخت وبه خونهای ریخته شده تاسف میخورد.
پس ازاین واقعه امیر نصربن احمد سامانی تا چهار سال دیگر زنده بود،تادرسال(۲۷۹)درسمرقند روی درنقاب خاک کشید بامرگ نصر ریاست خاندان از نصر به امیر اسماعیل منتقل وبخارا مرکزیت سیاسی وادبی پیداکردادامه دارد*
کاظم مزینانی تا مطلبی دیگر بدرود *
ماخذ*
تاریخ بخاراص۱۱۵*
تاریخ گردیزی ص۳۲۳*
تاریخ نگارستان احمدغفاری ص۹۶*
تاریخ بیهقی ص۶۸*
تاریخ اسلام تاسلاجقه ریچارد فرای ص۱۲۰*
تاریخ سامانیان دکتر جوادعرب*
@goshetarikh
شبی یک سرگذشت امشب
سامانیان درتاریخ قسمت ۲
درقسمت قبل تا انجا پیش رفتیم که نوح از اقتدار کامل درسمرقند وازاطراف ان برخوردار بود،رابطه حسنه با حکومت طاهریان درخراسان داشت ، بقول ( یعقوبی)،درسال ۲۱۲ (طلحه بن طاهر) به سمرقند رفته و قاضی آن شهر را تعین کرده ،بااین حساب هریک ازپسران اسد به امارت یکی ازشهرهای ماوراءالنهر منصوب بودند آنان بزرگی طاهریان را پذیرفته بودند ، به گفته بسیاری از تاریخ نگاران این آل سامان بودند که بعداز سقوط طاهریان خودرا وارث طاهریان دانسته و بیشترین توفیق را دربدست آوردن متصرفات آنان داشتند.
ابونصر احمد بن اسدبن سامان خدات(احمداول سامانی)آخرین بازمانده ازمیان برادان توانست وجاهت وبزرگی خودش را به همگان نشان دهد ،تاریخ چهره روشنی ازاوبما میدهد ، او مردی خردمند ، عالم ، پارسا ، شریف ، عفیف ، خوش رفتار بود هیج گاه رشوه نمیگرفت اگر یکی از کارگزارانش رشوه دریافت میکرد بشدت برخورد میکرد تاروزی هم که زنده بود زندگی آنان را تامین میکرد.با توجه به سن زیاد او هریک از برادرانش فوت میشدند منطقه تحت حکومت او تحت فرمانروایی احمد قرار میگرفت ، لذا اورا میتوانیم اولین بنیانگدار سیاسی دولت قدرتمند سامانی بنامیم پدیدارشدن عصر طلایی وشروع رستاخیز ملی ایرانی دراین زمان شروع همچنین شکوفایی اقتصادی ، رواج مسکوکات بیانگر این موضوع است ، احمد طی هشت سال (۲۴۲تا۲۵۰)هجری تمامی رشته امور سیاسی ، نظامی ، ماوراءالنهر به استثنای(هرات) را در دست داشت درهمین دوران ، در دیگر مناطق مثل طبرستان وسیستان که درگیر جابجایی قدرت بود درحوزه حکومت احمد آرامش حاکم ، اقتصاد خوب ودربار او مرکز آمد ورفت دانشمندان وشعرا بود و ادب پارسی دراین دوره درحال اوج گرفتن بود.
بدینسان سلسله سامانی دراین خانواده قوام گرفت
ابونصراحمدبن اسدبتاریخ ۲۵۰هجری درشهر فرغانه بدرود حیات گفت ، پس از وی پسرانش نصراول واسماعیل اول سامانی ازبزرگترین امیران دولت سامانی بودند.
مطلب باذکرماخذ ادامه دارد*
کاظم مزینانی تاشبی دیگر بدرود*
@goshetarikh
شبی یک سرگذشت:امشب
شخصیت خسرو پرویز وتجملات دربار*
درقسمت اول اشاره به تزئینات دربار خسرو داشتیم که ناتمام ماند اینک به قسمتی دیگر از این دربار پرزرق وبرق اشاره میکنیم ، باید گفت شاید خسرپرویز یکی از خوش اندام وخوش چهره ترین پادشاهان ساسانی باشد، اغلب مورخان او را بااین صفات یاد کرده اند،دربار اوبی شباهت به موزه های امروزی نبود چون اشیائی دراین دربار وجود داشت که میراث ۴۰۰ساله شاهان ساسانی بود از جمله شطرنجی بود از یاقوت سرخ وزمرد خوش رنگ، هم چنین تخته نردی بود از مرجان وفیروزه ،دیگر کانی بود گویا ازتبت آورده بودند به وزن ۲۰۰ مثقال مانند موم نرم که درمشت فشار میدادند از لای انگشتان بیرون میزدوشکل پزیر بود جهت سرگرمی با ان تندیس های گوناگون درست میکردند سپس به شکل نخستین باز میگشت، میتوان این شاه را خوش شانس دانست زیرا داری خزائن زیادی از زر وجواهر بود بااین وجود دارای گنجی معروف به باد آورده در محاصره قسطنطیه گردید ، دیگر گنج که به گنج گاو معروف است نصیب او گردید(شرح این دوگنج را قبلا در کانال خودم اورده)ثعالبی از اسبی مشهور بنام شبدیز نام میبرد که درمیان دوازده هزار اسبانی که در اردوگاه شاهی بود نمونه بود این اسب از نژادی اصیل بود که خسرو به آن علاقه خاصی داشت(شرح مرگ این اسب را قبلا گفته ام) ازعجایب دربار خسرو پیلی بود سپید چون برف که ازتمامی پیلان بزرگ تر وقوی تربود هنگامیکه دستار برگستوان برویش می انداختند واورا با آینه های سیمین ومیان بند های زرین می آراستند چشمها راخیره میکرد.
حمزه اصفهانی درکتاب خودش صفحه ۵۸گزارشی عجیب دارد از اسبان اصیل ، کنیزکان زیبا ، پیلان ، شتران بختی و استر جهت حمل بار وبانوان در سرای خسرو وجود داشته(نوشتن تعداد این حیوانات از حوصله جمع خارج است).
(ابن بلخی درکتاب فارس نامه صفحه ۱۰۷ درمورد خوی وخلق خسرو میگویداوبسیارتندخو بود به بزرگان اهمیتی نمیداد حتی بسیار از بزرگان دربار وسردارانش را باکلمات کوچک میکرد او سخت دل به اندک چیزی دستورکشتن میداد) با این وجود در ، دربار او موسیقی ازاهمیت خاصی برخوردار بود میتوان گفت اوج شکوفایی موسیقی درتاریخ ایران مربوط به همین دوره میباشدموسیقی دانان بزرگی چون سرکس، نکیسا ، بامشاد ، باربد(قبلا سرگذشت اوراگفته ام)دردربار حضور داشتند این شخص باچنان روحیه لطیف یکی ازبیرحم ترین پادشاهان محسوب میشد پدرش هرمزد وبسیاری از سرداران را بقتل رساند دراخر خود نیز بدستور پسرش( شیرویه) درزندان بازه کمان خفه گردید
پادشاهی او نمایشی حیرت انگیز از سقوط زودرس سلسله ساسانی بود*
کاظم مزینانی تا مطلبی دیگر بدرود *
ماخذ*
تاریخ طبری ج۲ص۷۴۰تا۷۳۶*
ثعالبی ۲۹۸و۲۹۶و۳۸۵به بعد*
حمزه اصفهانی ص۸۵*
هزاره های گمشده ج۵ص۳۵۴تا۳۷۰*
@goshetarikh
شبی یک سرگذشت امشب
خسروپرویز،*
درموردخسروپرویز تاکنون زیاد صحبت شده ولی شاید آنچنانکه باید تحقیقی صورت نگرفته فقط به گزارش های مسیحیان ویامورخان مسلمان که شاید خالی از حب وبقض نباشد ذکر شده باشد، برسی ۳۷سال پادشاهی خسروپرویز از بعضی جهات حائز اهمیت است حنگهای ۲۷ هفت ساله ایران باروم که تاحدودی جنبه مذهبی پیدا کرده بود،درواقع یکی پیش درآمدهای سقوط نظام ساسانی ، از این زمان استارت زده شد.
نویسندگان دوره اسلامی مانند طبری ،دینوری، ثعالبی ،ابن اثیر،فردوسی هریک دراین خصوص مطالبی گفته اند ولی هیج کدام برسی درستی دراین زمینه نداشته اند،امروزه به لطف تحقیقات میدانی دراین زمینه برسی کامل شده خسرو درمدت سلطنت ۳۷ساله غرور خاصی پیداکرده همین غرور ونخوت اوبود که باعث نابودی اوگردید پرویز میخواست باگرفتن قسطنطنیه شر روم رابرای همیشه از سرایران کم کند،همین خود خواهی ونداشتن شناختی درست از دشمن ومنطقه نتواند تحلیل خوبی ازاوضاع داشته باشد،او پیشنهاد صلح( هراکلیوس ) امپراتور روم را همگامیکه دراوج قدرت بود ردکرد.
برخورد اوبا سردارانش بسیارزننده بود شاهین یکی ازبزرگترین سردارانش هنگامیکه درحمله به قسطنطنیه به علت طوفانی شدن دریا نتوانست پیروزشود شکست خوردازشدت ناراحتی بیمار وفوت شد،توهین به جسد او وبرخوردنامناسب بابستگان شاهین درمرکز تاثیر زیادی بر روی درباریان ونظامیان گذاشت( شهربراز) دیگر سردار نامدار او با یک نوع بی تفاوتی نسبت به سرنوشت جنگ خود راکنارکشید هنگامیکه دریافت فرمان قتلش توسط خسرو داده شده با رومیان صلح کرد سپس آماده تصرف تیسفون گردید،خسرو اشتباه بزرگتری کرد ،هنگامیکه نمایندگان هرقل (هراکلیوس) جهت پیمان صلح باهدایا وارد شهردستگرد شدند خسرو هدیه هاراقبول کرد ولی نمایندگانرابه بند کشید، شکست های پی درپی ویرانی شهر دستگرد تصرف شهر(کَنز و اتشکده آذر گشنسب) بخطر افتادن تیسفون برای اودرس عبرتی نشده از روی غرور و خودخواهی هنوز بر طبل جنگ میکوبید، خسروپرویز در(۲۸فوریه۶۲۸)توسط پسرش شیرویه(قباد دوم)وهمدستی سردار نامدار(شهر براز)دستگیربزندان انتقال داده شد،چند روزی نمایندگان دوطرف در رفت امد بودند، مذاکرات به نتیجه نرسید همچنانکه خسرو پدرخود(هرمزراکشت) خسرو پرویز رابدستورپسرش (شیرویه) با زه کمان خفه کردند.
درواقع مرگ خسرو فروپاشی نظام ساسانی بود.
کاظم مزینانی تا مطلبی دیگر بدرود*
ماخذ*
تاریخ طبری ج۲ص۷۳۶تا۴۰*
فارس نامه ابن بلخی ص۱۰۷و۱۰۸*
هزاره های گمشده دکتررجبی ج۵ص۳۶۳تا۷۰
@goshetarikh
شبی یک سرگذشت
چندروزه درفضای مجازی خبری منتشرشده مبنی بر ریزش دوباره سقف ایوان مدائن یا همان طاق کسری عزیزان ایراندوست نگران ازبین رفتن این بنای با عظمت شده اند، دوستان باید بدانند دولت عراق رغبتی به نگهداری این بنای عظیم ۱۸۰۰ساله پارسی ندارد چون عرب هستندومخالف ایرانی .
از طرفی درایران هم عده ای هستند با همان تفکر از فرهنگ ایرانی هیج خوششان نمی آید اینها دوست ندارند چنین بنایی وجود داشته باشد والا همان دفعه اول باید اقدامی اساسی صورت میگرفت واین بنای سترگ مرمت میشد ، حال به یک مورد تاریخی درهمین زمینه اشاره میکنم.
میان هارون الرشید خلیفه عباسی با خاندان برامکه اختلاف افتاده بود هارون حکم به کشتن جعفر و زندانی شدن یحیی برمکی بزرگ خاندان برمکیان داده بود ، هارون الرشید کس بزندان فرستاد درمورد خراب کردن طاق کسری نظر اورا جویا شد یحیی وزیر مخلوع ، خلیفه را ازاین کار منع کرد هارون به درباریان گفت هنوز دل یحیی پیش زرتشت و ایران است ونمی خواهد این آثار محو شوند ، پس فرمان به ویران کردن ایوان داد ، اما خیلی زود معلوم گردید هزینه خراب کردن ایوان بسیار سنگین است هارون جریان به یحیی نوشت او پاسخ داد خلیفه به هر قیمتی که شده باید کار را به پایان برساند خلیفه از دوگانگی پاسخ در شگفت ماند توضیح خواست وزیر مغضوب پاسخ داد، نخست مخالفت کردم تا آوازه اسلام مخدوش نشود که مسلمانانی که سازنده بنا را مغلوب کرده اند، از خراب کردن بنای دست آن ها عاجز هستند ، اما اینک ازاین جهت میگویم که به هرقیمت کار را به پایان ببر تا درماندگی مسلمانان دربپایان رساندن کاری که آن را آغاز کرده اند آشکار نشود ، رشید گفت خدا یحیی رابکشد که هرچه ازاو شنیده میشود راست است ، آنگاه از خراب کردن ایوان دست کشید *
کاظم مزینانی تا مطلبی دیگر بدرود *
ماخذ *
مروج الذهب مسعودی ج۱ص۲۵۴و۵*
@goshetarikh
شبی یک سرگذشت : امشب
سامانيان درتاریخ قسمت هشتم
شانزده سال حکومت امیراسماعیل سامانی یکی از بهترین دورانهای تاریخ بعدازاسلام است.
دراین دوران امیر توانست باشجاعت ودرایت در برابر هجوم ترکان ازشرق ، یورش روسها ازشمال وطبرستان وجنگهایی با بزرگانی چون عمرولیث ومحمد بن زید ونمک نشناسی محمدبن هارون وتنشهای سیاسی داخلی وخارجی پیروز میدان گردد ، درتمام این برخوردها امیر به عنوان انسانی کامل سرمشق دیگران شد اعمال او سرشار از فضایل انسانی وشخصت والای اوبود ، بی جهت نبود که تاریخ نگاران به او القاب غازی عادل وماضی داده بودند.
برهر شهر امیر عادل بنشاند ورعایت انصاف را از اوبخواست واگرگزارشی برعلیه او میرسید بدقت رسیدگی و حاکم راگوشمالی میداد حتی پسرش احمد از توبیخ اودرامان نماند ، دانشمندان و شاعران در دربار او آزاد مشغول به کار ادبی ونشر زبان فارسی دری بودند ، کیاست وتدبیر وتوانایی های او دراین قسمت ازایران یک حکومت مستقل وباقدرت بوجود آورد که توانست تاحدود زیادی فرهنگ ايرانی قبل از اسلام را نشر دهد.
سرانجام این مرد بزرگ در ماه صفر ۲۹۵ هجری پس ازیک دوره بیماری در شهر بخارا روی درنقاب خاک کشید ، مقبره او درشهر بخارا معروف به گور امیر اسماعیل میباشد که امروزه به عنوان یک شخصيت ایرانی با بنایی زیبا مورد بازدید بسياری ازجمله سران کشورها قراد میگیرد.
ادامه دارد*
کاظم مزینانی تا مطلبی دیگر بدرود *
ماخذ
ظفرنامه ج۱ص۵۲۶*
تاریخ بخاراص۱۲۷*
تاریخ طبری ج۱۵ ص۶۷۷۲*
مجمع الانساب محمد شبانکاره ای ص۲۳*
@goshetarikh
شبی یک سرگذشت:امشب
سامانیان درتاریخ قسمت ششم
حال دیگر امیر اسماعیل باشکست دادن عمرولیث صفاری تبدیل به سلطانی شده بودند که از خوارزم تاسیستان وخراسان جزء متصرفات اوبود ، همرزی اوباسرزمین آباد طبرستان باعث گرديد باعلویانی که درآن سرزمین استیلاداشتند برخوردنمایند.
بعضی ازتاریخ نگاران امیر اسماعیل را مسبب جنگ وبرخی دیگر محمدبن زيد علوي را ، ولی انچه که ازقرائن پیداست محمدبن زید فکرکرد با ازمیان رفتن عمرولیث سرزمین پهناور سیستان وخراسان رامیتواند به متصرفات خودش بيفزايد لذا باسپاهی که بیست هزار نوشته اند بدانسمت براه افتاد ، درگرگان بود که نامه امیرسامانی بدستش رسید که از او خواسته بود به طبرستان بازگردد وازخراسان چشم بپوشد.
محمدبن زید(داعی) مغرورانه توجه به هشدار امیر نکرد ، ازسوی دیگر امیر یکی ازسردادانش رابنام (محمدبن هارون)به مقابله با اوفرستاد جنگ درناحیه گرگان به تاریخ(۲۸۷)هجری بوقوع پیوست در یک فراز وفرود نیروها امیر نصر پیروز ومحمدبن زيد مجروح وپسرش ابوالحسن زید اسیر گشت ، محمدبن زید درگرگان از دنیا رفت سر او به اتفاق پسرش ابولحسن به بخارا فرستادند،(امروزه پیکر محمد بن زیددرگرگان درمحلی بنام گور داعی بدون بی سرمدفون است) اسارت زیدبن محمد در نزد امیر سامانی همراه بااحترام وعزت بود وهنگامی که امیر اورا ازادکرد ماندن دربخارا راترجیح داد باگرفتن دختر حمویته بن علي سردارسامانی تاپایان عمر در بخارا ماند.
پس ازاین پیروزی امیرنصر محمدبن هارون را به حکومت طبرستان برگماشت ولی این سردار درتاریخ( ۲۸۹)سر از اطاعت امیر سامانی پیچید
هارون که توانایی مبارزه با امیرسامانی رانداشت به شهر باستانی ری رفت با کشتن حاکم ری ودو پسرش بنام (اوکرتمش) بر شهر تسلط یافت.
امیر سامانی باسپاهی بسوی ری رهسپار گردید هارون باسپاه هشت هزارنفری درجنگ شکست خورد، باهزار نفرباقیمانده بسوی دیلم گریخت.
ادامه دارد*
کاظم مزینانی تا شبی دیگر بدرود*
ماخذ *
تاریخ طبرستان ورویان ومازندران ص۲۵۷و۲۹۹
تاريخ طبری ج۱۵ ص۶۷۰۸تا۱۴*
تاریخ کامل چاپ اول ج۱۰ص۴۵۴۷ *
تاریخ سامانی دکتر جواد عرب*
@goshetarikh
شبی یک سرگذشت امشب
بانوان ایرانی درتاریخ
بانوان درتاریخ ایران ازجایگاه خاصی برخورداند، نقش بانو چه دراداره خانه وچه بیرون ازخانه بعنوان کسی که محوراست تاانجاپیش رفته که جنبه الوهیت یافته وازانان تندیس ساخته و عبادت میکردند وجود الهه های متعدد مثل اناهیتا ، میترا ، ایشتار و آذرکه پیکره های آنان زینت بخش موزه های جهان میباشد بیانگر این واقعیت است که زن موجودنیمه خدایی و محوریت جامعه رادردست داشته است ، لذا بنادارم چندشبی رااختصاص دهم به مهربانوان کشورم شایداین حداقل کاری باشدکه من بتوانم درجهت بزرگداشت این عزیزان انجام دهم .
اینک ماندانا (عنبرسیاه)
ماندانا دختراستیاک پادشاه ماد و همسرکمبوجیه پادشاه پارس ومادرکوروش بزرگ سرسلسله هخامنشیان بوده برطبق روایت (هرودت) استیاک شبی درخواب میبیندکه ازشکم دخترش ماندانا ( تاکی)روئید وتمام منطقه اسیاراپوشانیدهراسان ازخواب بیدارمیشود صبح امر به احضارمنجمان وخواب گزاران میدهد پس ازتعریف خواب ، آنان نظرشانرا بااکراه بیان نمودند با این عنوان که از دختر توکودکی بدنیا می آید که جهان را ازآن خود خواهدکرد دیو قدرت در وجودش بیدارشد، تصمیم گرفت کودک را نابودنماید ،به اینکار اقدام کرد ، درهنگام زایمان کودک را باکودکی مرده عوض نموده عنوان کردندکودک مرده بدنیاامده است مامور اینکار(هارپاک) نوزاد را به جهت کشتن به چوپانی بنام اسپاکو میسپاردکه خود استانی دیگردارد.
ماندانا پس ازمرگ کودک تصمیم به کمک به بانوان شهرش( انشان) میگیرد اهورامزدا بیاس این نیکوکاری کودک او رادرنوجوانی به او بر میگرداند او کوروش راباخواسته خودش بزرگ کرده راه ورسم جوانمردی ، گذشت ، انسانیت ، عدالت جویی و مردم داری رابه اومیاموزد ، پس کوروش هرچه داردازمادرش یادگرفته.
بدیسان ماندانا رامیتوان بزرگترین شهبانوی خردمندجهان در دوران باستان لقب داد*
کاظم مزینانی تامعرفی بانوی دیگربدرود*
@goshetarikh
شبی یک سرگذشت امشب
سامانیان درتاریخ قسمت ۳
در دو برنامه قبل به شکل گیری حکومت نیمه مستقل ایرانی سامانی پرداختیم اینک این سلسله ایرانی تبدیل به یکی از تاثیر گذار ترین حکومت ادبی درخراسان شده است.
بامرگ احمد اول اینک نوبت پسر برومندش نصربن احمدکه درتاریخ بنام( نصراول)رسید.
نصرپسربزرگ احمد بعد ازپدر به امیری انتخاب شد ، نصر شهر زیبای سمرقند را مرکز حکومت قرار داد ، این شهر ازنظر سیاسی واقتصادی ازاهمیت خاصی برخوردار شد.
نصر درتاریخ به داشتن سجایای اخلاقی معروف همچینن سراینده اشعار نیک او را فردی فاضل ، سلحشور یادکرده اند ، گرچه نویسندگانی چون ابن اثیر وابن حوقل درمعرفی جنگاوری ، او قدری مبالغه کرده لیکن همین توصیف روحیه وقدرت نظامی او و مردم ماوراءالنهر را کفایت می کند ، اینک اینان به یک وزنه سیاسی نظامی تبدیل شده که خلیفه برای او فرمان حکمروایی می فرستد ،
هرچه طاهریان ضعیف ترمیشدند این خاندان قوی تر و بالنده ترمیشدند، بافروپاشی طاهریان بدست توانای یعقوب لیث بسال( ۲۵۹) اینک دو قدرت درشرق ایران به وجود آمدند فروپاشی طاهریان باعث هرج ومرج در ماوراءالنهر شد شهر بخارا شاهد کشتار وویرانی عظیم گشت تا آخرالامر امیر اسماعیل سامانی بفرمان برادرش حاکم بخارا گردید امیر اسماعیل طی برخورد با (حسین بن طاهر اطایئ خوارزمی) که شهر را گرفته بودند سپس با درایت با امین الخوارجی برخورد کرد ، اورا کشت دراولین آدینه نماز جمعه خطبه را بنام (نصرابن احمد) برادرش خوانده و نام یعقوب لیث را از خطبه انداخت ، امیر اسماعیل به شجاعت توانست شهر را امن نماید، اودر شهر توانست کارهای بزرگ برای مردم انجام دهد درابادانی این شهر کوشش بسیارنمود.
پس ازچندی دسیسه چینان بین دوبرادر را تیره کرده نصر از برادرش خراج بخارا (پانصدهزار درهم) طلب کرد ولی اسماعیل عنوان کرد این پول هزینه سرکوب دشمنان و راهزنان شده کار ازگفت گوخارج به مجادله کشید ، نصر نامه به دو برادرش امیر فرغانه وامیرچاچ نوشت وآنان را به جنگ امیر اسماعیل فرا خواند بدینسان نصربا سپاهی بزرگ درتاریخ رجب(۲۷۲)روی به بخارا نهاد.
اسماعیل متوجه آمدن نصر گردید یا بخاطر حرمت برادر بزرگتر ویا اینکه یارای مقابله با این سپاه بزرگ را نداشت از مواجه شدن امتناع کرد بسمت ناحیه (فرب) عقب نشست.*
مطلب ادامه دارد*
کاظم مزینانی تا شبی دیگر بدرود*
ماخذ*
تاریخ بخارا ۱۰۸به بعد*
ابن اثیر ج۱۲ ص۱۳۰به بعد*
احسن التقاسیم ج۲ص۳۸۲و۳*
تاریخ سیستان ص۲۴۴*
تاریخ ابن خلدون ج۳ص۴۷۷*
@goshetarikh
شبی یک سرگذشت امشب
سامانیان در تاریخ ۱
ما قبلا درمورد سامانیان صحبت کردیم ولی احساس میکنم حق مطلب درمورد این سلسله ایرانی گفته نشده اینک میپردازم به پیشینه این سلسله.
در آغاز سالهای قرن دوم هجری در منطقه ماوراء النهر حکومتی پدید آمد که نقطه عطفی درتاریخ این کشور گردید ، زیرا این سلسله توانست با رواج فارسی دری و ترجمه بسیاری از کتب مهم وتاریخی از زبان عربی به فارسی وحمایت بسیاری از شاعران فارسی گوی و همچنین زنده کردن آداب ورسوم ایران قبل ازاسلام، بطوری که این زمان(اوائل قرن سوم) به دوران طلائی مشهور گشت.
اینک به معرفی این سلسله ایرانی میپردازیم.
نسب ونام دودمان آل سامان به سامان خدات جد آنان بازمی گردد.
نرشخی درکتاب تاریخ بخارا اعتقاد دارد که این اسم از نام دهی است بنام سامان که خودش بوجود آورده واین اسم برایشان ماندگارشده است ولی بدرستی این ده درکدام ناحیتی قرار داشته ؟ اعتقاد براین است که درمحدوده سمرقند یا اطراف بلخ بوده است، بنا براین کلمه خدات یعنی صاحب ومالک قریه میباشدلذا(سامان خدات) یعنی امیر قریه سامان، اینان درتاریخ به سامانی مشهور شدند.
به هر تقدیر اینان درماوراءالنهر داری قدرت و نفوذ بودند ، اماچهره نیای آنان درحاله ای از ابهام قرار دارد گویا درنهضت سیاه جامگان اویکی از سرهنگان ابومسلم بوده است آنچه که مهم است نیای سامانیان از شهرت ومکنت برخوردار بوده اند ، از اسد فرزند او هم اطلاع زیادی نداریم همین قدرکه میدانیم براثر حسن شهرت ونزدیک کردن خودش به مراکز قدرت توانست زمینه های لازم رابرای اقتدار آل سامان فراهم سازد ، بدین ترتیب ایرانیان بدنبال فرصتی بودند تا با تکیه بر توان نظامی وپشتوانه مردمی اهداف عالیه خویش راعملی سازند.
با آغاز زمانداری طاهریان(۲۰۶)هجری طاهر فرزندان اسد رادرمناصبی که بودند ابقاکرد، حتی نوح بن اسد (نوح اول) را که مدتها درخدمت خلیفه بود خلعت داد ، نوح بن اسد(نوح اول سامانی) فرزند بزرگ اسد تا هنگام مرگ درسمرقند بسرمیبرد ، نوح درهنگام فرمانروایی در سمرقند موفق گردید مناطق دوناحیه کاسان و اورشت رافتح کند.
همچنین نوح غلامی به مامون پیشکش کرد بنام طولون فرزنداین غلام بنام احمد که بسیار باهوش بود بعد گذراندن تمرینات نظامی ازطرف خلیفه جهت اداره مصر بدانجا فرستاده شدکه توانست سلسله طولونیان را درمصر ایجادکند.
مطلب باذکر ماخذ ادامه دارد*
کاظم مزینانی تا مطلبی دیگر بدرود *
@goshetarikh
شبی یک سرگذست:امشب
شخصیت خسرو پرویز وتجملات دربار او
شخصیت خسرو از دید تاریخ نگاران بسیار جالب است اوبا ۳۸سال سلطنت که تقریبا تمامی ان درجنگ گذشته بود نه تنها نشانی از فرزانگی دراو دیده نشده بلکه کشوری که هزارسال برای مدنیت وفرهنگ زحمت کشیده با یک نوع بی هودگی کشور را آماده سقوط کرد که البته دلایل دیگری هم دراین امر دخالت داشت که فعلا بحث ما نیست ،خسرو به شخصه فردی خوش گذران به هنر، موسیقی وشکار علاقه خاصی داشت ازتجملات خوشش می آمد وعجیب اینجاست که فردی بااین خصوصیات پیگر جنگ وهمینطور که عرض کردم تقریبا تمامی سلطنت اودرجنگ گذشت .
هریک ازمنابع اسلامی شرح مفصلی از وقایع دوران سلطنت اوبخصوص سالهای اخر پادشاهی اورا بیان کرده اند، طبری ،ابن اثیر ،دینوری ومیرخواند از میان این نویسندگان فردوسی وثعالبی بیش دیگران دراین زمینه صحبت کرده اند ، درواقع باید دربار خسرو را رونسانس زیبایی وتجملات بدانیم که تاثیر گذار بر دربارهای آیندگان ازجمله عباسیان ، عثمانی ،صفوی ودربارهای اروپایی نامید.
ثعالبی بیشتربه زرق وبرق دربار پرداخته ازجمله اشاره به تخت طاقدیس دارد که از عاج وچوب ساج بوده ورویه ونرده هایی از سیم و زر داشته پله های تخت ازچوب آبنوس وزرکوب بود این تخت درزیر طاقی زرین قرارگرفته که نمایی کیهانی داشته با ستارگان و برج های فلکی واقلیمم هفت گانه و چهره شاهان همراه باتصاویر جنگ وشکار، روتختی دیبا وگوهرنشانی بر روی این تخت انداخته بودندکه برهر برآن نگاره ای از فصل سال بافته شده بوده، همچنین ساعتی تعبیه شده بود که اوقات روز رانشان میداد (ازچگونگی این ساعت اطلاعی در دست نیست ) ازدیگر ویژگی های دربار تاجی ازطلا ناب به وزن ۶۰من که بر روی ان مروارید هایی بوده به اندازه تخم گنجشک واراسته به یاقوتی بزرگ که درتاریکی میدرخشیده وقطعه زمردی بزرگ که چشم راخیره میکرده این تاج ازسقف بازنجیر آویز بوده به درازای ۷۰اَرش این تاج همواره بالای سرشاه ثابت بوده است.
(بگفته باستانشناسان تا حدود ۱۵۰سال قبل این زنجیر از طاق ایوان مدائن آویزان بوده)
ادامه دارد*
کاظم مزینانی تا مطلبی دیگر بدرود *
@goshetarikh