مکتبی که بشر را به نهفته ترین رازهای خلقت و ملکوتی ترین فضائل ومکارم اخلاقی آشنامی سازد و نهال عشق ومحبت را در قلوب دلدادگانش چنان بارور می سازد که به همگان عشق ورزند وسراسر عشق شوند. چشم(💎)سوم پیج اینستا گرام https://instagram.com/parvazrooh110
سلوک :
سلوک حرکتی است در مراتب نفس. با شروع سلوک و حرکت به سوی خدا، رهرو هر دم از مرتبهای از نفس عبور و به مرتبه بالاتری صعود میکند. مرتبهای که در آن قرار دارد نسبت به مرتبه بالاتر دانی و آن مرتبه بالاتر نسبت به مرتبه بالاترش، دانی محسوب میشود؛
با ادامه سلوک رهرو از کلیه مراتب خود عبور و به عالیترین مرتبه خود که خداست نائل میگردد.
🌱با من بودی تو را نمیدانستم
یا من بودی تو را نمیدانستم
🌱رفتم ز میان من و تو را دانستم
تا من بودی تو را نمیدانستم
(فیض کاشانی)
منبع: کتاب #رهروان_تنها صفحه ۷۸۳
@haghightx
مبحث سکوت
سکوت عارفانه
سکوت عرفانی، مهمترین رکن سیروسلوک است. خود خاموشی ضمیر یک تجربه عرفانی است که در آن امر واحد مشهود میگردد. چون شما در خاموشی ضمیر و سکوت باطنی هیچ مفهومی ندارید و این حالت، حالت شهود خداوند است؛ بنابراین تجربه سکوت ذهنی، اتفاق شگفتانگیزی است که همان تجربه شهود خداوند است، چون خداوند شبیه هیچ چیز نیست و اگر ففط توجه به عدم کنید یعنی به خدا اندیشیدهاید.
عرفا مضامین بلندی درباره سکوت ضمیر و به هیچ نیندیشیدن دارند. غایت سلوک عرفانی فنا است و فنا حالت شخصی است که ضمیر او خاموش شده است و در آن حالت هیچ چیز نمیفهمد، فنا اوج بودن است و ذهن در این حالت در اوج آگاهی است.
غایت عرفان، یکی شدن با هستی مطلق و درک حضور است؛ درک ماهیت فنا با فهم خاموشی ضمیر که خاموش کردن همه خواستهها و فراموش کردن تمام دانستهها هست ممکن میشود.
منبع: کتاب #رهروان_تنها صفحه ۷۵۵
@havhightx
خلوت گُزیده را به تماشا چه حاجت است
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است
جانا به حاجتی که تو را هست با خدا
کآخِر دمی بپرس که ما را چه حاجت است
ای پادشاهِ حُسن خدا را بسوختیم
آخِر سؤال کن که گدا را چه حاجت است
اربابِ حاجتیم و زبانِ سؤال نیست
در حضرتِ کریم، تمنا چه حاجت است
محتاج قِصه نیست گَرَت قصدِ خون ماست
چون رَخت از آن توست، به یغما چه حاجت است
جامِ جهان نماست ضمیرِ منیرِ دوست
اظهارِ احتیاج، خود آن جا چه حاجت است
آن شد که بارِ منتِ مَلّاح بردمی
گوهر چو دست داد به دریا چه حاجت است
ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست
اَحباب حاضرند، به اَعدا چه حاجت است
ای عاشقِ گدا چو لبِ روحبخشِ یار
میداندت وظیفه، تقاضا چه حاجت است
حافظ! تو خَتم کن که هنر خود عَیان شود
با مدعی نزاع و مُحاکا چه حاجت است
#حافظ
@haghightx
از حالا به بعد باید زندگی ای داشته باشی که آگاهی در آن برترین حق تقدم را دارد. باید از آنچه جسمت یا ذهنت را ضعیف می کند و به آن صدمه می زند، بپرهیزی.
کتاب گذر ساحران
@haghightx
مبحث فنا :
فنا به معناى نابودى و نیستى است. نقطه مقابل بقا و ماندن است؛ مثلاً خداوند از مقوله بود و بقا است و سایر موجودات از مقوله نبود و فنا هستند.
🌱حدیث ما و من مگو با او
یا تو در میان باشی یا او
فنا در اصطلاح؛ به معناى خود را ندیدن و نیافتن است. البته نه به معناى ازخودبیگانگی، بلکه آدمى به دلیل حضور در ساحت قدسى پروردگار، خود را هیچ میبیند و از هر چه غیر خدا است، دل تهى مىکند.
مقام فنا، از مقامهای نهایی سیروسلوک است. این مقام مقامی است که در آن عارف با دستیابی به حقالیقین درمییابد که در سراسر عالم جز حق نیست. او افعال و صفات و ذات خویش را هیچ مییابد و همه آنها را در افعال و صفات و ذات حقتعالی فانی مییابد.
🌱ظن برده بودم به خود که من من بودم
من جمله تو بودم و نمیدانستم
(مولوی)
عارف پس از سالها رنج و تهذیب و مراقبه به مقام فنا دستیافته است، بنابراین، زوال و تغییر چیزى که با هزاران سختی و زحمت و در پرتو معرفت و رشد و تعالی روح طى شده، عادتاً و غالباً به سهولت انجام نمىگیرد و ثابت و ماندنى است
منبع: کتاب #رهروان_تنها صفحه ۲۱۴
@haghightx
صبح را با نابترین نیتها
در جهت عشق، صلح، شفا، آگاهی و خیر جمعی آغاز کنیم ...
زیباییهای درونمان را فرا بخوانیم و عاشقانه آغازگر روزی دیگر باشیم ...
@haghightx
سلام
صبح بخیر❤️
نیایش صبحگاهی
پروردگارا
یاری ام کن تا دانشی که می اندوزم
با رنج و شکنجهٔ
دیگر موجودات همراه نباشد
آگاهم کن تا بدانم دانش حقیقی
از عشق و مهرورزی برمیخیزد ...
یاری ام کن تا پایه های هر آنچه کسب میکنم
بر عشق و شفقت استوار باشد
آمین
@haghightx
«دل، نه در سینه، بلکه در بُعدی دیگر تپش دارد... و هر بار که خاموشی ذهن را تجربه میکنی، صدای آن را میشنوی.»
در سنت صوفیانه گفته میشود که قلب واقعی انسان "قلبِ روح" است، نه آنکه در جسم میتپد. این قلب، در عرف صوفیانه "قلبِ لطیف" نام دارد و در میان سینهی باطنی انسان و در مرکز هستی او جای دارد؛ همانجایی که در زبان متافیزیکی، با چاکرای قلب (Anahata) یکی میشود.
زمانی که انسان در سکوتِ ذهن فرو میرود، و لایههای صدا، فکر، اضطراب و خواستن فرو میریزند، فرکانس قلبِ روح آشکار میشود. این همان لحظهایست که صوفیان آن را لحظهی وصال مینامند: لحظهای که تپش دل، صدای خدا میشود.
در سیر متافیزیکی، این نوع گوشدادن به قلب، راهیست برای دریافت راهنماییهای روح، اطلاعات از میدان آکاشا، و حتی ارتباط با موجودات نوری و استادان راه. به بیان دیگر، قلبِ خاموش، دریچهای به جهانهای ناپیداست.
اگر قلبت را شنیدی، پاسخ آسمان را دریافتی.
@haghightx
محبت تنها چیزیست
که با بخشیدن زیادتر میشود
و همیشه لازم نیست
چیزهای با ارزش ببخشی
تا محبت کرده باشی
گاهی لبخند تو
بهترین محبت است
صبح بخیر
@haghightx
🔶️
قدیما یه شاگرد کفاشی بود هر روز میرفت لب رودخونه چرم میشست برای کفش درست کردن
اوستاش هر روز قبل رفتن بهش سیلی میزد میگفت اینو میزنم تا چرم رو آب نبره، یه روز شاگرد داشت میشُست که چرم رو آب برد،با خودش گفت اوستا هر روز به من چَک میزد که آب نبره چرم رو،الان بفهمه قطعا زنده م نمیذاره، با ترس و لرز رفت و هرجوری بود به اوستاش گفت جریان رو، ولی اوستاش گفت باشه عیب نداره،شاگرد با تعجب پرسید نمیزنیم؟
اوستاش گفت من میزدم که چرم رو آب نبره،الان که آب برده دیگه فایده ای نداره.
زندگیم همینه
تمام تلاشتون رو بکنید چرم رو آب نبره، وقتی چرمتون رو آب برد دیگه فایده نداره، حرص نخورید
@agahi141
نه تحسینشان ، نه قضاوت شان
هیچکدام نباید جهانِ درونت را بلرزاند.
تو اصالتی !
نه انعکاسِ نگاه دیگران.
یادت نره
@haghightx
بودا میگفت هیچچیزی بدون غذا زنده نمیماند. این حقیقت نهتنها دربارۀ حیات جسمانی موجودات زنده، که درمورد حالات روانی نیز صادق است. گل عشق برای زندهماندن به آبیاری، توجه، و پرورش نیاز دارد. و اگر رنجهايمان دوام میآورند و زنده میمانند به این دلیل است که خوراک آنها را تأمین میکنیم.
ما با رنج، پشیمانی، و غمهايمان همان کاری را میکنیم که حیوانات نشخوارکننده با غذاهايشان میکنند! جويدن، بلعیدن، بالاآوردن و سپس دوباره خوردن آنها!
اگر هنگام کارکردن، غذاخوردن، قدمزدن، يا گفتوگو با کسی، با خیالات گذشته و آينده و نگرانیهای زمان حال، خوراک رنجهايمان را تأمین کنیم، خود را قربانی آن خیالات میکنیم و نابود میشويم.
نیلوفر و مرداب
#تیچ_نات_هان
@haghightx
منازل و مراحل سلوک :
به یاد یار و دیار چنان بگریم زار
که از جهان ره رسم سفربراندازم
(حافظ)
عدهای، منازل سلوک را بینهایت دانستهاند و بعضی هم برای آن عدد مشخص کردهاند.
بهطورکلی ترسیم منازل سلوک، چنانچه خواهد آمد، تحت تأثیر عوامل بیرونی و درونی، ترسیم یافته و حتی تا جایی که یک نویسنده در دو کتاب از دو اسلوب متفاوت تبعیت کرده به عنوان مثال خواجه عبدالله انصاری در کتاب صد میدان که در ابتدا نوشته و منازل السائرین که بعداً نوشته، اسلوب متفاوتی را دنبال نموده است.
مراحل و منازلی که انسان باید طی نماید تا به خدا برسد را هر کس به زبانی تعریف نموده که اختلاف در نحوه تعریف کردن است ولی در اصلِ معنی اختلافی نیست.
به عنوان مثال از اینجا تا مکه را گروهی با متر و گروهی با کیلومتر و دستهای دیگر با فرسخ و مایل بیان مینمایند ولی همه یک هدف و مسافت را منظور دارند.
خواجه عبد الله انصاری در کتاب صدمیدان به صد میدان بیان نموده و در کتاب ارزشمند و سراسر عرفانی منازل السائرین، به صد منزل و هر منزل را به سه درجه مجموعا به سیصد منزل رتبهبندی نموده است.
خواجه در صدمیدان مینویسد: «و آن هزار مقام را در یک طرفةالعین از شش چیز چاره نیست: تعظیم امر، و بیم مرگ، و لزوم عذر و خدمت به سنت و زیستن به رفاقت و برخلق به شفقت.» (
پاورقی ۱)
عطّار در منطق الطّیر به هفت منزل که عبارتست از:
طلب، عشق، معرفت، استغناء، توحید، حیرت و فنا، ترسیم نموده است.
نظامی در هفت پیکر به هفت خان، از ورود به بیابان اول تا رسیدن به غار دیو سفید بیان نموده است.
ملا صدرا در اسفار قائل به چهار سفر شده:
1- سفر من الخلق الی الحق
2- سفر فی الحق بالحق
3- سفر من الحق الی الخلق بالحق
4- سفرفی الحق بالحق
که بهطور خلاصه این اسفار را چنین مینامند: الی الحق، فی الحق، من الحق، فی الخلق.
عدهای نیز به هفت مرتبه نفس، از نفس اماره تا نفس مطمئنه تقسیم بندی نمودهاند.
گروهی نیز معتقدند که از این جا تا به خدا دو قدم بیشتر نیست:
«یک قدم بر خود بنه گام دیگر کوی دوست»
برخی دیگر این سیر معنوی را به تخلی، تزکی، تحلی و تجلی تقسیم بندی نمودهاند.
مرحوم کریم محمود حقیقی در ترسیم منازل سلوک این شیوه را پسندیده و لحاظ نموده است.
بدین شرح که:
در منزل تخلّی، رهرو به خالی نمودن، شستشو و تطهیر دل از اغیار میپردازد.
در منزل تزکّی، رهرو صفات ضمیمه و خوی ناپسند را از خود دور میکند.
در منزل تحلّی، خود را به صفات خوب و پسندیده آرایش و متحلی میکند.
و در منزل تجلّی، خداوند در دل رهرو ظهور و تجلی میکند و سفر به اتمام میرسد.
در رساله سیروسلوک منسوب بحرالعلوم، تعداد منازل سلوک، به بیست و پنج منزل تقسیم شده است.
بحرالعلوم در رساله منسوب به وی منازل راه را بر اساس درجات هستی مجازی که همان فیض الهی است به شرح زیر ترسیم نموده است:
عوالم چهارگانهای که سالک الی الله باید طی کند:
بدان که عوالم بین انسان و خدا را که باید سالک عبور کند به چهار عالم تعبیر فرمودهاند:
1⃣- عالم طبع: که آن را نفس و عالم حس، عالم شهادت، عالم ماده، عالم ملک و عالم ناسوت نیز گویند.
2⃣- عالم مثال: که آن را عالم برزخ، عالم خیال، عالم قلب و عالم ملکوت نیز گویند در فارسی از آن به عال دل تعبیر میکنند.
3⃣- عالم عقل: که آن را عالم روح و عالم تجرد از ماده و صورت و عالم جبروت نیز گویند و در فارسی از آن به عالم جان تعبیر میکنند..
4⃣- عالم ربوبی: که آن را عالم لاهوت نیز گویند و در فارسی از آن به جانِ جان یا عالم جانان تعبیر میکنند.
و چون انسان بخواهد یا به موت ارادی، که موت نفس اماره است یا به موت قهری، که موت طبیعی است از عالم ناسوت و طبع عبور کند، از قیامت صغری عبور کرده است چون کشمکش با نفس اماره یا گیرودار در میدان جهاد، عبارت از تحقق قیامت صغری و عبور از آن عبور از قیامت صغری خواهد بود. و در این حال انسان خود را در عالم مثال میبیند و برای تجاوز از آن نیز باید مجاهده کند. این مجاهده را قیام و تحقق قیامت وسطی گویند که در عالم مثال و ملکوت صورت میگیرد و عبور از عالم مثال را به عالم عقل و جبروت عبور از قیامت وسطی گویند. و چون انسان در عالم عقل و جبروت وارد شد، برای طی مراحل این عالم نیز باید مجاهده کند بنابراین قیامت کبرای انفسیه قائم و متحقق میشود.
لذا قیامت کبری در عالم جبروت و عقل خواهد بود و عبور از عالم جبروت و عقل را به عالم لاهوت عبور از قیامت کبرای انفسیه گویند.(پاورقی ۲)
منبع: کتاب #رهروان_تنها صفحه ۲۴۴
@haghightx
ما به دنیا می آییم و بدن می گیریم
تا با آن عمل کردن را بیاموزیم.
سپس بدن را از دست می دهیم،
و آنچه که برایمان می ماند توانایی
" انجام" است.
@haghightx
راه نجات بشر امروز،
نه بی دینی است و نه دینداری انحصارطلبانه.
هر دو خطا می روند.
امروزه راه نجات،
" تسلیم" بودن به حقیقت زنده و جاری
و "خدمتگزاری" عاشقانه به مخلوقات خداست.
امروزه سالکان حق،
بر لبه تیغ حرکت می کنند.
زیرا باید چنان باشند که نه به وادی
بی دینی بیفتند، و نه به دام دینداران کاسبکار.
@haghightx
🔹ای مالک ؛ از خونریزى بپرهیز ؛ و از خون ناحق پروا کن ؛ که هیچ چیز همانند خون ناحق ؛ عذاب الهى را نزدیک و مجازات را بزرگ نمى کند ؛ و نابودى نعمتها را سرعت نمى بخشد و زوال حکومت را نزدیک نمى گرداند
🔹و روز قیامت خداى سبحان قبل از رسیدگى اعمال بندگان ؛ نسبت به خونهاى ناحق ریخته شده داورى خواهد کرد ؛ پس با ریختن خونى حرام ؛ حکومت خود را تقویت مکن. زیرا خون ناحق ؛ پایه هاى حکومت را سست مى کند و بنیاد آن را بر کنده به دیگرى منتقل سازد.
@haghightx
هرگونه رشدی نیازمند وداع است
وداع با ارزشهای سابق، رفتار سابق
عشقهای سابق و هویت سابق تان
از این رو رشد، گاهی با چاشنی اندوه همراه است
#هنر_ظریف_رهایی_از_دغدغهها
#مارک_منسن
@haghightx
برای آرامش داشتن در ابتدا
باید با خودت به صلح برسی...
آنگاه هر اتفاقی که بیوفتد
در تو طوفانی نخواهی شد.
@haghightx
به یاد داشته باشید که خودبینی خائن است، میتواند خود را در پس انسانیت بینقصی جلوه دهد، زیرا هیچ عجلهای ندارد. پس از سالها تمرین، به کمترین غفلتی نیاز دارد، یک اشتباه کوچک – و دوباره آنجاست، مانند یک ویروس که خاموش مانده و یا شبیه به قورباغههایی که برای سالها زیر ماسه بیابان میمانند، و با نخستین قطره باران از خواب بیدار میشوند و دوباره فعالیت میکنند.
📘کتاب ملاقات با ناوال
@haghightx
مبحث یقظه ( بیداری از خواب غفلت)
داستان های عرفانی :
داستان شمس و مولانا:
روزی شمس به مجلس مولانا که در آن مولانا در حال موعظه بود، وارد شد. شمس از مولانا که در کنارش چند کتاب وجود داشت، پرسید: «اینها چیست؟»
مولانا جواب داد: «این قال است تو نمیفهمی.»
شمس میگوید: «تو را با اینها چه کار! و کتابها را داخل حوضی که در آن نزدیکی بود میاندازد.»
مولانا از این کار برآشفته میشود و مریدانش قصد تأدیب شمس را داشته که شمس دست در آب فرو کرده و کتابها را از آب خارج میکند، بدون اینکه کتابها ذرهای خیس شده باشند.
مولانا با تعجب میپرسد: «این چه سرّی است؟»
شمس جواب میدهد: «این حال است تو نمیفهمی.»
با دیدن این عمل، شورشی در مولانا پدید میآید و حالش دگرگون میشود، درس و بحث را کنار گذاشته و به شوریدگی روی میآورد و تولدی دوباره مییابد.
از کتاب #رهروان_تنها ص ۴۴۹
@haghightx
مبحث عشق
توصیف دیگری از عشق:
عشق یعنی کیفیتی ناب که تو از دیگری هیچ نمیخواهی، جایی که تو صرفاً بهخاطر وجود دیگری خوشحالی و حضور و هستی دیگری به تو شادی میدهد، نه اینکه کاری برایت انجام دهد، یا از لحاظ مالی و فیزیکی حامیات باشد. یا وسیلهای برای شادی و لذت تو باشد، تنها حضورش کافی است.
وقتی در حضور کسی احساس لذت و شادی کنی، عشق وجود دارد. تو نمیخواهی از او بهره برداری کنی، لحظهای که شروع به استفاده کردن از او میکنی، عشق ناپدید میشود.
آنگاه این دیگر عشق نیست، فقط سیاستبازی است، حقهبازی است، سوءاستفاده و بهرهبرداری است.
در ظاهر از عشق حرف میزنی و پشت نمای عشق از او بهره کشی میکنی. شهوتت را به نمایی از عشق میپوشانی.
اگر از طریق یک نفر عشق را شناخته باشی، عشق را برای همیشه شناخته ای. آنگاه نیازی به له له زدن برای دیگری نیست. لازم نیست معشوقت را عوض کنی. همان یکی کافی است. بیشتر از کافی است و با آن یکی قلب خوشنود است و تو میتوانی کل هستی را مسرور کنی.
از کتاب #رهروان_تنها صفحه ۱۴۹
@haghightx
شکرگزاری میتواند
امید به زندگی را
تا ۱۰ سال افزایش دهد!
محققان دانشگاه هاروارد و دوک یافتهاند که شکرگزاری سیستم ایمنی را تقویت میکند، هورمونهای استرس را کاهش میدهد، به شما کمک میکند به حال عمیق آرامش و ترمیم برسید و باعث افزایش سلامت روان و افزایش رضایت از زندگی میشود، شکرگزاری منظم طولانی مدت میتواند تا ۱۰ سال به طول عمر شما اضافه کند.
@haghightx
سلام
صبح بخیر
تو با چراغ دل خویش آمدی بر بام
ستارهها به سلام تو آمدند : سلام
سلام بر تو که چشم تو گاهوارهٔ روز
سلام برتو که دست تو آشیانه مهر
سلام بر تو که روی تو روشنایی ماست
#هوشنگ_ابتهاج
@haghightx
مراقبه و فکر:
فکر و حافظه برای زندگی روزمره لازم و ضروری است. فکر وسیلهای است که ما برای برقراری ارتباط با دیگران و امور مربوط به شغل و زندگی خود در اختیار داریم و از آن کمک میگیریم. درنتیجه، فکر در جایگاه خود بسیار لازم و ضروری است؛ اما مشکل زمانی آغاز میشود که فکر به قلمرو شخصیتی، روانی و هویتی وارد میشود و به گذشته و آینده فضولی میکند و باعث تشکیل کانونی بنام «خود» و «من» در درون آدمی میگردد که نتیجه آن، پیدایش یک هستی خیالی و اعتباری و فکری میباشد.
یکی از عملکردهای «من» یا «فکر»، اشتغال دائم به چیزی یا موضوعی است. ما اکثراً میخواهیم ذهنمان را بهطور دائم مشغول نگه داریم و به چیزی بیاندیشیم تا خود را آنگونه که هستیم، نبینیم و از طریق ذهن و فکر و اندیشه احساس هویت و هستی نماییم.
ما از ذهن خالی خود میترسیم، ما از تنهایی ذاتی و درونی خودمان وحشت داریم و با اندیشیدن به این و آن، برای هویت فکری خودمان سور و سات تهیه میکنیم تا بیفکر و بیهویت نمانیم و هستی فکری و روانی خودمان را استمرار بخشیم.
اگر ما حرکات فکری و فعل و انفعالات ذهنی را با مراقبه زیرنظر و دقت قرار دهیم میبینیم که فکر از روی عادت و بهطور مکانیکی دیگر نمیتواند عمل کند، عادت مندی ذهن تا وقتی ادامه دارد که خود ما در غیبت هستیم و نسبت به حرکات ذهن بیگانهایم. نفسِ حضور انسان در جریانات فکری موجب تسلط او بر فکر میشود.
فکر تا زمانی بر ما قدرت حاکمه دارد که ما آن را به خودش رها کردهایم. اگر ما با مراقبه، فکرها را دنبال کنیم و به آنها توجه کنیم و وجود خود را در جریانات فکری خویش حاضر سازیم، غلغلهای فکری یک مدتی وجود دارد ولی یک وقتی میرسد که غل غلها خود به خود متوقف شدهاند بیآن که حتی متوجه توقف آنها شده باشیم.
مراقبه این امکان را فراهم میکند که به این فعل و انفعالات فکری پوچ آگاه شویم و زمینه توقف و وانهادن این جریان فکری و ذهنی فراهم شود.
اصولا باید خانه دل را به کلی خالی از هر نوع فکر و خیال دنیوی و غیر دنیوی کرد تا مستعد دریافت حقیقت، پاکی و زیبایی و نور احدیّت گردد. آنچه فعلاً خانه را پر نگه داشته است امور پست و حقیرانهای است که فکر آنها را آفریده است.
تا زمانی که ذهن و فکر ما به این امور دنیایی مشغول شده است و در آنها فرو شده است، جایی برای نور الله و پاکی در آن نیست.(1)
خانه را من روفتم از نیک و بد
خانهام پر گشت از نور احد
منبع: کتاب #رهروان_تنها صفحه ۵۱۳
@haghightx
بنا به فهم دونخوان سکوت درونی محل پیدایی گام عظیم تکامل است: گامی در جهت معرفت خاموش یا سطح آگاهی انسان که دانستن خودبخود و آنی است.
دانستن در این سطح، ثمر تفکر مغزی یا استقرای منطقی و استنتاج و یا کلیاتی که بر مبنای شباهتها و تفاوتهاباشد، نیست.
هیچ اصل پیشبینی در سطح معرفت خاموش وجود ندارد، هیچ چیزی که بتواند پیکر دانش را بسازد، زیرا هر چیزی در حال بیواسطه است. قطعات پیچیدۀ اطلاعات بدون هیچگونه مقدماتِ شناختی میتواند دریافت شود.
حرکات جادویی
@haghightx
هاله در هر ماده زنده و بی جان و انرژی یافت می شود. این یک میدان انرژی است که هر جسم دارای جرم را احاطه می کند. هاله معمولا در موجودات زنده پیچیده تر و قوی تر است ، و در اجسام بی جان ساده تر و ضعیف تر است. هاله سپر معنوی و عرفانی ما است. همچنین خلق و خوی ما را پیش بینی می کند و تغییرات عاطفی ما را منعکس می کند . اگر هاله ما قوی و تمیز و عاری از رسوبات آسترال باشد ، میتواند در پدیده های عرفانی به ما کمک زیادی کند. هاله شما را از انرژی / افکار بد و جذب انرژی از افراد دیگر یا موجودات محافظت می کند. در صورت ممارست و تقویت ، هاله میتواند بر دنیای جسمی و مادی تأثیر بگذارد.
@haghightx
نسیم صبح پنداری زکوی یار میآید
بجانها مژده میآرد که آن دلدار میآید
بصد اکرام میباید باستقبال او رفتن
که بوی دوست میآرد زکوی یار میآید
#سیف_فرغانی
@haghightx