🔲⭕️من یک زنم و می خواهم رانندگی کنم!
توی ترافیک ایستاده بودیم. گفت میدونی این ترافیک چیه؟ اینجا مدرسه است. زنا میان دنبال بچه هاشون. یه ماشین انداختن زیرپاشون خیابونا رو ریختن به هم. زن رو چه به رانندگی؟ زن باید بره تو آشپزخونه. والا!
سکوت کردم. گفت: ببین این خانمه رو. از اینجا راهنما زده. آخه بذار برسی نزدیک مدرسه.
گفتم: خانمتون رانندگی می کنه؟ خندید. گفت: نه! می ترسه. می چسبه به فرمون.
گفتم: میدونی چرا؟ چون شما بهش اعتماد نداری. بهش جرات نمیدی. میدونی آنجلا مرکل صدراعظم آلمان زنه. یعنی رانندگی تو خیابون از حکومت کردن تو آلمان سخت تره که ما به زن ها و دخترامون اینقدر اعتماد نداریم؟
نگاهم کرد. انتظار نداشتم بگوید: آه! تو مرا متحول نمودی! این جور آدم ها را گاه فقط صدای کلنگ گورکن ممکن است از خواب بیدار کند.
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
آنچه در بالا خواندیم نوشته دردمندانه احسان محمدی بود.
بی شک دیوارهای ذهنی و سقف های شیشه ای بسیار خطرناک تر از دیوارهای دیدنی و فیزیکی هستند و ما در انبوهی از دیوارهای ذهنی زندگی می کنیم. جالب این جاست که چون ذهنی و شیشه ای است کمتر آن ها را می بینیم و به همین خاطر به آن خو گرفته ایم. یکی از این دیوارهای ذهنی، نگرش ما (هم مردان و هم زنان) به توانمندی های زنان است. چرا نوشتم هم مردان و هم زنان، چرا که ظاهرا هر دو گروه (زنان و مردان) این سقف های شیشه ای را پذیرفته ایم. هر دو گروه باید باور کنیم و هر دو گروه باید دیدگاه هایمان را تغییر دهیم. مردان باید اعتماد کنند به نیمی از جامعه و زنان نیز باید اعتماد به نفس بیشتری را نشان بدهند. هیچکدام به تنهایی نمی تواند ما را نجات دهد.
چه می توان کرد؟
1- مردان به جای تمسخر رفتار و عملکرد زنان به نتایج فاجعه آمیز عملکرد خود بنگرند و به خود یادآوری کنند هر بیست دقیقه یک جنازه به خاطر تصادفات رانندگی؛ این کارنامه بیشتر شوماخرهای وطنی است نه خانم ها! بیشتر این حادثه ها را ما مردان غیوری می آفرینیم که به دست فرمان مان می نازیم و مدام افسرها را نفرین می کنیم که به زن ها گواهینامه داده اند!
2- زنان خود را بیشتر در معرض تجربه، امتحان و آزمون و قضاوت و انتخاب قرار دهند. این سد با وعظ و خطابه شکسته نخواهد شد به تجریه و اثبات عملی شکسته خواهد شد. فقط کافی نیست بگوییم آنجلا مرکل صدراعظم آلمان است و ترزا می نخستوزیر بریتانیاست. باید در انتخابات شوراها، مجلس، ریاست جمهوری و انتصابات مدیریتی کاندیدا شد و سهم گرفت. از سیستان بلوچستان بیاموزیم. در همین دوره ٤١٥ زن به شوراهای شهر این استان راه یافتهاند! این یکی از شیرین ترین خبرهایی بود که در این چند مدت خوانده ام.
3- هر زمان خواستیم در مورد عملکرد زنان حرفی بزنیم و نقدی کنیم، به خود یادآوری کنیم که آن ها خواهران، مادران، فرزندان ما هستند. آیا دوست داریم فرزندان ما، پرورش یافته زنانی جسور، با اعتماد به نفس، قدرتمند باشند یا ... نسل بعدی فقط با پدرانی با اعتماد به نفس کاذب نمی تواند به جایی برسد.
زنان نیمه دیگر ما هستند. توهین به زنان، توهین به خودمان است و تخریب نسل فعلی و بعدی است. یکی از بهترین «سرمایه گذاری های راهبردی اجتماعی»، برداشتن دیوارهای ذهنی و سقف های شیشه ای پیش روی زنان این سرزمین است.
دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️پدیده جالب تنزیل هذلولی در تصمیمات سرنوشت ساز
اگر به یک بچه بگویید یک شکلات الان می خواهی یا دو شکلات فردا؟! به نظرتان کدام را انتخاب می کند؟ احتمالا قبل از اینکه حرفتان تمام شود یک شکلات را از دستتان گرفته و رفته است! به نظرتان بزرگترها کدام را انتخاب می کنند؟ آقای جورج اینسلی روانشناس، آزمایش جالبی انجام داده است. به گروهی پیشنهاد داده است که شما همین الان 50 دلار را ترجیح می دهید یا 100 دلار تا شش ماه دیگر؟ سوال دیگر این بوده است که شما 50 دلار در پنج سال دیگر را ترجیح می دهید یا 100 دلار در شش سال دیگر؟ اغلب افراد در حالت اول 50 دلار نقد و آنی را ترجیح دادند اما در حالت دوم 100 دلار شش سال بعد برایشان ترجیح داشت! قضیه چیست؟ چرا اینطور رفتار می کنیم؟
خطایی در تصمیم گیری های ما شناسایی شده است به نام خطای تنزیل هذلولی (Hyperbolic Discounting) یا تنزیل اغراق آمیز! این خطا بدین مفهوم است که شبیه یک هذلولی، ارزش گذاری ما برای بازه های نزدیک بسیار شیب زیادی دارد اما هر چه از الان دور می شویم، ارزش گذاریمان حساسیتش کمتر می شود. به همین دلیل 1 دلار امروز را به 3 دلار فردا ترجیح می دهیم. اما 1 دلار یک سال بعد را به 3 دلار یک سال و یک روز بعد ترجیح نمی دهیم. شاید به همین دلیل هم باشد که منافع کوتاه مدت را در اغلب موارد به منافع بلند مدت ترجیح می دهیم و آنجایی مساله جدی تر می شود که منافع بزرگ بلندمدت مدت را در پای منافع کوتاه مدت قربانی می کنیم.
مثلا دیدن فینال جام باشگاه های اروپا (منافع کوتاه مدت) را به قبولی در امتحان پایان ترم ترجیح می دهیم و این باعث می شود که هم مشروط شویم (سابقه آن تا آخر عمر در سوابق تحصیلی ما بماند) و هم یک ترم عقب بیفتیم.
در نتیجه تصمیم هایی می گیریم که فردا و فرداها از آن پشیمان می شویم و با خود می گوییم که ای کاش آن سود کم آن روز را نمی گرفتم تا امروز سود بیشتری داشته باشم. بازاریابان نیز از همین خطای ما بهره می برند. بارها و بارها دیده ایم که حراج به مدت محدود یا پیشنهاد شگفت انگیز تنها برای 24 ساعت!
☑️⭕️تجویز راهبردی
چه می شود کرد که در دام خطای تنزیل هذلولی نیفتیم یا حداقل کمتر بیفتیم؟
سفر ذهنی (تجربه ذهنی آینده): منافع کوتاه مدت روبروی چشم ما هستند و بنابراین لذت شان خیلی ملموس و در دسترس است به همین خاطر است دیدن فینال جام باشگاه ها را به خواندن شب امتحان ترجیح می دهیم. به همین خاطر است که کارهای پوپولیستی و پر سر و صدا (رسیدگی به یک فرد مظنون به فساد) را به یک کار زیرساختی (ایجاد سیستم های اطلاعاتی شفاف برای اینکه امکان فساد به صفر برسد) را ترجیح می دهیم چون اولی خیلی زود جواب می دهد و شیرین است و دومی زمان می برد و طول می کشد.
بهترین کار برای کنترل خطای هذلولی سفر ذهنی است. یعنی خود را در چند سال دیگر تجسم کردن و دیدن اینکه هر کدام از تصمیمات چه آینده ای را رقم می زند. اینکه فکر کنیم که به خاطر یک ترم مشروط شدن و نمره و معدل پایین تا آخر دوران کاری همیشه احساس ضعف می کنیم. اینکه فکر کنیم که چهار سال هم شما باز هم با تعداد زیادی پرونده های فساد روبرو هستید و عملا شما باعث آنان شده اید چرا که می توانستید چهار سال کاری بکنید و نکردید. این تجربه ذهنی هر چقدر عمیق تر باشد باعث می شود شبیه سازی دقیق تری از واقعیت آتی رخ دهد.
این ويژگی ذهن انسان است که می تواند با شبیه سازی آینده، یک واقعیت ذهنی و یک تجربه نیمه واقعی داشته باشد. از این ويژگی (نقطه قوت) در برابر آن خطا (نقطه ضعف) به خوبی استفاده کنیم
نوشته مشترک دکتر لشکربلوکی و مهندس شامخی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️تراکتور زندگی شما کدام است؟
چه جزو افرادی باشیم که علاقه مندی به ماشین دارند یا چه جزو کسانی باشیم که ماشین جزو سرگرمی ها و علایق آنها نیست. حتما همه ما نام لامبورگینی را شنیده ایم. ماشین های سوپر لوکس، گران قیمت، متفاوت و بی نظیر.
اما احتمالا بسیاری از ما نمی دانیم که لامبورگینی کارش را از تولید ماشین های لوکس شروع نکرد. بلکه از تراکتور شروع کرد!
فروچیو لامبورگینی؛ بنیانگذار لامبورگینی، تحصیلاتش را در زمینه طراحی ماشینآلات کشاورزی و صنعتی، به پایان رساند، سپس وارد ارتش ایتالیا شد و در قسمت نیروی هوایی مشغول به کار شد. در جنگ جهانی دوم او به عنوان مکانیک، در یک کارخانه مشغول به کار شد و پس از جنگ، با استفاده از بقایای تجهیزات نظامی کارخانه موردنظر،شروع به تولید تراکتور کرد. بعدها شرکت وی به بزرگترین تولیدکننده ماشینآلات کشاورزی ایتالیا تبدیل شد
اما لامبورگینی همیشه درون قلبش یک اشتیاق فراموش نشدنی داشت: اتومبیلهای سریع و بی نقص.
او در اوقات فراغت، به پیادهسازی موتور و سایر قطعات اتومبیل شخصی خود، که در اکثر مواقع فراری یا مازراتی بود، میپرداخت. سپس شاسی، سیستم تعلیق، ترمز خودرو و سیستم برقکشی آنها را بررسی میکرد. آنچه که او کشف کرد، این بود که بسیاری از قسمتهای وسایل نقلیه او در واقع مشابه قسمتهای مورد استفاده در تراکتورهای تولید شده در کارخانه او بودند.
وی بعدا شرکت و کارخانه ای مختص تولید اتومبیل تاسیس کرد و در نهایت نمونه اولیه آن را به معرض نمایش گذاشت و در سال های بعدی نام و نشانی پر افتخار از خود به جای گذاشت.
☑️⭕️تجویز راهبردی:
تاریخ را نباید وارونه خواند. خواندن موفقیت افراد موفق چه کارآفرینان اقتصادی باشند و چه مصلحان اجتماعی و چه مبارزان سیاسی ممکن است باعث برداشت اشتباه شود. چرا که فقط انتهای موفقیت آنان را می خوانیم. ولی نمی دانیم که از کجا شروع کرده اند و به کجا رسیده اند. مثلا اگر فقط انتهای زندگی آمانسیو اورتگا، صاحب برند زارا را بخوانیم فکر می کنیم که او همیشه در اوج و همیشه جزو ده ثروتمند جهان بوده است در حالی که او در سن ۱۴ سالگی در یک مغازه لباس فروشی به عنوان باربر (حمال) کار می کرد و حتی دوران دبیرستان خود را هم تمام نکرد. ولی همان حضور و تجربه در مغازه های لباس فروشی و همان تعلق وی به قشر متوسط و ضعیف جامعه باعث شد که بعدها ایده درخشان زارا به ذهنش بزند.
قرار نیست همه ما از نقطه عالی شروع کنیم. مهم این است که شروع کنیم.
1- تراکتور زندگی خود را بیابیم. یک نقطه آغاز برای آن که بر اساس امکانات موجود و شرایط موجود بشود کار و تجربه ورزی را شروع کرد. (مثلا عضویت در یک موسسه مردم نهاد کوچک اگر علاقه مان به مسایل اجتماعی است یا حضور در تشکلی سیاسی اگر علایقمان سیاسی است یا بازاریابی یک محصول اگر علایقمان تجاری است).
2- اشتیاق عمیق خود را فراموش نکنیم.
3- از تجربیات مختلفی که به دست می آوریم استفاده کنیم و از خود بپرسیم لامبورگینی من چه می تواند باشد؟
مجتبی لشکربلوکی، معلم دانشگاه
@Dr_Lashkarbolouki
⏹خداوندامروز ۸۶,۴۰۰ ثانیه رابه توهدیه کرده است.
آیا از۱ ثانیه آن استفاده کرده ای که هدیه ای برای خدا بفرستی؟
شهر مهربان، جایی برای دیدن هدیه های ارسالی ما به خدا
t.me/joinchat/BXIWaDunrZMacc1P3f6VIg
🔳⭕️فرانتس کافکا:
من ناراحت نمی شوم،
تو هم لازم نیست ناراحت شوی؛
داشتن اعتقاد متفاوت
نباید موجب جدایی
آدم های باشعور بشود.
شبکه استراتژیست
@Dr_Lashkarbolouki
⭕️نتایج یک پژوهش شگفت انگیز: مصاحبه با یک میلیون نفر
این ویدئو به دو مورد از مهم ترین سوالات همیشگی انسان ها می پردازد:
اول: ماموریت ويژه من در زندگی چیست؟
دوم: چگونه جاودانه شوم؟
Mehrbantarin.com
🔳⭕️تصمیم گیری پیتزایی و دو تجویز راهبردی
وارد یک رستوران بسیار شیک شده اید و گارسون رستوران به شما پیشنهاد جذابی به شما می دهد. می گوید با یک هزینه ثابت می توانید میان یک پیتزای 30 سانتیمتری یا دو پیتزای 20 سانتیمتری انتخاب کنید. کدام را ترجیح می دهید؟
به مثال دیگری توجه کنید. یا به شما عنوان مدیر پیشنهاد می شود که برای تهیه غذای روزانه پرسنل از بین پیمانکاران مختلف، یک پیمانکار را انتخاب کنید. اولی پیشنهاد غذای روزانه 6500 تومان را برای هر پرسنل دارد و دومی روزانه 5500. مواد غذایی و منوی هر دو پیمانکار هم یکی است. شما کدام را انتخاب می کنید؟
در تصمیم گیری خطایی وجود دارد به نام خطای خطی نگری! نشریه معتبر هاروارد می گوید خطای خطی نگری بدین مفهوم است که سعی می کنیم رابطه خطی ساده ای میان پارامترها ایجاد کرده و بر پایه همان تحلیل و تصمیم گیری کنیم. برای روشن شدن بیشتر این مفهوم به دو مثال بالا بازگردیم. حس و شهود ما می گوید در مثال رستوران بهتر است گزینه دو را انتخاب کنیم چرا که دو پیتزای 20 سانتی قطعا بزرگتر از یک پیتزای 30 سانتی است. اما شهود ما کاملا اشتباه کرده است! گزینه اول، یعنی یک پیتزای 30 سانتی بزرگتر است از دو پیتزای 20 سانتی است. چرا؟ چون اگر فرمول محاسبه مساحت دایره را به خاطر آوریم، شعاع دایره به توان دو می رسد. پس گزینه اول می شود حدود 706 سانتیمتر مربع و گزینه دوم می شود حدود 628 سانتیمتر مربع! یا در مثال تصمیم انتخاب پیمانکار غذا، شهود ما می گوید قطعا گزینه دو بهتر است. اما مسئله به این سادگی نیست. تحلیل های بیشتر نشان می دهد که هزینه حمل و نقل غذا با شماست. در ضمن پیمانکار دوم بدقول است و بعضی روزها غذا را بسیار دیر می آورد، در ضمن وی مالیات ارزش افزوده را نیز جداگانه با شما حساب می کند. آیا باز هم گزینه دو بهتر از گزینه یک خواهد بود!
☑️⭕️تجویز راهبردی
زندگی ما پر از تصمیمات استراتژیک است که نیاز به شبیه سازی و بالا و پایین کردن پارامترها دارد. اما ذهن ما تمایل دارد برای راحتی خود رابطه ای خطی میان این پارامترها ایجاد کرده و به سرعت تصمیم بگیرد. ولی به خاطر بسپاریم که زندگی یک پیتزا نیست. انتخاب شغل، انتخاب همسر، انتخاب رشته تحصیلی، انتخاب پروژه سرمایه گذاری و ... این ها اصلا قابل قیاس با پیتزا نیستند. پیتزا را می خوریم و تمام! اما انتخاب های استراتژیک ما اگر بد انتخاب شوند می تواند به خسارتی بسیار زیاد و بسیار طولانی مدت ختم شوند. چه می شود کرد؟ برای اینکه کمتر دچار این خطا شویم؟ این دو راهکار را استفاده کنید:
1-در دام تنگنای زمانی مصنوعی نیفتید. در مثال پیتزا شما باید در کمتر از 5 ثانیه تصمیم گیری کنید ولی اگر به گارسون می گفتید که به شما دو دقیقه وقت بدهد می توانستید از ماشین حساب تلفن همراه تان اندازه این دو پیتزا را حساب کنید. حالا ممکن است در مورد پیتزا خیلی مهم نباشد و شهودی تصمیم گیری کنید ولی در مورد تصمیمات مهم زندگی تان هیچگاه در دام تنگنای زمانی مصنوعی (یعنی همین حالا باید تصمیم بگیری) نیفتید.
2-تمام تصمیمات مهم زندگی تان را روی کاغذ بگیرید. روی کاغذ یعنی اینکه پارامترهای مختلف را شناسایی کنید، روی کاغذ بیاورید، محاسبه کنید، سبک سنگین کنید و گزینه ای را انتخاب کنید که در مجموع موقعیت مطلوب تری دارد. اگر نه در دام خطای خطی نگری می افتیم و ذهن ما با یک سری محاسبات سرانگشتی، تصمیم گیری پیتزایی خواهد کرد.
زندگی شخصی ما، اداره سازمان ها و کشورداری ما از تصمیم گیری پیتزایی رنج می برند. با کنار گذاشتن تصمیم گیری پیتزایی، زندگی بهتری برای خانواده، کارمندان، سهام داران و شهروندان خود رقم بزنیم.
شبکه استراتژیست با الهام از نوشته مهندس شامخی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️مفهوم ترسناک شیپل و راهی به زندگی اصیل
یک ناشر معتبر کتاب های مرجع که مالک یکی از معروف ترین دیکشنری های جهان است (به نام مریام وبستر) یک کلمه را به واژگان خود اضافه کرد که سر و صدایی به پا کرد: این واژه چه بود؟ شیپل (Sheeple)!
این مرجع در معنای واژه شیپل نوشته است: «افرادی مطیع، سازگار و به شدت تأثیر پذیر؛ در یک کلمه افرادی مثل گوسفند»!
تا اینجای کار همه چیز عادی به نظر می رسيد، اما مریام وبستر به این بسنده نکرد و در قسمت توضیح این لغت از نویسنده بخش تکنولوژی شبکه تلویزیونی سی.ان.ان مطلبی را آورد: اپل یک قاب مخصوص برای افزایش ظرفیت باتری آیفون معرفی کرده، یک محصول بی فایده و مسخره برای شیپل ها که با خوشحالی 99 دلار برایش می پردازند! یعنی اینکه برخی طرفداران متعصب شرکت اپل، شیپل هستند. حالا می دانید ریشه شیپل چیست؟ این واژه از ادغام دو کلمه انگلیسی Sheep (گوسفند) و People (مردم) ساخته شده، آمده است! یعنی انسان گوسفند!
به عقیده مریام وبستر، نقل قول سال 2015 نویسنده بخش تکنولوژی شبکه تلویزیونی سی.ان.ان بهترین گزینه برای کاربرد واژه «شیپل» در عصر حاضر به شمار می رود. البته طبق اطلاعات موجود، ریشه این کلمه به سال 1945 بر می گردد. ظاهراً در آن زمان از این اصطلاح توهین آمیز برای خطاب قرار دادن پیروان بی مغز استفاده می شد و امروز نیز می توان از آن برای استهزاء طرفداران متعصب یک شرکت یا برند خاص (مثلاً اپل) استفاده کرد. البته بعدا این سایت مثال دیگری را جایگزین کرد!
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
راحت از روی این موضوع نگذریم. فکر نکنیم که شیپل بودن فقط محدود به یک شرکت خاص مانند اپل است. شپیل بودن همه جا می تواند باشد هر جایی که جذابیت از یک طرف و تعصب از طرف دیگر با هم گره می خورند. دست کم چهار حوزه ممکن است ما را به شیپل بودن تنزل دهد: افراد کاریزماتیک، تیم های ورزشی، برندهای محبوب و .... بنابراین شیپل بودن دور از ما نیست. خود را مصون ندانیم. چه می توان کرد؟
به جای اینکه به همه چیز و همه کس مظنون شویم، بهتر است که به آن چیزهایی که دوست داریم (اعم از افراد، تیم ها، برندها و ..) فکر کنیم و آن ها را شناسایی کنیم که احتمالا کمتر از انگشتان دو دست خواهد شد.
در گام دوم هر زمان که موضوعی مرتبط با پدیده های دوست داشتنی مان مطرح شد با دقت بیشتر از خودمان چند سوال بپرسیم؟ بعد از مدتی خواهیم دید که آزادانه تر و مستقل تر زندگی می کنیم و رفتارمان کمتر شیپلی خواهد بود. آن سوالات چیست؟
1- آیا حرفی که او می زند، اگر فرد دیگری هم بزند به همین راحتی از او قبول می کنم؟
2- آیا کاری که او می کند، برای من فایده ای دارد یا صرفا چون این کار اوست از آن خوشم می آید؟
3- آیا نظر یا اقدام او استدلال منطقی و محاسبه عقلایی (هزینه-فایده) دارد یا من اصلا آن ها را ارزیابی نمی کنم؟
زندگی زیباتر و ارزشمندتر از آن است که به تقلید کورکورانه بگذرد. خداوند بشارت داده به کسانی که امور را می سنجند و بهترین ها را انتخاب می کنند.
دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️گول این جمله زیبا را نخورید
شاید شما هم این جمله را شنیده یا خوانده باشید: بزرگ فکر کن، کوچک آغاز کن، سریع رشد کن.
یا مشابه آن را که می گویند: جهانی فکر کن، محلی (کوچک) عمل کن شتابان توسعه بده.
راستش را بخواهید من تا مدت ها فکر می کردم که این جمله درست است و در جستجوی یک ایده بزرگ بودم. اما الان که تجربه خودم بیشتر شده و در ضمن با مجموعه ای از آدم های باتجربه و موفق هم صحبت و همکار و همراه شده ام. به این جمع بندی رسیده ام که این جمله اشتباه است. چرا؟
این اندیشه دو ایراد اساسی دارد و یک نکته مثبت:
اشتباه اساسی اول: منوط کردن امور به داشتن ایده بزرگ. این جمله اینگونه تداعی می کند که باید برای انجام امور ایده های بزرگ داشت. ایده ای به بزرگی مایکروسافت یا جهان گستریِ گوگل یا عظمت سونی. ولی واقعیت چیز دیگری است.
دو تن از استادان دانشگاه استنفورد شش سال روی «یک سوال» کار کردند. سوال آن ها این بود که چه تفاوتی بین شرکت های ماندگار و موفق با شرکت های مشابه شان وجود دارد. آنها هجده شرکت بزرگ را که از دیدگاه آنها موفق محسوب میشدند انتخاب کردند. شرکتهایی که میدانستند به کجا میروند و مسیر موفقیت آمیزی هم طی کرده بودند و ماندگار نیز بودند. به نتایج جالبی رسیدند یکی از آن نتایج این بود: اینکه شروع کار و راه اندازی هر شرکت باید با یک ایده بزرگ فکری نادرست است. از مجموع شرکتهای موفق و ماندگاری که آن ها بررسی کرده اند فقط شمار اندکی کار خود را با یک فکر بزرگ آغاز کرده اند.
اشتباه اساسی دوم: جنون موفقیت! وقتی می گوید که سریع رشد کن، باز این ممکن است منتقل شود که هیچ چیزی در این دنیا وجود ندارد به جز ایده شما که باید محقق شود. این جاست که همه چیز را باید فدای رشد سریع و بی مهابا کرد. ارزش ها، اصول، خانواده، زندگی، آرامش و ....
نکته مثبت: اینکه می گوید زود و عملگرایانه دست به کار شو.
☑️⭕️تجویز راهبردی:
به نظر می رسد که اگر بخواهیم اشتباهات جمله فوق را برطرف کنیم و یا اینکه جلوی تفسیر اشتباه را از آن بگیریم جمله باید اینگونه گفته شود: یک ایده داشته باش. دست به اقدام بزن و هر چند وقت یک بار بزن کنار و کمی فکر کن.
1- لازم نیست یک ایده بزرگ، یک ایده عالی و یا یک ایده کامل داشته باشی. کافیست ایدهای نسبتا خوب و انجام شدنی داشته باشی. ایده های بزرگ، عالی و کامل در آینده و در طول زمان به ذهن شما خواهد رسید.
2- نباید منتظر ماند که ایدهها کامل شوند و همه آن ایده را بپذیرند. بسیاری از ایده ها به راحتی توسط دیگران انکار می شوند. بهتر است که به جای گفتگوهای بی پایان، آن را در عمل تست کنی. بنابراین باید آن را عملی کرد. کوچک زیباست، کوچک مهم است و کوچک سرنوشت ساز است اگر همین کوچک ها عملی شوند.
3- همه زندگی دستیابی به هدف یا عملی کردن یک ایده نیست. ما انسانیم و قرار است که زندگی کنیم به تمام معنا. نباید زندگی خود را فقط و فقط به یک ایده گره بزنیم. به همین جهت باید هر از گاهی در جاده موفقیت بزنیم کنار، ماشین را خاموش کنیم و از خودمان بپرسیم زندگی یعنی این؟ می دانم! می دانم این سخت ترین سوالی است که می شود از خود پرسید آن هم زمانی که در جاده موفقیت با بالاترین سرعت به پیش می روی ولی باید پرسید اگر می خواهی زندگی کنی!
دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️سندروم پرفکشنیسم (کامل گرایی) و پیامدهای خطرناک آن
آیا در زندگیتان نیازمند موفقیتهای خیلی بزرگ هستید تا احساس خوبی نسبت به خود داشته باشید؟
هنگامیکه هدفی دارید و موفق به انجام آن نمیشوید احساس می کنید به درد نمی خورید؟
آیا همیشه به بهترین بودن فکر میکنید؟
اشتباهات خود را نمی توانید فراموش کنید و برای تان تبدیل به یک عقده/خاطره همیشگی می شود؟
وقتی اشتباهی می کنید، بسیار خجالت می کشید؟
اگر جواب شما به هر پنج سوال بالا مثبت است، شما هم ممکن است مانند خیلی از آدم ها دچار یک مساله روان شناختی باشید: پرفکشنیسم یا کامل گرایی یا کمال گرایی افراطی. این گونه افراد با چهار مشکل اساسی در کار و زندگی خود روبرو هستند:
»» الگوی رفتار اجتنابی دارند: مخرب ترین پیامد کامل گرایی این است که از مسوولیت ها و موقعیتهایی که ما را در معرض ارزیابی قرار می دهد فرار می کنیم.
»» ترس همیشگی: ما همیشه وحشت بیش از اندازه از شکست و خراب شدن کارها داریم به همین خاطر همیشه در عذابیم و در ضمن برای انجام کارها خیلی با وسواس و با تاخیر شروع می کنیم. در ضمن همیشه ترس از انتقاد دیگران در جان ما ریشه دارد.
»» سرزنش درونی همیشگی: همیشه خود را به خاطر از دست رفتن فرصت ها و اشتباهات سرزنش می کنیم.
»» تک بعدی شدن: اگر کامل گرا باشیم چون میخواهیم کارمان را با دقت کامل و بدون هیچ عیب و نقصی انجام دهیم آنقدر خود را مشغول یک جنبه از زندگی مان میکنیم که از دیگر جنبه ها باز می مانیم. دکترایی را در نظر بگیرید که به بالاترین مدارج عملی رسیده است اما ناتوان است از اینکه با همسر خود یک رابطه عمیق عاطفی برقرار کند.
☑️⭕️تجویز راهبردی:
همه ما کمابیش در معرض کامل گرایی هستیم. لذا باید به راه های رهایی از این ناهنجاری مسلط باشیم. برای مهار و درمان کامل گرایی این 5 رویکرد قابل توصیه است:
1. ارزشمند بودن خود را در گرو تحقق کامل اهداف تان ندانید. به خودتان یادآوری کنید که ارزشمندی یک فرد به شخصیت و منفعتی است که برای دیگران دارد و نه تحقق کامل اهداف.
2- خود را به پیشرفت گرایی (در برابر کامل گرایی) عادت دهید.
فرد کامل گرا به خاطر داشتن ذهنیتی ایده آل، اقدامات و گام های کوچک برای رسیدن به اهدافش را نادیده می گیرد و تصورش براین است که حتما باید یک اقدام بزرگ انجام دهد تا خود را موفق بداند. بنابراین تا مدتی هر شب به کارهای خوب و مثبتی که درطول روز انجام داده اید فکر کنید و با خود تکرار کنید که هیچ فرد موفقی یک شبه یک اقدام بزرگ انجام نداده است.
3- تبدیل کردن منتقد درونی به یک مربی دلسوز
کامل گرایان دارای یک منتقد درونی قدرتمند هستند که همه گفتگوهای درونی آن ها را کنترل می کند. دائما اشتباهات و خطاهای آنها را گوشزد و سرزنش میکند. هر بار که منتقد درونی خودتان شروع به صحبت کرد بگویید باشد! راه حل مدنظر شما چیست برای اینکه بهتر شوم، با همین سوال نقطه کانونی گفتگوها از انتقاد به مربی گری تغییر پیدا می کند. اگر این سوال را نکنید او (منتقد درونی) تا فردا صبح به شما سرکوفت خواهد زد برای اینکه چرا نوزده شدید و بیست نشدید.
4- گاهی اوقات عمدا کارهایتان را ناقص انجام دهید. تا متوجه شوید که اگر کاری ناقص باشد آسمان به زمین نخواهد آمد. اولش سخت است اما برای رهایی از کمال گرایی افراطی خیلی تمرین خوبی است.
5- قوانین سنگی را به قواعد ژله ای تبدیل کنید.
مثلا با خود شرط کرده اید که دیگر شیرینی نخورید اگر خوردید به جای اینکه سه ساعت خود را سرزنش کنید نیم ساعت پیاده روی کنید.
دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️تراژدی زندگی مصنوعی و راهبردی عجیب برای رهایی (=مستی)
یکی از ويژگیهای ما آدمها مرز گذاشتن است. بدیهی است که اولین مرزی که به ذهن میآید، مرز جغرافیایی است. اگر دو متر این طرفتر دنیا بیایی میشوی ایرانی و دو متر آن طرفتر میشود ترک یا عراقی یا ... اما ای کاش مرزهای انسانی همین مرزها بود. ما بین خیلی چیزها مرز می گذاریم.
مرز بین رییس و کارمند
مرز بین پدر و فرزند
مرز بین صاحب خانه و نگهبان
مرز بین پولدار و بی پول ها
مرز بین لر و ترک
خب ممکن است بپرسید که چه ایرادی دارد؟ بزرگ ترین ایرادش این است که ما زندانی می شویم. ما آزادی خود را از دست می دهیم. بگذارید مثال بزنم: چون من ثروتمندم پس نمی توانم، ساندویچی معمولی و ارزان بخرم و بنشینم لب جوب و آن را بخورم. چون من رییس اداره هستم نمی شود که ماشین من ساده باشد و ماشین تمام کارمندان من های کلاس! چون ما صاحب خانه ام نمی توانم با نگهبانم سر یک سفره بنشینم و با هم کلی بخندیم. او به تنهایی غذا می خورد و من به تنهایی! چرا؟ چون قرار است مرزها شکسته نشود.
من تشنه ام می شود به بوفه دانشجویان نمی روم و آن جا نمی نشینم، چرا؟ چون قرار است مرزها رعایت شود. شان استادی چه می شود؟
و بدین ترتیب قواعد، پروتکل ها، مرزها، باید و نبایدها آنقدر دور و بر ما هستند که ما دیگر خودمان نیستیم. ما می شویم یک زندانی که باید درون "چهارمتری مرزهای مصنوعی" فقط قدم بزنیم. خندیدن، خوردن، پوشیدن، حتی فکر کردمان، بسته، تکراری و مصنوعی شده است.
شاید به همین خاطر باشد که شاعری افغان این چنین سروده است:
خدا كند انگورها برسند
جهان مست شود
تلوتلو بخورند خیابان ها
به شانه هم بزنند رئیس جمهورها و گداها...
مرزها مست شوند،
براي لحظه ای
تفنگ ها یادشان برود دریدن را
كاردها یادشان برود بریدن را،
قلم ها آتش را آتش بس بنویسند.
خدا كند مستی به اشیاء سرایت كند
پنجره ها دیوارها را بشكنند...
و برای چند لحظه
دنیا مست شود از صلح و دوستی...
عید باشد همه جا و همه وقت!
☑️⭕️تجویز راهبردی:
مرزها را ما گذاشته ایم. خودمان هم می توانیم برداریم. برای رهایی از این چهارمتری مصنوعی راهش این است که از "چهار کلمه قدرتمند" استفاده کنیم. چرا؟ و چرا که نه؟ بعضی واژه ها قدرت تخریب گری بالایی دارند مانند چرا؟ این واژه می تواند تمام مرزهای ذهنی و حتی عینی را جابه جا کند. و برخی واژه ها بسیار گشاینده و بازکننده هستند مانند چرا که نه؟
این چهار کلمه دروازه مستی هستند. مستی ای که باعث می شود از زندگی محدود مصنوعی در چاردیواری هایی خفه کننده به زندگی طبیعی بازگردیم. بگذارید با یک مثال آن تشریح کنم:
از خودتان بپرسید چرا من به عنوان مدیر انتظار دارم که همیشه افرادی که در چارت سازمانی در رده پایین تر هستند به دیدن من بیایند؟ و تصور کنید که شما به اتاق آن ها بروید و از خود بپرسید چرا که نه؟
این مرزها را بشکنید بگذارید جهان مست شود.
دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️شبکه استراتژیست شما رابه دیدن این فیلم(15سال آینده جهان)وفکر کردن به دوسوال دعوت میکند:
»چنین آینده ای چه فرصتهایی برای من دارد؟
»چگونه میتوانم در ساختن آن نقش آفرینی کنم؟
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️تکنیکی غیرمتعارف: نوشتن رزومه پنج سال آینده
ويژه کسانی که می خواهند آینده ای بهتر و متمایز بسازند.
متن: دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
انیمیشن: هشت بهشت من
@My8Behesht
🔲⭕️دام شواهد تاییدکننده و تکنیک های رهایی بخش
در یک مطالعه روانشناسی دو گروه را انتخاب کردند یکی موافق مجازات اعدام و دیگری مخالف مجازات اعدام. به هر دو گروه، دو گزارش دقیق و علمی دارند درباره اثرات مجازات اعدام. هر دو گروه هر دو گزارش را خواندند، یک گزارش حاوی مطالبی مبنی بر تایید مجازات اعدام بود و دیگری برداشتی برعکس داشت و مجازات اعدام را درست نمی دانست. بعد از از مطالعه نتیجه جالب بود:
هر دو گروه به عقیده خود معتقدتر شده بودند! و می گفتند که معلوم شد که ما درست فکر می کنیم!
چه اتفاقی در ذهن آن ها افتاد؟
ذهن آن ها به طور ناخودآگاه و اتوماتیک اطلاعاتی که موافق نظر پیشینی آنان بود را برجسته می کرد.
همچنین به صورت مرموزی و به گونه ای ناخودآگاه و اتوماتیک اطلاعات منفی را حذف یا بازتفسیر می کرد. مثلا می گفت که درست است اما مهم نیست.
این مساله فقط مختص آنان نیست. همه ما در این دام می افتیم: دامی که آن را شواهد تاییدکننده می نامند. این دام ریشه روان شناختی دارد. ما از سرگردانی و تضاد در هراسیم. بنابراین سعی می کنیم که شواهد، نشانه ها، آمار، ارقام، اطلاعات و گزارش هایی را جمع و جور کنیم که انتخاب های ما را تایید کند.
فرض کنید می خواهید یکی از محصولات تان را به بازار اروپا صادر کنید. اما یکی از کارمندان به شما خواهد گفت که نشانه هایی را دریافت کرده است که یورو سقوط خواهد کرد و در نتیجه درآمد صادراتی شما کاهش پیدا می کند. بنابراین شما دست به کار می شوید و به جمع آوری شواهدی می پردازید که نشان می دهد یورو در حال تقویت شدن است. شما چه کار کرده اید؟ دقیقا در دام شواهد تاییدکننده افتاده اید. چرا که فقط شواهدی را جستجو و یافته اید که تصمیم قبلی شما را تایید می کند.
⭕️⭕️در انتخابات هم در معرض این خطای رایج هستیم. فرض کنید که من از قبل یک ذهنیت مثبت در مورد یکی از کاندیداها دارم. در فرآیند انتخاب به این نتیجه می رسم که وی دو ويژگی مثبت دارد (مثلا تعامل خوبی با طیف های مختلف سیاسی دارد و همچنین سلامت مالی دارد) و دو ويژگی منفی (تجربه کار اجرایی را ندارد، برنامه مشخصی هم ندارد). اینجاست که دوباره سازوکار شواهد تاییدکننده فعال می شود: پیش خودم می گویم مهم این است که وی بتواند با افراد مختلف کار کند و فاسد هم نباشد. بقیه چیزها خیلی مهم نیست.
☑️⭕️تجویز راهبردی:
چه انتخاب همسر، چه انتخاب کیف و کفش، چه انتخاب استراتژی، انتخاب های ما در معرض دام شواهد تاییدکننده هستند. چگونه می توانیم ذهن مان را ورزش بدهیم که در این دام نیفتیم یا کمتر از عواقب آن خسارت ببینیم؟
1- چون ذهن ما علاقه مند شواهد و مدارک مثبت (تاییدکننده) است ممکن است شواهد ضعیف را هم بپذیرد. در مورد شواهد تاییدکننده با وسواس عمل کنید و از خودتان بپرسید واقعا این آمار/اطلاعات/برداشت درست و صحیح و محکم است؟
2- کسی را که با شما مخالف است را برای یک گفتگو دعوت کنید. ببینید می توانید با استدلال، نظر وی را تغییر دهید؟ حتی اگر در جلسه کسی به درستی استدلال دیگری اعتراف نکند اما بعدا در خلوت خود، نظرمان را تغییر خواهیم داد.
3- آگاهانه و فعالانه در جست وجوی شواهد تضعیف کننده (منفی) بگردید. چرا که ذهن شما به صورت خودکار شواهد تاییدکننده را خواهد یافت.
شبکه استراتژیست
Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️وقتى خداوند می خواهد بهت يك شروع دوباره بده معمولا با يك پايان شروع ميشه.
براى همین درهاى بسته زندگيت یک نشانه است. نشانه اینکه جای دیگری دری بهتر باز خواهد شد.
شبکه استراتژیست
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️ «فردا»
کلیدواژه مورد علاقه آدم هاى متوسطه
از همين «امروز» شروع كن. قدرتی که در همین امروز هست در صد فردا نیست.
شبکه استراتژیست
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️ترین های انتخابات ایران و سه درس راهبردی
وقتی به تاریخ کشورها و رشد آنان نگاه می کنیم می بینیم که آن ها در طول زمان، جنگ و کشمکش داخلی، قحطی، تعارض، دو قطبی، انتخاب های اشتباه، سیاستهای غلط و تصمیمات نادرست را تجربه کرده اند و از آنان عبور کرده اند. به عبارت دیگری برای طی کردن مسیر توسعه در هیچ کشوری فرش قرمز پهن نشده است. آن ها در طول زمان یاد گرفته اند، به پیش رفته اند و پایشان را یک قدم –تاکید می کنم؛ یک قدم- بالاتر گذاشته اند. با مروری به “ترین های انتخابات ایران” ما نیز باید یک قدم بالاتر برویم.
نوظهورترین پدیده: شاخص ترین چهره نوظهور این انتخابات،کسی نبود جز اسحاق جهانگیری. جهانگیری نشان داد که اگر خاک صحنه را خورده باشی. از مدیریت جز تا مدیریت کلان را طی کرده باشی آنگاه می توانی در عرض یک بعدازظهر تا شب تبدیل به یک چهره پرفروغ شوی. باور کنیم که در هر دو طیف، مدیران کارکشته و توانمند چون جهانگیری وجود دارد اگر کمی با وسعت نظر بیشتری نگاه کنیم و جناحی نگاه نکنیم مدیران بسیار لایقی در کشور ما پرورش یافته اند.
تاثیرگذارترین پدیده: تاثیرگذارترین پدیده در انتخابات نه شخص است و نه یک رخداد. بلکه تلگرام بود. به حق باید گفت که این انتخابات، مجازی ترین انتخابات ایران بود. درست است که مناظره ها بیشترین بیننده را داشته است اما مرور مطالب، اظهار نظر و گفتگو در مورد کاندیداها فقط در بستر تلگرام شکل گرفت. کاندیداهای اصلی به بهترین شکل از تلگرام استفاده کردند و این باعث شد که کسانی که در جستجوی حقیقت بودند (ونه آن ها که تصمیم گرفته بودند) قضاوت بهتری نسبت به کاندیداها و دیدگاه های آنان داشته باشند.
بزرگ ترین غایب انتخابات: بزرگ ترین غایب انتخابات نه هاشمی بود و نه احمدی نژاد. بزرگ ترین غایب انتخابات «برنامه» بود. مواردی تحت برنامه منتشر شده است. اما آن ها برنامه نیستند. برنامه یعنی اقداماتِ مشخصِ مکتوبِ زمان بندی شده همراه با مسوول و منابع مشخص که مورد تفاهم خبرگان آن موضوع باشد. برنامه نه آرزوست و نه شعار و نه هدف و نه تحلیل مساله و نه حتی راهبرد. کشور ما نیازمند برنامه است در مورد موضوعات مختلف از اصلاح نظام بانکی بگیرید تا تعامل با کشورهای همسایه مانند عربستان، روسپی گری که اکنون ظاهراً دیگر محدود به زنان نیست، خاکی که در حال فرسایش است و ...
اشتباه ترین ایده: یکی از ایده هایی که مطرح می شود این است که انتخابات مهم ترین تجلی مردم سالاری است. این جمله باعث می شود که بعد از 4 ساعت معطلی در صف رای فکر کنیم که دیگر کار ما تمام شد و باید به خانه هایمان برگردیم. دموکراسی یک پروسه همیشگی است و نه یک پروژه مقطعی. انتخاب تازه آغاز راه است. انتقاد و نظارت مردمی است که به انتخاب و انتخابات معنا می دهد. انتخابات بدون مطالبه انتظارات، انتقاد و نظارت بی معنا و ناتمام است.
☑️⭕️سه درس راهبردی
این انتخابات بزرگ بود، غیرمنتظره و شکوهمند. ما باید یک پله، تاکید می کنم یک پله به پیش برویم. سه درسی که می توان از این انتخابات گرفت چنین است:
1: چشم هایمان را بشوییم، نگاه جناحی را کنار بگذاریم و مدیران لایق (اعم از زنان و مردان، جوانان و جهان دیدگان) را از هر جناحی بیابیم و از توانش استفاده کنیم. جهانگیری ها در این کشور کم نیستند.
2: رای مطلق در مردم سالاری بی معناست، رای همواره مشروط است. صیانت از آرا فقط بدین معنا نیست که به تعبیر و سفارش عده ای شب نخوابیم که آرا جابجا نشود. بلکه تمام روزهای آینده نیز باید هوشیار باشیم تا دولت منتخب بر مدار عقلانیت، عدالت و شفافیت حرکت کند. این وظیفه طرفداران و مخالفان هر دو است. از دولت «برنامه عملی و عمل به برنامه» بخواهیم و فراموش نکنیم که برنامه یعنی اقدامات زمان دارِ مشخصِ مکتوبِ مورد تفاهم خبرگان متخصص با منابع و مسوول مشخص. با یک شب نخوابیدن مساله حل نمی شود.
3: ملت می تواند جشن پیروزی بگیرد، اما دولت باید جشن تکلیف بگیرد. آن چه در این مقطع لازم بود مردم انجام دادند بنابراین می توانند چشن پیروزی بگیرند (چه آن ها که به دولت منتخب رای دادند و چه آن ها که ندادند) اما دولت باید جشن تکلیف بگیرد که 24 میلیون رای مشروط به دولت داده شده است و زمانی می تواند جشن پیروزی بگیرند که در سال 1400 به تکلیف خود عمل کرده باشد.
امید آن دارم تا انتخابات بعدی بیدار باشیم، انتخابات بعدی همراه با برنامه باشد و از تمام ظرفیت کشور و تمام جناح های کشور استفاده کنیم و یک گام بلند رو به جلو برداریم.
شبکه استراتژیست
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️ پدیده بی تفاوتی با کلاس به عنوان یک پرستیژ اجتماعی
دنیا رو کسانی که بدی می کنند نابود نمی کنند، کسانی که بی تفاوت تماشا می کنند، نابود می کنند!
از روی این جمله راحت رد نشوید. برگردید و یک بار دیگر این جمله را بخوانید.
یکی از ریشه های فقر، ناکارآمدی و عدم توسعه یافتگی همین بی تفاوت بودن ها و خود را به کوچه علی چپ زدن هاست.
گاهی اوقات اصولا بی تفاوت بودن و تظاهر به بی تفاوتی تبدیل می شود به یک پرستيژ اجتماعی. یعنی اینکه من چیزهایی می دانم که شما نمی دانید! من می دانم نمی شود و شما نمی دانید و به همین خاطر بیهوده تلاش می کنید! بی تفاوتی می شود یک مصداق خلاف جریان آب شنا کردن و یک امر با کلاس و ممتاز کننده. فراگیری این پدیده بسیار خطرناک است.
اما به خاطر بسپاریم سراشیبی سقوط یک جامعه از آن جایی آغاز می شود که امیدواری کم رنگ می شود و راه بی تفاوتی باز می شود.
☑️⭕️تجویز راهبردی:
چه باید کرد؟ لازمست کوچه علی چپ را گِل گرفت و ذهن را از «کوچه علی چپ» به «بزرگراه مسوولیت» هدایت کرد. چگونه؟ با تمرین های کوچک. اگر همه ما در قبال مسایل روزانه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، حساس/مسوول/با تفاوت (بر عکس بی تفاوت) باشیم جهان بهتری پیش روی ماست:
آشغالی که در خیابان ریخته شده و می توانیم برش داریم اما برش نمی داریم.
کتاب هایی که در کتابخانه های ما خاک می خورد و می توانیم آن را به کتابخانه های عمومی هدیه دهیم.
کمک به جوان همسایه ای که پول ازدواج ندارد در حالی که ما برای موبایلمان 2 میلیون خرج می کنیم.
زباله های تر و خشکی که می توانیم آن ها را در پلاستیک های مجزا تفکیک کنیم اما نمی کنیم.
لامپی که در پارکینگ خانه ما روشن مانده است و می توانیم خاموش کنیم اما نمی کنیم
ایده یا انتقادی که می توانیم برای مدیرمان بفرستیم اما نمی فرستیم.
نکته ای که بلدیم و می توانیم آن را با دیگران به اشتراک بگذاریم اما تنبلی می کنیم.
جوکی که می توانیم برای یک فرد عصبانی تعریف کنیم اما نمی کنیم.
رایی که می توانیم به کاندیدای شهر یا کشورمان بدهیم اما نمی دهیم.
و .... کافیست بی تفاوت نباشیم. تغییرات بزرگ از تجمیع همین تغییرات کوچک آغاز می شود. قرار نیست همه ما یک مصلح اجتماعی بزرگ یا یک کارآفرین اقتصادی جهانی باشیم. کافیست به اندازه یک آشغال جمع کردن، یک کتاب هدیه دادن، خاموش کردن یک لامپ، یک جوک تعریف کردن، ارسال یک ایده، انداختن یک رای در ساختن فردایی بهتر نقش آفرینی کنیم.
درست زمانی که همگی دم از ناامیدی می زنند و بر طبل بی تفاوتی می کوبند. وظیفه شما دو برابر می شود: هم خودتان نباید بی تفاوت شوید و هم باید دیگران را به باتفاوتی (بر عکس بی تفاوتی) تشویق کنید.
این نکته بسیار مهم را به خاطر بسپارید: بی تفاوت ها هیچ گاه نتوانسته اند در دنیا تفاوتی ایجاد کنند. نگذارید بی تفاوتی و بی تفاوت ها سرنوشت شما را رقم بزنند.
دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️رویایی بسیار جالب که به واقعیت می پیوند: آوردن کوه یخ از قطب جنوب به خلیج فارس و درسهای آن برای ایران
قرار است امارات یک کوه عظیم یخی را از قطب جنوب به سواحل دوبی کشانده و از آن برای خنک کردن هوای منطقه و تامین آب آشامیدنی مردم امارات استفاده کند
در جریان این سفر ۹۲۰۰ کیلومتری به روی اقیانوس هند، یک سوم کوه یخی ذوب میشود، اما آنچه از آن باقی میماند، حاوی بیست میلیارد لیتر آب شیرین است که آب آشامیدنی مورد نیاز مردم امارات متحده عربی را برای پنج سال تامین خواهد کرد و باعث صرفهجویی در میلیونها دلار هزینهای میشود که اماراتیها سالانه برای خرید بطریهای آب معدنی وارداتی پرداخت میکنند.
این پروژه رویایی که دو قرن پیش به ذهن بشر رسید، حالا توسط یک مهندس اماراتی به حقیقت نزدیک میشود؛ در دهه هفتاد میلادی، عربستان هم این ایده را مطرح کرد اما امکانات و شرایط آن زمان، اجازه اجرای پروژه جابجایی کوه یخی را نداد. حالا با پیشرفت تکنولوژی، یک مهندس اماراتی با همکاری یک شرکت فرانسوی، یک کوه عظیم یخ را از قطب جنوب به مسافت ۹۲۰۰ کیلومتر جابجا کرده و آنرا به سواحل امارات می رسانند؛ قرارست هزاران توریست از سراسر جهان برای تماشای لنگرانداختن کوه یخی در سواحل امارات به این کشور سفر کنند.
کوه یخ در مدت زمان کوتاهی بعد از ورود به سواحل امارات بر اثر گرمای هوا، ذوب شده و آب آن در انبارهای بزرگ سیستم تصفیه ذخیره مي شود؛ شرکت فرانسوی که قرارست در این پروژه با طرف اماراتی همکاری کند، در زمینه حمل و نقل قطعات یخی با کشتیهای یدککش تخصص دارد و قطعات غولپیکر یخی را از قارهای به قاره دیگر حمل می کند. این شرکت اکنون یک قطعه یخی به طول سه کیلومتر آماده فروش دارد؛ ضخامت بخشی از این قطعه یخی که در زیر آب قرار دارد، سیصد متر میباشد و اکنون در دو هزار کیلومتری سواحل شمال قطب جنوب مستقر شده است.
این قطعه در فاصله بیست و چهار کیلومتری ساحل متوقف شده و پس از انجام مراحل تصفیه آب، کشور و مردم امارات متحده عربی از برکت خنکی هوا و آب مورد نیاز برای آشامیدن بهرهمند شوند.
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی
اولین بار که این خبر را خواندم کمی شوکه شدم. راستش را بخواهید فکر کردم باز هم از این اخباری است که در شبکه های اجتماعی دست به دست می شود و واقعیت ندارد. اما بیشتر که جستجو کردم دیدم ظاهرا این برنامه جدی است. حالا چقدر موفق خواهد شد امر دیگری است. همچنین مطمئن نیستم که چقدر این اعداد و ارقام به درستی محاسبه و مخابره شده است.
اما این خبر دو پیام کلیدی با خود دارد:
1- همه چیز از رویا آغاز می شود. بنابراین نباید رویاها را دست کم گرفت. رویاها آغاز ایده های نو، چشم اندازهای تازه و راه های جدید هستند. اگر سرچشمه رویا خشک شود، ما همانی بودیم که پدران ما در 1000 سال پیش بودند. فقط ایده های کهنه قدیمی را بازنویسی و تکرار نکنیم.
2: همه چیز از رویا آغاز می شود. اما به آن پایان پیدا نمی کند. داشتن رویا مهم است اما اگر رویا به هدف و هدف به برنامه و برنامه به عمل تبدیل نشود، آنگاه سرچشمه رویا خشک خواهد شد. البته می دانیم که برخی رویاها ممکن است هیچگاه عملی نشوند. برخی رویاها ممکن است صد سال بعد عملی شوند ولی مهم این است که ما خود را متعهد کنیم به عملیاتی کردن برخی از رویاها. رویاها اگر عملی نشوند می شود خیال بافی. رمز عبور از رویا این است: برنامه ریزی. برنامه ریزی به زبان ساده یعنی شکستن رویا به اقدامات کوچک انجام شدنی. کسانی که بلدند رویاهای بزرگ را به اقدامات کوچک ترجمه کنند حکمرانان فردا خواهند بود. حتی اگر سودای مدیریت جهان را دارید آن را به اقدامات کوچک تبدیل کنید.
ایران ما محتاج خلق رویاهای نو و شکستن رویاهای موجود است.
دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️یکی از بدترین درس های زندگیم این بود: بابا آب داد! بابا نان داد!
یادتان هست در همان روزهای اول به ما آموختند بابا نان داد! از همان روز اول غیرمستقیم به ما گفتند کس دیگری هست که باید بیاید و نیاز شما را برطرف کند. چیزی از اراده، خواستن، توانستن در این جمله نیست. حالا نمی خواهم بگویم اگر فقط این جمله از کتاب ها حذف شود، همه چیز خوب می شود، نه! ولی باید از همین چیزهای ساده شروع کرد. نه تنها باید جملات این چنینی از کتاب ها و کلاس های ما حذف شود. بلکه باید دقیقا جملاتی که نشان از اراده و خواستن است جایگزین شود.
این تفکر «بابا آب داد» در عمق روح و فکر ما رسوخ کرده است. قبول ندارید؟ کمی به رفتار خودمان و اطرافیان مان دقت کنید. به خاطر همین تفکر است که همیشه منتظریم کسی بیاید و مشکلات ما را حل کند. به همین خاطر هست که همیشه می گوییم مسوولین فکری بکنند. به همین خاطر است که همیشه فکر می کنیم مدیر ساختمان باید بیشتر به فکر ساختمان باشد و به همین خاطر است که می گوییم این ها را باید بگذاریم بعد از ظهور حل شود. می بینید، این تفکر بابا نان داد را گرفته ایم و کمتر به این فکر کرده ایم که خودمان نان پخت کنیم.
در این میان برداشت های نادرست از مفاهیم مذهبی مانند انتظار نیز به این فرهنگ و فکر بابا نان داد اضافه شده است. برداشت غلط از انتظار برای ظهور را ترکیب کرده ایم با بی عملی! کسی نبود به ما بگوید که انتظار معنایش این نیست که چشم به راه باشی. معنایش این است که دست به کار باشی. کسی نبود به ما بگوید که انتظار ایستا یعنی رکود و رخوت و عقب ماندگی. آنچه حقیقت دارد انتظار پویاست. انتظاری که همراه است با امید، سرزندگی و شادمانی. همراه با خواستن، اراده و شوق به ساختن.
مثلا همین نیمه شعبان. نیمه شعبان که می شود، مانند دیگر مناسبت های مذهبی صرفا در چند کلمه تبریک خلاصه می شود و تمام! الان هم که راحت شده یک متن را می نویسی و با فشار یک دکمه برای هزاران نفر آن را ارسال می کنی! و خیالت هم راحت می شود که بعله! من کارم را کرده ام!
دست کم امروز رفتگران شهر باید احساس کنند که کاری برای انجام دادن ندارند چون هیچ کس آشغالی به زمین نریخته است.
دست کم امروز هیچ کس نباید به خاطر 200 هزار تومان لنگ پرداخت هزینه بیمارستان باشد.
دست کم امروز اهل جهان باید احساس کنند که چقدر مسلمانان با فرهنگ، روشن اندیش، اهل مدارا و خونگرم هستند. دست کم امروز آنان را در آغوش بگیریم که گرمای آغوش ما، سردی نگاه سالانه را جبران کند.
دست کم امروز پیرمردها و پیرزن های محله مان باید احساس کنند که کسی را دارند که گاهی نان گرم برای شان بگیرد.
☑️⭕️تجویز راهبردی:
هر کدام از ما می تواند یک منجی کوچک باشد. هر کدام از ما می تواند زندگی امروز خودش، خانواده اش، محله اش را زیباتر، دلپذیرتر و دوست داشتنی تر کند. قرار نیست ما کارهای بزرگ انجام دهیم. فقط کافیست:
از امروز ته سیگارمان را از ماشین بیرون نیاندازیم.
از امروز اگر رفتیم رستوران، یک غذا بیشتر بگیریم و در راه برگشت آن را به نیازمندی بدهیم که تا کمر در سطل زباله شهرداری خم شده است.
از امروز کمی بهتر رانندگی کنیم.
از امروز کمی بیشتر کتاب بخوانیم و کمی بیشتر در مورد جهان بدانیم
از امروز بیشتر تلاش کنیم تا کارمان توسعه پیدا کند و ده نفر بیشتر استخدام کنیم.
نسل ما که سوخت، اما امروز کنار فرزندانمان بنشینیم و داستانی برایش تعریف کنیم کاملا برخلاف بابا نان داد! داستانی که خواستن و توانستن را معنا کند.
آری خداوند بشارت داده به ظهور یک منجی. نام این منجی در ادیان و مذاهب مختلف چنین است: مهدی، ماشیح، سوشیانت و بهرام ورجاوند و یا ویشنو. اما هیچگاه و هیچ کجا نگفته که منتظر بمانید تا وی بیاید. برعکس همیشه ما را به بهبود دعوت کرده است: در کتاب عهد عتیق در فصل «اشعیاء نبی» آماده است: اما آنانی که منتظر خداوندند قوت تازه خواهند یافت و مانند عقاب پرواز خواهند کرد، خواهند دوید و خسته نخواهند شد.
شبکه استراتژیست
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️این پیرزن 99 ساله هر روز یک پیراهن برای کودکان آفریقایی می دوزد!
این یعنی جهان همچنان زیباست و این یعنی هر کسی می تواند یک منجی کوچک باشد.
شبکه استراتژیست
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️اطلاع رسانی ويژه: سمینار معاملات آپشن در بازارهای ایران و جهان همراه با تخفیف ویژه
تصمیم گیری در بازارهای پیچیده مالی (بازار سرمایه) یکی از زیباترین و جذاب ترین حوزه های تصمیم گیری است. بد نیست اگر به این حوزه علاقه مند هستید با این دنیای جذاب بیشتر آشنا شوید.
یک نکته جالب این است که گاهی اوقات حتی اگر جهت حرکت قیمت سهام را اشتباه حدس زدید باز هم می توانید سود کنید.
برای اطلاعات بیشتر به کانال آپشنیوم بروید.
https://t.me/joinchat/AAAAAEAcrsidQUQZS1gI4g
🔲⭕️اجازه نده پارازیت نظرات دیگران، باعث بشه صدای درونِ خودت شنیده نشه!!
استیوجابز
شبکه استراتژیست
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️55 سال غارنشینی به خاطر شکست عشقی
مرد غارنشین شهرستان فومن معروف به عزیز جنگلی 55 سال از زندگی اش را در جنگل و غار گذرانده است. این مرد در این سالها به تنهایی در غار زندگی میکند و در حالی که اهالی روستا برای او کلبهای در جنگل ساختهاند، حاضر به زندگی در این کلبه نیست. پس از 55 سال زندگی در غار، ماموران اداره آمار، او را در غار پیدا کرده و مرد جنگلی نیز سرشماری شد.
عزیز 75 ساله به خاطر شکست در عشق، سر به کوه گذاشت و دیگر به روستا بازنگشت. مرد غارنشین درباره داستان زندگیاش میگوید: 20 ساله بودم که عاشق دختری به نام نگار شدم. هر روز در مسیر او مینشستم. نگار بسیار زیبا بود و هر کسی او را میدید عاشقش میشد. من اگر یک روز نگار را نمیدیدم دیوانه میشدم. او هر روز با اسبش به کنار چشمه میآمد به همین خاطر من هم در کنار چشمه منتظرش میماندم. یکبار به خواستگاری نگار رفتم، اما چون پدر و مادر نداشتم، او را به من ندادند. نگار یک روز از روی اسب افتاد و مرد. بعد از مرگ «نگار» زندگی در روستا برایم خیلی سخت بود؛ به همین خاطر بیهدف به طرف جنگل رفتم. پس از چند روز سرگردانی غار کوچکی را پیدا کرده و تصمیم گرفتم در آنجا زندگی کنم.
البته داستان دیگری روایت می شود و آن اینکه پدر نگار کدخدای روستا بوده و نمی خواسته دخترش را به عزیز بدهد، به همین خاطر او را به عقد مرد دیگری درآورده و به دروغ به عزیز گفته که دخترش فوت کرده است.
☑️⭕️تحلیل راهبردی:
بسیاری از ما نیز یک «عزیز جنگلی» هستیم. روزی روزگاری در پی دست یافتن به هدفی بوده ایم و آن هدف محقق نشده است. به همین خاطر به دلیل اینکه نتوانستیم از آن هدف (نگار زندگی خودمان) دل بکنیم، تمام نگارهای زیبای دیگر را کنار گذاشته ایم و غارنشین شده ایم. در صورتی که این جهان، سراسر فرصت است. جمله حکیمانه ای است که می گوید:
وقتی دری بسته می شود، در دیگری باز می شود
ولی معمولاً آنقدر به در بسته شده خیره می مانیم
که دری که برایمان باز شده را نمی بینیم!
بگذارید از درهایی که بسته می شوند مثال بزنم تا بدانیم که همه ما می توانیم یک عزیز جنگلی باشیم: رد شدن در کنکور، قبول نشدن در رشته مورد نظر، جواب نه شنیدن از فردی که به او علاقه مندیم، عدم منصوب شدن به سمتی که برایش نقشه کشیده بودیم، پذیرفته نشدن در سازمانی که درخواست شغل داده بودیم. خیانت شریک زندگی یا شریک کاری مان، اخراج از کار، پذیرفته نشدن موضوع رساله مان، عدم اخذ ویزای دانشجویی از کشوری که همه کارهایش را انجام داده ایم و ....
یکی از چارچوب هایی که می تواند این پدیده را توجیه کند، پدیده کوری ناشی از تمرکز است. شاید برای هرکسی اتفاق افتاده باشد که در حین جستجوی مثلا عینکش اصلا متوجه اشیا دیگر نشود (ولو آن که وجود آن اشیا در آن جا عجیب باشد مثلا انبردست در روی میز آرایش!) یا شاید در زمان تماشای یک فیلم تلویزیونی متوجه آگهیهای تبلیغاتی که در زیر فیلم پخش میشود، نشده باشيد یا متوجه صدای شنیدن زنگ در موقع تماشای فینال جام باشگاه ها! این مثالها و مثالهایی از این دست نشان میدهند که توجه عمیق به یک موضوع، گاهی از قدرت توجهي ما به سایر موضوعات میکاهد. مبحث، در ندیدن یا کم دقتی نیست؛ مبحث در این است که توجه بیش از حد به یک راه حل یا موضوع موجب عدم توجه به سایر راهحلها یا موضوعات میگردد و موجب میشود، فرد در دام کوری ناشی از تمرکز بیفتد.
تجویز راهبردی: هر گاه دری پیش روی تان بسته شد، اگر بعد از تلاش برای گشودن آن به نتیجه نرسیدید، به جای خیره شدن به آن در (کوری ناشی از تمرکز)، نگاهی به اطراف خود بیاندازید، درب های دیگری خواهید یافت. شاید نگار زندگی شما پشت درب دیگری منتظر شماست. بیش از این منتظرش نگذارید. خداوند جهان را سرشار از فرصت ها آفریده است.
دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️دامی خطرناک که بسیاری از ما یا اطرافیان ما در آن گرفتار می شوند
شبکه استراتژیست
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️رابطه شگفت انگیز هدف گذاری شخصی و سکته مغزی و سکته روحی
تحقیقی در میان کارکنان یک شرکت بزرگ ژاپنی انجام شد. این تحقیق یک نتیجه شگفت انگیز داشت: هرچه اهداف زندگی شخصی پررنگتر و روشنتر باشد، خطر فشارخون بالا کمتر، خطر سکته مغزی کمتر، خطر آلزایمر کمتر و طول عمر بیشتر میشود!
دقت کنید که این پژوهش در مورد اهداف شخصی بود و نه اهداف سازمانی. اهداف زندگی شخصی ممکن است مادی و غیرمادی باشد. ممکن است کوچک و بزرگ باشد. ممکن است خلق میزان خاصی ثروت باشد یا کسب یک مقام سیاسی یا خواندن تعداد مشخصی کتاب در طول زندگی باشد. ممکن است رسیدن به وزني خاص یا ورزشکردن باشد. ممکن است خوابیدن و بیدارشدن در ساعت خاصی باشد. ممکن است انجام فعالیت داوطلبانه در یک موسسه نیکوکاری باشد. ممکن است کسب درآمد به میزان مشخصی باشد. ممکن است خوشحالکردن افراد دیگر یا بسیاری اهداف دیگر باشد. داشتن هدف شخصی و فکرکردن به آن نقش بسزایی در لحظه لحظه زندگیمان دارد.
یکی از استادان مدیریت دانشگاه استنفورد میگوید اگر در لحظه لحظه زندگی و فعالیتهایمان بدانیم که آن کار را برای چه انجام میدهیم، اهدافمان پررنگتر ميشود و میزان استرسمان هم به میزان زیادی کاهش مییابد. از آنجا که دانستن اینکه هر لحظه چه کاری را و برای چه انجام میدهیم، ساده نیست، ممکن است توجه به این دو نکته برای بهترشدن در آن مفید باشد.
یک: اقداماتی را که تأثیر بیشتری برای نزدیکشدن به اهدافمان دارند، بشناسیم. فرض کنیم بخش آگاهانه زندگی ما مثل پروژهای ٤٠ تا ٥٠ ساله است که باید به نتایج مشخصی برسد. سعی کنیم پروژه زندگی شخصیمان را بهطور مداوم کنترل کنیم که چه چیزی اقدام مناسبی است و چه چیزی نامناسب.
و دوم اینکه آن چیزهایی را که موجب حواسپرتیمان میشوند، بشناسیم و تا جای ممکن محدودشان کنیم. بعضی کارها هستند که حس انجام کار یا دستاورد میدهند، اما برای اهداف ما سودی ندارند. مثلا صفرکردن تعداد پیامهای نخوانده کانالها و گروههای تلگرامی در اغلب موارد کمکی به اهداف زندگی ما نمیکنند، اما صفرکردنشان ممکن است گونهای از حس دستاورد برایمان ایجاد کند (دستاوردهای آرامش بخش کاذب).
☑️⭕️تجویز راهبردی:
نوشته فوق، مطلبی از مهندس شامخی، نویسنده و مشاور مدیریت استراتژیک بود. تا بدین جا آموختیم که هدف گذاری شخصی بر طول زندگی ما موثر است. اما سوال این جاست که آیا فقط طول زندگی مهم است. چه بسا اینکه افراد زیادی حدود 100 سال زندگی کرده اند و اما متاسفانه زندگی شان هیچ عمقی نداشته است. برای آن که از سکته مغزی دور شویم لازم است که هدف داشته باشیم اما برای آن که از سکته روحی در امان باشیم باید زندگی عمیقی داشته باشیم. این چهار سوال به شما کمک می کند که زندگی مان عمیق شود:
1: ارزش هر انسان به اندازه ارزش اهدافی است که آن ها را جستجو می کند، ارزش من چقدر است؟ (مجموع ارزش اهدافی که آن ها را دنبال می کنم = ارزش من)
2: آیا از بیان اینکه من تمام زندگی ام را پای این هدف گذاشته ام در یک جمع بزرگ خجالت می کشم؟ مثلا بدیهی است که ما خجالت می کشیم که بگوییم حاضرم تمام زندگی ام را صرف این کنم که بتوانم روزی صاحب فلان ماشین شوم.
3: آیا افراد دیگری که به این هدف رسیده اند واقعا احساس خوشبختی می کنند؟ آیا واقعا خوشبختی یعنی دستیابی به آن هدف؟
4: فرض کنید که یک گفتگوی حضوری با خدا دارید. او از شما می پرسد که می دانی تو را برای چه آفریده ام؟ هر جوابی که به خدا می دهید را مقایسه کنید با اهدافی که برگزیده اید.
برای تان زندگی طولانی و صد البته عمیق آرزومندم.
دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️سندروم اعتیاد به شبه تصمیم
معشوقی زیبا اما بی رحم را لحظه ای تصور کنید! چون زیباست و جذاب، نمی شود از خیرش گذشت و چون بی رحم است بودن با او آسان نیست. برخی از اصول تفکر استراتژيک مانند آن معشوقند چرا که در عین جذاب بودن، خشن و سخت اند. اما یکی از آن اصول زیبا و خشن: اگر همه چیز مهم باشد، پس هیچ چیز مهم نیست! شما باید دست به انتخاب بزنید!
زمانی می توانید ادعا کنید که یک تصمیم گرفته اید که مشخصا بگویید از میان گزینه های مختلف، کدام گزینه ها را کنار گذاشته اید و کدام گزینه را انتخاب کرده اید وگرنه اگر به هر طریقی از زیر بار انتخاب در برویم، ما به جای تصمیم، «شبه تصمیم» گرفته ایم. چرا شبه تصمیم برای ما جذاب تر است، چون تصمیم دردناک است. ممکن است بپرسید واقعاً انتخاب دردناک است؟ جواب این است که خود انتخاب نه! ولی کنار گذاشتن گزینه های مختلف دردناک است. به همین دلیل است که بسیاری از ما به «شبه تصمیم» روی می آوریم و آنقدر تکرار و عادت می کنیم که به آن معتاد می شویم.
سوال: اصلا چرا ما باید دست به انتخاب بزنیم و چرا نمی شود چند گزینه را با هم داشت؟ جواب: چون منابع ما محدودند. حالا ممکن است یک سوال هوشمندانه دیگر بپرسید اگر منابع ما نامحدود باشد چه؟ اگر بی نهایت پول و امکانات داشتیم چه؟ جواب این است: زمان و توان ما که محدود است. بنابراین باید دست به انتخاب بزنیم و مهم تر از اینکه چه چیزی را انتخاب می کنیم، باید بگوییم که چه چیزی را انتخاب نمی کنیم و کنار می گذاریم و گرنه در دام «شبه تصمیم» می افتیم. بگذارید برای شما در سه حوزه زندگی شخصی، سازمانی و کشورداری مثال بزنم.
🔳مثال از زندگی شخصی:
حمید می تواند هم دکتری بگیرد و استاد دانشگاه شود. هم می تواند برود به یک شرکت بین المللی و تبدیل شود به یک مشاور بین المللی که هر فصل در یک کشور به سر ببرد. وی نمی تواند هر دو را انتخاب کند. عضویت هیات علمی دانشگاه یعنی حضور منظم در یک دانشگاه و پژوهش های عمیق که با دومی نمی خواند. شما باید انتخاب کنید! عالی می شود اگر هر دو کار را انجام داد اما معمولا ترکیب گزینه هایی که ذاتا مانعه الجمع هستند باعث می شود که هم استاد ناکارآمد و غیرروزآمدی باشیم و هم مشاوری خسته و آشفته فکر. از این جا مانده و از آن جا رانده. حمید علی رغم جذابیت های فراوان دانشگاه و پرستیژ هیات علمی و مقالات متعدد علمی، آن را کنار گذاشت و رفت که دور دنیا را بچرخد.
🔳مثال از حوزه سازمان:
شما می توانید هم برای طبقه متوسط محصول تولید کنید و هم برای طبقه مرفه. برای هر دو فرصت بازار وجود دارد اما برای این کار لازم دارید که دو تصویر ایجاد کنید. دو کانال فروش متعدد را هم زمان ایجاد کنید. در دو جغرافیای متعدد همزمان حضور داشته باشید. همه این ها امکان پذیر است اما دست کم در کوتاه مدت/میان مدت به خاطر محدودیت سرمایه تان باید دست به انتخاب بزنید.
به این فکر کنید که چرا بیک با اینکه می تواند وارد بخش مرفه و لوکس بازار شود این کار را نمی کند؟
🔳مثال از حوزه کشورداری:
از بین همه کشورهای دنیا شما نمی توانید با همه یکسان برخورد کنید اگر بگویید که همه کشورها مهم هستند یعنی هیچکدام از کشورها مهم نیست. چه باید کرد؟ باید بر اساس اهداف تجاری-اقتصادی و ملاحظات سیاسی-فرهنگی معیارهایی را تعیین کرد. مثلا بدیهی است که رابطه ما با عمان (به عنوان یکی از معدود کشورهای عربی دارای رابطه همیشگی خوب) نمی تواند برابر رابطه ما با بحرین باشد. یا مثلا حساب دو کشور هندوستان و چین که با هم یک سوم جمعیت دنیا را دارند با بلژیک که به اندازه تهران جمعیت دارد نمی تواند برابر باشد. البته دقت کنید که برای جواب به این سوال فقط نباید به جمعیت نگاه کرد بلکه معیارهای مختلف را باید مدنظر قرار داد و در نهایت کشورهایی که بیشترین تناسب با آن معیارها را دارند انتخاب کرد.
☑️⭕️تجویز راهبردی:
باید دست به انتخاب های دردناک بزنیم. انتخاب دردناک نشانه این است که یک تصمیم واقعی گرفته ایم و گرنه این که بخواهیم در همه چیز عالی باشیم یک یک رویای بیهوده بیش نیست. به جای آن که در دام کلی گویی و جامعیت (همه گزینه ها باهم) بیفتیم بهترین روش این است که گزینه های مانعه الجمع را شناسایی کنید، ارزش ها و اهداف خود را به معیار تبدیل کنید، گزینه ای را انتخاب کنید که بیشترین امتیاز را می آورد و به خاطر بسپاریم هیچ گزینه ای نیست که در همه معیارها بالاترین امتیاز را داشته باشد. آنان که شبه تصمیم می گیرند مانند آن است که همزمان بخواهند دو خرگوش را دنبال کنند. بر گزینه برتر تمرکز کنید و گزینه های دیگر را کنار بگذارید حتی اگر دردناک باشد.
دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔳⭕️خوبی کردن زمان و مکان خاصی ندارد فقط کافی است گاهی به کودک فال فروش لبخند زد و از کنارپیرمرد دستفروش به راحتی نگذشت.
همه ما حس خوب مهربانی را دوست داریم اما گاهی اوقات پیدا کردن یک موسسه نیکوکاری که به آن اعتماد داشته باشیم خیلی سخت می شود.
برای آن دسته از آدم ها که در جستجوی یک موسسه نیکوکاری مطمئن هستند من شخصا موسسه نیکوکاری_دانشجویی محبان الرضا رو پیشنهاد میکنم این هم کانال شان. خودم شخصا بخشی از کمک هایم را از این طریق انجام می دهم چرا که مطمئن هستم که به دست «نیازمندان واقعی» می رسد.
@MehreAftab8
📅⭕️شماره کارت : 6273 5399 9166 6702
شماره حساب: 81921024 بانک تجارت به نام محبان الرضا
با احترام؛ مجتبی لشکربلوکی معلم دانشگاه
نکته؛ حتی اگر نمی توانید کمک کنید این موسسه را با یک انرژی مثبت به دیگران معرفی کنید حتما در حس خوب مهربانی سهیم خواهید شد.
🔲⭕️حرف های چسفیلی، اداره کشور و سه آزمون رهایی بخش
میگویند اولین مدل ذرت بو داده که وارد ایران شد متعلق به کمپانی انگلیسی چسترفیلد بود و مردم با سادهسازی، «چسفیل» را برای ذرت بو داده انتخاب کردند. پاپکورن یا چسفیل، چند خاصیت جالب دارد. آن را میشود برای سرگرمی خورد، حتی سیری مصنوعی هم ایجاد میکند و میشود حجم زیادی از آنرا هم خورد، اما چسفیل هیچ وقت یک وعده غذا نمیشود؛ هیچ عاقلی را نمیبینید که قوت و غذایش را با بر اساس چسفیل تنظیم کند، بالاخص اگر کسی قصد داشته باشد کوهنوردی کند یا خود را برای انجام یک روز سخت کاری آماده نماید، کولهپشتیای خود را از چسفیل پر نمیکند.
مردم برای کوهنوردی تفریحی هم به چسفیل اعتماد نمیکنند، اما سیاسمتدارانی هستند که برای اداره کشوری 80 میلیونی با صدها مساله پیچیده، حرفهایی میزنند که میتوان آنها را «گفتارهای چسفیلی» نامید. منظورم جملاتی است که در نگاه اول جذاب به نظر میرسند و حتی شنونده درست مثل آدمی که چسفیل میخورد، لذت میبرد و اشتیاق دارد که شمار بیشتری از این چسفیلها را ببلعد، اما این حرف های چسفیلی هیچ مسألهای را حل نمی کند.
چسفیل را میشود دور همی خورد، گپ زد، فیلم دید و زمین و زمان را به هم بافت، اما دست آخر یکی میپرسد: «خُب شام چی داریم؟»
به نمونه ای از این حرف های چسفیلی توجه کنید:
بهرهوری پایین در صنایع، یکی از زمینه های معضلات اقتصادی است. باید برای بهبود بهرهوری فکر اساسی شود.
اکتفا به فروش نفت برای حل معضل رکود اشتباه است. حل معضل رکود، نیازمند زنجیرهای از اقدامات است که برطرف کردن موانع کسب و کار یکی از حلقه های آن است.
قطعاً یکی از اولویتها و محورهای کلیدی در طرح اصلاح اقتصادی در کشور، اصلاح عملکرد نظام بانکی است.
دولت با سیستم خسته خود مزاحمتی ایجاد نکند، ما مردم میدانیم چگونه در عرصه اقتصاد عمل کنیم.
نرمافزار فکری برخی از مدیران ارشد متناسب با اداره یک کشور وابسته و مستعمره هم نیست چه برسد به یک کشوری چون ایران که دارای توانمندیهای خیرهکننده در فناوریهای پیشرفته است.
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
آنچه در بالا خواندیم بخشی از نوشته درخشان دکتر فاضلی، جامعه پژوه معاصرست. نکته اینجاست که ما همواره در معرض حرف های چسفیلی هستیم و ممکن است به همین دلیل فریب بخوریم و به فردی تمایل پیدا کنیم که بیشتر از همه چسفیل تحویل ما می دهد اما در آخر شام و ناهار هیچ! چه می توان کرد؟ من از سه تست استفاده می کنم تا بفهمم که آیا این حرف چسفیلی هست یا نه؟
1- تست معکوس کردن مساله: آیا این حرف بازی با واژه هاست یا خیر؟ مثلا خیلی ها به جای آن که راه حل بدهند همان مشکل را واژه آرایی می کنند (برعکس می کنند) و تحویل ما می دهند: مثلا می گویند رسیدگی ويژه به مشکلات خورستان! دقت کنید در این جمله راه حلی ارایه نشده است فقط مشکل معکوس شده است.
2- تست شنبه صبح: حرف های چسفیلی ما را برمی انگیزانند، لذت می بریم، اما چیزی کف دست ما نمی گذارند. یعنی شنبه صبح وقتی می خواهیم که به آن مساله بپردازیم هیچ (تاکید می کنم هیچ) کمکی به حل مساله نمی کند. از خودمان بپرسیم آیا گوینده «راه حل مشخص و با تراز مثبت» ارایه می کند. مشخص یعنی خیلی واضح بدانیم که شنبه صبح چه کنیم؟ و تراز مثبت یعنی اینکه منافعش بیش از هزینه هایش باشد.
به عنوان مثال مثلا ممکن است بگویند دولت باید به عنوان بزرگ ترین بدهکار، بدهی خود را تسویه کند. اما این حرف در برابر تست شنبه صبح رفوزه است. یا مثالی دیگر مثلا چون می دانند ما از حضور زنان و جوانان در سمت های مدیریتی استقبال می کنیم، صحبت از استفاده از زنان و جوانان خوشفکر و متخصص در سمت های مدیریتی می کنند و می گویند که مدیران فعلی خسته و بی انگیزه اند. خوب باید پرسید شما دقیقا چه سازوکاری برای گذاشتن جوانان در سمت های مدیریتی دارید؟ اگر سازوکار عملی دارید آیا در گذشته آن را اجرا کرده اید؟
3- تست همه راضی اند؟ اگر راه حل شما همه را خوشحال می کند اما کسی ناراحت نمی شود این یعنی اینکه ما داریم حرف های پوپولیستی می زنیم صرفا برای معرکه گیری. مثلا بسیاری می دانند که اینگونه توزیع یارانه ها، اصلا به صلاح کشور نیست اما چون ترس از ریزش رای دارند از سیصد کیلومتری آن رد هم نمی شوند و اگر هم صحبت کنند فقط خواهند گفت که آن را دو الی سه برابر خواهند کرد.
حرف های چسفیلی برای تئاتر مردمدوستی بازی کردن خوب اند. اما نتیجه اش ویرانی کشور است. حواسمان باشد اصولگرا و اصلاحطلب، دلواپس و امیدوار به ما چسفیل تحویل ندهند و اگر دادند ما تحویل نگیریم. ما باید کشورداری را از «رویکرد چسفیلی» به سمت «مدیریت راهبردی نظام مند و پاسخگو» حرکت دهیم.
دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki