🔲⭕️گول این جمله زیبا را نخورید
شاید شما هم این جمله را شنیده یا خوانده باشید: بزرگ فکر کن، کوچک آغاز کن، سریع رشد کن.
یا مشابه آن را که می گویند: جهانی فکر کن، محلی (کوچک) عمل کن شتابان توسعه بده.
راستش را بخواهید من تا مدت ها فکر می کردم که این جمله درست است و در جستجوی یک ایده بزرگ بودم. اما الان که تجربه خودم بیشتر شده و در ضمن با مجموعه ای از آدم های باتجربه و موفق هم صحبت و همکار و همراه شده ام. به این جمع بندی رسیده ام که این جمله اشتباه است. چرا؟
این اندیشه دو ایراد اساسی دارد و یک نکته مثبت:
اشتباه اساسی اول: منوط کردن امور به داشتن ایده بزرگ. این جمله اینگونه تداعی می کند که باید برای انجام امور ایده های بزرگ داشت. ایده ای به بزرگی مایکروسافت یا جهان گستریِ گوگل یا عظمت سونی. ولی واقعیت چیز دیگری است.
دو تن از استادان دانشگاه استنفورد شش سال روی «یک سوال» کار کردند. سوال آن ها این بود که چه تفاوتی بین شرکت های ماندگار و موفق با شرکت های مشابه شان وجود دارد. آنها هجده شرکت بزرگ را که از دیدگاه آنها موفق محسوب میشدند انتخاب کردند. شرکتهایی که میدانستند به کجا میروند و مسیر موفقیت آمیزی هم طی کرده بودند و ماندگار نیز بودند. به نتایج جالبی رسیدند یکی از آن نتایج این بود: اینکه شروع کار و راه اندازی هر شرکت باید با یک ایده بزرگ فکری نادرست است. از مجموع شرکتهای موفق و ماندگاری که آن ها بررسی کرده اند فقط شمار اندکی کار خود را با یک فکر بزرگ آغاز کرده اند.
اشتباه اساسی دوم: جنون موفقیت! وقتی می گوید که سریع رشد کن، باز این ممکن است منتقل شود که هیچ چیزی در این دنیا وجود ندارد به جز ایده شما که باید محقق شود. این جاست که همه چیز را باید فدای رشد سریع و بی مهابا کرد. ارزش ها، اصول، خانواده، زندگی، آرامش و ....
نکته مثبت: اینکه می گوید زود و عملگرایانه دست به کار شو.
☑️⭕️تجویز راهبردی:
به نظر می رسد که اگر بخواهیم اشتباهات جمله فوق را برطرف کنیم و یا اینکه جلوی تفسیر اشتباه را از آن بگیریم جمله باید اینگونه گفته شود: یک ایده داشته باش. دست به اقدام بزن و هر چند وقت یک بار بزن کنار و کمی فکر کن.
1- لازم نیست یک ایده بزرگ، یک ایده عالی و یا یک ایده کامل داشته باشی. کافیست ایدهای نسبتا خوب و انجام شدنی داشته باشی. ایده های بزرگ، عالی و کامل در آینده و در طول زمان به ذهن شما خواهد رسید.
2- نباید منتظر ماند که ایدهها کامل شوند و همه آن ایده را بپذیرند. بسیاری از ایده ها به راحتی توسط دیگران انکار می شوند. بهتر است که به جای گفتگوهای بی پایان، آن را در عمل تست کنی. بنابراین باید آن را عملی کرد. کوچک زیباست، کوچک مهم است و کوچک سرنوشت ساز است اگر همین کوچک ها عملی شوند.
3- همه زندگی دستیابی به هدف یا عملی کردن یک ایده نیست. ما انسانیم و قرار است که زندگی کنیم به تمام معنا. نباید زندگی خود را فقط و فقط به یک ایده گره بزنیم. به همین جهت باید هر از گاهی در جاده موفقیت بزنیم کنار، ماشین را خاموش کنیم و از خودمان بپرسیم زندگی یعنی این؟ می دانم! می دانم این سخت ترین سوالی است که می شود از خود پرسید آن هم زمانی که در جاده موفقیت با بالاترین سرعت به پیش می روی ولی باید پرسید اگر می خواهی زندگی کنی!
دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️سندروم پرفکشنیسم (کامل گرایی) و پیامدهای خطرناک آن
آیا در زندگیتان نیازمند موفقیتهای خیلی بزرگ هستید تا احساس خوبی نسبت به خود داشته باشید؟
هنگامیکه هدفی دارید و موفق به انجام آن نمیشوید احساس می کنید به درد نمی خورید؟
آیا همیشه به بهترین بودن فکر میکنید؟
اشتباهات خود را نمی توانید فراموش کنید و برای تان تبدیل به یک عقده/خاطره همیشگی می شود؟
وقتی اشتباهی می کنید، بسیار خجالت می کشید؟
اگر جواب شما به هر پنج سوال بالا مثبت است، شما هم ممکن است مانند خیلی از آدم ها دچار یک مساله روان شناختی باشید: پرفکشنیسم یا کامل گرایی یا کمال گرایی افراطی. این گونه افراد با چهار مشکل اساسی در کار و زندگی خود روبرو هستند:
»» الگوی رفتار اجتنابی دارند: مخرب ترین پیامد کامل گرایی این است که از مسوولیت ها و موقعیتهایی که ما را در معرض ارزیابی قرار می دهد فرار می کنیم.
»» ترس همیشگی: ما همیشه وحشت بیش از اندازه از شکست و خراب شدن کارها داریم به همین خاطر همیشه در عذابیم و در ضمن برای انجام کارها خیلی با وسواس و با تاخیر شروع می کنیم. در ضمن همیشه ترس از انتقاد دیگران در جان ما ریشه دارد.
»» سرزنش درونی همیشگی: همیشه خود را به خاطر از دست رفتن فرصت ها و اشتباهات سرزنش می کنیم.
»» تک بعدی شدن: اگر کامل گرا باشیم چون میخواهیم کارمان را با دقت کامل و بدون هیچ عیب و نقصی انجام دهیم آنقدر خود را مشغول یک جنبه از زندگی مان میکنیم که از دیگر جنبه ها باز می مانیم. دکترایی را در نظر بگیرید که به بالاترین مدارج عملی رسیده است اما ناتوان است از اینکه با همسر خود یک رابطه عمیق عاطفی برقرار کند.
☑️⭕️تجویز راهبردی:
همه ما کمابیش در معرض کامل گرایی هستیم. لذا باید به راه های رهایی از این ناهنجاری مسلط باشیم. برای مهار و درمان کامل گرایی این 5 رویکرد قابل توصیه است:
1. ارزشمند بودن خود را در گرو تحقق کامل اهداف تان ندانید. به خودتان یادآوری کنید که ارزشمندی یک فرد به شخصیت و منفعتی است که برای دیگران دارد و نه تحقق کامل اهداف.
2- خود را به پیشرفت گرایی (در برابر کامل گرایی) عادت دهید.
فرد کامل گرا به خاطر داشتن ذهنیتی ایده آل، اقدامات و گام های کوچک برای رسیدن به اهدافش را نادیده می گیرد و تصورش براین است که حتما باید یک اقدام بزرگ انجام دهد تا خود را موفق بداند. بنابراین تا مدتی هر شب به کارهای خوب و مثبتی که درطول روز انجام داده اید فکر کنید و با خود تکرار کنید که هیچ فرد موفقی یک شبه یک اقدام بزرگ انجام نداده است.
3- تبدیل کردن منتقد درونی به یک مربی دلسوز
کامل گرایان دارای یک منتقد درونی قدرتمند هستند که همه گفتگوهای درونی آن ها را کنترل می کند. دائما اشتباهات و خطاهای آنها را گوشزد و سرزنش میکند. هر بار که منتقد درونی خودتان شروع به صحبت کرد بگویید باشد! راه حل مدنظر شما چیست برای اینکه بهتر شوم، با همین سوال نقطه کانونی گفتگوها از انتقاد به مربی گری تغییر پیدا می کند. اگر این سوال را نکنید او (منتقد درونی) تا فردا صبح به شما سرکوفت خواهد زد برای اینکه چرا نوزده شدید و بیست نشدید.
4- گاهی اوقات عمدا کارهایتان را ناقص انجام دهید. تا متوجه شوید که اگر کاری ناقص باشد آسمان به زمین نخواهد آمد. اولش سخت است اما برای رهایی از کمال گرایی افراطی خیلی تمرین خوبی است.
5- قوانین سنگی را به قواعد ژله ای تبدیل کنید.
مثلا با خود شرط کرده اید که دیگر شیرینی نخورید اگر خوردید به جای اینکه سه ساعت خود را سرزنش کنید نیم ساعت پیاده روی کنید.
دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️تراژدی زندگی مصنوعی و راهبردی عجیب برای رهایی (=مستی)
یکی از ويژگیهای ما آدمها مرز گذاشتن است. بدیهی است که اولین مرزی که به ذهن میآید، مرز جغرافیایی است. اگر دو متر این طرفتر دنیا بیایی میشوی ایرانی و دو متر آن طرفتر میشود ترک یا عراقی یا ... اما ای کاش مرزهای انسانی همین مرزها بود. ما بین خیلی چیزها مرز می گذاریم.
مرز بین رییس و کارمند
مرز بین پدر و فرزند
مرز بین صاحب خانه و نگهبان
مرز بین پولدار و بی پول ها
مرز بین لر و ترک
خب ممکن است بپرسید که چه ایرادی دارد؟ بزرگ ترین ایرادش این است که ما زندانی می شویم. ما آزادی خود را از دست می دهیم. بگذارید مثال بزنم: چون من ثروتمندم پس نمی توانم، ساندویچی معمولی و ارزان بخرم و بنشینم لب جوب و آن را بخورم. چون من رییس اداره هستم نمی شود که ماشین من ساده باشد و ماشین تمام کارمندان من های کلاس! چون ما صاحب خانه ام نمی توانم با نگهبانم سر یک سفره بنشینم و با هم کلی بخندیم. او به تنهایی غذا می خورد و من به تنهایی! چرا؟ چون قرار است مرزها شکسته نشود.
من تشنه ام می شود به بوفه دانشجویان نمی روم و آن جا نمی نشینم، چرا؟ چون قرار است مرزها رعایت شود. شان استادی چه می شود؟
و بدین ترتیب قواعد، پروتکل ها، مرزها، باید و نبایدها آنقدر دور و بر ما هستند که ما دیگر خودمان نیستیم. ما می شویم یک زندانی که باید درون "چهارمتری مرزهای مصنوعی" فقط قدم بزنیم. خندیدن، خوردن، پوشیدن، حتی فکر کردمان، بسته، تکراری و مصنوعی شده است.
شاید به همین خاطر باشد که شاعری افغان این چنین سروده است:
خدا كند انگورها برسند
جهان مست شود
تلوتلو بخورند خیابان ها
به شانه هم بزنند رئیس جمهورها و گداها...
مرزها مست شوند،
براي لحظه ای
تفنگ ها یادشان برود دریدن را
كاردها یادشان برود بریدن را،
قلم ها آتش را آتش بس بنویسند.
خدا كند مستی به اشیاء سرایت كند
پنجره ها دیوارها را بشكنند...
و برای چند لحظه
دنیا مست شود از صلح و دوستی...
عید باشد همه جا و همه وقت!
☑️⭕️تجویز راهبردی:
مرزها را ما گذاشته ایم. خودمان هم می توانیم برداریم. برای رهایی از این چهارمتری مصنوعی راهش این است که از "چهار کلمه قدرتمند" استفاده کنیم. چرا؟ و چرا که نه؟ بعضی واژه ها قدرت تخریب گری بالایی دارند مانند چرا؟ این واژه می تواند تمام مرزهای ذهنی و حتی عینی را جابه جا کند. و برخی واژه ها بسیار گشاینده و بازکننده هستند مانند چرا که نه؟
این چهار کلمه دروازه مستی هستند. مستی ای که باعث می شود از زندگی محدود مصنوعی در چاردیواری هایی خفه کننده به زندگی طبیعی بازگردیم. بگذارید با یک مثال آن تشریح کنم:
از خودتان بپرسید چرا من به عنوان مدیر انتظار دارم که همیشه افرادی که در چارت سازمانی در رده پایین تر هستند به دیدن من بیایند؟ و تصور کنید که شما به اتاق آن ها بروید و از خود بپرسید چرا که نه؟
این مرزها را بشکنید بگذارید جهان مست شود.
دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️شبکه استراتژیست شما رابه دیدن این فیلم(15سال آینده جهان)وفکر کردن به دوسوال دعوت میکند:
»چنین آینده ای چه فرصتهایی برای من دارد؟
»چگونه میتوانم در ساختن آن نقش آفرینی کنم؟
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️تکنیکی غیرمتعارف: نوشتن رزومه پنج سال آینده
ويژه کسانی که می خواهند آینده ای بهتر و متمایز بسازند.
متن: دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
انیمیشن: هشت بهشت من
@My8Behesht
🔲⭕️دام شواهد تاییدکننده و تکنیک های رهایی بخش
در یک مطالعه روانشناسی دو گروه را انتخاب کردند یکی موافق مجازات اعدام و دیگری مخالف مجازات اعدام. به هر دو گروه، دو گزارش دقیق و علمی دارند درباره اثرات مجازات اعدام. هر دو گروه هر دو گزارش را خواندند، یک گزارش حاوی مطالبی مبنی بر تایید مجازات اعدام بود و دیگری برداشتی برعکس داشت و مجازات اعدام را درست نمی دانست. بعد از از مطالعه نتیجه جالب بود:
هر دو گروه به عقیده خود معتقدتر شده بودند! و می گفتند که معلوم شد که ما درست فکر می کنیم!
چه اتفاقی در ذهن آن ها افتاد؟
ذهن آن ها به طور ناخودآگاه و اتوماتیک اطلاعاتی که موافق نظر پیشینی آنان بود را برجسته می کرد.
همچنین به صورت مرموزی و به گونه ای ناخودآگاه و اتوماتیک اطلاعات منفی را حذف یا بازتفسیر می کرد. مثلا می گفت که درست است اما مهم نیست.
این مساله فقط مختص آنان نیست. همه ما در این دام می افتیم: دامی که آن را شواهد تاییدکننده می نامند. این دام ریشه روان شناختی دارد. ما از سرگردانی و تضاد در هراسیم. بنابراین سعی می کنیم که شواهد، نشانه ها، آمار، ارقام، اطلاعات و گزارش هایی را جمع و جور کنیم که انتخاب های ما را تایید کند.
فرض کنید می خواهید یکی از محصولات تان را به بازار اروپا صادر کنید. اما یکی از کارمندان به شما خواهد گفت که نشانه هایی را دریافت کرده است که یورو سقوط خواهد کرد و در نتیجه درآمد صادراتی شما کاهش پیدا می کند. بنابراین شما دست به کار می شوید و به جمع آوری شواهدی می پردازید که نشان می دهد یورو در حال تقویت شدن است. شما چه کار کرده اید؟ دقیقا در دام شواهد تاییدکننده افتاده اید. چرا که فقط شواهدی را جستجو و یافته اید که تصمیم قبلی شما را تایید می کند.
⭕️⭕️در انتخابات هم در معرض این خطای رایج هستیم. فرض کنید که من از قبل یک ذهنیت مثبت در مورد یکی از کاندیداها دارم. در فرآیند انتخاب به این نتیجه می رسم که وی دو ويژگی مثبت دارد (مثلا تعامل خوبی با طیف های مختلف سیاسی دارد و همچنین سلامت مالی دارد) و دو ويژگی منفی (تجربه کار اجرایی را ندارد، برنامه مشخصی هم ندارد). اینجاست که دوباره سازوکار شواهد تاییدکننده فعال می شود: پیش خودم می گویم مهم این است که وی بتواند با افراد مختلف کار کند و فاسد هم نباشد. بقیه چیزها خیلی مهم نیست.
☑️⭕️تجویز راهبردی:
چه انتخاب همسر، چه انتخاب کیف و کفش، چه انتخاب استراتژی، انتخاب های ما در معرض دام شواهد تاییدکننده هستند. چگونه می توانیم ذهن مان را ورزش بدهیم که در این دام نیفتیم یا کمتر از عواقب آن خسارت ببینیم؟
1- چون ذهن ما علاقه مند شواهد و مدارک مثبت (تاییدکننده) است ممکن است شواهد ضعیف را هم بپذیرد. در مورد شواهد تاییدکننده با وسواس عمل کنید و از خودتان بپرسید واقعا این آمار/اطلاعات/برداشت درست و صحیح و محکم است؟
2- کسی را که با شما مخالف است را برای یک گفتگو دعوت کنید. ببینید می توانید با استدلال، نظر وی را تغییر دهید؟ حتی اگر در جلسه کسی به درستی استدلال دیگری اعتراف نکند اما بعدا در خلوت خود، نظرمان را تغییر خواهیم داد.
3- آگاهانه و فعالانه در جست وجوی شواهد تضعیف کننده (منفی) بگردید. چرا که ذهن شما به صورت خودکار شواهد تاییدکننده را خواهد یافت.
شبکه استراتژیست
Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️تلویزیون نگاه نمی کنم چون به خودم احترام می گذارم!
سال ١٩٩٨ آزمایش به نام شیرینی شکلاتی و تربچه انجام شد! سه گروه که نباید چند ساعت قبل از آزمایش غذا میخوردند، انتخاب شدند. در مجموعه شرایط و قوانین ابلاغ شده برای گروه اول و دوم شیرینی شکلاتی و تربچه قرار داده شده بود، اما گروه اول تنها حق خوردن تربچه را داشت! گروه دوم میتوانست هر آنچه از شیرینی شکلاتی و تربچه خواست، بخورد. برای گروه سوم نیز هیچچیز برای خوردن قرار داده نشد. پرسش آزمایش این بود که هر گروه تا چه زمانی دوام میآورد و میتواند این شرایط را تحمل کند؟ دور از انتظار نیست که اولین گروهی که قانون را زیر پا گذاشت، گروه اول بود و به جای تربچه، شروع به خوردن شیرینی شکلاتی کرد. وضعیت ما مانند گروه اول است. تلویزیون نقش شیرینی شکلاتی را ایفا میکند. زمانی که در خانه هستیم، تلویزیون نگاه نکردن و خوردن تربچه (کارهای مهم و اصولی) بسیار دشوارست.
اما من تلویزیون را کنار گذاشته ام به سه دلیل و همچنان آن را ادامه خواهم داد:
1-عموم برنامه ها و سریال های تلویزیون، بیشتر سرگرم کننده و مخدر هستند تا الهام بخش و انرژی بخش. بیشتر آن ها تقریبا فقط وقت شما را پر می کنند و وقتی تمام می شود آن برنامه نیز تمام می شود و چیزی در شما شروع نمی شود. شما کدام برنامه/سریال تلويزیونی را به خاطر می آورید که باعث شده باشد که جهت شما را در زندگی عوض کرده باشد؟
2-تلویزیون (چه صدا و سیمای خودمان و چه شبکه های ماهواره ای) یک طرفه است. اخباری که می گویند، تحلیل هایی که می کنند و کارشناسانی که دعوت می کنند از یک جناح خاص است. حتی در مناظره ها نیز معمولا فردی دست دوم را از طرف مقابل دعوت می کنند. هدف آنان به جای بیان واقعیت، دستکاری در واقعیت است. البته این ويژگی در سایت های خبری-تحلیلی هم دیده می شود اما ويژگی آنجاست که شما بلافاصله می توانید با جستجو در سایت های دیگر روایت های دیگر را نیز بخوانید. سایت ها و شبکه های اجتماعی بسترساز یک تنوع منابع خبری-تحلیلی و مبتنی بر دیالوگ است اما تلویزیون یعنی تزریق تک منبعی و یک جانبه آنچه عده ای می اندیشند.
3-تلویزیون باعث کودن شدن ذهن می شود. چرا؟ چون شما پای تلویزیون می نشینید و دیگرانی هستند که تصمیم می گیرند که شما چه خبری را گوش کنید؟ دنیا را چگونه ببینید؟ به کدام بخش از واقعیت توجه کنید؟ و چه سریالی را ببینید؟ چه موسیقی ای گوش کنید؟ بدین ترتیب بعد از مدتی تبدیل می شویم به یک دریافت کننده منفعلِ معتادِ کودن! ما عادت می کنیم که منتظر بمانیم دیگران برای ما تحلیل کنند، دیگران برای ما رویاپردازی کنند و دیگران برای ما تصمیم گیری کنند.
☑️⭕️تجویز راهبردی:
تصمیم گرفته ام به جای تلویزیون زمان بیشتری را برای سه کار دیگر بگذارم:
1-شبکه اینترنت و فضای مجازی: چرا که حق انتخاب دارم که کدام سایت یا کانال را برگزینم و همچنین به من این اجازه را می دهد که در دو کانال رقیب عضو شوم و از تضارب ایده های دو جریان مخالف، درک بیشتری از حقیقت داشته باشم. در ضمن تنوع بسیار بیشتری پیش روی من است: انسان های متنوعی از فرهنگ ها و جغرافیاهای مختلف.
2- مطالعه عمیق: انصافا شبکه های مجازی دسترسی ما را به اطلاعات افزوده اند. اما آنچه هنوز کم یافت می شود چارچوب های تحلیلی عمیق است. دقت کنید ممکن است شما در طول روز دویست مطلب مفید از بیست کانال بخوانید اما این ها کوتاه هستند. اگر می خواهید نگاه تان عمیق تر شود، قدرت تحلیل تان بالا رود نیازمند مطالعه عمیق خواندن هستید. وقتی می گویم مطالعه عمیق منظورم فقط کتاب نیست. بلکه نشریات فاخر و همچنین مطالب طولانی که در برخی از کانال ها گذاشته می شود نیز قابل توصیه است.
3-خلوت، تفکر و تنهایی: یکی از بدترین کژکارکردهای تلويزیون این است که تمام ساعت های خالی تو را پر می کند و هیچ زمانی برای خلوت با خودت نمی گذارد. حتی زمانی که به میهمانی می رویم به جای آن که روبروی هم بنشینیم رو به تلویزیون می نشینیم (اگر به گوشی خود خیره نشویم). حتی زمانی که نمی خواهیم تلویزیون نگاه کنیم باز هم آن را باز می گذاریم! چرا؟ چون از تنها شدن با خود می ترسیم.
⭕️پایان سخن اینکه من به خودم احترام می گذارم بنابراین تلویزیونی که برخی از شبکه ها و برنامه هایش (و نه همه شبکه ها و نه همه برنامههایش) با توهین به شعور مخاطب، از من، موجودی منفعل، معتاد و کودن می سازد را کنار می گذارم و ترجیح می دهم که با جستجوی فعال در فضای مجازی، مطالعه عمیق و خلوت، تفکر و تنهایی، آگاه تر، آزادتر و محترمانه تر زندگی کنم. این پیشنهاد من به همه است: اگر نمی توانید تلویزیون را کنار بگذارید، دست کم کمتر، گزیده تر و فعالانه تر تلویزیون نگاه کنید.
دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️دشوارترین تصمیمات زندگی با چهار تست
در چه حوزه ای کار کنم؟ چه شغلی انتخاب کنم؟ در چه رشته ای تحصیل کنم؟
حتما این سوالات برای شما مطرح شده است و یا اینکه دیگران یکی از این سه سوال را از شما پرسیده اند. انصافا هم جواب دادن به این سوالات کوتاه، دشوار و گاهی اوقات جانکاه و دردناک است. زمانی که از من این سوال پرسیده می شود من از چهار تست استفاده می کنم.
چه خود با این سوال ها در حال کلنجار رفتن هستید چه اطرافیان شما، این چهار تست می تواند بسیار کمک کند.
جواب: کار/شغل/رشته ای را را انتخاب کن که از این چهار تست سر بلند بیرون بیاید:
تست یک: توانمندی، آیا در آن حوزه احساس می کنی که توانمندی ذهنی و مهارتی خاصی داری و می توانی موفق شوی. به عبارت دیگری استعداد ذاتی (و نه اکتسابی) داری. بگذارید مثال بزنم حتما دیده اید برخی ها در نواختن موسیقی بدون آن که خیلی کلاس رفته باشند مهارت دارند و برخی در نویسندگی و برخی در محاسبات و برخی در تعمیر وسایل الکترومکانیکی. آیا در آن رشته/شغل/حوزه، توانمندی ذاتی دارید؟
تست دو: علاقه مندی، آیا علاوه بر توانمندی، یک ذوق و شوق درونی در خود نسبت به آن رشته احساس می کنی؟ از خودتان بپرسید چه چیزی در درون من وجود دارد که مرا ساعت 6 صبح با اشتیاق از رختخواب بلند می کند. مثلا ممکن است من هم کلاس پیانو بروم و شما هم. ولی شما با عشق می روید و من صرفا به عنوان یک تکلیف. آیا آن حوزه کاری/تحصیلی از درون شما شعله می زند؟ این تست خیلی مهم است کاری/رشته ای/حوزه ای را انتخاب کنید که شوق و اشتیاق درونی دارید. شما قرار است حدود نیمی از زمان بیداری تان را با او بگذارنید حتی بیشتر از خانواده تان. بنابراین چیزی را انتخاب کنید که دوست دارید.
تست سه: نیازمندی، آن رشته کاری/تحصیلی باید دردی اساسی از جامعه ای که در آن زندگی می کنی را حل کند این ویژگی یک فایده اساسی دارد: شما می توانید در ازای فعالیتی که می کنید هم درآمد خوبی داشته باشید و هم حس خوبی از اینکه یک مساله از مسایل مردم را حل کرده اید. بنابراین علاوه بر اینکه روحت را سیراب می کنی، جیبت را پر می کنی.
تست چهار: گستره فرصت های آتی. آن رشته ای که در آن تخصص یافته ای باید فرصت های متنوع و بلندمدتی را پیش روی تو قرار دهد. اگر در یک رشته خاص متخصص باشی که فقط سه سازمان به آن احتیاج دارند و آن هم فقط دو سال، این به درد نمی خورد! در جستجوی مهارت هایی باش که اکثریت سازمان ها کمابیش همواره به آن محتاجند.
اگر دقت کنید دو مورد از این چهار تست شخصی هستند یعنی اینکه ما بهترین رشته، بهترین شغل و بهترین حوزه کاری نداریم. بلکه ممکن است مکانیک شدن برای من بهترین انتخاب باشد و آرایشگر شدن برای شما. اگر درست انتخاب کنید هم از زندگی لذت می برم هم کسب ثروت می کنید، هم احساس هویت میکنید و هم آزاد هستید (به خاطر اینکه افقهای متعدد و گزینههای مختلف پیش روی شما همواره باز است).
سوال: ممکن است کسی بگوید نمی توانم جواب سوالات 1 و 2 را بدهم. جواب: این نشان می دهد که خودتان را به اندازه کافی نمی شناسی و البته اصلا جای نگرانی نیست. بهتر است در طول 3 الی 4 سال، چند حوزه کاری، چند مسوولیت شغلی، چند دانش تخصصی را مزمزه کنی. آنگاه خودت را بیشتر خواهی شناخت. تا آن زمان گزینه هایی را انتخاب کن که افق های پیش رویت را باز می گذارند.
☑️⭕️تحلیل پایانی: خداوند هر کدام از ما را یکتا و ويژه آفریده است. تکرار می کنم، هیچ دو نفری در این دنیا شبیه به هم نیستند حتی پیامبران. بنابراین هر کسی باید مسیر ويژه خودش را طی کند. در این مسیر باید جرات کرد و متفاوت بود. حیف است کسی که به موسیقی عشق می ورزد آن را به خاطر جراح شدن کنار بگذارد (اگر نمی تواند هر دو را همزمان به پیش ببرد) چه اینکه شاید اگر موسیقی را ادامه می داد می توانست بیشتر از یک جراح، به دیگران زندگی ببخشد. این دنیا طراحی شده است برای آن که ما چون یک مسافر حرکت کنیم و در طول این سفر دیگرگون شویم و هر کدام از ما به گونه ای ويژه، خداوند – زیبایی، دانایی و نیکویی- را تجربه کنیم.
دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️شش لباس دور ریختنی که باید آن را در سال جدید به آتش کشید!
سال نو، فرصتی است برای پوشیدن لباس های نو و کنار گذاشتن کهنه ها
لباس ها، فقط کت و شلوار و پیراهن نیستند. لباس ها، عادت های ما هستند. می شود عادت های قدیمی و ذهنیت های کهنه را کنار گذاشت و رفتارهای جدید را تجربه کرد.
بنابراین به سراغ کمد ذهنیت ها و عادت هایتان بروید. دربش را باز کنید. کمی از آن فاصله بگیرید و از دور به آن ها خودتان نگاه کنید. شاید این لباس ها، باید دور انداخته شوند:
»» لباس انتظار برای شانس
اگر فکر می کنیم که آدم های موفق در اثر شانس به موفقیت رسیده اند سخت در اشتباهیم. کافیست زندگی هر کدام از کارآفرینان را بخوانیم موفقیت از عرق کردن و تلاش کردن و شکست خوردن به دست آمده. شانس، فرصت هایی است که یک ذهن آماده و کارکرده روی هوا می زند و نه صرفا یک انسان منتظر و خواب آلوده. خلاصه آنکه شما باید بروید در خانه شانس در بزنید و نه برعکس.
»» لباس کمالگرایی افراطی
کمالگرایی افراطی یعنی من باید در یک موضوع/زمینه/حوزه، به 100% برسم اگر نرسم باید آن را کنار بگذارم. لباس جدید می تواند این باشد: فقط یک پله بیشتر با گام های استوار.
»» لباس اهداف حقیر و مبتذل
این عادت فکری باعث می شود که هدف گذاری های کوچک یا مبتذل انجام دهیم. مثلا اگر در سبد اهدافمان فقط خانه و مدرک و شهرت است، یک جای کار ایراد دارد، انسان بودنِ انسان به داشتن اهداف فرافردی و فراخانوادگی است. به جایش عادت اهداف فراگیر را جایگزین کنید. بزرگ باشید و جهانی بیاندیشید. در جهان امروز که شبکه های اجتماعی در دسترس ماست برای آن که در سطح جهانی عمل کنیم، همه چیز آماده است.
»» لباس دروغ
دروغ روح آدمی را متلاشی می کند، لابد می پرسید چگونه؟ دروغ باعث می شود بین گفتار و باور شکاف بوجود بیاید. تکرار آن باعث می شود که این شکاف به سایر ارکان وجود آدمی نیز سرایت کند اما جمله شکاف بین گفتار و عمل (که می شود خیانت و عدم انجام تعهدات) و شکاف بین باور و گفتار (که می شود دو رویی) و شکاف بین ... دروغ سرآغاز متلاشی شدن روح است. لباس صداقت را بر جان خود بپوشانیم.
»» لباس تکرار دیگران و تقلید
پوشیدن این لباس باعث می شود که هر چه بیشتر شبیه به دیگران شویم. خودمان نباشیم بلکه دیگران را زندگی کنیم. باید جسور بود. لباس تقلید را درید و خودمان برای خودمان تصمیم گیری کنیم. خداوند هر کدام از ما را به صورت یکتا و تکرار نشدنی خلق کرده است.
»» لباس ترس از شکست
شکست ناشی از زمین خوردن نیست. وقتی شکست میخوریم که هیچوقت بلند نشویم. ریسک نکردن بزرگترین ریسکی است که میتوانیم انجام دهیم. بنابراین در سال جدید، چند تجربه جسورانه برای خودمان تعریف کنیم. حتی اگر در آن ها موفق نشدیم، موفق شده ایم که ترس از شکست را در خودمان بکشیم.
»» و عینک نقطه ضعف
علاوه بر آن شش لباس، در کمد لباس تان ممکن است عینک نقطه ضعف هم باشد آن را بیابید و بشکنید و دور بریزید. همه ما نقاط ضعفی داریم. اما توجه به نقاط ضعف باعث می شود که نقاط قوت خود را نبینیم. سال جدید را بگذارید سال تمرکز بر نقاط قوت. بپرسید با توجه به نقاط قوتم چه کاری می توانم انجام دهم؟
☑️⭕️فراموش نکنیم، این جان آدمی است که باید نو شود و نو بماند و گرنه تحویل سال جز گردش ایام و چرخش زمین نیست. از همین روست که گفته اند: نوروز بمانید که نورزو شمایید! از روی این جمله آخر رد نشوید. 30 ثانیه تامل کنید. نوروز هدیه خداوند به ماست و نوشدن و نو ماندن هدیه ما به اوست.
دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️مهم ترین فردی که باید به دیدار نوروزی اش بروید کیست؟
نوروز فرصت خوبی است برای تازه شدن دیدارها. اما نوروز شما نوروز نخواهد شد مگر اینکه حتما به دیدار یک نفر بروید و متاسفانه بیشتر ما، فرصت نمی کنیم که این فرد را در طول ایام عید ملاقات کنیم. آنقدر درگیر دید و بازدیدهای همیشگی، برنامه های تلویزیونی و مسافرت هستیم که این فرد در لیست ما، نفر آخر قرار می گیرد و در انتها نیز مانند همیشه فراموش می شود. بهمین خاطر است که قیصر امین پور سروده است:
دیر گاهی است که اُفتاده ام از خویش به دور!
شاید این عید، به دیدارِ خودم هم بروم...!
درست است، مهم ترین فردی که باید به دیدارش برویم و از حالش بپرسیم: خود ما هستیم.
☑️⭕️تجویز راهبردی: چهار نکته کلیدی برای دیدار با خویشتن:
برای اینکه این دیدار، دیدار خوبی باشد این چهار نکته را رعایت کنید:
1- وقت ويژه ای را برای وی در نظر بگیرید. سعی کنید در ایام عید زمان خوبی را که سرحال و با انرژی هستید و سرتان شلوغ نیست را برای این دیدار انتخاب کنید. در طول سال که به او سر نزده اید دست کم در ایام عید زمان خوبی را برای وی کنار بگذارید.
2-وقتی به دیدار خودتان رفتید، بگذارید او حرف بزند. به حرف هایش گوش کنید. او یک سال شاید هم بیشتر است که حرف نزده است. بگذارید بیرون بریزد و راحت شود. با حوصله به دغدغه هایش، غرغرهایش، آرزوهایش و اهدافش گوش کنید.
3-سوال اولی که از او می پرسید این باشد: چه اهدافی برای سال جدید برای خودت در نظر گرفته ای؟ می خواهی در ارتباط های پنج گانه ات (با خدا، با خودت، با خانواده، با جامعه و در نهایت با جهان) چه کنی؟ سر فرصت به حرف هایش گوش کن. چون بعد از دیدار باید بلافاصله آن ها را بنویسی.
4-وقتی صحبت هایش تمام شد، حالا مورد به مورد درباره اهدافش دقیق تر بپرس. مثلا بپرس که فلان هدفی که اشاره کردی، دقیقا چقدر؟ در چه زمانی؟ چگونه؟
نکته: هیچ ایرادی ندارد که گاهی اوقات بلند بلند هم با خود صحبت کنید که گفته اند: همچو مجنون گفتگو با خویشتن باید مرا. بگذارید یک روز در سال دیوانه به نظر برسید. اگر دوست داشتید می توانید بنشینید یا اینکه خودتان را به یک پیاده روی و سپس یک فنجان چای دعوت کنید. مهم این است که در بهترین و شاداب ترین حالت با خود دیدار کنید.
دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️دعای تحویل سال با نگاهی متفاوت
خداوندا!
⭕️به اصحاب قدرت بیاموز
که گردش نخبگان برای همه است از جمله شخص خودشان.
خداوندا آنان به «درد تکلیف» مبتلا هستند، درمانی باش بر درد آنان. دردشان را ریشه کن فرما.
به آنان بیاموز حتی اگر خودشان فاسد نباشند، اطرافیان شان به فساد کشیده خواهند شد.
توانایی به آنان بده که بگذارند و بگذرند.
⭕️به نخبگان معرفت بیاموز
که مقالات آی اس آی (ISI) آنان چیزی از درد مردم کوچه و بازار حل نمی کند.
به آنان کمک کن، تا سرشان را از کتاب و کلاس فراتر بیاورند و لحظه ای همدرد مردم کردستان و بوشهر شوند.
به آنان بیاموز اگر خود درد جامعه را نداشته باشند، دانش آموختگانی خودخواه و بی تفاوت را تحویل جامعه خواهند داد.
به آنان دردهای زمینی را بچشان
⭕️به صاحبان منزلت و سلبریتی ها بیاموز
که این آبرو و اعتبار را می توانند برای تغییرات اجتماعی اهرم کنند.
موضوعاتی چون آب، ازدواج، دروغ، بیکاری و بیکارگی جامعه ما را رنج می دهد، برای مقابله با آن نیازمند همیاری اجتماعی هستیم، آنان می توانند عمود خیمه این جنبش اجتماعی باشند.
به آنان بیاموز سالها پیش سلبریتی هایی بوده اند اکنون هم جسمشان هم نامشان زیر خاک مدفون شده اند.
به آنان علاوه بر محبوبیت اجتماعی، مسوولیت اجتماعی ببخش.
مهربانا!
⭕️به صاحبان شریعت و روحانیون ما بیاموز
که ما انتظار داریم آنان طبیب ما باشند. روح ما نیازمند التیام و درمان است.
گرفتار شدن آن در امور اجرایی باعث نشود که شغل اصلی خود یعنی طبابت روح را کنار بگذارند.
آنان را از شر دنیا حفظ کن. آگر از طبیب بوی دنیا برخیزد، از مریض نوای الرحمان برخواهد خاست.
به آنان طیب بودن و شوق طبابت عطا فرما.
⭕️به صاحبان ثروت ما بیاموز
تفاوت است بین ثروت آفرینی و ثروت اندوزی.
اولی عبادت است و نیکویی و دومی خودخواهی است و حرص خوارگی.
به آنان بیاموز کاسب و کارآفرین حبیب خداست به شرط آنکه ثروت آفرینی کند و نه ثروت اندوزی.
به آنان علاوه بر لذت خوردن و پوشیدن، لذت خوراندن و پوشاندن را نیز بیاموز.
مهیمنا!
⭕️به کارگزاران نظام این هوشمندی را عطا کن که از بین هزاران موضوعی که با آن روبرو هستند، بتوانند 5 مساله کلیدی را شناسایی کنند. و به آنان این شجاعت را بده که به فکر «رای دوره بعد خود» نباشند. کار را برای تو انجام دهند و نه رای دوره بعدشان. این «رای دوره بعد را» از خاطر آنان ببر.
مهربان خداوندا!
⭕️من از همه محتاج ترم
تمام آنچه در دعاها و درخواست های قبلی برای دیگران خواسته ام برای خویش نیز خواهانم.
آنان را به من ارزانی دار.
پروردگارا!
⭕️به ما بیاموز که باید برای هر دعایمان دست به کار شویم و خود نیز کاری کنیم.
بیاموزان که بعد از هر دعا باید به امید تو برخاست و با اتکال به تو به سوی تمام آنچه خواسته ایم حرکت کنیم.
دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️هفت دلیل پنهانی که نمی گذارد فهرست کارهای خود را تکمیل کنید
این یک مشکل همگانی است که روزهای مان بی برنامه و بی ثمر است اما دلایل آن چیست؟
1- فهرست کارهای خود را صبح می نویسید
فهرست کارهای خود را شب قبل بنویسید. این گونه مجبور نیستید انرژی صبح اول وقت خود را صرف برنامه ریزی کنید. در ضمن صبح با انگیزه از خواب برمی خیزید.
2- بیش از اندازه می نویسید
فقط سه تا از مهم ترین کارهای خود را یادداشت کنید، کارهایی که باید هر طور شده در روز آینده انجام شود.
3- دسته بندی نمی کنید.
وقتی که سه کار اصلی و مهم خود را مشخص کردید، همه اهداف خود را در دو لیست دسته بندی کنید: اهداف بلند مدت و اهداف هفتگی و کوتاه مدت.
4- کار خود را به طور واضح و روشن نمی نویسید.
اگر اهدافتان مبهم و نامعلوم باشد، خروجی کار شما نیز مبهم خواهد بود. کارها را به شکل واضح بنویسید، مثلا به جای ورزش بنویسید 15 دقیقه پیاده روی سریع و 25 دقیقه تنیس روی میز
5- اولویت بندی نمی کنید
اگر با کاری که اولویت پایین تری دارد شروع کنید به احتمال زیاد نمی توانید کارهای مهم تر را به اتمام برسانید. سه تا از مهم ترین کارهای خود را به ترتیب اولویت شماره بندی کنید و تمام هدفتان بر این باشد که اولین کار را صبح اول وقت قبل از اینکه ایمیل خود را چک کنید انجام دهید.
6- انتظار حوادث غیرمنتظره را ندارید.
هر روز حداقل یک ساعت را برای کارهای غیرمنتظره در نظر بگیرید. در نظر گرفتن چنین زمانی برای حوادث غیر منتظره استرس شما را کاهش می دهد.
7- اهداف بزرگ خود را فراموش کرده اید.
درباره بزرگ ترین هدف خود فکر کنید. مثلاً آیا دوست دارید ارتقاء شغلی بگیرید؟ پول خود را برای تعطیلات پس انداز کنید؟ اگر کارهای داخل لیست، شما را به آنچه که می خواهید نمی رساند مجدد آنها را ارزیابی کنید و ببنید چرا آن ها را داخل لیست آورده اید.
☑️⭕️تجویز راهبردی:
به زبان ساده اگر می خواهید کارهای تان سریع و منظم انجام شود:
1-شب قبل برنامه ریزی کنید. می توانید به خودتان پیامک بزنید.
2-تعداد محدودی کار تعریف کنید. کارهای خود را خیلی واضح و مشخص بنویسید. کارهای تان را دسته بندی شده و اولویت بندی شده بنویسید
3-از خودتان بپرسید این کارهایی که برای فردا تعریف کرده ام در راستای اهداف اصلی من هست یا اینکه صرفا کارهای روزمره است؟
4-فکر کنید اگر مسایل پیش بینی نشده رخ داد چه می کنید؟
5-اولش سخته. اما کم کم عادت می کنید. یک هفته تجربه کنید تاثیر واضح آن را روی عملکردتان می بینید.
تجویز راهبردی از شبکه استراتژیست
@Dr_Lashkarbolouki
بر نوشته ای از هم آموز
@hamamoozgram
🔲⭕️چگونه فقط با دستکاری در تعریف مساله پاسخ ما را تغییر می دهند؟
اولین قدم در تصمیم گیری و بویژه تصمیمات استراتژیک، این است که بگوییم سوال ما چیست؟ به همین خاطر هم هست که خطرناک ترین قسمت تصمیم گیری قالب بندی اطلاعات و پرسش هایی است که مساله را برای ما مطرح و تعریف می کند.
روشی که یک مساله قالب بندی می شود به طور عمیق بر تصمیم گیری ما تاثیرگذار است. به عنوان مثال این آزمایش زیرکانه را بخوانید!
فرض كنيد دولت درصدد است يك بيماري نادر را كه 1500 نفر دچار آن هستند را ريشهكن كند و براي اين كار دو طرح پيشنهاد شده است:
طرف الف: چنانچه طرح الف پياده شود موجب نجات 500 نفر خواهد شد.
طرح ب: چنانچه طرح اجرا شود 33 درصد احتمال وجود دارد كه 1500 نفر نجات يابند و 66 درصد احتمال دارد كه همه بميرند.
اگر شما در موقعيت انتخاب قرار بگيرند كدام گزينه را ترجيح ميدهيد؟ احتمال خیلی زیاد شما گزینه الف را انتخاب کرده اید. بر اساس تحقيقات انجام شده 72 درصد افراد طرح الف را بر طرح ب ترجيح ميدهند؛ يعني نجات قطعي 500 نفر را بر نجات احتمالي 1500 نفر برتر ميدانند. اين نوع اثر قالببندي نشان میدهد كه افراد نتايج قطعي را بر گزينههاي ریسک دار ترجيح ميدهند. خب به نظر منطقی می رسد.
جنبه ديگر اين اثر در حالتهای منفي است. به گزينههاي زير دقت كنيد كدام يك را انتخاب ميكنيد؟
طرح پ: اگر این طرح پياده شود 1000 نفر خواهند مرد.
طرح ت: اگر این طرح اجرا شود 33 درصد احتمال دارد كه هيچ كس نميرد و 66 درصد احتمال دارد كه همه 1500 نفر بميرند.
نتايج تحقيق نشان داد كه 78 درصد گزينه ت و 22 درصد گزينه پ را انتخاب كردند.
حالا یک بار دیگر 4 طرح را با هم مقایسه کنید. می بینید که طرح پ همان طرح الف و طرح ت همان طرح ب است. به بيان ديگر تفاوت گزينههاي پ و ت با گزينههاي الف و ب در اين است كه گزينههاي پ و ت به شكل منفي بيان شدهاند. تنها تفاوت شان این بود که چارچوب/قالب بیان کردن شان با هم متفاوت بود.
يعني افراد در گزينههاي مثبت (الف و ب) سعي كرده بودند ريسك نكنند و پيامدهاي قطعي را در نظر بگيرند ولي در گزينههاي منفي (پ و ت) سعي كردند كه ريسك كنند تا از خسارت احتمالي جلوگيري شود. پس اين اثر گوياي اين مطلب است كه افراد در مواجهه با موقعيتي كه به مزاياي قطعي تأكيد دارد از ريسك اجتناب ميكنند و وقتي به خسارت احتمالي تأكيد ميشود ريسك ميكنند.
☑️⭕️تحلیل راهبردی:
یکی از ويژگی های مغز انسان این است که جستجوگر و کنجکاو است. نمی تواند در برابر سوال مقاومت کند. به همین خاطر وقتی سوالی را مطرح می کنید بلافاصله در جستجوی جواب خواهد بود. بنابراین در معرض آسیب قرار می گیرد! چرا که قبل از آن که مطمئن شود که سوال به خوبی مطرح شده، فرآیند جستجوی جواب را آغاز می کند. برای جلوگیری از افتادن در چنین دامی می توانیم چند مدتی کمی تمرین کنیم قبل از پرداختن به پاسخ درست، مطمئن شویم که آیا مساله به درستی مطرح و صورت بندی شده است؟ آیا می توانم مساله را به گونه دیگری صورت بندی و مطرح کنم؟
دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️مازوخیسم جمعی ایرانیان و دو راهکار شخصی
تجربه عجیبی در سخنرانیها و ارائه ها در جاهای مختلف پیدا کرده ام و آن میل شدید جامعه به طرح نکات منفی و ناامیدکننده در مورد اقتصاد ایران است. هرچقدر از مشکلات و وخیم بودن شرایط صحبت کنی مورد استقبال بیشتری قرار میگیری. هرچقدر بذر ناامیدی بیشتری نسبت به آینده پراکنده کنی عالم تر قلمداد میشوی. اگر نقاط مثبت را هم بگویی یا چشماندازهای پیشرفت را هم بیان کنی، چنان با دیده تردید در تو مینگرند که گویی از حکومت پول گرفته ای تا به مردم اطلاعات نادرست دهی. شگفت است که ما از آزار خود لذت میبریم و به آن عادت کرده ایم.
بله باید مشکلات را گفت ولی پیشرفت ها را هم دید. آدمی احساس می کند که مردم تلافی رفتار حکومت در دهههای گذشته را می خواهد درآورد. در گذشته حکومت صرفا پیشرفتها را گزارش میکرد و مشکلات را انکار مینمود حالا جامعه از این سمت به موضعگیری افتاده و صرفاً بر تاریکیها چشم دوخته است.
واقعیت این است که در کنار تاریکی، روشنیها هم هست و باید این روشناییها را هم دید. خدا نگذرد از کسانی که ما را به جایی رساندند که خوبیهای ایران را کم نمایی و خوبی های غرب را بیش نمایی (overestimate ) می کنیم و به عکس بدی های خودمان را بیش نمایی و بدیهای غرب را کم انگاری میکنیم.
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
آنچه در بالا خواندیم نوشته دکتر علی سرزعیم مشاور مرکز بررسی های استراتژیک یود. من نیز تجربه ای به شدت مشابه با وی دارم.
نمی خواهم من هم دوباره از ایران و ایرانی انتقاد کنم. بس است! فقط این نکته را بگویم که آنقدر جو ناامیدی سنگین است که در جمع های مختلف حتی نمی شود از نشانه های قطعی پیشرفت نیز سخن گفت. به محض شنیدن یک بهبود رتبه یا افزایش یک شاخص شروع می کنند به زیر سوال بردن آمار و ارقام حتی شاخص های بین المللی را. انگار یک ولع خاصی دارند که شما از ناامیدی، فلاکت و بدبختی بگویید. وقتی صحبت از مشکلات می کنید همه به دیده تحسین در شما می نگرند و شما احساس روشنفکری می کنید اما وقتی در مورد پیشرفت ها می گویید همه به شما به دیده جیره خوار حکومت نگاه می کنند.
امیل سیوران فیلسوف اهل رومانی جمله ای گفته است که سخت باید به آن اندیشید: ناامیدی جمعی مهمترین عامل انهدام ملتها است. ملتی كه دچار آن شود هرگز نخواهد توانست دوباره روی پای خود بایستد.
من دو راهکار/تکنیک را گاهی (و نه همیشه) برای خودم استفاده می کنم و از آن جواب گرفته ام که با شما نیز در میان می گذارم.
راهکار اول: هر گاه مشکلی را مطرح می کنم، برای آن راه حل ارایه می کنم. این گونه باعث می شود که ذهنم را ورزش دهم که راه حل محور (solution minded) باشد و همچنین از تلخی انتقاد بکاهم و دریچه ای رو به حل مساله و روشنایی در کنار نشان دادن یک تاریکی باز کنم.
راهکار دوم: اگر مشکلی را در جامعه می بینم قبل از آنکه از آن انتقاد کنم. خودم آن را ترک می کنم. مثلا به جای آن که در مورد آشغال ریختن در خیایان صحبت کنم خودم آن را ترک می کنم و سپس در مورد آن سخن می گویم. اگر نتوانستم آن را رعایت کنم، دیگر انتقاد نمی کنم. مثلا من چون خودم بد رانندگی می کنم هیچگاه در جمع از رانندگی بد دیگران یا رفتارهای زشت ترافیکی انتقاد نمی کنم چون خودم هنوز تبدیل به یک راننده منظم و قاعده مند نشده ام.
تاکید می کنم که در کنار همه مشکلات، وضعیت کشور با بیست سال پیش قابل مقایسه نیست. من تصمیم گرفته ام به جای آن که یک روشنفکر منفی نگر محبوب باشم یک تحلیل گر مثبت اندیش و واقعیت گرا باشم. شما را نیز به مثبت اندیشی و مبارزه با مازوخسیم جمعی دعوت می کنم.
دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️55 سال غارنشینی به خاطر شکست عشقی
مرد غارنشین شهرستان فومن معروف به عزیز جنگلی 55 سال از زندگی اش را در جنگل و غار گذرانده است. این مرد در این سالها به تنهایی در غار زندگی میکند و در حالی که اهالی روستا برای او کلبهای در جنگل ساختهاند، حاضر به زندگی در این کلبه نیست. پس از 55 سال زندگی در غار، ماموران اداره آمار، او را در غار پیدا کرده و مرد جنگلی نیز سرشماری شد.
عزیز 75 ساله به خاطر شکست در عشق، سر به کوه گذاشت و دیگر به روستا بازنگشت. مرد غارنشین درباره داستان زندگیاش میگوید: 20 ساله بودم که عاشق دختری به نام نگار شدم. هر روز در مسیر او مینشستم. نگار بسیار زیبا بود و هر کسی او را میدید عاشقش میشد. من اگر یک روز نگار را نمیدیدم دیوانه میشدم. او هر روز با اسبش به کنار چشمه میآمد به همین خاطر من هم در کنار چشمه منتظرش میماندم. یکبار به خواستگاری نگار رفتم، اما چون پدر و مادر نداشتم، او را به من ندادند. نگار یک روز از روی اسب افتاد و مرد. بعد از مرگ «نگار» زندگی در روستا برایم خیلی سخت بود؛ به همین خاطر بیهدف به طرف جنگل رفتم. پس از چند روز سرگردانی غار کوچکی را پیدا کرده و تصمیم گرفتم در آنجا زندگی کنم.
البته داستان دیگری روایت می شود و آن اینکه پدر نگار کدخدای روستا بوده و نمی خواسته دخترش را به عزیز بدهد، به همین خاطر او را به عقد مرد دیگری درآورده و به دروغ به عزیز گفته که دخترش فوت کرده است.
☑️⭕️تحلیل راهبردی:
بسیاری از ما نیز یک «عزیز جنگلی» هستیم. روزی روزگاری در پی دست یافتن به هدفی بوده ایم و آن هدف محقق نشده است. به همین خاطر به دلیل اینکه نتوانستیم از آن هدف (نگار زندگی خودمان) دل بکنیم، تمام نگارهای زیبای دیگر را کنار گذاشته ایم و غارنشین شده ایم. در صورتی که این جهان، سراسر فرصت است. جمله حکیمانه ای است که می گوید:
وقتی دری بسته می شود، در دیگری باز می شود
ولی معمولاً آنقدر به در بسته شده خیره می مانیم
که دری که برایمان باز شده را نمی بینیم!
بگذارید از درهایی که بسته می شوند مثال بزنم تا بدانیم که همه ما می توانیم یک عزیز جنگلی باشیم: رد شدن در کنکور، قبول نشدن در رشته مورد نظر، جواب نه شنیدن از فردی که به او علاقه مندیم، عدم منصوب شدن به سمتی که برایش نقشه کشیده بودیم، پذیرفته نشدن در سازمانی که درخواست شغل داده بودیم. خیانت شریک زندگی یا شریک کاری مان، اخراج از کار، پذیرفته نشدن موضوع رساله مان، عدم اخذ ویزای دانشجویی از کشوری که همه کارهایش را انجام داده ایم و ....
یکی از چارچوب هایی که می تواند این پدیده را توجیه کند، پدیده کوری ناشی از تمرکز است. شاید برای هرکسی اتفاق افتاده باشد که در حین جستجوی مثلا عینکش اصلا متوجه اشیا دیگر نشود (ولو آن که وجود آن اشیا در آن جا عجیب باشد مثلا انبردست در روی میز آرایش!) یا شاید در زمان تماشای یک فیلم تلویزیونی متوجه آگهیهای تبلیغاتی که در زیر فیلم پخش میشود، نشده باشيد یا متوجه صدای شنیدن زنگ در موقع تماشای فینال جام باشگاه ها! این مثالها و مثالهایی از این دست نشان میدهند که توجه عمیق به یک موضوع، گاهی از قدرت توجهي ما به سایر موضوعات میکاهد. مبحث، در ندیدن یا کم دقتی نیست؛ مبحث در این است که توجه بیش از حد به یک راه حل یا موضوع موجب عدم توجه به سایر راهحلها یا موضوعات میگردد و موجب میشود، فرد در دام کوری ناشی از تمرکز بیفتد.
تجویز راهبردی: هر گاه دری پیش روی تان بسته شد، اگر بعد از تلاش برای گشودن آن به نتیجه نرسیدید، به جای خیره شدن به آن در (کوری ناشی از تمرکز)، نگاهی به اطراف خود بیاندازید، درب های دیگری خواهید یافت. شاید نگار زندگی شما پشت درب دیگری منتظر شماست. بیش از این منتظرش نگذارید. خداوند جهان را سرشار از فرصت ها آفریده است.
دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️دامی خطرناک که بسیاری از ما یا اطرافیان ما در آن گرفتار می شوند
شبکه استراتژیست
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️رابطه شگفت انگیز هدف گذاری شخصی و سکته مغزی و سکته روحی
تحقیقی در میان کارکنان یک شرکت بزرگ ژاپنی انجام شد. این تحقیق یک نتیجه شگفت انگیز داشت: هرچه اهداف زندگی شخصی پررنگتر و روشنتر باشد، خطر فشارخون بالا کمتر، خطر سکته مغزی کمتر، خطر آلزایمر کمتر و طول عمر بیشتر میشود!
دقت کنید که این پژوهش در مورد اهداف شخصی بود و نه اهداف سازمانی. اهداف زندگی شخصی ممکن است مادی و غیرمادی باشد. ممکن است کوچک و بزرگ باشد. ممکن است خلق میزان خاصی ثروت باشد یا کسب یک مقام سیاسی یا خواندن تعداد مشخصی کتاب در طول زندگی باشد. ممکن است رسیدن به وزني خاص یا ورزشکردن باشد. ممکن است خوابیدن و بیدارشدن در ساعت خاصی باشد. ممکن است انجام فعالیت داوطلبانه در یک موسسه نیکوکاری باشد. ممکن است کسب درآمد به میزان مشخصی باشد. ممکن است خوشحالکردن افراد دیگر یا بسیاری اهداف دیگر باشد. داشتن هدف شخصی و فکرکردن به آن نقش بسزایی در لحظه لحظه زندگیمان دارد.
یکی از استادان مدیریت دانشگاه استنفورد میگوید اگر در لحظه لحظه زندگی و فعالیتهایمان بدانیم که آن کار را برای چه انجام میدهیم، اهدافمان پررنگتر ميشود و میزان استرسمان هم به میزان زیادی کاهش مییابد. از آنجا که دانستن اینکه هر لحظه چه کاری را و برای چه انجام میدهیم، ساده نیست، ممکن است توجه به این دو نکته برای بهترشدن در آن مفید باشد.
یک: اقداماتی را که تأثیر بیشتری برای نزدیکشدن به اهدافمان دارند، بشناسیم. فرض کنیم بخش آگاهانه زندگی ما مثل پروژهای ٤٠ تا ٥٠ ساله است که باید به نتایج مشخصی برسد. سعی کنیم پروژه زندگی شخصیمان را بهطور مداوم کنترل کنیم که چه چیزی اقدام مناسبی است و چه چیزی نامناسب.
و دوم اینکه آن چیزهایی را که موجب حواسپرتیمان میشوند، بشناسیم و تا جای ممکن محدودشان کنیم. بعضی کارها هستند که حس انجام کار یا دستاورد میدهند، اما برای اهداف ما سودی ندارند. مثلا صفرکردن تعداد پیامهای نخوانده کانالها و گروههای تلگرامی در اغلب موارد کمکی به اهداف زندگی ما نمیکنند، اما صفرکردنشان ممکن است گونهای از حس دستاورد برایمان ایجاد کند (دستاوردهای آرامش بخش کاذب).
☑️⭕️تجویز راهبردی:
نوشته فوق، مطلبی از مهندس شامخی، نویسنده و مشاور مدیریت استراتژیک بود. تا بدین جا آموختیم که هدف گذاری شخصی بر طول زندگی ما موثر است. اما سوال این جاست که آیا فقط طول زندگی مهم است. چه بسا اینکه افراد زیادی حدود 100 سال زندگی کرده اند و اما متاسفانه زندگی شان هیچ عمقی نداشته است. برای آن که از سکته مغزی دور شویم لازم است که هدف داشته باشیم اما برای آن که از سکته روحی در امان باشیم باید زندگی عمیقی داشته باشیم. این چهار سوال به شما کمک می کند که زندگی مان عمیق شود:
1: ارزش هر انسان به اندازه ارزش اهدافی است که آن ها را جستجو می کند، ارزش من چقدر است؟ (مجموع ارزش اهدافی که آن ها را دنبال می کنم = ارزش من)
2: آیا از بیان اینکه من تمام زندگی ام را پای این هدف گذاشته ام در یک جمع بزرگ خجالت می کشم؟ مثلا بدیهی است که ما خجالت می کشیم که بگوییم حاضرم تمام زندگی ام را صرف این کنم که بتوانم روزی صاحب فلان ماشین شوم.
3: آیا افراد دیگری که به این هدف رسیده اند واقعا احساس خوشبختی می کنند؟ آیا واقعا خوشبختی یعنی دستیابی به آن هدف؟
4: فرض کنید که یک گفتگوی حضوری با خدا دارید. او از شما می پرسد که می دانی تو را برای چه آفریده ام؟ هر جوابی که به خدا می دهید را مقایسه کنید با اهدافی که برگزیده اید.
برای تان زندگی طولانی و صد البته عمیق آرزومندم.
دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️سندروم اعتیاد به شبه تصمیم
معشوقی زیبا اما بی رحم را لحظه ای تصور کنید! چون زیباست و جذاب، نمی شود از خیرش گذشت و چون بی رحم است بودن با او آسان نیست. برخی از اصول تفکر استراتژيک مانند آن معشوقند چرا که در عین جذاب بودن، خشن و سخت اند. اما یکی از آن اصول زیبا و خشن: اگر همه چیز مهم باشد، پس هیچ چیز مهم نیست! شما باید دست به انتخاب بزنید!
زمانی می توانید ادعا کنید که یک تصمیم گرفته اید که مشخصا بگویید از میان گزینه های مختلف، کدام گزینه ها را کنار گذاشته اید و کدام گزینه را انتخاب کرده اید وگرنه اگر به هر طریقی از زیر بار انتخاب در برویم، ما به جای تصمیم، «شبه تصمیم» گرفته ایم. چرا شبه تصمیم برای ما جذاب تر است، چون تصمیم دردناک است. ممکن است بپرسید واقعاً انتخاب دردناک است؟ جواب این است که خود انتخاب نه! ولی کنار گذاشتن گزینه های مختلف دردناک است. به همین دلیل است که بسیاری از ما به «شبه تصمیم» روی می آوریم و آنقدر تکرار و عادت می کنیم که به آن معتاد می شویم.
سوال: اصلا چرا ما باید دست به انتخاب بزنیم و چرا نمی شود چند گزینه را با هم داشت؟ جواب: چون منابع ما محدودند. حالا ممکن است یک سوال هوشمندانه دیگر بپرسید اگر منابع ما نامحدود باشد چه؟ اگر بی نهایت پول و امکانات داشتیم چه؟ جواب این است: زمان و توان ما که محدود است. بنابراین باید دست به انتخاب بزنیم و مهم تر از اینکه چه چیزی را انتخاب می کنیم، باید بگوییم که چه چیزی را انتخاب نمی کنیم و کنار می گذاریم و گرنه در دام «شبه تصمیم» می افتیم. بگذارید برای شما در سه حوزه زندگی شخصی، سازمانی و کشورداری مثال بزنم.
🔳مثال از زندگی شخصی:
حمید می تواند هم دکتری بگیرد و استاد دانشگاه شود. هم می تواند برود به یک شرکت بین المللی و تبدیل شود به یک مشاور بین المللی که هر فصل در یک کشور به سر ببرد. وی نمی تواند هر دو را انتخاب کند. عضویت هیات علمی دانشگاه یعنی حضور منظم در یک دانشگاه و پژوهش های عمیق که با دومی نمی خواند. شما باید انتخاب کنید! عالی می شود اگر هر دو کار را انجام داد اما معمولا ترکیب گزینه هایی که ذاتا مانعه الجمع هستند باعث می شود که هم استاد ناکارآمد و غیرروزآمدی باشیم و هم مشاوری خسته و آشفته فکر. از این جا مانده و از آن جا رانده. حمید علی رغم جذابیت های فراوان دانشگاه و پرستیژ هیات علمی و مقالات متعدد علمی، آن را کنار گذاشت و رفت که دور دنیا را بچرخد.
🔳مثال از حوزه سازمان:
شما می توانید هم برای طبقه متوسط محصول تولید کنید و هم برای طبقه مرفه. برای هر دو فرصت بازار وجود دارد اما برای این کار لازم دارید که دو تصویر ایجاد کنید. دو کانال فروش متعدد را هم زمان ایجاد کنید. در دو جغرافیای متعدد همزمان حضور داشته باشید. همه این ها امکان پذیر است اما دست کم در کوتاه مدت/میان مدت به خاطر محدودیت سرمایه تان باید دست به انتخاب بزنید.
به این فکر کنید که چرا بیک با اینکه می تواند وارد بخش مرفه و لوکس بازار شود این کار را نمی کند؟
🔳مثال از حوزه کشورداری:
از بین همه کشورهای دنیا شما نمی توانید با همه یکسان برخورد کنید اگر بگویید که همه کشورها مهم هستند یعنی هیچکدام از کشورها مهم نیست. چه باید کرد؟ باید بر اساس اهداف تجاری-اقتصادی و ملاحظات سیاسی-فرهنگی معیارهایی را تعیین کرد. مثلا بدیهی است که رابطه ما با عمان (به عنوان یکی از معدود کشورهای عربی دارای رابطه همیشگی خوب) نمی تواند برابر رابطه ما با بحرین باشد. یا مثلا حساب دو کشور هندوستان و چین که با هم یک سوم جمعیت دنیا را دارند با بلژیک که به اندازه تهران جمعیت دارد نمی تواند برابر باشد. البته دقت کنید که برای جواب به این سوال فقط نباید به جمعیت نگاه کرد بلکه معیارهای مختلف را باید مدنظر قرار داد و در نهایت کشورهایی که بیشترین تناسب با آن معیارها را دارند انتخاب کرد.
☑️⭕️تجویز راهبردی:
باید دست به انتخاب های دردناک بزنیم. انتخاب دردناک نشانه این است که یک تصمیم واقعی گرفته ایم و گرنه این که بخواهیم در همه چیز عالی باشیم یک یک رویای بیهوده بیش نیست. به جای آن که در دام کلی گویی و جامعیت (همه گزینه ها باهم) بیفتیم بهترین روش این است که گزینه های مانعه الجمع را شناسایی کنید، ارزش ها و اهداف خود را به معیار تبدیل کنید، گزینه ای را انتخاب کنید که بیشترین امتیاز را می آورد و به خاطر بسپاریم هیچ گزینه ای نیست که در همه معیارها بالاترین امتیاز را داشته باشد. آنان که شبه تصمیم می گیرند مانند آن است که همزمان بخواهند دو خرگوش را دنبال کنند. بر گزینه برتر تمرکز کنید و گزینه های دیگر را کنار بگذارید حتی اگر دردناک باشد.
دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔳⭕️خوبی کردن زمان و مکان خاصی ندارد فقط کافی است گاهی به کودک فال فروش لبخند زد و از کنارپیرمرد دستفروش به راحتی نگذشت.
همه ما حس خوب مهربانی را دوست داریم اما گاهی اوقات پیدا کردن یک موسسه نیکوکاری که به آن اعتماد داشته باشیم خیلی سخت می شود.
برای آن دسته از آدم ها که در جستجوی یک موسسه نیکوکاری مطمئن هستند من شخصا موسسه نیکوکاری_دانشجویی محبان الرضا رو پیشنهاد میکنم این هم کانال شان. خودم شخصا بخشی از کمک هایم را از این طریق انجام می دهم چرا که مطمئن هستم که به دست «نیازمندان واقعی» می رسد.
@MehreAftab8
📅⭕️شماره کارت : 6273 5399 9166 6702
شماره حساب: 81921024 بانک تجارت به نام محبان الرضا
با احترام؛ مجتبی لشکربلوکی معلم دانشگاه
نکته؛ حتی اگر نمی توانید کمک کنید این موسسه را با یک انرژی مثبت به دیگران معرفی کنید حتما در حس خوب مهربانی سهیم خواهید شد.
🔲⭕️حرف های چسفیلی، اداره کشور و سه آزمون رهایی بخش
میگویند اولین مدل ذرت بو داده که وارد ایران شد متعلق به کمپانی انگلیسی چسترفیلد بود و مردم با سادهسازی، «چسفیل» را برای ذرت بو داده انتخاب کردند. پاپکورن یا چسفیل، چند خاصیت جالب دارد. آن را میشود برای سرگرمی خورد، حتی سیری مصنوعی هم ایجاد میکند و میشود حجم زیادی از آنرا هم خورد، اما چسفیل هیچ وقت یک وعده غذا نمیشود؛ هیچ عاقلی را نمیبینید که قوت و غذایش را با بر اساس چسفیل تنظیم کند، بالاخص اگر کسی قصد داشته باشد کوهنوردی کند یا خود را برای انجام یک روز سخت کاری آماده نماید، کولهپشتیای خود را از چسفیل پر نمیکند.
مردم برای کوهنوردی تفریحی هم به چسفیل اعتماد نمیکنند، اما سیاسمتدارانی هستند که برای اداره کشوری 80 میلیونی با صدها مساله پیچیده، حرفهایی میزنند که میتوان آنها را «گفتارهای چسفیلی» نامید. منظورم جملاتی است که در نگاه اول جذاب به نظر میرسند و حتی شنونده درست مثل آدمی که چسفیل میخورد، لذت میبرد و اشتیاق دارد که شمار بیشتری از این چسفیلها را ببلعد، اما این حرف های چسفیلی هیچ مسألهای را حل نمی کند.
چسفیل را میشود دور همی خورد، گپ زد، فیلم دید و زمین و زمان را به هم بافت، اما دست آخر یکی میپرسد: «خُب شام چی داریم؟»
به نمونه ای از این حرف های چسفیلی توجه کنید:
بهرهوری پایین در صنایع، یکی از زمینه های معضلات اقتصادی است. باید برای بهبود بهرهوری فکر اساسی شود.
اکتفا به فروش نفت برای حل معضل رکود اشتباه است. حل معضل رکود، نیازمند زنجیرهای از اقدامات است که برطرف کردن موانع کسب و کار یکی از حلقه های آن است.
قطعاً یکی از اولویتها و محورهای کلیدی در طرح اصلاح اقتصادی در کشور، اصلاح عملکرد نظام بانکی است.
دولت با سیستم خسته خود مزاحمتی ایجاد نکند، ما مردم میدانیم چگونه در عرصه اقتصاد عمل کنیم.
نرمافزار فکری برخی از مدیران ارشد متناسب با اداره یک کشور وابسته و مستعمره هم نیست چه برسد به یک کشوری چون ایران که دارای توانمندیهای خیرهکننده در فناوریهای پیشرفته است.
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
آنچه در بالا خواندیم بخشی از نوشته درخشان دکتر فاضلی، جامعه پژوه معاصرست. نکته اینجاست که ما همواره در معرض حرف های چسفیلی هستیم و ممکن است به همین دلیل فریب بخوریم و به فردی تمایل پیدا کنیم که بیشتر از همه چسفیل تحویل ما می دهد اما در آخر شام و ناهار هیچ! چه می توان کرد؟ من از سه تست استفاده می کنم تا بفهمم که آیا این حرف چسفیلی هست یا نه؟
1- تست معکوس کردن مساله: آیا این حرف بازی با واژه هاست یا خیر؟ مثلا خیلی ها به جای آن که راه حل بدهند همان مشکل را واژه آرایی می کنند (برعکس می کنند) و تحویل ما می دهند: مثلا می گویند رسیدگی ويژه به مشکلات خورستان! دقت کنید در این جمله راه حلی ارایه نشده است فقط مشکل معکوس شده است.
2- تست شنبه صبح: حرف های چسفیلی ما را برمی انگیزانند، لذت می بریم، اما چیزی کف دست ما نمی گذارند. یعنی شنبه صبح وقتی می خواهیم که به آن مساله بپردازیم هیچ (تاکید می کنم هیچ) کمکی به حل مساله نمی کند. از خودمان بپرسیم آیا گوینده «راه حل مشخص و با تراز مثبت» ارایه می کند. مشخص یعنی خیلی واضح بدانیم که شنبه صبح چه کنیم؟ و تراز مثبت یعنی اینکه منافعش بیش از هزینه هایش باشد.
به عنوان مثال مثلا ممکن است بگویند دولت باید به عنوان بزرگ ترین بدهکار، بدهی خود را تسویه کند. اما این حرف در برابر تست شنبه صبح رفوزه است. یا مثالی دیگر مثلا چون می دانند ما از حضور زنان و جوانان در سمت های مدیریتی استقبال می کنیم، صحبت از استفاده از زنان و جوانان خوشفکر و متخصص در سمت های مدیریتی می کنند و می گویند که مدیران فعلی خسته و بی انگیزه اند. خوب باید پرسید شما دقیقا چه سازوکاری برای گذاشتن جوانان در سمت های مدیریتی دارید؟ اگر سازوکار عملی دارید آیا در گذشته آن را اجرا کرده اید؟
3- تست همه راضی اند؟ اگر راه حل شما همه را خوشحال می کند اما کسی ناراحت نمی شود این یعنی اینکه ما داریم حرف های پوپولیستی می زنیم صرفا برای معرکه گیری. مثلا بسیاری می دانند که اینگونه توزیع یارانه ها، اصلا به صلاح کشور نیست اما چون ترس از ریزش رای دارند از سیصد کیلومتری آن رد هم نمی شوند و اگر هم صحبت کنند فقط خواهند گفت که آن را دو الی سه برابر خواهند کرد.
حرف های چسفیلی برای تئاتر مردمدوستی بازی کردن خوب اند. اما نتیجه اش ویرانی کشور است. حواسمان باشد اصولگرا و اصلاحطلب، دلواپس و امیدوار به ما چسفیل تحویل ندهند و اگر دادند ما تحویل نگیریم. ما باید کشورداری را از «رویکرد چسفیلی» به سمت «مدیریت راهبردی نظام مند و پاسخگو» حرکت دهیم.
دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔳⭕️انسان های متعالی کتابخانه های بزرگی دارند
بقیه افراد تلویزیون های بزرگ!!
بیایید جزو بقیه نباشیم!
کانال استراتژیست
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️عید واقعی برای کسی است که
پایان سال موفقیت آمیز گذشته اش راجشن بگیرد
نه آغاز سالی که ازآن بی خبرست
کاری کنیم که پایان سال جدیدمان جشن گرفتنی باشد
شبکه استراتژیست
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️آرزودارم درسال جدید بیشتراشتباه کنید
زیرا این یعنی
چیزهای جدیدی تجربه کرده اید
کاری را انجام داده اید که قبلا انجام نداده اید
و باهوش تر شده اید!
شبکه استراتژیست
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️نوروز شاید یک رسم تکراری باشد
اما دقیق تر که نگاه می کنی معنایی
عمیق در دلش نهفته است:
هیچ زمستانی ماندنی نیست
اگر چه شبش به بلندی یلدا باشد.
شبکه استراتژیست
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️از این فیلم تاثربرانگیز واین دختر فوق العاده آموختم درسال جدید،بیشتر از آنکه به نداشته هایم فکر کنم،به آنچه دارم بیاندیشم وببینم چه استفاده ای میتوانم ازآن کنم؟
شبکه استراتژیست
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️داستان فوق العاده جذاب متشکرم چارلز! + تحلیل راهبردی
چند سال پیش هنگام اهدا یک جایزه معتبر که برنده آن یک خانم بود. او پشت تریبون رفت و در حالی که همه انتظار داشتند نطقی طولانی کند فقط یک جمله بسيار کوتاه گفت: چارلز متشکرم! جایزه اش را گرفت، آمد پایین و نشست.
هیچکس منظور وی را متوجه نشد و در ذهن همه فقط یک سوال باقی ماند: چارلز کیست؟ مگر چقدر به این زن کمک کرده که بابت دریافت چنین جایزه معتبری فقط از او تشکر کرده و نامش را می آورد؟
مدتی بعد وی به یکی از برنامه های پر بیننده تلویزیونی دعوت شد مجری برنامه از او خواست منظورش را از آن جمله بگوید و چارلز را به جهانیان معرفی کند.
وی با لبخندی گفت: سالها پیش من زنی بودم که سواد دبیرستانی داشتم. خانه دار، الکلی و مادر سه کودک که هر سه کمتر از هفت سال سن داشتند. همسرم هم الکلی و بسیار هوسباز بود. هر شب بایک زن به خانه می آمد و گاه با چند زن که جلوی چشم بچه هایم مواد مصرف میکردند و....
و من از ترس از دست دادن همسرم نه تنها به او اعتراضی نمی کردم بلکه همپای او و دوستانش می شدم. از فرزندانم به قدری غافل بودم که اگر دلسوزی همسایه ها نبود هیچکدام زنده نمی ماندند. تا اینکه یک روز ...
همسرم مرا ترک کرد. بی هیچ توضیحی! و من تا امروز نمیدانم که کجا رفت و چرا. ولی یک واقعیت عریان جلوی چشمم بود: من زنی بودم که هنوز 30 سالم نشده بود. الکلی و منحرف بودم. سه فرزند و یک خانه اجاره ای داشتم و هیچ توانایی برای اداره زندگی نداشتم.
روزها گذشت تا اینکه به خاطر نداشتن پول کافی مجبور به ترک الکل شدم و در کمال تعجب دیدم چقدر حالم بهتر است. به مرور کاری کوچک پیدا کرده و خودم زندگی خود و بچه هایم را اداره کردم. بچه ها به شدت احساس خوشبختی می کردند و من تازه می فهمیدم درحق آنها چه ظلمی کرده ام. وقتی دیدم بچه هایم با چه لذتی درس می خوانند و با من همکاری می کنند تا مبادا روزهای سیاه بازگردند من هم شروع به درس خواندن کردم و...
امروز این جایزه در دستان من است. همان دستانی که روزگاری نه چندان دور از مصرف الکل رعشه داشت و هرگز نوازشی نثار کودکانش نکرد. اگر همسرم مرا ترک نمی کرد هرگز به توانایی هایم پی نمی بردم. چون من ذاتا انسانی بی اراده و وابسته بودم.
مجری پرسید: پس چارلز چه زمانی وارد زندگی ات شد و چگونه کمکت کرد؟
زن پاسخ داد: او وارد زندگی من نشد، او خارج شد! چارلز همسر من بود.
☑️⭕️تحلیل راهبردی:
ماکسیم گورکی نویسنده انقلابی روسی جمله ای دارد که زیبا و هوشمندانه است: در کالسکه گذشته شما هیچ جا نمی توانید برسید!
مساله همین جاست. ما اگر بخواهیم همه آن چه را که داریم همیشه با خود داشته باشیم همچون کودکی هستیم که در نهایت در کالسکه بی اراده و وابسته بزرگ خواهیم شد. بزرگ شدن و موفقیت با از دست دادن است که معنا پیدا می کند.
شما هرگز نمی توانید لذت اقیانوس را درک کنید مگر اینکه شهامت از دست دادن آرامش ساحل را داشته باشید.
از این پس هر گاه چیزی (یک پشتوانه قوی، اعتبار، شهرت، شبکه ارتباطی، پول و ...) را از دست دادید، دو راه دارید: یکی اینکه تا آخر عمر حسرت از دست دادن آن را به دوش بکشید و همچنان در ذهن خود به او وابسته بمانید و یک راه دیگر این است که بگویید: متشکرم چارلز!
یعنی اینکه تا کنون برای موفقیت و آرامش و زندگی به تو وابسته بودم از امروز سعی می کنم مسیر دیگری پیدا کنم. بگذارید چارلزهای زندگی تان بروند. خدا بزرگ است و امکانات وسیعی در اختیار تک تک ما قرار داده است.
دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️اینکه فقط شب با رویاهایت بخوابی کافی نیست
باید صبح ها نیز با برنامه از خواب بلند شوی.
شبکه استراتژیست
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️توانمندی یعنی دستیابی به هدفی که دیگران نمی توانند
هوشمندی یعنی نشانه گیری هدفی که دیگران نمی بینند
خردمندی یعنی انتخاب هدفی که دیگران حتی تصورش راهم نمی کنند
شبکه استراتژیست
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️پاردایم شیفت و سه تکنیک کاربردی:
بگذارید پیش از هر چیزی یک تجربه ذهنی با هم داشته باشیم: برای لحظاتی خود را به صورت جوجه تصور کنید داخل تخم مرغ یا به دوران جنینی برگردید و بازگردید به داخل رحم. هم جوجه و هم جنین هر دو موجود زنده است و هر دو ادراک دارند اما آن ها چه چیزی واقعا از این جهان درک می کنند آن ها از دریچه ای تنگ و بسیار محدود به این جهان می نگرند. این جهان سر جای خودش هست اما آن چه آنان درک می کنند بسیار ناچیز و بسیار محدود و گاهی اشتباه است.
پارادیم ها یعنی مجموعه ای از پیش فرض ها و پیش دانسته ها و ارزش ها که به عنوان یک چارچوب فکری، روی تحلیل و تصمیم گیری ما تاثیر عمیق دارند. ما از پنچره هایی به نام پارادایم ها به دنیا نگاه می کنیم. اما گاهی اوقات پارادایم شیفت (تغییر پارادایم) رخ می دهد و پنجره ای جدید به روی ما گشوده می شود:
یک مثال معروف در حوزه پارادایم شیفت توسط کوپرنیک در تاریخ علم رقم زده شد. تا آن زمان، زمین مرکز عالم بود و همه چیز به دور آن میچرخید. اما ناگهان معادلات تغییر کرد و مشخص شد که داستان کاملا متفاوت است! این زمین است که دور خورشید میچرخد! علاوه بر آن حتی خورشید هم مرکز عالم نیست!
بنابراین دنیا پر است از سرزمین های نامکشوف و حقایق ناشناخته اما این ما هستیم که با ذهنیت محدود و پارادایم های کهنه خود به این دنیا نگاه می کنیم. اما تغییر پارادایم، از سخت ترین کارهای جهان است! در غیر این صورت اگر تغییر پارادایم کار راحتی بود معمولاً مردم روزی 3 بار پارادایم خود را تغییر می دادند!
☑️⭕️تجویز راهبردی:
برای تغییر پارادایم سه تکنیک کاربردی ساده قابل پیشنهاد است:
1-از کلمات ویرانگر استفاده کنید. تمام پارادایم ها در برابر «چرا» ضعیف هستند. هر گاه با موضوعی برخورد کردید از جمله این که خودروها چهارچرخ دارند یا رستوران ها چرا فقط غذا می دهند از خود بپرسید چرا؟
2-از ناآگاهی و معصومیت استفاده کنید! افرادی را به کار بگیرید که اصلا با آن موضوع آشنا نیستند. آن ها چون ذهن شان خالی است به راحتی می توانند پیش فرض های شما را شناسایی کنند و به چالش بکشند.
3-از مثال های مخالف استفاده کنید. زمانی که ما داخل یک پارادایم هستیم یکی از بهترین ها برای ایجاد ترک در باور خودمان و دیگران ارایه مثال های مخالف است. مثلا ما باور داریم که فلان محصول را نمی توانیم اینترنتی بفروشیم. شما می توانید مثال هایی را بیابید که در نقطه ای دیگر همین محصول را اینترنتی فروخته اند یا یک آزمایش کوچک انجام دهید که نشان دهد می شود آن محصول را اینترنتی فروخت.
دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki