📃جنگ به ایران نخواهد رسید
✍ #یدالله_کریمی_پور
فضای مجازی پر شده از احتمال کشیده شدن دامنه نبرد کم شدت حماس_اسرائیل (اشغالگر)به ایران؛ سهل است که برخی مفسرین چنین رخدادی را حتمی الوقوع پنداشته اند. از جمله بنگرید به یادداشت امروز ژئوپلیتیسین توماس فریدمن، سر ستون نویس نیویورک تایمز مبنی بر کشیده شدن جنگ به ایران و لبنان. ولی این گونه تفسیرها سست و کم پایه و به دور از شاخص های ژئوپولیتیک اند. چرا؟
۱- سر هشت پا
لاییر لاپید نخست وزیر پیشین دولت اسرائیل، در جهت توجیه کارآمدی استراتژی هزار خنجر برای تضعیف جمهوری اسلامی، باورمند بود که حکومت کنونی چیره بر ایران، بسان هشت پایی است که در همه خاورمیانه گسترده شده است. وی بهترین راهبرد رویارویی با آن را هدف قرار دادن سر می دانست و نه پاها. آن هم نه از راه رویارویی مستقیم و آشکار، بلکه با شیوه تلاشی از درون و درگیر سازی قوایش در فضای خارج نزدیک. مانند درگیری با همسایگان. با وجود بالا بودن احتمال تشکیل دولتی ائتلافی در اسرائیل، با مشارکت بنی گانتز و لاپید، احتمال جنگ مستقیم با جمهوری اسلامی ایران، بسیار پایین تر از تفسیرات کج و کوله است. به ویژه این که واشنگتن و تل آویو بر کارآمدی استراتژی هزار خنجر همداستانند؛
۲- جنگ عمومی
در صورت برپایی جنگ مستقیم با جمهوری اسلامی، احتمال گسترش آن به همه کشورهای حوزه خلیج فارس، بیش از ۹۹٪ است. چنین راهبردی به معنای برپایی جنگی عمومی در خاورمیانه خواهد بود که احدی از ملت ها، جز روسیه با آن موافق نیست؛
۳-جبر جغرافیایی
اسرائیل(اشغالگر) با داشتن کدام مرز مشترک با ایران وارد نبرد مستقیم شود؟ در کدام اثر کلاسیک نظامی و ماخذ اصلی ژئواستراتژی، حمله هوایی جنگ خوانده شده است؟ مگر بین ایران و اسرائیل سه کشور سوریه،اردن، عراق، حائل نیستند، اسرائیل چگونه قوای خود را بیش از ۱۸۶۳(از حیفا تا مرز مهران) کیلومتر از سه کشور عبور دهد؟
۴-صلح برباد رفته
با تکوین جنگ اسراییل علیه جمهوریاسلامی، دیگر حتی ته مانده ای از پیمان صلح ابراهیم باقی نخواهد ماند. آیا اسراییل حاضر به پرداختن چنین بهایی است؟
۵- جنگی تمام عیار
آشکار است که چنین جنگی تمام عیار خواهد بود؛ یعنی بهره گیری از همه ابزارهای در دسترس برای دستیابی به پیروزی و وادار نمودن دشمن به تسلیم. آیا جهان آماده برپایی جنگی هسته ای است؟
۶- جنگی روس دوست
برپایی چنین جنگی، تمام و کمال آرزوی روسیه برای زدایش تمرکز از جبهه اوکراین است. آیا استراتژیستهای ناتو تا این اندازه سبک مغز شده اند؟
۷- پاهای قوی
حتی چنان چه تعبیر لاییر لاپید در مورد پا بودن دوستان منطقه ای جمهوریاسلامی، در برابر سر بودن تهران، درست باشد، بعید نیست پاها توانمندتر باشند. به گمانم قدرت موشکی حزب الله کمتر از جمهوری اسلامی نیست. آیا اسراییل آماده مشارکت در جنگی با چهار جبهه خواهد بود؟ آیا لبنانی ها اجازه ورود به چنین جنگی به حزب الله خواهند داد؟
خوب است کسانی مانند توماس فریدمن، که اتفاقا دسترسی همه جانبه ای به اطلاعات راهبردی دارند، کمی به آموخته های پیشین جغرافیایی خود بها داده و در باره پیشن بینی کشیده شدن دامنه جنگ به ایران، بر ادبیات ژئواستراتژیک بیشتر تامل میکردند. به گمانم جهان در برابر این سناریوی روسیه خواسته، راه خردمندی برخواهد گزید.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
بیستسال بعد از رسیدن جایزهی صلح نوبل به شیرین عبادی، این جایزه به نرگس محمدی رسیده است. ما در فاصلهی جایزهی صلح آن سال تا جایزهی امروز، در فاصلهی شیرین عبادی تا نرگس محمدی، آدمهای دیگری شدهایم. رویاپردازان بالغتری که در نبردی هر روزه خیالِ صلح میبافند. جایزهها البته به قدر فاجعههای ما، پرشُمار نیستند. جایزهها به قدر مرگها و جوانمرگیهای ما نیستند. به قدر رنجها و طاقتهای ما. که اگر بودند هر زن ایرانی برای دوام آوردناش، سزاوار جایزهای بود. آنهم در سالی که ابتدا و انتهایش دارد با تصویرِ دو دخترِ به کما رفته، روی هم تامیخورد.
«جایزه» اما مگر چکار می کند؟ جایزه قرار نیست کاری بکند جز بلندتر کردن طنین صدای کسی که بیوقفه ایستادگی کرده است. جز گذاشتن تشدید بر فیگوری که سراپا یقین بوده و آن یقینِ طولانی را زیسته است. جایزه فقط میتواند نگاه را برای لحظه/مدتی متوقف کند. آنطور که ما امروز بر نام نرگس محمدی متوقف شدیم. او که در نامهای از زندان گفته بود: «من هیچ سرِ آشتی ندارم»
✍️ #سعیده_کشاورزی
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
💢ایدئولوژی برای همه نوع پرسشی یک جواب حاضر و آماده در آستین دارد؛ بعید است بشود نصفه و نیمه به آن رو آورد و از طرفی هم روآوردن به آن عواقبی جدی برای زندگی انسان دارد. در زمانهای که قطعیتهای متافیزیکی و وجودی در وضعی بحرانی هستند و انسانها با آوارگی و بیگانگی دستوپنجه نرم میکنند و معنی دنیا کمکم در نظرشان رنگ میبازد، این ایدئولوژی قطعاً جذابیت افسون کنندهای پیدا میکند، چرا که به انسان آواره مأمنی را عرضه میکند که سهل و سریع و آسان به دست میآید: کافی است دل به آن بسپاری تا ناگهان همه چیز برایت روشن شود، زندگی معنای تازهای به خودش بگیرد، و همه رمز و رازها و پرسشهای بیپاسخ و اضطراب و تنهایی از میان برخیزد. البته این مأمن موقتیِ تقریبا مفت و مجانی، بهای گزافی هم دارد: بابتش باید از عقل و وجدان و مسئولیت شخصی دست کشید، چون یکی از جنبههای ضروری و اصلی این ایدئولوژی وانهادن عقل و وجدان خویش به مقام و مرجعی بالاتر است. اصل اساسی در اینجا این است که صاحب قدرت صاحب حقیقت هم هست.
قدرت بیقدرتان، واتسلاف هاول ترجمه احسان کیانیخواه
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
ماجرای اخیر دانشگاه تهران و لیلا حسینزاده نمادی از فقر سیاسی و اضمحلال علوماجتماعی در ایران است. نمادی از سلطهی ایدئولوژیهای مارکسیسم و کمونیسم در علوماجتماعی و فضای فکری علومانسانی، که بیش از یک قرن دامن مملکت را گرفته و بیش از چهل سال است که ایرانیان در نتایج و پیامدهایش زیست میکنند.
علوماجتماعی در ایران از بدو تولد و بخصوص پس از انقلاب 57 محفلی شد برای رخنهی مارکسیسم و کمونیسم و سویسالیسم، آنهم از نوع رادیکال و چریکی و آرمانشهرگرایانهای که هم در آزمون تاریخ دستاوردی جز ویرانی و جنایت به ارمغان نیاورده و هم در ایده و آرمانشهر خود توأم با استبداد و مردسالاری و تفکراتی برآمده از مسائل روانی است.
مشکل آنجاست که در علوماجتماعی هیچ نیروی فکری و جریان علمی وجود ندارد که کلیت ماجرا را روایت کند. از طرفی با مشتی اساتید نان به نرخ روز خور و مزدور و بیسواد مواجهیم که یا مسخ ایدئولوژی اسلامگرایی و عملهی استبدادند، و یا آنقدر از شرافت بهدورند که اگر چندر غاز سوادی داشته باشند به قیمتی ارزان در خدمت اهداف ایدئولوژیک استبداد قرارش میدهند. تفکر و بازاندیشی و کالبدشکافی تاریخ معاصر ایران همچنان در علوماجتماعی شکل نگرفته است. علوماجتماعی در ایران را میتوان علوم مارکسیستی یا کمونیستی تعبیر کرد. کافیست نگاهی به اساتید و دانشجویان دانشکدههای علوماجتماعی از تهران تا علامه و غیره بیاندازید. نگاهی به تحلیلها و تئوریها و مواضع فکری اساتید و دانشجویان دانشکدهها که چطور به شکلی واپسگرایانه هنوز در تباهی فکری نسل دهه ۴۰ و ۵۰ از حزب توده تا چریکهای فدایی خلق و مجاهدین و غیره غلت میزنند. گویی این نسلهای جدید تهماندههای آرمانشهرهای ناکام ماندهی تلاشهای مذبوحانهی پدارنشاناند در رسیدن به کمونیسم. گویی این جنس و سنخ از بچهها همان دگماتیسمهای کوچک مغزی هستند که ایران را به حال و روزی که امروز هست دراوردهاند. مارکسیسم و اسلامگرایی دو روی یک سکه، محتوایی بهشدت مشابه با صورتی متفاوت.
علوماجتماعی در ایران از تفکر نقاد و به دور از ایدئولوژی به شدت رنج میبرد. حاکمیت هیچگاه اجازهی رشد علوماجتماعی در ایران را نداد و سالهاست که کمر به نابودی آن بسته است و اکنون نیز چنین خبرها و مسائلی از پیامدهای ویرانی آن است. از جامعه انتظار چندانی نمیتوان داشت اما اینکه نخبگان یک کشور همچنان بدون تاریخ و نگاه نقادانه به گذشتهی خود در پی تکرار حماقتهای گذشتگان و اجداد خود باشند، اشتباهیست نابخشودنی که نسبت به آیندهی ایران ناامیدمان میکند. متأسفانه هنوز ناخودآگاه سیاسی و جمعی خودمان را کالبدشکافی نکردهایم و آنچه از سر گذراندهایم تبدیل به آگاهی نشده است؛ که اگر شده بود این نبود حال و روزمان...
✍️ #محمد_مختارپور
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✅ شروع دوره های آموزشی پاییز۱۴۰۲ موسسه مهان
📣لطفا به دوستان خود اطلاع رسانی کنید .
✔ دوره های آموزشی مِهان
کانال تلگرام : t.me/MehanClub
واتس اپ :
http://Wa.me/+989198407132
اینستاگرام : http://www.instagram.com/MehanClub/
همراه : ۰۹۱۹۸۴۰۷۱۳۲
تلفن : ۶۶۴۷۸۶۰۸
📚 موسسه مِهان 📚
مقدار اشکهای دنیا ثابت است. هر جایی کسی شروع به گریه میکند، جایی دیگر کسی گریهاش بند میآید. خنده هم همینطور است.
#در_انتظار_گودو
#ساموئل_بکت
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
در خبرها آمده بود که 13 دانشجوی شریف در یک شب با یک پرواز به امریکا مهاجرت کردهاند. سپس مشخص شد که در تصویر تنها ۳ نفر مهاجرت کردهاند. این امر چیزی از عمق ماجرا نمیکاهد. آمار و وضعیت مهاجرت آنقدر واضح و شفاف فاجعهآفرین است که نیاز به آمارسازی و اغراق ندارد. این روزها در ایران اگر کسی را ببینیم که درحال مهاجرت نیست یا چنین قصدی ندارد به جد جای تعجب دارد و پرسش. ما تیتر خبر را اصلاح نمیکنیم. چرا که هیچ تفاوتی در واقع امر ندارد. همه میدانند مابقی نفرات به غیر از ۳ نفر نیز احتمالا یا درحال مهاجرت هستند یا برنامههایی برایش دارند.
خبرها و حواشی مهاجرت ایرانیان را از رصد خانهی مهاجرت ایران دنبال کنید.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
۱۳ فارغالتحصیل دانشگاه شریف در یک شب مهاجرت کردند
کانال خبری چندثانیه نوشت: این تصویر ۱۳ جوان فارغ التحصیل دانشگاه شریف است که همگی در یک پرواز به آمریکا مهاجرت کردهاند. هرکدام از این چهرهها نخبهای هستند که ناامید از فراهم شدن فرصت ناچار به مهاجرت شدهاند.
پ.ن: این تصویر فروپاشی فردای ایران است. مهاجرت نخبگان در سطوح و حوزههای مختلف از علومانسانی تا پزشکی و مهندسی و غیره به معنای کاهش کیفیت زندگی در ابعاد مختلف است. شاید هیچیک از رخدادها و بلایای چهار دههی اخیر (انقلاب، جنگ، تحریم، ناکارآمدی و غیره) به میزان مهاجرت نخبگان ضربات جبران ناپذیری بر پیکرهی زیرساختهای کشور وارد نکرده باشد. این تصاویر و خبرها را یکجا آرشیو کنید، شاید لازم باشد پنج تا ده سال آينده با خبرهای فاجعهبار در حوزههای مختلف آنها را به یاد بیاورید.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
ما وارث درگذشتگان خویشیم، اما این به آن معنا نیست که گوشهای بنشینیم و دست روی دست بگذاریم، و چون وارث درگذشتگان خویشیم، در پی تغییر سرنوشت خود و اطرافیان خود نباشیم.
| محمد محمدعلی |
محمد محمدعلی، نویسنده ایرانی، امروز درگذشت.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
برای اینکه رهبران تمامیتخواه بتوانند یک رژیم استبدادی را به کل جامعه تحمیل کنند، فقط کافی است که در ابتدا گروهی را دور خود جمع کنند که به طور داوطلبانه آمادگی پذیرش و تسلیم شدن در برابر اصول استبداد را که رهبران قصد دارند با زور به دیگران تحمیل کنند، داشته باشد.
راه بردگی
فریدرش فون هایک
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📊 توزیع ثروت در جهان/آمریکا اول، چین دوم!
آمریکا با ۱۴۵ تریلیون دلار ثروت و چین با ۸۵ تریلیون دلار اول و دوم هستند.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 بستهی تغییر
در جنبش مهسا
✍️ شهریار خسروی
ایران در معرض تغییری بزرگ قرار دارد. دربارهی این نکته توافقی نسبی هست هرچند که دربارهی آثار مثبت یا منفی آن تردید وجود داشته باشد. میتوان گفت حتی دربارهی ایدئالهای تغییر هم توافقی نسبی هست. اما «بستهی تغییر» داستان دیگری است.
منظور از بسته، آن دسته از تغییراتی است که عملگران «متعهد به آنها» هستند و بدون انجام آنها «هویتشان» را از دست میدهند. اگر به انقلاب مشروطه، کودتای رضاخان، انقلاب ۵۷، جنبش دوم خرداد، جنبش ۸۸ و... نگاه کنید میبینید که مطالبات زیادی در فضای عمومی مطرح شده است اما تنها بخشی از آنها به بستهی تغییر راه یافته است. مثلا در انتخابات ۹۲ بستهی تغییر بیش از اندازه محدود باقی ماند و فرصت بزرگی برای تغییرات اساسی از دست رفت. توافق بر بستهی تغییر به مراتب مهمتر از توافق بر اشخاص و رهبران و حتی شکل تغییر اعم از اصلاحات، انقلاب، کودتا و... است.
به نظر من اگر مطالبهای در فضای عمومی مطرح شود اما جزو بستهی تغییر گروههای سیاسی نباشد، آن مطالبه بر زمین خواهد ماند. برای مثال رابطهی غیر ایدیولوژیک با آمریکا، پوشش اختیاری و جدایی دین از دولت از نمونههایی هستند که وارد بستهی تغییر شدهاند. اما بسیاری از حقوق و حتی خود دمکراسی هنوز وارد بستهی تغییر نشدهاند. اکنون زمان چانهزنی برای بستهی تغییر است. فراموش نکنیم که مطالبات گروههای بیصدا، اقلیتهای مذهبی، اقلیتهای جنسیتی، اتباع خارجی و... در حال حذف شدن از بستهی تغییر است.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
ستّاره فرمانفرمائیان، پایهگذار مددکاری اجتماعی در ایران
در سال ۱۳۱۲ وقتی ستّاره دوازدهساله بود و باید به دبیرستان میرفت، «رضاشاه مدرسهی تربیت را تعطیل کرد». اما ستّاره علاقهی ویژهای به این مدرسه داشت چون بهگفتهی خودش: «محیط آن آزاد بود که نقطهی مقابل مقررات سخت و خشک مادرم قرار داشت. اصولاً اسلام در ارتباط با زنان مقررات سختگیرانهای دارد و مادر من هم چون زن مؤمن و متدینی بود، رعایت آن مقررات را در زندگی ما منظور میکرد. مادرم میگفت که دختران و زنان بایستی اندام خود را کاملاً بپوشانند و لباسهایی که برای ما میدوخت، همیشه ضخیم و گشاد و بلند و آستیندار بود و این امر بهویژه در تابستانها مرا از گرما کلافه میکرد... اما در مدرسهی تربیت نهتنها دختران اجازهی رقصیدن و آوازخواندن داشتند، بل میتوانستند با صدای بلند به نیایش و دعا بپردازند.»
بعد از چهارده سال دوری از وطن در سال ۱۳۳۷ به ایران برگشت: «در شهریورماه همان سال با پشتیبانی دولت توانستم مدرسهای خصوصی تأسیس و جوانان ایرانی را برای مددکاری اجتماعی تربیت کنم. دورهی مدرسه دوساله بود.» این مرکز آموزشی «مدرسهی عالی مددکاری اجتماعی تهران» نام گرفت و چون معادلی برای کلمه Social worker وجود نداشت، ستّاره میگوید کلمهی «مددکار» را برابر این واژه انتخاب کردم. بعد هم در خیابان تختجمشید خانهای قدیمی اجاره کرد و با کمک خانواده و دوستانش آنجا را تجهیز کرد. یک دورهی آموزشی ششهفتهای برای آشنایی با این رشته تدوین کرد و استادانی را از دانشگاه تهران و تربیتمعلم برای همکاری دعوت کرد. برای تأمین کتاب نیز به دانشگاههای مددکاری در کشورهای خاورمیانه، هند، بریتانیا و آمریکا نامه نوشت و از آنها خواست که به کتابخانهی مدرسه کمک کنند.
ستّاره فرمانفرمائیان همچنان که به تکتک اتهامات در چادری وسط حیاط مدرسهی علوی پاسخ میداد، مدام بر نگرانیهایش افزوده میشد تا آنکه بازجو اشرفی نامهای از آیتالله سید محمود طالقانی خواند. طالقانی در نامهاش نوشته بود: «مرا [ستاّره را] میشناسد و شاهد کمکهایم به تعداد کثیری از مردم محروم و نیازمند جامعه بوده است و شهادت میداد از هر گناهی مبرا هستم و در کارهای اجتماعیام، هیچگونه خطایی مرتکب نشدهام.» همان جا یکی از بازجویان به خانم فرمانفرمائیان چنین توصیه کرد: «به نفع شماست خانم که از ایران بروید. دفعهی دیگر خدایی نکرده شاید آیتالله طالقانی نباشند که شما را نجات دهند.» / آسو
متن کامل را اینجا بخوانید
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
روایت داریوش همایون از دو مسیر و یک انتخاب دشوار برای فعالان سیاسی در مقابل حکومت پهلوی
برای من و بسیاری از همفکرانم و بسیاری از افراد ایرانی با گرایشات سیاسی مختلف، انتخاب بین یک شرّ کمتر و یک شرّ بزرگتر بود؛ [انتخاب] بین خوب و بد نبود. ما میبایست بین رژیمی که میدانستیم چه کوتاهیهایی، چه کمبودهایی دارد و یک موقعیت انقلابی و به ناچار پر از هرج و مرج و خطر بسیار زیاد تسلّط شوروی بر ایران یا قسمتی از ایران، یکی را انتخاب کنیم و ما با کمال بیمیلی اولی را انتخاب کردیم و در شمار طرفداران رژیمی درآمدیم که خودمان میدانستیم که باید اصلاح بشود و در راه اصلاحش هم به درجات کوششهایی کردیم.
ولی موقعیت ما همیشه بسیار موقعیت متزلزلی بود. موقعیت وسط عموماً در شرایط بحرانی موقعیت متزلزل و بیاعتباری است و کشور ایران در تمام این سالها که من فعّالیت سیاسی داشتم در شرایط بحرانی بوده جز چند سالی. این موقعیت وسط، این موقعیت میانه [یعنی] هم وابستگی به یک رژیم و هم کوشش در اصلاح آن رژیم - که به هیچوجه مورد علاقهٔ آن رژیم نبود - موقعیت ما را دشوار کرد. ما را از قبول عامه بیبهره کرد و ما را از محبوب بودن در داخل رژیم هم بیبهره کرد.
با اینکه من و بسیاری از همفکران من در آن رژیم به مقامات بالا هم رسیدیم ولی به خوبی پیدا بود که ما وصلههایی هستیم و از گوشت و خون رژیم نیستیم، برای اینکه بههرحال هرکس که در آن رژیم گرایشهای اصلاحطلبانه به هر صورت داشت نوعی بیگانه و خارجی تلقی میشد. حتی اگر در نزدیکترین روابط با آن رژیم بود.
در جامعهٔ ایرانی به طور کلی هم موضع ما چندان طرفداری نداشت. برای اینکه مردم زیاد وارد ملاحظات استراتژیکی که ما میکردیم نبودند و آنچه که نگاه میکردند فساد بود و نابسامانی بود و بیکفایتی مقامات بود و سیاستهای نادرست بود که هر روز نمونههای بیشمارش را هرکس در زندگی خودش تجربه میکرد و هر شخصی، هر نیروی سیاسی که به صورتی وابستگی به آن رژیم داشت طبعاً قسمتی از بار ملامتها را بر دوش میگرفت، حتی اگر هیچ مسئولیتی در آن گرفتاریها و معایب نمیداشت.
به تدریج این موقعیت دشوار و ناخوشایند برای ما امری پذیرفته و اجتنابناپذیر شد. ما عادت کردیم و من، شخص خودم، بسیار به این موضوع آگاه بودم ـ عادت کردیم که در فضایی زندگی و فعالیت بکنیم که کارها و نیّات ما دقیقاً و به درستی نه شناخته میشود و نه قدردانی میشود.
ولی آن مسئلهٔ مهمی نبود و ما سعی کردیم و من سعی کردم در همان نظام در همان شرایط آنچه که میتوانم برای شخص خودم و برای اعتقاداتم انجام بدهم. و خیلی هم ناراضی نبودم از این بابت، در هر دو زمینه آنچه که میسر بود حقیقتاً انجام دادم.
ولی این گرفتاری نسل ما بود، این معمّایی بود که نسل ما باهاش روبرو بود. خیلی از ما راه مبارزه را در پیش گرفتند، یا گاه و بیگاه به زندان افتادند یا به دانشگاهها و کشورهای خارجی پناه بردند و سالهای دراز در تبعید، زندگیِ - به نظر من - بیحاصل یا کم حاصلی داشتند در مقایسه با استعدادهایشان. نسل بعدی ما خیلیهایشان راهحل مبارزهٔ مسلحانه را انتخاب کردند. همهٔ آنها سرانجام رؤیاهایشان در بیداری زشت و وحشتآور جمهوری اسلامی به پایان رسید.
روی هم رفته وقتی نگاه میکنم به کوششهای دو نسل ایرانیان در طول پنجاه سال گذشته، میبینم که همهٔ ما زیان کردیم، همهٔ ما دستمان خالی است، همهٔ ما به اینجا رسیدیم که آنچه میخواستیم عملی و ممکن نبود. چه آنهایی که با آن رژیم مبارزه کردند، چه آنها که با آن رژیم همکاری کردند، همه امروز در یک وضع قرار دارند.
تنها یک دستهشان به نتیجه رسیدند و آن مخالفان مذهبی رژیم بودند که در طول سالها بسیار مورد دشمنی بیشتر درس خواندههای ایرانی و بیشتر روشنفکران ایرانی بودند، ولی کم کم با ضعیف شدن موقعیت رژیم بر قدرتشان افزوده شد. خیلی از دشمنان سابقشان به آنها گرویدند و رهبریشان را پذیرفتند. امروز تنها کسانی که میتوانند ادعا بکنند که به موفقیتی رسیدند مسلمانهای دوآتشه و ارتجاعیون مذهبی هستند که پیروزیشان معلوم نیست به چه قیمت برای ایران، برای مذهب و برای آن منطقه دنیا تمام خواهد شد.
بخشی از مصاحبهٔ داریوش همایون (۱۳۰۷-۱۳۸۹) با پروژهٔ تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار اول
تاریخ مصاحبه: ۳۰ آبان ۱۳۶۱
مصاحبهکننده: جان مژدهی
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 دنیای جنونآمیز!
✍️ احمد زیدآبادی
هیچ آدم عاقلی بازی تمام نشده را جشن نمیگیرد.
بازی بین حماس و اسرائیل تازه آغاز شده است و یک ضربۀ تحقیرآمیز اولیه به معنای بُرد بازی نیست.
📌به نظرم اسرائیلیها از وایرال شدن صحنههای اسارت غیرنظامیان خود مثل اسارت پیرزن کهنسال یهودی به دست شبه نظامیان حماس کاملاً استقبال میکنند تا در روزهای آینده که شماری از زنان و کودکان و دیگر غیرنظامیان فلسطینی در نوار غزه کشته و زخمی شدند، حساسیت چندانی ایجاد نکند.
📌ما با دنیایی جنونآمیز روبروییم! این جنون جایی برای انسانیت باقی نگذاشته است. در ادبیات حامیان اسرائیل و همینطور حماس در فضای مجازی سیر کنید تا معنی و مصداق واقعی جنون را دریابید!
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃بنیان اصلی فکر پنجاهوهفتی
✍️مرتضی مردیها
از حدود دو قرن پیش که حوزۀ علمیۀ نجف (در شکل جدیدش) با ظهور نخبگانی چون شیخ مرتضی انصاری و آخوند خراسانی به راه افتاد، و از حدود یک قرن پیش که حوزۀ علمیۀ قم را شیخ عبدالکریم حایری یزدی تأسیس کرد و مشاهیری چون آیتالله حسین بروجردی در آن به تربیت عالمان دینی پرداختند، در میان دهها آیتالله صاحبرساله، حتی یک نفر هم معتقد به فعالیتهای انقلابی و برقراری حکومت نبود و نشد.
اقلیت جوان و میانسالی از این قوم که به این ایدهها رو کردند، بخش مهمی از عقاید و انگیزههای خود را از محافل روشنفکری چپگرا اخذ و اقتباس کرده بودند. چنانکه بزرگی از آنان از ماجرای دیدار خود با آلاحمد و خواندن کتاب غربزدگی خبر داد و دیگری در خطابههای خود از علی شریعتی، با عنوان «بهقول آن محقق بزرگ»، نقل قول میآورد. نیز اینان با محافلی چون کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور و حتی با گروههایی چون مجاهدین ارتباط داشتند.
مهمتر و کلیتر از اینموارد اینکه، اقلیت مزبور، اغلب، درسهای حوزه را خوانده و نخوانده از آن فاصله گرفته و با آموزههای انقلابی در سطح منطقه و حتی جهان و فکر و فضای سیاسی مسلط آن دوره انس گرفته و در فرایند تولید نوعی سوسیالیسم مساهمت میکردند؛ سوسیالیسمی که تلاش میشد از اسطورههای آیینی، زیر نامهای عدالتخواهی، ظلمستیزی، درافتادن با طاغوت و استکبار و نظایر اینها، پشتوانههایی برای آن دستوپا شود. بهعبارتی، کمتر کسی، ابتدا به ساکن، در ادبیات آیینی، به برابری و مبارزه و انقلاب و ... برخورده بود. عموماً، ابتدا در فرهنگ سیاسی مارکسیستی زمانه با این مفاهیم آشنا شده و سپس، بسا به دلایل تاکتیکی، به تطبیق آن با آیین رو کردند.
روحانیت سنتی علاقهای نداشت که دم و دستگاه مسجد و محراب و منبر خود را همچون یک شبکۀ سازمانی در اختیار اقلیت آخوند سیاسی (یا بهتعبیری، سیاسیِ ملبسشده) قرار دهد، که هر کدام دیگری را خارج از صراط مستقیم میدانست. ولی با گسترش ناگهانی عقاید انقلابی در میان مردم، خصوصاً جوانان، اینان پشتوانهای پیدا کردند و روحانیتِ سنتیِ نامعتقد به انقلاب و انقلابیگری را، تقریباً به زور، از مساجد بیرون راندند یا ساکت کردند و خود بر امور مسلط شدند. مساجد، مرکز انقلاب نبود، به وسیله جوانان انقلابی و اقلیت کوچک طلاب سیاسی تسخیر شد. بخش مهمی از روحانیت سنتی، حتی پس از ۵۷ هم با آن چندان از در آشتی درنیامد و کموبیش حاشیهنشین شد، ولی بخشی هم این روایت جدید از آیین را همچون یک واقعیت پذیرفت و حتی کوشید از نمد آن کلاهی هم برای سر خود بسازد.
اشتباه نکنید درپی تکرار آن توضیح نیستم که دو روایت از آیین هست، یکی بد و دیگری خوب. مطلقاً. آیین هرچه بود، بود؛ اما نسبتی با انقلابيگری، تشکیل حکومت، ضدیت با امپریالیسم، و وحدت با روسیه و چین نداشت.
شیخ مرتضی انصاری ولایت سیاسی را انکار کرد. آخوند خراسانی وجود فقها در مجلس شورا را پذیرفت، ولی دادن حق وتو به آنان را ناروا دانست. سید ابوالحسن اصفهانی (رییس حوزۀ نجف) دستور داد نواب صفوی را از عراق سوار ماشین کرده و در مرز ایران پیاده کنند. شیخ عبدالکریم حائری در خصوص رفتار تند رضاشاه در قم (در برخورد با یک معمم) فتوا داد حرام است کسی کلمهای راجع به آن صحبت کند. سید حسین بروجردی امر کرد نواب و یارانش را به زخم چوب از فیضیه بیرون انداختند، و با دربار ارتباطی مسالمتآمیز داشت. سید ابوالقاسم خویی (مرجع شیعه) برای شاه انگشتر متبرک فرستاد. با توجه به اینموارد، به گمانم سخت نیست پذیرفتن این که از چنین نهادی، انقلاب و حکومت آیینی بیرون نمیآمد.
مهدی بازرگان پس از برکناری گفت که چهل سال ما اسبی را زین کردیم ولی فلان و فلان نرسيده، پریدند روی آن و تاختند. راست میگفت؛ الا اینکه زین و یراق کردن آن اسب، کمتر بر عهدۀ معتدلانی چون او بود. زینکننده اصلی چپهایی بودند که دایم او را از جهت بهقدر کافی انقلابی نبودن طعن و لعن میکردند؛ از جمله دانشجویان چپ مذهبی، که برای جلو زدن در چپیّت، از چپهای لامذهب، سفارت امریکا را اشغال کردند.
مهمترین دانشگاه فنی ایران به نام یک چریک چپگرای مذهبی است. در تهران دو اتوبان به نام نواب صفوی و فداییان اسلام وجود دارد و حتی خیابانهایی به نام پاتریس لومومبا (مبارز چپگرای افریقایی) و سیمون بولیوار (انقلابی ضداستعمار امریکای جنوبی) وجود دارد، ولی خیابانی به نام هیچیک از مراجع بزرگ شیعی که گفتیم در تهران نیست.
این موارد گویای چیزی در خصوص ماهیت اصالتاً چپ ۵۷ نیست؟
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
⚠️خاورمیانه 50 سال بعد
آیا تغییر اقلیم حیات خاورمیانه را به خطر میاندازد؟
#تجارت_فردا
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📣لطفا به دوستان خود اطلاع رسانی کنید .
✔ برنامه موسسه مِهان برای آمادگی آزمون ارشد و دکتری
کانال تلگرام : t.me/MehanClub
اینستاگرام : http://www.instagram.com/MehanClub/
واتس اپ : http://Wa.me/+989198407132
تلفن : ۶۶۴۷۸۶۰۸
📚 موسسه مِهان . پاییز۱۴۰۲📚
نظام توتالیتری با نوید بهبود بخشیدن به جامعه و زندگی شهروندانش به قدرت میرسد. و با ویران کردن شیوهی سازمان یافتن جامعه قدرتش را از دست میدهد، و بنابراین زندگی اکثر مردم را بدتر میکند. پایان رژیمهای توتالیتری، چه چپ چه راست، به شیوههای گوناگون پیش میآید، گاه خونین، گاه به نحو شگفتی سریع و صلحآمیز.
آنها گاه در یک قیام مردمی جارو میشوند؛ و در مواقع دیگر، پایان کارشان حاصل کار اصلاحطلبانی است که از درون نظام در دورهای سر برمیآورند؛ رژیم دیگر آشکارا همهی ابزارهای لازم برای برقرار نگاه داشتن نظم اجتماعی را حتی در پایهایترین سطوح از دست داده است.
حتی یک نظام توتالیتری نمیتوان یافت که روح و نشاط واقعی داشته باشد و شهروندانش را محکوم به سختیهای جسمی و روحی بیشتری از جوامع دموکراتیک نکرده باشد.
توتالیتاریسم با سپردن حاکمیتی نامحدود و بیتزلزل به شخصی واحد (که غالباً هم از لحاظ اخلاقی و روحی عنانگسیخته است) مصیبتی میشود نه فقط برای آنهایی که تحت حکومتش هستند، بلکه برای کُل بشریت.
روح پراگ
ایوان کلیما
ترجمه خشایار دیهیمی
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃همسنگران سرکوب
✍ شایان خسروی
چپ های تندرو مانند قضیه اخیر جلسه دفاع پایان نامه علوم اجتماعی دانشگاه تهران و سلطنت طلبان همسنگران حاکمیت در سرکوب و ریزش نیروهای خیزش انقلابی اخیر شده اند. صد البته، منظور تأیید بیانیه شرم آوری نیست که می خواهد قلم دانشجو را بشکند؛ درنگی است در اینکه، در سیاست و پیشروی جنبش انقلابی، مهمتر از نیت خیر داشتن، دانستن این است که نیروها در کدام جبهه و سنگرند.
خیزش اخیر فراگیرترین جنبش دوره مدرن ایرانیان بوده است. از تکاپوهای جنگهای با روس و جنبش تنباکو و مشروطه تا ملی شدن نفت و انقلاب ۵۷، چنین جنبشی از نظر شمول مناطق، اقوام، زن و مرد، مذاهب، کلانشهرها تا شهرهای کوچک و روستاها بی سابقه بوده است. آن هم آغازش با حق طلبی برای زنان باشد. این جنبش اگر سازماندهی داشت تا نیروهای بیشتری امیدوار شده بدان بپیوندند، نه تنها احتمال موفقیتش در ایران بسیار بود بلکه در کشورهای پیرامون نیز موج تحول خواهی را می گسترانید. جنبش هایی که سیال آغاز می شوند در صورت داشتن پایگاه گسترده – که این جنبش بخوبی داشت – اگر با مانعی سخت مواجه نشوند، خود را به اصطلاح پیدا می کنند و سازمان می یابند. این جنبش، در لحظه ای که می رفت خودسازماندهی کند و سهمگین شود با موج سواران کوچک مقیاسی مواجه شد که باعث دلسردی مردم شدند؛ مخصوصاً جلودار شدن رضا پهلوی و عبدالله مهتدی آبی بود بر آتش اعتراضاتی که طبقه متوسط وتحصیلکردگان غالباً آن را پیش می راندند. حاکمیت دریافته که اعتراضات ۹۶ و ۹۸ که عمدتاً شورش نان بود و شعارهایی که در حمایت از پهلوی سرداده شد هرگز صدای اکثریت ایرانیان بهویژه اغلب طبقات متوسط و بالا که تمایلی به بازگشت حکومت سلطنتی ندارند نیست. لذا، جمهوری اسلامی که با اپوزیسیون موثر شوخی ندارد و مثلاً ملی-مذهبی ها که می توانند برای اکثریت مردم ایران و دارای تفکر ملی گرایانه جاذب باشند همواره در تخریب سازماندهی شان کوشیده است، یا حتی روزنامه نگاری چون روح الله زم را از فرانسه به عراق و سپس ایران آورد و به دار آویخت، دست سلطنت طلبان را باز گذاشت. یاسمین پهلوی به راحتی به کشورهای پیرامون ایران سفر می کند، و حاکمیت روی آن تبلیغ می کند.
جمهوری اسلامی که خود پیش از آن برای تضعیف نیروهای مترقی کورد و کاستن از پایگاه اجتماعی دموکراتهای تحت فرمان قاسملو به چپ های تندرو چون کومله و پژاک میدان داده بود باز از حضور مهتدی بهره برد. فرد سیاستدانی چون قاسملو می توانست محور اجتماع نیروهای متعارض باشد. اکنون کومله و پژاک حتی در میان کوردستان هم پایگاه اکثریتیِ نه تنها حامی بلکه همنوا ندارند. نزدیک به دو دهه است که اکثر قریب به اتفاق نیروگیری شان از روستاهای محروم و طبقات فرودست آن مناطق است. پیش قراول شدن چنین نیروهایی حتی در خود کردستان هم در ریزش نیروهای جنبش موثر است تا چه رسد دیگر مناطق کشور. از این سیاست برای تضعیف اپوزیسیون در مورد بلوچستان نیز استفاده شده بود. در اوایل انقلاب مستقیماً و غیرمستقیم از روحانیون اهل سنت، مانند مولوی عبدالحمید حامی طالبان و واسط میان میان طالبان و ایران در سالهای حضور امریکا در افغانستان و تا پیش از جمعه خونین زاهدان، برای تضعیف خوانین بلوچ حمایت می شد.
این گونه میدان دادن به تندروهای علیه خویش برای تضعیف اپوزسیون، در عرصه سیاست رایج است. دو نمونه خارجی آن، که اتفاقاً علیه دولت ایران نیز استفاده شد. اسرائیل برای تضعیف نیروهای داخلی مجتمع پیرامون یاسر عرفات و دولت خودگردان و نشان دادن چهره ای خشن و غیرقابل قابل اعتماد از مبارزین فلسطینی راه را برای گسترش قدرت حماس هموار کرد. اسرائیل موفق شد تلاشهای دولت خودگردان و اعراب که توانسته بودند با اجماع بین المللی اسرائیل را به میز مذاکره در اسلو و شرم الشیخ بکاشنند و معاهداتی که تاحدودی منافع کشور فلسطینی را تأمین کند به شکست بکشاند. دیگری، تهدیدهای ایران علیه همسایگانش و اسرائیل است، اخیراً ظریف نیز بدان اذعان کرد. هسته اولیه اتحادیه عرب برای اتحاد علیه اسرائیل بود. عملکرد ایران بود که بحرین، امارات، مصر ومراکش را به نشست مشترک در اسرائیل و اکنون زمزمه صلح عربستان با اسرائیل سوق داد!
در مجموع، نتیجه عملکرد سلطنت طلبان و چپهای تندرو علیه جنبش انقلابی بوده است. در یک سال گذشته دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران از مراکز اعتراضات بود و میرفت که در مهرماه باز برخیزد. این جلسه پرهیاهوی پایان نامه یک چپ تندرو بود که توانست ۵۵ استاد این دانشکده که برخی شان چهره های منتقد بودند را به امضای بیانه ای سوق دهد که سال گذشته دولت در خواب هم نمی دید حتی نیمی از آنها جرأت کنند پای بیانیه ای در راستای مواضعش را امضا کنند.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃چرا صدای حاکم میتواند «درباره» انسان حرف بزند اما «با» انسانها نه؟
✍️ #احسام_سلطانی
صدای حاکم قادر به سخن گفتن با انسانها نیست. او فقط از «انسان» حرف میزند، از یک مقوله و مفهومی کلی و انتزاعی و ناملموس. او از یک موجود مرده (انسان) حرف میزند، از چیزی که نیست.
«انسان» وجود ندارد و آنها که همچنان با اتکا به این مفهوم به تحلیل وضعیت موجود میپردازند، هنوز قادر به فکر کردن به وضعیت موجود نیستند. این مفهوم درست مثل زن، مرد، زبان و فرهنگ ناکارآمد و مرده است و قادر نیست حتی اندکی از وضعیت زندگی انسانها را به ما نشان دهد. یکی از مسائلی که در ایران منجر به بیفکری شده است، منجر به ناتوانی در اندیشیدن، همین موضوع است؛ یعنی استفاده از زبان و مفاهیمی که بیشتر بازنماییکنندهی جهان ارباباند تا جهانی متمایز. نمیتوان با مفاهیم و ابزارهای مفهومیای که بارها ناکارآمدی خود را در توصیف وضعیت متکثر جامعه نشان دادهاند و با استفاده از مفاهیمی که گفتمان رسمی با اتکا به آنها راه تجاوز به انسانهای موجود را فراهم میکند، به موقعیت کنونی نگاه کرد و به واقعیت پی برد. این مفاهیم (زن، مرد، انسان، زبان، فرهنگ) واقعیت را از چشم ما پنهان میکنند و ابزارهایی در خدمت گفتمان رسمی هستند، در خدمت سرکوباند و با آنچه خود عامل سرکوب است نمیتوان پرده از شیوهی سرکوب برداشت.
صدای حاکم با اتکا به مفاهیمی که تکثر را از چشم ما پنهان میکنند و صرفاً یکسانی و یکپارچگی دروغین را به تصویر میکشند، عملاً توان حرف زدن با انسانها را از دست داده است. او مدام «درباره» انسان حرف میزند اما توان حرف زدن «با» انسانها را ندارد و اینجا تمایز میان «درباره» و «با» صرفاً تمایز میان دو واژه نیست بلکه تمایز میان دو نوع نگاه است. آن که صرفاً «درباره» انسان حرف میزند و نه «با» انسانها، اساساً به آدمی همچون یک شیء مینگرد و درکی از تفاوت و ارتباط و از سخن به طور کلی ندارد. در این جهانبینی «سخن» امری مازاد است، زبان امری مازاد است و آنچه بیشترین اهمیت را دارد پیروی کردن از الگوها، باورها و امور داده شده است. در چنین جهانی حرف زدن، سخن گفتن، گفتگو، ارتباط و تفاوت چه اهمیتی دارند؟
جهانی که این جهانبینی به نمایش میگذارد، جهانی است پیچیده به امور مقدس پنداشته شده و در جهانی که تقریباً هر چیز ارزش خود را از مقدار نسبت خود با امر مقدس پنداشته شده میگیرد، سخن گفتن چه اهمیتی دارد؟
سخن آنجا اهمیت پیدا میکند که امور نسبی شده باشند و هر صدا خود را فقط بخشی از جهان قلمداد کند و نه همهی جهان.
با وجود چنین صدایی، خشونت امری دائمی است، چرا که او خود را حقیقتی بیرقیب میداند. این صدا نه درکی از تکثر دارد و نه از حرف زدن و نه از گفتگو و نه از ارتباط و کمترین انحراف از آنچه او مقدس میپندارد، بیهیچ سخنی تنبیه و مجازات بهدنبال خواهد داشت.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
شر خفی و عظیم دیگری که برای جامعه بسیار خطرناک است وضعیتی است که انسانها امتیازات ویژهای برای خود و همفرقه ای هاشان قائل باشند و این امتیازاتِ نابجا را در لوای ظاهر دروغین الفظا فریبنده پنهان کنند. و حال آنکه در واقع این امتیازاتِ نابهجا با حقوق مدنیِ اجتماع در تعارض است. ... اما کسانی را مییابیم که همین امور [شیطانی] را به الفاظ دیگری بیان میکنند. آنهایی که تعلیم میدهند «با مرتدان نمیبایست صادق بود»، منظورشان چه چیز دیگری میتواند باشد. در واقع مقصود آنان این است که فقط آناناند که حق شکستن عهد و پیمان را دارند. زیرا آنها همه کسانی را که عضو فرقه آنان نیستند مرتد میخوانند و یا لااقل هرگاه مناسب بدانند چنین اتهامی را اظهار میکنند.
📖 نامه ای در باب تساهل (1689)، جان لاک ترجمه شیرزاد گلشاهی کریم
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃شما صاحب این مملکت نیستید؛ یادداشت روزنامه هممیهن درباره «هرکه نمیخواهد، برود»
✍️سیدعبدالجواد موسوی، شاعر و روزنامهنگار
🔺روزی که آن خانم محترم گفت، هرکس از وضع موجود ناراضی است جمع کند و از این مملکت برود، کمتر کسی فکر میکرد اینجمله زشت و زننده بهزودی به تئوری یک جناح سیاسی در ایران بدل شود و بزرگ و کوچک این جماعت به دیگران بگویند: اوضاع همین هست که هست؛ اگر ناراضی هستید جمع کنید، بروید. البته از اول هم معلوم بود که آن تمامیتخواهی افسارگسیخته، روزی از چنین جاهایی سر در خواهد آورد. آدمیزاد اگر اهرمی برای مهار نداشته باشد، حرص و ولعش سیریناپذیر است؛ حتی اگر این حرص را پشت شعارهای ارزشی و انقلابی پنهان کند.
🔺اگر همان روز اول بابت چنین توهینی به مردم ایران، توبیخ میشدید و به شما و دوستانتان میفهماندند که صاحب این مملکت نیستید، کار به این جاها نمیکشید. طبیعی است که وقتی کوسِ «أناَ رَبُّکُمْ الأعْلی» میزنید و کسی جلویتان را نمیگیرد، کار به همین فضاحتها میکشد. از تریبون رسمی مملکت به هموطنان خودتان میگویید: جمعکن برو! این ادبیات را اشغالگران صهیونیست هم در مقابل فلسطینیها بهکار نگرفتند. لااقل آن اوایل در پی تطمیع آنها بودند و خریدن زمینهایشان.
🔺جمعکن برو، فقط یک شعار خوشآهنگ نیست که لقلقه کوچک و بزرگ اینها شده باشد؛ یک عقیده است. یک عقیده فاسد سیاسی. دعوا هم فقط بر سر حجاب و سلائق شخصی نیست. آنهایی که از اوضاع دانشگاهها راضی نیستند، باید جمع کنند و بروند. آنهایی که از وضعیت رسانه راضی نیستند، باید جمع کنند و بروند. آنهایی که از انتخابات راضی نیستند، باید جمع کنند و بروند. آنهایی که از مهار تورم و بهار تورم راضی نیستند، باید جمع کنند و بروند. آنهایی که از بیکاری راضی نیستند، باید جمع کنند و بروند. آنهایی که از فدراسیون فوتبال راضی نیستند، باید جمع کنند و بروند. سرانگشتی هم حساب کنید، اکثر این مردم باید جمع کنند و بروند و شماها بمانید و مدینه فاضلهتان.ایرادی هم ندارد ولی حالا که چشم دیدن کسی جز خودتان را ندارید، لااقل تسهیلاتی برای جمعکردن آنهایی که باید بروند فراهم آورید، چون ممکن است همینجا بمانند و کار دستتان بدهند./هممیهن
رصدخانه مهاجرت ایران
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 مقدمهای بر دموکراسی: خدایی که شکست خورد
✍️ هانس هرمان هوپ
جنگ جهانی اوّل یکی از نقاط عطف بزرگ تاریخ مدرن است. با پایان آن، استحالهی کلّ جهان غرب از حکومت پادشاهی و شاهان حاکم به حکومت دموکراتیک-جمهوری و حاکمیّت مردم، که با انقلاب فرانسه آغاز شده بود، کامل گردید. تا سال ۱۹۱۴، تنها سه جمهوری در اروپا وجود داشت -فرانسه، سوئیس و، پس از ۱۹۱۱، پرتغال؛ و از میان تمام پادشاهیهای بزرگ اروپایی، تنها بریتانیا میتواند بهعنوان یک نظام پارلمانی طبقهبندی شود، یعنی نظامی که در آن قدرت عالی در اختیار پارلمان منتخب بود. تنها چهار سال بعد، پس از ورود ایالات متّحده به جنگِ اروپا و تعیین قاطعانهی نتیجهی آن، پادشاهیها بهکلّی از بین رفتند، و اروپا همراه با کلّ جهان وارد عصر جمهوریخواهی دموکراتیک شد.
در اروپا، رومانوفها، هوهنتسولرنها، و هابسبورگهای شکستخوردهی نظامی، مجبور به کنارهگیری یا استعفا شدند، و روسیه، آلمان و اتریش به جمهوریهای دموکراتیک با حقّ رأی همگانی -مرد و زن- و حکومتهای پارلمانی تبدیل شدند. به همین ترتیب، همهی کشورهای پسین نوبنیاد، بهاستثنای یوگسلاوی، قوانین اساسی جمهوری دموکراتیک را تصویب کردند. پادشاهیها در ترکیه و یونان، سرنگون شدند. و حتّی در جاییکه سلطنتها بهطور اسمی وجود داشتند، مانند بریتانیای کبیر، ایتالیا، اسپانیا، بلژیک، هلند، و کشورهای اسکاندیناوی، پادشاهان دیگر هیچگونه قدرت فرمانروایی نداشتند. حقّ رأی همگانی بزرگسالان استقرار یافت، و تمام قدرت حکومت در اختیار پارلمانها و مقامات «دولتی» (یا عمومی) قرار گرفت.
استحالهی تاریخی جهان از رژیم کهن فرمانروایی شهریاران یا شاهزادگان به عصر دمکراتیک-جمهوری جدید حاکمان برگزیده یا منتخب عموم را میتوان استحاله از اتریش و سبک اتریشی به آمریکا و سبک آمریکایی توصیف کرد. این موضوع به دلایل مختلفی درست است. نخست آنکه، اتریش جنگ را آغاز کرد و آمریکا آن را به پایان رساند. اتریش شکست خورد و آمریکا پیروز شد. اتریش تحت فرمانروایی یک پادشاه -امپراتور فرانتس یوزف- بود و آمریکا بهدست رئیسجمهور منتخب دموکراتیک -پروفسور وودرو ویلسون- اداره میشد. با اینحال، مهمتر از همه اینکه، جنگ جهانی اوّل یک جنگ سنّتی بر سر اهداف محدود سرزمینی نبود، بلکه یک جنگ ایدئولوژیک بود؛ و اتریش و آمریکا بهترتیب دو کشوری بودند که بهوضوح ایدههای متضاد با یکدیگر را مجسّم میساختند (و از سوی طرفهای متخاصم چنین قلمداد میشدند).
جنگ جهانی اوّل بهعنوان یک مناقشهی ارضی قدیمی آغاز شد. با اینحال، با دخالت اوّلیّه و ورود رسمی نهایی ایالات متّحده به جنگ در آوریل ۱۹۱۷، جنگ ابعاد ایدئولوژیکی جدیدی به خود گرفت. ایالات متّحده بهعنوان یک جمهوری بنا نهاده شده بود، و اصل دموکراتیک، که ذاتیِ ایدهی جمهوری است، بهتازگی، در نتیجهی شکست خشونتبار و ویرانی کنفدراسیون جداییطلب در برابر حکومت متّحدهی تمرکزگرا، به پیروزی رسیده بود. در زمان جنگ جهانی اوّل، این ایدئولوژی پیروزمندانهی جمهوری-دموکراتیک توسعهطلب، در رئیس جمهور وقت ایالات متّحده، ویلسون، تجسّم پیدا کرده بود. تحت مدیریّت ویلسون، جنگ اروپا به یک مأموریّت ایدئولوژیک تبدیل شد -امن کردن جهان برای دموکراسی و رهایی از حاکمان سلطنتی...
🖇 متن کامل: مقدمهای بر دموکراسی: خدایی که شکست خورد
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
🔺مومنان متوهم
☭ کمونیستهایی نیز که با آرامش خاطر ادعای ملحد بودن دارند، سرشار از ایمانند: آنان تنها در پی سازماندهی عاقلانه بهرهبرداری از منابع طبیعی و زندگی مشترک نیستند، بلکه سودای تسلط بر نیروهای کیهانی و جوامع را دارند تا به حل معمای تاریخ نایل آیند و نیز میکوشند ذهن و زبان آدمی را از افتادن در مسیری دور کنند که به رضایت از خود منتهی میشود.
📖 افیون روشنفکران، رمون آرون ترجمه پیروز ایزدی
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 کارخانهی قانون
✍🏻 رابرت لفِور
با توجّه به اینکه حکومت میتواند با دستگیری و مجازات مجرم کارکردی دفاعی داشته باشد، باید به حکومت در مقیاس گستردهتری نگاه کنیم.
بیدرنگ آشکار میشود که هیچ حکومتی در سرتاسر جهان وجود ندارد که این کارکرد ساده و حدّاقل تا حدّی سازنده را برای خود نگه دارد. پیشگیری از جرم و مجازات مجرم، در بیشتر موارد، به بخشهای فرعی دولت تبدیل شده است. در اصل، حکومتها از این حوزهی فعّالیّت بسیار فراتر رفتهاند.
امروزه حکومتها بهطور کلّی نه به جنایتکاران، بلکه به شهروندان قانونمدار میپردازند. هر شهروند قربانی تاکتیکهای تهاجمی حکومت است. حکومت، با در اختیار گرفتن قدرت مستبدّانه و تمامیّتطلبانهی تصمیمگیری دربارهی میزان پولی که نیاز دارد، کار را آغاز میکند. سپس پول را، بدون توجّه یا نگرانی برای وضعیّت اسفناک فردی، که یا باید آن را پرداخت کند یا مانند یک جنایتکار مجازات شود، جمعآوری میکند.
در مرحلهی بعد، حکومتها صدها و هزاران مورد از مقرّرات را وضع میکنند، که اعمال خاصّی را تجویز کرده، و دیگر موارد را ممنوع میکند. تقریباً هر کنش هر شهروندی «باید» و «نباید» قانونی خود را دارد.
فهرست ممنوعیّتها و اجبارها برای فهرستنویسی در اینجا بسیار بلند است. ولی این ممنوعیّتها و اجبارها مربوط به حوزههای زیر است: مدیریّت مشاغل، مجوّزها، مقرّرات ساختمانی، پهنهبندی، ساعات کار، قیمتها، تجارت، سهمیّهبندی، تحریم، یارانه، کمکهای بلاعوض، عبور و مرور، مونتاژ، تهمت، افترا، تجاوز، بهداشت، پاکیزگی، کیفیّت، کمیّت، روش کار، آموزشوپرورش، تلقین، تبلیغات، اخبار، تصاویر، اخلاقی، خوراک، نوشیدنی، پوشاک، مسکن، بهداشت، جاده، محصولات کشاورزی، حملونقل، پژوهش، توقیف، دیدگاه ذهنی، مبادله بستههای پست و غیره.
بهراستی میتوان گفت که تقریباً هیچ فعّالیّتی، که انسان بدان مشغول است، وجود ندارد، که رها از بند قانون باشد. به هرچه میخواهی بیاندیش، هرچه میخواهی انجام بده، قانون در جایی وجود دارد که یا مجبور و محدود میکند، یا منع میکند.
بهاستثنای تنفّس، قوانین نسبت به فعّالیتهای انسان همچون خارها و تیغهای خارپشتها و تشیها، ماهیّت تهاجمی دارند. و نتیجهی همهی این قوانین این است که هر فردی را که از هر نظر سازگاری پیدا نمیکند، قانونشکن قلمداد میکنند.
بنابراین، امروز یک فرد معمولی، تحت حمایت حکومت، تحت محاصره و تحت سلطهی حکومت، چندین بار در طول یک روز خود را قانونشکن مییابد.
و این واقعیّت او را از یک شهروند قانونمدار به یک شهروند قانونشکن تبدیل میکند و او را با هر جنایتکاری، که در واقع با اهداف تهاجمی قانون را زیر پا میگذارد، برابر میکند.
ولی حکومت، همانطور که نشان داده شد، نمیتواند به چیزی جز اطاعت همگانی، که باید آن را تحمیل کند، بپردازد. بنابراین، هرگونه تخلّف از قانون، به یک جرم قابل مجازات تبدیل میشود.
و در حالیکه حکومت طبقهبندیهای خاص -مدنی، کیفری و مانند آن- را حفظ میکند، این واقعیّت همچنان باقی میماند که حکومت حتّی در امور مدنی نیز میتواند افراد را، با جدیّت، مجازات و دستگیر کند، و چنین خواهد کرد.
این اشتباه و خطای حکومت نیست. این ماهیّت حکومت است. این نکتهی اصلی است که در نهایت باید درک شود.
حکومتی که قواعد و احکام بیکرانی را تصویب و اجرا میکند، با این کار، خلاف شخصیّت و سرشت خود عمل نمیکند. این کاملاً براساس شخصیّت و منش اوست. این روشی است که هر حکومتی به آن عمل میکند. و هرچه یک حکومت معیّن دوام بیاورد، قوانینی که وضع میکند بیشتر خواهد بود.
تصویب قوانین و اجرای آنها، کار حکومت است. این قوانین مجموعهی تولیدی تمام تلاشهای حکومت است. بنابراین جای شگفتی نیست که هزاران و هزاران قانون جدید در هر سال بهوجود میآیند. اگر چنین چیزی رخ نمیداد، آنگاه مایهی شگفتی میبود. حکومت کارخانهی قانون است.
حکومت قوانین را به همان شیوهای، که هر کارخانهی دیگری فلزات را قالبگیری میکند، تصویب میکند. حکومت ابزار قانونگذاری است.
ولی، در حالیکه کارخانهای که فلزات را قالبگیری میکند، محصولی عرضه میکند که بهطور کلّی برای شهروندان مفید است و شهروندان خاصّی داوطلبانه آن را خریداری میکنند؛ کارخانهی حکومت، اجبار و زوری را که اصولاً برای خود حکومت مفید است، قالبگیری میکند، و این محصول پیشاپیش به مردم فروخته میشود، مردمی که هرگز در موقعیّتی نیستند که از خرید امتناع کنند و سر باز زنند.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 بازآزماییی تجربههای شکست خورده
✍ #سعید_معدنی
در خبرها آمده بود در آستانه قرن پانزدهم شمسی و در قرن ۲۱ میلادی که یک مادر آمریکایی ایرانی تبار موفق به رفتن به کره ماه شده، قرار است در دانشگاه مشهد دختران و پسران در کلاس درس جدا از هم بنشینند. بازهم جای شکرش باقیست که کلاس ها را تفکیک نکردهاند. احتمالا در آینده با این روند دولت فعلی این اتفاقات هم بیفتد. خواندن این خبر نسل ما را به سالهای دههی ۶۰ و ۷۰ میبرد. آن سالهایی که دانشجویاناش از این تجربیات بسیار دیدهاند و شنیدهاند که همگی به شکست انجامید.
سال ۱۳۷۲ است. سه دوست که دانشجوی کارشناسی ارشد هستیم، تصمیم گرفتیم به عنوان تجربه و تمرین به اصفهان برویم و در کنکور دکترا شرکت کنیم. آن سالها هر دانشگاه آزمون دکترای جداگانه میگرفت. بسیار شنیده بودیم دانشگاه اصفهان از آن دانشگاههای بسیار سختگیر نسبت به پوشش و ظاهر است. از در که وارد میشویم متوجه میشویم با دانشگاه شیراز بسیار متفاوت است. رئیساش دکتر رزمجو یک چشم پزشک موفق اما سوپر حزباللهیی جناح راستی است. آنقدر تعصب جناح راست آن سالها را داشت که در جریان تبلیغات انتخابات سال ۱۳۷۶ خاتمی را به دانشگاه اصفهان راه نداده بود! همان دانشگاهی که خاتمی خود از آن فارغالتحصیل شده بود.
بر در و دیوار ورودی دانشگاه اصفهان نوشته بودند شلوار لی، پیراهن آستینکوتاه و چند مورد دیگر و از جمله کشیدن سیگار ممنوع است. یکی از ما شلوار لی پوشیده، یکی هم پیراهن آستین کوتاه، دو نفرمان هم سیگار دستمان بود. آزمون در روزهای آخر هفته برگزار میشد. یک شب در اصفهان ماندیم. نگهبانها گیر نمیدادند اما تعجب میکردند که چقدر اینها راحت هستند. ما در دانشگاه شیراز از این محدودیت ها کمتر داشتیم. اگر چه قوانین را بر دیوار چسبانده بودند اما نسبت به اصفهان آزادتر بودیم. تعریف میکنند دکتر رزمجو که سالهای ۶۴ تا ۷۶ ریاست دانشگاه را به عهده داشت گاهی خود بر کار حراست ورودی دانشگاه نظارت مستقیم میکرد تا همهی قوانین محدود کنندهی پوشش و ظاهر مراعات شود. ( البته خاطرم نیست که آیا آن سالها هم به نگهبانی دم در حراست میگفتند یا نه؟)
داستانی را تعریف میکنند که آن سالها نقل جمع های دانشجویی بود. نمی دانم شوخی است یا جدی! میگفتند یکی از دانشجویان دختر دانشگاه اصفهان چشمان زیبایی داشت طوری که همه پسرها ناخودآگاه نگاهاش میکردند. حراست دستور داد که عینک بزند تا پسران به گناه نیفتند! دختر صاحب چشمان زیبای خدادادی بی انصافی میکند و از فردای هشدار، یک عینک بسیار زیبا و جذاب به چشم میزند. باز دانشگاه را به هم میریزد و حراست معترض میشود. آخر قبول می کنند بدون عینک به دانشگاه بیاید. از این سختگیریهای سطحی، قشری و ظاهری در دانشگاههای آن سالها زیاد بود. مثلا در همان تجربه دو روز حضور در دانشگاه اصفهان دیدیم که در آمفی تئاتر دانشگاه یک پرده ضخیم بین قسمت دختران و پسران آویزان کرده بودند. این پرده آنقدر با نوک مداد و خودکار سوراخ شده بود که جای سالم نداشت!
همانطور که گفتم در آن سالها(اوایل دهه ۷۰) درشیراز درس میخواندیم دانشجویان راحتتر و آزادتر از مثلا دانشگاه اصفهان بودند و اصفهان به همان سختگیری دههی ۶۰ ادامه میداد. شنیده بودیم گزارشهای فسادو پروندههای تخلفات دانشجویان اصفهان بسیار بیشتر از دانشگاه شیراز بود. طبیعی است، هم طبق سخن معروف "هر چیزی را منع کنید انسان حریص تر می شوند" و هم طفلک دانشجویان دانشگاه اصفهان با آن نظارت سخت هر حرکتشان تخلف محسوب می شد.
اکنون خبر می رسد در دولت ابراهیم رئیسی دوباره میخواهند به آن سالها برگردند، در کنار تصفیه و برکناری استادان منتقد و ناموافق، دانشجویان را هم چک کنند و محدودیتهای دهههای نخست انقلاب را دوباره احیا کنند. امیدواریم چنین نشود. نوجوان و جوان که بودیم روحانیون بر روی منبر و معلمان درس دینی دائما به ما میگفتند: "المؤمن کَیّس" و یا " انسان عاقل از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود" و بسیار روایت و احادیث از این دست. نمی دانم چرا میخواهند تجربه شکست خورده دهه ۶۰ - ۷۰ را دوباره تکرار کنند. تازه در چنین روزگاری که به مدد وجود شبکههای اجتماعی ارتباطی چت و ارتباطات بین دانشجویان، راحتتر و بیشتر انجام می شود. اگر سیاست های محدود کننده دهه ۶۰ دوباره تکرار شود یک فاجعهی شکستخورده است که هزینه آن از ته ماندهی اعتبار مذهب پرداخت خواهد شد.
بههرحال خود دانید. قدرت در دست شما صاحبان رای اقلیت مردم است. ریش و قیچی دست خودتان است. هر چه می خواهید انجام دهید. اما یادتان باشد بر ۸۵ میلیون مردم با طیفهای فکری گسترده حکومت میکنید. انسانهایی که دانایی و متوسط هوششان از دولتمردان حاکم بیشتر است.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
فاجعه یک واقعه نیست که تاریخ را به هم می زند بلكه فاجعه آن است که هیچ اتفاقی نمی افتد. حضور همیشگی زمان همگن یا حضور همیشگی سلطه.
والتر بنیامین
🌎جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
🔴 مجله CEO World: سوئیس شادترین کشور جهان و امارات متحده عربی شادترین کشور عربی است
🔺براساس شاخص جهانی شادی، سطح شادی در بیش از یکصد و چهل کشور جهان در هفت عامل تعادل بین کار و زندگی، میزان مراقبت ها و رفاه اجتماعی دولت برای شهروندان، سطح درآمد فرد، کیفیت مراقبت های بهداشتی، سطح فساد در کشور، آموزش با کیفیت و آزادی اندازه گیری می شود.
🔺براساس این شاخص، سوئیس، ایسلند ، دانمارک، نروژ و فنلاند به ترتیب شادترین کشورهای جهان در این شاخص محسوب می شوند.
🔺در شاخص مذکور از افغانستان، یمن، رواندا، بوتسوانا و تانزانیا به ترتیب به عنوان غملگین ترین کشورها یاد شده است. ایران در رتبه ۱۰۴ این رتبه بندی قرار گرفته است.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY