انسان باید هر روز
کمی موسیقی گوش کند،
کمی شعر بخواند
و روزی یک تصویر زیبا ببیند
تا علایق دنیوی نتواند حس زیباشناسی را که خداوند در روح او قرار داده است، از بین ببرد.
گوته
«شام آخر»
اجرای مجدد
نسخهی بیکلام
آهنگ و تنظیم: واروژان
ترانهسرای نسخهی اصلی: شهیار قنبری
خوانندهی نسخهی اصلی: ستار
سولوی فلوت اجرای مجدد: مهران سراجیان
اجرای اصلی: ۱۳۵۵ استودیوپاپ
اجرای مجدد: ۱۳۹۷ ارکستر جز فیلارمونیک ارمنستان
به رهبری یرواند یرزنکیان
صدابرداری و میکس: ویگن داوودی
@LyricsNotes
@VigenDavoodi
بعد تو داغترین سوژه ی مردم بودم !
قل هوالله احد... رکعت چندم بودم ؟
#علی_رمضانیان_لنگرودی
از چشمانت
رد شب را بیرون کن
امروز صبح دیگری ست
به لبهایت گلهای سرخ بزن
گردنبندی از مرواریدهای دریا
ناخن هایت را به رنگ دلم رنگ کن
امروز صبح دیگری ست
مطمئن باش
من عاشق تو خواهم ماند
تا باز شب بیاید و
کهکشان راه شیری درون وجودت حلول کند
نزار قبانی
من از سرانجام آن بوسه
به نوشته ای بر سنگ
بدل شدم
که خزندگان از جستن
وباران ها از شستنم
عاجز اند
کوبیده بر ذهنی معیوبم
با ماری در شقیقه
که ارث در ارث
زاده می شوم
چنگ می کشم به گرده و موهایم
و زمان انگار
پراکنده فراموشی ی مرا
در جا جای جهان سنگ شده...
#وسعت_الله_کاظمیان_دهکردی
#برگه_شوندان
بیست و سومین شماره ماهنامه ادبی هنری اجتماعی توتم
ویژه «خشونت »منتشر شد
در این شماره می خوانید
۱-سخن سردبیر
رویامولاخواه
۲-خشونت در تناسبات امور فردی و اجتماعی
سولماز نصرابادی-دکتر ایمان نمدیان پور-روح الله آبسالان
---
بخش اندیشه و فلسفه
۳-مسئولیت اجتماعی:
دکتر ایمان نمدیان پور
۴-جنبش زیر پوستی خشونت سمبولیک و بازتولید بی هویتی
آیدین آریایی
۵-گستره ی ویرانی فرهنگ خشونت
بهمن عباس زاده
۶-بررسی ارادهی آزاد از منظر اسپینوزا و دکارت
میثم واحدی دانشجوی دکترای فلسفه
۷-جستاری دربارهی زبان و ادبیات
عادل عبیات
___
بخش خبر
۸-مصاحبه با محمد جانبازان شاعر و منتقد
پرسشگر:روح الله آبسالان
----بخش اجتماعی
۹-عدم خشونت و تاریخیت آن
علی پیرنهاد
۱۰-چگونه پایههای جوامع مردسالار بر خشونت علیه زنان شکل گرفته است
دکتر شیما سلطانی زاده
-----
بخش هنر
۱۱-هنر و خشونت
کاری از مجموعهی آرت بال
دکتر الناز زاهد-دکترسمیه سبحانی-مهدیه مخملیانفر-شقایق بالندری
هنر سینما و نمایش
۱۲-نگاهی به فیلم متهم از کتایون اسلامی
۱۳-جهان دلوزی در اسارت میل به کشتار،مروری بر فیلم انسان سگ را گاز می گیرد
محمدرضا قائمی
۱۴-یادداشتی بر فیلم کنت
به کارگردانی پابلو لارائیس
امیرحسین تیکنی
-------------
بخش کودک و نوجوان:
۱۵-یادداشتی بر نمایش «همه بگید سیب»
صادق کیانی مقدم
۱۶-یادداشتی بر کتاب سایان و هزار و یک گلین بالا
سولماز نصرابادی
۱۷-بازبینی خشونت در ادبیات کودک و نوجوان
امیرارسلان حدیدی
-----
ادبیات داستانی
۱۸-طنز متضاد
دانیال نوازی
۱۹-تحلیلی بر رمان کوتاه گنبدهای قرمز دوست داشتنی نوشتهی صحرا کلانتری با نگاهی بر فیلم بزرگراه گمشده اثر دیوید لینچ
از روح الله آبسالان
۲۰-خشونت به روایت تصویر با نگاهی تطبیقی بر رمان کوتاه مسخ کافکا و نامهای به پدر
ندا پیشوا
۲۱-نگاهی تحلیلی بر داستان کوتاه«اعلان»
از ایلزه آیشینگر
رویامولاخواه
----
۲۲-داستان ها
۱-لحظه نوشتهی فاطمه دریکوند
۲-دنیای همگن نوشتهی وحید خیرآبادی
۳-ملاقات در فروشگاه نوشتهی حمید نیسی
۴-خواستگاری نوشتهی مجید بختیاری
۵-روی چهارم سکه نوشتهی آرش تهرانی
---بخش شعر و ادب
۲۳-شعر هرمسی و خاستگاه هرمنوتیکی آن
دکتر فرخ لطیف نژاد
۲۴-بررسی موسیقی کنار در شعر مریم حسین زاده
دکتر نادر ابراهیمیان
۲۵-برای نگاهی که از دامنههای کوه بالامیرود
نگاهی به مجموعه شعر مونتانا از ایمان صفری
دکتر وسعت الله کاظمیان دهکردی
۲۶-مسئله زبان فالیک
بررسی اجمالی به رویکرد فالیکی در اشعار علی باباچاهی
دکتر سعید جهانپولاد
---
۲۷-اشعار به کوشش سیمین بابائی
۱- وسعت اله کاظمیان دهکردی
۲- اعظم ملک پور
۳- روزبه شکیبایی
۴- حسن رئیسی
۵- سوفیا جمالی صوفی
۶- فرزانه ولی زاده
۷- زینب ساعدی
۸- حجت صالحین
۹- سیروس امیری زنگنه
۱۰- فاطمه موسوی چکامه
۱۱- سمیه جبرائیلی
۱۲- نسرین تقی زاده دزفولی
۱۳- سیده شهرزاد کلانتری
۱۴- ابوذر خادم
۱۵- امیر حسن خاکشور
۱۶-سیمین بابائی
/channel/shavandanpage
لینک سایت
https://totem-mag.com/dp-34-1386-1
آدرس سایت
totem-mag.com
پست در اینستاگرام
https://www.instagram.com/p/C3IlAJRKaM7/?igsh=amM5OWZhOWFibTk5
ایمیل دبیرخانهی توتم
totemmag2020@gmail.com
تلگرام توتم
@totemmag
مرا دوست بدار
پیش از افتادن درخت از سایه
پیش از باران تند
که لانه ی مرغ کوهی را ببرد
پیش از بسته شدن آخرین مغازه
در شب بی ماه
مرا دوست بدار
پیش از هرج ومرج خیابان های صبح
مرا دوست بدار
پس از فروردین
که ازنوک انگشتان من
پروانه سر بزند
پس از رویایی که
آخرین شعر من است
پس از برگشت تو و
رسیدن ریشه های تاکستان
به کمر گاهم
مرا دوست بدار
در لحظه ای که
دلت می گیرد.....
#وسعت_اله_کاظمیان_دهکردی
࿐
شروعامروز؛
این دهان بستی دهانی باز شد
کاو خورنده لقمه های راز شد
#مثنوی_مولانا دفتر سوم
به نظر من ،در این بیت ،مفهوم راز را باز گو می کند.
راز ، عظمت درونه ی واحد آدمی
ست نسبت به آن چه بر ملا یی ی آن ،ابتدا خود راز مند را و سپس توی در آن یا حتا مجموع خرد و کلانی را هم دچار چالش ها و اتفاقات گاه ناگوار می اندازد.
راز باید گنجینه ی ارزمند درون ها باشد اگر گوشه ای از آن به بیرون سرایت کند دیگر راز نیست و راز به نظر من ،از مقدسات بشری ست
و حتمن نباید از دهان ،فاش شود از نگاه و ایما و رفتار و نوع نگارش کلمه هم دهان های دیگری هستند که خورنده ی نامریی ی راز اند.
یادم آمد به غلط فاحش مصطلح شده ی « راز پنهان »در شعر حافظ که در اخلاف و اسلاف او نیز اتفاق افتاده است :
دل می ود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان ،خواهد شد آشکارا
( حافظ)
ای به عالم کرده پیدا راز پنهان مرا
من کیم کز چون تویی بویی رسد جان مرا
(عطار)
#شعر
( یافته شده )
عمیقا غرق در اندیشههای خویش
در جنگل گام برمیداشتم
به جستجوی هیچچیز نبودم
و همین هدف اصلیام بود.
در سایه،
گل کوچکی را دیدم
که همچون ستارگان میدرخشید،
زیبا همچون دیدگانی مهربان!
خواستم بچینمش که ناگهان
با نهایت ظرافت ندا در داد:
اگر ساقهام چیده شود
آیا لازم است پژمرده گردم؟
همه وجودش را از زیر خاک بیرون کشیدم
حتی ریشههای کوچکش را
و به باغم
در خانۀ زیبایم آوردمش.
و دیگربار،
در زمین کاشتمش
در گوشهای آرام
اینک تا ابد
ساق و برگی گسترده خواهد داشت
و به شکوفایی خود ادامه خواهد داد ...
#یوهان_ولفگانگ_گوته
ترجمه: فریده مهدوی دامغانی
به خاطر نمی آورد هیچ کس
اوراق نیم سوخته ی صبح را
در گودال خاطرات
و نشستن لکه های تاریک را در
دوباره های زمستان
بیاد نمی آورد هیچ کس
عبور ابرهای بی برکت را
از مزارع کلمات خشکیده ی من
و هجوم براده های نفهمیده ای که
مرز نامم را، سم می پاشد
آن جا که جهان
در معرض ریزش است
و به قدر یک نفس
تا چراغ های خاموش
فرصت باقی ست
#وسعت_اله_کاظمیان_دهکردی
#آندری_تارکوفسکی
#andrei_tarkovsky
#The_Mirror (1975)
باور نمی کنم ..
آنچه را که از پیش اخطار می شود ..
و نمی ترساندم پیش گویی ها...
نمی گریزم از بهتان و شوکران...
مرگی در این جهان نیست ..
ما جاودانه گانیم ..!
همه چیز جاودانه است !
هراسی از مرگ نیست ..
نه در هفده سالگی ..
و نه در هفتاد سالگی !
تنها نور هست و حقیقت ...
و نیست مرگ و تاریکی ...
اکنون همه بر ساحلیم ...
و من یکی از آنانم که تور می کشند !
هنگامی که جاودانگی می آید ..
به هیات ماهی ها ....
#آرسنی_تارکوفسکی
برشی از فیلم "آئینه"
#آندره_تارکوفسکی از سربازان خسته ای
که در گل و لای باز می گردند و دکلمه
شعری پر از نور و امید از پدر کارگردان
#آرسنی_تارکوفسکی با صدای جاودانه ی #پرویز_بهرام...
این شعر حیرت انگیز است ..!
شاعر اگر به جهان نور و روشنی گام نهاده
باشد در رقت بارترین و خشونت آمیزترین
مظاهر هستی هم نور و روشنی می یابد ..
خاطرم سرشار باد
از یاد آن زمان که
به من بگویی
دوستم داری
و من شادمانه و دگرگون
تا سپیدهدم
خواب در چشم نیاورم.
خورخه_لوئیس_بورخس
مفهوم دلهره
مفهوم دلهره در همهی نوشتههای اگزیستانسیالیستها یافت میشود. اما این مفهوم نزد کییرکگارد یک زمینهی مذهبی دارد. و در مفهوم دلهره( Dread)(آلمانیان از Angst سخن میگویند و فرانسویان از Angoisse. برخی از نویسندگان انگلیسی anguish یا حتا anxiety را هم برای این مفهوم برگزیدهاند)ایدهی گناه همعنان است. دلهره حالتی است که پیش از یک جهش کیفیتی از یک مرحلهی زندگی به مرحلهی دیگر دست میدهد. کییرکگارد دلهره را ( نفرت مهرآمیز و مهر نفرت آمیز) تعریف میکند. پسرکی را مثال میآورد که دلش برای ماجراجویی غنج میزند و تشنهی چیزهای شگفت و رازناک است. کودک هم بهسوی ناشناخته کشیده میشود و هم، همچون تهدیدی برای امنیت خویش، از آن میگریزد. این حالت با ترس فرق دارد. زیرا ترس با چیزی کاملا معین سروکار دارد، خواه واقعی یا خیالی، مانند مار در رخت خواب یا زنبوری که بخواهد آدمی را نیش بزند، حال آنکه سروکار دلهره با چیزی است هنوز ناشناخته و نامعین. وآنچه کودک را هم به خود میخواند و هم از خود میراند همانا چیز ناشناخته و رازناک است. * کییرکگارد این ایده را در مورد گناه به کار میبرد. به گفتهی وی، روح در حالت بیگناهی در حالت خوابناکی است و از خود جدا نشده است و هنوز هم گناه را نمیشناسد. دلهره همان امکان آزادی است. هنگامی که به آدم در حالت بیگناهی گفتند که اگر دردمرگ نیز به جان او افتد از میوهی درخت دانش نیک و بد نخورد، او نه میدانست که بد چیست و نه مرگ چیست. زیرا تنها با سرپیچی از این بازداشت بود که این دانش به دست میآمد. اما همین بازداشت در آدم ( امکان آزادی... امکان هشداردهندهی توانستن) را بیدار کرد. در رابطه با خیر نیز دلهره هست. برای مثال، انسانی غرقه در گناه را فرض کنیم. او چه بسا از امکان بيرون آمدن از این حالت آگاه باشد و همچنین آن حالت کششی برای او داشته باشد. اما در عین حال چه بسا همان اندازه که حالت گناه آلودگی را دوست دارد، از آیندهی آن نیز بیمناک باشد. در این وضع او را دلهرهی خیر فرو میگیرد. * این براستی دلهرهی آزادی است. *ضد گناه فضیلت نیست بلکه ایمان است( بیماری منتهی به مرگ) وضع کسی که از گناه خود آگاه شده باشد کمابیش همچون وضع کسی است که بر لبهی پرتگاه ایستاده باشد و از امکان پرتاب کردن خویش آگاه باشد و هم احساس کشش به پرتاب کردن خویش داشته باشد و هم احساس وازنش. ** جهش ایمانی به معنای رستگاری است نه نابودی. دلهره امکان او را در چنگال خود نگاه میدارد تا زمانی که او را نجات بافته به دست ایمان بسپارد. او در هیچ جای دیگر روی آسایش نخواهید دید
وسعت اله کاظمیان دهکردی
وقتی ابژه،سوژه را می خورد....
نقدی بر شعری از سیمین بابایی( چاپ در ماهنامه ی ادبی ی توتم)
.
" عرق خشکیده بر بیرق ماه "
چیست در پس این شب برهنه
در تلذذ این بستر نحس
که می آفریند
درد
که می زاید رنج
رنج ...
رن ج....
و رنجآب/
این شیرابه ی سکوت
که شعله در می کشد
از سریره ی/ معوج آفاق
چون عطر صندل سلاطین
برخاسته/ ازخطوط سوخته ی شرق
زبانه های سرخ
در حصار وحشی تبر
شتک زده/ بر جمجمه ی ترد درخت
نعلین گناه/
گن ااااه
آهِ منجمد
در پوستین اغیار
تاخته/ در حنجره ی تاریک اشباح
بسان شیوع سقوط ..
در لیقه ی بی تکلف نکاح
چند متر آفتاب
ببند به بازوان متعفن قوانین
از انبوهِ عبور
به خالی ترین گدار تن
تا عرق خشکیده بر بیرق ماه
پیراهن شب/ به لکنت افتاد
به یمن زهرخند مذاب
وسعت بی درنگ هیچ/ ادله می بارد
بر زخمی کهنسال/ در اندیشه ی مرگ
ای نجابت مهجور..
ای گسسته..
در حلقوم کلمات
من از دروازه های خواب
به رخت صدات/ پل می شوم بر تن واژه ها
می گریزم/ به استقبال انزوای مرکب
در توازن معلق زفاف
منی که در خویش ساکن است
فصل الخطاب آینه هاست
#سیمین_بابائی
پیشا رنجی از سطر « چیست در پس این شب برهنه..»شعله کشان،سطر های پسین تا واپسین را می سوزاند.
اندوهی فراهم از هجمه ی شکل های نا روا که سرتاسر زیست ویران آدمی را در می نورد.
شکل این معنا،از پیشا متنیت شعر،حرکتی دایره وار در تمامیت تاریخ محذوف زن دارد.
چیستی ی این نگره در آموزه های ناروای زمان به مفهوم تام و ژرف آن بر موجود ی به نام «زن» به چشم میخورد.
انگاری شمایل«ژرژ تابای» ظهور می کند که ابژه ای به نام زن درسوژه ای به نام مرد،مثله می شود
«... چیست در پس این شب برهنه/در تلذذ این بستر نحس/که می آفریند درد/ که می زاید رنج/ رنج.../ رن ج.....»
برآیند عصبیت لحن شاعر را می توان در تکرار بجای رنج با امتداد مستمر آن با قید سه نقطه و مثله کردن رنج که هم ذات پنداری ی من در شعر را واگویه می کند.
لذت درد ،پاردکسیکال این شعر است که مدام در نوزایی و رستن است.
بابایی به لحن رنجاب سکوت،حرف می زند کهاز سریر تاریخ در عطر صندل و خطوط سوخته ی مشرقیان هماره تاریک،چون تیری از چله تنهایی ی عظیم ما،به ما باز خورد دارد.
حرکت سوژه ی شعر با گسست هایی ناهموار از:
«... از سریره (سریر, درست است) معوج آفاق/ چون عطر صندل سلاطین...»
تا« در حنجره ی تاریک اشباح..» به همواری ی «بسان شیوع سقوط....» تا آخر می رسد
مهجوری ، تعلیق و تعقید عبارات در این تکه ی منفک از سوژه را باید در ذهن سانسور گر شاعر، جستجو کنیم زیرا شعر در سایر قسم ها از سلاست و روانی ی نسبی،بهره مند است.
توالی ی سوژه در حتا ناهمگونی ی متغیر اشیا هم،یک سوست تا آن جا که در کنار بهره مندی از بار موسیقایی و استعاره های کم ساخته، درخشان است.
«...می گریزم به استقبال انزوای مرکب/در توازن معلق زفاف/ منی که در خویش ،ساکن است/فصل الخطاب آینه هاست.»
در شعر سیمین بابایی ،ناهمگونی هایی در اشیا، رخ می دهد که می تواند محل دال ها و مدلول ها را کور کند این وضعیت را می توان در « لیقه ی بی تکلف نکاح» یا «نعلینگناه» پیدا کرد.
گسست های خوانشی ،بین «...از خطوط سوخته ی شرق»و«زبانه های سرخ/ در حصار وحشی تبر...» التذاذ فضا های ی پیشین را می کاهد و ایستایی ی چند لحظه،پیامد نبود فضا ی بینا بین است.
«..چند متر آفتاب ببند/ به بازوان متعفن قوانین/ از انبوه عبور/ به خالی ترین گدار تن / تا عرق خشکیده بر بیرق ماه...»
از بسیاری ی سطر های اتمیک ،دل چسب شعر بابایی اند که ژرف ناکی ی اندیشه ی او را بر می تاباند
یا «...وسعت بی درنگ هیچ/ ادله می بارد بر/ زخمی کهنسال/ در اندیشه ی مرگ...»
یا در تکه از شعر که بسامد حرف ندا «ای» فرایند توالی ی خوشایند سوژه را
مستمر کرده و به آن زیبایی ی دانستن،عطا کرده است:
«ای نجابت مهجور/ای گسسته در حلقوم کلمات/ من از دروازه های خواب/ به رخت صدات،پل می شوم...»
البته می تواند سطر بعد «بر تن واژه ها» نباشد زیرا رخت می تواند کلمه باشد برای مرجع صدا.
از منظری دیگر «ایگو» فروید ی از این جهت،در شعر ،بارز است که من در شعر،رخ تابی فمنیستی به خود می گیرد
اما می توان گفت،سیمین بابایی در القای اندیشه و ساخت زیبا شناسیک شعر،موفق بوده است.
چرا نگاه نکردم؟
تمام لحظههای سعادت میدانستند
که دستهای تو ویران خواهد شد
و من نگاه نکردم
تا آن زمان که پنجرهٔ ساعت
گشوده شد و آن قناری غمگین چهار بار نواخت
چهار بار نواخت
و من به آن زن کوچک بر خوردم
که چشمهایش، مانند لانههای خالی سیمرغان بودند
فروغ
تنهایی ام را ورز می دهد
لب خوانی ی آوازی مهجور
راهی به قصد شعر کندن از
گلوگاه
و پخشیدن جوهری قرمز
در هوای نا معلوم
وسعت اله کاظمیان دهکردی
من تمام پلّهها را آبی رفتم
آسمانِ خانه یِ ما
آسمانِ خانه یِ همسایه نبود
من تمام پلّهها را که به عمقِ گندم می رفت
گرسنه رفتم
من به دنبالِ سفیدی اسب
در تمام گندم زار فقط یک جاده را میدیدم
که پدرم با موهایِ سفید از آن میگذشت
من تمام گندم زارها را تنها آمده بودم
پدرم را دیده بودم
گندم را دیده بودم
و هنوز نمی توانستم بگویم: اسب من
من فقط سفیدیِ اسب را گریستم
اسب مرا درو کردند
« احمد رضا احمدی»
نمی توانستم
به فصل تونباشم
گاهی اگر
گِلی می شدم با بذر علفی به کفشت
می خواستم به خانه ات بیایم
گوشه ترین حیاطت را
سبز شوم
زیر پلکان تو بخز م
دست بکشم به دامن و ساق پات
و گلدان هایت را
از شعر و نوازش
خوشحال کنم که تنها
وجود ی از صدا و نام بودم و تو نمی شنیدیَم
و تو نمی خواندیَم به
فصلی که می خواستم و نمی توانستم به لب های تو برسم
#وسعت_اله_کاظمیان_دهکردی
پندار ماهی ی کوری در
قنات ست
تاریکانه تقلایی فراموش شده
حال شعر های خش انداخته
بر کاسه ی جمجمه و زخم داده
به حنجره
نایستاده از بی توانی
بر حیاط مملو رفت و آمد
چراغی که می توانست
دهان باد را خرد کند وقتی
چاله های سنگ روییده می گریستند
این فراخنای مرگیده را می گویم
این صبح تلخیده را می نویسم
#وسعت_اله_کاظمیان_دهکردی
چرخی در حوضی که
تو انگشت کشیدی
چرخی در هوایی که تو
جا گذاشتی
می بینی ماه
به تاریکی ی چند شبه نرفت
حول صدای برفی ی تو ایستاد
و ماغ کشیدند
به دور گاه مطمئن
و بر چرای دایم ،چرخیدند!
چقدر بچرخانی دارد
شرابی که راز را می نوشد و
پس می دهد
حوصله را کش می آورد و
بوی مشمئز مردن دارد
#وسعت_اله_کاظمیان_دهکردی
داستان کشتیای که در فیلم آلمانی "تایتانیک" غرق شد و بسیار بیشتر از فاجعه تایتانیک واقعی کشته داد.
در سال ۱۹۴۳، آلمانهای نازی فیلمی با عنوان "تایتانیک" ساختند. این فیلم مانند کشتی تایتانیک واقعی اما به شیوهای متفاوت تاریخ ساز شد.
هدف فیلم گسترش تبلیغات نازیها بود، اما به قیمت جان کارگردانش و همینطور غرق کشتی مورد استفاده برای فیلمبرداری تمام شد و افراد بیشتری از فاجعه تایتانیک واقعی را کشت.
فیلم «تایتانیک» در ۱۹۴۳ توسط نازیها در اوج جنگ جهانی دوم برای نشان دادن ارزشهای والای آلمانی و مهارتهای صنعت فیلمسازیشان ساخته شد، در واقع سازندگان فیلم سعی کردند غرق شدن کشتی را تقصیر استکبار امپریالیستی غرب بدانند. این وسواس شدید غربیها نسبت به بازارهای سهام بود که باعث شد کشتی را با سرعت خطرناکی از میان کوههای یخ عبور دهند، زیرا مالکان کشتی به دنبال شکستن رکوردهای عبور از اقیانوس اطلساند تا ارزش سهامشان افزایش یابد.
«تایتانیک» آلمانی با بودجه ۴ میلیون رایشمارک - معادل تقریباً ۱۸۰ میلیون دلار امروز - یکی از گرانترین فیلمهای قرن بیستم بود. فیلمبرداری در می ۱۹۴۲ در یک بندر تحت اشغال آلمان در دریای بالتیک و روی کشتی اس.اس آرکونا، یک کشتی اقیانوس پیمای قدیمی که توسط نیروی دریایی آلمان سفارش داده شده بود، آغاز شد. از همان ابتدا نشانه هایی از دردسر وجود داشت. کارگردان کهنهکار فیلم، با درخواست مجموعههای فنی پیچیدهتر، با مقامات نیروی دریایی آلمان در افتاد، اقدامی که بهعنوان برداشتن بودجه از اقتصاد جنگ تلقی میشود.
سربازان در حال خدمت از خط مقدم جنگ برای ساخت فیلم آورده شدند تا به عنوان نیروی کمکی مشغول به کار شوند اما به آزار بازیگران زن پرداختند. مه باعث کاهش دید در دریای بالتیک و سختتر شدن فیلمبرداری شد. گوبلز دستور داد یکی از شخصیتهای اصلی فیلم بازنویسی شود. مقامات آلمانی ابراز نگرانی کردند که فیلمبرداریهای شبانه خطر بمباران هوایی متفقین را تشدید میکند.
داستان فیلم به همراه دستکاریهای قابل توجهی در حقیقت بود، برای مثال اضافه کردن یک افسر خیالی آلمانی به داستان که در طول غرق شدن کشتی به همراه دوست سابقا آلمانیاش، تنها مسافرانی هستند که با فرومایهگان انگلیسی مخالفت میکنند، چندین کودک را نجات میدهند، از جمله دختری که والدینش با چمدانهای پول فرار کرده و او را برای غرق شدن رها کرده بودند.
دستکاری حقایق در فیلم برای مطابقت با دستور کار نازیها به معنی مشکلات بیشتر در ساخت بود. کارگردان که از مداخله مقامات نظامی در صحنه فیلمبرداری و این واقعیت که برداشتهای روزانه باید برای تایید به برلین ارسال میشد ناامید شده بود، اظهاراتی را به انتقاد از رژیم نازی بیان کرد. او توسط فیلمنامه نویس فیلم به مقامات گزارش و سپس دستگیر شد، توسط گوبلز مورد بازجویی قرار گرفت و صبح روز بعد در سلول زندانش به دار آویخته شد.
فیلم توسط یک کارگردان گمنام تکمیل شد. سالنی که قرار بود اولین نسخه فیلم در آن نمایش داد شود، شب قبل از اکران توسط نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا بمباران شد.
سرانجام اولین نمایش عمومی «تایتانیک» در نوامبر ۱۹۴۳ انجام شد. اما مهمترین منتقد آن - گوبلز - به طور مشخص تحت تاثیر قرار نگرفته بود. او این فیلم را در دسامبر ۱۹۴۲ دیده بود که منجر به دستور ممنوعیت اکران آن در آلمان شد و به جای آن در پراگ به نمایش درآمد.
گوبلز وزیر تبلیغات نازیها معتقد بود که صحنههای وحشت، غرق شدن و مرگ در فیلم برای تماشاگرانی که در زیر بمباران های پیدرپی زندگی میکنند خوشایند نخواهد بود. او همچنین میترسید فیلمی درباره کشتی محکوم به فنا که توسط کاپیتانی بیصلاحیت اداره شده است، پیام اشتباهی در مورد اثرات جنگی که آلمان درگیر آن بود، ارسال کند.
«تایتانیک» یک فاجعه تجاری بود که تقریباً تا ۵۰ سال در آلمان اکران نشد، اگرچه به دلیل احساسات ضد سرمایهداریاش، پس از جنگ به روسی دوبله شد و در بخشهایی از بلوک شرق به نمایش درآمد.
اما بدترین بحران پس از اتمام ساخت فیلم رخ داد و ربطی به صنعت فیلمسازی نداشت.
پس از پایان فیلمبرداری، کشتی که به عنوان «تایتانیک» استفاده شده بود، برای مدت کوتاهی در جابجایی نیروها در اطراف بالتیک مورد استفاده قرار گرفت و سپس به عنوان کشتی - زندان طبقهبندی شد و در خلیج لوبک پهلو گرفت.
در سوم مه ۱۹۴۵، سه روز پس از خودکشی آدولف هیتلر، ۶۰۰۰ زندانی که در یک اردوگاه کار اجباری نگهداری میشدند و توسط نازیهایی که میخواستند جنایات خود را از متفقینِ در حال پیشروی پنهان کنند به این کشتی منتقل شدند. (برخی برآوردها تعداد زندانیان را تا ۷۰۰۰ نفر تخمین میزند.)
از ساخته های بسیار زیبای آهنگساز مشهور ایتالیایی"انیو موریکونه"
"عشق قدیمی" ، موزیک متن فیلم
"پرنده های بزرگ و پرنده های کوچک"
به کارگردانی "پیر پازولینی"
لذت ببرید ..
درخواب زنی هستم که از چیزی می ترسد
درراه رفتن مردی که نمی آید
ومی چرخم درمداری پوسیده
نه ستاره هام، چشمک می زنند
نه چشم هایت ستاره می شوند
ومن
به آن دورها اشاره می کنم
که هیچ وقت
نزدیک نمی آیند
#وسعت_اله_کاظمیان_دهکردی
نمی خواهم
صورتم را به ستاره ای بسایی
از ابر های آتش فشان
مرا رد کنی
بیایی با
ترکه ای پُرِ میوه ی ندیده
بریزی تو بشقاب و بروی
نمی خواهم
از کشتی سند باد برایم
نارگیل و وانیل و ماهیان سخن گو بیاوری
یا حتا خدا باشی
در سختی های رسولان
حبه های گیاهان و شربت و کتاب
نازل کنی
می خواهم فقط
زن باشی و
دوستم داشته باشی
#وسعت_اله_کاظمیان_دهکردی
بی تو
نامم جنازه است
راه می روم و بدنم بو نمی دهد
صدای ساییدن استخوان ها یم
پرنده ها و حشرات را می پراکند
نیمیم اسکلت و نیمیم پوست است
فقط فَکَم به تکلم شعر و تو
تکان می خورد
#وسعت_اله_کاظمیان_دهکردی.