با هنر ، ادبیات، فلسفه و روانشناسی مجموعه ای ساخته شده و خواهد شد برای اندیشیدنی کیفی تر ، و زیستنی شادتر . لطفا با نشر لینک کانال ، این اهداف را سهیم شوید.
آدمی در خلا عطر زمین خواهد مرد
راز باران و گِل و خاکِ زمین شیدایی ست
وای از آن دم که زمین دم نزد در دل آب.
نهر خواهد خشکید
نفس زندگی سبزه و گل می گیرد
وای از هیمنه ی دوده ی سنگین سیاه.
ماهی چشمه ی ما بیتاب است
ابرها کوچیدند
وای از این رفتن و بیتابی و مرگ.
#مسیحا
١٧ آبان ١۴٠٣
@khialatesarzadeh
دلواپسی از روایت ها
گاهی گیر می دهد به دلت
آسمانی که روی زمین ست
و ستاره بخت ات را
تا نفس ِآخر
در مشت می فشارد.
و تو اما
گستره ی هفت آسمان نیستی
که همه را می شود
در گوشه ی این دل جا داد
جغرافیای بی خط وُ خطوطی
که می زند بیرون از کرانه های بود وُ نبود
تا گفته باشد
وسعت ِآن همه زیبایی
پوست ِ عالم وُ آدم را می ترکاند.
مباد جایی مرا
این گونه که منم به زبان بیاوری
و پای مرا بکشانی
به ناشناختگی ِ آمپول ها و قرص هایی
که مرا
از من می دزدند
و زیبایی تو را
چون عکس های تحریمی
از در وُ دیوار بر می کَنند.
بگذار بشود بسرایمت
پیش از آن که
وسعت ِ آسمان
در روایات ِ خاص
گفتمان ِ سوراخ ِسوزن ِ چشم های کم بین شود!
دکتر #نصرت_الله_مسعودی
آبان / ۴۰۳
@khialatesarzadeh
پرتوِ دیدارِ خوشش
تافته در دیده ی من
آینه در آینه شد
دیدمش و دید مرا ...
#هوشنگ_ابتهاج
@khialatesarzadeh
أريدُ يَدَيكِ لِأحمِلَ قلبي ...
دو دستت را به من بسپار
که با آن ها دلِ خود را نگه دارم ...
#محمود_درویش
@khialatesarzadeh
یک شعر عاشقانه
از پشت پنجره
به باران نگاه کردم
باران خیس شد
ساعتی بعد
مهتاب سوت زنان از کوچه گذشت
بیدار که شدم چیزی را فراموش کرده بودم
چیزی شبیه یک نام
اما یادم افتاد که هیچگاه نامت را نمی دانستم
صبحدم
مهتاب در کنج آبی آسمان
چنان به رنگ صبح در آمده بود
که گویی از خاطرات اش تهی شده بود
#حسین_رسول_زاده
@khialatesarzadeh
تفاهمی است میان من و تو و گل سرخ
رفاقتی است میان من و تو و پاییز ...
#محمدعلی_بهمنی
@khialatesarzadeh
تو
چون آتشِ شقایقها
که مخفیانه
درخوابِ طلاییِ گندمزار گام مینهد،
به
همهچیز
سِرایَت میکنی ...
#کریستیان_بوبن
@khialatesarzadeh
و خوابهایم
طبیعتِ فرّارِ خویش را
از دست دادهاند،
چپیدهاند درونم ...
#رضا_براهنی
@khialatesarzadeh
من از کجا ؟ پند از کجا ؟ باده بگردان ساقیا
آن جام جان افزای را بر ریز بر جان ساقیا
بر دست من نه جام جان، ای دستگیر عاشقان
دور از لب بیگانگان، پیش آر پنهان ساقیا
ای جان جان جان جان، ما نامدیم از بهر نان
بر جه، گدا رویی مکن در بزم سلطان، ساقیا
رو سخت کن ای مرتجا، مست از کجا شرم از کجا ؟
ور شرم داری یک قدح بر شرم افشان ساقیا !
برخیز، ای ساقی بیا، ای دشمن شرم و حیا
تا بخت ما خندان شود، پیش آی خندان ساقیا !
#مولانا
گویش: #هما_ارژنگی
@khialatesarzadeh
آینه درآینه
#مهدیه_محمدخانی
#هوشنگ_ابتهاج
@khialatesarzadeh
در گرامیداشت هشتمین سال درگذشت «توران میرهادی»
آدم هیچوقت نمیتواند تصور کند که همیشه زنده میماند. ما همه یک روز آمدهایم و یک روز میرویم. بنابراین خیلی خوب است که آدم، بودن از نوع دیگر را بشناسد. یعنی به بودن از نوع دیگر برسد.
توران میرهادی در کتاب «مادر و پنجاه سال زندگی در ایران» به کوشش سیمین ضرابی
#کارگاه_فیلم_کارآ #کارستان #کاری_کنیم_کارستان #توران_خانم #توران_میرهادی #شورای_کتاب_کودک #فرهنگنامه_کودکان_و_نوجوانان #رخشان_بنی_اعتماد #مجتبامیرتهماسب
@khialatesarzadeh
دیده شود حال من ار
چشم شود گوش شما
غزل_مولانا
@khialatesarzadeh
جا ماندم میخواستم پرنده باشم
و پرواز کنم حال اکنون درخت ام
با عمیق ترین ریشههایم جا ماندم
#جان_یوجل
@khialatesarzadeh
در تاریکی بی آغاز و پایان
دری در روشنی انتظارم رویید ...
#سهراب_سپهری
@khialatesarzadeh
من به یک درخت روزی
دل بسته ام کنارش
درختی قد
همواره خواهم
در آستانه تنهایی کشید
#حسین_رسول_زاده
@khialatesarzadeh
خورشید روزی برای همهی ما به یک اندازه طلوع خواهد کرد، شاید ما آن روز را نبینیم
اما زندگی چیزی جز امیدواری نیست ...
#ناظم_حکمت
@khialatesarzadeh
عزیزترینم !
مثل جنگ های جهانی
مثل سال های وبا
مثل روزهای قرنطینه
مثل شب های دلتنگی
خواهد گذشت
تمام خواهد شد
این روزهای تلخ نیز !
تنها عشق خواهد ماند
و بوسه های ناتمام
و یک آغوشِ گرمِ همیشگی | #طاهره_اباذری_هریس ...
#mim
@khialatesarzadeh
کودکی هایم گذشت
وسعتِ بی انتهای آبیِ آن روزها
بیشه های سبز
باغ های سرخِ از انگورها
همچنان خوابی که بی تعبیر ماند...
از پدر پرسیده بودم:
رنج چیست؟
پس چرا دستانِ من از آن تهی ست
باز هم پرسیده بودم
معنیِ اندوه چیست؟
کودکی هایم گذشت
زندگی اینک سوآلاتِ مرا
_بی حضورِ روزگارِ کودکی
بی حضورِ گرم ِ لبخندِ پدر
سخت پاسخ داده است:
دست هایم غرقِ رنج
سینه در اندوه ، گم
#احمد_نجاتی
@khialatesarzadeh
به هم که رسیدیم ، توقف نکردیم راه افتادیم رسیدیم به پلکانی که تهش پیدا نبود ، روی پله اول هر دو با هم پا گذاشتیم، دوم و سوم و بیستم ...یک پله از من عقب ماند...دو پله، سه پله،...صدایش کردم ، جواب نداد...برگشتم ، نبود...هیچ وقت فکر نمی کردم بالا رفتن از نردبان خیال آسان تر باشد تا پایین آمدن از آن...
تکه ای از یک خیال طولانی
#افسانه_نجاتی
@khialatesarzadeh