با هنر ، ادبیات، فلسفه و روانشناسی مجموعه ای ساخته شده و خواهد شد برای اندیشیدنی کیفی تر ، و زیستنی شادتر . لطفا با نشر لینک کانال ، این اهداف را سهیم شوید.
موسیقی متن فیلم یک داستان ساده
محصول سال ۱۹۷۸ فرانسه به کارگردانی کلود سوته و با بازی درخشان رومی اشنایدر که در ژانر درام اجتماعی ساخته شد.
#mim
@khialatesarzadeh
حجت _ اشرف زاده
دلم گریه میخواد
تویی علاجِ
غم ما...
تويي مسيحِ
دَم ما...
#اوحدی
@khialatesarzadeh
قف علي ناصية الحلم وقاتل ...!
روی پرتگاه آرزو بایست و بجنگ ...!
#محمود_درويش
@khialatesarzadeh
إنني أقول لك كل شيء لأنني أفتقدك، لأنني أكثر من ذلك -تعبت من الوقوف بدونك ...
همهچیز را به تو میگویم چون دلتنگت میشوم؛ چون چیزی بیشتر از دلتنگ شدن هستم ... از سرپا ماندن و ادامه دادن بدون تو خسته شدهام ...
#غسان_كنفانی
@khialatesarzadeh
حتی اگر بهار در هرم تابستان بسوزد
و خاکسترش را باد خزان ببرد
همین که بنشینی
دل به دلم دهی
تا بشنوم هر آنچه نمی گویی
تا بگویم هر آنچه نمی شنوی
همه قندیل های یخ شکوفه می شوند ...
#افسانه_نجاتی
@khialatesarzadeh
«برف میبارد»
گلدان شمعدانی لبهی پنجره
میخواهد
ستارههای فروافتادهی برف را
بچیند ...
برف میبارد
و همهجا را برهم میریزد
و محو میکند ردپاهای چوبی نردبان سیاه را ...
فرو میریزد بر تقاطع محصور در برف خیابان ...
برف میبارد
برف میبارد ...
که این ردای کهنهی وصله شدهی گنبد آسمان است
که آرام آرام
زمین را
میپوشاند ...
#بوریس_پاسترناک
خالق رمان دکتر ژیواگو
@khialatesarzadeh
آدونیس میخواند:
آهنگ
خبری نیست هیچ، هیچ
مینوازد آرام نسیم روی گیتار درخت
خبری نیست هیچ، هیچ
هیهات اگر این هیچ را کلام پرکند هیهات
رویا ببین رویا ببین
که رویا جز حقیقتِ خردسال نیست
و از من نه، از خود بپرس
افقی نیست فروبسته مگر در خرد تو
چه بسیار اما
شعر بیدارمیشود سحرآمیخته بسان خانهای در فضا آویخته
و ساکنِ خانه مهاجری است به نام معنا.
@khialatesarzadeh
عادت به حضور ، ارزش مکانی انواع را یکسان می سازد. آنگاه که حضوری در چشم کسی بدیهی شود، نوعی اطمینان قلبی در او به وجود می آید و دیگر از هیچ کنشی، هیچ اقدامی، هیچ عملی، هیچ کلامی ؛ مبادایی به دل راه نمی دهد. بداهت حضور تو، او را جسارت می بخشد، پس ضرورت رعایت را، نادیده می گیرد. غیاب یک امر بدیهی، تمام معادلات را بر هم می ریزد.
گاهی باید نبود آنجا که همیشه هستیم تا به مدد غیاب قدر حضور دانسته شود ولو به حرمان و افسوس !
مرگ، زندگی را از بداهت عاری می سازد، مرگ، واقعه ای است که شوکت و شکوه زندگی را هویدا می سازد؛ چنان که غیاب درست در لحظه بداهت آن حضور، توجه ها را به سمت ارزشهایش معطوف می دارد. روزی که بداهت از در وارد شد یا مرگ یا غیاب، خود گزیری است بی امان ، چاره ای ست بی گمان.
تکه ای از یک خیال طولانی
#افسانه_نجاتی
@khialatesarzadeh
زمانی که مرا میآزارند، سعی میکنم روح خود را بقدری بالا ببرم که آن اذیت و آزار، به من نرسد ...
#رنه_دکارت
@khialatesarzadeh
متروی تجریش
بهمن ۱۴۰۳
قیمت دلار ساعت به ساعت بالاتر میرود و حالا از ۹۴ هزار تومان گذشته است.
جوانی در متروی تجریش میخواند
بیا بنویسیم مثل درس مثل مشق
تو کتاب تاریخ فردا
بیا بنویسیم ما هنوز زندهایم
زیر بار غم ها و دردا
بیا بنویسیم روزگار قاتل امیده
ولی ما میدونیم شب تار آخرش سپیده
جنگ و قهر و تحریم و ستم
این جهان پلشته
کی میدونه غیر خودمون
چی به ما گذشته
هیشکی توی تاریخ قد ما
خون دل نخورده
واسهی یه ذره زندگی
این همه نمرده
ته همهی این غما
باز ما سربلندیم
یه روزی میاد که باهم
دوباره بخندیم
@khialatesarzadeh
اندیشههایم را به طراوت اقاقی
به یاد تو و
آمدن بهار
سبز خواهم کرد
زمستان میرود
بهار را
به وسعت زیباییش
برای جوانه زدن
در تو پیدا میکنم
شاعر:
#فرشته_خوشخو
#mim
@khialatesarzadeh
Adagio Albinoni (Strings and Organ)
@khialatesarzadeh
من بدون اینکه غذایم را بخورم بهدنبال تهیهی کتاب راه میافتم ... و هیچگاه دوست نداشتهام کتاب قرض کنم زیرا همواره خواستهام کتاب مطلقا مال من باشد تا بتوانم مدتها با آن زندگی کنم ... و همیشه بهنظر میرسد که کتابها هم مثل آدمیان سرنوشت مخصوص به خود را دارند ... آنها به سوی مردمی که منتظرشان هستند میروند و درست در موقعش به آنها میرسند ... کتابها از مواد زنده تشکیل شدهاند و مدتها بعد از مرگ صاحبانشان همچنان به پرتوافکنی در ظلمات ادامه میدهند ...
با یونگ و هسه
#میگوئل_سرانو
@khialatesarzadeh
گشادهایم دکان شفا ز ساده دلی
در آن دیار که درد از دوا گریزان است ...
#طلوعی_کشمیری
@khialatesarzadeh
حزنی در درونم هست
پیدا و پنهان؛ یک غریبهگی ...
#جان_يوجل
@khialatesarzadeh
برای حسرت یک زندگی معمولی:
آه که فقط
تاقچه ای
برای چراغی
باغچه ای
به یاد باغی
پنجره ای
رو به آبادی
و پرده ای که در آغوش باد می رقصد
تا انتهای تماشا...
#افسانه_نجاتی
چه می خواستم
مگر چه می خواستم
جز چیدن سبزی از باغچه کوچکم
و شستن در کنار حوضِ
پر از بوسه ماهی و رنگ ماه
و آراستن تربچه های نقلی
با دو شیار
و کوزه سفالینی پر از آب
و شنیدن نام کوچکم با لحنی مهربان...
#افسانه_نجاتی
@khialatesarzadeh
کی می شود
آن سوی *میله ها*
برف ، شکوفه کند
یخ ، آتش گیرد
آفتاب بتابد
دختران برقصند
پسران بخندند
آزادی جوانه زند
بهار شود...
دیر نیست...
دور نیست...
این وعده دروغ نیست...
عکس و متن #افسانه_نجاتی
@khialatesarzadeh
شب که می شد در دورترین خوابهایم،
طعم صبح جمعه را میچشیدم ...
#سهراب_سپهرى
@khialatesarzadeh