ادبیات و موسیقی یاری ام می کنند تا زندگی کنم. دنياى ادبيات و موسیقی، زيباترين قسمت زندگيه و وقتى واردش بشى، لذتى مى برى كه هرگز نمى تونى تركش کنی 🌹 شروع مطالب، 6، December,2017 لینک ابتدای کانال: https://t.me/literatur0/2 @literatur0 ══🍃🌸🍃🌸🍃═
@literatur0
══🍃🎋🍄🎋🍃═
تو مپندار کز این در به ملامت بروم
دلم اینجاست بده تا به سلامت بروم
ترک سر گفتم از آن پیش که بنهادم پای
نه به زرق آمدهام تا به ملامت بروم
من هوادار قدیمم بدهم جان عزیز
نو ارادت نه که از پیش غرامت بروم
گر رسد از تو به گوشم که بمیر ای سعدی
تا لب گور به اعزاز و کرامت بروم
ور بدانم به در مرگ که حشرم با توست
از لحد رقص کنان تا به قیامت بروم
#حضرت_سعدی
@literatur0
══🍃🎋🍄🎋🍃═
ﺭﻭﺯﯼ ﺁﻳﺪ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ﻫﻴﭻ ﺗﻤﻨﺎ ﻧﮑﻨﺪ
ﺩﻳﺪﻩﺍﻡ ﻏﻨﭽﻪ ﺑﻪ ﺩﻳﺪﺍﺭ ﮐﺴﯽ ﻭﺍﻧﮑﻨﺪ
ﻳﺎﺩ ﺁﻏﻮﺵ ﮐﺴﯽ ﺳﻴﻨﻪی ﺁﺭﺍﻡ ﻣﺮﺍ
ﻣﻮﺝ ﺧﻴﺰ ﻫﻮﺱ ﺍﻳﻦ ﺩﻝ ﺷﻴﺪﺍ ﻧﮑﻨﺪ
ﺩﻳﺪﻩ ﺁﻥﮔﻮﻧﻪ ﻓﺮﻭﺑﺴﺘﻪ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ
ﺻﺪ ﭼﻤﻦ ﻻﻟﻪ ﺩﻣﺪ، ﻧﻴﻢ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﻧﮑﻨﺪ
ﻟﻴﮏ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮐﻪ ﺳﺮﻣﺴﺖ ﻣﯽِ ﺯﻧﺪﮔﻴﻢ
ﺩﻟﻢ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﻧﻴﺎﺳﺎﻳﺪ ﻭ ﭘﺮﻭﺍ ﻧﮑﻨﺪ
ﺍﺯ ﻟﮕﺪ ﮐﻮﺏِ ﻫﻮﺱ، ﭘﻴﮑﺮ ﺗﻘﻮﺍ ﻧﺮﻫﺪ
ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﺍﻳﻦ ﺩﻝ ﺳﻮﺩﺍﺯﺩﻩ ﺭﺳﻮﺍ ﻧﮑﻨﺪ
• سیمین بهبهانی
@literatur0
══🍃🎋🍄🎋🍃═
هر ناکامی، صحنه ای می سازد برای بازی رفتاری الاکلنگ وار؛ جایی که دو کودک به نام های «خشم» و «گناه»، بی وقفه بر آن بالا و پایین می روند.
اما این دو تنها نیستند! هر کدام والدینی دارند: خشم زیر سایه ی خودشیفتگی رشد کرده، و گناه در آغوش وجدان.
هر زمان یکی از این والدین زور بیشتری بیاورد، کفه ی الاکلنگ به نفع فرزند او سنگین میشود.
اگر خودشیفتگی پیروز شود، خشم، تو را به آسیب رساندن به دیگری سوق می دهد؛
اگر وجدان چیره شود، گناه، تو را وامی دارد که خودت را مجازات کنی؛
و تو که خود را در این بازی گرفتار می بینی، کافی ست کمی فاصله بگیری...
بر نیمکتی بنشین و تماشایشان کن!
همین نگاه آگاهانه، قدرت نیرنگ را از آنها می گیرد.
شاید، فقط شاید، در پرتو این آگاهی، آن دو کودک دست از جدال بکشند و در آشتی و تعادل، «قرار» را مهمان دل تو کنند.
@literatur0
══🍃🎋🍄🎋🍃═
#ارسالی
واسه گرفتن این عکس دو تا نگهبان همراه من بودن و یکی از بهترین شبهای عکاسیم بود.
رد ستارههای آسمان شب بر فراز کاخ اختصاصی کوروش
محوطهی میراث جهانی پاسارگاد
استان فارس
@literatur0
══🍃🎋🍄🎋🍃═
#ارسالی
طرف پرسید کجاییای؟
گفتم ایرانی
کلی شبیه ایموجی سجده شد که وااای ایرانیا خیلی تحصیلکردهن، گفتم خب آره، مهمه براشون.
گفت خیلی هم باهوشن... گفتم اوممم... حالا باشه! لطف داری
گفت باهوشترین مردم دنیان اصلاً، دیگه قاتی گفتم برادر ولمون کن!
گفت نه! من میدونم! شما از همه مردم جهان باهوشترید! میدونی چند تا ایرانی تو ناسا کار میکنن؟!
دیگه نگفتم اینو خودمون چو انداختیم!
گفتم نه نمیدونم.
خلاصه بچهها، اون قضیهٔ ناسا تا اعماق خارج هم نفوذ کرده!
@literatur0
══🍃🎋🍄🎋🍃═
#چه شب ها
#استاد_بنان
با کس نگفتم...🖤🌿
@literatur0
══🍃🎋🍄🎋🍃═
عشقبازی را چه خوش فرهاد شیرین کرد و رفت
جان شیرین را فدای جان شیرین کرد و رفت
یادگاری در جهان از تیشه بهر خود گذاشت
بیستون را گر ز خون خویش رنگین کرد و رفت
• فرخی یزدی
#ارسالی
طوفان فلوریدا؛
تصویری که یک مرد از داخل خانهاش گرفته است!
این یعنی کارخانه شیشه، قاب، گسکت، نصاب، استراکچر، ریل ... همه و همه کارشون رو به بهترین نحو انجام دادهاند که داره چندین تن فشار رو تحمل میکنه!
@literatur0
══🍃🎋🍄🎋🍃═
امروز و با حرکات موزون شروع کنیم 🔥🔝
@literatur0
══🍃🎋🍄🎋🍃═
میخواهم و میخواستمت، تا نفسم بود
میسوختم از حسرت و عشق تو بسم بود
عشق تو بسم بود، که این شعلهی بیدار
روشنگر شبهای بلند قفسم بود
آن بختگریزنده دمی آمد و بگذشت
غم بود، که پیوسته نفس در نفسم بود
دست من و آغوش تو، هیهات که یک عمر
تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود
بالله، که بجز یاد تو، گر هیچ کسم هست
حاشا، که بجز عشق تو، گر هیچ کسم بود
سیمای مسیحائی اندوه تو، ای عشق!
در غربت این مهلکه فریادرسم بود...
• فریدون مشیری
@literatur0
══🍃🎋🍄🎋🍃═
روستای شگفت انگیز در #اسپانیا
بسیار دیدنی...❤️👌
@literatur0
══🍃🎋🍄🎋🍃═
#استاد_بنان
دل و جان بردی اما،
نشدی یارم...
نشدی یارم...
@literatur0
══🍃🎋🍄🎋🍃═
#ارسالی
دوست آلمانیم بعد چند وقت بهم زنگه زده میگه: «نودل میخوام؛ نیستی برام بیاری؟»
گفتم خدایا این چی میگه، من چرا باید براش نودل ببرم؟!
یادم افتاد مهمونی که بود، این نصف بسته ماکارونی شو خونهام جا گذاشته...
خدایاااااااا اینا دیگه کین..!😐
@literatur0
══🍃🎋🍄🎋🍃═
قدردانی یعنی احساس رضایت از اکنون.
وقتی از یک چیزی لذت میبرید شما در حال قدردانی هستید.
هر گاه احساس خوبی نسبت به چیزی دارید، حتی اگر آن را هنوز ندارید، شما دارید به زبان احساس به هستی میگویید: از این بیشتر..!
@literatur0
══🍃🎋🍄🎋🍃═
امروز استادم نقل قولی از بزرگی میکرد در تعریف قدیس.
میگفت: «قدیس کسیست که در شرایطِ بغایت غیرانسانی، انسانی عمل میکند.»
آری انسان معمولی بودن، انتهای تقدس است.
@literatur0
══🍃🎋🍄🎋🍃═
عکاس اسپانیایی رفته نزدیک یکی از آتشفشانهای ایسلند که در حال خاموش شدن بوده و دوربین رو فرستاده به آسمون و اینجا رو پیدا کرده و این لحظهی بینظیر رو ثبت کرده!
جمجهی آتشفشانی...
@literatur0
══🍃🎋🍄🎋🍃═
#ارسالی
امروز یه بچه رو آورده بودن آرایشگاه موهاشو کوتاه کنه
بچه ترس عجیبی از مو کوتاه کردن داشت
وقتی به زور نشوندنش رو صندلی و ماشین گذاشتن پا موهاش جیغ میزد و تند تند میگفت ببخشید معذرت میخوام اشتباه کردم مامان دوستت دارم
همه به حرفاش میخندیدن
ولی من تو حرفاش چیزای وحشتناکی می دیدم..!
@literatur0
══🍃🎋🍄🎋🍃═
یک وقتهایی هست که بايد بگذاری موسیقیای که دوستاش داری و باهاش خاطره ساختهای، با صدای بلند در خانه پخش شود.
چای دم کنی و بگذاری نتها در چای سرریز شوند. آنوقت دو تا چای بریزی و بگذاری روی میز و با غيابِ دیگری حرف بزنی.
هی حرف بزنی با کسی که آن سوی میز ننشسته است.
آوازهایی که مادرم به من آموخت- رابرت لینزیЧитать полностью…
@literatur0
══🍃🎋🍄🎋🍃═
مرز داشتن یعنی توانایی نگهداری از خویشتن در برابر بلعیده شدن توسط دیگری .یعنی توان دیدن و به رسمیت شناختن این واقعیت که دیگری حتی صمیمیترین آدمها میتوانند غریبه باشند با آنچه برای من مهم است و از آنسو من هم مجازم که غریبه بمانم با آنچه برای دیگری اولویت دارد.
اما مسئله فقط این نیست که چرا مرز نمیگذاریم؛
مسئله مهمتر این است که چرا گاهی فقط با خشم میتوانیم مرز بگذاریم. چرا باید به انفجار برسیم تا بتوانیم بگوییم: دیگر کافیست؟
خشم مرزگذار، خشم آخر است؛ خشم آخر خط.
آنجا که ناتوانی در تحمل درد بیمرزی، با ناتوانی در گفتن نه گره خورده؛ آنجا که آدم برای دوست داشته شدن باید «همیشه در دسترس»، «همیشه درککننده» و «هرگز ناراحتکننده» باشد.
در چنین روانی، مرز داشتن یعنی تهدید به طرد شدن و تنها شدن و بنابراین، تا وقتی هنوز امیدی به رابطه هست، هنوز دوستم دارد، هنوز شاید تغییر کند سکوت میکنم، نرمش میکنم، جا به جا میشوم، خودم را نادیده میگیرم.
تا آن لحظهای که ذهن دیگر نمیتواند دوام بیاورد
و پرخاش میشود شکلی از نجات: نجات روان از انحلال در دیگری.
اینجاست که اهمیت عمل بدون پرخاش جلوهگر میشود؛ نه به عنوان تکنیک، بلکه به عنوان بازسازی رابطهام با خودم: برای وفاداری به احساس خودم از اهمیت داشتن.
این یعنی برقراری مرز از موضع حرمت نفس، نه از موضع زخم. یعنی خود را سزاوار دانستن رابطهای که در آن، پیش از آنکه مجبور به فریاد شوم، شنیده میشوم و اینجاست که مرز داشتن دیگر نه نشانهی خشم، بلکه نشانهی سلامت روان است.
دکتر سارا اکبرزاده
@literatur0
══🍃🎋🍄🎋🍃═
در نمازم فکر میکردم چه کاری داشتم؟
یادم آمد با دل سنگت قراری داشتم
بر همین سجاده در مستی دلم را باختم
در همین میخانه با هستی قماری داشتم
شیشهٔ مِی را اگر نشکسته بودم دستِ کم
با خود از لبهای سرخت یادگاری داشتم
آنچه ما آموختیم از عمر، درس رنج بود
ای فلک من سنگدلْ آموزگاری داشتم
چون صدف بر خاک ساحل ماندم اما مثل موج
باز میگشتم اگر چشمانتظاری داشتم
در دلت یادی هم از من نیست میدانم ولی
من زمانی در دلِ سنگت مزاری داشتم
#فاضل_نظری
@literatur0
══🍃🎋🍄🎋🍃═
شالیزارهای زیبای مازندران
@literatur0
══🍃🎋🍄🎋🍃═
زمان زیادی گذشت تا بفهمم کار ما سفر از پرسشی به پرسش دیگر است. غبارآلودگی جهانم چنان بود که هر پرسش را به خیال یافتن پاسخی ترک کردم. پاسخی که چون به آن رسیدم معلوم شد خود مادر پرسش نویی است. پس ایمان که قرار بود پاسخی به بیمعنایی جهان باشد خود پرسشی از پیاش آمد که مرزش با دانایی کجاست، و عشق که بنا بود پاسخی به بیتعلقی در جهان باشد پرسشی زایید که مرزش با آزادی کجاست، و آزادی که بنا بود پاسخی به نیاز ما به رشد باشد پرسشی از دلش در آمد که مرزش با آرامش دیگری کجاست، و مهاجرت که بنا بود پاسخ به پرسش آینده امن باشد پشت سرش پرسشی از راه رسید که مرزش با گذشته خاطره انگیز کجاست، و تابآوردن و ایستادگی که بنا بود پاسخ شرف باشد پیش درآمد پرسشی از کار در آمد که مرزش با زندگی کجاست و دوست که بنا بود پاسخی به تنهایی باشد زاینده پرسشی از کاردرامد که مرزش با خلوت کجاست، و خلوت که بنا بود پاسخی به پرسش رهایی از ازدحام باشد از راه نرسیده تبدیل به پرسش مرزش با بیتفاوتی شد و سکوت که بنا بود پاسخی به نادانی باشد ما را به جستجوی مرزش با وادادگی برد، و امید که بنا بود پاسخی به دلخستگی باشد بعدا به پرسشی منتهی شد که مرزش با خیالبافی کجاست و تقلا که بنا بود پاسخی به میانمایگی باشد بعدا پیشقراول پرسشی از کار درآمد که مرزش با فرسودگی کجاست و پرهیز که قرار بود پاسخی به تمتع بیحساب باشد بعد پرسشی به دنبالش آمد که مرزش با تنگ چشمی کجاست و آدمی که قرار بود پاسخی به نداشته ها باشند بعد چاوشیخوان پرسشی شد که مرزش با داشتهها کجاست و فردگرایی که بنا بود پاسخی به کرامت انسانی باشد پرسش عظیمی خلق کرد که مرزش با خودپرستی کجاست و بخشیدن که بنا بود پاسخ آرامش باشد ما را گرفتار این پرسش کرد که مرزش با فراموشی کجاست و سادگی که بنا بود پاسخ سبکباری باشد پرسشی آفرید که مرزش با خامی کجاست.
زمان زیادی گذشت تا بدانم که خردمندان با پرسشهای شان شناخته میشوند، که پاسخی نهایی وجود ندارد، که آنها که وعده پاسخ نهایی میدهند شیادانی بیش نیستند.
امیرعلی بنی اسدی
@literatur0
══🍃🎋🍄🎋🍃═
پاسخها، توجهات و قهوه، سرد كه باشند،
كسى دوستشان ندارد.
جبران خلیل جبرانЧитать полностью…
@literatur0
══🍃🎋🍄🎋🍃═
دنبالش وارد خانه شدم؛
تابلویی با جملهی:
"خانه، جاییست که قلبت آنجاست"،
جلوی در آویزان بود...
- جان گرین؛ خطای ستارگان بخت ما
@literatur0
══🍃🎋🍄🎋🍃═
#ارسالی
یکی از پسرعموهام اوتیستیکه
پسر ۳۳ ساله
بخاطر شرایطش، شغل نداره اما بسیار آدم بامسئولیت و درست و عاشق کاره
عموش کلید ویلاشو بهش داده که شبا به باغ و خونه سر بزنه
اینو به عنوان شغل می دونه و لذت میبره ازش
امشب وقتی به مامانش گفت که زودتر باید شام بخوره تا بتونه بره به ویلا سر بزنه
مامانش به لحن مسخره و شوخی گفت اره بابا ادارهت دیر میشه اخه!!!
من رسما شکستن دلش رو دیدم
سوار دوچرخهش شد و رفت
کلی مامانشو سرزنش کردیم و زنگ زدیم کلی قربان صدقهش رفتیم و راضیش کردیم که برگرده باهامون شام بخوره
خلاصه امشب سوژه گریهم همینه
@literatur0
══🍃🎋🍄🎋🍃═
🔹 عشق، تجربهی تعلق و فرصت دوبارهی زیستن
عشق، رویدادیست که ما را به تجربههای اولیهمان با دیگری بازمیگرداند.
آنجا که نخستین بار آموختیم چگونه دیده شویم، شنیده شویم یا نادیده بمانیم.
کسی که امروز دلبستهاش میشویم، فقط یک فرد نیست؛
بلکه بازنماییِ تمام آن میلها، ترسها و اشتیاقهاییست که روزی در رابطهای ناتمام، در دل ما جاماند.
ما از دلِ عشق، دوباره با خودمان روبهرو میشویم:
کودکی که هنوز در پیِ تعلقی امن میگردد.
تجربهای که در آن میتوان خودِ واقعی را نشان داد و همچنان پذیرفته شد.
تعلق، معنایش این نیست که همیشه در کنار هم باشیم؛ بلکه یعنی در حضور دیگری، بتوان نَفَس کشید، بدون نقش، بدون ترس، بدون سانسور.
عشقِ بالغ، فرصتیست برای ترمیم:
برای بازسازیِ آنچه در کودکی شکسته شد.
و شاید این، یکی از نادرترین و ارزشمندترین شکلهای زیستن باشد.
زهرا عباس نژاد
@literatur0
══🍃🎋🍄🎋🍃═
منتظر زمانی نباشید که حالتان خوب باشد یا وزنتان کم شود یا شغل تازه ای پیدا کنید یا رابطه ی جدیدی داشته باشید؛ هم اکنون خود را دوست داشته باشید و بهترین کاری را که می توانید انجام دهید.
#لوئیز_هیЧитать полностью…
#تمرین_با_آینه
#مترجم_محمود_پورآزاد