اکنون ده سال از نخستین کارگاه تسهیلگری کودک و طبیعت میگذرد,ده سال پر تب و تاب و سازنده که ثمره تلاش خیل عظیمی از باورمندان به تواناییهای طبیعی کودک است.همچنان امیدوار و رو به پیش باشید که طلایهدار دوران جدیدی از نگاه به کودکید.
Читать полностью…درسهایی از مدرسه طبیعت
احتمال رشد یک درخت تنومند در سایه یک درخت تنومند دیگه بسیار کمه و این فقط مربوط به درختان نیست.کودکان برای رشد مستقل نیازمند رهایی از کنترل والدیناند.کم نیستند فرزندان بزرگانی در اطرافمان که بزرگ نشدهاند و اگر چیز درخوری شدهاند با نابودی خود در یک فرایند دردناک و ذوب در والد به جایی رسیدهاند.ما فقط به بزرگانی اندک نیاز نداریم بلکه خواستار جهانی هستیم که هرکس خود باشد.این جهانی بس دلپذیرتر ،سالمتروپویاتر خواهد بود.
تجربهٔ طبیعت در کودکی را میباید یک حق مسلم مادرزاد دانست، همچون حق برخورداری از والدین، سرپناه، آب و غذای سالم، چراکه عیناً مانند آنها تأثیر بود و نبودش بر زندگی دیرپاست و کمبودش را در بزرگسالی بهدشواری، آن هم ناقص، شاید بتوان جبران کرد. اما در کمال حیرت باید گفت که به این یکی، همچون دیگر حقوق مادرزاد، توجه نشده و در قوانین و رویههای تربیتی و پرورشی مغفول مانده است. کنوانسیون بینالمللی حقوق کودک حتی بهاشاره هم بدان نپرداخته است؛ غفلتی که موجب حیرت میشود. شاید بتوان چنین توجیه کرد که تا همین چندی پیش و نیمقرن اخیر برخورداری از این موهبت بدیهی بوده و بدون نیاز به توجهی ویژه تأمین میشده است، همچون هوا که برخورداری از آن بدیهی است.
□ حق مادرزاد | استیون کلرت | ترجمۀ عبدالحسین وهابزاده، سیدمصطفی چشمی، روشنک شهریاری | نشرنو، چاپ دوم ۱۴۰۱، قطع رقعی، جلد شومیز، ۳۸۴ صفحه مصور| سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
@cnstudy| مطالعاتکودکوطبیعت
علت هوش بالای کلاغها!
اهمیت بازیهای گروهی در کودکان
قبل از پرداختن به علت هوش بالای کلاغها که یافتههای آن در نشریهی پرندهشناسی منتشر شده، نگاهی بیاندازیم به فرضیهای دربارهی تکامل هوشمندی در انسان که به فرضیهی «هوش اجتماعی» و گاه «مغز اجتماعی» موسوم است. مطابق این فرضیه علت هوشمند شدن انسانها در بدو امر نه افزایش توانایی برای حل مسائل فیزیکی در محیطزیست، بلکه پردازش روابط میان اعضای گروه، و همچنین تحلیل و عرضهی راهحلهایی برای مسائلی که در حوزهی میانفردی و اجتماعی مطرح بوده است. این فرضیه دستهی بزرگی از دادههای تجربی را توضیح میدهد.
مثلاً وقتی در آزمایشی کودکان ۲ تا ۳ ساله را با شامپانزهها و اورانگاوتانها مقایسه کردند نتایج گواه آن بود که در حل مسائل فیزیکی تفاوت فاحشی میان آنها نیست اما در مواجهه با مسائل مربوط به تشخیص روابط میان افراد، کودک انسان بر بسیاری از دو گونهی دیگر برتر بود؛ گواهی بر اینکه در مراحل رشد، تشخیص روابط اجتماعی زودتر از حل مسائل فیزیکی به کار انسان میآمده است.
اکنون برای این فرضیه شاهدی از جهان جانوران نیز داریم که بر استحکام آن میافزاید. از دیرباز کلاغها را جانورانی باهوش معرفی میکردند. اما در دهههای اخیر از طریق آزمایش مشخص شد که این هوشمندی کلاغها افسانه نیست و حظی از واقعیت دارد.
پژوهش اخیر نشان میدهد که اولاً، کلاغها بهطور مکرر در مکانهای جستجوی غذا، چه در یک مکان یا در مکانهای مختلف، یکدیگر را ملاقات میکنند و بنابراین همانند انسانها موجوداتی بسیار اجتماعیاند. ثانیاً، دستههای کلاغها از زیرگروههایی تشکیل میشود اما این زیرگروهها پویا هستند و اعضا گاه از آنها خارج شده و وارد گروههای دیگر میشوند. بااینحال سلسلهمراتبی وجود دارد که در موقع غذاخوردن و رقابت بر سر غذا اهمیت دارد. (اخیراً مککافری در کتابی در تکامل فرهنگی به نام رقص نوآوری پویایی گروههای انسانی در ازهمگسستن و متحدشدنهای مکرر را از مهمترین دلایل تکامل گونهی انسانی معرفی میکند.) بهعلاوه گروههای کلاغها نیز براساس سلسلهمراتبِ سلطه، رتبهبندی شدهاند و پیوندهای اجتماعی ساختاریافتهای دارند. ثالثاً، کلاغها اعضای گروههای سابق و روابط میان آنها را در طول سالها بهخاطر میسپارند؛ نه فقط روابط خود با آنها را بلکه روابط میان دیگران را درک میکنند و به یاد میآورند. بهاینترتیب کلاغها در جلب حمایت دیگران در درگیریها، از دانش اجتماعی خود بهرهمیبرند.
ازاینرو، فرضیهی هوش اجتماعی، بهعنوان هوش ابتدایی و اصلی، میتواند هوشمندی کلاغها را که در چنین روابط پیچیدهای از روابط میانفردی و اجتماعی زندگی میکنند تبیین کند.
کشف این روابط شگفتانگیز در جهان کلاغها به خودی خود زیباست. اما درسهای زیادی برای پرورش کودک انسان نیز دارد.
درسهای عملی در هدایت بازی کودکان
اگر آنچنان که در ابتدا گفته شد، منشاء اصلی هوشمندی در انسان فشار تکاملی برای تشخیص روابط میان افرادِ گروه و تنظیم بهینهی روابط خود با دیگران باشد پرورش این نوع هوشمندی باید مقدم بر هر نوع هوشمندی دیگری درنظر گرفته شود. کودکانی که به تنهایی، یا در گروههای بسیار کوچک بزرگ میشوند و بازی میکنند شرط لازم را برای پرورش هوش اجتماعی ندارند. این در حالیست که در جهان پیش رو، کاملاً خلاف تصور شایع، هوشمندی اجتماعی کارآمدی بالاتری میطلبد. زیرا با افزایش اتوماسیون و هوش مصنوعی بسیاری از حرفهها به ماشینها و کامپیوترها سپرده میشود اما روابط میانفردی چیزی نیست که قابل برونسپاری باشد. بنابراین، صِرف برخورداری از مهارتهای دیجیتال تضمینکنندهی موفقیت در جهان دیجیتال نخواهد بود. آنچه کودکان در بازیهای کامپیوتری میآموزند ممکن است برای موفقیت در جهان آتی لازم باشد اما قطعاً کافی نیست. میلیونها سال تکامل هوش اجتماعی چنان در تاروپود ذهنی ما نهفته است که با تغییراتی در یک یا دو دهه از بین نمیرود. بخشی از نسل آینده ممکن است در انزوا و در جهان دیجیتال زندگی کنند اما آن بخشی مسیر بهزیستی را طی میکنند که از مهارتهای ارتباطی قویتری برخوردار باشند.
آموزش این مهارتها، برای کسی که در کودکی از آنها برخوردار نبوده، اگر ناممکن نباشد بسیار سخت خواهد بود. کافی است قدری آیندهنگری به خرج دهیم و کمهزینهترین کار ممکن را برای کودکان امروز انجام دهیم و امکان بازیهای گروهی را در محیطهای طبیعی از آنان دریغ نکنیم.
هادی صمدی
@evophilosophy
عوارض سرگرم کردن نوزادان با صفحات نمایشگر:
تأثيرات بالقوهی آن در تکامل انسان
قوای حسی ما محصول میلیونها سال تکامل زیستی است. اما اکنون وارد جهانی یکسره متفاوت از آنچه با آن سازگار شده بودیم، شدهایم. امروزه ابرمحرکهایی مانند تلویزیون یا گوشیهای همراه، بیشتر انسانها را محاصره کردهاند. به این ابزارها ابرمحرک میگویند زیرا حجم نامتعارفی از رنگها و صداها و موضوعات بسیار جالب و سرگرمکننده را پشت سر هم به نمایش میگذارند. نتیجهی آن هم چیزی نیست جز اعتیاد به آن و بیعلاقگی به زندگی طبیعی، درست بهسان اعتیاد به موادمخدر در فردی که ترجیح میدهد به جای گشتوگذار در طبیعت و بالابردن سطح متعارف برخی هورمونها، با مصرف موادمخدر در یک محیط بسته تجربههای شدید لذت را در کوتاهمدت تجربه کند.
مطابق پژوهشی که اخیراً نتایج آن منتشر شده نوزادان و کودکان نوپایی که در معرض تماشای تلویزیون یا ویدئو قرار میگیرند رفتارهای حسی نامتعارفِ بیشتری از خود نشان میدهند؛ به فعالیتهای طبیعی بیعلاقه میشوند؛ دائماً در جستوجوی محرکهای شدیدتر در محیط پیرامونی بوده؛ و جویای صداهای بلندتر و نورهای تندترند.
مطابق این پژوهش، هر چه مواجههی کودک با صفحات نمایشگر در سنین پایینتر رخ دهد صدمات حسی آن بیشتر است.
بهطور متعارف بازیهای فیزیکی و بهویژه بازیهایی که دست در آنها نقش مهمی دارد باعث ایجاد و پیشرفت انواع جدیدی از تفکرات در کودک میشوند. کمرنگ شدن این بخش در بازی کودکان باعث ضعف تفکر میشود و وقتی جایگزین این بازیها، بمباران کودک با رنگها و صداهای صفحه نمایش باشد تعامل حسی کودک با جهان نیز صدمه خواهد دید.
طی تکامل انحراف از مسیرهای متعارف پدیدهای رایج بوده است. اما این تغییرات گاهی طی صدها و بلکه میلیونها سال رخ دادهاند. تغییراتی که اکنون طی یک سدهی گذشته شاهد آن بودهایم و طی سالهای پیشِرو و با ورود به جهان متاورس شدیدتر نیز خواهند بود، در هیچ دوره از تاریخ تکاملی انسان همتایی ندارد. عوارض دقیق این تغییرات طی دهههای آتی است که مشخص خواهد شد؛ اما اکنون نیز میتوان پیشبینیهایی داشت.
از یک منظر نوعی همتکاملی میان ژنها، فرهنگها، و تکنولوژیها در جریان است و احتمالاً در چند دههی آتی عموم افراد جامعه با چنین ساختارهای حسی و تفکری جوامع انسانی را شکل میدهند و مفهوم "نرمال" در آن زمان به نحوی اساسی متفاوت با امروز خواهد بود؛ چنانکه از هماکنون نیز تفاوتهای روانشناختی نسل زِد و نسل آلفا با نسلهای قبلی توسط دادههای تجربی متعددی به ثبت رسیده است. بهعنوان نمونه، تنهایی در انسانها رو به افزایش، و متناظر با آن اندرکنش انسان با صفحات نمایش نیز رو به افزایش است؛ که به نوبهی خود در مسیری بازخوردی، تنهایی را افزایش میدهد.
از منظری دیگر تغییراتی در این حد گسترده در آنچه طی میلیونها سال فرایندهای تکاملی در نوع انسان ابقا شده است ممکن است به نیکزیستی او ختم نشود. توجه کنیم که فرایند تکامل به نیکزیستن انسانها توجهی ندارد زیرا "نیک" و "بد" و "رضایت" و "عدمرضایت" در جهان زیستی معنایی ندارند.
بنابراین معقولتر به نظر میرسد که به راحتی با هر نوع تغییری که مد میشود همگام نشویم. به توصیهی قابل استنباط از این پژوهش گوش فرا دهیم و ساعات مواجههی کودکان با صفحات نمایش را کم کنیم و درعوض ساعات بازیهای فیزیکی و جمعی کودکان در محیطهای طبیعی را افزایش دهیم.
پژوهشگران این پژوهش معتقدند نتایج این پژوهش میتواند به درک بهتری از بیشفعالی و اوتیسم نیز بیانجامد. مثلاً این پرسش مطرح است که ممکن است از علل افزایش بیشفعالی و اوتیسم در جوامع، افزایش ساعات مواجهی کودکان با صفحات نمایشگر باشد؟!
هادی صمدی
@evophilosophy
به طور میانگین، آنها که زیبایی طبیعت را درک میکنند انسانهایی اخلاقیترند.
کریستیانه نوسلاین-فولهارت که علاوهبر نوبل فیزیولوژی و پزشکی، جوایز علمی مهم دیگری را در کارنامهی خود دارد، در کتاب زیبایی جانوران به زبانی ساده شرح میدهد که چگونه این میزان زیبایی در طبیعت بهوجود آمده است.
خانم نوسلاین-فولهارت همچنین خواننده و نوازندهی آماتور است و به میزانی به آشپزی علاقه داشته که کتابی نیز در این زمینه نگاشته و کاملا کلیشههای ذهنی نادرست ما از یک دانشمند را شکسته است.
خوشبختانه ترجمهی فارسی کتاب در نشر دکسا منتشر شده است و در مراسم رونمایی کتاب علاوهبر مترجم، کاوه فیضالهی، در خدمت دو تن از زیستشناسان نامآشنای کشور هستیم: عبدالحسین وهابزاده و رضا ندرلو.
فریبرز حیدری، عکاس نامآشنای حیات وحش ایران، که مترجم این ترجمه را به او تقدیم کرده است گزیدهای از عکسهای خود را در حاشیهی مراسم به نمایش درخواهد آورد تا نمونههایی از زیبایی حیات وحش ایران را نیز شاهد باشیم.
جمعه ۱۷ آذر ساعت ۱۵
ایرانمال، نشر ثالث، طبقه G3، پلاک ۱۸۳
ورود برای عموم آزاد است.
هادی صمدی
@evophilosophy
پاسخ من بار دیگر این است: از عقل سلیم خود استفاده کنید و گرفتار هجمههای تبلیغاتی نشوید. ایمنی نازیوار و فرهنگ جبران خسارت، اگر کاملاً افسانه نباشند، قطعا ببرهای کاغذی هستند. در اینجا یک نقل قول وجود دارد: «یک بخش اساسی از فرآیند بزرگسالی کودک، نیاز و تمایل به کشف محدودیتها و آزمایش تجربیات جدید است.» این نقل قول را دوباره بخوانید و درباره آن فکر کنید. منبع آن ممکن است شما را شگفتزده کند. این از شاخه جوانان باشگاه ورزشهای مخاطرهآمیز نیست. این برگرفته از آژانس استانداردهای ایمنی پیشرو در اروپا است.
به عنوان بیانیهای درباره آنچه کودکان شایسته آن هستند، نمیتوانید چیزی واضحتر آرزو کنید. چیزی که بیشتر از آنکه به والدین کمک کند تا خود را از اضطراب خطر کردن کودکانشان برهاند، به آنها پیامهای اطمینانبخش و حمایتی منتقل میکنند؛ صداهای بیشتری که میگویند: « شما میتوانید پدر و مادر خوبی باشید و همچنان فرزندانتان را از طعم آزادی بهرهمند کنید.»
با مراجعه به احکام صادره در دادگاهها، واقعیت این است که آنها امروز بیشتر از ده، بیست یا صد سال پیش، احکام بدی صادر نمیکنند. به عنوان مثال، در حکمی که اخیرا صادر شده است، شرکت سهامی لندن مجبور شده است به شناگران اجازه دسترسی به برکههای هایگیت را حتی زمانی که نجات غریقها در آنجا حضور ندارند، بدهد. جانت پاراسکوا، مدیر اجرایی انجمن حقوق، میگوید: «در سالهای اخیر، شکایتهای مربوط به تصادفات، نه تنها افزایش نداشته است که ثابت ماندند؛ حتی در سال گذشته 9.5 درصد کاهش یافته است.» تاکید میکنم، وظیفه هر یک از ما این است که این افسانه «فرهنگ جبران خسارت» را به چالش بکشیم و قدری تعادل را احیا کنیم.
بسیاری از کودکان زمان زیادی از اوقات خود را جلوی صفحه نمایش میگذرانند، زمانی بیشتر از مقداری که زندانیان روی کاناپه مینشینند. بسیاری از خیابانهایی که کودکان در آن زندگی میکنند قلمرو اختصاصی خودروها شده است. برای مدت طولانی عرصههای بازی کودکان در فضای باز تحت تاثیر شبح همجنسگرایان یغماگر و دیدگاههای متعصبانه سلامت و ایمنی، خالی از سکنه بوده است. بسیاری از والدین دوران کودکی خود را فراموش میکنند و به ندای عقل سلیم خود گوش نمیکنند؛ زیرا از یک سو تحت تأثیر پوشش خبری رسانههای اغراقآمیز و از سوی دیگر تبلیغات اغواکننده هستند.
همچنین این احتمال وجود دارد کودکان «یکجور رشد یافته » وقتی بزرگ شدند اعتماد به نفس نداشته باشند و در برابر قلدری آسیبپذیرتر باشند. محققان اعتقاد دارند بین کودکانی که قربانی قلدری میشوند و حمایت والدینشان ارتباطی پیدا کردهاند. سال 1999، در گزارش آیندههای روشن: ارتقای سلامت روانی کودکان و نوجوانان از بنیاد سلامت روان درباره خطرات محافظت بیش از حد از کودکان و جلوگیری از ایجاد مکانیسمهای مقابلهای توسط خود آنها هشدار داده شده است. همه اینها برای هر کسی که میخواهد آزادی، ماجراجویی و طبیعت را به چرخه روزمره زندگی کودکان بازگرداند، فاجعهبار است. مطمئناً زمان آن فرا رسیده است که همه ما ارزش اجازه دادن به کودکان برای اینکه واقعاً با اشکال پر از برآمدگی و نامتقارن دنیای طبیعی کنار بیایند را درک کنیم؛ همانطور که همه ما در جوانی عمل میکردیم.
راه اندازی کارزار
برای موفقیت در بازگرداندن فضای باز به عنوان قلمرو قانونی دوران کودکی ، جنبش بازی واقعی باید کاری بیش از ایجاد پروژههای روی زمین انجام دهد، هر چند این پروژهها میتوانند الهامبخش باشند. ما به کمپینی پرمخاطب با اهداف روشن و مدافعان قدرتمند که در قلب آن چنین چشماندازی برای کودکان قابل تصور باشد نیاز داریم: مطالبه مجدد جایگاه واقعی کودکان در فضای بیرون و غوطهور بودن در طبیعت.
🔺آنچه ما نیاز داریم:
✔️برنامهای ملی برای ارتقای هزاران پارک و مکانهای بازی عمومی که در غیر این صورت انجمنهای شهرداری بسیاری از آنها را در معرض فرسودگی و انهدام قرارخواهند داد.
@cnstudy| مطالعات کودک و طبیعت
انگلستان چندین سال نوری از فرایبورگ و کپنهاگ عقب است - و خیلی بیشتر از شمال اروپا. درحالیکه در اینجا، چیزی که میتوان آن را «جنبش برای بازی واقعی » نامید، در حال گسترش است. در نیوکاسل، ساکنان محلی برای بهبود پارک نمایشگاهی، رویدادی با عنوان «روز کمینگاه » ترتیب دادند تا کودکان را با لذت ساختن سرپناه آشنا کنند. یکی از پسربچهها در پاسخ به این سوال که نظرش درباره آن روز چیه، گفت: «من عاشقش هستم، واقعا میشه کثیف کثیف شد!» در حالی که دختری پاسخ داد: «اگر میتوانستم هر روز در این رویداد شرکت میکردم، این روز( روز کمینگاه) بینظیر است!» در اسکاتلند، شورای استرلینگ از حله نبلونگ الهام گرفته است تا فضاهای بازی طبیعی را در سراسر منطقه تحت نفوذش ایجاد کند. در حالی که بخشی از زمین بازی طبیعی در حال ساخت و احداث بود، بچهها از فرصت استفاده کردنند و در گل و لای مهیا شده برای کار ساخت و ساز شروع به کشتی گرفتن کردنند؛ مادران با دیدن این صحنه شورا را متقاعد کردند که مناطق گلآلود را برای همیشه در زمینهای بازی طبیعی برای کودکان حفظ کنند.
در جنوب غربی انگلستان، پروژه «Wild About Play»، که درباره بازیهای محیطی است، از صدها بازیساز و مربیان آموزش محیطی برای به اشتراک گذاشتن ایدههای بانشاط و سرزنده مرتبط با فعالیتهای خارج از منزل حمایت میکند. کودکان به این مدیران پروژه گفتهاند آنچه که بیشتر از همه میخواهند در فضای باز انجام دهند، برافروختن آتش و پختن غذا است؛ آنها از جمعآوری و خوردن غذاهای وحشی نیز به عنوان فعالیتهای جذاب یاد کردهاند. پروژه زیستمحیطی دیگری به نام«Greenstart» در نورثآمبرلند فعال است؛ هدف این برنامه نشان دادن مزایای تماس با فضاهای سبز برای کودکان خردسال حین اجرای برنامههای فعالیتمحور در فضاهای بیرونیِ محلی است. یک پسر پنج ساله که در رویداد خانوادگی کاشت درخت شرکت داشته است، میگوید: «من نمیتوانم صبر کنم تا وقتی برگشتم، درختم را ببینم.» در کمبریج، بث و هارینگی و جاهای دیگر، پارکبانها (که در حال انقراض و ناپدید شدن هستند!) در فرم و شکل جدیدی ظاهر شدهاند: رنجرهای بازی . این افراد تعلیم دیدهاند که فعالیتهای تفریحی و سرخوشانهای را در زمانهای خاصی برگزار کنند تا به بازدید کنندهها کمک کنند از این فضاها (پارکها) بهترین استفاده رو ببرند و با این محیطها اُخت و آشنایی پیدا کنند و در پایان برنامه حس خانه به آنها دست دهد وقتی آنجا هستند. مدارس جنگلی – که در آن معلمان به طور منظم یک روز کامل کلاسهای خود را در جنگل برگزار میکنند – در بسیاری از مناطق جنگلی راه اندازی میشوند که در سطح ملی از حمایت اتحادیهای از خیریههای حفاظت از محیط زیست، فدراسیون تجارت چوب و کمیسیون جنگلداری برخوردار هستند. موسسه خیریه یادگیری از طریق مناظر به مدارس سراسر کشور کمک میکند تا زمینهای بازی طبیعی خوبی ایجاد کنند.
کمیسیون جنگلداری در انگلستان فقط به مدارس جنگلی و زمینهای بازی سنتی بسنده نمیکند، آنها با من همکاری میکنند تا راههای دیگری برای جذب و مشارکت کودکان و جوانان در جنگلها را بررسی کنیم. ما اخیراً از زمینهای بازی طبیعی فرایبورگ بازدید کردیم و از آنچه دیدیم الهام گرفتیم. با درک این موضوع که ماجراجویی یکی از ویژگیهای ضروری هر بازدید جنگلی است، به فکر راههایی افتادهایم که به کودکان - و والدینشان - اعتماد به نفس بدهیم تا از تماس صمیمیتر و بیقاعدهتر با حیات وحش و مناظر جنگلی لذت ببرند. در برخی ازعرصهها، ما به معنای واقعی کلمه به کنار زدن حصارهای بین مناطق بازی و جنگلهای آنسوی فنسها فکر میکنیم.
در برخی عرصههای دیگر، ما میخواهیم به کودکان این پیام را بدهیم که آنها نه تنها مجاز به ساختن لانه و سد بر روی نهرها هستند، بلکه به نحو ایجابی تشویق شوند تا این کار را انجام دهند. اگر فکر میکنید این فعالیتها بیملاحظهگی به نظر میرسد، به یاد داشته باشید: کودکان در مدیریت خطرات در محیطهای طبیعی بهتر از آن هستند که ما فکر میکنیم. بالاخره در یک ساحل، دریا جای امنی نیست، اما آیا تا به حال کسی حصاری بین خود و خط ساحلی دیدهاست؟
محیطهای مهیجِ بیرونی همگی بسیار خوب هستند، اما کودکان باید به آنها دسترسی داشته باشند.اگرچه خیابانها نقطه شروع بسیاری از ماجراجوییهای مستقل کودکان در فضای باز هستند، و با افزایش ترافیک هر سال، چشمانداز بازپسگیری آنها ممکن است تیره و تار به نظر برسد؛ اما شاخههای سبز امید در میان تاریکی میرویند.
@cnstudy| مطالعات کودک و طبیعت
🔺فرهنگ ترس
دلیل واقعی کاهش تجربیات کودکان در فضای باز چیست ؟ علت ریشهای این امر از دست رفتنِ چشمگیرِ آزادی کودکان، در تغییر ساختار زندگی آنها در 30 سال گذشته نهفته است. رشد تصاعدی ترافیک جادهای، در کنار برنامهریزی ضعیف شهری و تغییر در آرایش و ریتمهای روزمره خانوادهها و جوامع، باعث شده است که کودکان مکانهای کمتری برای رفتن داشته باشند و باچهرههای یاریگر کمتری در صورت نیاز به کمک مواجه میشوند:آغوشی برای نوازش، لیوانی آب برای نوشیدن یا حتی یک دستشویی ساده رفتن. این تغییرات مصادف شد با رشد چیزی که فرانک فوردیِ جامعهشناس آن را «فرهنگ ترس» مینامد. البته برخی میگویند این تغییرات خود باعث ایجاد این فرهنگ شده است. فرهنگ ترسْ اضطرابی عمومی درباره انواع خطراتی است که کودکان را تهدید میکند و بین خانوادهها در دوران معاصر به شدت زمینه پیدا کرده است؛ حتی اگر آمار نشان دهد در حال حاضر از هر زمان دیگری در تاریخ بشر کودکان از آسیب در امان هستند. در کتاب درسیِ نمایش سازوکارهای بازار، این تغییرات فیزیکی، اقتصادی و اجتماعی و ترسها، توسط تولیدکنندگان و تبلیغکنندگان مورد سوء استفاده قرار گرفتهاند: از یک سو محصولات و پیامهای آنها منطق زندانی نگهداشتن کودکان را تقویت میکند و از سوی دیگر ما را مجبور میکند تا وضعیتی که کودکان در آن گرفتارند را جبران کنیم. (فرهنگ جبران خسارت) چه راهی برای افرادی که پول دارند ولی وقت ندارند به نظرتان میرسد: خرج کردن پول برای کودکان.
دولتها نیز یکی از پی دیگری، باید به علت ترویج سیاستهای برنامهریزیشان که در آنها بیامان خودروها را بر روابط اجتماعی، و سود را بر افراد ترجیح میدهند، بخشی از تقصیر را برای گرفتاریهای کودکان به دوش بکشند. اما هنگامی که به دنبال شواهدی برای این مجرمیت سیاسی هستید، به سرنوشت بسیار ناگوار زمینهای بازی توجه زیادی نخواهید کرد. از قضا، این زمینهای بازی به شدت تحت مراقبت هستند؛ شاید اگر هر نوع کاربری دیگری داشتند اینقدر از آنها محافظت نمیشد. در هر صورت، این زمینهای بازی همیشه برای مردان ورزشکار که آنها را در انحصار خود داشتهاند بیشتر دارای ارزش بوده است تا کودکان؛ زیرا وقتی به لیست محبوبترین فضاهای بیرون مراجعه میکنیم این فضاهای ساختارمند در ردههای پایین لیست قرار دارند. مطالعات نشان دادهاند کودکان زمان بیشتری را صرف بازی در بین بوتهها، بالای درختان و گودالهای اطراف اینگونه زمینهای بازی میکردنند تا در تککشتهای سبز مسطح که به علت حفظ وضعیتشان تحت حفاظت هم بودهاند. دوباره خاطرات کودکی را مرور کنید.
برای بسیاری از ما، زمینهای بازی جایی بود که در مراسم تحقیرآمیزی به نام ورزش مدرسه شرکت میکردیم و اگر جرأت دیدار دوستان را در اوقات فراغت خود دوباره در آن فضاها داشتیم، بزرگسالانی جنگجو ما را بدرقه میکردند و مصمم بودند اجازه ندهند تا لگدبازیهای خارج از برنامهریزیما، زمین بازی مقدس آنها را خراب کند! نه، جنایات برنامهریزی واقعی در جای دیگری نهفته است: در خیابانهایی که پیست مسابقه هستند، در شهرکهای خالی از پارکها و فضاهای سبز جذاب، و در طرحهای شهری که خانوادهها را تا ابدالاباد به عقد دایم ماشینهایشان در میآورد. شکی نیست که خطر ترافیک، بر خلاف خطر غریبه، یک تهدید واقعی برای کودکان و یک نگرانی مشروع برای والدین است. سالانه حدود 100 کودکِ عابر پیاده جان خود را از دست میدهند، رقمی که بریتانیا را به قعر جدول ایمنی جادهای برای کودکان در اروپا نزدیک میکند. جای تعجب نیست که ارقام دولتی نشان دهنده کاهش مداوم پیادهروی کودکان یا دوچرخهسواری آنها در فضاهای بیرون در بیست سال گذشته( یا حتی بیشتر از بیست سال گذشته)باشد؛ در حالی که بیش از 90 درصد بچهها دوچرخه دارند، فقط دو درصد با دوچرخه به مدرسه میروند.
نتیجه این سیاستها، که هرگز به نیازهای کودکان فکر نمیکنند، به دام انداختن آنها (کودکان) در سلولهایی است که هر روز مجهزتر میشوند؛ کودکانی که کاملاً به خدمات تاکسیوار والدین وابسته هستند و آنها مانند مصرفکنندگان اسیرِ سرگرمی، دایما در داخل خانه هستند؛ هرگونه سرگرمی که خودشان یا والدینشان بتوانند تصور کنند قابل تهیه است. متخصصان بهداشت حتی یک کلمه جدید به نام «چاقیزا» برای توصیف جنبههایی از زندگیمان که ما را چاق میکنند ابداع کردهاند و در راس این لیستِ توصیفی، طراحی خیابانها و شهرکها و شهرها است.
@cnstudy| مطالعات کودک و طبیعت
📌به کودکانمان اجازه دهیم یلگی کنند
📍تیم گیل |ترجمه محمد عظیمی
🔺وب سایت اکولوژیست
ترس از مخاطرات رفتو آمد و « غریبه» فرزندانمان را اسیر خانه کرده است. برای پاسخ به نیازهای تکوینی و رشد و سلامت همه جانبه کودکان و پایداری اکوسیستمی که روزی باید این کودکان حافظ آن باشند، ما باید مسیر حضور آنها به طبیعت را هموار کنیم.
من نویسنده وقایع اجتماعی هستم و پیش از شروع، درخواستی غیرعادی از شما دارم: خواهش میکنم خواندن این مقاله را متوقف کنید و بجای آن چند ثانیه وقت بگذارید و مکان مورد علاقه بازی دوران کودکی خود را به یاد آورید. آن مکان خاص کجا بود؟ چه شکلی بود؟ چه عطر و بویی داشت؟ تا زمانی که این مکان را به وضوح در ذهن خود تصور نکردهاید، به خواندن ادامه ندهید.
خوب... الان برای خواندن ادامه مطلب آمادهاید؟ چند پیشبینی در باره سوالاتی که مطرح کردم، وجود دارد: مکان مورد علاقه دوران کودکی شما جای بازی کردن شما در بیرون از خانه بوده است؛ دور از بزرگسالان. و این یک مکان «وحشی » بوده است - شاید واقعاً وحشی نبوده است، اما نامرتب، کثیف و احتمالاً کمی خوفناک بوده است. چگونه میتوانم اینقدر از پیشبینیهایم مطمئن باشم؟ زیرا در طول سالها این سوال را از بسیاری از بزرگترها پرسیدهام – مسئولان کلیسای محلی، کارمندان ارشد دولتی، شاغلان در مهدکودک، دانشجویان معماری منظر، مقامات شورا، جنگلبانان، سیاستمداران، معلمان - و همه آنها همین را گفتهاند! اگر شک دارید، دفعه بعد حین خوردن قهوه در زمان استراحتتان یا در مهمانی با دوستان و آشنایان موضوع را مطرح کنید و ببینید چه پیش میآید.
دوباره به خاطرتتان برگردید تا کمی بیشتر آنها را مرور کنیم: آنجا، در آن نقطه مرموز و جادویی چه میکردید؟ شاید قایم-موشک بازی میکردید یا مشغول گِل قالب زدن بودید و یا لانه میساختید. مطمئناً با بهترین دوستان خود در حال معاشرت بودهاید؛ البته شاید هم به تنهایی گاهی در آنجا نیز وقت گذراندهباشید. ترجیحات شما در بازی و مکانها احتمالاً فارغ از فرهنگ، طبقه یا نسلی که شما به آن تعلق داشتهاید، برای کودکان در سراسر جهان و در طول تاریخ مشترک بوده است.
به نظر میرسد انسانها اگر فرصت داشته باشند، در سالهای میانی کودکی عاشق مخفیگاهی سری هستند که بتوانند خودشان بسازند: معمولاً مکانی که با دقت انتخاب میشود تا خارج از تیررس دیداری و شنیداری والدین باشد.( والدین نتوانند به راحتی آنها را ببینند یا صدای آنها را بشنوند)
بله، حتی نسل فعلی بریتانیا که انگار در ماشینهای جوجهکشی پرورشیافته و له شدهاند، و تحت تاثیر افراد مشهور زندگی کردهاند، و به نوعی معتاد به فنآوری هستند، اگر برای آنها فرصت مهیا شود، ترجیح میدهند در بیرون از خانه رفقای خود را ملاقات کنند و بدوبیراه بار هم کنند تا اینکه در داخل خانه گیر بیفتند و در حال ولگردی در اینترنت باشند. والدین هم اذعان میکنند مایل هستند فرزندانشان بتوانند بیشتر در فضای بیرون بازی کنند. با این حال، کودکان با چنان سرعتی از فضای باز ناپدید شدهاند که اگر آنها را از اعضای قلمرو حیوانات به شمار میآوردیم، باید نام آنها را در سر لیست گونههای در حال انقراض از محیط بیرون ثبت میکردیم! آیا اینکه بچهها این روزها زیاد در بیرون بازی نمیکنند، نگران کننده نیست؟
بیایید با موضوع سلامتی و مشخصا مورد چاقی در دوران کودکی شروع کنیم. در این باره توافق عمومی وجود دارد: بازی کردن بچهها را لاغرتر نگه میدارد. حتی در گزارش دقیق و رسمی سلامت عمومی که اخیرا منتشر شده است دولت پذیرفته است که از دست رفتن فرصت بازیهای خود انگیخته کودکان در فضای باز یکی از دلایل اصلی چاقی کودکان است. دکتر ویلیام دیتز ، کارشناس برجسته دولت فدرال ایالات متحده در زمینه تغذیه و فعالیت بدنی، ادعا میکند که بازی ممکن است «نوشداروی سحرآمیز » - راه حل درمانی بسیار سریع و فوری - باشد که کارشناسان در جستجوی آن بودهاند. او در سرمقاله مجله پزشکی بریتانیایی میگوید « فرصت بازیِ خودانگیخته ممکن است تنها نیاز کودکان خردسال برای افزایش فعالیت بدنی آنها باشد».
وجود مزایای جسمانی برای بازی کودکان در فضاهای بیرون تعجبآور نیست . آنچه در خور توجه است، وجود شواهد فزایندهای است که از افزایش سلامت روانی و بهزیستی عاطفی کودکان به دلیل حضور در فضای باز حکایت میکنند، و به نظر میرسد که حضور در محیطهای طبیعی از اثرهای ترمیمی و تقویت کننده بسیار قوی برخوردار است.
@cnstudy| مطالعات کودک و طبیعت
کودکی و مانایی ایران
کودکی و مانایی محیطزیستی ایران
(گزيدهٔ برنامه)
✅ امروز ۲۰ نوامبر برابر با ۲۹ آبانماه #روز_جهانی_کودک است. کودکی یکی از مهمترین و در عینحال فراموششدهترین حوزههای اثرگذار بر وضعیت آيندهٔ ایران است.
✅ بر این اساس #ایران_مانا در ادامهٔ اهداف و برنامههای #ایران_پایدار در بخش #کودکی_و_مانایی_ایران در تلاش است تا ضمن برجسته نمودن اهمیت دوران کودکی در آيندهٔ این سرزمین، دانش دربارهٔ این حوزهٔ مهم را عمومی نماید.
✅ در نخستین برنامهٔ این بخش، میزبان #عبدالحسین_وهاب_زاده ایدهپرداز مدارس طبیعت و #محمد_درویش، سردبیر بخش محیطزیست ایران مانا بودیم و با آنها در مورد اهمیت دوران کودکی در پایداری محیطزیستی ایران گفتگو کرديم. گزیدهای از برنامه را میتوانید در این فایل مشاهده نمایید.
نسخهٔ شنیداری کامل برنامه
#ایران_مانا
#ایران_شناسی
#کودکی
#محیط_زیست
#عبدالحسین_وهاب_زاده
#محمد_درویش
برای حمایت مالی از ایران مانا، میتوانید در تلگرام به آی دی زیر پیام دهید
@Iranemaanaa
⭕️ ایرانِ مانا، بنیادی است برای ایرانشناسی، مانایی ایران و شادی ايرانيان.
/channel/iranemana_official
کارخانه، بیمارستان، آسایشگاه روانی، سربازخانه و زندان آن را انجام می دهند. کودکان لباس های یک شکل و یک رنگ به تن می کنند، در فواصل زمانی مشخص در کلاس حاضر می شوند و مواد درسی استاندارد و از پیش تعیین شده ای را مطالعه می کنند و امتحان می دهند. در اینجا استعدادها، علایق و خلاقیت های کودکان سلاخی می شوند تا فرهنگ رسمی جامعه به آنها حقنه شود.
در برابر، کودکان تنها هنگامی می توانند از مواهب بالقوه فرهنگ بهره مند شوند که آن را به شکل طبیعی و خود انگیخته و در جریان بازی های آزاد هر روزه خویش تجربه کنند. انتقال فرهنگ تنها هنگامی به روش صحیح انجام می گیرد که آنها الگوهای موجود را به شیوه ای غیر مستقیم و دلبخواه فهم کنند و پس از تشخیص سودمندی و کاربرد پذیریشان آنها رادر زندگی حال و آینده خویش به کار بندد.
اگر بخواهیم، کودکی و فرهنگ را با میراث طبیعی در ارتباط قرار دهیم می توانیم بگوییم که تجربه طبیعت و حضور در طبیعت یکی از مهمترین نیازهای کودک است نیازی که متاسفانه در اغلب جوامع دنیا به درستی به آن پاسخ داده نمی شود. امروزه کودکان از «فقر طبیعت» رنج می برند و «محرومیت از طبیعت» را تجربه می کنند. آنها تمام وقت خود را در آپارتمان های کوچک و فضاهای سربسته ای چون مدرسه می گذرانند.
فرهنگ می تواند ارتقا دهنده میراث طبیعی باشد و یا برعکس به نابودی آن کمک کند. بسیاری از فرهنگ های سنتی و پیشامدرن حامی طبیعت بودند و آن را به عنوان منبعی ارزشمند تقدیس می کردند. این در حالی است که فرهنگ مدرن در راستای تمرکز بر صنعتی شدن، تولید ماشینی و مصرف گرایی تخریب طبیعت را در دستور کار قرار داده و در این راستا با ایجاد بحران های محیط زیستی گوناگون مانند تغییرات آب و هوایی میراث طبیعی را با خطرات جدی مواجه ساخته است. به بیان دیگر، در حالی که فرهنگ پیشامدرن غالبا در صدد تطبیق خود با طبیعت بود فرهنگ مدرن به تطبیق طبیعت با خود می اندیشد و از این رو بسیاری از منابع طبیعی را به نابودی کشانده است.
البته این تنها فرهنگ مدرن نیست که طبیعت را تخریب می کند بلکه برخی از فرهنگ های سنتی نیز در نابودی طبیعت نقش داشته اند. ساکنان جزیره ایستر می توانند مثال برجسته ای در این زمینه باشند. آنها بر اساس باورهای سنتی شان پس از مرگ هر یک از ساکنان جزیره مجسمه ای سنگی از شمایل او می ساختند و با کمک قرقره هایی چوبی که در نتیجه قطع درختان ساخته شده بودند مجسمه ها را به کنار دریا برده و در آنجا به نمایش می گذاشتند. ساکنان این جزیره آنقدر بر انجام این سنت پافشاری کردند که در نهایت تمام درختان و منابع طبیعی جزیره نابود شدند و ساکنان باقی مانده مجبور شدند از فرط گرسنگی یکدیگر را بخورند.
اکنون می توان پرسید، چگونه می توان ارزشمندی طبیعت و دوستی و حفاظت از آن را در کودکان برجسته نمود؟ به یقین آموزش رسمی و تاکید مستقیم بر نگهداری از میراث طبیعی از سوی والدین و نهادهایی چون مدرسه نه تنها کارساز نیست بلکه در بسیاری موارد می تواند به نتایج معکوس منجر شود.
تکرار این جمله کلیشه ای به کودکان که «منابع طبیعی در حال انقراض است و باید در این زمینه کاری کرد» تنها هراس و وحشت را در آنها بر می انگیزد و شاید موجب بی تفاوتی و اهمال آنها در مورد حفاظت از طبیعت شود. در برابر، تنها راه ایجاد ارتباط پایدار کودک و طبیعت، فراهم کردن امکان حضور کودک در طبیعت و بازی رها و آزاد او در فضاهای طبیعی است. اگر کودک خود به نحو مستقیم و بی واسطه به تجربه طبیعت بپردازد و لذت بازی در طبیعت را احساس کند احتمال کمتری دارد که به دوست ارزشمند خود آسیب رساند. به بیان دیگر، کودک باید تا جای ممکن با طبیعت آمیخته شود تا خود را بخشی از طبیعت بداند، نه آنکه خود را موجودی مستقل از طبیعت و به تعبیر مارکس «بیگانه از طبیعت» متصور شود.
متاسفانه کودکان و بزرگسالان امروز غالبا طبیعت را به عنوان یک شیء بیرونی در نظر می گیرند که در مقاطعی از زندگی با آن مواجه می شوند. اکنون کودکان «بیگانه از طبیعت»، مرغ و گاو و گوسفند را در شکل گوشت های بسته بندی در فروشگاه در نظر می گیرند و متوجه ارتباط لباس و پشم و ... نمی شوند. آنها درختان، گیاهان و حشرات را تنها موجوداتی انیمیشنی می دانند که به واسطه گوشی های موبایل یا صفحات تلویزیون در زندگی آنها حضور دارند. اگر کودکان متوجه ارتباط تنگاتنگ و ارگانیک خود با طبیعت شوند به تدریج نوعی «اخلاق مراقبت» در آنها شکل می گیرد و در نتیجه امیدواری در مورد حفظ میراث طبیعی افزایش خواهد یافت. در غیر اینصورت، هر چقدر هم در این مورد به اصطلاح «فرهنگ سازی» شود بی حاصل خواهد بود.
کودکانی که با جان و دل با طبیعت انس بگیرند و با «اخلاق مراقبت» آمیخته شوند در آینده مدیران، مهندسان و معمارانی خواهند بود که اجازه بهره برداری ناموجه و نامعقول از طبیعت را نخواهند داد.
رضا تسلیمی طهرانی
@taslimi_tehrani
میل به بازی، بخش اصلی روش طبیعی کودکان برای خودآموزی است. در نیم قرن اخیر یا بیشتر، ما هر روز شاهد کاهش بیشتر و پیوسته آزادی کودکان برای بازی بودهایم و به تبع آن یک روال پیوسته از سلامت ذهنی-جسمانی جوانان نمایان شده است. اگر این روند ادامه پیدا کند خطر جدی که ما را تهدید میکند تولید نسلهای از بزرگسالان خواهد بود که قادر به یافتن مسیر زندگی خود نیستند.
▪️منبع:
[پیتر گِرِی| یادگیری آزاد| ترجمه مهدی غلامی|فصل اول: چه بر سر کودکی آوردهایم؟]
@cnstudy| مطالعاتکودکوطبیعت
امروز مدارس طبیعت یازده ساله شدند.به امید بالیدن هرچه بیشتر آنها و به امید اینکه کودکی از قید دیوارهای کلاس برهد و بازی از سرگیرد.تنها بازی است که کودکان به سامان میپرورد.
Читать полностью… نقش مادری در محاق
سعیده ابیانه
saeedeh.abyaneh@gmail.com
زنان در لحظه تصمیم گیری برای داشتن فرزند در کشاکش سختی قرار می گیرند. از یک سو، نگرانی آنها در مورد مسئولیت کودکی که تصمیم به تولدش دارند بی پایان است. از سوی دیگر، آنها دچار تضاد نقشی می شوند، هویتی که تاکنون ساخته اند، موفقیت های تحصیلی و کاری که به دست آورده اند و اهداف شخصی و آینده ای که برای خودشان ترسیم کرده اند را مورد تهدید می بینند. آنها به طور کلی بیمناک از دست دادن (خود قبلی) و نظمی که در زندگی ساخته اند هستند و از بیگانگی با زندگی پیش رو می هراسند.
در چنین زمینه ای می توان پرسید چرا امروزه که دنیای مدرن با پیشرفت علم و فناوری و دانش روزافزون پیش روی این مادران قرار دارد آنها آرامش و آسودگی و اعتماد به نفس لازم را ندارند؟ چرا در همین دنیای مدرن که بیشترین منابع صرف سرمایه گذاری برای آینده کودکان در خانواده می شود، شاهد رواج بیشترین اختلالات روحی و روانی در بین آنها هستیم؟ چرا امروزه آمار کودکان مبتلا به آسبرگر یا اوتیسم رو به افزایش است؟ چرا داده های فراوان این دوران، از پیش از بارداری و حین بارداری و پس از بارداری، از آزمایش های بسیار گرفته تا چکاپ های بعد از زایمان، نمی تواند از نگرانی های این موجود به ظاهر خردمند که می پندارد می تواند همه چیز را تحت کنترل خود درآورد کم کند؟ چگونه می توان در جامعه مدرن در عین حضور اجتماعی زنان در جامعه، کودکان را از آغوش مادران محروم نکرد و در عین حال مادری را به عنوان جایگاهی تاثیرگذار و مهم در جامعه بازتعریف کرد تا اعتماد به نفس از دست رفته مادران را به مراقبین و عاشقان اصلی کودکان بازگرداند؟
در پاسخ به این پرسش ها به نظر می رسد نه جامعه سنتی قادر به ایجاد بستری مناسب در جهت ایفای نقش آگاهانه مادران و تاثیرگذاری آنها در زندگی کودکان است و نه جامعه مدرن توانسته نقش مادری را با ارزش های واقعی اش در جامعه بنمایاند و نسبت های دون و کم ارزش را از آن بزداید.
شایسته است مادرانی که امروزه و در بستر جامعه مدرن فرزندان خود را به دنیا می آورند از هشیاری لازم برخوردار باشند تا در تله موسسات و بنگاه های اقتصادی که در زمینه استاندارد سازی تکنیک های فرزند پروری مشغول به کار هستند و آنها را جایگزین شیوه های یگانه مادری هر خانواده کرده اند گرفتار نیایند. یک مادر در زمان صلح با خود و پذیرش وظایف نقشی مادری که از درونش بر می آید می تواند به تعادلی در لحظه زیست اجتماعی و عاطفی اش دست یابد.
برای خواندن متن کامل این یادداشت می توانید به لینک زیر مراجعه فرمایید.
https://www.magiran.com/volume/211937
@madresehtabiat
بازی را جدی بگیریم
نظریهای برای چگونگی تکامل بازی
چرا و چگونه بازی طی فرایند تکامل شکل گرفت؟ پاسخهای متنوعی به این پرسش داده شده اما یکی از جالبترین آنها اخیرا با عنوان «اطلاعات و محیط: چارچوبی نظری برای تکامل بازی» در نشریه مطالعات علوم عصبی و زیسترفتاری منتشر شده است.
طرح مسأله:
احتمالا با دیدن بازی بچهگربهها همه میپذیرند که بازی کردن مختص گونهی انسان نیست. اما دامنهی آن بسیار گستردهتر از چیزی است که فکرش را میکنیم. علاوه بر پستانداران و برخی پرندگان، بازی در بسیاری از گونههای دوزیستان، خزندگان، ماهیها و حتی برخی از بیمهرگان نیز رصد شده است.
بنابراین تنوع شگفتانگیز انواع بازیها در گونههایی تا این حد متنوع این پرسش را پیش مینهد که فایدههای بازی چه بوده که بهرغم هزینههایی مانند صرف انرژی، صدمات احتمالی، شکار شدن، و حتی انتقال و گسترش عفونتها، باقی مانده است؟
نویسندگان مقاله معتقدند که این تنوع تبارشناختی بازیها در گونههای مختلف نیازمند نظریهایست که بتواند تمامی انواع سهگانهی بازی (بازیهای حرکتی مانند: جست و خیزهای بزغاله؛ بازی با اشیاء مانند: بازی گربه با گلولهی کاموایی، و بازیهای جمعی مانند: کُشتی گرفتن دو توله ببر یا دو بچه شامپانزه) را توضیح دهد.
معمولاً در متون مختلف در مقابل هزینههای ذکرشده به فایدههای بازی در چهار سطح اشاره میشود: اینکه بازی ۱. به رشد فیزیکی فرد کمک میکند، ۲. درسآموز است و شناخت فرد را بالا میبرد، ۳. فرد را برای رویدادهای نامنتظره آماده میکند و رفتارهای نوآورانه را در چنین شرایطی تقویت میکند، و ۴. رفتارهای اجتماعی و همکاری را تقویت میکند.
با توجه به تنوع هزینهها، تنوع فایدهها، تنوع بازیها، و تنوع جانورانی که بازی میکنند نیاز به یک نظریهی جامع و چارچوب نظری کلی برای پوشش دادن این تنوعها داریم.
خلاصهی نظریه:
طی بازی محتوای اطلاعاتی اُموِلت برای جاندار سازماندهی میشود و اطلاعات جاندار از محیط پیرامونش افزایش مییابد. (در ادامه میبینیم که"امولت" محیطزیست بیواسطهای است که جاندار با آن تبادل اطلاعات دارد و بنابراین ترجمه آن به "محیطزیست" که محیط عمومیتر است صحیح نیست.)
این نظریه مبتنی است بر نظرات زیستشناس و فیلسوف دانشگاه هامبورگ در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، یاکوب فون اوکسکول که نظریهای داشت با نام «اُموِلت». هر جانداری در امولت منحصربهفرد خود، که یک سیستم پردازش اطلاعات است، زندگی میکند. مثلاً دختر خانواده در امولتی متفاوت از سایر خواهران و برادران ساکن همان خانه زندگی میکند زیرا مثلاً در امولت یا سیستم پردازش اطلاعات دختر، اسباببازیهای شخصی، غذاهایی که در دسترس دارد و بیشتر از آنها تغذیه میکند، برادر، و پدر و مادر و غیره قرار دارد که کاملاً متفاوت از امولت پسر در همین خانواده است.
مطابق این نظریه، که مورد توجه و استفادهی فیلسوفانی مانند مارتین هایدیگر و موریس مرلوپونتی هم قرار گرفت جانور از طریق نشانههای ادراکی به نشانههای حرکتی با محیط خود تعاملات بازخوردی همیشگی دارد.
در این پژوهش محققان یک مدل شبیهسازی کامپیوتری طراحی کردند و عملاً نشان دادند که از بازیهای اجتماعی پیچیده محصول تکامل زیستن در امولتهایی است که فرد با موقعیتهای همکاری و رقابت مواجه بوده است.
امولت، طی دوران رشد کودک با شدت زیادی گسترش مییابد و بنابراين محرکهای حسی و حرکتی بیشتری باید پردازش شوند. نقش بازی آن است که با افزایش اندرکنش فرد با امولتِ در حال گسترش، محتواهای در حال اضافه شدن را به اطلاعات تبدیل کند.
اهمیت عملی این نظریه:
از کاربردهای مهم این نظریه فهم بهتر نقش بازی در جهان در حال تغییر است. هرچند امولت هر انسان منحصربهفرد است اما در گذشتهها افراد یک فرهنگ طی چند نسل متوالی در امولتهای نسبتاً مشابهی زندگی میکردند. اکنون در شرایطی هستیم که با گسترش روزافزون تغییرات محیطی امولت هر فرد نسبت به امولت افراد نسل گذشته بسیار متفاوت است. گوشیهای همراه در امولت نسل گذشته جایی نداشتند در حالیکه جایگاهی مرکزی در امولت بسیاری از نوجوانان امروزی دارد. اگر مطابق با این نظریه بپذیریم که بازی نقشی اساسی در اندرکنش با امولت در حال گسترش دارد نقش روزافزون بازی در زندگی کودکان آشکارتر میشود. و از آنجا که در جهان پیش رو تنهایی انسانها از معضلات مهم روانشناختی است نقش بازیهای گروهی نیز برجستهتر میشود.
در حالیکه بازیهای کامپيوتری نقشی کلیدی در ورود به جهان دیجیتال دارند و به همین دلیل نیز گسترش بیشتر آنها مطابق این نظریه قابل تبیین است اما از آنجا که ساختار ذهنی انسان با چنین سرعتی تغییر نمیکند یگانه راه مصونیت از مشکلات روانشناختی پیش رو هموار ساختن راه بازیهای گروهی کودکان در محیطهای طبیعی است.
هادی صمدی
@evophilosophy
✔️سازندگان مسکن طبق قانون ملزم به ایجاد فضاهای سبز جذاب و سرگرم کننده باشند که در دسترس کودکان و خانوادهها باشد و اطمینان حاصل شود که خیابانها به عنوان مناطق مسکونی طراحی شوند.
✔️ این پیام به گوش سیاستمداران برسد که محدودیت سرعت «20» در خیابانهایی که کودکان در آن زندگی میکنند واقعا سرعت «زیادی» است.
✔️به دولت گفته شود که ساخت مدارس با زمینهای بازی به اندازه یک تمبر پستی و عاری از فضای سبز، یا تلمبار کردن کودکان در مهدکودکهای بدون فضای باز قابل قبول نیست.
✔️مشارکت دادن خود کودکان در طراحی، ساخت و نگهداری فضاهای بازی؛ به نظرات آنها توجه شود تا نسبت به نتایج حاصله احساس مالکیت کنند.
همه اینها ممکن است جاهطلبانه به نظر برسد، اما کارزارهای عمومی هنوز هم میتوانند تغییر ایجاد کنند. هیچکس در دولت به وعدههای غذایی مدرسه فکر نکرد تا اینکه جیمی الیور غذاساز خود را روشن کرد و حقیقت «غذایی» را که ما به بچههای کشور ارائه میدادیم به ما نشان داد. تصور کنید، مثلاً جی کی رولینگ ، اگر اعلام کند که وقتی نوبت به تقویت روحیه شجاعت و قهرمانی در کودکان میرسد، زمینهای بازی کشور پرهیز از ماجراجویی را پیشنهاد میکنند که شایسته هیچیک از کودکان مشتاق هری پاتر (که میخواهند مانند او شجاع، باهوش و قهرمان باشند) نیست.
تصور کنید که اگر دیوید آتنبرو استدلال کند کودکانی که بیرون از خانه به سر میبرند به اندازه ماهی قزلآلای وحشی( به علت کیفیت زیستگاهشان) مستحق محافظت هستند، چه تاثیری خواهد داشت!
منبع : وب سایت اکولوژیست | https://theecologist.org/2005/sep/23/let-our-children-roam-free
برخلاف آنچه روزنامهنگاران عاشق خودرو میگویند، بسیاری از گروههای اجتماعی خواهان خیابانهای امنتر با با رعایت سرعت کمتر و ترافیک کمتر هستند. سازمانهای فعال در حوزه محیطزیست، ایمنی جادهها و کودکان که همسویی و اتحاد رو به رشدی داشتهاند، فراخوانی برای محدودیت سرعت استاندارد 20 مایل در ساعت در مناطق مسکونی امضا کردهاند. برخی از گروهای اجتماعی حتی فراتر رفتهاند و با شوراهای محلی برای ایجاد «مناطق خانگی » کار کردهاند: خیابانهای دوستدار مردم بر اساس طرحهای قارهای ، که در آن فضای خیابان از یک راهرو برای ماشین به یک فضای اجتماعی مشترک تبدیل میشود که مردم میتوانند آنجا یکدیگر را ملاقات کنند، کودکان میتوانند بازی کنید و رانندگان ماشینها، مهمانند. من که یک دهه پیش بخشی از کمپین اصلی معرفی مناطق خانگی به بریتانیا بودم، اخیراً حدود 40 طرح را بررسی کردم تا تأثیر آنها را بیابم. بیش از نیمی از کودکان بیشتر در خیابان پیادهروی، دوچرخهسواری و بازی میکنند. جالب اینجاست که برخی از طرحها همچنین شاهد کاهش نرخ جرم و افزایش سطح فعالیتهای اجتماعی در قالب جمعآوری زباله، جشنوارهها و مهمانیهای خیابانی بودهاند.
🔺اصول راهنما برای والدین
ما والدین همچنین این قدرت را داریم که در برابر اغوای مصرفگرایی مقاومت کنیم و در بازگرداندن برخی از آزادیهایی که در دوران جوانی خودمان بدیهی انگاشته میشد، برای کودکانمان نقشی داشته باشیم. میتوانیم کمی بیشتر نه بگوییم، صفحهنمایش را خاموش کنیم و چشمهای کنجکاو فرزندانمان را به مناظر کاملاً وسیعتری هدایت کنیم. در انجام این کار، ما باید با ترسهای خود روبرو شویم و اضطرابهای بیدلیلی که میتواند به راحتی ما را درگیر کند، از بین ببریم. برخی از تهدیدها - به عنوان مثال ترافیک - واقعی هستند و در نهایت فقط میتوانند توسط دولتها از طریق فشار سیاسی رفع شوند. اما تهدیدهای دیگر باید دید که چه هستند: روان رنجوری اجتماعی به علت از دست رفتن اعصاب جمعی .
به عنوان مثال، در بریتانیا ما درباره تهدید کودکان از جانب غریبهها کاملاً پارانوئید شدهایم. هر سال کمتر از یک کودک در یک میلیون توسط غریبهها کشته میشود. این ارقام از زمان جنگ جهانی دوم کاهش یافته است. بیش از ده برابر بیشتر، کودکان توسط اتومبیل کشته میشوند و حدود پنج برابر بیشتر، توسط والدین یا بستگان خود کشته میشوند. با این حال، در موارد نادری که بدترین اتفاق میافتد، سرخط اخباری که با آن مواجه میشویم این است: «هیچ کودکی در امان نیست». به عنوان یک پدر و مادر، فکر میکنم زمان آن فرا رسیده است که به طور دستهجمعی برخیزیم ونشان دهیم این هراس افکنی به چه دلیل است: تحریک ترس. رسانهها مقصر اصلی میباشند. به نظر میرسد داستانهای هیجانانگیز آنها به طرز بیرحمانهای برای ترساندن ما ساخته شدهاند و هر تلاشی از سوی خوانندگان و بینندگان برای ایجاد تعادل بین مصلحتاندیشی معقول درباره مصیبتهای انسانی و ارزیابی واقعبینانه از خطرات را تضعیف میکنند. مصیبت واقعی این است که نگرانیها و محدودیتها باعث ایجاد ترس از فضای باز می شود که به راحتی به «خطر غریبه» تبدیل میشود.
جرمشناسان مدتهاست که میدانند در خیابانها، پارکها و زمینهای بازی ایمنی به مقدار زیادی وجود دارد. از طرف دیگر خیابانهای متروک، پارکهای کم استفاده و زمینهای بازی خالی را میبینید که در دوری باطل از ترس، خرابکاری، سوءاستفاده و فرسودگی گرفتار شدهاند. بنابراین به هر پدر و مادری میگوییم، بیدار شوید و هوای تازه را استشمام کنید: فرزندتان را به پارک محلی خود ببرید و به نجات سیاره کمک کنید. بهتر از آن، چرا قرارهای بازی در فضای باز را با والدین دیگر ترتیب ندهیم؟
شما به گسترش آن حال و هوای مکانی فضای باز کمک خواهید کرد، کودک شما دو برابر لذت خواهد برد و چه کسی میداند، حتی ممکن است خودتان هم لذت ببرید.
ممکن است فکر کنید که ریسکگریزی، همراه با فرزندان قانونی آن، فرهنگ جبران خسارت ، همه جا وجود دارد. به سختی هفتهای میگذرد که رسانهها برخی یا سایر دستورات مزخرف بهداشتی و ایمنی را که گفته میشود از بالا صادر شده است، گزارش ندهند. شاه بلوط هندی، محوطههای حیوانات خانگی، جعبههای تخم مرغ، حتی دسته گل مروارید برای فرزندان ما خطری بیش از حد تلقی شدهاند.
@cnstudy| مطالعات کودک و طبیعت
مطمئناً زمان برای کسانی که میخواهند دوباره کودکان را با فضای باز درگیر کنند رو به اتمام است. ارقام رسمی دولت میگوید که بیش از 30 درصد از کودکان 8 تا 10 ساله، بدون اینکه بزرگسالی مراقب آنها باشد، هرگز بیرون از خانه بازی نمیکنند. تحقیقات مایر هیلمن و همکارانش در مؤسسه مطالعات سیاستگذاری نشان میدهد که در طی یک نسل، «زیستگاه خانگی » یک کودک هشت ساله معمولی - منطقهای که کودکان میتوانند به تنهایی در آن سفر کنند - به یک نهم مساحت قبلیاش کاهش یافته است. در واقع، این بین سالهای 1971 تا 1990 بوده است، اما آیا فکر میکنید که از آن زمان اوضاع برای کودکان بهتر شده است؟ من که فکر نمیکنم بهتر شده باشد. در چشمانداز پیشرو ما با نسلی از کودکان روبهرو هستیم که در بهترین حالت نسبت به دنیای بیرون از خانه خود بیتفاوت و در بدترین حالت در مواجه با آن وحشتزده خواهند بود و در بزرگسالی ترس خود از فضای باز را به فرزندان خودشان منتقل خواهند کرد؛ همانطور که ریچارد لوو در عنوان کتاب خود به وضوح آنرا بیان می کند.
🔺بازی طبیعی
چگونه میتوان از این آینده تلخ جلوگیری کرد؟ ممکن است غیرواقعی باشد فکر کنیم ما میتوانیم دوران کودکی آزادانهای مانند آنچه نسل من از آن لذت برده است را تمام و کمال به کودکان بازگردانیم؛ با اینحال ما میتوانیم برای کاهش محدودیتها و گسترش قلمرو آنها اقداماتی انجام دهیم. برنامه اقدام من برای بازی در فضای باز با فضاها و مکانهایی که کودکان هر روز به آنجا میروند شروع میشود: زمینهای بازی، پارکها، مدارس و خیابانها. اگرچه حضور دائم همراه با بازی آزادانه توام با سرخوشی در بستر طبیعت؛ بدن، ذهن و روح کودکان را به بهترین شکل تقویت میکند، فعالیتهای مهیا شده باید با غریزه بازی آنها همسو و همراه باشد. لازم است تلاش خود را برای ایجاد فضاهایی در محلهها به کار گیریم که کودکان در آنها فرصت زمینخوردن و کثیف شدن داشته باشند: فضاهای باز، در دسترس و رایگان که همهروزه کودکان میتوانند به آنجا بروند.
این دقیقاً همان کاری است که مقامات شهری در فرایبورگ انجام دادهاند. فرایبورگ شهری آلمانی برخودار از پشتوانه محیطی سبز است که بر لبه جنگل سیاه واقع شده است. اکنون بیش از یک دهه است که اداره امور پارکهای فرایبورگ راهاندازی زمینهای بازی بیحاصل مملو از لولههای فولادی، ادوات پلاستیکی از پیش رنگ شده و روکشهای لاستیکی گران قیمت را متوقف کرده است و در عوض «زمینهای بازی طبیعت » را ایجاد کرده است که کمی خاکیتر هستند. معماری منظر این فضاها عرصههای متنوعی از تپهها، خندقها، کُندهها، درختان افتاده، تختهسنگ، بوتهها، گلهای وحشی و خاک و گِل است. این عرصهها پر از گوشههای قابل اختفا و موقعیتهای مکانی مرموز مانند فضاهای وحشی در خاطرات کودکی ما هستند. با این حال، مقامات مامورِ اداره این فضاها، استانداردهای ایمنی زمینهای بازی موجود در سراسر اروپا را رعایت میکنند چنانکه ما در بریتانیا رعایت میکنیم.
با فرسودگی مکانهای بازی عمومی موجود در فرایبورگ، مقامات اداره پارکها با مشارکت کودکان و بزرگسالان محلی این زمینهای بازی را به سبک جدید (زمین بازی طبیعی) طراحی و راهاندازی میکنند. بیش از 40 عرصه تا کنون بازطراحی و راهاندازی شده است؛ فضاهایی که برای عمری دائمی طراحی شدهاند. درختان، بوتهها و گیاهان گلدار با دقت انتخاب میشوند تا شکافها و برآمدگیهای سرزندهای برای جذب حشرات و پرندگان ایجاد کنند، که با رشد و گسترش گیاهان و درختان با گذشت سالها این مکانها از راز و غنا برخوردار شوند.
مدل شیوههای احداث عرصههای طبیعی بازی در فرایبورگ در مقایسه با ساخت زمینهای بازی معمولی که از مواد خام( با فرآیندهای صنعتی سنگین همراه با انتشار کربن) در احداث آنها استفاده میشود از پایداری محیطی برخوردار است. اگر استدلالهای زیباییشناختی و پایداری محیطی شما را متقاعد نکرده است، شاید مقایسه برچسب قیمت تجهیزات راه اندازی و احداث زمین های بازی معمولی در مقایسه با زمینهای بازی طبیعی شما را متقاعد کند. با فرض یکسان بودن مساحت زمینها، هزینه احداث فضاهای بازی طبیعی در فرایبورگ معمولاً نیمی از هزینه لازم برای احداث فضای بازی معمولی با تجهیزات ثابت است. این کاهش هزینه (حدود 50 درصد)صرفاً به دلیل قیمت بالای لولههای فولادی، پلاستیکهای رنگی و روکشهای لاستیکی غیرضروری دارای فناوری پیشرفته است. برتری رویکرد زمینهای بازی طبیعی نسبت به زمینهای بازی معمولی، پس از تحقیقات در دانشگاه شهر فرایبورگ ارائه شد که نشان داد صرفا داشتن فضای سبز خوب در نزدیکی خانههای کودکان، آنها را تشویق میکند از خانه بیان بیرون و از تلویزیون دور باشند. این زمینهای بازی در سطح جهانی جلب توجه کرده است؛ جای تعجب نیست که کودکان نیز آنها را دوست داشته باشند.
مطالعات انجام شده در آزمایشگاه تحقیقاتی انسان - محیطِ دانشگاه ایلینویز بر روی کودکان مبتلا به اختلال کمتوجهی-بیشفعالی (ADHD) نشان داده است که فضاهای بیرونی سبز نه تنها باعث برانگیختن بازیِ خلاق و بهبود تعامل با بزرگسالان میشود، بلکه علائم این اختلال را نیز تسکین میدهد. اگرچه تحقیقات درباره اهمیت تعامل با طبیعت در دوران کودکی هنوز مراحل ابتدایی خود را طی میکند، اما محققان درباره عمق ارتباط کودکان و محیط متقاعد شدهاند و ادعا میکنند که تماس با طبیعت ممکن است به اندازه تغذیه خوب و خواب کافی برای کودکان مهم باشد.
نکته مهم درخصوص بسیاری از مکانهای طبیعی این است که آنها محیطهای مطلوب و بینظیری برای کاوش کودکان هستند و به آنها فرصت میدهد افقهای خود را گسترش و اعتماد به نفس خود را افزایش دهند و در عین حال با خطرات مواجه شوند و شیوه مدیریت مخاطرات را از طریق تجربه یاد بگیرند. این مکانها غیرقابل پیشبینی و دائماً در حال تغییر هستند. وقوع تغییرات در طبیعت و آبوهوا، غیرمترقبه و دارای ابهام است. اما این ماجرا نه تنها مشکلی ایجاد نمیکند بلکه عدم قطعیت و تنوع ذاتی در محیطهای طبیعی، بخشی از چیزی است که در وهله اول ما را به سمت آنها جذب میکند. در واقع از نظر تکاملی، این توانایی بینظیر انسانهای خردمند برای سازگاری با تغییرات زیستگاهی باعث شده است تا-متاسفانه یا خوشبختانه- ما به گونهای مسلط روی زمین بدل کند.
این بدان معناست که اندکی مخاطره و عدم اطمینان در واقع برای ما خوب است. معمار دانمارکی منظره حله نبلونگ - خالق برخی از فضاهای عمومی طبیعی شگفتانگیز در کپنهاگ – دلیل بازگرداندن مخاطره و عدم اطمینان به بازی کودکان را، اینگونه بیان میکند:
« من متقاعد شدهام که استاندارد کردن وسایل و تجهیزات بازی امری بسیار خطرناک است. وقتی فاصله بین تمام پلههای تورهای مشبک یا نردبانی که کودکان با آنها بازی میکنند دقیقاً یکسان باشد، کودک نیازی به تمرکز روی جایی که پاهایش را میگذارد ندارد. تسلط بر عمل در محیطها و کار با وسایلی که متقارن هستند چه کمکی میتواند به ما بکند وقتی با شکلهای نامتقارن در طول زندگی مواجه میشویم.»
اما بازی در فضای باز چیزی بیشتر از یادگیری و سلامتی است. لانهسازی، شکار حشرات و غوطهور شدن در برکه، شورمندی رابطه کودکان با طبیعت را نمایان میکند. این فعالیتهای اولیه نه تنها نشان میدهند که حواس ما چقدر با عملکرد جهان طبیعی هماهنگ است، بلکه از پیوند معنوی عمیقتری با چشماندازها و موجودات زنده سخن میگوید؛ به همین دلیل کسانی که (چه با انتخاب یا اجبار) بیشتر زمان زندگی خود را در داخل خانه میگذرانند، دچار بینوایی میشوند . ریچارد لوو ، روزنامهنگار و متخصص امریکایی در حوزه رشد و پرورش کودک، در کتاب اخیرش «آخرین کودک جنگل: نجات بچههایمان از اختلال کمبود طبیعت» استدلال میکند که بیواسطگی، عمق و بیکرانی بازی بدون ساختار در فضای باز است که بیشترین معنا را درتعامل طبیعت با کودک مهیا میکند در حالیکه فعالیتهای آموزشی بزرگسال محور در بهترین حالت در رتبه بسیار پائینی به لحاظ کیفیت از آن فعالیتهای ساختار نیافته در بستر طبیعت قرار میگیرند. نشستن پای تلویزیون و بازیهای اینترنتی با کیفت نازلتری رتبه های بعدتر جا میگیرند.
@cnstudy| مطالعات کودک و طبیعت
تاریخچه جالب از ایجاد مدارس امروزی و اهداف که برای آموزش در مدارس تعریف شده بود...
حالا بهتر میشه فهمید چرا آموزشی که در مدارس به دانشآموزان داده میشه دیگه کارآمد نیست!
@Razcom
«کودکی، فرهنگ و میراث طبیعی»
سخنرانی در پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری به مناسبت روز کودک، مصادف با سالروز تولد یک سالگی دختر عزیزم جانا.
کودکی را می توان مهمترین دوره زندگی هر فرد دانست زیرا آنچه فرد در آینده تجربه می کند به نحو مستقیم یا غیر مستقیم از آن متاثر می شود. فرهنگ به عنوان مجموعه ای از ارزش ها، هنجارها و قواعد به اشکال گوناگون کودکی فرد را تحت تاثیر قرار می دهد. در مورد رابطه فرهنگ و کودکی دیدگاه های مختلفی به چشم می خورد. جریان مسلط در جامعه شناسی (نظریات ساختی-کارکردی و تعامل گرایی نمادین) کودک را مانند «لوح سفیدی» در نظر می گیرد که محیط اجتماعی می تواند او را به هر شکل دلخواه درآورد و متناسب با اهداف و خواسته های خود قالب ریزی کند. از نظر جامعه شناسان، کودک در جریان فرآیندهای «اجتماعی شدن» و «فرهنگ پذیری» با نقش ها و انتظارات اجتماعی آشنا می شود و خود را با فرهنگ جامعه تطبیق می دهد. در برابر، یافته های گوناگون علوم مختلف حاکی از آن است که کودک به هیچ وجه «لوحی سفید» نیست و از خصوصیات ذاتی و ژنتیکی مشخصی برخوردار است که شخصیت، افکار و رفتارهای او را از دیگران متمایز می سازد. در این راستا، اگرچه فرهنگ به عنوان بخش مهمی از محیط بیرونی بر کودک تاثیر گذار است اما تنها در تعامل با عوامل زیستی است که می تواند مورد توجه قرار گیرد.
بر این اساس می توان گفت فرهنگ از نقش و کارکرد دوگانه ای در مواجهه با کودک برخوردار است. فرهنگ از یک سوی کودک را توانا می سازد و از سوی دیگر او را محدود می کند. فرهنگ مانند یک جعبه ابزار است که ابزارهای گوناگون و مشخصی را در بر دارد. کودک می تواند با استفاده از این ابزارها به امور مختلف بیاندیشد و اعمال متفاوتی را انجام می دهد، افکار و اعمالی که می توانند در بهترین حالت با توانایی ها و استعدادهای ذاتی او سازگار و همراستا باشند و در بدترین وضعیت با شخصیت و قابلیت های زیستی او در تضاد قرار گیرند و مانع رشد و پرورش آنها شوند. در عین حال، از آنجا که فرهنگ به عنوان یک جعبه ابزار در برگیرنده ابزارهای محدودی است قاعدتا کودک را محدود می کند و به عنوان یک چارچوب او را از مشاهده و درک امور خارج از چارچوب محروم می سازد. به منظور فهم امتیازات فرهنگ برای کودک می توان گردشگر یا مهاجری را در نظر گرفت که به تازگی وارد جامعه ای جدید شده است. این فرد از آنجا که با فرهنگ جامعه جدید آشنا نیست راه و رسم زندگی در آن جامعه را نمی شناسد و در موقعیت های گوناگون با ابهام و سردرگمی مواجه می شود. این در حالی است که همین فرد در جامعه خود به دلیل خوی گرفتن با قواعد و رسومات اجتماعی به راحتی زندگی می کند و در انجام امور مختلف تبحر دارد. کودک نیز از آنجا که به جهانی ناآشنا پا گذاشته است به فرهنگ نیاز دارد تا بتواند انتظارات دیگران را در وضعیت های مختلف پیش بینی کند و به آنها پاسخ دهد.
همچنین زبان به عنوان یکی از مهمترین اجزای فرهنگ می تواند هم توانایی بخش و هم محدود کننده باشد. مفاهیم و ساختار هر زبان توانایی های ویژه ای را به افرادی که از آن استفاده می کنند می بخشد و در عین حال آنها را از درک برخی واقعیت ها و تجارب محروم می کنند.
فرهنگ به شکل تاریخی در طول نسل ها گسترش می یابد و از خصوصیات ویژه ای برخوردار می شود که آن را متصلب و دیرپا می سازد. فرهنگ در طبع و منش هر فرد در قالب «عادتواره» ادامه می یابد و در برابر تغییرات و دگرگونی ها مقاومت می کند. از همین رو است که مواجه آگاهانه و انتقادی با فرهنگ همواره از ضرورت برخوردار است.
در اینجا، شیوه ها و راه های انتقال فرهنگ نیز از اهمیت بسیاری برخوردارند و تاثیر بسیاری بر کودک می گذارند. در جوامع امروز فرهنگ غالبا به شیوه ای مستقیم و با واسطه خانواده و نهادهای آموزشی به کودک منتقل می شود. رجوع به دیدگاه های اغلب جامعه شناسان حوزه آموزش نشان می دهد که نهادهای خانواده و مدرسه وظیفه دارند ارزش ها و هنجارهای اجتماعی را به کودک انتقال دهند و آنها را در او «درونی» کنند. کودکان به مدرسه فرستاده می شوند تا به شهروندانی نرمال، مطیع، کنترل شده، متمدن و منضبط تبدیل شوند. شهروندانی که نظم تثبیت شده و مستقر بر جامعه را با اندک تغییراتی ادامه می دهند و به این شکل تضمین می کنند که جامعه از مسیر اصلی خود منحرف نخواهد شد. کودکان در مدرسه نوعی «طرد فضایی» را تجربه می کنند و تحت تسلط گفتمان های علمی قرار می گیرند تا ریسک پذیری، سرخوشی و عدم آینده نگری آنها کنترل و محدود شود.
شیوه رایج انتقال فرهنگ به کودکان در خانواده و مدرسه قاتل استعدادها و توانایی های ذاتی آنها است. خانواده و مدرسه می خواهند به مانند کارخانه، کودکانی یک شکل و استاندارد تولید کنند. با استناد به آرای میشل فوکو، مدرسه دقیقا همان کارکردی را ایفا می کند که