#مادر_کافی
#فرزندپروری
#دلبستگی
#همدلی
#غفلت
@mahfelekhodshenasi
"مجنون سرگردان"
مجنون خواست که
پیش لیلی نامه نویسد.
قلم در دست گرفت و این بیت گفت:
خَیالُکَ فی عَیْنی و اِسْمُکَ فی فَمی؛
و ذِکرُک فی قَلبی، اِلی اَیْنَ اَکْتُب.
خیال تو مقیم چشم است
و نام تو بر زبان من جارى است
و ذکر تو در صمیم جان جای دارد.
پس نامه پیش کی نویسم؟
چون تو در این محلها میگردی،
قلم بشکست و کاغذ بدرید.
□خیال در اینجا
نقش و صورتِ مقصود است:
خیال روی تو در کارگاه دیده کشیدم
به صورت تو نگاری نه دیدم و نه نشنیدم
حافظ
و بودن خیال معشوق در چشم
بدین معناست که
عاشق به هر سو مینگرد،
چهره معشوق را میبیند؛
زیرا معشوق در دیدهٔ اوست.
همین معنی است که حافظ
در بدیعترین صورت، بیان داشته است:
بیا که پردهٔ گلریز هفتخانهٔ چشم
کشیدهایم به تحریر کارگاه خیال
و چون عارف بدین مقام رسد
که حق در چشم و دل او جای گيرد،
دیگر جای سخن گفتن و نامه نوشتن نیست:
آن یکی را يار پیش خود نشاند؛
نامه بیرون کرد و پیش یار خواند.
گفت یارش این اگر بهر من است،
گاهِ وصل این عمر ضایع کردن است.
مثنوی
و هرچند این مقام قرب
جمله مردمان را حاصل است
که خداوند فرمود:
ما از رگ گردن به شما نزدیکتریم.
(ق: ۱۶)
و هر کجا هستید او با شماست،
(حدید: ۴)
اما عامه مردم از این نزدیکی بیخبرند
و لذا دست به آسمان برمیدارند
و حق را از دور فرا میخوانند:
بیدلی در همه احوال خدا با او بود
او نمیدیدش و از دور خدایا میکرد
حافظ
حیث اقرب انت من حبل الورید
لم اقل “یا”، "يا" نداء للبعید
مثنوی
یعنی: چون تو از رگ گردن به من نزدیکتری،
هرگز “ یا الله و ای خدا” نمیگویم؛
زیرا نحویون گفتهاند که “یا” برای ندای دور است.
برگرفته از كتاب "گزیده فیه مافیه"
تالیف حسين الهى قمشهای
ناشر: انتشارات علمی و فرهنگی
@mahfelekhodshenasi
تعبیرهای ما از زندگی دقیقا ترجمه ای ست متفاوت که هر کس در ذهنش دارد و نتیجه زندگی در ذهن است اما این چه آسیبی برای ما خواهد داشت؟
ما یه معنای ذهنی داریم و یه معنای واقعی
معنای ذهنی همین تعبیرهای ما از اتفاقات و روابط است در ذهن ما که ملاکش صرفا منفعت شخصی ست یعنی چی خوبه و چی بده برای ما فعلا در همین لحظه
اما معنای واقعی ترجمه ایست درست از کلیت زندگی و بدست گرفتن صد درصد مسولیت و اختیار انسان در هر لحظه از زندگی جدا از منفعت و ضرر شخصی در هر لحظه
اولی انسان رو در ذهن غرق می کنه و دومی انسان رو از ذهن خارج می کنه
و حالا چرا مهمه که ما از معانی ذهنی خارج بشیم؟
حکایت همان DNA و RNA هست
هر چه ترجمه درست باشد تمام فعل وانفعالات در درون جسم و روان هم درست خواهد بود و هر چه ترجمه ذهنی باشد و واقعی نباشد تمام فعل و انفعالات جسم و روان ما را تحت سلطه خود می گیرد و به صورت معیوب پیش می برد.
دکتر ایران صادقی ✍️
زوج درمانگر و سکستراپیست
مشاوره فردی و نوجوان
مربی خودشناسی
🔘 تلگرام
/channel/dr_iransadeghi
@mahfelekhodshenasi
✅ به کودک فرصت بده نه گفتن رو تمرین کنه
حتی به چیزهای کوچیک مثل “نمیخوام الان نقاشی کنم”.
وقتی صدای خودش رو میشنوه و میبینه نظرش محترم شمرده میشه، بذر جراتمندی تو دلش کاشته میشه🌱
الهام گدری... روانشناس
@mahfelekhodshenasi
Who has not found the heaven below
Will fail of it above.
God's residence is next to mine,
His furniture is love.
E. Dickenson
آن کس که بهشت را روی زمین نیافته است
در آسمان نیز نخواهد یافت.
اقامتگاه خدا کنارِ خانهی ماست،
و اثاثیهی خانهاش عشق است.
#امیلی_دیکنسون
هر که امروز نبیند به جهان طلعت دوست
غالب آن است که فرداش نباشد دیدار
#سعدی
@mahfelekhodshenasi
پرسید:فرق فرد سالم با بیمار روانپزشکی در چیه؟
گفتم:
◾آنها که با اوهامشان زندگی میکنند و فکر میکنند واقعیه را میگویند سالم.
◾آنها که بتدریج فهمیدهاند که زندگی چیزی بیش از وهم نیست را میگویند خردمند.
◾و کسانی که ناگهانی فهمیدهاند که دنیا چیزی بجز اوهام نیست را میگویند بیمار روانپزشکی
دکتر روحالله صدیق.. روانپزشک
@mahfelekhodshenasi
🌀 «اشتباه مدرسه!»
به مناسبت روز معلم
گزیدهای از رمان «بندباز»
چاپ سوم، در دست انتشار
🔹 تام لحظهای مکث کرد و نگاهی به جمعیت داخل سالن انداخت. چهرههای مشتاق همه غرق سکوت بودند. جرعهای آب نوشید و شروع کرد:
🔹«اولین اشتباه ما اینه که خلاقیت و فردیت بچهها رو از بین میبریم. هر آدمی یه دنیاست؛ پر از استعدادهایی که منتظر کشف شدنن. ولی ما چکار میکنیم؟ همه بچه ها رو میریزیم توی یک قالب؛ قوانین یکسان، درسهای یکسان، انتظارات یکسان... و اینطوری اصالت انسانها رو ازشون میگیریم، ما بچه ها رو آماده می کنیم تا تبدیل به نیروی مناسبی برای چرخه تولید و مصرف و اطاعت بشن.
🔹دومین خطا، دادن فکر بجای تفکر یاددادنه. بچهها با عطش طبیعی برای کشف به دنیا میان؛ با چشمایی که پر از سوال و کنجکاویه. و ما بجای پرورش این نیروی فوقالعاده، ذهنشون رو با چیزایی که خودمون فکر میکنیم لازمه، پر میکنیم. ما بجای اینکه بهشون فکرکردن یاد بدیم، بهشون میگیم چی فکر کنن.
🔹اشکال بعدی قربانی کردن شادی بپای موفقیته!.ما سعی داریم با هر ضرب و زوری که شده بچه ها رو به آموختن چیزهایی که نه در زندگی به دردشون می خوره و نه علاقه ای بهش دارند وادار کنیم و با ضرب نمره و حضور و غیاب و تنبیه و تشویق، اونها رو مجبور به قبول اون می کنیم.
🔹نتیجه چیه؟تحمیل اضطراب و افسردگی و احساس گناه و بیزاری از کتاب و آموزش، برای رسیدن به موفقیت! از خودتون بپرسید مایی که شادی و طراوت بچه ها رو ازشون می گیریم چه چیزی بهشون می دیم که ارزشش از شادی و شکوفایی بیشتره؟ چه موفقیتی بزرگتر از داشتن یک زندگی شاد، پویا و خردمندانه است؟ چه آسیبی بزرگتر از پرورش جامعه ای است که از کتاب و آموختن، بیزاره و تا آخر عمر دیگه طرف این چیزها نمیره؟
🔹در مقابل، درس های مهم زندگی، مثل فلسفه، اخلاق، و خودشناس، جایی تو برنامهی مدرسه ندارن. نتیجهش پرورش آدم هایی است که قدرت نقد و تحلیل ندارند، به چیزها نگاه عادتزده و سطحی دارند و بیش از رشد و شکوفایی خودشون نگران نظر دیگرانند.
🔹«سیستم ارزیابی هم باید تغییر کنه. چرا بجای آزمونهای خشک و همسان، پروژههایی که خلاقیت و علاقهی واقعی بچهها رو بروز میدن، معیار قرار ندیم؟ چرا به معلمها آزادی ندیم که درس ها رو با نیازها و استعدادهای هر بچه تطبیق بدن، نه اینکه همه رو به زور به یک مسیر ببرن؟
🔹و اما نکتهی آخر: تغییر باید از خود ما شروع بشه. ما قبل از اینکه بخوایم بچهها رو تغییر بدیم، باید خودمون رو تغییر بدیم؛ ما معلمها، پدر و مادرها، همهی بزرگترها. باید زندگیِ سنجیدهای داشته باشیم، بخوانیم، فکر کنیم، دنبال معنا بگردیم، برای کتاب و هنر و اندیشه دست کم به اندازه کار و پول و درآمد حساسیت و اهمیت قایل باشیم. و موفقیت رو نه در پول و مقام، که در شادمانی و خردمندی ببینیم. بچهها خیلی بیشتر از حرفهای ما، رفتارمون رو میبینن.
🔹اگر ببینند که ما اهل تفکر، خودشکوفایی و زندگی اصیل هستیم، از ما الگو می گیرند و اگر ببینند که ما هم اسیر تأییدطلبی، دنباله روی و خودفرسایی هستیم، همون راه رو ادامه میدن. روز عمل همین امروزه. قانون زندگی خیلی سادهست: فردایی که آرزوش رو داریم، از تصمیمهایی ساخته میشه که امروز میگیریم...
🔹تالار را سکوت سنگینی فرا گرفت. بعد، کمکم موجی از دست زدنهای پرشور، فضا را پر کرد. وقتی صداها فرونشست، در انتهای تالار، خانم دلیا –معلم بازنشستهی مهربان و محبوب –با لبخند دستش را بالا برد. تام با سر به او اشاره کرد که «بفرمایید».
خانم دلیا گفت:«حرفهاتون تازه و دلنشین بود. ممنونم. سالها پیش شاگردی داشتم به اسم اولکا، دختری که عاشق موسیقی بود ولی در کلاس ساکت و گوشه گیر بود. یک روز اون رو کنار کشیدم و باهاش حرف زدم. از من پرسید:«خانم، چرا توی مدرسه چیزی رو که دوست داریم یاد نمی دهند؟» حرف اون خیلی بر من اثر گذاشت.
🔹با اینکه موسیقی تو برنامهی درسی نبود، اجازه دادم هفتهای دو روز برای بچه ها چند دقیقه درباره موسیقی حرف بزنه و ساز مورد علاقه اش رو برامون بنوازه. همین کار کوچیک، روحیه اش رو عوض کرد. اولکا حالا یه آهنگساز حرفهایه... رفتار معلم میتونه زندگی یک آدم رو تغییر بده.»
🔹تام با لبخندی عمیق گفت: «تجربه بسیار جذابی بود. ممنوم. دقیقاً همینه، خانم دلیا. فرصتهای فوقالعادهای منتظر کشف شدن هستند. کافیه فیلتر عادت رو کنار بذاریم و چیزها رو دوباره ببینیم..»
سالی، که کنار دیوید نشسته بود، آرام گفت: «دیوید، خیلی الهامبخشه، نه؟»
دیوید با لبخند و سر تکان دادن حرف سالی را تایید کرد و باز به تام خیره شد.
ساسان حبیبوند
t.me/sasanhabibvand
@mahfelekhodshenasi
اکثریت مردم کسانی هستند که تابع اند.
حرف گوش کنند.
منتها حرف چه کسی رو گوش میکنند اینجا مهم میشه.
تابع چه کسی میشن مهم میشه.
اول ما باید این مسئله رو حل کنیم برای خودمون.
خیال نکنیم که ما الان داریم فکر میکنیم تعقل میکنیم اندیشه میکنیم همه ی مردم اینجوری اند.
با خودتون مقایسه نکنید.
اگر مقایسه کردین بدونین که قدر نعمتی رو خدا بهتون داده نمیدونید.
نعمتی که تحقیقه ،فهم حقیقته ،تعقله.
استاد حسین نوروزی
@mahfelekhodshenasi
فرمودند کار اصلی تفکر است و تعقل
سعید تدین
@mahfelekhodshenasi
از ابزار هوش مصنوعی گوگل (notebooklm) خواستیم تا سایت خودشناسی را بررسی و خلاصه برداری و ارائه کنه.
این شد نتیجهاش :)
http://khodshenasi.me
تاملی کوتاه درباره نشخوار ذهنی
نشخوار ذهنی گاه محصولِ ناتوانی در حلِ سریعِ مشکلی است که بار روانی زیادی برای فرد ایجاد کرده امّا چاره کوتاهمدّت و روشنی ندارد.
در این حالت کارِ روانیِ زیاد امّا بیفایده جایگزین حل مسئله میشود تا نوعی احساس عاملیت به فرد بدهد. او یا درگیر فکرهای تکراری مربوط به گذشته میشود یا آینده.
فکرهای گذشتهمحور از این جنساند: چرا چنین شد؟ چرا چنین تصمیمی گرفتم؟ میشد این کار را نکرد؟ اگر شرایط جور دیگری میشد، چه میشد؟ آنها مجبورم کردند، کاش میدانستم، کاش آن اتفاق نمیافتاد (مجموعهای از کاشها) ... .
این فکرها حتی اگر ظاهراً از جنس علّتیابی باشند قرار نیست چیزی به فرد بیاموزند یا تغییری واقعی ایجاد کنند و اغلب به نحوی در پیِ خنثی کردنِ خیالیِ وضعیتِ ناخوشایند موجوداند.
کسی که درگیر ازدواجی پرتنش و ناکامکننده است و به زودی نمیتواند کاری برای آن بکند یا کسی که شکستی مالی یا حرفهای را تجربه کرده است و به زودی نمیتواند چارهای برای آن بیابد اینگونه با احساس گناه، خشم و حسرت درگیر گذشته میشود به خیال اینکه بتواند عاملیتش را باز بیابد، کاری بکند یا لااقل بفهمد چه شد که اینگونه شد. امّا این فکرها بیفایده و حتی مضراند.
فکرهای مربوط به آینده هم وقتی از جنسِ مرور مکرر سناریوهای ممکناند، باز مسئلهای را حل نمیکنند و نتیجهشان میشود فرسودگی.
نشخوار ذهنی خیلی وقتها از ناصبوری میآید، از تکهتکه نکردنِ یک مسئله و تلاش برای حل دفعی آن، از ناتوانی در پذیرش آنچه رخ داده، از نپذیرفتن محدودیتِ توان کنترل ما، از تلاش برای بازیابی سریعِ امنیت، از میل به هیچ چیزی را از دست ندادن، از اضطراب موردِ سرزنش قرار گرفتن و ... .
امّا باید نوشت، کمک گرفت، واقعیت و زمان را پذیرفت، مرحله به مرحله پیش رفت و اجازه داد زندگی دوباره راه خودش را پیدا کند.
پانوشت:
یکی از چارههایی که برای این وضعیت معرفی میشود انجام فعالیتهای کوچکِ مرتبط یا غیرمرتبطی است که به فرد احساس عاملیت و کنترل میدهند. در این حالت درست است که در مورد آن مسئله کنترلی ندارم اما میبینم که کنترلم را بر کل زندگیام از دست ندادهام و به جای خیال در واقعیت عاملیتم را باز مییابم.
دکتر محمود مقدسی
@mahfelekhodshenasi
گذشته گذشته
خاطره گذشته یعنی حافظه ای که با یه بیماری از کار میفته
شما ربات هوشمند حافظه دار نیستید که با خاطرات گذشته زندگی کنید
زندگی واقعی، اکنون است
با واقعیت کنونی باشید تا انسان هوشیار باشید نه ربات هوشمند
استاد حسین نوروزی
@mahfelekhodshenasi
سختیها و گرفتاریها و مشکلات تمام نمیشوند بلکه از حالتی به حالت دیگر و اسمی به اسم دیگر تغییر میکنند
بچه تر که بودیم مشکلمون این بود که پفک میخواستیم و بهمون نمیدادن، بزرگتر که شدیم دغدغه ی ما امتحانات مدرسه بود باز بزرگتر که شدیم مشکل ما ازدواج و شرایط اقتصادی بد و .... شد
مشکلات و سختی ها هیچ وقت تمام نمیشوند، تمام که بشوند مشکلات دیگری از راه خواهند رسید
ما باید بزرگ تر و پخته تر بشیم ، دیدگاه و فکر ما باید درست بشه تا سوار بر این مشکلات بشیم تا دیگه در چشم ما کوچک و ناچیز بشن و اصلا مشکل به حساب نیان
سجاد جعفری
@mahfelekhodshenasi
ما هر تعریفی که از خود یا خدا داریم چیزی ست که در ذهنمون میاد در حالیکه خود تجربه ای پویا، تازه، مجرد و آنلاینه و نه یک تعریف محدود که در ذهنه، شلوغه، تکراریه و آفلاینه.
به قدری در واقعیت خود را یافتن زیباست و آزادی، که در ذهن بودن یه جور قفس میشه برات، اما چیزی که در ذهن اکثر افراد میاد کاملا برعکسه میگن:
مگه میشه آدم دغدغه ذهنی نداشته باشه اونم در این شرایط!!!
انقدر به شلوغی ذهن عادت کرده که اگر نباشه و سکوت باشه انگار چیزی کمه و عین یه معتاد پناه میبره دوباره تو ذهنش.
می خوام بگم شرک اعتیاد آوره!!! و دقیقا شبیه یک مورچه سیاه در شب تاریک روی یک سنگ سیاهه که قابل تشخیص نیست اما اگر بشناسیمش تازه زندگی آغاز میشه.
دکتر ایران صادقی ✍️
زوج درمانگر و سکستراپیست
مشاوره فردی و نوجوان
مربی خودشناسی
🔘 سایت رسمی دکتر ایران صادقی
https://www.dr-iransadeghi.ir
@mahfelekhodshenasi
مزن بیتأمّل به گفتار دَم!
«وقتی جمعی حکمایِ هندوستان در فضیلتِ بزرجمهر سخن میگفتند و به آخر جز این عیبش ندانستند که در سخن گفتن بطیء است؛ یعنی درنگِ بسیار میکند و مستمع را بسی منتظر میباید بودن تا وی تقریرِ سخنی کند. بزرجمهر بشنید و گفت: اندیشه کردن که چه گویم بِه از پشیمانی خوردن که چرا گفتم.
سخندانِ پرورده، پیرِ کهن
بیندیشد، آنگه بگوید سخن
مزن بیتأمّل به گفتار دَم
نکو گو و گر دیر گویی چه غم؟
بیندیش و آنگه برآور نَفَس
وزان پیش بس کن که گویند بس
به نطق آدمی بهترست از دواب
دواب از تو بِه، گر نگویی صواب
▪️گلستان سعدی شیرازی، تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی، نشر خوارزمی، ص ۵۶.
@mahfelekhodshenasi
همه در این فکرند چگونه باید بروند؟ چگونه زندگی کنند؟ ولکن کسی نمی پرسد چرا باید برویم؟ کجا باید برویم؟ چرا باید زندگی کنند؟
تو به من بگو کجا میخواهی بروی تا من بتو بگویم چگونه باید زندگی کنی...
جواب چگونه، بیان راه است و جواب چرا، بیان مقصد. راه با بیان مقصد شناخته میشود.
استاد حسین نوروزی
http://khodshenasi.me
✅ بیش از درسخوان، سالم تربیت کنید.
خانواده ها می خواهند کودکشان را فلان کلاس و موسسه ثبت نام کنند تا نابغه شود. معمولاً بعد از کلی رفت و آمد ، از جمله نتایجی که حاصل میشود، علاوه بر نمره مثلا ۲۰، خشم و اضطراب و افسردگی برای کودکشان است.
گیریم که کودک شما با هزار جور سختگیری
و از صبح تا شب درگیر کلاسهای مختلف و دروس اضافه خواندن، وارد دانشگاه شود و لیسانس و ارشد و... بگیرد، آیا آن وقت می تواند درست زندگی کند؟ از زندگی لذت ببرد؟ مسائلش را حل کند؟ درست تصمیم بگیرد؟ دوست پیدا کند؟ اصلا می تواند بخندد؟
صدها هزار خانواده ایرانی دارند برای پزشک و... شدن فرزندانشان میجنگند.
نتیجه اینگونه است که تعداد اندکی قبول میشوند، سایرن نیز همچون جنگجویان شکست خورده بر تلی از خاکستر نشستهاند.
به رسم تجربیات بسیارِ کلینیکی دریافتهام که بسیاری از قبولشدگان نیز چندان خوشبخت به نظر نمیرسند. بله موفق شدهاند. اما به بهای کودکی و نوجوانیشان ....
محمد عینیزاده
✅ روانشناسی نقاد
@mahfelekhodshenasi
اگر دیدی تو زندگی ات، یه جاهایی می فهمی؛ چه کنم چه کنم نداری؛ خدا داری. همون، خداست.
هر جا دیدی چه کنم چه کنم داری؛ نمی دونم، نمی فهمم، تکلیفم رو نمی دونم، سر در گمم؛ خودت و خدای خودتو گم کردی.
همه ی ما یه جاهایی تو زندگی مون، خدا رو ملاقات کردیم. همه مون ملاقات کردیم: اون جایی که می فهمی، فهمیدی، می گی اینو دیگه فهمیدم.
هر جا که فهمیدی و رسیدی و چشیدی و خاطر جمع بودی و گفتی این دیگه خودشه، یافتی؛ اونجا خدا داری، با خدا ملاقات کردی.
حقیقت یعنی خدا.
استاد حسین نوروزی
@mahfelekhodshenasi
عیبجویی و عیبپوشی در روابط انسانی
یکی از ویژگیهایی که برای مراقبت از روابط لازم است، تواناییِ دیدنِ نقاط قوّتِ دیگران و چشمپوشی از عیبها و نقصهای آنان است. گفتنی است که دیدنِ عیبها در هنگام تصمیمگیریهای مهم، مانند تصمیم به ازدواج، شراکت و همکاری، البته امر لازمی است. در چنین مواردی باید با دقت تمام به عیبها و نقصهای طرف مقابل نگاه کرد و با توجه به آنها دست به تصمیمگیری زد. افزون بر این، بیان عیبها در مقام انتقاد، البته به قصد اصلاح، بسیار خوب است.
ما برای مراقبت از دیگری، باید عیبهای او را صادقانه بیان کنیم و فرصتی فراهم بیاوریم که او بتواند این عیوب را برطرف کند.
از این موارد که بگذریم، بهتر است بزرگوارانه از کنار عیبها و نقصها بگذریم و بیشتر بر نقاط قوت طرف مقابل خود تمرکز کنیم. بیان عیبها اگر زیاد اتفاق بیفتد و در حضور دیگران انجام شود، به مرور زمان عزّت نفس شخص را از بین میبرد و او را از درون میشکند. در عوض، توجه به نقاط مثبت، آنها را بیان کردن و به سبب آنها به تشویق و تحسین شخص پرداختن، به تدریج عزّت نفس او را تقویت میکند و باعث رشد و شادی او میشود.
اما شگفت اینجاست که انسانها غالباً تمایل زیادی به دیدنِ عیبها و نقصهای دیگران دارند. انسانها غالباً از کنار دهها نقطۀ قوّت به راحتی عبور میکنند، ولی یک عیب یا نقصِ کوچک توجه آنها را به خود جلب میکند. بیگمان این مسأله ریشه در تکامل بشر دارد. انسان برای مراقبت از خودش، ناگزیر بوده است کوچکترین مشکلات و تهدیدات را ببیند. از این منظر، عیبجویی درواقع یک مکانیسم دفاعی است که شخص از طریق آن از خودش در مقابل خطرات و تهدیدها مراقبت میکند.
از سوی دیگر به نظر میرسد که دیدنِ عیبهای دیگران و چشمپوشی از نقاط مثبت آنها یک علت روانشناختی مهم هم دارد و آن این است که شخص اگر به نقاط مثبت دیگران توجه کند، ممکن است اعتماد به نفسش را از دست بدهد و احساس حقارت کند. اما توجّه به نقاط ضعف دیگران باعث میشود شخص از خودش خوشش بیاید و خودش را از آنچه که هست بهتر بپندارد.
به عبارت دیگر، وقتی به نقاط قوّت دیگران توجه میکنیم، ما به دست پایینِ رابطه تبدیل میشویم و تمرکز بر نقاط ضعف دیگران ما را به دست بالای رابطه تبدیل میکند. وقتی به عیبهای دیگران توجه میکنیم، احساس معصومیت، احساس برتری، احساس حقانیت و احساساتی نظیر آنها در ما پدید میآیند و هیجانات خوشایندی در ما ایجاد میشوند.
به همین سبب است که ما از کنار ویژگیهای مثبت به راحتی میگذریم، ولی بر روی یک نقطۀ منفی کوچک تمرکز میکنیم و آن قدر آن را در ذهن خود میپروریم، تا از آن کوهی میسازیم. داستان زیبای زیر به خوبی این نکته را بیان میکند:
جوانی هنرمند فرزانه بود
که در وعظ چالاک و مردانه بود
نکونام و صاحبدل و حقپرست
خط عارضش خوشتر از خطِ دست
قوی در بلاغات و در نحو چُست
ولی حرف ابجد نگفتی درست
یکی را بگفتم ز صاحبدلان
که «دندان پیشین ندارد فلان».
برآمد ز سودای من سرخروی
که «از این جنس بیهوده دیگر مگوی
تو در وی همان عیب دیدی که هست
ز چندان هنر چشم عقلت ببست».
(کلیات سعدی، بوستان، چاپ استاد مظاهر مصفا، ص ۴۱۹)
اگر میخواهیم از روابط خود مراقبت کنیم، باید این معادله را وارونه کنیم؛ یعنی جز در موارد ضروری، مانند مشاوره، ازدواج، شراکت، همکاری، انتقاد و نظایر آنها، توجه خود را به نقاط مثبت دیگران معطوف کنیم و چشم بر نقاط منفی آنها فروبندیم. اگر تحسین و تشویق و تأیید را جایگزین انتقاد و شکایت و عیبجویی و نق زدن کنیم، به سرعت روابط ما با دیگران بهبود مییابد. این کار البته از مقولۀ توهم نیست. واقعیت این است که در غالب انسانها، خوبیها بر بدیها میچربد و تعداد نقاط مثبت آنها بسیار بیشتر از نقاط منفیشان است. یادمان باشد که تمرکز بیش از حد بر بدیهای دیگران میتواند نشاندهندۀ آن بدیها در خودِ ما باشد:
یکی را که فضل است و فرهنگ و رای
گرش پای عصمت بلغزد ز جای
به یک خرده مپسند بر وی جفا
بزرگان چه گفتند: «خُذ ما صفا».
بوَد خار و گل با هم، ای هوشمند!
چه در بند خاری؟ تو گل دسته بند
که را زشتخویی بوَد در سرشت
نبیند ز طاووس جز پای زشت
صفایی به دست آور، ای خیرهروی!
که ننماید آیینة تیره روی...
نکو کاری از مردم نیک رای
یکی را به ده مینویسد خدای
تو نیز ای عجب هر که را یک هنر
ببینی، ز ده عیبش اندرگذر
نه یک عیب او را بر انگشت پیچ
جهانی فضیلت برآور به هیچ
(همان، صص ۴۲۰ - ۴۱۹)
برای آزمون، مدتی کودتاه، تحسین و تأیید و تشویقِ متعادل را جایگزین شکایت و نق و انتقاد کنید و ببینید که به سرعت نور روابط شما بهبود پیدا میکند. اندکاندک جهد کن، تمَّ الکلام.
ایرج شهبازی
اردیبهشت ۱۴۰۴
@mahfelekhodshenasi
✅ برای رشد اعتماد به نفس بچهها این جمله رو همیشه به خاطر بسپار:
“هر بار که به کودکم فرصت میدهم که خودش تصمیم بگیره، به او میگویم: من به تو و تواناییهات اعتماد دارم💚
الهام گدری... روانشناس
@mahfelekhodshenasi
استاد حسین نوروزی
http://khodshenasi.me
قدردانی از معلم بیرونی وقتی صادقانه است که تجلیِ قدردانی از معلم درونی و فهم فطری الهی باشد.
استاد حسین نوروزی
@mahfelekhodshenasi
مردم یعنی اکثریت ،
تابع جو و تبلیغاتند.
اکثریت تابع احساسات اند .
از تعقل و حتی تفکر خبری نیست.
تفکری که به تعقل منتهی بشه.
خبری نیست.
استاد حسین نوروزی
@mahfelekhodshenasi
آدم معمولا دنبال اینه که چه کاری انجام بده، در حالی که کارهایی که نباید انجام بده خیلی مهم ترن!
نیما احمدی
@mahfelekhodshenasi
کافیه ما بفهمیم داریم از کجا میخوریم
از کجا داریم ضربه میخوریم
از ذهنِ
ذهنتو کنترل کن
برای چیزایی که ارزش نداره حساب باز نکن
کنترل کن یعنی این ،
ولش کن
بهش فکر نکن
مهم نیست
شد که شد نشد که نشد
یاد بگیریم بگیم مهم نیست
استاد حسین نوروزی
http://khodshenasi.me
زندگی یعنی دویدن برای هیچ !
زندگی سراسر چالش است. مجموعه خوشی و ناخوشی ها. چالش های گریزپذیر و ناگزیر. نگرانی ها و دلمشغولیها. شوق و ذوق های کودکانه. احساس ناامنی ها. غم و اندوه. باصطلاح ، شکست ها و موفقیتها. نمایش خود و خودفریبی ها. جنگ و صلح . قهر و آشتی.
افتخار و سرشکستگی. سلامتی و بیماری ها . سرانجام ضعیف شدن ، فقدان انرژی و رفتن به بی نهایت.
یک عمر مبارزه برای هیچ !
این داستان زندگی همه ماست. البته می توانیم به این داستان کوتاه ، تا بخواهید حاشیه اضافه کنیم . ولی حقیقت زندگی ، همین است که هست ! دویدن برای رسیدن به خط پایان.
فراموش نکنیم که ما نوعی حیوان هستیم و یا حیوانات، نوعی انسان هستند.
انسان تا وقتی به حقیقت بیدار نشود، طفل باقی می ماند.
دکتر پیمان آزاد
@mahfelekhodshenasi
ما میخواهیم با اعمالِ افراد و قرائن بیرونی شان ، راجع به درون و هدف و مقصدشان قضاوت کنیم ؛ درحالیکه خودِ عمل را باید بر اساس هدفِ عامل و کسی که آن کار را انجام داده قضاوت کنیم ؛ که بگوییم این کار درست بود یا غلط بود ، بجا بود یا بجا نبود.
ما وقتی میتوانیم راجع به کسی قضاوت درستی داشته باشیم که هدفش را بشناسیم و بدانیم اصل دینش چیست.
استاد حسین نوروزی
http://khodshenasi.me
@mahfelekhodshenasi
آن سنگدل که دیده بدوزد زِ رویِ خوب
پندش مده که جهل در او نیک محکم است!
«سعدی»
@mahfelekhodshenasi
«نگر تا سخن نگویی
مگر خویشتن را چنان بینی
که اگر سخن نگویی
تو را ناگفتن بسوزد!»
▪️شفیقِ بلخی (تذکره الأولیاءِ، عطار نیشابوری، چاپ دکتر شفیعیکدکنی، ص ۲۳۵)
@mahfelekhodshenasi
اگر تمام عمر را هزینه کنیم تا بفهمیم غیر خدا ارزش دل بستن ندارد ؛ جا دارد.
استاد حسین نوروزی
http://khodshenasi.me