کانال فلسفه وهنر مارزوک
افسونِ عشقها و آرزوها و افتخارات
چه کوتاه
نوازشگرمان بود
سرخوشیهای جوانی رفتند
چونان خواب و
غبارِ سپیدهدم
امّا به زیر جور سیطرهی تقدیر
اشتیاق
هنوز در ما شعلهور است
گوشِ جان به آوای میهنمان داریم
و دقایق مقدس آزادی را
با شکنجهی اُمید
چشم به راهیم
آنگونه که عاشقِ جوان
لحظهی میعادش را بپاید
مادام که زندهایم
جانهامان را با آزادی گرما میبخشیم.
مادام که زندهایم
دلهامان برای شرافت میتپند
دوستِ من !
تندبادِ جانهای پاکمان را
به میهن اهدا میکنیم
و باورت باشد ای یار
که ستارهی دلربای سعادت
بر خواهد آمد
روسیه از خواب سنگینش
بیدار میشود
و بر تختهپارههای استبدادِ بدسرشت
نام تکتکِ ما را خواهند نوشت!
«الکساندر پوشکین»
@Honare_Eterazi
/channel/marzockacademy
انسان موجود دو ساحتی ،
از قدیم بحث ساحت های وجود و موجود برای انسان چه در اسطوره ، دین و فلسفه مطرح بوده است که مشهور ترین تلقی قائل شدن به دوساحت روح و جسم بوده است که در میان باور مندان ادیان به امری بدیهی پذیرفته شده است ،
هایدگر با تمایز قائل شدن بین ساحت اونتیک و انتولوژیک یکی را موجود و دیگری را وجود در نظر گرفته و فرا روی اونتیک و انتولوژیک را از چالش های دازاین می داند ،
یعنی دازاین بعد واقعی، تنانگی ،بازاری، هر روزگی دارد که معطوف است به بعد انتولوژیک ، ژرفا و وجودی ،
دازاین یا در روزمرگی از وجود خود غافل می شود ، در این صورت موجودی است چونان دیگر موجودات ،
پرسش از خود پرسش از وجود و ساحت هستی شناختی است ،
از همین شکاف بحران های وجودی ، اظطراب و دغدغه آغاز می شود ، تعارض دازاین در وهله نخست با خودش و در وهله دوم با محیط پیرامونش ، محیط پیرامونی می تواند خود فعلأ موجودش باشد ، می تواند جهانی که در اوست باشد ، می تواند ساختار ها و مناسباتی باشد که او را در ساحت اونتیک به بند می کشد ،
بنابراین دازاین دائماً در دو راهه انتخاب است ، انتخاب نادیده گرفتن وجود و ساحت وجودی خود و تن دادن به هر روزگی در سطح اونتیک ،
وقتی چارلی چاپلین در فیلم عصر جدید تصویر کارگری را به نمایش می گذارد که در نظام زیسته ماشینی چیزی جز موجود اونتیک نیست که در چرخه کار، خودش و آچار دستش و خط تولید یکی و همان شده اند یعنی با ساحت انتولوژیک خود وداع کرده و هر روزه شده است ، و کلا پرسش از زندگی و چگونه زیستن معنای خود را از دست داده است ،
تنها نانی و آبی و سر پناهی همه ی دنیای اوست فاقد وجود داشتن که بقول دکارت هستن و بودن از شک و اندیشیدن ناشی می شود که اگر نباشد فقط هست بی آنکه بداند هست و چیست که هست و چرا هست .
Azizi
/channel/marzockacademy
سه پرسش کلی فلسفه از آغاز پرسش از جهان ، خدا و خود بود که در هر برهه ای یکی از این پرسش ها به پرسش محوری بدل می شد ،
از آن زمان که نیچه زنگ آغاز عصر نهیلیسم را به صدا در آورد پرسش از معنا به مسئله فلسفه بدل گردید تا در عصر بی معنایی همه چیز درون مفاهیم زیسته و نه زیسته در پی معنا بگردد ،
عصر مرگ خدا ، عصر فروپاشی بنیان های اخلاق ، عصر سیطره ماشین و تکنولوژی ، انسان را از هر زمان دیگر از خود بیگانه کرده است ،
پرسش چگونه زندگی باید کرد ؟
چگونه می توانم زندگی کنم ؟
به بنیاد های خودش برگشت و آن اینکه اساساً زندگی چیست ؟
گر چه در وهله نخست زندگی و چیستی آن بدیهی می نماید اما این بداهت از گمان عادت واره بسیاران می آید اما وقتی این گمان بسیاران به پرسش کشیده می شود خود زندگی به پرسشی چه در ساحت هستی شناسانه ،چه در ساحت معرفت شناسی و چه در ساحت ارزش و معنا به پرسش بنیادین بدل می شود که خرد فلسفی باید معنا را از آن استنتاج کند ،
تفاوت چالش فلسفی قرن بیستم متفاوت از فلسفه گذشته است ، فلسفه گذشته از آنجا که آغاز گاه تجربه زیسته عقلانی بود با مفاهیم به شکل بکر و دست نخورده رو به رو بود اما امروز معنا های تجربه شده ، فروپاشیده شده چونان آوار یک بنای درهم شکستن روی دست فلسفه مانده است و از میان این آوار تاریخی یک بار دیگر باید معنا را خلق کند و بیافریند ، که این کاری به مراتب طاقت فرسا تر است.
Azizi
/channel/marzockacademy
#فیلاسفی_نآو - ژوئن/ ژوییه ۲۰۲۵
سرنوشتار (دو)
آیا کامپیوترها میتوانند بیندیشند؟ به مدت دهها سال این پنداشت به گستردگی پذیرفته شده بود که اگر کامپیوتری بتواند از آزمون تورینگ سربلند بیرون بیاید، میتواند بیندیشد. اگر آزمایشگری که با میانجی نوشتاری با یک کامپیوتر و یک آدم در پیوند است نتواند یکی را از دیگری شناسایی کند، این نشان میدهد که کامپیوتر در حال اندیشیدن بوده است. خب، آزمون تورینگ اکنون ناکارا مینماید، زیرا بیشتر چتباتهای AI براحتی آن را میگذرانند، با وجود این، ما همچنان در حال بحث در این زمینه هستیم که آیا AI میتواند هشیار (کانشس) شود یا نه. این دربنیاد به چه معناست؟ چگونه میتوانیم آن را شناسایی کنیم؟ آیا ماشین بودن چگونه است؟*
وینسنت کارکیدی در نوشتار خود در این شماره، برخی از تفاوتهای میان مغز و کامپیوتر را بررسی میکند - و با این کار، سرشت ذهن فرزندان حوا نیز تااندازهای روشن میشود. دربنیاد چگونه میدانیم که دیگر آدمها هشیار هستند؟ در زندگی روزمرهی خود باید فرض بر این بگذاریم که دیگران نیز چنین هستند، و این فرض، همدلی را ممکن میسازد... ایلان ماسک به تازگی گفته است که «سستی بنیادی شهرنشینی باختر، همدلی است»، به این معنا که ما بیش از اندازه همدلی داریم، یا بیش از اندازه دربارهی آن حرف میزنیم، یا چیزی در این مایهها، لیک، به نگر میآید که همدلی یک بایستگی برای کار کردن در هر همبودگاه پیچیده یا در هرگونه دوستی یا پیوندی است. کسانی که براستی توانایی همدلی ندارند - و شمار کمی هستند - از نگاه پزشکی روانپریش شناخته میشوند.
این پرسش که آیا کامپیوترها میتوانند هشیاری یا زندگی درونی داشته باشند، به نوشتار دیگری در این شماره پیوند میخورد که بررسی میکند که آیا اندرویدها باید از «حق»هایی برخوردار باشند یا نه. اندرویدها هنوز هیچ درخواستی نکردهاند، ولی شاید خودمان در جایگاه باشندگان اخلاقی باید بررسی کنیم که آیا آنها نیز میتوانند باشندگان اخلاقی باشند یا نه.
سرانجام، در بخش «دیجیتال فیلاسفی» این شماره، نوشتار «ویرا هستی» (واقعیت مجازی) به بررسی اندرکنش بشر با جهانهای اندرکِشندهی پدیدآمدهی دیجیتالی میپردازد. این نوشتار با سرگذشت بلندمدت گفتمانهای فیلوسوفیک دربارهی معنا و سرشت گردآمد ما در این جهان، بویژه دریافتهی هایدگری «دازاین»، پیوند دارد. مانند بسیاری از پرسشهای دربارهی جهان دیجیتال، اگر میخواهید آنها را موشکافانه درک کنید، از AI نپرسید - از فیلسوفان بپرسید.
در پایان، بسیاری از پرسشهای وابسته به «دیجیتال فیلاسفی»، و بویژه دربارهی دورههای کارشناسی ارشد هوش دستساخت، دربارهی آنچه میتوانیم بدانیم و چگونگی دانستن آن است. به سخن دیگر، این پرسشها با پرسشهای گستردهتر دربارهی شناختشناسی که در سرگذشت دور و بلند فیلوسوفیا بسیار پررنگ بودهاند پیوند میخورند. کاش این شماره نوشتاری هم میداشت که به برخی از این پرسشهای کلاسیک در بستر فرهنگ مدرن میپرداخت... اوه نگران نباشید، بله، همین گونه است! ما خوشوقت هستیم که نوشتاری سراسر نو از اسلاوی ژیژک دربارهی پارادوکس دروغگو و جایگاه پیشبینینشده و کلیدی آن در همبودگاه و سیاست ما چاپ میکنیم. این نوشتاری بسیار دست اول و شگفتانگیز است، و این راست است.
*پانوشت: اصل پرسش این است:
Is there ‘something it is like’ to be a machine?
روشن است که نویسنده فرم این پرسش را از فرم پرسش پرآوازهی توماس نیگل (۱۹۷۴) برگرفته است:
What is it like to be a bat?
که امروزه در پرسش از چیستی «کانشسنس» نیز همین فرم به کار گرفته میشود. - بنگرید به جستار #ذهن_پژوهی (۵۹) در همین کانال.
@mithra_philosophy
/channel/marzockacademy
در نکوداشت هشتاد سالگی استاد دکتر سید مهدی کرباسی
پیشکش به مراسم ویژهی نکوداشت ایشان در دانشگاه یزد
دوشنبه ۱۲ خرداد ماه ۱۴۰۴
با سلام و احترام خدمت استاد بزرگوار آقای دکتر سید مهدی کرباسی، استادان فرهیخته، دانشجویان عزیز، و خانواده و دوستان ارجمند آقای دکتر کرباسی
امروز، افتخار دارم که در مراسم نکوداشت استاد گرانمایه، جناب آقای دکتر سید مهدی کرباسی در دانشگاه یزد، سخنی کوتاه تقدیم کنم؛ استادی که نام و یادشان در ذهن و ضمیر نسلهائی از دانشآموختگان دانشگاهی در دانشگاه اصفهان و دانشگاه یزد با ژرفاندیشی، فروتنی علمی، و وقار اخلاقی آمیخته است.
حدود پنجاه سال پیش، من دانشجوئی مشتاقِ دیدن افقهای دور فیزیک بودم، و ایشان با آرامش و وقاری کمنظیر، و دانشی ژرف نه تنها دانش، بلکه منش نیک به دانشجویان آموختند.
آنچه در آن روزگار از کلاس درس ایشان با خود به یادگار بردم، تنها فرمولها و مفاهیم نبودند، بلکه رویاروییای با الگوئی از زیست علمی و وقار دانشگاهی، همراه با سکوت نجیبانۀ حاکی از آرامش درون بود، که آگاهانه یا ناآگاهانه هندسهی ذهنِ دانشجویان را با انضباط اندیشه میآراست، و در ذهن من – و بیگمان در ذهن بسیاری دیگر – همواره ماندگار ماند.
در پنج دهۀ گذشته، من از توفیق ارتباط با استاد دکتر کرباسی محروم بودم، ولی از مهربانیهای روزگار این بود که در سال گذشته، ۲۹ تیر ماه ۱۴۰۳، افتخار دیدار با ایشان نصیبم شد؛ دیداری که برای من نه تنها تجدید خاطره، بلکه نمایانگر دوبارهی همان شکوه درونی و صفای علمی بود که در سالهای دور شناخته بودم، و دریافتم که گذر زمان، شکوه درون استاد را نه تنها نکاسته، بلکه صیقل داده است.
این مراسم نه تنها به پاس هشتاد سال عمر پرثمر استادی ارجمند، بلکه برای ادای دین به نوری که در جان نسلها افروخته برگزار شده است.
هشتاد سالگی، نه یک عدد، بلکه نماد هشتاد فصل پربار از زندگی استادی است که عاشقانه به دانشگاه، دانش، و دانایی وفادار مانده است.
هشتاد سال زندگی استادی که همواره به پیشۀ خویش عشق ورزیده است، بهسان هشتاد بند مثنویای است سرودهشده در وزن خرد، با قافیهی مهر، و ردیف دانش.
هشتاد نه تنها عددی در پیوند با شناسنامه، بلکه در شمار سالهای یک زندگی پُربار مدخلی است برای بازخوانی معنای زیست دانشگاهی و جایگاه استادی.
*
شما، استاد دکتر کرباسی عزیز،
خویشتن را به ریاضت علم و با ریاضت به علمِ ریاضیات آراستهاید،
و زندگیتان،
فراتر از تقویم،
شعری است ماندگار
که در ذهن دانشگاه و در قلب دانشجویان،
زمزمه میشود.
شما چون بسا استادانی دیگر نه تنها آموختید، که آموختن را معنا بخشیدید.
درود بر شما، و بر سالهائی که بیادعا، چراغ دانایی شدید.
خوشا به حال نسلی که شاگرد شما بوده است، و خوشا به حال دانشگاه اصفهان و دانشگاه یزد که واسطۀ تجلی آموزگاری شما بودهاند.
درود بر شما و سایهتان مستدام باد.
در پایان، با همۀ نکوداشت و ستایش،
در جایگاه شاگرد دیروز و همکار کوچک امروز،
بر دستان دانایی شما بوسه میزنم،
و به نمایندگی از نسلی از شاگردان، که شاید فرصت سپاسگزاری نصیبشان نشود، میگویم:
«سپاس، که بودید و هستید.»
موسی اکرمی
دانشآموختۀ فیزیک و فلسفه، استاد فلسفه
مهشید (دوشنبه)، ماهروزِ (دوازدهمِ) خردادماه 1404 خورشیدی
#دانشگاه_اصفهان
#دانشگاه_یزد
#سید_مهدی_کرباسی
#موسی_اکرمی
نشانی خبر نکوداشت:
https://yazd.ac.ir/4006-5-9774
/channel/marzockacademy
براساس دیدگاه این فیلسوفان، انتخاب شخصی و بیرون از دایره هنجارها و چارچوبهای ارزشی تودۀ مردم (همرنگ جماعت نشدن)، فردیتی را محقق میکند که کلید اصلی نیل به حقیقت و خودشناسی است. مفهوم "فردیت" که مقدمۀ داشتن انتخابهای آگاهانه و زندگی مسئولانه است؛ ابتدا بهطور متمایز در اندیشه کیرگکوردر نقد به فیلسوفانی مثل هگل، مطرح گشته و سپس در اندیشه هایدگر و سارتر به پختگی مفهومی بیشتر رسیده است.
اهمیت این مفهوم برای این فیلسوفان از آن روست که افراد در پیروی از جمعیت و برآورده کردن توقعات دیگران، بر صورت خود نقاب زده و حس مسئولیت را از خود سلب میکنند. این زندگی مسئولانه همان زندگی اصیلی است که بهعنوان غایت زندگی اگزیستانسیالیستها در ادامه مورد بحث قرار خواهد گرفت.
/channel/marzockacademy
اگزیستانسیالیسم بهعنوان یک مکتب فلسفی در قرن نوزدهم و با آثار سورن کیرکگور، فیلسوف دانمارکی، به شهرت رسید. ایده اصلی این مکتب که با هستی خاص انسان و آزادی انتخابهای آن گره خورده است، بهعنوان جنبشی فکری در میان دو جنگ جهانی و بحران نهیلیستیی ناشی از آن عمومیت یافت ودر سایر علوم هم ریشه دواند مهمترین متفکران آن سارتر هایدگر کیر گکور هستند این متفکران وجود خاص انسان را برخلاف دیگر موجودات، مستقل از ماهیت فیزیکال و اصطلاحا انتیک آن میدانند. به عبارت دیگر آنها اصالت و هستی حقیقی یک انسان را با اگزیستانس او بهمعنای نوع خاص مواجههاش با جهان بیرون تعریف میکنند.
براساس این دیدگاه دیگر موجودات، نظیر حیوانات و گیاهان، بهمعنای انسانی وجود نداشته و فاقد اگزیستانس هستند.
این مکتب فلسفی که با اصالت دادن به وجود خاص انسان، معناداری زندگی را مستلزم معنابخشی انسان به زندگی میداند، در قرن 20 بهدنبال سردرگرمی انسان مدرن پس از جنگ و جستوجویش به دنبال معنا در قالبهای متعددی مطرح شد. بهطورکلی فلاسفه و نظریهپردازان این مکتب، شرط معناداری زندگی را انتخابهای فردی و به عهده گرفتن مسئولیت آن انتخابها در نظر گرفتهاند.
/channel/marzockacademy
🔻 آکادمیِ فلسفهی مارزوک تقدیم میکند...
🔹 درس گفتار:
"هویت ایرانی در برابر تهدیدها: ضرورت پاسداری و بازآفرینی در جهانی متلاطم"
🔻با حضور :
استاد موسی اکرمی
🕒 زمان: شنبه ۱۷ خرداد ماه ۱۴۰۴
ساعت ۲۲بوقت ایران
کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy
✍ فیلسوف و تغییر:
1⃣ فیلسوف اصولا کسی است که در ساحت فطرت ثانیه می اندیشد و مات و مبهوت وجود است و در باب حقیقت وجود و مراتب و امواج وجودی تامل می کند و در جستجوی حقایق جهان و انسان است. در این مرتبه ، نه مجالی برای پرداختن به امور ساحتِ فطرت اولیه است که بخواهد آن را دگرگون نماید و تغییر دهد و نه ارزشی برای آن قائل است. چون او در ساحت هستی شناسی متافیزیکی ، متحیر در برابر حقیقت وجود و مشغول به آن است. در نزد او مهمترین و شریفترین فلسفه همین فلسفه اولی یا مابعدالطبیعه است.
2⃣ آیا فیلسوف صرفا در ساحت متافیزیک و مابعدالطبیعه بسر می برد و اوقات فراغتی برایش حاصل نمی شود که در باب خانواده و جامعه اش بیاندیشد و به اصلاح و تغییر آن بپردازد؟
بی شک پاسخ آن مثبت است. چون فیلسوف تماما از جنس تفکر و آنهم تفکر متافیزیکی ، ساخته نشده است بلکه همچنین صاحب جسم و تن است و نیازهای بدنی و خانواده ای و محیطی و احتماعی ای دارد که بناگزیر باید به آن برگردد و به تغییر آن بپردازد تا به حیات فکری اش در فطرت ثانیه ادامه دهد. اینجاست که ممکن است برای ایجاد فضایی مطلوب و مناسب دست به تغییر بزند و اصلاحاتی را انجام دهد. اما مهمترین تغییری که ایجاد می کند همان تشکیک و تردید در آموزه ها و باورها و پاسخ های جزمی ی متداول و تخریب آن است. اما خودش هیچ راه حل قاطع و پاسخ شک ناپذیر ندارد. تمام توان و تخصص فیلسوف در تخریب بنیان های جزمی و دگمی است بدون آنکه مروج جزمیت باشد. البته همین عمل او گشاینده ی افق های جدید زندگی است.
3⃣ ایجاد تغییر و انجام اصلاحات که باید توسط فیلسوف صورت گیرد ، صرفا با پشت میز نشستن و قلم به دست گرفتن و ورق های مختلفی را سیاه کردن امکانپذیر نیست. بلکه یکی از مهمترین عنصر اصلاح و تغییرِ خانواده و محیط و جامعه توسط فیلسوف، تعامل و همنفسی ی مستقیمش با آن است. به گونه ای که زبانش زبان دل مردم باشد و نگاهش نگاه عمیق آنان ؛ چون قبل از هرگونه اصلاح و تغییری ، برقراری پیوند محکم با اعضای خانواده و شهروندان جامعه لازم است. نه اینکه فیلسوف بدون هیچ تعاملی با جمع و جامعه ، در گوشه ای بنشیند و صرفا با زبان انتزاعی و فانتزی و مبهم و غیرقابل فهم و زجرآورش بخواهد اوضاع را تغییر دهد. تغییر و تخریب بنیان های جزمی صرفا از طریق دیالوگ و همزبانی با مردمِ جزم اندیش امکانپذیر است.
4⃣ البته تغییر واقعی ، باید از خود فیلسوف آغاز شود. اگر فیلسوف لب بگشاید و سخنی بگوید ، نخست خودش باید مظهر سخنان و مصداق گفته هایش باشد. اگر از ابرمردِ بت شکن و سنت شکن سخن می گوید و او را با شور و حرارت وصف می کند ، خودش نیز باید واقعا یک ابرمرد باشد و نه انسانی ترسو و محافظه کار و ریاکار که نان را به نرخ روز می خورد تا منافع و مصالحش در آتش خشم مردم و صاحبان قدرت نسوزد.
5⃣ وقتی فیلسوف موفق شد که تعامل جدی و واقعی با جامعه و جهان برقرار کند آنگاه با طرح پرسش های بنیادین و سهمگین و ویرانگر باید بکوشد اندیشه ها و آموزه ها و باورهای جزمی مردم را که علت بنیادین بدبختی و تیره روزی آنان است و در حصار آن محبوس و اسیر هستند ، کمرنگ و دگرگون و ویران نماید و جزمیت ها و انحصارطلبی های متحجران و جزم اندیشان را ریشه کن کند تا ذهنیت بسته و متحجر و جزمی و انعطاف ناپذیر آنان جای خود را به ذهنیت باز و گشوده و منعطف و نرمش پذیر بدهد و افق نوین زندگی ظاهر شوند. این امر زمانی میسر است که تمامیت وجودی فیلسوف نمایش تخریبِ جزمیت و قطعیت و تحجر باشد و نه اینکه مثلا زبان و گفتاری بت شکنانه داشته باشد اما نوع رفتار و سبک زندگی اش جزمی و متحجرانه باشد و از تکبر و تعصب کور و خودشیفتگی عقیدتی و سیاسی اش حکایت کند. به عبارت دیگر ، ایجاد تغییر و دگرگونی در جمع و جامعه صرفا با تبلیغ و تشویقِ میان تهی امکانپذیر نیست.
6⃣ بدیهی است که صِرف نقل اندیشه ها و آموزه های فیلسوفان بزرگ و نقد آنان در فضای مجازی و واقعی به منظور تغییرِ جمع و جامعه ، اگر مصداق آب در هاون کوبیدن نباشد ، خاصیت و تاثیر چندانی هم ندارد بلکه صرفا نوعی وقت گذرانی و سرگرمی و اتلاف عمر است. چون تغییر نه صرفا با بیان و زبان بلکه با عمل و اقدام در پهنه ی میدان امکانپذیر است.
🖌 حسین سلیمانی آملی
خردادماه هزار و چهارصد و چهار خورشیدی
http://falsafeyegharb.blogfa.com
/channel/marzockacademy
سقراط اعتقاد داشت تنها راه برای زندگی معنادار، پرسشگری مستمر و خودآگاهی است. به گفته سقراط، انسان باید همیشه از خود بپرسد که «من کیستم؟» و «چه هدفی دارم؟» برای او، معنای زندگی در بررسی مستمر و تلاش برای بهبود خود و جامعه نهفته بود.
او عقیده داشت که افراد باید با استفاده از عقل خود زندگی کنند و ارزشهای اخلاقی و فضیلت را در زندگی خود به کار گیرند. سقراط میگفت: «زندگی بدون تأمل، زندگی نیست.»
سقراط به جای دنبال کردن لذتهای دنیوی، باور داشت که انسان باید همیشه در جستجوی حقیقت باشد و برای زندگی خود معنا بسازد.
افلاطون، شاگرد برجسته سقراط، برای یافتن معنا در زندگی، به دنیای ایدهها (Forms) اشاره کرد. او اعتقاد داشت که دنیای مادی و محسوس تنها سایهای از دنیای ایدهها و حقیقت مطلق است. برای افلاطون، معنای واقعی زندگی تنها در جستجو و درک ایدههای کاملاً ایدهآل مانند «خوبی»، «زیبایی» و «حقیقت» یافت میشود.
به باور او، انسانها باید در دنیای مادی زندگی کنند، اما باید همواره تلاش کنند که به سمت دنیای ایدهها و حقیقت حرکت کنند. او در «جمهور» (Republic) میگوید: «فقط کسانی که فلسفه را به عنوان شیوهای از زندگی انتخاب میکنند، قادرند به حقیقت برسند.»
معنای زندگی در نظر افلاطون، در گذر از زندگی مادی و رسیدن به دنیای ایدهآل است.
/channel/marzockacademy
جستار هفته گروه آکادمی فلسفه مارزوک
🔺شنبه ۱۷ خردادماه :بزرگترین پرسش برای قرن بیستویکم همچنان پرسش سقراط است: « چگونه باید زندگی کرد؟»
🔺شنبه تا چهارشنبه هر روز یک پرسش
⏰ساعت ۱۰ صبح تا ۲۰
لینگ گروه اکادمی فلسفه
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
در فاصله زمانی فوق از به اشتراک گذاشتن مطالب بی ربط به جستار هفته وریپلای به مطالب قبل از ان لطفا خودداری کنید .
محمد رحیمی، عکاس و منجم ایرانی این ویدیو را از دامنه کوه دماوند و انعکاس تصویر قله آن در دریاچه فصلی «خشک هسل» ثبت کرده است.
کوه دماوند در ۱۳۸۷ به عنوان میراث طبیعی در فهرست آثار ملی ایران ثبت شد.
سازمان نقشهبرداری ایران ارتفاع قله دماوند را ۵ هزار و ۶۱۰ متر اعلام کرده است. این قله در مرکز رشته کوه البرز و جنوب دریای خزر استان مازندران قرار گرفته است و بلندترین کوه ایران و غرب آسیا و بلندترین آتشفشان آسیا و خاورمیانه است.
/channel/marzockacademy
امید،امکان ورابطه آن با دیالکتیک هگل
دکتر محمد مهدی اردبیلی🎙
/channel/marzockacademy
پارادوکس فقر و آزادی
سارا قزلباش
جامعه، شکل طبیعی حیات انسانی است و منطقا نیازهای جامعه در این قلمروی وسیع متنوع برآورده خواهد شد. از این روست که سقراط تأکید می کند تنها متخصصان طریق رفع این نیازها را می دانند و در غیر این صورت، شکل طبیعی حیات انسان از بین خواهد رفت. بر همین اساس نیز مهمترین مؤلفه این حیات انسانی، دانش و علم و اندیشه است، زیرا دانش های مختلف بهترین مسیر حیات انسانی را در ابعاد گوناگون تشخیص می دهند و در فقدان چنین علم و دانشی، انسان فقیر خواهد شد.
در روند طبیعی رفع نیازمندی های انسانی، چنین فقدان و فقری حاکم نیست و انسان از روند زندگی طبیعی اش عقب نیست و موجود و ابژه همواره معطوف به نیازمندی نیست. در واقع، در وضعیت عدم رفع نیازمندی های طبیعی به روش دانش محور و علمی و تخصص محور، انسان، موجودی همواره نیازمند باقی می ماند که ناگزیر حیات خود را وقف زمینه سازی دائمی برای رفع آن نیازهای حیاتی می کند و این گونه انسان همواره فقیر است؛ به ویژه اینکه قرار است همواره زمینه سازی رفع این نیازها به عهده حاکمیت باشد.
و اما جان مایه اصلی حیات، آزادی است و اسپینوزا متأملانه می گوید که آزادی، تنها به امر مطلق تعلق می گیرد؛ آنکه در وجودش آزاد و از هر فقری به دور است. اگرچه این نیشخندی حیاتی است، اما به واقعیت بنیادینی اشاره می کند که هر که آن را یافت، جان داد و نامی از او ماند... واقعیتی که حکایت از تقابل فقر و آزادی می کند و اگرچه قرون وسطاهای طولانی در تاریخ بشر، حاکمیت های دینی و غیردینی این رابطه پارادوکسیکال را دستمایه رابطه خود با انسان ساختند، اما اندیشمندانی چون دکارت بودند که بگویند آزادی، ایده ذهنی است و فقر، از درون همان می زاید.
افلاطون به دموکراسی بد اشاره می کند و آن وضعیتی است که انسان را سرخورده و بازیچه و سرگردان نیازهایش می کند؛ زمانی که حاکمان با وعده آزادی، رفع نیازهای انسان را حربه ای برای انتخاب خود توسط او می سازند. طریقی که انسان با اندک آزادی اش، فقیرتر می شود.
وضعیت پیچیده ایست، اما دلیل آن رویگردانی انسان از تنها گذرگاه آزادی اش یعنی اندیشه است؛ تنها جهان نامحدود و آزاد آدمی که به او فرصت حیات اصیل می دهد. انسان اگر با علم و دانش و تخصص و اندیشه به رفع نیازهای طبیعی اش بپردازد، آزادی اش را برای رفع آن تقدیم حاکمیت فاقد علم و تخصصی نمی کند که هدف دموکراسی خواهی اش هم، ایجاد فقر بیشتر برای حیات های انسانی بیشمار است، چرا که همین حیات های بیشمار، هر یک برای او عدد یک رأی یا مرید یا یک زندانی ست.
آزادی، در جهان نامحدود اندیشه ها و دانش هاست و فقر، در محدودترین و تاریک ترین باورها و ایدئولوژی ها...
دکتر سارا قزلباش
@Metahistorical
/channel/marzockacademy
سپاس از سرکار خانم مارزوک برای دعوت مجدد؛ خرسندم که در کنار جمعی فرهیخته و ژرفاندیش، بار دیگر فرصت گفتوگویی اصیل و یادگیری فراهم آمده است.
اول باید مشخص نمود "غایت، و غایتمندی"چیست، و امکان تحقق و وجودآن وابسطه به چه عناصریست؛ اگر غایت را "نقطهای نهایی که چیزی برای آن پدید میآید" – گمان میکنم کانتکست بحث نه اهداف کوتاه مدت بلکه غایت در وجود و هستی است–در نظر گیریم شرط تحقق اش مستلزم فقدان ضرورت ذاتی و علی درونی است که کنش یا پدیده را به سوی هدفی بیرونی و متعالی سوق دهد؛ هدفی تابع فرض یک تعالی بیرونی که معنا و ارزش را از خارج به فرایندها تحمیل میکند و با مداخله اخلاق و بازنمایی فرم نهایی، شدن آزاد و تکثر نیروها را به سوی نقطهای واحد و پایانی محدود میسازد که هر تغییر مسیر از ان ذات از پیش معین شده انحراف است و این علت همان برچسبگذاریهایِ اخلاقی چون–انحراف، سالم– است که هر تغییر مسیر در آن ذات متعالی انسانی را انحراف –انحراف در تحقق انسان– میدانند، مثال معروف این ذاتگراییِ متعالی در جملهیِ ارسطو –انسان حیوان خردمند است– تکرار میشود، یعنی ذات انسان/هدف اش خردمند بودن است، حال اگر انسانی خردمند نباشد چه؟ او از ذات خود منحرف شده و باید به این مسیر بازگردد، وگرنه وجودش یک نقطهیِ انحرافی است و یا حتی دیگر انسان نیست– از همین اساس غایت تنها زمانی تحقق مییابد که جریان طبیعی و خودجوش هستی متوقف، پیچیدگی و چندگانگی اش حذف و کنشها تابع ارزشی یا منطقی برساخته از سلطه انسانمحور یا متعالیمحور شوند.
در کانتکست اسپینوزا این غایت حاصل ناتوانی ذهن در ادراک علل واقعی و ضروری امور است، یعنی وقتی انسان از فهم علت درونی باز می ایستد، بهجای آن، هدفی تخیلی قرار میدهد و آن را علت میپندارد.
در این کانتکست هستی شناسی اسپینوزا این که اگر انسانی را ببینیم که –خردمند– نیست نه آن که غایتش تحقق نیافته، بلکه صرفا در یکی از حالات وجودش است، به واقع دیگر خردمند بودن غایت نیست، بلکه یکی از امکانهاست، انسان میتواند خردمند باشد، یا ناخردمند، و بسیاری از امکان های دیگر، او دگر هیچ ماهیت ثابتی ندارد جز آنچه از قدرت تاثیر و تاثرش ناشی میشود؛ او نمیتواند نباشد، چون وجودش از ضرورت طبیعت جاری شده، در این کانتکست دیگر هیچ ارزش گذاری اخلاقی نمیماند، این وحشتناک است، یعنی به طور مثال یک قاتل نه منحرف است و نه شریر، بلکه چون هر موجود دیگر بنا به ضرورتاش و جایگاهش در زنجیره علی طبیعت عمل میکند، دیگر داوری اخلاقی نمیماند و تنها توانها/modus تاثیرها/affects و نسبتهای ضروری باقی میمانند،جهانی تابع علیت که در آن هر آن چیز که هست، بنا به ضرورت باید باشد.
Dr.kavosh
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
تأثیرات علمی ژورنالینگ بر نیکزیستی
1. کاهش استرس و اضطراب:
• مطالعهای در سال 2018 توسط دانشگاه میشیگان نشان داد که نوشتن بیانی (expressive writing) قبل از انجام وظایف شناختی، نگرانیها را از حافظه کاری تخلیه میکند و منابع مغزی را آزاد میسازد، که منجر به کاهش استرس و بهبود عملکرد شناختی میشود.
• مطالعه دیگری در سال 2018 با 70 بیمار دارای علائم اضطراب بالا نشان داد که ژورنالینگ آنلاین مثبت (Positive Affect Journaling) به مدت 12 هفته، پریشانی ذهنی، اضطراب و استرس ادراکشده را کاهش داده و تابآوری و انسجام اجتماعی را افزایش میدهد.
2. بهبود سلامت روان:
• طبق تحقیقات جیمز پنبیکر (1997)، نوشتن درباره تجربیات عاطفی به پردازش تروماها کمک میکند و وضوح ذهنی و تابآوری را افزایش میدهد. همچنین، مطالعهای در سال 2005 توسط Baikie و Wilhelm نشان داد که نوشتن بیانی باعث کاهش احساسات منفی در پاسخ به عوامل استرسزا میشود.
• در یک مطالعه در سال 2013 با 40 فرد مبتلا به افسردگی شدید، نوشتن درباره رویدادهای عاطفی به مدت چند روز متوالی، علائم افسردگی را بهطور قابلتوجهی کاهش داد، درحالیکه نوشتن درباره رویدادهای روزمره چنین اثری نداشت.
3. تقویت سلامت جسمانی:
• مطالعهای در سال 2005 نشان داد که ژورنالینگ منظم (15-20 دقیقه در روز، 3-5 بار در هفته به مدت 4 ماه) میتواند فشار خون را کاهش دهد و عملکرد کبد را بهبود بخشد.
• پژوهش دیگری از دانشگاه آکلند در سال 2013 نشان داد که نوشتن بیانی میتواند به بهبود سریعتر زخمها کمک کند و سطح کورتیزول (هورمون استرس) را کاهش دهد.
4. افزایش خودآگاهی و هوش هیجانی:
• ژورنالینگ با کمک به ثبت و تحلیل احساسات، خودآگاهی و هوش هیجانی را تقویت میکند. مطالعهای در سال 2013 از دانشگاه داکوتای جنوبی نشان داد که نوشتن درباره احساسات به مدیریت بهتر و همدلی با دیگران کمک میکند.
• نوشتن بازتابی (Reflective Practice Journaling) در میان دانشجویان پرستاری باعث افزایش اعتمادبهنفس، خودشناسی و مهارتهای مقابلهای شده است.
5. تقویت شکرگزاری و مثبتاندیشی:
• ژورنالینگ شکرگزاری (Gratitude Journaling) میتواند با تمرکز بر جنبههای مثبت زندگی، خوشبینی و رضایت از زندگی را افزایش دهد. مطالعهای در سال 2021 نشان داد که این نوع ژورنالینگ به کاهش الگوهای فکری منفی در افسردگی کمک میکند.
نکات کاربردی برای ژورنالینگ
• مدت زمان و تکرار: مطالعات نشان میدهند که نوشتن 15-20 دقیقه، 3-4 بار در هفته، برای دستیابی به فواید کافی است.
• انواع ژورنالینگ:
• نوشتن بیانی (Expressive Writing): تمرکز بر احساسات عمیق و تروماها، که برای کاهش افسردگی و اضطراب مؤثر است.
• ژورنالینگ شکرگزاری: نوشتن درباره چیزهایی که بابت آنها سپاسگزار هستید، که به افزایش خوشبینی کمک میکند.
• ژورنالینگ مثبت (Positive Affect Journaling): تمرکز بر جنبههای مثبت زندگی، که برای بیماران با شرایط پزشکی و اضطراب مفید است.
• دستورالعملها: نوشتن آزادانه بدون نگرانی از ساختار یا گرامر، در محیطی آرام و در زمان مشخص، اثربخشی را افزایش میدهد.
محدودیتها و ملاحظات
• برخی مطالعات نشان میدهند که ژورنالینگ ممکن است بلافاصله پس از نوشتن احساسات منفی مانند اضطراب یا غم را افزایش دهد، اما در بلندمدت به معنایابی و بهبود سلامت روان منجر میشود.
• اثربخشی ژورنالینگ در افرادی با بیماریهای شدید ممکن است کمتر باشد و نیاز به مداخلات قویتری مانند درمان شناختی-رفتاری (CBT) داشته باشند.
دکتر قسیمی
/channel/marzockacademy
از بی شکلی...
و بی سازمانیِ ما!
بهرهکشان
آنان که انگلوار
با دستهای خونین-
انگبینِ رنجِ تودهها را
هورت...
میکشند!
برای پُر کردنِ شکمهاشان
باز-
با مصوبهی تعیین دستمزد
از پـشـیـزِ دستمزدِ ما
کارگرها-
نگذشتند.
«فلزبان»
@Honare_Eterazi
/channel/marzockacademy
#فیلاسفی_نآو - ژوئن/ ژوییه ۲۰۲۵
سرنوشتار (یک)
«آدم لغزشپذیر است، ولی خرابکاری واقعی تنها از کامپیوتر برمیآید.» - ناشناس
ما میان بهشت و دوزخ گیر کردهایم. آسمانها پر از نشانههای شوم هستند. اوه دست نگهدار، نه، اینها پهپادهای کُشنده زیر کنترل AI هستند که از هواپیمایی واقع در «کشتی مادر» فرستاده میشوند. چند سال پیش هنگامی که گزارش کردیم که کسی نهادی ثبتشده در سازمان ملل به نام «کمپین برضد رباتهای کُشنده» را راهاندازی کرده است، این نام زیبا مینمود. دیگر اینگونه نیست.
جهان ما سراسر دیجیتالی میشود و این پرسشهای بسیاری را پیش مینهد. آیا این دادگرانه است؟ آیا امن است؟ آیا AI کارمان را از ما خواهد گرفت؟ چگونه در این واقعیت نو معنا پیدا کنیم؟ آیا فقط نشستهایم و کوکتل مینوشیم درحالیکه جهان پایان مییابد؟ بهتر است به این بیندیشیم که به کجا میرویم، AI چه کاری نمیتواند بکند، چگونه میتوانیم از AI برای کارهای خوب بهره بگیریم و از شر دوری کنیم. از اینروی «دیجیتال فیلاسفی» سوژهی اصلی ما در این شماره است، زیرا مردم با چگونگی گذار از میان وعدههای درخشان تکنولوژی دیجیتال و خطرهای بسیار واقعی آن دست و پنجه نرم میکنند. کوشیدم از ChatGBT بخواهم پرسشهای اصلی و برخی پاسخهای احتمالی را فشرده کند، ولی گفت که سرگرم بازی با دیگر هوشهای دستساخت و گپ زدن در اینباره است که آیا آدمها را در گونهای باغ وحش نگه دارند یا نه،* بنابراین این سیستم نمیتواند کمکی کند. نگران نباشید - ما چند فیلسوف عالی پیدا کردهایم که میخواهند همان کار را بکنند.
تکیهی آگاهانه بر AI در علم یا فیلوسوفیا، و «کار کردن» با آن بدون سنجشگرانهاندیشی، کار درستی نیست. AI نه تنها گاهی چیزهایی از خودش درمیآورد (مهندسان خوشبینانه از آن به نام «دارندهی هالوسینیشن» یاد میکنند)، بلکه، برونداد آن اغلب تنایش کژپنداری گروهی بشریت و کوردلیها و سوگیریهای ما و فرضیههای پیشپنداشته و لغزشهای ریشهدار است. پس چگونه میتوانیم در حوزهی اخلاق به آن تکیه کنیم؟ نوشتار آغازین ما به بررسی این پیشآمدها میپردازد.
مکس گاچلک در نوشتار خود میگوید که «مدلهای زبان بزرگ» هوش دستساخت... میتوانند برای کسانی که خواستار چکیدهای فوری از دانش دردسترس هستند بسیار گیرا بنمایند. با وجود این، او دلیل میآورد که بهرهگیری فراوان از آن در کارهای دانشگاهی، هدف اصلی از ساخت آن را از میان میبرد.
آیا AI پتانسیل نوشتن ادبی عالی را دارد؟ در گفتگوی ما با استیون فرای، او دربارهی گیرایی بیپایاب واژگان و چشمانداز AI در بکارگیری آنها بحث میکند.
*پانوشت: خودم (میترا) ازChatGPT بارگذاریشده در گوشیام پرسیدم که ChatGBT چه تفاوتی با تو دارد؟ پاسخ داد که آن لغزش قلم است. بگمانم نویسندهی سرنوشتار «فیلاسفی ناو» (ریک لویس) این را به شوخی میگوید و چه بسا به فیلم سینمایی “Her” (۲۰۱۳، اسپایک جونز) چشم دارد که در آن واکین فینیکس با سیستم پردازشگر خانگی خود (با صداپیشگی پراحساس اسکارلت یوهانسن) گونهای پیوند عاطفی (و حتا جنسی) پیدا میکند، و در پایان فیلم، پردازشگر به او میگوید که از فردا در دسترس نخواهد بود، چون قرار است با پردازشگرهای همانند خود به جهان خودشان بروند تا توانمندیهای خود را بهتر بشناسند یا توانافزایی کنند.
(دنباله دارد)
@mithra_philosophy
/channel/marzockacademy
فردیت (Individuality
براساس دیدگاه این فیلسوفان، انتخاب شخصی و بیرون از دایره هنجارها و چارچوبهای ارزشی تودۀ مردم (همرنگ جماعت نشدن)، فردیتی را محقق میکند که کلید اصلی نیل به حقیقت و خودشناسی است. مفهوم "فردیت" که مقدمۀ داشتن انتخابهای آگاهانه و زندگی مسئولانه است؛ ابتدا بهطور متمایز در اندیشه کیرکگور، در نقد به فیلسوفانی مثل هگل، مطرح گشته و سپس در اندیشه هایدگر و سارتر به پختگی مفهومی بیشتر رسیده است.
اهمیت این مفهوم برای این فیلسوفان از آن روست که افراد در پیروی از جمعیت و برآورده کردن توقعات دیگران، بر صورت خود نقاب زده و حس مسئولیت را از خود سلب میکنند. این زندگی مسئولانه همان زندگی اصیلی است که بهعنوان غایت زندگی اگزیستانسیالیستها در ادامه مورد بحث قرار خواهد گرفت.
اضطراب (Anxiety)
یکی از مهمترین مفاهیم در این فیلسوفان، اضطراب است. این مفهوم در اگزیستانسیالیسم از تلقی روانشناختی آن و یا مفهوم عمومی ترس متفاوت است. اضطراب اگزیستانسیال که کیرکگور آن را «سرگیجه آزادی» میداند، نوعی دلهرۀ وجودی است که برآمده از آزادی و انتخابهای فردی انسان و ویژگی ذاتی بشر است.
تمایز این تلقی از اضطراب با مفاهیمی مثل ترس، از یکسو در استمرار آن و از سوی دیگر در بیعلت بودن آن برای انسان است. در بیان هایدگر ریشه این اضطراب از خود هستی انسان و آزادی انتخاب برمیخیزد و تنها از مسیر تحمل اضطراب، بهعنوان اصل فردیتبخش، اصالت فردی انسان محقق میگردد.
اصالت (Authenticity
دیگر مفهوم کلیدیاین فلسفه، اصالت یا خودینگی است. چنانچه اشاره شد، غایت هستی انسانی در مکتب اگزیستانسیالیسم، رسیدن به زندگی اصیل از طریق انتخابهای آزادانه و فردی است. غایتی که رسیدن به آن در گرو دو مفهوم اضطراب و مرگآگاهی میباشد.
/channel/marzockacademy
اصطلاح Existance که ریشه در مفهوم Existee لاتینی داشته و حاوی دو بخش Ex (بیرون از) و istance (عدم یا نابودگی) است، تنها مختص انسان بوده و تنها بر موجودی اطلاق میشود که فارغ از محیط اطراف و سلطه مفهومی عمومی، از میان امکانات خود انتخابهایی فردی داشته باشد و مسئولیت آنها را به عهده بگیرد. ححال اما باید دید مقصود از آزادی انسان و انتخاب فردی مدنظر این فیلسوفان چیست؟
فهیم بنیادین این فلسفه:
آزادی، فردیت،اضطراب،وصالت است .
آزادی (Freedom
ژان پل سارتر، فیلسوف اگزیستانسیالیست فرانسوی، در کتاب هستی و نیستی، جایگاه مفهوم آزادی را اینگونه به تصویر میکشد: «ما محکومیم به آزادی؛ به این معنا که هیچ انتخابی نداریم جز اینکه انتخاب کنیم و بار مسئولیت انتخابمان را به دوش بکشیم.» این نقل قول که بهخوبی دیدگاه اگزیستانسیالیسم را نسبت به آزادی شرح میدهد، آزادی اگزیستانسیال را از آزادی سیاسی که در نسبت با دیکتاتوری و آنارشیسم تعریف شود، متمایز میکند. آزادیِ انتخاب که در بیان ادبی «به مثابه یک نفرین و نه یک موهبت» در نظر گرفته میشود، نوع خاصی از هستی جبری است که ویژگی ممتاز انسانی است.
/channel/marzockacademy
فروغ فرخزاد: صدا، زن، سوژه
✍محسن محمودی
فروغ فقط یک شاعر نیست. او رخدادی است در تاریخ زبان فارسی؛ زنی که با تن، تردید و تجربهاش، وارد متن شد و از دل سکوتی تاریخی، صدایی تازه ساخت.
از اسیر تا ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، فروغ نهفقط روایتگر زندگی زن، بلکه آفرینندهی امکانی نو برای بودن زن در زبان بود. او نه فقط در برابر سنت مردانه ایستاد، بلکه آن را درونی کرد، شکست و با آن گفتگویی خلاق آغاز کرد.
شعر فروغ را باید نه فقط زیبا، بلکه پرسشگر، رهاییبخش و سوژهساز دید.
بدن زن در شعر او، از شیء به سوژه بدل میشود. و این، کاریست که هنوز هم بسیاری از ما از انجامش میهراسیم.
#فروغ_فرخزاد #شعر_معاصر #زن_در_ادبیات #سوژه_مدرن #ادبیات_زنانه #بدن_و_زبان #فمینیسم_ایرانی #شعر_فروغ #هویت_زنانه #شعر_و_فلسفه #زن_و_سنت #صدای_زنان #نقد_فرهنگی #تجربه_زیسته
@Mahmudi_mohsenn
/channel/marzockacademy
⏪جمع میان بینالمللیگرایی و ملیگرایی دغدغهمند نسبت به پاسداری از هویت ملی و بازآفرینی آن
◀️موسی اکرمی
*⃣بخشی از سخنان در درسگفتار «هویت ایرانی در برابر تهدیدها: ضرورت پاسداری و بازآفرینی در جهانی متلاطم»
🔻برای «آکادمی فلسفهی مارزوک» در ۱۷ خرداد ۱۴۰۴
جمع میان بینالمللیگرایی و اینگونه ملیگرایی از آن مسائل بنیادینی است که در تفکر فلسفی مدرن و روشنفکری معاصر، جایگاه برجستهای دارد یا باید داشته باشد. این پرسش بهویژه در بافتار جهانیشدن، بحرانهای هویتی، و تنش میان همبستگی جهانی و تعلقات محلی اهمیتی دوچندان یافته است. در اینجا این مسئله را در چهار محور تبیین میکنم.۱. تعریف دقیق دو مفهوم: بینالمللیگرایی و ملیگرایی فرهنگی
در ذیل پرسش سقراطی چگونه باید زندگی کرد این پرسش مطرح می شود که چگونه می توانم زندگی کنم ؟
چگونه زندگی کنم پیش فرض آزادی ، و حق انتخاب را با خود دارد ،
اما آیا چگونه زندگی کردن وابسته به انتخاب ماست .
یا بسته به توان ماست .
توان می تواند توان دانستن و آگاهی باشد ،
می تواند توان جسمی باشد ،
می تواند توان مالی باشد ، انتخاب ها معنا ها در شرایط بکر و دست نخوردگی صورت نمی گیرند بلکه در وضعیت های سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی و نیز باور ها صورت می گیرند ،
هر انتخابی در وهله نخست به پرسش کشیدن همین وضعیت هاست ،
پس پرسش را این گونه می شود صورت بندی کرد ،
آیا می توانم چگونه زیستن را خود انتخاب کنم ؟
Azizi
/channel/marzockacademy
باید شاد زیست و خوشبخت زندگی کرد.
ادمیزاد اگر خوشبخت باشه به دیگران اسیب نمیزنه
دل که خوش باشه مهربانتر و رئوف تره.
شادی زودگذر و کم عمقی رو که از نشستن توی مازراتی بدست میاد کفایت نمیکنه.
ان شادکامی منظور است که از داشتن اهداف در زندگی حاصل میشه هدفی که منتهی به خرد بیشتر در انسان خواهد شد.
ان کیفیت تفکری که ضامن سعادتمند زیستن فرد است تفکری که عدم شادمان زیستن را ناشی از جهل بداند مرگ را همواره حی و حاضر بندارد و انچنان به خودشناسی دست پیدا کرده باشد که بقول سقراط بزرگترین رسالتش را اتمام رسانده باشد یا حداقل به ان همت گذارده باشد.
فهمیدن ،تفکر کردن ،مطالعه کردن ،اگاهی به خود ،به دانسته هایمان و ندانسته اایمان، اندیشه نابی که سر منشا پلیدی و جهل و خرافات و تعصب و خواسته های ناپایان را در وجود خود بشناسیم
اینگونه زیستن به گمانم ارزشمند خواهد بود زندگیست که بقول خود سقراط میتواند گفته زندگی آزموده ایست که ارزش زیستن را دارد.
خودت را بشناس
باید جوری زندگی کرد که خودمان را بشناسیم و این در کنار اینکه سخت ترین نوع زیستن است بلکه ارزشمندترین هم خواهد بود.
اما اگر از من بپرسند کدام اولویت است شادمانه زیستن یا زیستنی همراه با خرد و خودشناسی پاسخ خواهم داد شادمانه زیستن خردمندانه ترین نوع زیستن است.
Vorya
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
🔻 آکادمیِ فلسفهی مارزوک تقدیم میکند...
🔹 درس گفتار:
"هویت ایرانی در برابر تهدیدها: ضرورت پاسداری و بازآفرینی در جهانی متلاطم"
🔻با حضور :
استاد موسی اکرمی
🕒 زمان: شنبه ۱۷ خرداد ماه ۱۴۰۴
ساعت ۲۲بوقت ایران
کانال موسی اکرمی
@musa_akrami
گروه آکادمی
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy
⏪امکان فلسفهورزی سدۀ بیست و یکمی در چارچوب تعبیر جهان
✅آیا فلسفۀ سدۀ بیست و یکم در هستیشناسی و شناختشناسی همچنان پویا است وحرفی برای گفتن دارد؟
◀️موسی اکرمی
◀️بخش سوم از چهار بخش
۶. گشایشهای نو در شناختشناسی اجتماعی
یکی از وجوه تحولیافتۀ فلسفه در زمانۀ ما، چرخش از شناختشناسی فردی به شناختشناسی اجتماعی است. اگر شناخت نزد دکارت و لاک، پدیداری ذهنی و فردی بود، امروزه پرسش این است که چگونه ساختارهای اجتماعی، زبانی، و سیاسی بر امکان یا امتناع شناخت تأثیر میگذارند. نظریههائی چون «شناختشناسی فضیلتمحور»، «شناختشناسی فمینیستی» و «شناختشناسی انتقادی» میکوشند نشان دهند که شناخت نه در خلأ، بلکه در شبکهای از روابط قدرت، زبان و فرهنگ شکل میگیرد.
در این چشمانداز، فلسفه از عرصۀ مجرد و انتزاعی فاصله میگیرد و به گفتوگویی زنده با علوم اجتماعی، روانشناسی، مطالعات فرهنگی و فناوری بدل میشود. این گفتوگوها نه نشانۀ ضعف فلسفه، بلکه گواه بر قدرت انعطاف و بازاندیشی آن در رویارویی با افقهای نو هستند.
۷. مابعدالطبیعه در دوران پساانسانگرایی
در سدۀ بیست و یکم، با پدیدآیی نظریههای «پساانسانگرایی» (posthumanism) و «هستیشناسی شیءمحور» (object-oriented ontology)، - •که در برابر انسانمحوری مدرن (humanism)، نظریههای زبانمحور پستمدرن، و هستیشناسیهای رابطهگرا (relational ontologies)پدید آمدهاند - هستیشناسی در حال بازتعریف خود است.
با پساانسانگرایی مرز میان انسان، فناوری، حیوان و ماشین را پرسشبرانگیز و نفی میشود و بر پایان یا گذر از مرکزیت انسان در اندیشه و فرهنگ تأکید میکنند.
با هستیشناسی شیءمحور همهی اشیا را مستقل و دارای وجودی برابر میدانند، چه انسانی باشند و چه غیرانسانی، به گونهای که دیگر انسان چونانن مرکز هستی تلقی نمیشود.
این جریانها بهگونهای واکنشهائی به مرکزیت تاریخی انسان در فلسفۀ غربیاند. با این نگرشها سوژۀ انسانی نه گرانیگاه هستی، بلکه یکی از گرههای شبکۀ هستی است. در این نگاه، مرز میان انسان، حیوان، ماشین، و محیط طبیعی در حال فروپاشی است. چنین دیدگاهی ضرورت بازخوانی دوبارۀ مفاهیمی چون آگاهی، خودآگاهی، آهنگمندی یا قصدیت رویآورندگی (intentionality) و علیت را پدید میآورد.
در این فضا، پرسش «چه چیزی هست؟» دیگر محدود به موجودات جاندار و آگاه نیست، بلکه به حوزههایی چون آگاهی مصنوعی، حیات میکروبی، و حتا ابژههای فناورانه گسترش مییابد. اگر سنت فلسفه با مفاهیمی چون «روح»، «عقل»، «ذات» و «جوهر» شکل گرفته بوده است، فلسفۀ معاصر رو به آینده ناگزیر است با مفهومهائی چون «شبکه»، «ارتباط»، «فراسوژه» و «زیستقدرت» (biopower) سروکار پیدا کند.
توجه داریم که فراسوژه به سوژهای فراتر از فرد انسانی اشاره دارد؛ یعنی موجودی یا جایگاهی که نظمها، گفتمانها یا ساختارهای کلان (مانند زبان، فرهنگ یا قدرت) از طریق آن سوژههای انسانی را شکل میدهند. فراسوژه، خودآگاه و شخصی نیست، بلکه گونهای عامل ساختاری یا فراتاریخی است.
همچنین آشنایان با میشل فوکو میدانند زیستقدرت مفهومی است که به شیوههای کنترل و مدیریت زندگی، بدنها و جمعیتها از سوی قدرتهای سیاسی و نهادها اشاره دارد.
#فلسفه_در_سدۀ_بیست_و_یکم
#فلسفه_و_تعبیر_جهان
#مابعدالطبیعه
#هستیشناسی
#شناختشناسی
#آکادمی_فلسفۀ_مارزوک
#موسی_اکرمی
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
جان مینارد کینز، اقتصاددان نامدار انگلیسی، معتقد بود که اگر کسی بخواهد شالودههای اخلاقی، اقتصادی و فرهنگی یک جامعه را در هم بشکند، کافی است شرایط یک تورم مزمن و بلندمدت را بر آن تحمیل کند. بهزعم او، تورم پایدار نهفقط معیشت که اخلاق عمومی را فرسایش میدهد و نظم اجتماعی را از درون میپوساند.
در سالهای اخیر، بهویژه طی هفتهشت سال گذشته، جامعهی ما شاهد چنین وضعیتی بوده است. تورم مزمن و فزاینده نهتنها سفرهها را کوچکتر کرده، بلکه الگوهای رفتاری، ارزشهای جمعی و مناسبات انسانی ما را نیز دستخوش دگردیسیای تلخ و پرهزینه ساخته است. این نوع تورم، صرفاً یک پدیدهی اقتصادی نیست، بلکه در سطوح عمیقتری از روان اجتماعی و وجدان اخلاقی جامعه نفوذ میکند، و انسانها را، بهویژه در شرایط بقا، بهسمت تصمیمهایی سوق میدهد که زمانی برای آنها غیرقابل تصور بود.
رویداد تلخ و دردناک قتل خانم الهه حسینی را نمیتوان صرفاً یک جنایت فردی دانست؛ این واقعه در دل ساختاری از بحرانهای اقتصادی، اجتماعی و روانی زاده شده است که تورم افسارگسیخته یکی از مؤثرترین محرکهای آن به شمار میرود. چنین رخدادهایی نشانههایی از زوال همبستگی اجتماعی، فروریختن حس امنیت و تضعیف سرمایهی اخلاقی در جامعهاند.
شاید وقت آن رسیده باشد که تورم را نه صرفاً با شاخصهای آماری، بلکه با شاخصهای فروپاشی اخلاق، تشدید خشونت، و کاهش تابآوری اجتماعی بسنجیم.
جاور
/channel/marzockacademy
🔻 آکادمیِ فلسفهی مارزوک تقدیم میکند...
🔹 درسگفتار :آشنایی با مکتب فلسفی اسکندریه
"نشست سوم"
🔸 زهرا قزلباش
دکتری فلسفه غرب
🕒 زمان: چهارشنبه ۱۴ خردادماه ماه،۱۴۰۴
ساعت ۲۲ بوقت تهران
❣️ از همراهی شما سپاسگزاریم...
🔗 لینک حضور:
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
کانال دکتر زهرا قزلباش:
/channel/farzan_agahi
کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy
⏪امکان فلسفهورزی سدۀ بیست و یکمی در چارچوب تعبیر جهان
✅آیا فلسفۀ سدۀ بیست و یکم در هستیشناسی و شناختشناسی همچنان پویا است وحرفی برای گفتن دارد؟
◀️موسی اکرمی
◀️بخش یکم از سه بخش
درآمد
پرسش از امکانپذیری فلسفه در دو ساحت هستیشناسی (یا، در معنا و کاربردی گیتردهتر، مابعدالطبیعه) و شناختشناسی در سدۀ بیست و یکم، و این که «آیا فلسفه همچنان پویا است» و در این زمینهها «حرفی برای گفتن دارد؟»، پرسشی درچارچوب توانایی نوین فلسفه در تعبیر جهان است که من شخصاً بارها در پیوند با نقش فلسفه در تغییر جهان به آن پرداختهام.
این پرسش همواره، و شاید امروزه بیشتر، پرسشی بسیار بجا و بهنگام و ژرف است، و یکی از نگرانیهای هرروزه را - بهویژه در زمانهای که علوم تجربی و فناوریهای نوین چونان گردباد بسیاری از اندیشهورزیهای سنتی را به حاشیه راندهاند - بازتاب میدهد.
بر پایۀ آنچه پیش از این در بارۀ فلسفۀ رادیکال و فلسفۀ فرارادیکال نوشتهام، پاسخ کوتاه سرراست و آشکار من به این پرسش این است:
بله، فلسفه همچنان – چون همیشه - زنده، پویا، و برخوردار از جایگاهی هم بنیادین و هم برتر در ساحتهای گوناگون اندیشهورزی انسانی، بهویژه در هستیشناسی و شناختشناسی چونان بخشهائی از تعبیر فلسفی جهان، است.من بی آن که سخن خود را با گفتاوردهائی از فیلسوفان در بارهی جایگاه بنیادین آگاهی آدمی در هستی او و حتا هستی جهان بیامیزم، این یادداشت کوتاه را با این یادآوری مینویسم که در سخن گفتن از چیستی و کارکرد فلسفه همواره باید بکوشیم از لایههای سطحیتر گذر کنیم و به ژرفای نقش انسان - چونان سوژۀ برخوردار از آگاهی و خودآگاهی - در هستی از یک سو، و توانایی شناخت او از هستی و ارزش نظری و عملی این شناخت از ابژهای با بیکران چهرۀ رازناک، از سوی دیگر، فرو رویم.