کانال فلسفه وهنر مارزوک
با درود. در جوامعی مانند ایران، که ساختارهای سیاسی و ایدئولوژیک به شدت متمرکز و بوروکراتیک هستند، هر گونه گفتمان یا کنش فلسفی میتواند به مثابه یک عمل رادیکال تلقی شود. این رادیکال بودن نه لزوماً به دلیل محتوای انقلابی یا افراطی گفتمان، بلکه به دلیل تنش ذاتی بین عقلانیت انتقادی فلسفه و انسداد فضای عمومی است. در چنین شرایطی، حتی پرسشهای بنیادین دربارهٔ حقیقت، عدالت، یا اخلاق میتوانند به چالشی علیه هژمونی مسلط تبدیل شوند.
دلایل رادیکال بودن گفتمان فلسفی در این بستر:
۱. فلسفه به مثابه مقاومت معرفتی:
- در نظامهایی که «دانش» و «آگاهی» تحت کنترل نهادهای ایدئولوژیک است، فلسفه (به ویژه رویکردهای انتقادی مانند مارکسیسم، پستمدرنیسم، یا هرمنوتیک سوءظن) میتواند سازوکارهای سلطه را آشکار کند. همین افشاگری آن را رادیکال میسازد.
۲. امتناع از سکوت و انفعال:
- در فضایی که «سکوت» به عنوان ابزار بقا پذیرفته شده، طرح پرسشهای فلسفی—حتی دربارهٔ مفاهیمی مانند آزادی یا عدالت—یک کنش سیاسی غیرمستقیم محسوب میشود. به قول فوکو: «گفتمان مقاومت است در برابر انقیاد».
۳. تخطی از مرزهای گفتمان مجاز:
- نهادهای ایدئولوژیک معمولاً «حقیقت» را انحصاری و تکصدایی تعریف میکنند. فلسفه با تکیه بر شکگرایی و دیالکتیک، این انحصار را میشکند و بنابراین ذاتاً تهدیدکننده است.
۴. امکان بازتعریف مفاهیم اساسی:
- وقتی مفاهیمی مانند «دموکراسی»، «حقوق بشر»، یا «عدالت» در گفتمان رسمی تحریف یا مصادره شدهاند، فلسفه با بازگرداندن معنای اصیل آنها (یا ارائهٔ خوانشهای بدیل) عملی رادیکال انجام میدهد.
اما چالشها:
- سیاستزدایی از فلسفه: نظامهای تمامخواه اغلب میکوشند فلسفه را به فعالیتی آکادمیک و بیخطر تقلیل دهند.
- خطر امنیتی شدن تفکر: در ایران، حتی اشاره به اندیشمندانی مانند مارکس، فوکو، یا آدورنو میتواند پیامدهای امنیتی داشته باشد.
- انزوای گفتمان فلسفی: در غیاب فضای عمومی آزاد، فلسفه ممکن است به حلقههای نخبگان محدود شود و نتواند به کنش جمعی تبدیل گردد.
نتیجه:
در چنین بستری، فلسفه نه یک فعالیت انتزاعی، بلکه پراتیکی رادیکال است—حتی اگر کنشگران آن قصد رادیکال بودن نداشته باشند. همین که ساختارهای سلطه را به پرسش میگیرد، آن را به «عملی سیاسی» بدل میکند. اما پرسش کلیدی این است: آیا این گفتمان میتواند از مرزهای نظری فراتر رود و به نیرویی برای دگرگونی اجتماعی تبدیل شود؟ پاسخ به شرایط امکانِ کنش جمعی بستگی دارد.
پانته آ گلپر
/channel/marzockacademy
درود بر خانم مارزوک گرامی
با سپاس از طرح پرسش دقیق و قابل تأمل شما درباره جایگاه رادیکالیسم در حوزه فلسفه ایران، باید نخست به این نکته توجه داشت که رادیکالیسم، صرفاً به معنای تندروی نیست، بلکه نگاهی عمیق و ریشهای به مسألههاست، خواه از منظر چپ یا راست. در این معنا، فلسفه ذاتاً رادیکال است، چراکه به ریشهها میپردازد و از سطح به عمق میرود.
اما در پاسخ به پرسش شما که آیا فلسفه در ایران «اکتیو» و فعال است در این راستا، باید گفت: متأسفانه در بسیاری از محافل رسمی آکادمیک، فلسفه بیشتر به محفوظات تاریخی، تفاسیر سطحی و ترجمههای بیجان تقلیل یافته است. کمتر استاد یا گروهی را میتوان یافت که با جرأت و جسارت، فلسفه را به مثابه ابزار تغییر اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در نظر بگیرد.
در مورد توانایی اساتید در تدریس «فلسفه رادیکال» نیز باید واقعنگر بود. بسیاری از اساتید فلسفه در دانشگاههای ایران، نه تنها با اندیشههای بنیادین رادیکال آشنایی عمیق ندارند، بلکه از ترس تبعات سیاسی و امنیتی، ترجیح میدهند در حوزههای بیخطر و محافظهکارانه سیر کنند. این البته نافی وجود اندک چهرههای شجاع و صاحب اندیشه در برخی دانشگاهها نیست، اما ساختار رسمی، مجال چندانی به اندیشههای رادیکال نمیدهد.
امید است که با پویاتر شدن فضای فکری، نسل تازهای از فلاسفه و متفکران پدید آید که نه تنها قدرت تحلیل فلسفی عمیق دارند، بلکه شجاعت طرح اندیشههای ریشهای و دگرگونساز را نیز دارا باشند.
با احترام
حسن ناصری
/channel/marzockacademy
🔻 آکادمیِ فلسفهی مارزوک تقدیم میکند...
🔹 درسگفتار :آشنایی با مکتب فلسفی اسکندریه
"نشست دوم"
🔸 زهرا قزلباش
دکتری فلسفه غرب
🕒 زمان: چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت ماه،۱۴۰۴
ساعت ۲۲ بوقت تهران
❣️ از همراهی شما سپاسگزاریم...
🔗 لینک حضور:
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
کانال دکتر زهرا قزلباش:
/channel/farzan_agahi
کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy
⏪تعبیر جهان و تغییر جهان: پیوند بنیادین نظر و عمل در افق فلسفۀ رادیکال
◀️موسی اکرمی
اشاره. یکی از جملههای پرآوازه در اندیشۀ مدرن، که در ادبیات فلسفی و سیاسی بازتاب بسیار داشته است، جملهای از کارل مارکس است که در اصل واپسین برنهاد از یازده برنهاد او «دربارۀ فوئرباخ» است:در این یادداشت کوتاه، مجال آن نیست که به این سه نکته بپردازم:
«فیلسوفان تا کنون تنها به تفسیر جهان به شیوههای گوناگون پرداختهاند؛ نکته همانا تغییر دادن آن است.»
این برنهاد، در ایجاز خود حامل بار مفهومی بسیار است. شماری از مفسران آن را اعلام گسست پیوند فلسفه با نظرپردازی ناب و دعوتی به پراکسیس یا کنشگری دگرگونساز دانستهاند. من آنگاه که، در دوران دانشآموزی، برای نخستین بار با این برنهاد روبهرو شدم، آن را چونان پتکی یافتم که با بیشترین توان بر سر تاریخ فلسفه فرود آمده است. مدتی در نوسان میان پذیرش و وازنش آن گذراندم تا برداشتی که از پیوند میان ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی فراچنگ آمد، چیستان ذهنی را گشود و دریافتم که مارکس خود در نظر و عمل به پیوند میان نظر و عمل، میان تنوریا و پراکسیس، میان فلسفۀ تعبیرکننده و فلسفۀ تغییردهنده باور داشته است. من خود در سالهای فلسفهآموزی نارسمی و رسمی به همبستگی و پیوند دوسویه میان این دو قطب در نقشآفرینی فلسفه باور یافتم، و چنان شد که سرانجام در سال ۱۳۸۰ مقالهای با فرنام «فلسفه از تعبیر جهان تا تغییر جهان» برای مجلۀ " گزارش گفتوگو"ی «مرکز بینالمللی گفتوگوی» تمدنها نوشتم.
آن مقاله کانون مجموعۀ مقالههائی شد که سیزده سال پس از آن پیکرۀ کتاب ۶۰۰ صفحهای "فللسفه از تعبیر جهان تا تغییر جهان" ساختند (مؤسسۀ نگاه معاصر، ۱۳۹۳).
من همچنان باورم به این پیوند چنان است که سالها است هم نام گذرگاه تلگرامیام «فلسفه از تعبیر جهان تا تغییر جهان» است هم شعار وبلاگم.
-
فیلسوف کجا منفور است !
دلوز حق داشت که می گفت کار بزرگ فلسفه آفریدن معنا و مفهوم جدید است که مفاهیم کهنه را به چالش می طلبد . که این کهنه گی بیشتر تجلی اش در ساحت حکمرانان است که تمامت نبض یک جامعه را در سلطه دارند .
وقتی فیلسوف به جنگ حماقت زمانه اش می رود و رویاروی سلطه می ایستد ،
در چنین بسترِ پلشت است که فیلسوف باید منفور دیده شود !
جایی که زور و تحکم و فرمان هست .
نیچه بدین جهت است که درکتاب " تاملات نابهنگام " در ص ۲۰۵ سرنوشت فیلسوف را را اینگونه تقریر می کند :
هر کجا جامعه ها ، حکومت ها ، دین ها و باورهای مردم قوی و خلاصه هر کجا زور و استبداد حکم می راند ، فیلسوف تنها در آن جا منفور است ، زیرا فلسفه به انسان سر پناهی می دهد که استبداد و زور نمی تواند بدانجا رخنه کند .آن جا مغازهُ هزار توی درونی و راه پرپیچ دل است ، چیزی که زورگویان را نگران می کند .
اما تبعات سنگین استبداد و راندن فیلسوف به خانهُ تنهایی اش ، زمانی سنگین تر می شود که در نگاه مردم به تعبیر نیچه در پرده ایی از بدفهمی ها گرفتار می شوند . نیچه : و با هر قدرتی که آرزو کنند ، نمی توانند خود را از زیر پوشش ابرهای باورهای خطا ،مرزبندی های گمانی ، اعتراف های نیمه کاره و نیم بند ، سکوت توام با عفو و چشم پوشی تفسیر اشتباه آمیز مردم نسبت به کردار و رفتارشان بیرون آورند . به همین دلیل مالیخولیا ، بالای سرشان جمع میشود .
بنظر نیچه فیلسوف اگر با عقاید حاکم بر زمان موافقت کند و به وضوح انها را نفی نکند، که دیگر نفس فلسفیدنش به محاق می رود ، و این موافقت ، همداستانی با وضعیت مستقر خواهد بود ، در این صورت او پیشاپیش مرده است . و فیلسوف ناگزیر تنها و تنهاتر می شود . انزوایی که جان فیلسوف ذره ذره می فرساید .
همچون دردی که نیچه از تنهایی - یان هوس - تراژدی وار یاد می کرد .
وقتی در قرن پانزدهم از جانب کلیسا محکوم به سوزاندن در آتش هیزم هایی بود که وقتی دید دهقانی ساده از روستایی شاید دور ، هن هن کنان ، هیزم بر پشتش خود را به میدان عربده ی و قضاوت کلیسا در شهر رسانده بود که در سوزاندن آن نافرمان که سرنوشتی همچون فیلسوفان منفور را داشت رقم می زد ، و در صواب اش سهیم باشد ،
و هیزم را بر آتش انداخت و یان هُوس چه می توانست بگوید جز اینکه :
آه ای سادگی مقدس .
اری این درد دو گانه ی فیلسوف است ، هم منفور از جانب مراکز قدرت ، هم بدفهمی مردمانش . و فیلسوفی تنها ، تنهاتر می شود در هزارتوی اندوه تنهایی .
علی - زاهدی
/channel/marzockacademy
-نگاه فلسفه رادیکال به کنشی مثل نافرمانی مدنی و استراتژیهای رفرومیستی چیست؟ و در قبال دو مقوله «اولویت» و «حق» جانب کدامیک را میگیرد؟
نگاه فلسفه رادیکال به کنشهایی مانند نافرمانی مدنی و استراتژیهای رفرومیستی معمولاً بر پایه نقد ساختارهای موجود و تلاش برای تغییرات بنیادین استوار است. این فلسفه معمولاً به این باور است که تغییرات سطحی و اصلاحات جزئی نمیتوانند به حل مسائل عمیق و ساختاری جامعه کمک کنند.
در مورد نافرمانی مدنی، فلسفه رادیکال به عنوان یک ابزار برای مقابله با ناعدالتیها و نقض حقوق بشر تلقی میشود. نافرمانی مدنی به معنای عدم پیروی از قوانین ناعادلانه است و میتواند به عنوان یک واکنش به سیستمهای سرکوبگر و غیرمنصفانه در نظر گرفته شود. در این راستا، نافرمانی مدنی میتواند به عنوان یک اقدام اخلاقی و سیاسی برای جلب توجه به مشکلات عمیقتر و نیاز به تغییرات اساسی در جامعه محسوب شود.
از سوی دیگر، استراتژیهای رفرومیستی معمولاً بر اصلاحات تدریجی و تغییرات درونسیستمی تمرکز دارند. فلسفه رادیکال ممکن است نسبت به این رویکرد انتقاد کند و آن را ناکافی بداند، زیرا معتقد است که اصلاحات در بسیاری از موارد نمیتوانند به عمق مشکلات ساختاری پاسخ دهند.
در مورد مقولههای «اولویت» و «حق»، فلسفه رادیکال معمولاً بر حقها تأکید بیشتری دارد. این فلسفه میتواند اولویت را در زمینههای مختلفی قرار دهد، اما حقها به عنوان اصول بنیادین انسانی و اخلاقی در مرکز توجه قرار میگیرند. در نتیجه، فلسفه رادیکال ممکن است جانب حقها را بگیرد و بر ضرورت تحقق حقوق بشر، عدالت اجتماعی و آزادیهای فردی تأکید کند.
به طور خلاصه، فلسفه رادیکال به نافرمانی مدنی به عنوان یک ابزار مؤثر برای تغییرات بنیادی نگاه میکند و ممکن است نسبت به استراتژیهای رفرومیستی انتقاد کند. همچنین، این فلسفه معمولاً بر حقها تأکید بیشتری دارد تا اولویتها.
/channel/marzockacademy
شاهنامه، روایتی دیگر
جلسه ۴
دانشگاه زنجان، ٢۵ فروردین ١۴٠۴
/channel/marzockacademy
شاهنامه، روایتی دیگر
جلسه ۲
دانشگاه زنجان، ٢۵ فروردین ١۴٠۴
/channel/marzockacademy
🔻 آکادمیِ فلسفهی مارزوک تقدیم میکند...
🔹 درسگفتار :آشنایی با مکتب فلسفی اسکندریه
"نشست دوم"
🔸 زهرا قزلباش
دکتری فلسفه غرب
🕒 زمان: چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت ماه،۱۴۰۴
ساعت ۲۲ بوقت تهران
❣️ از همراهی شما سپاسگزاریم...
🔗 لینک حضور:
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
کانال دکتر زهرا قزلباش:
/channel/farzan_agahi
کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy
پرسش از دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک
/channel/marzockacademy
کنفرانس هفته پیش در مورد شر از منظر کانت بود.
و این هفته عمل غیر اخلاقی آسیب زا.
شر طبیعی مانند زلزله و سیل رو میشه نسبی نگاه کرد که هم جنبه مثبت دارند هم منفی
ولی عملی مانند تجاوز و قتل عمد به دلیل آسیب رساندن، هیچ گونه توجهی نمیتونن داشته باشند و تنها میشه اونا رو شر حساب کرد.
خب دقیقا مسئله مطرح شده توسط کانت و کنفرانس امشب مطرح میشه، فردی که اراده شر داره و از دیدن رنج دیگران لذت میبره، دیگه غیر عنوان شر، چه اسمی میتونیم روی این عمل و این شخص بگذاریم؟؟
پاسخ:
مطمئنا این فرد فقط در حال آسیب زدن نیستش بلکه همزمان آسیب هم می بینه در واقع این فرد به جریانی از آسیب ها تبدیل شده که داره در یک جامعه جریان پیدا می کنه این موضوع در فیلم پرتقال کوکی کوبریک هم یجورایی نشون داده میشه . پس شر بودن باز جنبه نسبی یا ابعادی پیدا می کنه یعنی شرارت جنبه ای از این عمل هستش و خود این شرارت مشتق شده از عوامل دیگر و جنبه های دیگه هم هستش مگه اینکه شما برای انسان یک ذات یا طبیعت یا ساختار کلی قائل باشین که شر بودن جز مولفه اصلیش باشه
پرسش از دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک
/channel/marzockacademy
این رویکرد تلاش می کند شر رو از دل نظام هماهنگ جهان توجیه کند، اما همین تلاش برا توجیه، نشان میدهد که شر نه صرفاً فقدان، بلکه مسئلهای جدی با واقعیتی انکارناپذیر است هم در سطح هستیشناسی و هم در حوزه اخلاق و تجربه انسانی.
پاسخ:خب بخاطر همین بعضی مفاهیم خیر و شر در تقابل وجودی با هم نمی دونن یعنی شر رو مثلا بر اساس آسیب، خطا یا زیان کاری تعریف می کنن
خب اینجا موضوع اینه ویژگی های اساسی خیر و شر چیست؟ تقابل این دو به چه معناست؟ یعنی مسئله صرفا یک تقابل منطقی و وجودی نیستش بلکه به طور معناشناختی یا حتی ماهوی باید ویژگی هاشون تعریف بشه
پرسش از دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک
سپاس از ارائه ارزشمندتان.
یک سوالی هفته پیش پرسیدم که گفتید مربوط به این جلسه هست، با اجازه سوال رو تکرار میکنم.
شر متافیزیکی چیست؟؟
مسئله شر در ادیان بسیار بحث برانگیز و محل مناقشه هست، همونطور که گفتید دین داران به خلقت باور دارند، پس شر هم ماحصل خلقت پروردگار هست، پس شر جزئی از خلقت هست... اینجا برهان اپیکوروس میتونه بنیان خدای ادیان رو زیر سوال ببره؟؟ جواب فلاسفه متاله به مسئله شر چیست؟؟ پاسخ لایب نیتس که گونه ای سفسطه یا پاک کردن صورت مسئله هست چون رنج در اکثر مواقع موجب بیماری و مرگ میشه و اینکه شر موجب کمال میشه، ما رو یاد گفته های خدای اسلام میندازه.
پاسخ :مسئله شر در رابطه با دو واقع گرایی متقابل بحث می کنه
یعنی واقعیت شر که در جهان وجود داره و واقعیت خداوند که خالق جهان هستش تا اینجا مشکلی نیست مشکل اونجاست که تعریف شر واقعی با تعریف خدای واقعی ادیان ناسازگاره یعنی خالقی که اساسا خیر مطلقه در حالیکه محصول خلقتش دارای شرارت واقعی هستش
پس تقابل غیرمنطقی خیر و شر پیش میاد و اینکه اگر شر حتی به میزان اندک وجود داره، پس خیر مطلقی نمی تونه وجود داشته باشه ضمن اینکه به طور وجودی توان ممانعت از وجود شر رو هم نداشته...
اینجا بیشتر پاسخ ها از جمله پاسخ لایب نیتس این بوده خیرواقعی در جهان واقعی که محصول خلقت خداوند هستش بالاترین امکان حیات معقول بوده یعنی از هر چیز ممکن ترین و معقول ترینش که خیر طبیعی داشته ایجاد شده اونهم با نظم و هماهنگی و انسجام واحد در جهان
پس اگر دوگانگی خیر و شر هست واقعی نیست بلکه درک و برداشت ذهنی انسان از عدم انسجام ارادی و طبیعی در بعضی شرایط هستش
پس تقابل خیر و شر واقعی وجود نداره بلکه انتزاع شر از عدم انسجام و هماهنگی طبیعی منجر به ادراک شر میشه وگرنه کل واقعیت همون خیر هستش
کاملاً موافقم؛ نقطهی ورود دقیقاً همینجاست،
اگر اخلاق را ایجاباً با تعریف خیر بشناسیم، شر صرفاً فقدان آن خواهد بود دیدگاه کلاسیک. اما اگر شر را دارای ماهیتی مثبت بدانیم، آنگاه باید ویژگیهای ایجابی «شر اخلاقی» را شناسایی کنیم.
شر اخلاقی از کنش (act) نشأت میگیرد یا از فاعل (agent)؟
بحث امشب دقیقا همین هستش که مبنای شر اخلاقی کدوم هستش عامل یا عمل؟
یک نکته ای اینجا هست و اون اینکه جدا از پاسخ های گوناگون باید گفت که عامل اخلاقی به نحو سوبژکتیو داره شر اخلاقی رو تعیین می کنه یعنی شر تعین ساختاری نداره بلکه سوژه تعیین کننده ساختار و حدود شر هستش
عامل اخلاقی به طور درونی حدود شر عینی رو بر اساس ضوابط ذهنی تعیین می کنه پس اینجا سوال بنیادی تر این هستش که بپرسیم رابطه عامل انسانی با عملش چی هستش تا دقیقتر به این موضوع پرداخت که در عمل شر، خود عمل شرارت به بار می آورد یا عامل؟ آیا می توان عملی را بدون نقد عامل مورد داوری و پردازش قرار داد؟...
پرسش از دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک
/channel/marzockacademy
هر عمل غیراخلاقی لزوماً شر محسوب میشود؟ مرز میان 'غیراخلاقی بودن' و 'شر بودن' کجاست؟"
سوال خیلی جالبیه
در واقع باید دید اخلاق به طور ایجابی با تعریف خیر تعیین میشه یا به طور سلبی با رد شر
شرارت به طور کلی در تقابل با خیر اخلاقی قرار داره بهمین خاطر شر اخلاقی یک مفهوم ایجابی هستش یعنی بعضی معتقدند شر اخلاقی واقعا وجود داره حالا اینجا سوال این هستش که مبنای این شر اخلاقی عامل اخلاقی شر هستش یا عمل شرارت بار
اینکه شما چه دیدگاهی به مبنای اخلاقی دارین مهمه مثلا یک وظیفه گرا هر گونه عمل بر ضد وظیفه اخلاقی مثل دروغ رو غیراخلاقی می دونه در حالیکه لزوما این عمل دروغ نمی تونه شرارت بار باشه که باز باید دید مولفه ها و ویژگی های اصلی عمل شرورانه چی تعریف شده
🔻 آکادمیِ فلسفهی مارزوک تقدیم میکند...
🔹 درسگفتار : "مرور مختصر مفهوم شر در فلسفه"
" نشست چهارم"
🔸 با حضور: دکتر سارا قزلباش
دکترای فلسفه دین
🕒 زمان: دوشنبه ۲۹ اردیبهشت ماه، ۱۴۰۴
ساعت ۲۲ بوقت تهران
کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy
پوزخندها توقیف نمیشوند!تعلیق و اخراج و اعدام هم!(بخش سوم)
فاطمه علمدار
باران است.مردم در صف پلیس امنیت اخلاقی ایستاده اند.صف مدام طولانی تر میشود.برای هم تعریف میکنند از اینکه چرا اینجا هستند.با هم میخندند.با هم لعنت میکنند.با هم تحلیل میکنند.با هم تعجب میکنند تا وقتیکه بتوانند بروند داخل.دخترک وارد میشود.زن چادرپوشی که نشسته میگوید با آن کت نمیتوانی وارد شوی.باید تا زانو باشد.دخترک میگوید مشکلتان همین ده سانت است؟فایده ای ندارد.قدرت مطلق دلش نمیخواست او را با این کاپشن بپذیرد.آمد بیرون.همسرش مدارک را گرفت و رفت داخل ساختمان.باران می آمد.یک پلیس با جلیقه ضد گلوله و کلاه و اسلحه کنار موتوری ایستاده بود.دخترک نگاهش کرد و آمد به ماشین کناری پلیس تکیه داد.همدیگر را نگاه کردند.دختر دیگری آمد.کلافه با موبایل حرف میزد و دنبال چاره بود برای آزاد کردن ماشینش.او را هم راه نداده بودند به خاطر کاپشنش.آمد در نزدیکترین فاصله به پلیس و اسلحه اش ایستاد و حرف که میزد پلیس را نگاه میکرد.اسلحه انگار یادشان می انداخت چه ها پشت سر گذاشتند که الان اینجا هستند و از اینجا بودنشان هم راضی اند...
دخترک دیگری با موهای بلوند و پرسینگهای متعدد از دور آقای پلیس گویان آمد به سمتش.دختران همدیگر را نگاه کردند وخندیدند.دخترک پیرسینگی با عشوه گفت آقای پلیس،پلیس +۱۰ کجاست؟پسرک گفت نمیدانم. دخترک گفت:وا مگه شما پلیس نیستین؟پسرک گفت مگه شما شهروند نیستین و دختران خندیدند و پسرک هم.برای لحظه ای پلیس نبود انگار.دخترک گفت چه قد لباست باحاله و آمد به سمت دخترک دیگر و گفت دستور ماشین رو دادن.باید برم پلیس+۱۰ ولی بلد نیستم.دخترک پرسید با همین کت راهت دادن تو؟کت مشکی جلوبازی پوشیده بود تا زیر باسن با شلوار مشکی.دخترک پیرسینگی خودش را نگاه کرد و گفت وا مگه چمه؟این پوشیده ترین لباسمه و خندیدند.دخترک گفت آخه منو با این کاپشن راه نداد.دخترک پیرسینگی متفکر گفت شاید چون شلوار من مشکی بود گیر نداد و دخترک به خودش نگاه کرد که جین سورمه ای به پا داشت...شاید...و لحظه ای سکوت شد.انگار هر دو یادشان رفت به همه وقتهایی که نفهمیدند چرا، ولی تذکر شنیدند و ارشاد شدند و ترسیدند...پسرک گفت در عوض یادتون میمونه رنگ موهاتونو به رخ نکشین و آنقدر صدایش و جمله اش کودکانه بود که دخترها تصمیم گرفتند بخندند به جای عصبانیت و با هم گفتند:نهههه باباااااااا، چی فکر کردین؟
چند دقیقه بعد پلیس دیگری از ساختمان آمد بیرون و پسرک ازش پرسید درست شد؟پلیس دیگر گفت،نه!باید یه هفته بخوابه ماشین و از زنی که جای مادرش بود معذرت خواست که نتوانست کاری کند.پسرک و دوستش،با تجهیزاتشان سوار موتورشان شدند و درحالیکه زن مادرانه دعایشان میکرد،رفتند...
همسر دخترک آمد.باید میرفتند در سالنی تا دستور ترخیص صادر شود.اینجا ورود مردها ممنوع بود!مردی با عصبانیت گفت حموم زنونه است انگار که ما نباید بیایم تو!پیرمردی خسته روی صندلی اتاقک نشسته بود که از باران در امان باشد.مامور پلیس کلافه التماسش میکرد بیاید بیرون.میگفت من را توبیخ میکنند...زنی که انگار همان لحظه دخترک ارث پدرش را جلوی چشمش خورده بود مدارک دخترک را گرفت و گفت یک ساعت دیگه پلیس+۱۰.
پلیس+۱۰شلوغ بود و هجوم مراجعین برای گرفتن خلافی خودرو کار بقیه مراجعین را هم مختل کرده بود.خلافی ماشین را دادند و گفتند نمیشود اینترنتی پرداخت کرد و کارت کشید،باید بروید از عابربانک ملی پرداخت کنید و قبض کاغذی اش را بیاورید.بعد در صف ترخیص بمانید و بعد منتظر بمانید که هزینه پارکینگ برایتان پیامک شود و آن را هم باید از عابربانک واریز کنید به شماره کارتی که بهتان داده شده و بعد هم بروید پارکینگی که آدرس داده اند و هزینه جرثقیل را کارت بکشید و تمام.
پارکینگ شلوغ بود.۱میلیون و ۳۰۰هزار تومان هزینه جرثقیل دادند.از زنی که خودش ماشینش را آورده بود پارکینگ هم۳۰۰هزارتومان جریمه خواب جرثقیل گرفتند به جایش! دوطبقه در تاریکی به زیرزمین فرورفتند.ماشینها در فشرده ترین حالت ممکن پارک شده بودند.با نور چراغ قوه موبایل بالاخره ماشینشان پیدا شد.کارگر پارکینگ چند ماشین را جابه جا کرد تا ماشین دخترک خارج شود.گفت روزی۳۰۰ماشین می آید و میرود.دخترک حساب کرد...فقط همین یک پارکینگ ماهی بیش از ۹میلیارد درمیآورد....اقتصاد حجاب....
از پارکینگ که بیرون رفت شب شده بود.هنوز باران می آمد.دلش خواست"به خاک سرخ ایران قسم" را گوش کند که دانشجویان دانشکده موسیقی خوانده بودند...صدای جوانشان هربار چنگ می انداخت به قلب دخترک...چند نفرشان الان تعلیق شدند؟چند نفر تبعید؟چند نفر زندان...
به خاک سرخ ایران قسم
به عصمت این عصیان قسم
به اشک کُرد از بغض بلوچ
به غیرت همرزمان قسم
که میدمد سپیدهدم دوباره بر فراز ایران من
چو بشکند طلسم شب
دوباره میشود وطن، این وطن...
@fsalamdar63
#پوزخندها_توقیف_نمیشوند
@marzockacademy
رادیکال کسانی هستند که اندیشه های تند و سخت و ریشهای را در بهبود جامعه خواهانند و دگرگونیهای بنیادی را در امور سیاسی و اقتصادی و اجتماعی طلب میکنند( البته گروهای چپ گرا وراست گرا را هم رادیکال میگویند) آیا فلسفه در ایران در این راستا اکتیو است ؟آیا استادان فلسفه در دانشگاهها توان تدریس فلسفه ی رادیکال را دارند ؟
/channel/marzockacademy
[ادامهی فرستهی پیشین 👆]
۲. تغییر جهان: کنش، اراده و پراکسیس
در برابرِ تأمل نظری، کنش چونان فاعلیت و ارادهورزی در برابر واقعیت تفسیرپذیری تعریف شد که با کنشگری انسان تغییرپذیر نیز هست. در اندیشههای رادیکال سدۀ نوزدهم و سدۀ بیستم تغییر جهان وظیفۀ اصلی فیلسوف شمرده شد، چنان که در هر فلسفۀ رادیکال امروز و آینده نیز چنین است.
ولی در نخستین نگاه بسا فیلسوفان بودهاند که همواره دغدغۀ کاربست اندیشهها و انگارههای خود را در جامعه برای دگرگونی داشتهاند. هم چند تن از فیلسوفان پیشاسقراتی که به فیلسوفان گیتیشناس آوازه یافتهاند دغدغۀ تغییر جهان را داشتهاند هم میتوان فلسفۀ سُقرات-افلاتون را برایند همۀ دغدغههای فلسفهورزی یونانی دانست که در آن تغییر جهان چنان ارجمند است که برجستهترین کتاب افلاتون (دولتشهرداری یا کشورداری یا، بر پایۀ ترجمۀ لاتینی فرنام آن، جمهوری) از زبان سقرات با پرسشگری از دادگری (dikaiosúnē) آغاز میشود، و فرنام آن (Politeia) که برگرفته از «پولیس» به معنای «دولتشهر» است به دیسۀ حکومت و حقوق شهروندان اشاره دارد.
۳. پیوند میان تعبیر و تغییر: تقابل یا تعامل؟
پرسش بنیادین این است: آیا تعبیر و تغییر در فلسفهورزی دو راه جدا از هم و حتی در کشمکش با هماند؟ یا میتوان، و حتّا باید، آنها را همبسته یا متلازم، لازم و ملزوم یکدیگر، چونان دو رویۀ یک سکّۀ یگانه دانست؟
۴. فلسفۀ رادیکال
فلسفۀ رادیکال – آن گونه که من آن را در مییابم یا به آن باور دارم - همواره آهنگ فراتر رفتن از این دوگانگی را دارد.
در این نگرش تعبیر جهان تنها درنگریستن منفعلانۀ جهان نیست، بلکه خود گونهای کنشگری است؛ و تغییر جهان، اگر بی هیچ تعبیری، بهویژه تعبیری هر چه راستینتر به معنای برخورداری از شناختی در انطباق هر چه بیشتر با واقعیت، باشد، همانا حرکتی در آشوب است که پیامدش همواره آشوب یا استبداد سرکوبکنندۀ آشوب است. بهراستی هر تعبیر راستین جهان دربردارندۀ امکان تغییر جهان است، و هر تغییر راستین جهان بر تعبیر راستین جهان استوار است.
اینک اگر فلسفه را چونان کلیتی با حجم تعیننایافته و بی هیچ مرزی در جهان بیکران اندیشه بنگریم که همواره در تاریخ خود در دگرگونی و نمایشگری سویههای گوناگون خود بوده است و خواهد بود، درمییابیم که همواره هم به تعبیر جهان پرداخته است هم به تغییر جهان، هر چند بیشتر چنین بوده است که بیشترین شمار فیلسوفان «ظاهراً» تنها درگیر تعبیر جهان بودهاند، و شمار اندکی از آنان «ظاهراً» تنها دغدغۀ تغییر جهان را داشتهاند.
افلاتون - چه آنگاه که به امید تغییر جهان با یاری یک خودکامه به سیسیل رفت و چه آنگاه که از تغییردهی مستقیم جهان در عمر خود ناامید شد و آکادمی را بنیاد گذاشت - همواره به سیاست میاندیشید و همان برجستهترین کتاب او که با پرسش از دادگری میآغازد برجستهترین اندیشههای مابعدالطبیعی او را در چارچوب تعبیر جهان عرضه میدارد.
هم خود افلاتون هم شاگرد برجستهاش ارستو، که برجستهترین فیلسوفان همۀ تاریخ فلسفه تاکنون در تعبیر جهاناند، سیاست را، چونان بخشی یا سیمائی از فلسفه که عهدهدار تغییر جهان است، برایند فلسفهورزی و برترین بخش فلسفه و تاج فلسفه میدانستند.
من با باور و پایبندی به «فلسفه چونان کنش آگاهانۀ رهاییبخش»، برنهاد یازدهم در بارۀ فوئرباخ را فریاد این افسوس مارکس میدانم که شماری از فیلسوفان چشم بر سرشت راستین فلسفه بسته بودند و بر این گمان بودند که فیلسوفان در برجهای عاج نشسته و چنان غرقۀ تماشای جهان و فهم آناند که نه مجال فرود آمدن بر زمین را دارند نه اجازۀ آن را.
من سخن مارکس را بیشتر یک هشدار و یادآوری میدانم زیرا هر کس، با هر گونه داوری در بارۀ مارکس و مارکسیم، اگر منصفانه به تاریخ فلسفه بنگرد او را برجستهترین نمونۀ فیلسوفی میداند که در فلسفۀ او - با هر چند و چون پذیرفتنی یا ناپذیرفتنی - نظر و عمل، تئوری و پراکسیس، و تغییر جهان و تعبیر جهان پیوند ناگسستنی دارند، و حتّا از بیشترین تناظر یک به یک در تاریخ فلسفه برخورداراند.
-اساسا نگاه فلسفه رادیکال به رفرم چیست؟ اساسا آیا مکاتب فلسفی همچون آنارشیسم را میتوان ذیل دسته فلسفه رادیکال قرار داد، وقتی حتی فمینیسم و سوسیالیسم امروز نیز به نوعی در چارچوب پذیرش یک قاعده دیپلماتیک همچون دولت بازتعریف شدهاند؟
فلسفه رادیکال به طور کلی به نقد عمیق و بنیادی از ساختارهای موجود اجتماعی، اقتصادی و سیاسی میپردازد و معمولاً به دنبال تغییرات اساسی و ریشهای است. در این زمینه، نگاه به رفرم در فلسفه رادیکال معمولاً منفی است، زیرا رفرمها را به عنوان تلاشهایی برای اصلاح سیستمهای موجود میبیند که ممکن است به حفظ یا تقویت این سیستمها منجر شود. به عبارت دیگر، رفرم به جای ایجاد تغییرات بنیادین، ممکن است تنها به تغییرات سطحی و ظاهری منجر شود و در نتیجه، تضادهای اصلی و ساختاری را نادیده بگیرد.
در مورد آنارشیسم، میتوان گفت که این مکتب فلسفی نیز در زمره فلسفههای رادیکال قرار میگیرد. آنارشیسم به دنبال حذف دولت و ساختارهای سلسلهمراتبی است و بر آزادی فردی و خودمدیریتی تأکید دارد. آنارشیستها معمولاً به نقد شدید از نظامهای سیاسی و اقتصادی موجود میپردازند و به دنبال ایجاد جوامع غیرمتمرکز و خودگردان هستند. این رویکرد با فلسفه رادیکال همخوانی دارد، زیرا هر دو به دنبال تغییرات بنیادی و ریشهای در ساختارهای اجتماعی هستند.
اما در مورد فمینیسم و سوسیالیسم، باید گفت که این مکاتب در دهههای اخیر به نوعی با واقعیتهای سیاسی و اجتماعی موجود سازگار شدهاند و برخی از آنها به پذیرش دولت و نهادهای موجود روی آوردهاند. این تغییرات ممکن است باعث شده باشد که برخی از فمینیستها و سوسیالیستها به جای انحلال کامل ساختارهای موجود، به دنبال اصلاح آنها باشند. با این حال، همچنان درون این مکاتب، جریانهای رادیکالی وجود دارند که بر تغییرات بنیادین تأکید دارند و به نقد عمیق ساختارهای سلطه ادامه میدهند.
به طور کلی، میتوان گفت که فلسفه رادیکال به دنبال تغییرات اساسی است و مکاتب مانند آنارشیسم بخشی از این فلسفه را تشکیل میدهند. در حالی که فمینیسم و سوسیالیسم ممکن است در برخی جنبهها به سمت پذیرش اصلاحات حرکت کنند، اما هنوز هم میتوانند عناصر رادیکالی را در خود داشته باشند که بر تغییرات بنیادین تأکید دارند.
/channel/marzockacademy
۲-در چارچوب فلسفه رادیکال کنشی مثل نافرمانی مدنی که به نوعی پذیرش سیستم کلی قانونگذاری و تلاش برای اصلاح و تغییر برخی از قوانین آن است، چگونه دستهبندی میشود
این مفهوم «شورش منطقی» که از آن به ذات راستین فلسفه رادیکال تعبیر شده است، چگونه شورشی است؟ اساساً در فلسفه رادیکال چه ارتباطی میان منطق و مفهومی مثل شورش برقرار است؟
در چارچوب فلسفه رادیکال، نافرمانی مدنی به عنوان یک کنش اعتراضی و انتقادی در برابر سیستمهای قانونی و اجتماعی موجود تلقی میشود. این نوع کنش به معنای پذیرش کلیت سیستم نیست، بلکه به عنوان یک واکنش به ناعدالتیها و قوانین ناعادلانه در نظر گرفته میشود. در واقع، نافرمانی مدنی میتواند به عنوان یک «شورش منطقی» تعبیر شود، زیرا هدف آن جلب توجه به مشکلات ساختاری و تلاش برای تغییرات بنیادی است.
مفهوم «شورش منطقی»
شورش منطقی به معنای استفاده از عقلانیت و استدلال در راستای انتقاد از نظامهای موجود و تلاش برای تغییر آنهاست. این مفهوم به این معناست که نافرمانی مدنی نه تنها یک عمل احساسی یا انفعالی نیست، بلکه بر پایه استدلالهای منطقی و اخلاقی شکل میگیرد. در اینجا، شورش به معنای مخالفت فعال با وضع موجود است، اما این مخالفت باید مبتنی بر دلایل منطقی و مستند باشد.
ارتباط میان منطق و شورش در فلسفه رادیکال
در فلسفه رادیکال، منطق و استدلال به عنوان ابزارهایی برای تحلیل و نقد ساختارهای اجتماعی و سیاسی مورد استفاده قرار میگیرند. این فلسفه بر این باور است که هر گونه تغییر بنیادین نیازمند یک تحلیل عمیق از شرایط موجود و دلایل ناعدالتیهاست. بنابراین، شورش نه تنها یک عمل فیزیکی یا سیاسی، بلکه یک عمل عقلانی است که هدف آن ایجاد تغییرات معنادار و پایدار در جامعه است.
به طور خلاصه، نافرمانی مدنی در فلسفه رادیکال به عنوان یک عمل شورشی منطقی دیده میشود که بر پایه استدلالهای اخلاقی و اجتماعی شکل میگیرد. این نوع شورش نه تنها به دنبال تغییر قوانین خاص است، بلکه به دنبال نقد و تغییر ساختارهای عمیقتر و ناعادلانهای است که موجب بروز این قوانین شدهاند.
/channel/marzockacademy
شاهنامه، روایتی دیگر
جلسه ۵
دانشگاه زنجان، ٢۵ فروردین ١۴٠۴
/channel/marzockacademy
شاهنامه، روایتی دیگر
جلسه ۳
دانشگاه زنجان، ٢۵ فروردین ١۴٠۴
/channel/marzockacademy
شاهنامه، روایتی دیگر
جلسه ١
دانشگاه زنجان، ٢۵ فروردین ١۴٠۴
/channel/marzockacademy
پرسش از دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک
/channel/marzockacademy
یک آدم کش حرفه ای، تنها از کشتن لذت میبره... برخی تحقیقات روانشناسی نشون دادن که برخی افراد میل به خشونت دارند و این قضیه ژنتیکی هست... یعنی نه تنها از عمل خشونت آمیز آسیب نمیبینند بلکه نیاز به انجام اون دارند... مثلا افرادی وجود دارند که از رفتار خشونت آمیز پشیمون نمیشن و اگر آزادی داشته باشند... بیشتر این عمل رو انجام میدهند.
پرسش از دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک
/channel/marzockacademy
بحث امروز منو یاد کتاب توتم و تابوی فروید انداخت. در بحث تابو، فردی که عمل مخالف توتمیسم رو انجام میده، خودش به تابو تبدیل میشه.
اینجا هم سوژه خودمختار عمل غیر اخلاقی تبدیل به شر میشه گویا... مثلا فردی که تجاوز انجام داده، شرور محسوب میشه و باید مجازات بشه تا این عامل شر از وی زدوده شود.
پاسخ :چه یادآوری جالبی بله همینطوره ولی یه فرقی وجود داره که البته بیشتر یجور مسئله و ابهامه اون هم اینکه اینجا از قبل تابو ها مشخصه که خب طبق توتم ها تعیین میشه
در اینجا موضوع انسان شرور طبق کدام شر از پیش تعیین شده شرور محسوب میشه؟ اگر طبق خیر و در تقابل با اون شر مشخص میشه پس هر نوع عمل نادرست و خطا شر خواهد بود ولی اونوقت عامل شر یعنی انسان شرور اگه خیر انجام بده چی؟ باز هم شرور محسوب میشه؟ مثلا کانت معتقده چون اراده اخلاقی مهمه فرد شرور که اراده و میل شر داره حتی با وجود انجام عمل خیر (طبق تعریف) باز هم شروره
پرسش از دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک
/channel/marzockacademy
نظر شما چیست در
مورد پاسخ لایب نیتس و فلاسفه ای که چنین رویکردی دارند؟؟
آیا صورت مسئله رو پاک نمیکنند؟؟
اگر سیل و زلزله و فقر و جنگ رو در نظر بگیریم، همواره شر بیش از خیر بوده و هست.
به نظر من پاسخ لایب نیتس پاک کردن صورت مسئله است چون پاسخ قانع کننده ای به مسئله شر و خلقت خداوند ندارد.
پاسخ :یه موضوعی اینجا مطرحه و اون هم علل موقعی هستش، یعنی هر رویدادی در زمان و مکان مشخص خودش طبق شرایط موجود و با تحقق عللش اتفاق میفته پس شرایط زمینه ای تعیین کننده هستن در رویدادی که پیش میاد و اگه عوامل زمینه ای تغییر کنن نتیجه رویداد متغیر خواهد بود. این ویژگی هماهنگی ساختاری در جهان و رویدادهای اون هستش که لایب نیتس ازش استفاده کرده و معتقده امور طبق هماهنگی زمینه ای با هم پیش میان و این هماهنگی از پیش تعیین شده یعنی دخالت موقعی و آنی خدا در اونها عامل تعیین کننده نیستش
پس سیستم داره کار می کنه و حالا اگه اجزائش از جنبه هایی با هم هماهنگ نباشن از جنبه های دیگه ای با هم هماهنگن یعنی زلزله مثلا از جنبه ای نوعی ناهماهنگی با شرایط زندگی ما انسانهاست ولی از جنبه دیگ هماهنگ با رویدادهای دیگه اتفاق میفته و ...
خب این توضیح قابل تامله ولی ضرورتا یک عامل تعیین کننده در ایجاد هماهنگی رو اثبات نمی کنه یعنی هماهنگی اگر چه وجود شر رو تردیدآمیز میکنه ولی وجود خدا رو هم اثبات نمی کنه
پرسش از دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک
/channel/marzockacademy
آیا میتوان شر اخلاقی را صرفاً بر اساس عملکرد مغز و سازوکارهای زیستی روانی فاعل توضیح داد، یا برا درک کامل شرارت باید به مفاهیم هنجاری و فراطبیعی فراتر از علم تجربی هم متوسل شد؟
پاسخ :شر در محدوده معنابخشی انسانی فهمیده می شود و هر سیستمی با تعین مشخص خود مفهوم و معنای خود را دارد یعنی شما سیستمی را یا عملکرد سیستماتیکی را شر نمی نامید همینجاست که سوال پیش می آید که اینکه شخصیت بک انسان شر است یعنی چه؟ آیا منظور باورها، نگرش ها و تصمیمات شناختی اوست؟ احساسات یا عواطف و امیال ارادی و غیرارادی او؟ ایا شرارت در حوزه عواطف است یا عقل؟ و ...
پرسش از دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک
آیا چنین تعریفی از شر، ما را گرفتار نوعی ذاتگرایی نمیکند؟
/channel/marzockacademy
بله هر معیار یا تعریف ایجابی برای شر دامنه معنای اون رو محدود و مشخص می کنه و بله به نوعی ذات گروی در معنا می تونه منجر بشه
ولی یه موضوعی هم هست و اون اینکه شر اگر امر زمینه مند در نظر گرفته بشه و به طور مشروط با ویژگی های زمینه مند و ساختاری تعریف و تعیین بشه دیگه بحث ذات گروی نیستش بلکه تعیین حدود معنایی دامنه معنای گسترده شر مدنظر هستش یعنی با چندمعنایی ساختاری شر در یک شبکه معنایی مشخص منسجم مواجه هستیم
مثل مثالی که برای تقابل شر و آسیب گفتیم در تعیین میزان آسیبپذیر بودن یک عمل برای اینکه به عمل شرورانه تبدیل بشه پس اینجا عمل ذاتا شر نداریم بلکه آسیب معطوف به شر داریم
پرسش از دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک
/channel/marzockacademy
آیا شر بهواسطهی فاعلِ آن شر است، یا ذاتاً و مستقل از فاعل نیز میتواند وجود داشته باشد؟
پاسخ :خب درباره فاصله مفهومی گناه و شر و خطا مهمترین موضوع همین معنای ذاتی شر هستش و معیار شرارت مدنظر هستش
گناه شرارتی هستش که بر اساس ضوابط و روابط مشخص تعیین شده یعنی بعضی وقتها عملی که ظاهرا هیچ شرارت و خطای ایجابی به همراه نداره گناه محسوب میشه چرا که بر خلاف ضوابط دینی و الهی هستش
اما درباره شرارت و نادرستی موضوع این هستش که چیزی خطا رو به شر تبدیل میکنه؟ آیا نیت عامل اخلاقی هستش یا نتیجه عمل او مهمه؟ ضمن اینکه این سوال زمانی مطرحه که شما برای شر معنای ایجابی تعیین می کنین و صرفا به طور سلبی عدم خیر یا درستی رو شرارت تعریف نمی کنین
🔻 آکادمیِ فلسفهی مارزوک تقدیم میکند...
🔹 درسگفتار : "مرور مختصر مفهوم شر در فلسفه"
" نشست چهارم"
🔸 با حضور: دکتر سارا قزلباش
دکترای فلسفه دین
🕒 زمان: دوشنبه ۲۹ اردیبهشت ماه، ۱۴۰۴
ساعت ۲۲ بوقت تهران
❣️ از همراهی شما سپاسگزاریم...
🔗 لینک حضور:
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
کانال دکتر سارا قزلباش
/channel/metahistorical
کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy