marzockacademy | Unsorted

Telegram-канал marzockacademy - آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

10921

کانال فلسفه وهنر مارزوک

Subscribe to a channel

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

کیش شخصیت: مرگ عقل و غروب آزادی

قربان عباسی

کیش شخصیت، در تاریخ سیاست، همواره نه به‌مثابه یک فضیلت، بلکه همچون سمی شیرین‌فریب بر بستر جامعه تزریق شده است. هر جا که فردی به مرتبه «بت» ارتقا یافته، عقل به مسلخ رفته، آزادی قربانی شده و مردم از «شهروند» به «مرید» تقلیل یافته‌اند.

از منظر فلسفه سیاسی، کیش شخصیت خطرناک‌ترین شکل استبداد است، زیرا تنها به سرکوب بیرونی متکی نیست، بلکه وجدان و ذهن انسان‌ها را نیز مستعمره می‌کند. دیکتاتوری آشکار با سرنیزه و زندان پیش می‌رود، اما کیش شخصیت از درون انسان‌ها را تسخیر می‌کند، تا جایی که فرد در ستایش رهبر خود حتی بر نابودی خویش رضایت دهد.

تاریخ نمونه‌های ویرانگر این پدیده را بی‌شمار دارد: از معبدهای مرگبار نازیسم و فاشیسم تا مجسمه‌های آهنین استالین و مائو. هر جا که شخصی به «تصویر مقدس» بدل شد، تفکر انتقادی خاموش گشت، تاریخ به ابزاری در دست قدرت بدل شد و نسل‌ها قربانی بت‌وارگی شدند. در ایران معاصر نیز، از شیفتگی به شاهان گذشته تا پرستش «ولی‌فقیه» و حتی ستایش بی‌چون‌وچرای برخی چهره‌های اپوزیسیون، ما بارها شاهد این دام مرگبار بوده‌ایم.

چرا کیش شخصیت چنین ویرانگر است؟
زیرا جامعه‌ای که فرد را به «شخص مقدس» بدل کند، نه تنها به او قدرت بی‌مهار می‌بخشد، بلکه خود را از مسئولیت تاریخی‌اش می‌رهاند. در سایه بت‌سازی، مردم به جای شهروندان مسئول، به توده‌های فرمان‌بردار بدل می‌شوند. عقل جمعی جای خود را به فرمان رهبر می‌دهد؛ سیاست، که باید عرصه گفت‌وگو و چالش اندیشه‌ها باشد، به میدان اطاعت کورکورانه تنزل پیدا می‌کند.

در فلسفه هگل، روح آزادی زمانی متحقق می‌شود که انسان‌ها به خودآگاهی و خودقانون‌گذاری برسند. کیش شخصیت دقیقاً بر ضد این روح عمل می‌کند: انسان را از خودآگاهی تهی می‌سازد و او را تابع اراده دیگری می‌کند. آدورنو و هورکهایمر هشدار داده بودند که فرهنگ توده‌ای، با تبلیغات و تکرار مداوم تصاویر رهبران، به بازتولید بت‌وارگی کمک می‌کند. نتیجه، آن چیزی است که ما بارها دیده‌ایم: رهبرانی که چون «خورشید تابان» معرفی می‌شوند، و مردمانی که در سایه‌اش کور می‌گردند.

کیش شخصیت، در حقیقت، انکار انسان است. زیرا انسان بودن یعنی داشتن توان نقد، توان انتخاب، و توان ایستادن بر پای خود. اما وقتی یک فرد به کعبه‌ای بدل می‌شود که دیگران باید در برابرش سجده کنند، انسانیت جمعی ما قربانی می‌شود. پرستش رهبر، هر که باشد، به معنای خلع سلاح کردن اندیشه و خشکاندن سرچشمه آزادی است.

به همین دلیل است که هر جامعه‌ای که گرفتار کیش شخصیت شود، دیر یا زود به استبداد، خشونت و انحطاط می‌غلتد. بت‌ها همیشه در آغاز با شکوه ساخته می‌شوند، اما پایان‌شان چیزی جز ویرانی و خاکستر نیست.

از این‌رو، وظیفه تاریخی ما، نه تنها شکستن بت‌های بیرونی، بلکه نابود کردن خوی بت‌پرستی در درون خویش است؛ همان‌گونه که نیچه هشدار می‌داد. تنها آنگاه می‌توانیم جامعه‌ای بسازیم که در آن هیچ فردی فراتر از نقد نباشد و هیچ نامی مقدس‌تر از آزادی و حقیقت نشود.

اگر امروز در برابر بت‌سازی‌های تازه سکوت کنیم، فردا فرزندان‌مان باز در سایه همان زنجیرها خواهند زیست. پس باید بی‌پروا اعلام کرد: هیچ فردی، هیچ نامی، هیچ رهبری، کعبه ما نیست. کعبه حقیقی ما، تنها عقل آزاد و آزادی انسان است.
@nasaksara

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

کعبه‌ای جز آزادی نیست
سوگی بر تعظیم در برابر شاهزاده رضا پهلوی در مونیخ

قربان عباسی

در مونیخ، مردی بر زمین خم شد، سر بر خاک گذاشت و رضا پهلوی را «کعبهٔ خود» خواند. صحنه‌ای که شاید برای برخی، اوج احترام بود، اما برای وجدان بیدار، چیزی جز سایه‌ای شوم بر فردای ایران نبود. این سجده، صدای زنجیرهایی را در گوش ما زنده کرد؛ زنجیرهایی که بارها و بارها بر دستان و جان‌های‌مان بسته شده‌اند.

تکرار کابوس در جامه‌ای نو
ما ملتی هستیم که در آینهٔ تاریخ بارها قامت خود را خم کرده‌ایم:

خمینی را «روح خدا» نامیدند، و او بر گور آزادی گنبدی از خون و سکوت ساخت. اکنون، در این سجدهٔ تازه، بوی همان خاک کهنه بلند شده است؛ خاکی که بر سر آزادی می‌ریزیم تا قبرش را محکم‌تر کنیم.

چرا این سجده خطرناک است؟

زیرا هر بار که به جای پرسیدن، پرستیدیم، دیکتاتوری تازه متولد شد.
زیرا استبداد فقط با زندان و سرنیزه برپا نمی‌شود؛ با تعظیم‌های داوطلبانه و «کعبه» خواندن یک انسان نیز ساخته می‌شود.
زیرا آزادی، فرزند زانو زدن نیست؛ آزادی از ایستادن می‌روید.

اگر شاهزاده رضا پهلوی حقیقتاً در پی آزادی است، باید نخستین کسی باشد که در برابر چنین چاپلوسی‌هایی فریاد بزند: نه!
او باید بگوید:

مرا «کعبه» مخوانید، که کعبهٔ شما آزادی است، نه من؛

مرا بر تخت نگذارید، مرا به پرسش بکشید؛

خاک بر چهرهٔ چاپلوسی بپاشید تا فردا بار دیگر از دل خاکسترش هیولای استبداد زاده نشود.

این آزمون اوست: آیا فرزند دموکراسی خواهد بود یا وارث سایهٔ استبداد؟

کعبهٔ ما آزادی است، نه انسان
هانا آرنت گفته بود: «قدرت از کنش مشترک انسان‌ها می‌آید.»
کعبهٔ ما نه شاه است و نه رهبر، کعبهٔ ما انسان آزاد است.
کعبهٔ ما همان لحظه‌ای‌ست که هیچ‌کس را نمی‌پرستیم، و همه با هم، شانه به شانه، راه آزادی را می‌سازیم.

ایران در آستانهٔ فردایی حساس ایستاده است.
یا زانو خواهیم زد و بار دیگر بر گردهٔ خویش استبدادی نو خواهیم کاشت،
یا خواهیم ایستاد، بلند و راست، و خواهیم گفت:
هیچ انسانی کعبه نیست.
کعبهٔ ما آزادی است.
و در آنجا، در حرم آزادی، تنها پرستش شایسته، پرستش کرامت انسان خواهد بود.


/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

کشتن مرغ مقلد شاهکار هارپر لی
در بستر جنوب آمریکای دهه 1930
و اوج تبعیض نژادی تحت قوانین جیم کرو روایت می‌شود.

این رمان با فروش بیش از 40 میلیون نسخه و ترجمه به 40 زبان،
جایزه پولیتزر 1961 را کسب کرد و
به نمادی از مبارزه با بی‌عدالتی تبدیل شد .

داستان از زبان اسکات فینچ،
دختربچه‌ای ۶ ساله، روایت می‌شود
که پدرش آتیکوس، وکیلی سفیدپوست،
از "تام رابینسون" سیاه‌پوست متهم به تجاوز دفاع می‌کند.

عنوان کتاب از گفتار آتیکوس به فرزندانش الهام گرفته:
«کشتن مرغ مقلد گناه است، زیرا تنها پرنده‌ای است که آواز می‌خواند و به کسی آسیب نمی‌رساند»
نمادی از معصومیت قربانی شده بی‌گناهان ...


@Shirko_bikaas

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

از کفم رها
محمد رضا شجریان
@Aziz_Dehpour
/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

🎙الیناز احمدی لاریجانی

جستار هفته گروه آکادمی فلسفه مارزوک

🔻آزادی و سرکوب: مرزهای مقاومت اخلاقی و اطاعت مدنی

تأملی در نسبت میان فرد و قدرت؛ جست‌وجوی امکان کنش اخلاقی در شرایط سرکوب، و پرسشی درباره چیستی مسئولیت فردی در برابر نظام‌های ناعادلانه.


/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

🎙الیناز احمدی لاریجانی

جستار هفته گروه آکادمی فلسفه مارزوک

🔻آزادی و سرکوب: مرزهای مقاومت اخلاقی و اطاعت مدنی

تأملی در نسبت میان فرد و قدرت؛ جست‌وجوی امکان کنش اخلاقی در شرایط سرکوب، و پرسشی درباره چیستی مسئولیت فردی در برابر نظام‌های ناعادلانه.


/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

هیچ قدرت سرکوب گری بدون ایزوله کردن سوژه ها و آنها را در قالب رفتار توده وار فرو بردن ، توانِ تداوم وضعیت مستقر را ندارد .
سوژه هایی که در خود فرو می روند و به تعبیر نیچه کنش گری را فراموش می کنند . قدرت به سوژه هایی نیاز دارد که رفتاری میان مایه و محافظه کار گرایش پیدا بکنند . نسبت قدرت و فرد ، در کشاندن فرد به مغناطیس قدرت تعریف پیدا می کند و هر گریزی از این میدان نافرمانی و انکار محسوب می شود .
هر نوع خودبسندگی هراسناک است ، سوژه نباید خود ، خودش را تعریف و بیافریند .
وارد نمودن سوژه به این میدانِ استحاله ( به معنای غیر نیچه ای آن ، چون نزد نیچه این اصطلاح به مفهوم شدن است ) ، و دستکاری در ذهن و روح او ،
خودبسندگی اش را در کانال تقلید و اطاعت و پذیرندگی به تحلیل می برد .
و به تعبیری امید به رستگاری به آمال قدرت گره می خورد .
وقتی اسپینوزا از کناتوس می گفت ، صیانت از همین انفکاکِ از قدرت و خروج از سپهر قدرت بود . هیچ سوژه ای خارج از دامنه ی تاثیر محاصره گر نیروها ،
سوژه ای دارای کناتوس نیست و به تعبیر نیچه اراده ی قدرت و میلِ طبیعی اش را واگذار کرده است .
راه قدرت با انفعال و گریز از مسولیت های سوژه ها باز می شود .
راه آزادی هم از بیرون کشیدن خود از این فضای نیروگذار و بارگذاری در گسل ها و منفذهای صخره های قدرت کلید می خورد .
ضجّه ها ، فریادها ، امید ها ، دلها ، کلام ها بایست به هم پیوند بخورند ،
بدون فردیت های همبسته شده ، نیروی متحد ،‌ قدرتی در این سوی نیز تولید نخواهد شد ، تاریخ تصویر این مناسبه ی نیروهاست ،
تا رخدادی متفاوت آبستن شود.
علی زاهدی
/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

تاملی در نسبت میان  فرد و قدرت ،

گام نخست در تحلیل نسبت میان فرد و قدرت نقطه آغازین اش می تواند این باشد که آیا فرد وجود دارد ؟
وقتی از فرد سخن می گوییم از چه سخن می گوییم ؟
آیا مراد از فرد موجود مستقل که می اندیشد هست  ؟ موجودی که من بودگی خود را در هر اندیشیدنی و در هر کنش و فعالیتی باخود دارد ،
اگر چنین است پس سرنیزه ها در پی چستند ؟
زندان ها چرا هر روز مخوف تر و مدرن تر می شوند ؟
فرد عبارت است از کسی که حق حیات دارد ،حق پرسش دارد ، حق اندیشیدن و شک کردن دارد ، حق بیان و فعلیت بخشیدن به اراده خود را دارد ، حق دارد آزادانه تا حدی که مخل آزادی دیگران نباشد سر نوشت خود را خود بسازد ،
آیا این فرد در مناسبات قدرت جایگاهی دارد ؟ اصلأ قابل تحمل  هست ؟
سال هاست که فاتحه چنین فردی خوانده شده بی آنکه فرصت سوگواری باشد ،
بنابراین فردی در کار نیست تا نسبت میان او و قدرت در میان باشد ،
از قدرت نمی گویم که  همه جا هست و  هستی بی رقیب  در انحصار اوست ، مهم نیست با کدام ایسم  به میدان آمده چرا که با هر ایسمی که بیاید فرد زدایی از فرد اولین گام تثبیت قدرت اوست .
من سوگوار فردم که زیر بار لقمه ای نان پیر شده است بی آنکه بداند چرا هست و چگونه هست ،
بناچار همه حقوق خود را با  تکه نانی معاوضه کرده است ،
تنها دارایی او جان اوست که اگر بخواهد بیاندیشد ، شک کند ، فریاد بزند باید جانش را به تاوان خود بودن بدهد ،
قدرت فرد را بین دو امر مخیر کرده است ،
تمکین برای بودن ،  و مرگ برای خود بودن ،
اولین گام ورود به مناسبات قدرت گذشتن از فردیت است و منحل شدن در ساختار قدرت ،
این وضع واقعی است که فرد در آن می لولد،
اما از حالا تا قیامت می شود نظریه های اسطوره ای ، دین مدارانه ، فیلسوفانه ، علمی از چیستی فرد و نسبت آن با قدرت را نوشت اما همان نویسنده در امر واقع بین دو امر مخیر است ،
وانهادن خود برای تکه نانی ، یا تن دادن به تاوان شک و پرسش و اندیشیدن ،
پس پرسش این می تواند باشد که نسبت میان فرد و قدرت را از دیدگاه کدام نظریه و در ساختار کدام مناسبات قدرت می کاویم ؟
اگر فرد درون روابط ناشی از ساختار قدرتی شکل می گیرد درنتیجه فردیت چیزی نیست جز باز تاب همان قدرت ، ابزار بسط و توسعه همان قدرت و سرکوبگر میل و اراده خود با خواست همان قدرت .
Azizi

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

سرکوب تفکر نقادانه
اوای فلسفه
/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

مرگ بی صدا
اثرجورج فردیک واتس
@marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

آزمایش سلیگمن روانشناس برنده جایزه نوبل روی سگها بنام درماندگی آموخته شده

@marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پمپ بر لبِ خشکیده: فریب راه‌حل‌های زودگذر در عصر فروپاشی آبی

◀️بحران آب، مسئولیت همگانی: نقد سیاست‌های مقطعی و ارائه راهبردهای پایدار برای مدیریت منابع آب در ایران

◀️موسی اکرمی

اشاره. بی‌گمان بحران آب در ایران، به‌ویژه در کلان‌شهرهائی چون تهران، به یکی از ژرف‌ترین مسائل زیربنایی کشور بدل شده است؛ مسئله‌ای که ابعاد اجتماعی، اقتصادی، زیستمحیطی و حتی اخلاقی دارد. رویارویی با این بحران، نیازمند تحلیل ریشه‌ای، تصمیم‌گیری آگاهانه و دوراندیشی مسئولانه است، نه راه‌حل‌های سطحی‌نگرانۀ تسکینی و تسریع‌کنندۀ‌ فروپاشی.
یکی از نمونه‌های آشکار این سطحی‌نگری، اجبار به نصب پمپ‌های آب خانگی به عنوان «راه‌حل» رفع مشکل افت فشار آب است که از جنبه‌های گوناگون، نگران‌کننده و حتی خطرناک است
.
در احساس نبود تحلیل دقیق یا ارادۀ لازم برای روی‌آوری علمی مسئولانه به درک مسئله و راه حل آن من، در جایگاه یک استاد دانشگاه کمابیش آشنا با فلسفۀ سیاسی و شیوه‌های کشورداری و مباحث گوناگون فلسفۀ علم و فناوری که سال‌ها است ناظر و نگران بحران‌های گوناگون کشور هستم،  می‌کوشم نگاهی به این بحران و راه حل علمی آن داشته باشم.

یکم. تحلیل مسئله: موضوع الزام به نصب پمپ آب خانگی

۱. تحلیل فنی: مصرف انرژی و آب


نصب پمپ‌های خانگی عملاً به‌معنای استخراج بیشتر از شبکۀ آبرسانی است. این اقدام منجر به افزایش مصرف برق در سطح خانگی خواهد شد، به‌ویژه در شرایطی که شبکه برق کشور خود با مشکلات ساختاری، تولید ناپایدار و مصرف بالا روبه‌رو است چنان که بخشی از برق کشور از طریق رها کردن آب سدها تأمین می‌گردد.
پمپ‌ها با افزایش فشار، حجم برداشت آب را فراتر از نیاز واقعی قرار می‌دهند. پدیده‌ای به‌نام مصرف القایی در اینجا رخ می‌دهد: فشار بالاتر، ذهنیت «وفور نسبی» پدید می‌آورد و مصرف بی‌رویه را تشویق می‌کند.

۲. تحلیل اجتماعی: نابرابری در دسترسی

نصب پمپ، به‌طور ضمنی، مسئلۀ افت فشار را به دغدغه‌ای شخصی بدل می‌کند؛ درحالی‌که این پدیده ساختاری و عمومی است. خانوارهای ضعیف‌تر که توان مالی برای خرید پمپ ندارند، در برابر خانوارهای مرفه‌تر نابرابر خواهند شد. نتیجه، شکل‌گیری یک نظام دوگانه در دسترسی به آب خواهد بود: آب برای فرادستان، کم‌آبی برای فرودستان.

۳. تحلیل اقتصادی: سودجویی، نه راه‌حل

بازار پمپ آب، سودآور است؛ اما نه برای شهروندان. این اقدام الزام‌آور، نه‌تنها هزینۀ خرید و نگهداری را به دوش خانوارها می‌گذارد، بلکه در عمل به سود واردکنندگان و دلالان تجهیزات تمام می‌شود. در این میان، دولت از نقش سیاست‌گذار به یک محرک بازار تبدیل می‌گردد، بی آن‌که تغییری در واقعیت منابع آب کشور روی دهد.

۴. تحلیل زیست‌محیطی: دور شدن از پایداری

مصرف بیش از حد آب، فارغ از منشأ آن، فشار بر منابع تجدیدناپذیر زیرزمینی را تشدید می‌کند. نصب پمپ به‌نوعی مکانیزه‌سازیِ اسراف است. ایران هم‌اکنون با بحران افت سطح آب‌های زیرزمینی، نشست زمین و خشک شدن سفره‌های آبی روبه‌رو است. ادامۀ این روند، گام‌به‌گام کشور را به سمت ورود بیش از پیش به فاز بیابان‌زایی برگشت‌ناپذیر خواهد برد.

دوم. توصیه‌های راهبردی برای حل بحران کم‌آبی


بر پایۀ باور به لزوم توجه به پیوند تنگاتنگ میان صنعت و آب در هر گونه الگوی توسعۀ پایدار، راه‌حل‌های کوتاه مدت و بلندمدتی را به عرض می‌رسند، باشد که به‌ گونه‌ای جدی در دستور کار دولت و نهادهای سیاست‌گذار و اشخاص حقیقی تأثیرگذار قرار گیرند.

الف. راه‌حل‌های کوتاه‌مدت

۱. بازمهندسی توزیع آب شهری


اصلاح شبکه‌های فرسوده، جلوگیری از نشت و پِرتی آب، بهره‌گیر از دستگاه‌های هوشمند پایش فشار.

۲. مدیریت مصرف از طریق ابزارهای تشویقی و بازدارنده

تعرفه‌گذاری پلکانی واقعی، پاداش برای کاهش مصرف، مالیات تصاعدی معنادار بر مصرف فراتر از الگوی متعارف.

۳. اطلاع‌رسانی هدفمند و اقناعی


تولید محتوای آموزشی از سوی رسانه‌ها، مساجد، کلیساها، دیگر مراکز دینی و فرهنگی، مدارس و شبکه‌های اجتماعی برای تغییر نگرش عمومی نسبت به آب.

ادامه در فرسته‌ی پسین👇

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

🔉 Desire Nation: A Review of Dopamine Nation by Anna Lembke (ENG SUB)
محمد اردبیلی
/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

مبارزه برای آزادی
دکتر محمد مهدی اردبیلی
/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

🔉 با جنگ مخالفم، علت‌هایش برایم مهم نیست !!! سطحی نگری در مخالفت‌های اجتماعی
آوای فلسفه
@sound_of_philosophy
/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

سالار ستیزی پیش درآمد آزادی

✍️فرهنگ استبدادی فرهنگ سلطه است.سلطه شاه بر رعیت،سلطه مرد بر زن،سلطه پیر بر جوان،سلطه پدر بر مادر.دراین فرهنگ یکی مافوق است و دیگری مادون.فرهنگ مهتری و کهتری است.درفرهنگ ایرانی دستکم سه نوع سلطه ویرانگرانه را می توان به خوبی در کلام و کردار ایرانی جماعت بازجست و بازیافت.دیگری بزرگ چه درمقام شاه و شیخ،چه درمقام پدر و پیر همواره درکمین ماست.پدرتاجدار که سمعک عیار گفت فرمانش طاعت یزدان است.دیگری بزرگ«ولی نعمت» ماست خدای جهان است و جهانیان همه عیال و بنده اویند.

پیرسالاری

تا چشم بازکردیم گفتند«احترام بزرگ تر واجب است» و «بزرگ تری گفته اند و کوچک تری».اما نگفتند که احترام امری دوسویه است و اگر این پیر«ریش سفید» و »گیس سپید» و «پیر دیر» طریق ادب و احترام نپوید تکلیف چیست؟ درگوشمان مکرر بازگفتند که آنچه جوان درآینه می بیند پیر درخشت خام بیند! اما به عیان دیده ایم که چه جوان ها بسی بهتر از پیران خود دیده اند.حرمت،بزرگی،دانایی،شهامت نه به سن تاریخی که به بلوغ فکری است چه بسیار پیران پلشت که پیرانه سرانه هنوز خوی کودکی رها نکرده اند و چه بسیار جوانان که به یاری علم و ادب خود اسوه زمانه شده اند.فرهنگ دموکراتیک فرهنگ بالانشین و پایین نشین نیست.فرهنگی عمودی نیست بلکه افقی است.فرهنگ محراب و منبر نیست بلکه فرهنگ میزگردی است که همه دریک سطح ایستاده اند شانه به شانه هم؛نه بیش و نه کم.
مردسالاری

درفرهنگ ایرانی زن موجودی است احساساتی،کوته بین،نادان.نازک دل اند و سست رای که به قول نظامی«به هرخو چون برآریشان برآیند» و به قول ناصر خسرو خان! زنان چون ناقصان عقل و دین اند،چرا مردان ره آنان گزینند. و فتوا صادرنموده اند«برکنده بهتر آن ریش که دردست زنان است» و «به گفتارزنان هرگز مکن کار،زنان را تا توانی مرده انگار» که جامی شاعر گفته است«زن از پهلوی چپ شد آفریده،کسی ازچپ راستی هرگزندیده» و «مکر زن ابلیس بدی و برزمین بینی کشید».با این فرهنگ بیمار مردسالارانه مرد برصدر نشست و زن بر زیر.و هرگز این عقل کوته بین خود را به نقد نکشیدیم که اگر با همسفر و یار زندگی خویش چنین کنیم با بیگانگان چه خواهیم کرد؟یادمان دادند با زنان مشورت کنید و خلاف آن عمل کنید! این فرهنگ مریض باید زمانش بسیار پیش ازاینها منقضی می شد اما دریغ و درد که هنوز بازتولید می شود و قربانیان خود را خلق می کند.دموکراسی راستین و فرهنگ دموکراتیک مخالف هرنوع سالاری است خاصه در زننده ترین شکل آن که مردسالاری باشد.دستکم این تاریخ تلخ و تبهگن ما نتیجه و دستاورد همان مردانی است که جز ژاژخایی هنری ازخود نشان نداده اند.سبیل کلفت کرده اند و بازو بزرگ و بزرگترین هنرشان نشستن درقهوه خانه های پرلات و لوت بوده است و پک زدن به لوله قلیان و گزاف گویی و روده درازی.

شاه سالاری و شیخ سالاری

یکی را بزرگ داشته اند و ازاو بت ساخته اند و خود دربرابر همان بت بزرگ زانوزده و کمر خم کرده اند.که لایق هرسر نباشد افسری! که قطران تبریزی گفته است«نزیبد تخت را هر تن و نشاید تاج را هر سر» و قاآنی تکرار کرده است«نه هر که نهد پای بر اورنگ شاه شود و نه هرکه به سر تاج نهد تا جورآید».بله «نیست سلطان هرکه چو هدهد به فرقش افسر است».شاه و شیخ،تاج برسر و عمامه بر سران ما تافته جدابافته اند.برتران و بی همتا و برگزیده خدایگان و ظل الله و خدای زمین که سنایی گفته است «امر سلطان چو حکم یزدان است و سایه ایزد ازپی آن است»

دموکراسی یعنی برابری  و تاکید برشهروندی فارغ از رنگ،جنسیت،زبان،قوم و نژاد و آیین.اگر استعاره استبداد و دیکتاتوری و تمامت خواهی و جباریت و خودکامگی پلکان است؛استعاره دموکراسی شانه است و هم شانی و مساوات شهروندان.مادامی که این سالاری ها را نقد نکرده ایم و فرهنگ بیمار و بیعار خود را از آوندهای نقد بران عبورنداده ایم.مادامی که فرهنگ سلطه گری و سلطه پذیری را در تمام اشکال آن به چالش نکشیده ایم صحبت از شان و کرامت انسانی و پاسداشت ارج و مقام انسانی قصه ای بیش نخواهد بود.فردای ایران که رستگاری خود را بیابد جز از طریق ستیز با سلطه در تمامیت آن و مبارزه بی امان با سلطه  میسور نخواهد بود.

#فرهنگ_توسعه_دموکراسی_نقد_قربان_عباسی
@nasaksara

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

کشتن مرغ مقلد" با وجود گذشت ۶۵ سال،
مربوط به هر عصر است
قدرت آن در انسانیت‌گرایی و نقد نهادهای ظالم است
اما محدودیت‌هایش در بازنمایی صدای سیاه‌پوستان نیز قابل تأمل است.

هارپر لی با این اثر ثابت کرد ادبیات می‌تواند آینه اجتماع باشد
آینه‌ای که گاه تصویری زشت اما ضروری را نشان می‌دهد .
این کتاب نه فقط یک رمان
بلکه دعوتی به همدلی است؛
همان‌گونه که آتیکوس می‌گوید:
هیچ‌کس واقعاً دیگری را درک نمی‌کند،
مگر اینکه از دریچه چشمان او به دنیا نگاه کند...

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

دوک، رییس جمهور، عالیجناب و اعلی حضرت؛
برای مرگ پازولینی واقعا متاسفم!

پازولینی سرحدات ساد را در شکلی ساختار یافته و با مراتب به ما نشان داده است.
اینکه بودن ذاتا وقیحانه است مادامی که احاطه ی سادیسمیک بر واقعیت حقیقتا شگفت آور.

چیزی که غریب است اینکه چگونه امری که در نظر ارکان قدرت وجاهت می یابد علیرغم شنیع بودن به شکلی سادیسمیک، جامعه را به ورطه ی هلاک یا قبول می کشاند.
اینک قدرت ذاتی متجاوزگر دارد و به هر نحو ممکن اراده ی خود را به فرد و افراد تحمیل می کند.
در حقیقت ما در سالو احاطه ی امر واقع متاثر از قدرت را به طرزی سادیسمیک بر اجتماع شاهدیم و در این میان آنچه بیش از هر مفهوم دیگری به سخره گرفته شده است قانون و حاکمیت قانون است.

فصل عصبیت( استیلا) ، فصل پلشتی (مدفوع)، فصل خون .. فصول حقیقی زیستن.
و زندگی داستانی که فاحشه ای با آب و تاب می خواند..
واقعیت همیشه به شکلی بر ما عرضه می شود، ما همیشه به اقتضای واقعیت یا مشغول ارضا کردنیم یا ارضا شدن و اینها همه بخاطر احاطه ی امر سادیسمی قدرت بر واقعیت است.
پازولینی بوسیله ی بازگویی ازدواج مراتب  (ارکان قدرت) با محارم یکدیگر می خواهد اشکال در هم رو و پیچیده ی ، ارتباط بین ارکان ساد را باهم بیان کند گو اینکه این شاکله خود به تنهایی به شکلی دستوری، توافقی و شنیع صورت پذیرفته یا می پذیرد.

/سالو
/پازولینی
/مرگ
/پانته_آگلپر

@siflad

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش از الیناز احمدی لاریجانی

شما کنش در وضعیت نرمال رو توضیح دادید اما اگر کنش تحت تاثیر وضعیت نا عادلانه و در وضعیت نا عادلانه صورت بگیره چه ؟
آیا نا خودآگاه ما برای حفظ بقا وضعیت نا عادلانه را طبیعی انگاری نمی کند ؟

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

جهانی بر بنیاد کارهای کثیف

✍️احمد فعال
بعضی از جملات هستند که به اندازه یک کتاب محتوا دارند، به اندازه یک کتاب حرف برای گفتن دارند، و به اندازه یک کتاب ارزشمند هستند. از این حیث که خیلی چیزها را که باید در یک کتاب و یا در چندین مقاله تحقیق و نگارش می‌شد، در یک یادداشت کوتاه می‌توان بیان کرد. یکی از این جملات، جمله‌ای است که فردریش مرتس وقتی در کانا بود در پایان کنفرانس رهبران هفت کشور صنعتی با شبکه (ZDF) مصاحبه کرد و گفت: اسرائیل کار کثیفی را که باید ما انجام می‌دادیم، انجام داد. این جمله اگرچه در رابطه با جنگ ایران و اسرائیل اظهار شد، اما حمایت‌های بی‌دریغ دنیای غرب و به ویژه آلمان از تجاوزات و کار کثیف اسرائیل علیه مردمان غزه، می‌توان این حرف را به همین کار کثیف تعمیم داد، که اسرائیل کار کثیفی که ما در غزه باید انجام می‌دادیم انجام داد.
تا این زمان فکر می‌کردم دفاع از کار کثیف تنها به همین سخنان مرتس مربوط می‌شود، اما مقاله آقای فرید انصاری را روی گویا نیوز خواندم، ایشان اشاراتی از همین دست کارهای کثیف داشتند. فرید انصاری می‌نویسند: «در آغاز سال ۱۹۴۲، "آگوست هافنر"، فرمانده اس‌اس، تیرباران دسته‌جمعی ۳۴۰۰۰ یهودی را ظرف ۴۸ ساعت در باواریا، با انتخاب همان کلماتی توجیه کرد که فریدریش مرتس صدراعظم آلمان و رئیس "حزب مسیحی دموکرات" این کشور جنایت اسرائیل را در تجاوز به ایران توجیه  کرد. فرمانده اس‌اس، اگوست هافنر در سال ۱۹۶۸ محاکمه شد. او در دادگاه گفت: «ما مجبور بودیم کار کثیف را انجام دهیم. من هیچگاه فراموش نمی‌کنم که سرلشکر ابرهارد در کیف گفت: شما باید شلیک کنید». همچنین: «وقتی آریل شارون، نخست وزیر وقت اسرائیل در مصاحبه‌ای گفته بود که کشورش قصد حمله به ایران را دارد. در ماه ژانویه ۲۰۰۵ دیک چنی، معاون جرج بوش می‌گوید: در مورد حمله احتمالی اسرائیل به ایران هشدار داد و گفت: بگذارید اسرائیل "کار کثیف" را انجام دهد».
وقتی مرکانتیلیست‌ها یا همان تجار قرن شانزدهم، دریاها را درنوردید تا به کشورهای هند و آفریقا و مصر و ایران و سایر کشورهایی که در مناطق دوردست جهان قرار داشتند رسیدند، و با تاراج بردن منابع آنها و کشتار وحشیانه و در بعضی از مناطق با اسثثمار و به بردگی کشاندن بسیاری از این کشورها، مازاد سود و سرمایه را به کشورهای اروپایی منتقل کردند، و بعدها مایه‌ای شد که چرخ‌های صنعتی به حرکت در بیایند، در حقیقت بنیاد دنیای جدید بر کارهای کثیف بنا نهاده شده بود.
حقیقت ماجرا که پرده از یک حقیقت بزرگتر در تاریخ تحولات جهان می‌گشاید اینجاست که: آقای مرتس می‌خواهد بگوید، پدران و اجداد ما از قرن شانزدهم اگرچه کار کثیف انجام  دادند، اما کار کثیف آنها منجر به انتقال حجم عظیمی از سود و سرمایه و ساخت تمدن صنعتی بود. بی‌راه نیست بگوییم، بارگرانی از پیشرفت‌ها بر پایه کارهای کثیف سامان گرفته‌اند. معنای این حرف این است که تا می‌توانید کار کثیف انجام دهید، و بعد ثروتمند شوید. اما فکر نکنید که این حرف فردریش مرتس بنیاد فلسفی ندارد، بله دارد. زمانی که برنارد ماندویل فیلسوف انگلیسی در اوایل قرن هجدهم گفت: «رذیلت شرط لازم رونق اقتصادی است». بعضی‌ها این حرف ماندویل را چنین برگرداندند: «بسیاری از رذائل فردی انسان هستند که منجر به فضیلت اجتماعی می‌شوند». ملاحظه می‌کنید که دیدگاه ماندویل بنیاد فلسفی کارهای کثیفی را می‌سازد که منجر به پیشرفت می‌شوند. بنابراین، سخنان مرتس را هم به لحاظ تاریخی و هم به لحاظ فلسفی وهم به لحاظ سیاسی نباید دستکم گرفت. مرتس می‌خواهد بگوید، از کار کثیف نترسید، بنیاد نظم جدید و پیشرفت و رونق بر پایه همین کارهای کثیف نهاده شده است. مارکس این کارهای کثیف را در رابطه با کارگران استثمار نامید، کارشناسان محیط زیست امروز می‌گویند، پیشرفت وتوسعه نامتوازن و ناپایدار، که سود بنگاه‌های فراملی بر پایه همین توسعه نامتوازن و ناپایدار است، محیط زیست را نابود کرده است، کانت می‌گوید کشورهای دموکراتیک با یکدیگر نمی‌جنگند، اما واقعیت این است که بحران‌های داخلی را از راه جنگ به خارج از سرزمین خود منتقل می‌کنند. بنیادگرایی را در کشورهای توسعه نیافته تقویت می‌کنند، تا مسئولیت انتقال بحران‌ها در تبدیل‌شان به جنگ را بر عهده بگیرند. اینها همه کارهای کثیفی است که امروز باید ممنون‌دار مرتس شد که نیازی به نوشتن یک کتاب نیست تا بخواهیم این حرف نیچه را ثابت کنیم که چگونه ماهیان بزرگ ماهیان کوچک را می‌بلعند.  5 مرداد ماه 1404

✅برای آگاهی از تحلیل های نظری در سیاست و جامعه شناسی به کانال بیان آزادی بپیوندند

@bayane_azadi

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

امکان کنش اخلاقی در شرایط سرکوب ،

فکر کردن به این پرسش دشوار است چه رسد به کردار و کنش ،
امکان کنش اخلاقی مستلزم آزادی است یعنی وضعیتی که فرد بتواند در آن یک عمل بخصوص را بر عملی دیگر ترجیح دهد ، از سوی دیگر بهترین انتخاب هم مطرح است یعنی آیا این انتخاب من درست ترین انتخاب باشد و این که آیا انتخاب درست تری وجود داشت که من از آن غافل شدم ،
بنابراین آزادی پیش نیاز ضروری  کنش اخلاقی است ،
اما در شرایط سرکوب آزادی از کنش اخلاقی حذف می شود و خود امر اخلاق از فرد به قانون منتقل می شود در این صورت فرد انسان اخلاقی نیست و عمل او عملی اخلاقی نیست بلکه اجبار تمکین به قانون رفتار فرد را در اختیار می گیرد ،
در شرایط سرکوب مردمان یا به وضع موجود تمکین می کنند یا از وضع موجود منفعت می برند و یا از وضع موجود نا راضی هستند ،
پس ما با سه گروه رو به رو هستیم ،
1  منفعت برندگان از شرایط سرکوب ،
این گروه اگر اخلاقی هم عمل کنند دقیقا اخلاق منفعت گرایانه است یعنی آن رفتاری را بر می گزینند که منافع آنها را تامین می کنند ، خواه این رفتار اخلاقی ناشی از اجبار قانون باشد خواه یک جانبه و غیر قابل انتخاب و شخص معمور باشد و معذور ،
2  دومین گروه کسانی هستند که به وضع موجود تمکین می کنند خواه به میل و مرادشان باشد یا نباشد ،
این گروه هم منفعت طلبانه عمل می کنند و معیار این که چرا این گونه عمل می کنم و آن گونه عمل نمی کنم منفعت مادی معنوی آن عمل است ، خواه کارمندی است که به خاطر حفظ شغل اش عمل می کند یا کارگری است که بخاطر از دست ندادن کارش ،
پس و پشت این تمکین ترس از دست ندادن آنچه دارد او را وا می دارد تا زانو بزند و تمکین کند ،
3 بغرنج ترین وضعیت در شرایط سرکوب از آن گروهی است که با وضعیت موجود در تناقض هستند و برایشان مهم است که گذشته از منفعت شرافت انسانی خود را با ترس و منفعت معامله نکنند و همچنان پای بر رفتار اخلاقی می فشارند که  ناشی از آزادی است  ،
این تعارض جان کاه و رنج آور  فرد را تا زیر مشت و لگد ، تا زندان و محدودیت مشایعت می کند ،
یا گروهی از این طایفه را دو پاره می کند پاره ای در درون و حیاط خلوت خود  شخص شریف و آزاد می ماند و پاره دیگر با نقاب و ماسک تبدیل به صورتکی می شود شبیه آن کسی که قدرت سرکوب گر از او می خواهد ،
این رواقی گری اخلاقی فرد را دچار تناقض در خود می سازد ، به این نو رفتار در مذهب شیعه تقیه هم گفته می شود یعنی شخص وانمود می کند آنی که هست نیست ، چیزی را به  زبان  می آورد که در دل ضد آن را دارد یعنی برای حفظ بقا وجودیت خود را موقتا انکار کرده و به تعلیق در می آورد تا موجودیت خود را حفظ کند ،
اما طایفه ای از این گروه به عزلت می خزند و برای حفظ شرافت مندی خود در عملی اخلاقی زندگی اجتماعی را تا حد ممکن ترک می کنند ،
این شکاف بین وجود اخلاقی و موجود قانونی ناشی از سرکوب منشاء بسیاری از الهام های هنری و عرفانی است و شعرای بسیاری از این واقعه و دقیقه که در آن گیر کرده اند شعر سروده اند.

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

من از شما، 
از شهر آباء و اجدادی‌ام،
گریخته‌ام؛

حضورِ دائم من 
غیبتِ مکررِ شما،
دروغی به نامِ «همدلی،
هم‌خونی» را 
پشتِ در، 
برای همیشه رها کرده‌ام. 

درختانِ شب و روزهای تنهایی‌ را 
بخشیده‌ام به باد؛ 
پرندگانی که 
لبخندهایتان را 
به مجهول‌ترین نشانی‌ها 
می‌برده‌اند را 
بی‌التفاتی حتی
عبور کرده‌ام... 

حالا اینجا، 
در سرزمینِ بی‌درختِ غربت، 
باد را زنجیر بسته‌ام: 
که مبادا 
نسیمِ دروغ مهربانی‌تان
به حرمت آوارگی‌هایم 
راه پیدا کند. 

راهِ هر رسیدن را 
به جاده‌ای بی‌انتها 
پیوند زده‌ام: 
تا هر پیام‌آور شما 
در گردابِ شن‌های بی‌حافظه 
نیست و نابود گردد. 

من اینجا به همت
سایه‌ی خاموشِ خویش، 
دریا و کوه و دشت را 
در قابِ بی‌حوصله‌ی پنجره 
میخ‌کوب کرده‌ام؛ 

تا موج‌ها 
و بادها و عطرِ گل‌ها 
بی‌هیچ "اما" و "شایدی" 
به جایِ شما در کنارم 
همواره مهمان بمانند.
---

#فرار از شما
#روایت ما
#شعرنو
@farnoodf

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

جستار هفته گروه آکادمی فلسفه مارزوک

🔻آزادی و سرکوب: مرزهای مقاومت اخلاقی و اطاعت مدنی

تأملی در نسبت میان فرد و قدرت؛ جست‌وجوی امکان کنش اخلاقی در شرایط سرکوب، و پرسشی درباره چیستی مسئولیت فردی در برابر نظام‌های ناعادلانه.



🔺شنبه تا پنجشنبه


⏰ساعت ۱۰ صبح تا ۲۰

لینگ گروه اکادمی فلسفه

/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

در فاصله زمانی فوق از به اشتراک گذاشتن مطالب بی ربط به جستار هفته وریپلای به مطالب قبل از ان لطفا خودداری کنید
.

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

((یادداشتی بر نقاشی «مرگ بی‌صدا» اثر جورج فردریک واتس))


به پایانم رساندی با نگاهی
شبیه سردی تیغی در شب تار
درونم کودکی آرام می‌گرید
من و او، بی‌پناه و بی‌قرار



جورج فردریک واتس، نقاش اهل لندن و از چهره‌های شاخص رئالیسم اجتماعی قرن نوزدهم بود. او در دل عصر ویکتوریایی، هنری خلق کرد که نه برای چشم، بلکه برای بیدار کردن وجدان انسان طراحی شده بود. خود او باور داشت: «هنر باید نه تنها چشم، بلکه وجدان را بیدار کند.» برخلاف بسیاری از نقاشان درباری که اشراف، قدرت و تجمل را می‌ستودند، واتس زندگی تهی‌دستان، زنان، کارگران و گناهکاران را محور آثارش قرار داد. او نمی‌خواست ما بیننده‌ای منفعل باشیم؛ می‌خواست ما را به شاهدی بدل کند، به کسی که رنج پنهانی را در دل زندگی درمی‌یابد و در برابر آن نمی‌تواند بی‌تفاوت بماند.
نقاشی «مرگ بی‌صدا»در واپسین سال‌های زندگی واتس، در بطن جامعه‌ای ترسیم شده که شکوه و جلال عصر ویکتوریایی را در سطحی‌ترین لایه‌ها به نمایش می‌گذاشت، اما در زیر این سطح، با سخت‌گیری‌های اخلاقی، به‌ویژه برای زنان، نوعی خشونت نمادین و اجتماعی را پنهان می‌کرد. در آن زمان، بارداری ناخواسته برای یک زن جوان، مترادف با تباهی بود؛ با طرد، با قضاوت، و با پایان زندگی اجتماعی.
سوژه‌ی این نقاشی، زنی‌ست بی‌حرکت، دراز کشیده کنار رودخانه‌ی تیمز.، مه و نور با هم آمیخته‌اند و سکوتی مرگبار سراسر فضا را دربرگرفته. او نه با فریاد، که در خاموشیِ مچاله‌کننده، از هستی کنار گذاشته شده است. بدن او، با وضعیتی که تداعی‌گر به صلیب کشیده شدن است، همچون مسیحی قربانی‌ست؛ اما نه قربانی ایمان، که قربانی بی‌عدالتی جامعه‌ای که زن را تنها در چارچوب «عفت» و «نجابت» می‌پذیرد.
این نقاشی، مرثیه‌ای‌ست برای همه‌ی زنانی که در سایه‌ی تمدن پر زرق‌وبرق آن دوران،، وادار به سکوت و نابودی شدند. مردی که در این تصویر غایب است، همان کسی‌ست که مسئولیت را نپذیرفت؛ نه احساس زن را، نه فرزندی را که در بطن او شکل می‌گرفت. و زن، در کشاکش میان بودن یا نبودن،، مرگ را انتخاب کرد.
امروز، وقتی به آن دوران و زنانش می‌نگریم، باید بپرسیم: چقدر از آن سکوت‌های خُردکننده هنوز در حافظه‌ی جمعی ما مانده‌اند؟ چند زن، در پس اتفاق‌هایی از این دست، همچون شن‌های نرم زیر پا، بی‌صدا فروریختند، بی‌آن‌که کسی شکست آن‌ها را بشنود؟ اشک آن‌ها را ببیند و آغوشش را برای نجات معصومیت از دست‌رفته‌شان باز کند؟
مرگ بی‌صدا تنها یک تصویر نیست؛ صدای خاموش هزاران زن است که در دل قرن نوزدهم وبعدتر، پیش از آن‌که نامی بر آن گذاشته شود، قربانی خشونت ساختاری و نابرابری شدند ومی شوند. نقاشی واتس هنوز ما را نگاه می‌کند؛ اما پرسش این‌جاست: ما چقدر توان دیدن داریم؟


مریم عبدا...پور

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

#استتیکس (۵)

۱. هنر چیست؟ (چهار)

شناسه‌ی نهادی دیکی از هنر (یک)
بنام‌ترین شناسه‌ی فرآیندی از هنر، شناسه‌ی نهادی جورج دیکی،‌ فیلسوف آمریکایی، است که در مقاله‌ی کوتاه «شناسه‌ی هنر» (۱۹۹۶) می‌گوید کار هنری فرآورده‌ای است که ایستار خاصی به آن بخشیده شده است: ایستار «نامزدی برای قدردانی». افزون بر این، چنین ایستاری را باید برخی کسان که به نمایندگی از یک نهاد (انستیتو) کار می‌کنند بخشیده باشند: نهادِ «جهان هنر».

همسنجی: چه چیز موجب می‌شود که پول‌های کاغذی کوچک و بزرگ پدید آیند؟ پاسخِ برآوردی این است که به آن‌ها ایستار خاصی - ایستار پرداخت قانونی - بخشیده شده است و این از راه گونه‌ای فرآیند خاص - طراحی، چاپ و نشر برای بهره‌گیری به روش خاصی – در جایی به وسیله‌ی کسان خاصی اجرا و قانونی می‌شود (برای نمونه، ریال ایران به وسیله‌ی بانک مرکزی ایران).

نمونه‌ی دیگر: مسیحیان، یا کسانی که مسیحی می‌شوند، به نام پدر و پسر و روح‌القدس به دست کشیش یا شبان کلیسا غسل تعمید می‌شوند. با این کار آن‌کس به عضویت کلیسا یا آیین مسیحیت در می‌آید.

به گفته‌ی دیکی، ایستار کارهای هنری فرآیندی همانند این نمونه‌ها دارد. عضوهای جهان هنر به فرآورده‌های هنری ایستارِ «نامزد قدردانی» را می‌‌بخشند، یعنی آن‌ها را به مانند چیزی که باید شایسته‌ی قدردانی باشد عرضه می‌کنند (چه براستی چنین ارزشی داشته باشند چه نه). این روش، زمانی که برای فرآوده‌های هنری به کار می‌رود، برای بدل کردن ابژه به کار هنری هم بایسته و هم بسنده است. از آن‌جایی که این فٰرآیند به فرم کلی - بدون ریزه‌کاری‌های خاص - به انجام می‌رسد، شناسه‌ی دیکی گویی چیستانِ «گوناگونی هنری» را حل می‌کند: مهم نیست که این هنر چه چیزی باشد، بوم نقاشی‌شده، سونات، شعر، اجرای تئاتری، فیلم سینمایی و جز آن، یک فرآورده وجود دارد که کسی آن را عرضه می‌کند و آن‌کس نامزد قدردانی از آن فرآورده است.

شناسه‌ی نهادی دیکی، درنمود، به سازگاری اندیشه‌های جهان هنر همچون نهادی اصیل و معتبر وابسته است (که با شیوه‌‌‌های بانک‌های مرکزی کشورها و کلیساهای جامع همانندی دارد). این نهادها به فرم کانونمند سازمان‌دهی شده‌اند؛ نقش‌های شفافی دارند که در نسبت‌های پلکانی با یک‌دیگر درست شده‌اند؛ و فرآیندهای رسمی برای پیوستن به این نقش‌ها و ترک آن‌ها هم‌آوا شده‌اند. حال آن‌که جهان هنر، که برساخته از هنرهای تنایشی و نمایشی و اجراکنندگان آن‌هاست،*در پراتیک، به فرم کانونمند سازمان‌دهی نشده است، و پلکان‌های شناسایی‌شده‌ی بسیار کم‌تری را در بردارد - درحقیقت بسیاری از این هنرها خودگردان و از یک‌دیگر جدا هستند - و شرط‌های عضویت در بسیاری از این کارهای هنری شفاف نیست. این یکی از دل‌نگرانی‌های شناسه‌ی دیکی است: آیا جهان هنر باید دارای ساختار رسمی باشد تا درست یک نهاد بشمار آید، و بنابراین به عضوهای خود قدرت بخشیدن «ایستار» اصیل به ابژه‌ها را بدهد؟

*پانوشت: هنرهای تنایشی (تجسمی) یعنی همه‌ی هنرهایی که بگونه‌ای با حس بینایی در اندرکنش هستند، هنرهایی مانند نقاشی، تندیس‌سازی، فوتوگرافی، پیشه‌های دستی، و جز آن، البته به جز هنرهای نمایشی، که اجراکنندگان آن کسانی هستند مانندِ بالرین‌ها، رقصندگان، موزیک‌پیشگان، فیلم‌سازان، سینماگران، تهیه‌کنندگان، تئاترپیشگان، نمایش‌گردانان، سنجش‌گران، شاعران، رمان‌نویسان، طراحان صحنه، طراحان مد، ساختمان‌سازان، و حتا تماشاگران هنر و رمان‌خوانان، و به همین روال.

(دنباله دارد)

@mithra_philosophy

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

ادامه‌ی فرسته‌ی پیشین 👆

ب. راه‌حل‌های بلندمدت


۱. توسعۀ حکمرانی یکپارچۀ منابع آب

ادغام نهادهای مختلف آب، برنامه‌ریزی کل‌نگر در سطح حوضه‌های آبریز، مشارکت واقعی جوامع محلی.

۲. اصلاح الگوی کشاورزی

تغییر نظام کشت به‌سوی محصولات کم‌آب‌بر، توسعۀ گلخانه‌ها، جایگزینی آبیاری قطره‌ای به‌جای غرقابی.

۳. بازچرخانی و شیرین‌سازی آب خاکستری و پساب شهری

کاهش فشار از منابع طبیعی با افزایش ظرفیت تصفیه‌خانه‌ها و کاربرد مجدد در فضای سبز یا صنعت.

۴. تغییر الگوهای توسعه شهری

کوچک‌سازی پایتخت، انتقال تدریجی جمعیت به نقاط دارای پایداری آبی بیشتر، بازنگری در مجوز ساخت‌وساز در مناطق کم‌آب.

۵. جلوگیری از استقرار صنایع آب‌بر در مناطق کم‌آب و انتقال تدریجی آن‌ها به کنار دریا (در صورت نیاز واقعی)

یکی از خطاهای راهبردی در توسعۀ صنعتی ایران، استقرار صنایع سنگین و فوق آب‌بر نظیر فولاد، پتروشیمی، پالایشگاه‌ها و کارخانه‌های سیمان در مناطقی است که نه تنها ظرفیت آبی لازم را ندارند، بلکه خود با بحران حاد کم‌آبی و فرو نشست زمین روبه‌رو هستند (مانند اصفهان، یزد، کرمان و خراسان).
توجیه‌هائی نظیر «زیرساخت آماده» یا «نیروی انسانی موجود» نباید بر ضرورت حیاتی پایداری منابع طبیعی اولویت یابد. در چنین مواردی، اصرار بر ادامۀ فعالیت این صنایع، نوعی خشونت ساختاری علیه محیط زیست و جوامع محلی محسوب می‌شود.
اگر قرار بر فعالیت چنین صنایعی باشد، استقرار آن‌ها باید صرفاً در نزدیکی سواحل جنوبی کشور (سواحل خلیج فارس و دریای عمان) صورت گیرد، جایی که امکان تأمین آب از طریق شیرین‌سازی و بازچرخانی فراهم است.

آشکار است که در این موارد در گام نخست باید این پرسش به‌گونه‌ای ریشه‌ای مطرح شود که آیا اصولاً کشور به این حجم از صنایع آب‌بر نیاز دارد؟ چه‌بسا نیاز امروز، نه توسعه‌ی بی‌مهار صنعت، بلکه بازسازی اقتصاد ملی بر اساس بهره‌وری، دانش‌بنیانی، و احترام به منابع طبیعی باشد. بازنگری در مکان‌یابی و چرایی وجود چنین صنایعی، از ضروری‌ترین گام‌ها برای تضمین آینده‌ی آبی کشور است.

واپسین سخن

بحران آب تنها بحران مادی نیست؛ بحران پیوند انسان با طبیعت است. مسئله آن است که ما انسان‌ها، به‌جای مشارکت در درمان، به‌دنبال تسلط بر مسئله‌ای می‌رویم که ماهیتی جمعی و اخلاقی دارد. اجبار شهروندان به نصب پمپ، نه‌تنها درمان نیست، بلکه تشدید بیماری است. آنچه در ایران نیاز است، یک بازآفرینیِ فرهنگی، نهادی و فنی در پیوند با آب است.
باید به‌جای اینکه هر خانه‌ای به «جزیره‌ای مستقل با پمپ اختصاصی» تبدیل شود، جامعه‌ای متحد در مدیریت مسئولانه و هوشمند منابع آب بسازیم، زیرا که آب، نه کالا بلکه میراثی است که از نسل امروز به آیندگان سپرده می‌شود.
به‌راستی به استاد سخن  گوش بسپاریم:
چو عضوی به‌درد آورد روزگار / دگر عضوها را نماند قرار.
در درد آب، همه ما شریکیم. راه‌حل، در همدلی، تدبیر و بازگشت به تعادل است؛ نه پمپاژ بی‌رویۀ بحران.
بیایید همگان، و به‌ویژه مسئولان، صدای زمین را بشنویم و از سیاست سطحی‌نگرانۀ پمپاژ آب به سوی درک ضرورت عدالت آبی حرکت کنیم.

[اگر این نوشته را پسنده‌اید، از روی مهر آن را برای آشنایان علاقه‌مند و تأثیرگذار بر سیاست کشور بفرستید.]

#بحران_آب
#پمپاژ_آب
#پیوند_صنعت_آب
#توسعۀ_پایدار
#صنایع_آب‌بَر
#عدالت_آبی
#موسی_اکرمی

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

@marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

این متن، آخرین پروژه‌ی پژوهشی من به‌عنوان عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بود که اکنون پس از سه سال از ارائه به آن نهاد، بدون هیچ جرح‌وتعدیلی و فقط با تغییر عنوان، به رایگان در اینترنت منتشر می‌شود. باشد که به کار آید!

محمداردبیلی

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

⏪سکوتی که از کلمه گذشت

◀️به یاد احمد شاملو – الف. بامداد (زادۀ ۲۱ آذر ۱۳۰۴ تهران – درگذشتۀ ۲ امرداد ۱۳۷۹ تهران)

◀️موسی اکرمی

بریده‌ای از رمان منتشرنشدۀ «هفت روز و هنوز عشق و سودا»

در یادکرد شنیدن خبر درگذشت احمد شاملو

*

«افسوس!»
چه واژۀ کوچکی‌ است این برای سخن گفتن از مرگ نه خُرد خواجه‌ای چنان بزرگ. چه واژۀ ناتوانی‌ است، آن‌گاه که نامی به بزرگی شاملو در میان است.
صبح یک‌شنبه دومِ امردادماه ۱۳۷۹، در آن تابستانی که با داغی همیشگی‌اش ادامه داشت، خبر به گونه‌ای بی‌رحمانه رسید.
*

در میانۀ تکرار حیرتی هماره در برابر «هستی»،
صدائی در درونم شکست:
«شاملو… دیگر نیست.»
نه منطقِ بودن و شدن سودی داشت، و نه شک،
در خود فرو نشستم
با نگاهی مبهوت
بی‌کلمه‌ئی برای تسلیتِ جهان.
*
تو رفته‌ای
و نه کلمه‌ای مانده است
تا تنهایی را بیان کند،
نه سکوتی
که مرگِ تو را تاب بیاورد.
*
دهانم در نوسان میان دو واژه خشک مانده است:
«نه»!
«رفتی»؟!
دیوارها سنگین‌تر از همیشه خاموش‌اند
واژه‌ها می‌لرزند
همانند جان بی‌پناه در تاریکی شب سرد.
*
خبر از مرگ تو است که از آن
متن کامل در
https://musaakrami.blogfa.com/post/358

#احمد_شاملو
#موسی_اکرمی

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

سوگواران تو امروز خموشند همه
که دهان های وقاحت به خروشند همه

گر خموشانه به سوگ تو نشستند، رواست
زان که وحشت زده ی حشر وحوشند همه

آه از اين قوم ريايى که درين شهر دو روی
روزها شحنه و شب باده فروشند همه

باغ را اين تب روحى به کجا برد که باز
قمريان از همه سو خانه به دوشند همه

ای هر آن قطره ز آفاق هر آن ابر، ببار!
بيشه و باغ به آواز تو گوشند همه

گرچه شد ميکده ها بسته و ياران امروز
مهر بر لب زده و ز نعره خموشند همه

به وفای تو که رندان بلاکش فردا
جز به ياد تو و نام تو ننوشند همه

(شفیعی کدکنی)

حدود چهل سال پیش در دوره ی فوق لیسانس  افتخار شاگردی استاد شفیعی کدکنی راداشتم.کلاسهای گرم وپرشورایشان راهیچگاه ازیاد نخواهم برد.شعری که تقدیم شد,تمثیلی است ازایران,ایرانی که بدست مشتی نالایق ویران شده است.واستاد چه زیباجامه ی امید برتن خاک وطن می کند.

گرچه شدمیکده ها وبسته ویاران امروز
مهربرلب زده وزنعره خموشند همه
به وفای تو که یاران بلاکش فردا
جزبه یاد تو و نام تو ننوشند همه

E M
/channel/marzockacademy

Читать полностью…
Subscribe to a channel