marzockacademy | Unsorted

Telegram-канал marzockacademy - آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

10921

کانال فلسفه وهنر مارزوک

Subscribe to a channel

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

🔈 درآمدی بر اندیشه‌ی کانتن میسو
سروش سیدی
جلسه دوم

پاییز ۱۴۰۲

#رئالیسم_نظری
#میسو
@chaosmotics
/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

به نقل از هوسرل: در واقع، تاریخِ فلسفه به نحو متقاعد کننده ای این واقعیت را تأیید می کند که هیچ تأمل فلسفی ای نمی تواند همه ی ابهامات را برطرف سازد. تفاوت های فلسفی هرگز با ابطال های جامع رفع نمی شوند، بلکه ساخت و پرداخت تمایزات استراتژیکی است که سرشت ناقص، مبهم و مغشوش مواضع متضاد را آشکار می کند. فلسفه به این دلیل باید تلاش همیارانه ی گروهی از پژوهشگران باشد برای نائل آمدن هر چه بیشتر به آگاهی از رمز و رموزات هستی و زندگی، اعم از اپیستمه و تخنه، آنتولوژی و آنتروپولوژی، زیرا هر بنای معرفتی مبتنی بر مبنا و متجلی در رفتار است. فلسفه گشوده و فرارونده است،
از انجا که فلسفه مادر علوم است، برای فهم یک آموزه، باید آن را از منظر ایدئولوژی، سیاست، دین، اقتصاد و روان شناسی و ... بررسی کرد و همه نیز هم زمان: "تمامی این نظرات درست اند، مشروط به این که مجزا نباشند و ما عمیقاً در تاریخ کندوکاو کنیم و به هسته ی یگانه ی معنای وجودی ای برسیم که در هر دورنما ظهور می کند. همانطور که مارکس گفت، درست است که تاریخ روی سر خود راه نمی رود، اما این نیز درست است که تاریخ با پاهایش فکر نمی کند."
البته نه سر و نه پا در درجه ی اول اهمیت قرار ندارند، بدن بطور کلی اهمیت خاص خود را دارد. مرلوپونتی، در ارجاعی آشکار به این ادعای معروف سارتر که "ما محکوم به آزادی هستیم"، بحث قصدیت و تاریخ را با این اندیشه به پایان می رساند که "چون ما در جهان هستیم، محکومیم به این که معنا داشته باشیم، و ما نمی توانیم کاری کنیم یا سخنی بگوییم بدون این که نامی و معنایی را در هستی قصد کرده باشیم، سخن و کار ما زمانی که فلسفی باشد دارای بار معنایی هدفمند و هنگامی که دارای هدفمندی باشد داری کیفیت فلسفی است. از این روی فلسفه خوانی و فلسفه دانی گره ای از کار فرد و جامعه نمی گشاید مگر اینکه دارای زیست فلسفی باشد. به گونه ای که اتحاد و اتفاقی همگن و همعنان بین ساحت نظر و عمل اراده شود.
بسیاری از مسئولان طراز اول ما در سیستم حکومتی فلسفه خوان و فلسفه دان هستند، از جمله حداد عادل و علی لاریجانی، فلسفه کانت را متبلور در خود آئینی و بلوغ فکری، تبرئ از ولایت و خروج از صغارت را علامه عرصه نظر هستند، اما در عمل به علت عدم اتحاد عقل نظری و عملی به تقصیر خود بدون تولیت دیگری ناتوان از ادراک فلسفه وجودی، فاقد زیست فلسفی اند.

ماجد
/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

جستار هفته گروه آکادمی فلسفه مارزوک

🔺چرا فلسفه می‌خوانیم
؟

-ضرورت عقل فلسفی در شرایط امروز ما چیست ؟

-آیا فلسفیدن صرفا به کار آکادمیک می آید یا نحوه ای از تفکر کنشگر فردی اجتماعی است در ساحت زندگی ؟

-چرا فلسفه ورزی نیاز امروز ماست ؟

-طرح فلسفه در یک جامعه دینی آیا ایجاد نبردگاهی است برای به پرسش کشیدن دین ؟

-آیا فلسفه برای درک مفهوم ما به عنوان ایرانی یک ضرورت است ؟

-ما در فلسفه در جستجوی چه هستیم فهم خود یا دیگری ؟

🔺شنبه تا چهارشنبه 

⏰ساعت ۱۰ صبح تا ۲۰

لینگ گروه اکادمی فلسفه

/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

در فاصله زمانی فوق از به اشتراک گذاشتن مطالب بی ربط به جستار هفته وریپلای به مطالب قبل از ان لطفا خودداری کنید
.

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

رابطه میان فلسفه وسینما پژوهشی براساس فلسفه ژیل دلوز
ژیل دلوز  ،فیلسوف برجسته پست مدرن،  در دو اثر سینماییِ خود، سینما 1: تصویر-حرکت و سینما 2: تصویر-زمان، روایت ژرف و منحصربه فردی از نسبت میان فلسفه و سینما ارائه می کند، که به نظر می رسد از نظریه فیلم متعارف فراتر می رود. همین ایده پیوند درونی میان تصویر و واقعیت، یا سینما و هستی شناسیِ تصویر است که میان دیدگاه های او و رویکردهای متعارف نظری-سینمایی فاصله زیادی ایجاد می کند. تصادفی نیست که فلسفه او با اولویت وانمایی و تصویر در پروژه ای به نام «افلاطون گرایی وارونه» آغاز می شود. در این مقاله، با ترسیم تفکر سینمایی دلوز، اهمیت خاص آن را در جریان نقد فیلم و حتی در تفکر فلسفی نشان می دهیم، و به تحلیل این مسئله می پردازیم که دلوز چگونه سینما را شکلی از فلسفه ورزی (و بالعکس) تلقی می کند و چگونه این دو حوزه می توانند مرزهای یکدیگر را تغییر داده، بسط دهند؛ در عین حال، در این پژوهش می کوشیم قوت ها و محدودیت های رویکرد او را از منظر نوعی نخبه گرایی که در کتاب های او دیده می شود، بررسی کنیم. فهم تفکر سینمایی دلوز به ما اجازه می دهد که در مضامین سفت و سخت تفکر سنتی بازاندیشی کنیم و حتی پویایی متقابل و پیوند تفکر با پدیده های مدرنی مانند سینما را به عنوان زمینه ای که با حرکت، زمان و تصویر کار می کند، تشخیص دهیم.

/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

🔻 آکادمیِ فلسفه‌ی مارزوک تقدیم می‌کند...

🔹 درسگفتار :خودشناسی با هویت فردی وخود پنداره چه ارتباطی دارد ؟
              

🔸 با حضور: دکتر سیامک شهرستانی
ارشیتکت،جامعه شناسی ،پژوهشگر عرفان ،مولف خود شناسی

🕒 زمان: پنجشنبه  ۱ خرداد ماه، ۱۴۰۴
ساعت ۲۲ بوقت تهران    

کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش از خانم دکتر زهرا قزلباش
درگروه آکادمی فلسفه مارزوک

/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
دلیل گرایش به دین در مکتب اسکندریه چه بود؟؟

پاسخ :ببینید در یکی از ویسها گفتم ریشه اسکندریه در تفکرات آغازین هلنیک در آکادمی است.

قطعا نوعی الهیات از طریق فیثاغوریه و اورفیک ها در یونان ریشه دوانید و حتی ظاهرا اورفیوس را به دلیل آوردن مذهب جدید در دولتشهر یونان مخفیانه کشتند. زیرا خود یونان پاگان بود و فلاسفه یونانی اسکندریه هم اغلب پاگان بودند و ضد مسیحی. 

از سوی دیگر با ایجاد شهر اسکندریه در عصر بطالسه خود دینهای مصری رایج شدند ولی در زمان سقوط بطالسه توسط امپراطوری روم یهودیان خیلی در این شهر فعال شدند و قطعا تاثیر آنها بسیار بوده است.

آنچه برای خود من سوال هست و قابل بررسی، حضور احتمالی بهودیت در یونان پسااسکندر است که باید در موردش بررسی کنم.
ولی قطعا نبض دینی اولیه اسکندریه دینهای مصری و سپس یهودیت بوده است.

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش از خانم دکتر زهرا قزلباش
درگروه آکادمی فلسفه مارزوک

/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

از تاثیر سیاست که بگذریم ،
مکاتب اسکندارانی در حوزه ای از جغرافیایی قرار گرفته بودند که پیش زمینه باور های مصر را داشت و از سوی دیگر  حیاط خلوت یهودیت هم بود ،
با سلطه دیدگاه رواقی و اخلاق محوری و از طرفی تفسیر جدید از افلاطون پاشنه آشیل فلسفه شد تا باور به خدای یک تا وارد تفکر فلسفی مکتب اسکندریه شود و بعد ها با طرح  سه اقنوم در فلوطین فلسفه به سبک یونانی به حاشیه برود ،
آیا یهودیت فلسفه را اشغال نکرد ؟
یعنی فلسفه از یک سو بکار امپراتور نمی آمد و از آن سو باور های متافیزیکی یهودیت می خواست بر این موج سوار شود و خود را باور رسمی مطرح کند ، که از بخت بد او با ظهور مسیح این شانس از آنها گرفته شد ،

پاسخ:در عصری که بهودیان دیاسپورا (آواره و پراکنده) در اسکندریه فرصت فعالیت یافتند، اول به دفاع از موجودیت خود در برابر آن همه تکثر فکری عقیدتی پرداختند.
فیلون یهودی بدین منظور و برای حفظ میراث یهودیت، آن را با فلسفه یونانی تلفیق کرد.


ترکیب یهودیت + رواقی گری + گنوسیه، عامل مهم  تمام تحولات بعدی دین و فلسفه شد.

البته باز ریشه همین هم در خود آکادمی های پسااسکندر شکل گرفت.

فیلون با رواقیون خوب آشنا بود و برای اهداف یهودی مابانه اش خیلی به درد میخورد. نبض زمان را خوب گرفت و سنت جدیدی در تفکر ایجاد کرد: تلفیق دین و فلسفه

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش از خانم دکتر زهرا قزلباش
درگروه آکادمی فلسفه مارزوک

/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

فرمودید  فلسفه هلنیستیک به  نوعی التقاط دچار شده ، به نوعی یک چرخش فلسفی شکل می گیرد .
پرسش این است که علت چنین چرخشی چیست ؟
آیا فرو پاشی نظام دولت شهری و شکل گیری امپراتوری علت آن بود ؟
یعنی فلسفه نمی توانست به عنوان ایدئولوژی امپراتوری عمل کند ،
به قول معروف که می گوید فلسفه در خدمت هیچ حاکم و کشیشی در نمی آید .
بنابراین با تاسی از امپراتوری ایرانی اتحاد ذهنی مردم تحت امپراتوری را دین می توانست تامین کند .
در دوره اولیه با تلفیق نو افلاطون گرایی با رواقی گری پایه های رفتار اخلاقی تمکین پذیر و قناعت پیشه را ریختن ،و بعد ها با ظهور مسیحیت به ایدئولوژی ایدال خود دست یافتند ،
چرخش فلسفی آن دوره را از این زاویه چگونه تحلیل می کنید

پاسخ:بله تحولات سیاسی بعد از اسکندر بسیار تاثیرگذار بود هم در خود یونان هم در جهان. زیرا دموکراسی آتنی به پادشاهی مقدونیه تبدیل شد و از طرفی فتوحات اسکندر تا کرانه نیل و ایران و هند و آناتولی و سوریه ... باعث انتشار فرهنگ یونان در آن سرزمینها شد.

حال در عصر هلنیستی چند علت ممکن باعث پیدایش التقاط شدند:

سرخوردگی  حاصل از تحولات سیاسی

عدم پاسخگویی دانش و فلسفه نظری به مسائل طبقات فرودستان

مواجهه با یک میراث عظیم فکری شفاهی و کتبی که خود در اهل تفکر ایجاد انگیزه می کرد تا بدانها بپردازند.

مواجهه نوع سوم با مسائل انسان و هستی که عموما با رواقیان شکل گرفت

نابسندگی مذهب رسمی،
نابسندگی الحاد
نابسندگی یقین عقلی و فلسفی
نابسندگی شکاکیت
جذابیتهای گنوسیه
ابراز وجود دیدگاههای عامه همچون جادو، معجزه، خرافات ...


و نیز نوعی نگاه فرومایه و سطحی و مخرب به دانش و فرهنگ و باور که ناشی از سطحی نگری در نگاه به زندگی بود‌. شبیه نوعی صوفی گری + یا شبیه به رئالیسم کثیف امروزین

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

با درود. در جوامعی مانند ایران، که ساختارهای سیاسی و ایدئولوژیک به شدت متمرکز و بوروکراتیک هستند، هر گونه گفتمان یا کنش فلسفی می‌تواند به مثابه یک عمل رادیکال تلقی شود. این رادیکال بودن نه لزوماً به دلیل محتوای انقلابی یا افراطی گفتمان، بلکه به دلیل تنش ذاتی بین عقلانیت انتقادی فلسفه و انسداد فضای عمومی است. در چنین شرایطی، حتی پرسش‌های بنیادین دربارهٔ حقیقت، عدالت، یا اخلاق می‌توانند به چالشی علیه هژمونی مسلط تبدیل شوند. 

دلایل رادیکال بودن گفتمان فلسفی در این بستر: 
۱. فلسفه به مثابه مقاومت معرفتی
   - در نظام‌هایی که «دانش» و «آگاهی» تحت کنترل نهادهای ایدئولوژیک است، فلسفه (به ویژه رویکردهای انتقادی مانند مارکسیسم، پست‌مدرنیسم، یا هرمنوتیک سوءظن) می‌تواند سازوکارهای سلطه را آشکار کند. همین افشاگری آن را رادیکال می‌سازد. 

۲. امتناع از سکوت و انفعال
   - در فضایی که «سکوت» به عنوان ابزار بقا پذیرفته شده، طرح پرسش‌های فلسفی—حتی دربارهٔ مفاهیمی مانند آزادی یا عدالت—یک کنش سیاسی غیرمستقیم محسوب می‌شود. به قول فوکو: «گفتمان مقاومت است در برابر انقیاد». 

۳. تخطی از مرزهای گفتمان مجاز
   - نهادهای ایدئولوژیک معمولاً «حقیقت» را انحصاری و تک‌صدایی تعریف می‌کنند. فلسفه با تکیه بر شکگرایی و دیالکتیک، این انحصار را می‌شکند و بنابراین ذاتاً تهدیدکننده است. 

۴. امکان بازتعریف مفاهیم اساسی
   - وقتی مفاهیمی مانند «دموکراسی»، «حقوق بشر»، یا «عدالت» در گفتمان رسمی تحریف یا مصادره شده‌اند، فلسفه با بازگرداندن معنای اصیل آنها (یا ارائهٔ خوانش‌های بدیل) عملی رادیکال انجام می‌دهد. 

اما چالش‌ها: 
- سیاست‌زدایی از فلسفه: نظام‌های تمام‌خواه اغلب می‌کوشند فلسفه را به فعالیتی آکادمیک و بی‌خطر تقلیل دهند. 
- خطر امنیتی شدن تفکر: در ایران، حتی اشاره به اندیشمندانی مانند مارکس، فوکو، یا آدورنو می‌تواند پیامدهای امنیتی داشته باشد. 
- انزوای گفتمان فلسفی: در غیاب فضای عمومی آزاد، فلسفه ممکن است به حلقه‌های نخبگان محدود شود و نتواند به کنش جمعی تبدیل گردد.

نتیجه: 

در چنین بستری، فلسفه نه یک فعالیت انتزاعی، بلکه پراتیکی رادیکال است—حتی اگر کنشگران آن قصد رادیکال بودن نداشته باشند. همین که ساختارهای سلطه را به پرسش می‌گیرد، آن را به «عملی سیاسی» بدل می‌کند. اما پرسش کلیدی این است: آیا این گفتمان می‌تواند از مرزهای نظری فراتر رود و به نیرویی برای دگرگونی اجتماعی تبدیل شود؟ پاسخ به شرایط امکانِ کنش جمعی بستگی دارد.
پانته آ گلپر
/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

درود بر خانم مارزوک گرامی


با سپاس از طرح پرسش دقیق و قابل تأمل شما درباره جایگاه رادیکالیسم در حوزه فلسفه ایران، باید نخست به این نکته توجه داشت که رادیکالیسم، صرفاً به معنای تندروی نیست، بلکه نگاهی عمیق و ریشه‌ای به مسأله‌هاست، خواه از منظر چپ یا راست. در این معنا، فلسفه ذاتاً رادیکال است، چراکه به ریشه‌ها می‌پردازد و از سطح به عمق می‌رود.
اما در پاسخ به پرسش شما که آیا فلسفه در ایران «اکتیو» و فعال است در این راستا، باید گفت: متأسفانه در بسیاری از محافل رسمی آکادمیک، فلسفه بیشتر به محفوظات تاریخی، تفاسیر سطحی و ترجمه‌های بی‌جان تقلیل یافته است. کمتر استاد یا گروهی را می‌توان یافت که با جرأت و جسارت، فلسفه را به مثابه ابزار تغییر اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در نظر بگیرد.
در مورد توانایی اساتید در تدریس «فلسفه رادیکال» نیز باید واقع‌نگر بود. بسیاری از اساتید فلسفه در دانشگاه‌های ایران، نه تنها با اندیشه‌های بنیادین رادیکال آشنایی عمیق ندارند، بلکه از ترس تبعات سیاسی و امنیتی، ترجیح می‌دهند در حوزه‌های بی‌خطر و محافظه‌کارانه سیر کنند. این البته نافی وجود اندک چهره‌های شجاع و صاحب اندیشه در برخی دانشگاه‌ها نیست، اما ساختار رسمی، مجال چندانی به اندیشه‌های رادیکال نمی‌دهد.
امید است که با پویاتر شدن فضای فکری، نسل تازه‌ای از فلاسفه و متفکران پدید آید که نه تنها قدرت تحلیل فلسفی عمیق دارند، بلکه شجاعت طرح اندیشه‌های ریشه‌ای و دگرگون‌ساز را نیز دارا باشند.
با احترام
حسن ناصری

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

🔻 آکادمیِ فلسفه‌ی مارزوک تقدیم می‌کند...

🔹 درسگفتار :آشنایی با مکتب فلسفی اسکندریه
"نشست دوم"

🔸 زهرا قزلباش
دکتری فلسفه غرب

🕒 زمان: چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت ماه،۱۴۰۴


ساعت ۲۲ بوقت تهران


❣️ از همراهی شما سپاسگزاریم...

🔗  لینک حضور:

/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

کانال دکتر زهرا قزلباش:
/channel/farzan_agahi

کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

⏪تعبیر جهان و تغییر جهان: پیوند بنیادین نظر و عمل در افق فلسفۀ رادیکال

◀️موسی اکرمی


اشاره. یکی از جمله‌های پرآوازه در اندیشۀ مدرن، که در ادبیات فلسفی و سیاسی بازتاب بسیار داشته است، جمله‌ای از کارل مارکس است که در اصل واپسین برنهاد از یازده برنهاد او «دربارۀ فوئرباخ» است:

«فیلسوفان تا کنون تنها به تفسیر جهان به شیوه‌های گوناگون پرداخته‌اند؛ نکته همانا تغییر دادن آن است.»

این برنهاد، در ایجاز خود حامل بار مفهومی بسیار است. شماری از مفسران آن را اعلام گسست پیوند فلسفه با نظرپردازی ناب و دعوتی به پراکسیس یا کنشگری دگرگون‌ساز دانسته‌اند. من آن‌گاه که، در دوران دانش‌آموزی، برای نخستین بار با این برنهاد روبه‌رو شدم، آن را چونان پتکی یافتم که با بیشترین توان بر سر تاریخ فلسفه فرود آمده است. مدتی در نوسان میان پذیرش و وازنش آن گذراندم تا برداشتی که از پیوند میان ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی فراچنگ آمد، چیستان ذهنی را گشود و دریافتم که مارکس خود در نظر و عمل به پیوند میان نظر و عمل، میان تنوریا و پراکسیس، میان فلسفۀ تعبیرکننده و فلسفۀ تغییردهنده باور داشته است. من خود در سال‌های فلسفه‌آموزی نارسمی و رسمی به همبستگی و پیوند دوسویه میان این دو قطب در نقش‌آفرینی فلسفه باور یافتم، و چنان شد که سرانجام در سال ۱۳۸۰ مقاله‌ای با فرنام «فلسفه از تعبیر جهان تا تغییر جهان» برای مجلۀ " گزارش گفت‌وگو"ی «مرکز بین‌المللی گفت‌وگوی» تمدن‌ها نوشتم.
آن مقاله کانون مجموعۀ مقاله‌هائی شد که سیزده سال پس از آن پیکرۀ کتاب ۶۰۰ صفحه‌ای
"فللسفه از تعبیر جهان تا تغییر جهان" ساختند (مؤسسۀ نگاه معاصر، ۱۳۹۳).

من همچنان باورم به این پیوند چنان است که سال‌ها است هم نام گذرگاه تلگرامی‌ام «فلسفه از تعبیر جهان تا تغییر جهان» است هم شعار وبلاگم
.
در این یادداشت کوتاه، مجال آن نیست که به این سه نکته بپردازم:
۱) همۀ اندیشه‌ها و کنشگری ‌های ما با هم پیوند آشکار و نهان دارند یا باید از پیوند آشکار و نهان برخوردار باشند؛
۲) از میان همۀ «انگاره»‌ورزان در پنج «دستگاه باور مدعی شناخت»، یعنی علم و فلسفه و دین و عرفان و اُستوره، فیلسوفان، یعنی کسانی که در چارچوب بیشترین شایستگی را هم برای تعبیر جهان و هم برای تغییر جهان دارند، هر چند
ولاً ممکن است شماری از آنان دو ساحت تعبیر و تغییر جهان را از هم جدا بدانند،
ثانیاً ممکن است فیلسوفان از در تعبیر و تغییر جهان از دستاوردهای چهار دستگاه باور مدعی شناخت دیگر، یعنی علم و دین و عرفان و اُستوره، به‌ویژه از دستاوردهای علم، بی‌نیاز نباشند.

در این یادداشت کوتاه در افق فلسفۀ رادیکال – که در توجه به ریشه و بنیاد، چونان نگاهی ژرف، نقاد، تغییر‌آفرین، و رهایی‌بخش فلسفه را از برج عاج به زمین، به دل تاریخ، به جامعه، و به ساحت‌های وجودی انسان می‌برد - از نگرشی می‌نویسم  که تعبیر جهان و تغییر جهان در آن دو سویۀ یک کنش یگانه به نام فلسفه‌ورزی‌اند.
از دیدگاه فلسفۀ رادیکال من، مجموعه‌هائی از اندیشه‌رزی‌ها که تنها به تعبیر جهان یا تنها به تغییر جهان بپردازند - اگر امکان‌پذیر باشند -  فلسفۀ راستین نخواهند بود.

۱. تعبیر جهان: از شناخت تا معنایابی و معنادهی

تعبیر جهان، در معنای نخستین خود، ناظر به کنشگری نظریِ انسان در برابر واقعیت جهانی است که انسان در آن می‌زید، از محیط طبیعی پیرامون در تراز خُرد تا همۀ جهان هستی در تراز کلان، از جامعۀ پیرامون در تاز خُرد تا همۀ جامعۀ انسانی در تراز کلان. از سُقرات و افلاتون و اَرَستو تا بسا فیلسوفان امروزی در خاور و باختر و شمال و جنوب، از زرتشت در سیمای فیلسوف تا فارابی و بسا فلسفه‌ورزان دغدغه‌مند کنونی در ایران، همواره یکی از آماج‌های فلسفه، تعبیر یا تفسیر جهان در پرسش از چیستی و چرایی و چگونگی پدیدآیی و سیر دگرگونی آن در زمان و پیوند رویدادهای درون آن هم در بُرش زمانی ویژه هم در پویایی روندها  بوده است.
تعبیر تنها به معنای شناخت نیست. تعبیر به معنایابی در موضوع شناخت یا معنادهی به موضوع شناخت نیز می‌پردازد. ازاین‌رو تعبیر فلسفی جهان هم به معنای شناخت فلسفی جهان است هم به معنای معنایابی فلسفی در جهان یا معنادهی فلسفی به جهان.

[ادامه در فرسته‌ی پسین 👇]

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

-
                          فیلسوف کجا منفور است !


دلوز حق داشت که می گفت کار بزرگ فلسفه آفریدن معنا و مفهوم جدید است که مفاهیم کهنه را به چالش می طلبد . که این کهنه گی بیشتر تجلی اش در ساحت حکمرانان است که تمامت نبض یک جامعه را در سلطه دارند .
وقتی فیلسوف به جنگ حماقت زمانه اش می رود و رویاروی سلطه می ایستد ،
در چنین بسترِ پلشت است که فیلسوف باید منفور دیده شود !
جایی که زور و تحکم و فرمان هست .
نیچه بدین جهت است  که درکتاب " تاملات نابهنگام " در ص ۲۰۵ سرنوشت فیلسوف را را اینگونه تقریر می کند :
هر کجا جامعه ها ، حکومت ها ، دین ها و باورهای مردم قوی و خلاصه هر کجا زور و استبداد حکم می راند ، فیلسوف تنها در آن جا منفور است ، زیرا فلسفه به انسان سر پناهی می دهد که استبداد و زور نمی تواند بدانجا رخنه کند .آن جا مغازهُ هزار توی درونی و راه پرپیچ دل است ، چیزی که زورگویان را نگران می کند .
اما تبعات سنگین استبداد و راندن فیلسوف به خانهُ تنهایی اش ، زمانی سنگین تر می شود که در نگاه مردم به تعبیر نیچه در پرده ایی از بدفهمی ها گرفتار می شوند . نیچه  : و با هر قدرتی که آرزو کنند ، نمی توانند خود را از زیر پوشش ابرهای باورهای خطا ،‌مرزبندی های گمانی ، اعتراف های نیمه کاره و نیم بند ، سکوت توام با عفو و چشم پوشی تفسیر اشتباه آمیز مردم نسبت به کردار و رفتارشان بیرون آورند . به همین دلیل مالیخولیا ، بالای سرشان جمع میشود .
بنظر نیچه فیلسوف اگر با عقاید حاکم بر زمان موافقت کند و به وضوح انها را نفی نکند، که دیگر نفس فلسفیدنش به محاق می رود ، و این موافقت ، همداستانی با وضعیت مستقر خواهد بود  ، در این صورت او پیشاپیش مرده است . و فیلسوف ناگزیر تنها و تنهاتر می شود . انزوایی که جان فیلسوف ذره ذره می فرساید .
همچون دردی که نیچه از تنهایی - یان هوس - تراژدی وار یاد می کرد .
وقتی در قرن پانزدهم از جانب کلیسا محکوم به سوزاندن در آتش هیزم هایی بود که وقتی دید دهقانی ساده از روستایی شاید دور ، هن هن کنان ، هیزم بر پشتش خود را به میدان عربده ی و قضاوت کلیسا در شهر رسانده بود که در سوزاندن آن نافرمان که سرنوشتی همچون فیلسوفان منفور را داشت رقم می زد ، و در صواب اش سهیم باشد ،
و هیزم را بر آتش انداخت و یان هُوس چه می توانست بگوید جز اینکه :
آه ای سادگی مقدس .
اری این درد دو گانه ی فیلسوف است ، هم منفور از جانب مراکز قدرت ، هم بدفهمی مردمانش . و فیلسوفی تنها ، تنهاتر می شود در هزارتوی اندوه تنهایی .

علی - زاهدی

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

-نگاه فلسفه رادیکال به کنشی مثل نافرمانی مدنی و استراتژی‌های رفرومیستی چیست؟ و در قبال دو مقوله «اولویت» و «حق» جانب کدام‌یک را می‌گیرد؟

نگاه فلسفه رادیکال به کنش‌هایی مانند نافرمانی مدنی و استراتژی‌های رفرومیستی معمولاً بر پایه نقد ساختارهای موجود و تلاش برای تغییرات بنیادین استوار است. این فلسفه معمولاً به این باور است که تغییرات سطحی و اصلاحات جزئی نمی‌توانند به حل مسائل عمیق و ساختاری جامعه کمک کنند.

در مورد نافرمانی مدنی، فلسفه رادیکال به عنوان یک ابزار برای مقابله با ناعدالتی‌ها و نقض حقوق بشر تلقی می‌شود. نافرمانی مدنی به معنای عدم پیروی از قوانین ناعادلانه است و می‌تواند به عنوان یک واکنش به سیستم‌های سرکوبگر و غیرمنصفانه در نظر گرفته شود. در این راستا، نافرمانی مدنی می‌تواند به عنوان یک اقدام اخلاقی و سیاسی برای جلب توجه به مشکلات عمیق‌تر و نیاز به تغییرات اساسی در جامعه محسوب شود.

از سوی دیگر، استراتژی‌های رفرومیستی معمولاً بر اصلاحات تدریجی و تغییرات درون‌سیستمی تمرکز دارند. فلسفه رادیکال ممکن است نسبت به این رویکرد انتقاد کند و آن را ناکافی بداند، زیرا معتقد است که اصلاحات در بسیاری از موارد نمی‌توانند به عمق مشکلات ساختاری پاسخ دهند.

در مورد مقوله‌های «اولویت» و «حق»، فلسفه رادیکال معمولاً بر حق‌ها تأکید بیشتری دارد. این فلسفه می‌تواند اولویت را در زمینه‌های مختلفی قرار دهد، اما حق‌ها به عنوان اصول بنیادین انسانی و اخلاقی در مرکز توجه قرار می‌گیرند. در نتیجه، فلسفه رادیکال ممکن است جانب حق‌ها را بگیرد و بر ضرورت تحقق حقوق بشر، عدالت اجتماعی و آزادی‌های فردی تأکید کند.

به طور خلاصه، فلسفه رادیکال به نافرمانی مدنی به عنوان یک ابزار مؤثر برای تغییرات بنیادی نگاه می‌کند و ممکن است نسبت به استراتژی‌های رفرومیستی انتقاد کند. همچنین، این فلسفه معمولاً بر حق‌ها تأکید بیشتری دارد تا اولویت‌ها.
/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

شاهنامه، روایتی دیگر
جلسه ۴
دانشگاه زنجان، ٢۵ فروردین ١۴٠۴

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

🔈 درآمدی بر اندیشه‌ی کانتن میسو
سروش سیدی
جلسه اول (۲)

تابستان ۱۴۰۲

#رئالیسم_نظری
#میسو
@chaosmotics
/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

در جهانی که با بحران‌هایی در هم‌تنیده و چندلایه همچون تغییرات اقلیمی، پیشرفت‌های شتاب‌زده‌ی فناوری، نابرابری‌های اجتماعی فزاینده، و بحران‌های اخلاقی و معنایی مواجه است، بازگشت به عقل فلسفی نه یک انتخاب اختیاری، بلکه ضرورتی حیاتی برای بقا و زیست معنادار در قرن بیست‌ویکم است. عقل فلسفی در این‌جا به معنای توانایی تفکر نقادانه، نظام‌مند و اخلاق‌محور  که در برابر سطحی‌نگری و شتاب‌زدگی معرفتی، نوعی ژرف‌اندیشی و مسئولیت‌پذیری انسانی را ترویج می‌دهد.

یکی از مؤلفه‌های اصلی این نوع عقلانیت، توانایی در تفکر انتقادی است. در جهانی که اطلاعات به‌سرعت تولید و بازتوزیع می‌شوند، اما همزمان خطر اخبار جعلی، سلطه‌ی گفتمان‌های مسلط و بی‌تفاوتی نسبت به حقیقت فزونی گرفته، فلسفه نقشی کلیدی در آموزش شیوه‌های سنجش‌گرانه ایفا می‌کند. فیلسوفانی چون میشل فوکو با تحلیل نسبت میان دانش و قدرت، و یا یورگن هابرماس با دفاع از عقلانیت ارتباطی، نشان داده‌اند که چگونه عقل انتقادی می‌تواند در برابر سلطه و سرکوب ایستادگی کند و به بازسازی فضای عمومی کمک کنه.

در شرایطی که فناوری‌های نوین مانند هوش مصنوعی، ویرایش ژنتیکی و نظارت دیجیتال در حال بازتعریف مرزهای سنتی اخلاق هستند، عقل فلسفی بستری ضروری برا تأمل در پیامدهای اخلاقی این تحولات فراهم می‌آورد. فیلسوفانی مانند مارتا نوسبام و جان رالز با تأکید بر کرامت انسانی، عدالت و قابلیت‌های اخلاقی فرد، چشم‌اندازهایی برای بازاندیشی در مبانی حقوقی و ارزشی زندگی مدرن ارائه داده‌اند. پرسش‌هایی نظیر "آیا الگوریتم‌ها می‌توانند اخلاق‌مدار باشند؟" یا "عدالت توزیعی در عصر اتوماسیون چه معنایی دارد؟" بدون چارچوب‌های فلسفی قابل پاسخ‌گویی نیستند.

عقل فلسفی همچنین به بحران معنا و هویت در جهان معاصر پاسخ می‌دهد. در عصر شتاب و بی‌ثباتی، بسیاری از انسان‌ها با نوعی از خود بیگانگی وجودی مواجه‌اند. سنت‌های فلسفی اگزیستانسیالیستی، از کی‌یرکگور و هایدگر تا سارتر، نشان داده‌اند که انسان نیازمند بازاندیشی در معنای زندگی، مواجهه با مرگ، و تعیین جایگاه خویش در جهان است. این عقلانیت، نه در قالب نسخه‌های آماده، بلکه در قالب توانایی طرح پرسش‌های بنیادین، انسان را به مسئولیت‌پذیری در قبال هستی‌اش دعوت می‌کند.

عقل فلسفی می‌تواند در خدمت گفت‌وگوی بینافرهنگی و عبور از تعارضات ایدئولوژیک باشد. در جهانی که تنوع فرهنگی، دینی و ارزشی امری بدیهی است، فلسفه با تکیه بر گفت‌وگو، تفاهم و نقد متقابل، زمینه را برای همزیستی مسالمت‌آمیز فراهم می‌کند. نمونه‌ی این نگاه را می‌توان در آثار متفکرانی چون پل ریکور یا چارلز تیلور یافت، که بر اهمیت درک دیگری و روایت‌محوری در هویت‌سازی تأکید دارند.

عقل فلسفی نه صرفاً ابزاری نظری، بلکه ضرورتی عملی برای مواجهه‌ی ژرف، سنجیده و انسانی با واقعیت پیچیده‌ی عصر ماست. جهانی که بدون بازاندیشی در ارزش‌ها، معناها و ساختارهای بنیادین‌اش، محکوم به تکرار بحران‌ها و از خودبیگانگی خواهد بود.
Javer

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

زمان، حضور و بت‌های نوین – بخش دوم منتشر شد!

در ادامه‌ی مقاله‌ی قبلی‌ام درباره‌ی «زمان، حضور و بت‌های نوین»، این بار با نگاهی عمیق‌تر به سراغ مقایسه‌ای کم‌سابقه میان گفتمان حقوندی و نظریه‌های سه متفکر بزرگ قرن بیستم رفته‌ام: مارسل پروست، مارتین هایدگر و ژان‌پل سارتر.

در این بخش، تلاش کرده‌ام نشان دهم چگونه «زمان»، اگر از بستر اصالت و حقوندی تهی شود، به ابزار بت‌سازی نوین تبدیل می‌شود — و چگونه در گفتمان حقوندی می‌توان از زمان، حضوری راستین و آزاد ساخت.
اگر به فلسفه، هستی‌شناسی، معنای حضور، یا حتی نقدی بر شتاب‌زدگی عصر مدرن علاقه‌مند هستید، این مقاله را از دست ندهید.
ایمان فلاح

#فلسفه #زمان #گفتمان_حقوندی #پروست #هایدگر #سارتر

/channel/haghvand/860

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

The Relation between Philosophy and Cinema
A Research Based on Gilles Deleuze’s Cinematic Philosophy.
مهرداد پارسا خانقاه
علی فتح طاهری
@marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش از خانم دکتر زهرا قزلباش
درگروه آکادمی فلسفه مارزوک

/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

چرا گفتید انتقاد نیچه به افلاطون اشتباه بود؟؟

دین مسیحیت، اونچه که عیسی ناصری مروج اون بود، با مسیحیتی که با فلسفه و عرفان پیوند خورد بسیار متفاوت بود... به زعم من انتقاد نیچه به جا بود.
نقد نیچه رمانتیک هست و آنچه مسلم هست تاثیر رواقی گری در چرخش های عقیدتی از فلسفه افلاطون است. الهیات افلاطون عقلانی بود. آنچه نیچه می گوید افلاطون را به الهیات آسمانی پیوند می زند. که البته خیلی هم بیراه نیست. بخصوص با ترکیب سقراطی، و نظر نیچه هم بیشتر روی سقراط است.

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش از خانم دکتر زهرا قزلباش
درگروه آکادمی فلسفه مارزوک

/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

دلیل این تاثیر و تاثر سیاست در فلسفه چه بوده است؟؟

با فتح میلتوس توسط امپراطوری هخامنشیان، فلسفه به آتن و الئا منتقل شد.

شما هم در این کنفرانس و هفته پیش به تاثیر سیاست در فلسفه اشاره کردید.

پاسخ :نکته مهم این است که وحدت یونانی بعد از این فتوحات بهم خورد. خب ما بعد اسکندر با سه حکومت بزرگ مقدونیه در یونان، سلوکیه در ایران و بطالسه در مصر روبرو هستیم.
که هر سه شکست خوردند و بعدها یونان و مصر تحت لوای امپراطوری روم قرار گرفت و ایران به دست اشکانیان و سپس ساسانیان افتاد.

گسترش قلمرو یونانی و افزایش حجم مراودات بین المللی یونانیان و آشنایی با سرزمینهای جدید باعث درهم شکستن یونان واحد با تمام ایده ها و ایدئالهایش  شد.

آشنایی با چیزهای جدید خودبخود راه را به گریز از وحدت و تمرکزگرایی باز می کند. باعث پویایی و چرخش تفکر می شود و نوعی گشودگی در انسان ایجاد می کند.

درواقع مرگ سوژه و مولف اول  در همین نقطه رخ داد و میراث یونانی که خود برگفته از مواریث برخی تمدنهای پیشین بود، توسط فتوحات و قلمروهای جدید امپراطوری مقدونی و نیز خود یونانیان  به اشکال مختلف تعبیر و تفسیر شد.

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش از خانم دکتر زهرا قزلباش
درگروه آکادمی فلسفه مارزوک

/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

ما در آغاز فلسفه در یونان تعارض بین فلسفه و اسطوره را داریم و نبرد بر سر استقلال انسان از خدایان است ،
اما از آغاز هلنیسم هر چه به جلو می رویم مسیر خرد ورزی با تلفیق رواقی گری ، گنوسیسم وو..  گونه ای پیش  رفت  که انسان استقلال خود را از دست می داد و دوباره انکار عصر خدایان و ایمان فرا رسیده بود .
چرا فلسفه دست خوش چنین تغییر شده است ؟
آیا علت این چرخش در خود فلسفه بود یا در روش های تحمیلی بر فلسفه ؟
یا اراده و میل سیاسی به این چرخش دامن زد؟

پاسخ:به نظر من، ما اول باید به ظرفیتهای ممکن تفکرات فلسفی توجه کنیم. ما با دو تفکر بزرگ روبرو بودیم:

افلاطون
ارسطو

که مکاتب بزرگی چون فیثاغوریان هم در این دو هضم شده بودند.

نقاشی معروف رافائل با عنوان  مکتب آتن به خوبی نشان می دهد که هر دو فلسفه نابسندگی داشتند و مطلق نبودند.

همین خود زمینه تفسیرهای مختلف و البته دلخواه از آنها را فراهم کرد.

ضمنا دقت کنیم که سرزمینهای فتح شده انواع مختلف باورها از شمن و جادو گرفته تا مذهب و باورهای عامه و طبیعی را داشتند و برای انواع مختلف سلیقه ها، انواع باور  وجود داشت.
انگیزه های درونی متفکران هم بی تاثیر نبوده است. مثلا یامبلیخوس خیلی به دمون ها و فرشتگان و نسوک مذهبی علاقه داشت و همین باعث شد افلاطون و نوافلاطونی گری را به سمت علایق خود منحرف کند و خیلی های دیگر بهمین ترتیب.


ضمن اینکه با ظهور تکثرگرایی در قلمروهای یونانی، اشرافیت تفکر هم از بین رفت و فلسفه به دست دیگر طبقات افتاد.

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

🔻 آکادمیِ فلسفه‌ی مارزوک تقدیم می‌کند...

🔹 درسگفتار :آشنایی با مکتب فلسفی اسکندریه
"نشست دوم"

🔸 زهرا قزلباش
دکتری فلسفه غرب

🕒 زمان: چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت ماه،۱۴۰۴

ساعت ۲۲ بوقت تهران

کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پوزخندها توقیف نمیشوند!تعلیق و اخراج و اعدام هم!(بخش سوم)

فاطمه علمدار

باران است.مردم در صف پلیس امنیت اخلاقی ایستاده اند.صف مدام طولانی تر میشود.برای هم تعریف میکنند از اینکه چرا اینجا هستند.با هم میخندند.با هم لعنت میکنند.با هم تحلیل میکنند.با هم تعجب میکنند تا وقتیکه بتوانند بروند داخل.دخترک وارد می‌شود.زن چادرپوشی که نشسته میگوید با آن کت نمی‌توانی وارد شوی.باید تا زانو باشد.دخترک میگوید مشکلتان همین ده سانت است؟فایده ای ندارد.قدرت مطلق دلش نمی‌خواست او را با این کاپشن بپذیرد.آمد بیرون.همسرش مدارک را گرفت و رفت داخل ساختمان.باران می آمد.یک پلیس با جلیقه ضد گلوله و کلاه و اسلحه کنار موتوری ایستاده بود.دخترک نگاهش کرد و آمد به ماشین کناری پلیس تکیه داد.همدیگر را نگاه کردند.دختر دیگری آمد.کلافه با موبایل حرف میزد و دنبال چاره بود برای آزاد کردن ماشینش.او را هم راه نداده بودند به خاطر کاپشنش.آمد در نزدیکترین فاصله به پلیس و اسلحه اش ایستاد و حرف که میزد پلیس را نگاه می‌کرد.اسلحه انگار یادشان می انداخت چه ها پشت سر گذاشتند که الان اینجا هستند و از اینجا بودنشان هم راضی اند...
دخترک دیگری با موهای بلوند و پرسینگهای متعدد از دور آقای پلیس گویان آمد به سمتش.دختران همدیگر را نگاه کردند و‌خندیدند.دخترک پیرسینگی با عشوه گفت آقای پلیس،پلیس +۱۰ کجاست؟پسرک گفت نمی‌دانم. دخترک گفت:وا مگه شما پلیس نیستین؟پسرک گفت مگه شما شهروند نیستین و دختران خندیدند و پسرک هم.برای لحظه ای پلیس نبود انگار.دخترک گفت چه قد لباست باحاله و آمد به سمت دخترک دیگر و گفت دستور ماشین رو دادن.باید برم پلیس+۱۰ ولی بلد نیستم.دخترک پرسید با همین کت راهت دادن تو؟کت مشکی جلوبازی پوشیده بود تا زیر باسن با شلوار مشکی.دخترک پیرسینگی خودش را نگاه کرد و گفت وا مگه چمه؟این پوشیده ترین لباسمه و خندیدند.دخترک گفت آخه منو با این کاپشن راه نداد.دخترک پیرسینگی متفکر گفت شاید چون شلوار من مشکی بود گیر نداد و‌ دخترک به خودش نگاه کرد که جین سورمه ای به پا داشت...شاید...و لحظه ای سکوت شد.انگار هر دو یادشان رفت به همه وقتهایی که نفهمیدند چرا، ولی تذکر شنیدند و ارشاد شدند و ترسیدند...پسرک گفت در عوض یادتون میمونه رنگ موهاتونو به رخ نکشین و آنقدر صدایش و جمله اش کودکانه بود که دخترها تصمیم گرفتند بخندند به جای عصبانیت و با هم گفتند:نهههه باباااااااا، چی فکر کردین؟
چند دقیقه بعد پلیس دیگری از ساختمان آمد بیرون و پسرک ازش پرسید درست شد؟پلیس دیگر گفت،نه!باید یه هفته بخوابه ماشین و از زنی که جای مادرش بود معذرت خواست که نتوانست کاری کند.پسرک و دوستش،با تجهیزاتشان سوار موتورشان شدند و درحالیکه زن مادرانه دعایشان میکرد،رفتند...
همسر دخترک آمد.باید میرفتند در سالنی تا دستور ترخیص صادر شود.اینجا ورود مردها ممنوع بود!مردی با عصبانیت گفت حموم زنونه است انگار که ما نباید بیایم تو!پیرمردی خسته روی صندلی اتاقک نشسته بود که از باران در امان باشد.مامور پلیس کلافه التماسش میکرد بیاید بیرون.میگفت من را توبیخ میکنند...زنی که انگار همان لحظه دخترک ارث پدرش را جلوی چشمش خورده بود مدارک دخترک را گرفت و گفت یک ساعت دیگه پلیس+۱۰.
پلیس+۱۰شلوغ بود و هجوم مراجعین برای گرفتن خلافی خودرو کار بقیه مراجعین را هم مختل کرده بود.خلافی ماشین را دادند و گفتند نمیشود اینترنتی پرداخت کرد و کارت کشید،باید بروید از عابربانک ملی پرداخت کنید و قبض کاغذی اش را بیاورید.بعد در صف ترخیص بمانید و بعد منتظر بمانید که هزینه پارکینگ برایتان پیامک شود و‌ آن را هم باید از عابربانک واریز کنید به شماره کارتی که بهتان داده شده و بعد هم بروید پارکینگی که آدرس داده اند و هزینه جرثقیل را کارت بکشید و تمام.
پارکینگ شلوغ بود.۱میلیون و ۳۰۰هزار تومان هزینه جرثقیل دادند.از زنی که خودش ماشینش را آورده بود پارکینگ هم۳۰۰هزارتومان جریمه خواب جرثقیل گرفتند به جایش! دوطبقه در تاریکی به زیرزمین فرورفتند.ماشینها در فشرده ترین حالت ممکن پارک شده بودند.با نور چراغ قوه موبایل بالاخره ماشینشان پیدا شد.کارگر پارکینگ چند ماشین را جابه جا کرد تا ماشین دخترک خارج شود.گفت روزی۳۰۰ماشین می آید و ‌میرود.دخترک حساب کرد...فقط همین یک پارکینگ ماهی بیش از ۹میلیارد درمیآورد....اقتصاد حجاب....
از پارکینگ که بیرون رفت شب شده بود.هنوز باران می آمد.دلش خواست"به خاک سرخ ایران قسم" را گوش کند که دانشجویان دانشکده موسیقی خوانده بودند...صدای جوانشان هربار چنگ می انداخت به قلب دخترک...چند نفرشان الان تعلیق شدند؟چند نفر تبعید؟چند نفر زندان...
به خاک سرخ ایران قسم
به عصمت این عصیان قسم
به اشک کُرد از بغض بلوچ
به غیرت هم‌رزمان قسم
که می‌دمد سپیده‌دم دوباره بر فراز ایران من
چو بشکند طلسم شب
دوباره می‌شود وطن، این وطن...
@fsalamdar63
#پوزخندها_توقیف_نمیشوند
@marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

رادیکال کسانی هستند که اندیشه های تند و سخت و ریشه‌ای را در بهبود جامعه خواهانند و دگرگونی‌های بنیادی را در امور سیاسی و اقتصادی و اجتماعی طلب می‌کنند( البته گروهای چپ گرا وراست گرا  را هم رادیکال می‌گویند)  آیا فلسفه در ایران در این راستا اکتیو است ؟آیا استادان فلسفه در دانشگاه‌ها توان تدریس فلسفه ی رادیکال را دارند ؟

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

[ادامه‌ی فرسته‌ی پیشین 👆]

۲. تغییر جهان: کنش، اراده و پراکسیس

در برابرِ تأمل نظری، کنش چونان فاعلیت و اراده‌ورزی در برابر واقعیت تفسیرپذیری تعریف شد که با کنشگری انسان تغییرپذیر نیز هست. در اندیشه‌های رادیکال سدۀ نوزدهم و سدۀ بیستم تغییر جهان وظیفۀ اصلی فیلسوف شمرده شد، چنان که در هر فلسفۀ رادیکال امروز و آینده  نیز چنین است.
ولی در نخستین نگاه بسا فیلسوفان بوده‌اند که همواره دغدغۀ کاربست اندیشه‌ها و انگاره‌های خود را در جامعه برای دگرگونی داشته‌اند. هم چند تن از فیلسوفان پیشاسقراتی که به فیلسوفان گیتی‌شناس آوازه یافته‌اند دغدغۀ تغییر جهان را داشته‌اند هم می‌توان فلسفۀ سُقرات-افلاتون را برایند همۀ دغدغه‌های فلسفه‌ورزی یونانی دانست که در آن تغییر جهان چنان ارجمند است که برجسته‌ترین کتاب افلاتون (دولتشهرداری یا کشورداری یا، بر پایۀ ترجمۀ لاتینی فرنام آن، جمهوری) از زبان سقرات با پرسشگری از دادگری (dikaiosúnē) آغاز می‌شود، و فرنام آن (Politeia) که برگرفته از «پولیس» به معنای «دولت‌شهر» است به دیسۀ حکومت و حقوق شهروندان اشاره دارد.

۳. پیوند میان تعبیر و تغییر: تقابل یا تعامل؟

پرسش بنیادین این است: آیا تعبیر و تغییر در فلسفه‌ورزی دو راه جدا از هم و حتی در کشمکش با هم‌اند؟ یا می‌توان، و حتّا باید، آن‌ها را همبسته یا متلازم، لازم و ملزوم یک‌دیگر، چونان دو رویۀ یک سکّۀ یگانه دانست؟

۴. فلسفۀ رادیکال

فلسفۀ رادیکال – آن گونه ‌که من آن را در می‌یابم یا به آن باور دارم - همواره آهنگ فراتر رفتن از این دوگانگی را دارد.
در این نگرش تعبیر جهان تنها درنگریستن منفعلانۀ جهان نیست، بلکه خود گونه‌ای کنشگری است؛  و تغییر جهان، اگر بی هیچ تعبیری، به‌ویژه تعبیری هر چه راستین‌تر به معنای برخورداری از شناختی در انطباق هر چه بیشتر با واقعیت، باشد، همانا حرکتی در آشوب است که پیامدش همواره آشوب یا استبداد سرکوب‌کنندۀ آشوب است. به‌راستی هر تعبیر راستین جهان دربردارندۀ امکان تغییر جهان است، و هر تغییر راستین  جهان بر تعبیر راستین  جهان استوار است.
اینک اگر فلسفه را چونان کلیتی با حجم تعین‌نایافته و بی هیچ مرزی در جهان بی‌کران اندیشه بنگریم که همواره در تاریخ خود در دگرگونی و نمایشگری سویه‌های گوناگون خود بوده است و خواهد بود، درمی‌یابیم که همواره هم به تعبیر جهان پرداخته است هم به تغییر جهان، هر چند بیشتر چنین بوده است که بیشترین شمار فیلسوفان «ظاهراً» تنها درگیر تعبیر جهان بوده‌اند، و شمار اندکی از آنان «ظاهراً» تنها دغدغۀ تغییر جهان را داشته‌اند.

افلاتون -  چه آن‌گاه که به امید تغییر جهان با یاری یک خودکامه به سیسیل رفت و چه آن‌گاه که از تغییردهی مستقیم جهان در عمر خود ناامید شد و آکادمی را بنیاد گذاشت - همواره به سیاست می‌اندیشید و همان برجسته‌ترین کتاب او که با پرسش از دادگری می‌آغازد برجسته‌ترین اندیشه‌های مابعدالطبیعی او را در چارچوب تعبیر جهان عرضه می‌دارد.

هم خود افلاتون هم شاگرد برجسته‌اش ارستو، که برجسته‌ترین فیلسوفان همۀ تاریخ فلسفه تاکنون در تعبیر جهان‌اند، سیاست را، چونان بخشی یا سیمائی از فلسفه که عهده‌دار تغییر جهان است، برایند فلسفه‌ورزی و برترین بخش فلسفه و تاج فلسفه می‌دانستند.

من با باور و پایبندی به «فلسفه چونان کنش آگاهانۀ رهایی‌بخش»،  برنهاد یازدهم در بارۀ فوئرباخ را فریاد این افسوس  مارکس می‌دانم که شماری از فیلسوفان چشم بر سرشت راستین فلسفه بسته بودند و بر این گمان بودند که فیلسوفان در برج‌های عاج نشسته و چنان غرقۀ تماشای جهان و فهم آن‌اند که نه مجال فرود آمدن بر زمین را دارند نه اجازۀ آن را.

من سخن مارکس را بیشتر یک هشدار و یادآوری می‌دانم زیرا هر کس، با هر گونه داوری در بارۀ مارکس و مارکسیم، اگر منصفانه به تاریخ فلسفه بنگرد او را برجسته‌ترین نمونۀ فیلسوفی می‌داند که در فلسفۀ او - با هر چند و چون پذیرفتنی یا ناپذیرفتنی - نظر و عمل، تئوری و پراکسیس، و تغییر جهان و  تعبیر جهان پیوند ناگسستنی دارند، و حتّا از بیشترین تناظر یک به یک در تاریخ فلسفه برخورداراند.

#تعبیر_جهان
#تغییر_جهان
#فلسفۀ_رادیکال
#رهایی‌بخشی_فلسفه
#افلاتون
#ارستو
#مارکس
#تز_یازدهم_دربارۀ_فوئرباخ
#موسی_اکرمی
#فلسفه_از_تعبیر_جهان_تا_تغییر_جهان
/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

-اساسا نگاه فلسفه رادیکال به رفرم چیست؟ اساسا آیا مکاتب فلسفی همچون آنارشیسم را می‌توان ذیل دسته فلسفه رادیکال قرار داد، وقتی حتی فمینیسم و سوسیالیسم امروز نیز به نوعی در چارچوب پذیرش یک قاعده دیپلماتیک همچون دولت بازتعریف شده‌اند؟

فلسفه رادیکال به طور کلی به نقد عمیق و بنیادی از ساختارهای موجود اجتماعی، اقتصادی و سیاسی می‌پردازد و معمولاً به دنبال تغییرات اساسی و ریشه‌ای است. در این زمینه، نگاه به رفرم در فلسفه رادیکال معمولاً منفی است، زیرا رفرم‌ها را به عنوان تلاش‌هایی برای اصلاح سیستم‌های موجود می‌بیند که ممکن است به حفظ یا تقویت این سیستم‌ها منجر شود. به عبارت دیگر، رفرم به جای ایجاد تغییرات بنیادین، ممکن است تنها به تغییرات سطحی و ظاهری منجر شود و در نتیجه، تضادهای اصلی و ساختاری را نادیده بگیرد.

در مورد آنارشیسم، می‌توان گفت که این مکتب فلسفی نیز در زمره فلسفه‌های رادیکال قرار می‌گیرد. آنارشیسم به دنبال حذف دولت و ساختارهای سلسله‌مراتبی است و بر آزادی فردی و خودمدیریتی تأکید دارد. آنارشیست‌ها معمولاً به نقد شدید از نظام‌های سیاسی و اقتصادی موجود می‌پردازند و به دنبال ایجاد جوامع غیرمتمرکز و خودگردان هستند. این رویکرد با فلسفه رادیکال همخوانی دارد، زیرا هر دو به دنبال تغییرات بنیادی و ریشه‌ای در ساختارهای اجتماعی هستند.

اما در مورد فمینیسم و سوسیالیسم، باید گفت که این مکاتب در دهه‌های اخیر به نوعی با واقعیت‌های سیاسی و اجتماعی موجود سازگار شده‌اند و برخی از آنها به پذیرش دولت و نهادهای موجود روی آورده‌اند. این تغییرات ممکن است باعث شده باشد که برخی از فمینیست‌ها و سوسیالیست‌ها به جای انحلال کامل ساختارهای موجود، به دنبال اصلاح آن‌ها باشند. با این حال، همچنان درون این مکاتب، جریان‌های رادیکالی وجود دارند که بر تغییرات بنیادین تأکید دارند و به نقد عمیق ساختارهای سلطه ادامه می‌دهند.

به طور کلی، می‌توان گفت که فلسفه رادیکال به دنبال تغییرات اساسی است و مکاتب مانند آنارشیسم بخشی از این فلسفه را تشکیل می‌دهند. در حالی که فمینیسم و سوسیالیسم ممکن است در برخی جنبه‌ها به سمت پذیرش اصلاحات حرکت کنند، اما هنوز هم می‌توانند عناصر رادیکالی را در خود داشته باشند که بر تغییرات بنیادین تأکید دارند.

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

۲-در چارچوب فلسفه رادیکال کنشی مثل نافرمانی مدنی که به نوعی پذیرش سیستم کلی قانون‌گذاری و تلاش برای اصلاح و تغییر برخی از قوانین آن است، چگونه دسته‌بندی می‌شود
این مفهوم «شورش منطقی» که از آن به ذات راستین فلسفه رادیکال تعبیر شده است، چگونه شورشی است؟ اساساً در فلسفه رادیکال چه ارتباطی میان منطق و مفهومی مثل شورش برقرار است؟
در چارچوب فلسفه رادیکال، نافرمانی مدنی به عنوان یک کنش اعتراضی و انتقادی در برابر سیستم‌های قانونی و اجتماعی موجود تلقی می‌شود. این نوع کنش به معنای پذیرش کلیت سیستم نیست، بلکه به عنوان یک واکنش به ناعدالتی‌ها و قوانین ناعادلانه در نظر گرفته می‌شود. در واقع، نافرمانی مدنی می‌تواند به عنوان یک «شورش منطقی» تعبیر شود، زیرا هدف آن جلب توجه به مشکلات ساختاری و تلاش برای تغییرات بنیادی است.

مفهوم «شورش منطقی»

شورش منطقی به معنای استفاده از عقلانیت و استدلال در راستای انتقاد از نظام‌های موجود و تلاش برای تغییر آن‌هاست. این مفهوم به این معناست که نافرمانی مدنی نه تنها یک عمل احساسی یا انفعالی نیست، بلکه بر پایه استدلال‌های منطقی و اخلاقی شکل می‌گیرد. در اینجا، شورش به معنای مخالفت فعال با وضع موجود است، اما این مخالفت باید مبتنی بر دلایل منطقی و مستند باشد.

ارتباط میان منطق و شورش در فلسفه رادیکال
در فلسفه رادیکال، منطق و استدلال به عنوان ابزارهایی برای تحلیل و نقد ساختارهای اجتماعی و سیاسی مورد استفاده قرار می‌گیرند. این فلسفه بر این باور است که هر گونه تغییر بنیادین نیازمند یک تحلیل عمیق از شرایط موجود و دلایل ناعدالتی‌هاست. بنابراین، شورش نه تنها یک عمل فیزیکی یا سیاسی، بلکه یک عمل عقلانی است که هدف آن ایجاد تغییرات معنادار و پایدار در جامعه است.
به طور خلاصه، نافرمانی مدنی در فلسفه رادیکال به عنوان یک عمل شورشی منطقی دیده می‌شود که بر پایه استدلال‌های اخلاقی و اجتماعی شکل می‌گیرد. این نوع شورش نه تنها به دنبال تغییر قوانین خاص است، بلکه به دنبال نقد و تغییر ساختارهای عمیق‌تر و ناعادلانه‌ای است که موجب بروز این قوانین شده‌اند.

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

شاهنامه، روایتی دیگر
جلسه ۵
دانشگاه زنجان، ٢۵ فروردین ١۴٠۴

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

شاهنامه، روایتی دیگر
جلسه ۳
دانشگاه زنجان، ٢۵ فروردین ١۴٠۴

/channel/marzockacademy

Читать полностью…
Subscribe to a channel