marzockacademy | Unsorted

Telegram-канал marzockacademy - آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

10921

کانال فلسفه وهنر مارزوک

Subscribe to a channel

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

شاهنامه، روایتی دیگر
جلسه ۳
دانشگاه زنجان، ٢۵ فروردین ١۴٠۴

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

شاهنامه، روایتی دیگر
جلسه ١
دانشگاه زنجان، ٢۵ فروردین ١۴٠۴

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش از دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک

/channel/marzockacademy
یک آدم کش حرفه ای، تنها از کشتن لذت میبره... برخی تحقیقات روانشناسی نشون دادن که برخی افراد میل به خشونت دارند و این قضیه ژنتیکی هست... یعنی نه تنها از عمل خشونت آمیز آسیب نمیبینند بلکه نیاز به انجام اون دارند... مثلا افرادی وجود دارند که از رفتار خشونت آمیز پشیمون نمیشن و اگر آزادی داشته باشند... بیشتر این عمل رو انجام میدهند.

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش از دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک

/channel/marzockacademy
بحث امروز منو یاد کتاب توتم و تابوی فروید انداخت.‌ در بحث تابو، فردی که عمل مخالف توتمیسم رو انجام میده، خودش به تابو تبدیل میشه.
اینجا هم سوژه خودمختار عمل غیر اخلاقی تبدیل به شر میشه گویا... مثلا فردی که تجاوز انجام داده، شرور محسوب میشه و باید مجازات بشه تا این عامل شر از وی زدوده شود.


پاسخ :چه یادآوری جالبی بله همینطوره ولی یه فرقی وجود داره که البته بیشتر یجور مسئله و ابهامه اون هم اینکه اینجا از قبل تابو ها مشخصه که خب طبق توتم ها تعیین میشه
در اینجا موضوع انسان شرور طبق کدام شر از پیش تعیین شده شرور محسوب میشه؟ اگر طبق خیر و در تقابل با اون شر مشخص میشه پس هر نوع عمل نادرست و خطا شر خواهد بود ولی اونوقت عامل شر یعنی انسان شرور اگه خیر انجام بده چی؟ باز هم شرور محسوب میشه؟ مثلا کانت معتقده چون اراده اخلاقی مهمه فرد شرور که اراده و میل شر داره حتی با وجود انجام عمل خیر (طبق تعریف) باز هم شروره

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش از دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک

/channel/marzockacademy
نظر شما چیست در
مورد پاسخ لایب نیتس و فلاسفه ای که چنین رویکردی دارند؟؟

آیا صورت مسئله رو پاک نمیکنند؟؟

اگر سیل و زلزله و فقر و جنگ رو در نظر بگیریم، همواره شر بیش از خیر بوده و هست.

به نظر من پاسخ لایب نیتس پاک کردن صورت مسئله است چون پاسخ قانع کننده ای به مسئله شر و خلقت خداوند ندارد.

پاسخ :یه موضوعی اینجا مطرحه و اون هم علل موقعی هستش، یعنی هر رویدادی در زمان و مکان مشخص خودش طبق شرایط موجود و با تحقق عللش اتفاق میفته پس شرایط زمینه ای تعیین کننده هستن در رویدادی که پیش میاد و اگه عوامل زمینه ای تغییر کنن نتیجه رویداد متغیر خواهد بود. این ویژگی هماهنگی ساختاری در جهان و رویدادهای اون هستش که لایب نیتس ازش استفاده کرده و معتقده امور طبق هماهنگی زمینه ای با هم پیش میان و این هماهنگی از پیش تعیین شده یعنی دخالت موقعی و آنی خدا در اونها عامل تعیین کننده نیستش
پس سیستم داره کار می کنه و حالا اگه اجزائش از جنبه هایی با هم هماهنگ نباشن از جنبه های دیگه ای با هم هماهنگن یعنی زلزله مثلا از جنبه ای نوعی ناهماهنگی با شرایط زندگی ما انسانهاست ولی از جنبه دیگ هماهنگ با رویدادهای دیگه اتفاق میفته و ...
خب این توضیح قابل تامله ولی ضرورتا یک عامل تعیین کننده در ایجاد هماهنگی رو اثبات نمی کنه یعنی هماهنگی اگر چه وجود شر رو تردیدآمیز میکنه ولی وجود خدا رو هم اثبات نمی کنه

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش از دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک

/channel/marzockacademy

آیا می‌توان شر اخلاقی را صرفاً بر اساس عملکرد مغز و سازوکارهای زیستی روانی فاعل توضیح داد، یا برا درک کامل شرارت باید به مفاهیم هنجاری و فراطبیعی فراتر از علم تجربی هم متوسل شد؟


پاسخ :شر در محدوده معنابخشی انسانی فهمیده می شود و هر سیستمی با تعین مشخص خود مفهوم و معنای خود را دارد یعنی شما سیستمی را یا عملکرد سیستماتیکی را شر نمی نامید همینجاست که سوال پیش می آید که اینکه شخصیت بک انسان شر است یعنی چه؟ آیا منظور باورها، نگرش ها و تصمیمات شناختی اوست؟ احساسات یا عواطف و امیال ارادی و غیرارادی او؟ ایا شرارت در حوزه عواطف است یا عقل؟ و ...

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش از دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک


آیا چنین تعریفی از شر، ما را گرفتار نوعی ذات‌گرایی نمی‌کند؟

/channel/marzockacademy

بله هر معیار یا تعریف ایجابی برای شر دامنه معنای اون رو محدود و مشخص می کنه و بله به نوعی ذات گروی در معنا می تونه منجر بشه
ولی یه موضوعی هم هست و اون اینکه شر اگر امر زمینه مند در نظر گرفته بشه و به طور مشروط با ویژگی های زمینه مند و ساختاری تعریف و تعیین بشه دیگه بحث ذات گروی نیستش بلکه تعیین حدود معنایی دامنه معنای گسترده شر مدنظر هستش یعنی با چندمعنایی ساختاری شر در یک شبکه معنایی مشخص منسجم‌ مواجه هستیم
مثل مثالی که برای تقابل شر و آسیب گفتیم در تعیین میزان آسیب‌پذیر بودن یک عمل برای اینکه به عمل شرورانه تبدیل بشه پس اینجا عمل ذاتا شر نداریم بلکه آسیب معطوف به شر داریم

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش از دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک

/channel/marzockacademy

آیا شر به‌واسطه‌ی فاعلِ آن شر است، یا ذاتاً و مستقل از فاعل نیز می‌تواند وجود داشته باشد؟


پاسخ :خب درباره فاصله مفهومی گناه و شر و خطا مهمترین موضوع همین معنای ذاتی شر هستش و معیار شرارت مدنظر هستش
گناه شرارتی هستش که بر اساس ضوابط و روابط مشخص تعیین شده یعنی بعضی وقتها عملی که ظاهرا هیچ شرارت و خطای ایجابی به همراه نداره گناه محسوب میشه چرا که بر خلاف ضوابط دینی و الهی هستش
اما درباره شرارت و نادرستی موضوع این هستش که چیزی خطا رو به شر تبدیل میکنه؟ آیا نیت عامل اخلاقی هستش یا نتیجه عمل او مهمه؟ ضمن اینکه این سوال زمانی مطرحه که شما برای شر معنای ایجابی تعیین می کنین و صرفا به طور سلبی عدم خیر یا درستی رو شرارت تعریف نمی کنین

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

🔻 آکادمیِ فلسفه‌ی مارزوک تقدیم می‌کند...

🔹 درسگفتار : "مرور مختصر مفهوم شر در فلسفه"
                     " نشست چهارم"

🔸 با حضور: دکتر سارا قزلباش
                 دکترای فلسفه دین

🕒 زمان: دوشنبه  ۲۹ اردیبهشت ماه، ۱۴۰۴
ساعت ۲۲ بوقت تهران    


❣️ از همراهی شما سپاسگزاریم...

🔗  لینک حضور:

/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

کانال دکتر سارا قزلباش
/channel/metahistorical

کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

به مثال جنگل در اینجا اگر دقت کنیم نسبت جبرِ متفاوت او را که به خاستگاه درون زای انسان بر می گردد بدست مان میاد
و کجاها حد کنش یک فرد است
این توان یا قدرت چقدر کارکرد دارد و برآمدنش منوط به خود بودن آن قدرت درونی ست ، اما پس جبر کجاست ،؟
در حدهایی که یا مرزهای گذر ناپذیری که در برابر کنش سوژه بر می کشد
جبر در واقع برای اسپینوزا ، خرد خرد عمل می کند
جبر بزرگ از درون سوژه باید برخیزد ، که باوری داشته باشد که در جهان هیچکاره است !
اما سوژه ی اسپینوزایی با گفتمان کناتوس و ویرتوی ( نهفتگی ) خود ، نشان می دهد که دارای اراده و تصمیم است
علی زاهدی

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش از جناب زاهدی در گروه آکادمی فلسفه مارزوک

/channel/marzockacademy
به مفهوم کمال دقیق شوید
کسی که کمال را اینگونه می فهمد در آن صورت نمی تواند تاریخ گرا و به تبع آن جبر گرا باشد
اتفاقا جبر گرا نبودنش هست که دلوز را بسوی او می کشاند

پاسخ-می دانیم که در جبر گرایی چقدر مفهوم " مرگ " برجسته است و بدان اندیشیده میشود

قضیه ۶۷ بخش چهارم اخلاق - اسپینوزا ) درباره انسان آزاد و مرگ :

انسان آزاد کمتر از هر چیزی دربارهُ مرگ می اندیشد و حکمت وی تامل دربارهُ مرگ نیست ، بلکه تامل دربارهُ حیات است .
برهان : انسان آزاد یعنی کسی که فقط طبق احکام عقل زندگی می کند ،
تحت تاثیر ترس از مرگ نیست .

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

۴-
          - چیزها همان بدن هستند - ( کجا یک کنش متوقف می شود ؟ )


دُلوز این نسبت های کمتر طرح شدهُ دنیای در عین حال عمیق و جدی انسانها را به چالش می کشد ، و یکی از کارهای فلسفه همین است ، کندوکاو جهان های پر رمز و راز و انکارشده و منکوب .
مساله در آن است که حد کنش ها کجاست ؟
آیا همچون افلاطون به - نفس ناب - متوسل می شویم که آخر بگوییم این نفس ناب است که ایدهُ ناب را درک می کند ؟
و بدینسان به این نتیجه می رسیم که " هیچ چیز جسمانی یی در کار نیست ؟
اما دلوز می پرسد : اما آیا این نفس ناب که ایده را درک می کند ، با چشم این کار را می کند یا ، در عوض ، با حس لامسه ؟ در این صورت ، لامسه و نیز چشم باید کاملا معنوی باشند .این چشم یک چشم سوم است .
نکتهُ تامل برانگیز دلوز در آن است که بگوید - نفس ناب همان قدر چشم است که حس لامسه است و در نسبت با ایده ها قرار دارد .....
این نخستین شیوهُ فهم از حد - خطِ کناره نما است .
که در بررسی های بعدی او ملاحظه می کند که مدتها بَعدِ افلاطون ، رواقیون ، ادراک او را به پرسش و نقد می گیرند ، رواقیونی که در لبهُ جهان یونانی قرار دارند ....آنها می گویند که به افلاطون و ایده هایش نیازی ندارند .
رواقیون پرسش می کنند ، - خط کناره نمای چیزها اصلا چیست ؟ و پاسخ می دهند نیستی ست ، همان نقطه ایی که این چیزها از هستن دست می کشند ، مثل خط کناره نمای مربع ابداً نقطه ایی نیست که مربع پایان می پذیرد .
دلوز : همان ایده است که فرم معقول همان فرمِ در رابطه با لامسه ای معنوی یا شکل در رابطه با خط کناره نمایش است ( در دید افلاطونی ) .
اما بنظر رواقیون طبیعت هرگز با قالب ریزی پیش نمی رود .
که زندگی با قالب ریزی پیش نمی رود .که در این صورت هرگز هر آن چه داخل آن روی می دهد ، بی اهمیت خواهد بود .
و بنظر انها تردستی افلاطون در این بود که از همین مساله ، ایدهُ ناب را منتزع کند .آنها ( رواقیون ) بنا به گفتهُ دلوز در فرایند ساختن تصویر کاملا متفاوتی از حد برای خود هستند .
آنها مسائل مربوط به انرژی حیاتی را مطرح می کنند . کنش کجا متوقف می شود ؟ اگر در خط کناره نما باشد هیچ جذابیتی ندارد .که پرسش و فهمی تصنعی خواهد بود .دلوز :
مثال محبوب آنها چنین بود : کنش یک دانه تا کجا پیش می رود ؟
دانهُ آفتابگردانی که در دیوار گیر افتاده قادر نیست از آن بیرون بزند ...آیا این پرسش بدین معنا ست که سطحش تا کجا پیش می رود ؟
نه سطح جایی است که دانه پایان می پذیرد . آنها در نظریه ی خود خواهند گفت که دانه دقیقا چه چیزی نیست ، یعنی کجا دانه دیگر نیست ( نظریه افلاطون ) اما دربارهُ اینکه چیزها چه هستند ، هیچ نمی گویند .
دلوز : رواقیون پیروزمندانه فریاد می زنند :
چیزها همان بدن هستند . بدن ها و نه ایده ها . یعنی چیزها همان کنش ها هستند .حد یک چیز همان حد کنشِ آن چیز است و نه خط کناره نمای ان .
و دلوز مثال می زند همچون زمانی که در درون جنگلی وقتی که می ترسید گم شوید به خط کناره و خارجی ان می رسید و خوشحال می شوید که جنگل تمام شد در واقع به حد کنش جنگل می رسد که دیگر از این به بعد ، کنشی ندارد و هستی اش تا همان معنا خود را گسترش می دهد ، اما نه اینکه خط کناره نمایش را .
جایی که جنگلی با آن قدرت اکنون به حدِ قدرت خویش می رسد .
حدی پویا که در تقابل با حدِ خطِ کناره نماست .
بنا به تفسیر دلوز که این نسبت را در مفهوم " بدن " اسپینوزا نیز می فهمد چیز ، حد دیگری به جز حد قدرت یا کنش خویش ندارد .
و نتیجه می گیرد : چیز قدرت است و نه فرم .جنگل نه با یک فرم ، بلکه با قدرت تعریف می شود ..
تنها پرسشی که از جنگل باید بپرسیم این است : قدرتت چیست ؟
و این یعنی ، تا کجا خواهی رفت ؟

علی - زاهدی

@gggggutt

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش از جناب زاهدی در گروه اکادمی فلسفه مارزوک.

/channel/marzockacademy

دلیل توجه بسیار ژیل دلوز به اسپینوزا و نیچه همین تاکید این دو فیلسوف برجسته به توان و قدرت است؟؟

اگر اشتباه نکنم، دلوز بیش از سایر فلاسفه، به اسپینوزا و نیچه توجه داده و اسپینوزا رو شاهزاده فلسفه خوانده؟؟

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش از جناب زاهدی در گروه اکادمی فلسف مارزوک

/channel/marzockacademy

چگونه میتوان تشخیص داد رفتار وعملی که از فرد می بینیم همان توان کامل اوست ؟

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

🔻 آکادمیِ فلسفه‌ی مارزوک تقدیم می‌کند...

🔹 درس گفتار :
اخلاق از رهگذرِ توان
آنچه دلوز از اسپینوزا می گوید.

    🎙 علی زاهدی
پژوهشگر فلسفه
        

🕒 زمان: یکشنبه  ۲۸ اردیبهشت ماه  ۱۴۰۴
      ساعت ۲۱ بوقت ایران


کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

شاهنامه، روایتی دیگر
جلسه ۲
دانشگاه زنجان، ٢۵ فروردین ١۴٠۴

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

🔻 آکادمیِ فلسفه‌ی مارزوک تقدیم می‌کند...

🔹 درسگفتار :آشنایی با مکتب فلسفی اسکندریه
"نشست دوم"

🔸 زهرا قزلباش
دکتری فلسفه غرب

🕒 زمان: چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت ماه،۱۴۰۴


ساعت ۲۲ بوقت تهران


❣️ از همراهی شما سپاسگزاریم...

🔗  لینک حضور:

/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

کانال دکتر زهرا قزلباش:
/channel/farzan_agahi

کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش از دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک

/channel/marzockacademy

کنفرانس هفته پیش در مورد شر از منظر کانت بود.

و این هفته عمل غیر اخلاقی آسیب زا.

شر طبیعی مانند زلزله و سیل رو میشه نسبی نگاه کرد که هم جنبه مثبت دارند هم منفی‌

ولی عملی مانند تجاوز و قتل عمد به دلیل آسیب رساندن، هیچ گونه توجهی نمیتونن داشته باشند و تنها میشه اونا رو شر حساب کرد.

خب دقیقا مسئله مطرح شده توسط کانت و کنفرانس امشب مطرح میشه، فردی که اراده شر داره و از دیدن رنج دیگران لذت میبره، دیگه غیر عنوان شر، چه اسمی میتونیم روی این عمل و این شخص بگذاریم؟؟

پاسخ:
مطمئنا این فرد فقط در حال آسیب زدن نیستش بلکه همزمان آسیب هم می بینه در واقع این فرد به جریانی از آسیب ها تبدیل شده که داره در یک جامعه جریان پیدا می کنه این موضوع در فیلم پرتقال کوکی کوبریک هم یجورایی نشون داده میشه . پس شر بودن باز جنبه نسبی یا ابعادی پیدا می کنه یعنی شرارت جنبه ای از این عمل هستش و خود این شرارت مشتق شده از عوامل دیگر و جنبه های دیگه هم هستش مگه اینکه شما برای انسان یک ذات یا طبیعت یا ساختار کلی قائل باشین که شر بودن جز مولفه اصلیش باشه

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش از دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک


/channel/marzockacademy
این رویکرد تلاش می کند شر رو از دل نظام هماهنگ جهان توجیه کند، اما همین تلاش برا توجیه، نشان می‌دهد که شر نه صرفاً فقدان، بلکه مسئله‌ای جدی با واقعیتی انکارناپذیر است هم در سطح هستی‌شناسی و هم در حوزه اخلاق و تجربه انسانی.


پاسخ:خب بخاطر همین بعضی مفاهیم خیر و شر در تقابل وجودی با هم نمی دونن یعنی شر رو مثلا بر اساس آسیب، خطا یا زیان کاری تعریف می کنن
خب اینجا موضوع اینه ویژگی های اساسی خیر و شر چیست؟ تقابل این دو به چه معناست؟ یعنی مسئله صرفا یک تقابل منطقی و وجودی نیستش بلکه به طور معناشناختی یا حتی ماهوی باید ویژگی هاشون تعریف بشه

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش از دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک

سپاس از ارائه ارزشمندتان.

یک سوالی هفته پیش پرسیدم که گفتید مربوط به این جلسه هست، با اجازه سوال رو تکرار میکنم.

شر متافیزیکی چیست؟؟

مسئله شر در ادیان بسیار بحث برانگیز و محل مناقشه هست، همونطور که گفتید دین داران به خلقت باور دارند، پس شر هم ماحصل خلقت پروردگار هست، پس شر جزئی از خلقت هست... اینجا برهان اپیکوروس میتونه بنیان خدای ادیان رو زیر سوال ببره؟؟ جواب فلاسفه متاله به مسئله شر چیست؟؟ پاسخ لایب نیتس که گونه ای سفسطه یا پاک کردن صورت مسئله هست چون رنج در اکثر مواقع موجب بیماری و مرگ میشه و اینکه شر موجب کمال میشه، ما رو یاد گفته های خدای اسلام میندازه.

پاسخ :مسئله شر در رابطه با دو واقع گرایی متقابل بحث می کنه
یعنی واقعیت شر که در جهان وجود داره و واقعیت خداوند که خالق جهان هستش تا اینجا مشکلی نیست مشکل اونجاست که تعریف شر واقعی با تعریف خدای واقعی ادیان ناسازگاره یعنی خالقی که اساسا خیر مطلقه در حالیکه محصول خلقتش دارای شرارت واقعی هستش
پس تقابل غیرمنطقی خیر و شر پیش میاد و اینکه اگر شر حتی به میزان اندک وجود داره، پس خیر مطلقی نمی تونه وجود داشته باشه ضمن اینکه به طور وجودی توان ممانعت از وجود شر رو هم نداشته...
اینجا بیشتر پاسخ ها از جمله پاسخ لایب نیتس این بوده خیرواقعی در جهان واقعی که محصول خلقت خداوند هستش بالاترین امکان حیات معقول بوده یعنی از هر چیز ممکن ترین و معقول ترینش که خیر طبیعی داشته ایجاد شده اونهم با نظم و هماهنگی و انسجام واحد در جهان
پس اگر دوگانگی خیر و شر هست واقعی نیست بلکه درک و برداشت ذهنی انسان از عدم انسجام ارادی و طبیعی در بعضی شرایط هستش
پس تقابل خیر و شر واقعی وجود نداره بلکه انتزاع شر از عدم انسجام و هماهنگی طبیعی منجر به ادراک شر میشه وگرنه کل واقعیت همون خیر هستش

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

کاملاً موافقم؛ نقطه‌ی ورود دقیقاً همین‌جاست،
اگر اخلاق را ایجاباً با تعریف خیر بشناسیم، شر صرفاً فقدان آن خواهد بود دیدگاه کلاسیک. اما اگر شر را دارای ماهیتی مثبت بدانیم، آنگاه باید ویژگی‌های ایجابی «شر اخلاقی» را شناسایی کنیم.

شر اخلاقی از کنش (act) نشأت می‌گیرد یا از فاعل (agent)؟


بحث امشب دقیقا همین هستش که مبنای شر اخلاقی کدوم هستش عامل یا عمل؟
یک نکته ای اینجا هست و اون اینکه جدا از پاسخ های گوناگون باید گفت که عامل اخلاقی به نحو سوبژکتیو داره شر اخلاقی رو تعیین می کنه یعنی شر تعین ساختاری نداره بلکه سوژه تعیین کننده ساختار و حدود شر هستش
عامل اخلاقی به طور درونی حدود شر عینی رو بر اساس ضوابط ذهنی تعیین می کنه پس اینجا سوال بنیادی تر این هستش که بپرسیم رابطه عامل انسانی با عملش چی هستش تا دقیقتر به این موضوع پرداخت که در عمل شر، خود عمل شرارت به بار می آورد یا عامل؟ آیا می توان عملی را بدون نقد عامل مورد داوری و پردازش قرار داد؟...

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش از دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک

/channel/marzockacademy

هر عمل غیراخلاقی لزوماً شر محسوب می‌شود؟ مرز میان 'غیراخلاقی بودن' و 'شر بودن' کجاست؟"

سوال خیلی جالبیه
در واقع باید دید اخلاق به طور ایجابی با تعریف خیر تعیین میشه یا به طور سلبی با رد شر
شرارت به طور کلی در تقابل با خیر اخلاقی قرار داره بهمین خاطر شر اخلاقی یک مفهوم ایجابی هستش یعنی بعضی معتقدند شر اخلاقی واقعا وجود داره حالا اینجا سوال این هستش که مبنای این شر اخلاقی عامل اخلاقی شر هستش یا عمل شرارت بار
اینکه شما چه دیدگاهی به مبنای اخلاقی دارین مهمه مثلا یک‌ وظیفه گرا هر گونه عمل بر ضد وظیفه اخلاقی مثل دروغ رو غیراخلاقی می دونه در حالیکه لزوما این عمل دروغ نمی تونه شرارت بار باشه که باز باید دید مولفه ها و ویژگی های اصلی عمل شرورانه چی تعریف شده

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

🔻 آکادمیِ فلسفه‌ی مارزوک تقدیم می‌کند...

🔹 درسگفتار : "مرور مختصر مفهوم شر در فلسفه"
                     " نشست چهارم"

🔸 با حضور: دکتر سارا قزلباش
                 دکترای فلسفه دین

🕒 زمان: دوشنبه  ۲۹ اردیبهشت ماه، ۱۴۰۴
ساعت ۲۲ بوقت تهران    

کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش از جناب زاهدی در گروه آکادمی فلسفه مارزوک

/channel/marzockacademy
نظام فلسفی هگل، غایت مدار بود ولی هگل به آزادی انسان باور داشت.

اسپینوزا بیان میکند که خدا طبیعت است و دارای دو صفت امتداد و فکر است... خدایی که دارای صفت امتداد باشد، لاجرم خدایی مادی است.

دلوز هم گفته بود: کار فلسفه با خداناباوری آغاز میشود... اسپینوزا جهان را خودبسنده میدانست؟؟ یعنی جهان از نظر علی بسته است؟؟

مسئله جبرگرایی هم به دو صورت مطرح میشود، غایت گرایی و آنطور که در ادیان ابراهیمی مطرح میشد و دترمینیسم نوین که در فیزیک کوانتوم هم بدان پرداخته میشود. یعنی با دانستن گذشته یک رویداد، آینده فعل و انفعال آن هم قابل پیش بینی است.

ربطش به مسئله اسپینوزا این است که جهان از نظر علی بسته است و علل های بیشمار از پی یکدیگر می آیند و رفتار ما را شکل میدهند...

شما میگویید چون این میل و توان درونی است و وابسته به امر بیرونی نیست، پس انسان دارای آزادی است؟؟
پاسخ:
از نظر اسپینوزا آزادی بی تردید حدود خود را دارد
دقیقا این خواست مجبور است به مرزهای غیر تصادم کند ،
این مرزهای بدن است ، ذهن است یا امتداد و فکر ،
پس هر شی می تواند خود باشد ، این برای خود بودن در بستر واقعیات بیرونی ، یا حدهای ناگزیر ، به میل و کوشش سوژه معنای خودبسنده ی خود را می تواند بدهد .

در مورد آزادی در نظام هگلی هم عرض کنم
که آزادی سوژه ی هگلی در دیالکتیک ( رفع و حفظ ) ممکن است ،
اما چون دیالکتیک هگلی ، بر روند کلیت و ضرورت باید طی شود پس آزادی
خارج از  رفع و حفظ معنا ندارد ، این روند توان آزادی را به همان اندازه کم می کند و به امور مستقر می سپارد ،
مثلا به دولت ها
نقش اگاهی هگلی از امر واقعی ، درک این نوع ضرورت هاست
و بی جهت نیست که او شدیدا مخالف انقلابات است
آزادی نزد او ، آزادی از ضرورت است ،
در حالیکه می دانیم تاریخ همواره این ضرورت ها را دارد ، پس آزادی واقعی به این سادگی قابل حصول نیست .
سوژه ی هگلی زیر چرخ دنده های کلیت مجال خود بودن خود را نخواهد داشت ،

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

مفهوم غایت نزد اسپینوزا


هر کجا ایده ایی یا نظریه ایی درباره هستی ، جهان ، خدا یا طبیعت مطرح می شود پرسش از غایتی یا نهایت و هدفی نیز طرح می شود .
برای اسپینوزا یک نوع ضرورت برای خدا ، طبیعت و یا انسان وجود دارد که نمی توان آن را " غایت " مندانه ارزیابی نمود .
و دلیل یا علت فعل یک چیز جدا از وجود داشتن یا اصلیت آن نیست .
بدان معنا که وقتی از علت  وقوع یک چیز یا تغییر می گوییم نسبتی با غایت مندی آن ندارد بلکه بیان ضرورت آن چیز یا رخداد است ، نه اینکه تعبیر کنیم برای غایتی ، چنین علتی یا فعلی فراهم شده باشد .
اسپینوزا در بخش چهارم کتاب " اخلاق " می نویسد :
طبیعت هیچ فعلی را برای غایتی انجام نمی دهد ؛ زیرا موجود سرمدی و نامتناهی که ما آن را به خدا یا طبیعت می خوانیم با همان ضرورتی که وجود دارد عمل هم می کند . و لذا دلیل یا علت فعل خدا یا طبیعت ، با دلیل وجود او یکی است و همیشه یکسان است . پس همان طور که وجود او بدون غایت است ، فعل او نیز بدون غایت است ، نه وجودش را آغاز و و انجامی است و نه فعلش را .
اما اسپینوزا به واکاوی دقیق این چنین انگاره ای ( غایت ) و ریشه های آن نزد انسان ها می پردازد با بازگشت به خود درونی آنها که غایتی را فراتر از هستی خویش نجویند ، در پس آنچه غایت می نامیم چه حال و فکری نهفته است ؟
و چگونه ما به سوی غایت گرایی می رویم ؟
اسپینوزا در کتاب اخلاق خود مثالی می زند بدین مضمون :
وقتی که می گوییم که سکونت علت غایی این یا آن خانه است ، مقصود ما تنها این است که انسان از آنجا که فواید زندگی خانه نشینی را تصور کرده ، به ساختن خانه تمایل یافته است ، بنابر این سکونت از این حیث که علت غایی اعتبار شده است میل جزئی ای بیش نیست و این میل در واقع علتی فاعلی است که علت نخستین اعتبار شده است ، زیرا معمولا انسانها از علل امیال خود غافل اند ،
هر چند از افعال و امیال خود آگاه باشند .
اسپینوزا بدینسان آنچه علت غایی می نامیم را اینگونه جمع بندی می کند :
بنابر این آنچه علت غایی نامیده می شود چیزی نیست مگر همان میل انسان از این حیث که علت اولی یا اصلی هر چیزی اعتبار شده است .
کما اینکه در مثال یافتن خانه ایی برای سکونت نشان می دهد .

علی - زاهدی
@gggggutt

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

چگونه کمال محقق می شود ؟
اسپینوزا در نامه ۱۹ به بلینبرگ - ۱۶۴۴ :

کمال و ذاتِ چیز به یکدیگر تعلق [ و با یکدیگر ارتباط ] دارند .
ما می دانیم که هر چیزی که هست ، هنگامی که درخود و قطع نظر از هر چیز دیگری لحاظ شود ، صاحب قسمی کمال است که در هر حال با ذات آن چیز هم گستره است ، زیرا ذات همان کمال است .
با توجه یا اینکه اسپینوزا صراحتا می گوید ذات همان میل است ، پس می شود گفت برای او " کمال " آن مفهوم آشنای اذهان عمومی و مکاتبی در این نسبت ندارد ،چه ماقبل مدرن چه در مدرنیته .
بدین ترتیب بنظر اسپینوزا کمال رخدادی متعالی و بی نقص در دوردست ها تلقی نمی شود که به تبع آن بایست به متافیزیک آرمان و تخیل متوسل شد برای آشکارگی این ایدهُ جذاب و راههای منتهی به آن ، که همواره از سوژه یا جماعت انسانی فاصله اش را حفظ می کند و گویی هر چه پیش می رویم ، کمال بیشتر در افق های مه آلود محو می شود و به امری غایتمندانه فرو می کاهد .
کمال پیشامدی دور از ما نیست ، همین که بتوانیم علت خویشتنِ خود باشیم و میل مان ، آزادی طبیعت مان را با کوشش و کنش فعال برای پایداریِ هستی خود به کار بگیریم و نفی و سلطهُ گفتمانِ مسلط را برای نفوذ و بدست گرفتنِ اراده و وجودمان را ، با عقلانیت خنثی کنیم ، کمال را یافته ایم .
از مفهوم کمال اگر  عظمتی بسازیم در حد آرزوهای خیالین ، به همان اندازه با آن
غریب و بیگانه می مانیم ، بنظر اسپینوزا کمال ایده ایی عملی و خواستی است که در حدِ توانِ ما امری نهفته است ، چون در ذات ما ریشه دارد نه در آسمان ها و
دنیاهای دیگر ، آن گونه که افلاطون بدان می اندیشید .
اما ضرورت های منفی و ضد آزادی میل ، دیگری های بزرگ ، فعلیتِ تاکنونی تاریخ ما را با قدرت خویش بر ساخته اند ( قدرت بر ساخته در کتاب اخلاق اسپینوزا ، همواره بازدارنده و ایستا و نابودگر است ) و طبیعت درونی ما ، آزادی اش را ، میل واقعی خویش را ، فراموش کرده، واگذار کرده  و در اندوهناکی فرو رفته است .
بنظر اسپینوزا با فعال نمودن قدرت برسازنده ، ( بر عکس قدرت بر ساخته )
توان خواستن ، شادی و میل رها شده ( کمال ) ، همواره امکان بروز دارد .‌

علی - زاهدی      
      @gggggutt                                   
/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش از جناب زاهدی در گروه اکادمی فلسفه مارزوک

/channel/marzockacademy

اگر اشتباه  نکنم، گفتید دلوز مخالف دترمنیسم بود
ولی اسپینوزا آزادی رو به میل ارتباط میده و این یعنی آزادی مشروط است و تا جاییکه من میدونم اسپینوزا جبر گرا بود؟؟

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش از جناب زاهدی در گروه اکادمی فلسفه مارزوک
/channel/marzockacademy
میل دیکته شده از بیرون آزادی فردی را حذف می کند ؟

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش از جناب زاهدی در گروه اکادمی فلسفه مارزوک
/channel/marzockacademy
یک بدن قادر به چه کارهایی است ؟
ژیل دلوز مفتون این رویکرد اسپینوزا به بدن است
یک بدن تا چه میزان قادر است انچه هست را نسبت با دیگر بدنها فعلیت بخشد ؟

/channel/marzockacademy

            - از یک بدن چه کاری بر می آید ؟ - ( فریاد اسپینوزا )

اسپینوزا همچون رودی است که از رودخانهُ بزرگ فلسفه ، انشعابی تازه را ، با سرسختی تمام ، به سوی دشت های ناشناخته ایی از فلسفه ایجاد می کند .
بدن چیست ؟ آن مفهومی که معمولا در سنت نظری ، کم اهمیت تلقی شده ، به جز موارد اندکی که در فهم رواقیون اتفاق می افتد .( حد کنش ، آن چیزی است که می توان انجام داد )
دُلوز این نسبت ها را در خوانشی انتقادی کندوکاو می کند .
در سمیناری در ۱۹۸۰ این گونه دربارهُ چیستی بدن طرح می کند :
بدن هر چیزی نیست که هست ، بدن آن چیزی است که می توانید انجام دهید . آن چیزی که شما ، خود شما ، به انجامش توانا هستید .
و این تفاوت را دلوز بین همهُ انسانها ملاحظه می کند . آنچه که اسپینوزا در کتاب " اخلاق " می خواهد بگوید چیست ؟
وقتی گفته می شود که چیزی ژرف ترین تکینگی های مان را می سازد ، مقصود چیست ؟ مراد از کمیت  بنظر دلوز ، تعریف کردن مردم ، چیزها ،‌حیوانات و هر چیز دیگر از رهگذر توانایی آنهاست .
به تعبیری ساده ، آنها نمی توانند کار یکسانی انجام دهند ، آن چیست که - من - می توانم انجام دهم . یک اخلاقیات باوری مانند کانت برغم این تعریف عمل می کند ، و انسان را با انچه هست ، یا آنچه به حق است ( یعنی با چیستی اش ) تعریف می کند .بنابر این در همین راستاست که برای او انسان حیوانی معقول است که همهُ ذات او را تشکیل می دهد .
اما برای اسپینوزا ، انسان را نه در جبری ذاتی ، بلکه او را منوط به آن چه انسان می تواند انجام دهد ، در ساحت بدن یا ذهن ، شناسایی می کند .
که امر معقول آن است که  در این بستر باید فهمیده شود .
به نحوی روشن تر این بنیاد را می شود نزد حیوانات مشاهده کرد ، که تفاوت های آنها از همین جا آغاز می شود ، مثل اسبی که می تواند بار بکشد و اسبی که برای جنگ برده می شود .
دقیقا سخن دلوز در درک ایده ی اسپینوزا همین است که :
" ما چیزها را با توانایی های شان تعریف می کنیم ....اکتشاف تام و تمامی از چیزهاست ، و هیچ ربطی به ذات ندارد . باید مردم را همچون بسته های کوچک قدرت ببینیم . "
البته که این ایده ی ست که دلوز در تفاسیر دیگرش به مفهوم " قدرت " نزد نیچه وصل می کند که آن را در مراتبی وسیع تر نظریه پردازی می کند .
بدینسان در منظر اسپینوزا ، همه ی هستنده ها ، با قیاسی کمّی سنجیده می شوند که از جنس قدرت است ، این کمیت تفاوت گذاری همان قدرت است .
گفتمانی که از کنش ها و شورهایی که بدان تواناست می گوید ، نه آن چه چیز هست ، بلکه آن چه هر چیز می تواند انجام دهد و از آن پشتیبانی کند .
و مهم ترین اینکه نمی شود از ذات کلی و عام گفت ، چون این قدرت تکین است .


علی - زاهدی

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

🔻 آکادمیِ فلسفه‌ی مارزوک تقدیم می‌کند...

🔹 درس گفتار :
اخلاق از رهگذرِ توان
آنچه دلوز از اسپینوزا می گوید.

    🎙 علی زاهدی
پژوهشگر فلسفه
        

🕒 زمان: یکشنبه  ۲۸ اردیبهشت ماه  ۱۴۰۴
      ساعت ۲۱ بوقت ایران

گروه آکادمی


/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
کانال آگورا
@gggggutt
کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy

Читать полностью…
Subscribe to a channel