کانال فلسفه وهنر مارزوک
@sound_of_philosophy
/channel/marzockacademy
تأثیراندیشه های ایرانی - زرتشتی بردیگرمتفکرین
قسم اول
بسیاری ازمحققین مانند « اشتین »,«آیزلر»,« هانس هاینریش شدر» و.. تأثیرافکار زرتشت وبویژه مذهب اوستایی رادرمتفکرین یونانی مسلم می دانند. و حتی برخی معتقدند فلسفۀ افلاطون حکمت ایرانی است در لباس یونانی , همچنین نظریات هراکلیت از دین مغان اقتباس شده و افلاطون نیز از او متاثر شده است؛ و نظریه نزاع اضداد را که در بین حکمای یونانی رواج داشته است و متفکرینی چون اناکسیماندر ، سقراط ، هراکلیت، فیثاغورثیان، هزیود و...به آن باورداشته اند، اثر دین ایرانیان و نزاع شرّوخیرتوجیه کرده اند.
کاردینال دکتر فرانس کنیگ(اسقف اعظم اتریش) براین باوراست:« که آموزه های زرتشت از راه آسیایی صغیر به یونان راه یافت ونه تنها افکارافلاطون بلکه گنوستیک ها ,نیز از آن رنگ و رونق گرفتند »
مهرداد مهرین نیزمی نویسد:
«حکمت زرتشت در افکار افلاطون و فیثاغورث و هراکلیت هم تاثیر به سزایی نموده و این نفوذ به حدی بوده که می توان گفت اساس فلسفه افلاطون و هراکلیت، زرتشتی است زیرا مُثُل افالطون همان (فَره وَشی) زرتشت است و عقیده هراکلیت مبنی بر اصل و منشاء جهان، روشنایی و آتش است، همان باور زرتشت است.»
همچنین هاشم رضی می گوید :
«با توجه به این که افلاطون با زرتشت و فلسفه و آیین زرتشتی آشنا بود، و همانندی عقاید فلسفی اش با فروهر و صور مجرد و مینویی اشیاء و انطباق آرای او در جزئیات با متون اوستایی، با احتمال قریب به یقین می توان گفت که اساس فلسفه خود(افلاطون) را بر فروهر زرتشتی قرار داده است.»
نیز ,جهانگیر اوشیدری براین باوراست:
افلاطون نخستین یونانی است که از اهورامزدا و فرستاده اش زرتشت اسم می برد. فیلسوف یونانی پرفیویوس ،فیثاغورث را از شاگردان زرتشت شمرده و از قول او می گوید: » فقط به واسطه راستی است که انسان شبیه خدا تواند شد زیرا مغ ها تعلیم یافته خداوندی که آنان اورمزس می نامند، جسمی است مثل نور، روحی است مثل راستی یا پیکره اش مانند روشنی و روانش بسان راستی است.»
«ولتر می نویسد: " زرتشت مصلح و معلم اخلاق بود." می بینیم که از عهد زرتشت تا زمان لرد شافتسبری همه ی فلاسفه همان درس اخلاق را تعلیم داده اند.»
ابراهیم پورداود نیز براین عقیده است که : «در سنت بسیار قدیم زرتشتیان آیین مزدیسنا مخصوصا از اسکندر لطمه دید وحتی اوستائی که در قصر سلطنتی هخامنشیان بود به فرمان فاتح یونانی سوخت. اما,نخستین یونانی که صریحا از پیغمبر ایران اسم می برد افلاطون فیلسوف معروف است.»
فرشادمهر می گوید:« یونان همیشه برای پذیرفتن نفوذشرقی آماده بود؛ بعضی از یونانی ها که در قرون قدیم از یونان کوچ کرده و ساکن آسیای صغیر شده بودند به مناسبت ایرانی شدن، در کشور ایران به مقامات عالی رسیدند. زیرا کوروش پادشاه ایران و سردمداران هخامنشی عقیده داشتند تمام مللی که زیر بیرق ایران زندگی میکنند، باید به چشم ایرانی نگریسته شود تا اینکه رفته رفته، تفاوت قومیت بین آنها و ایرانیان اصیل از بین برود و همه ملتی واحد گردند و بعد از کوروش، سایر سلاطین هخامنشی این رسم را حفظ کردند. »یونانیان از زمان هردروت به بعد عادت بر آن داشتند که شاه هخامنشی را " شاه بزرگ خداوندگار آسیا بخوانند.
/channel/marzockacademy
آیندهی بشر چگونه خواهد بود؟ مغزهای کوچکتر؟ دوستان کمتر؟
روب بروکس، زیستشناس تکاملی، در مقالهای کوتاه به بررسی احتمال دگرگونی آیندهی بشر در دنیای هوش مصنوعی میپردازد. او به جای بازگویی سناریوهای آخرالزمانی رایج در مورد هوش مصنوعی، دیدگاه تکاملی را پیش میگیرد و تعامل انسان و هوش مصنوعی را به عنوان نیروی محرکهای برای انتخاب طبیعی و تغییرات تکاملی بلندمدت در نظر میگیرد.
بروکس معتقد است هوش مصنوعی را باید به عنوان یک «چشمانداز بوم شناختی» جدید از فناوریهای متنوع در نظر گرفت که میتواند به طور قابل توجهی محیط زیست فیزیکی، زیستشناختی، و اجتماعی انسان را تغییر دهد. این تغییرات محیطی به نوبهی خود میتوانند بر انتخاب طبیعی تأثیر گذاشته و مسیر تکامل انسان را شکل دهند. او با اشاره به مثال اهلی شدن گرگ به سگ، نشان میدهد که چگونه تعاملات انسان با گونههای دیگر میتواند بهطور ناخواسته ژنها و رفتارها را تغییر دهد. او این الگو را برای تعامل با هوش مصنوعی نیز صادق میداند.
کاهش اندازهی مغز و بار شناختی
بروکس به این نکته اشاره میکند که انسانها طی هزارههای اخیر شاهد کاهش اندازهی مغز بودهاند، که احتمالاً به دلیل برونسپاری حافظه و دانش به فرهنگ و نوشته است. او میگوید که هوش مصنوعی و قابلیت جستوجوی آنلاین دانش، ممکن است این روند را تسریع کرده و منجر به کوچکتر شدن بیشتر مغز انسان و تکیه بیشتر به هوش مصنوعی برای ذخیره و پردازش اطلاعات شود. او این تغییر را لزوماً منفی نمیداند و مزایایی مانند زایمان ایمنتر را برای مادر و نوزاد در نظر میگیرد.
روابط همیاری یا انگلی
بروکس رابطهی انسان و هوش مصنوعی را در قالب دو سناریوی «همیاری» یا «انگلی» بررسی میکند. در سناریوی همیاری، انسان و هوش مصنوعی از یکدیگر بهرهمند میشوند. هوش مصنوعی بار محاسباتی را کاهش داده و انسان از مزایای فزایندهی آن بهرهمند میشود. با این حال، او هشدار میدهد که رابطه همیاری میتوانند به رابطه انگلی تبدیل شوند. او مثال پلتفرمهای رسانههای اجتماعی را مطرح میکند که ابتدا به عنوان ابزاری مفید برای ارتباط آغاز شدند، اما اکنون بهطور فزایندهای توجه کاربران را به خود جلب کرده و زمان لازم برای تعاملات اجتماعی واقعی و حتی خواب را از آنها میگیرند. اگر هوش مصنوعی بتواند بهطور مؤثرتری توجه انسان را به خود جلب کند و احساسات منفی مانند خشم و مقایسهی اجتماعی را تحریک کند، این امر میتواند عواقب تکاملی داشته باشد. توانایی مقاومت در برابر جذابیت رسانههای اجتماعی و محرکهای خشم، ممکن است به یک ویژگی ارزشمند و قابل انتخاب طبیعی تبدیل شود.
صمیمیت مصنوعی و تغییر در روابط اجتماعی
رشد «صمیمیت مصنوعی»، یعنی فناوریهایی که رفتارهای اجتماعی انسان مانند دوستی و روابط صمیمی را تقلید میکنند، از دیگر حوزههای بررسی بروکس است. انسان از نظر تکاملی آمادگی تعامل اجتماعی با رایانه را ندارند و به طور طبیعی رفتارهای اجتماعی خود را به ماشین تعمیم میدهد، بهویژه زمانی که هوش مصنوعی از طریق متن، صدا یا ویدئو با او ارتباط برقرار میکند. درحالیکه این «دوست مجازی» احساسات واقعی ندارد، کاربر با آن طوری رفتار میکند که گویی احساس دارد. این «صمیمیت مصنوعی» ممکن است باعث شود نسلهای آینده احساس تنهایی کمتری بدون حضور انسان داشته باشند و به موجوداتی منزویتر تبدیل شوند.
تغییرات زیستی را جزئی نپنداریم
بروکس میگوید گمانهزنی دربارهی تغییرات ژنتیکی در مقایسه با اثرات فوری هوش مصنوعی بر زندگی افراد ممکن است کماهمیت به نظر برسد. با این حال، او با استناد به سخن رابرت مک آرتور، بوم شناس پیشگام، تأکید میکند که «برای یک دانشمند بدتر از اشتباه کردن، بیاهمیت بودن است». تغییرات تکاملی طی نسلهای متمادی میتواند ویژگیهای ارزشمند انسانی مانند دوستی، صمیمیت، ارتباطات، اعتماد و هوش را تغییر، یا حتی کاهش دهد، زیرا این ویژگیها دقیقاً همان مواردی هستند که هوش مصنوعی عمیقاً با آنها درگیر است. بروکس نتیجه میگیرد که این تغییرات تکاملی میتوانند در نهایت معنای «انسان بودن» را دگرگون کنند و تفکر در مورد این احتمالات حتی اگر دور از ذهن به نظر برسند، ضروری است.
نگاه تکاملی بروکس به جای ترس از نابودی انسان توسط هوش مصنوعی، بر تغییرات تدریجی و ناخواستهای تمرکز میکند که هوش مصنوعی ممکن است در ژنها، مغزها، رفتارها و ارزشهای اجتماعی ایجاد کند. مقاله دعوتیست برای تأمل بیشتر در مورد رابطهی در حال تحول انسان و هوش مصنوعی و عواقب تکاملی آن.
جهانی عجیب پیش روی ماست.
هادی صمدی
evophilosophy
/channel/marzockacademy
فلسفه هوش مصنوعی که فاقد وجود فیزیکی وخود اگاهی واراده ازاد واحساسات است در دادن لگاریتم ها ودادههای اطلاعاتی چگونه است ؟
مارزوک
/channel/marzockacademy
درود بر شما
مقالهی من با عنوان
«بازپسگیری مؤلفیت در عصر هوش مصنوعی: از هراس تا امکان»
(Reclaiming Authorship in the Age of Generative AI: From Panic to Possibility)
در سال ۲۰۲۵ در ژورنال بینالمللی AI Magazine منتشر شده است. لینک مقاله
https://doi.org/10.1002/aaai.70022
در این مقاله به واکنش گسترده و بعضاً هیجانی نهادهای دانشگاهی، ناشران و جوامع علمی نسبت به ظهور ابزارهای هوش مصنوعی مولد مانند ChatGPT پرداختهام. بسیاری از دانشگاهیان، همانگونه که یک پژوهش در بریتانیا نشان داده، از «بیاعتبار شدن هویت علمی»، «از بین رفتن فرایند تأملی نوشتن»، «غیرانسانی شدن تولید متن» و حتی «تخریب وجودی» سخن میگویند. این نگرانیها، هرچند قابل فهماند، اما به نظر من ریشه در یک پیشفرض اشتباه دارند: اینکه نوشتن تنها زمانی معتبر است که هیچ ابزاری در آن دخیل نباشد.
برای توضیح بیشتر، مقاله یک قیاس تاریخی به کار میبرد: واکنش نقاشان قرن نوزدهم به اختراع عکاسی. زمانی که نقاشی بهعنوان «هنر والا» قلمداد میشد و عکاسی را «مرگ نقاشی» دانستند. اما در عمل، نهتنها نقاشی نابود نشد بلکه آزاد شد تا به سمت امپرسیونیسم، اکسپرسیونیسم و سبکهای نو حرکت کند. عکاسی نیز خود به هنری مستقل و ارزشمند بدل شد. به همین ترتیب، هوش مصنوعی هم جایگزین خلاقیت انسانی نمیشود، بلکه افقهای تازهای برای آن میگشاید.
در این مقاله تأکید کردهام که مؤلفیت نه در «خلوص ابزار» بلکه در مسئولیتپذیری انسانی تعریف میشود. ابزار میتواند در نوشتن نقش داشته باشد، اما این انسان است که تصمیم میگیرد، بازبینی میکند، حذف و اضافه میکند، و در نهایت پای اثر میایستد. درست مانند مجسمهسازی که بلوک سنگ اولیه بهسرعت فراهم میشود، اما ارزش نهایی در انتخابها و قضاوتهای هنرمند است. در همین چارچوب، من استفادهی شفاف و مسئولانه از ابزارهای هوش مصنوعی را نوعی «همکاری شناختی» میدانم، نه تقلب یا خیانت علمی.
نتیجهگیری مقاله دعوت به نگاهی متعادل و آیندهنگر است: به جای هراس و منع کورکورانه، باید چارچوبی اخلاقی و انسانی برای مؤلفیت در عصر هوش مصنوعی بسازیم. چارچوبی که بر حضور و پاسخگویی انسان تأکید میکند و در عین حال، فرصتهای دموکراتیک این فناوری را برای تقویت صداها و ایدههای متنوع به رسمیت میشناسد.
Askan asghri
/channel/marzockacademy
DeepSeek AI
لحظه اسپوتنیک: نخستین زلزله اقتصاد و فناوری هوش مصنوعی
در سال 2025
@dr_iman_fani
/channel/marzockacademy
چرا سلطنت طلبی از جمهوری خواهی جلو تر است ،
از این قسمت متن آغاز می کنم که نوشته ،
سلطنت طلبان - احتمالا بر خلاف تصور شما - سوادشان از جمهوری خواهان بسیار بیشتر است ، جمهوری خواهان نهایتا مباحثی از آرنت و پتیت را خوانده باشند ،
اما سلطنت طلبان مشروطه تا ریشه های بحث در بودن و ماکیاولی و مونتسکیو عقب رفته اند ،
1 در این که سلطنت از نوع بدوی ترین و قدیمی ترین شکل نظام سیاسی است تردیدی نیست ، اما همین تبار دیرین چیزی جز استبداد مطلقه فردی را در تبار خود ندارد ،
2 اما جمهوری خواهی از پدیده های مدرن سیاسی است درنتیجه به لحاظ تئوریک فلسفه سیاسی دوران مدرن است ،
با تعریف فرد به عنوان سوژه و حقوق و اختیاراتی که امر سوژگی با خود حمل می کند با جمهوری خواهی سازگار تر است تا سلطنت ،
سلطنت ذاتا میل به انحلال سوژگی دارد و بیشتر تمایل دارد با رعیت مواجه باشد تا ملت .
3 اما سلطنت مشروطه هم پدیده متاخر و دوران مدرن است که پیش نیاز آن شکل گیری جامعه مدنی و نهاد های مدنی چون احزاب است ،
از آنجا که جامعه ایران بر خلاف جامعه های داری سلطنت مشروطه امروزی از فقر فلسفه سیاسی ، عدم وجود نهاد های مدنی رنج می برد هر گونه سلطنت مشروطه خیلی زور سر از سلطنت مطلقه در می آورد ، این تجربه را در بعد از مشروطه و با بسط و تسلط سلطنت پهلوی دیدیم که چطور تفکیک قوا صوری سازی شد دولت عملا پادو پادشاه بود مجلس نقش کار چاق کن را داشت و قوه قضاییه تبدیل به قوه غضبیه پادشاه شد ،
بنابراین نمی شود سلطنت مشروطه انگلستان و امثال هم را دلیل حقانیت سلطنت در ایران آورد ، کسانی که از امتیازات سلطنت مشروطه موجود در کشور های اروپایی سخن می گویند قبل از آن باید تفاوت ایران با آن ها را هم بیان کنند ،
4 جمهوری خواهی به چهار کلمه قصار بند نیست بلکه جمهوری خواهی از ضرورت سوژگی استنتاج می شود و کل فلسفه از افلاطون تا اکنون در تلاشند به نظام سیاسی برسند که در عین استقرار دولت امر سوژگی فرد خدشه دار نشود ،
در تاریخ فلسفه و فلسفه های سیاسی ما از یک سو شاهد نقد نظام سیاسی سلطنتی هستیم و این که چگونه مانع از تمرکز قدرت دست پادشاه شوند ،
اصلا خود سلطنت مشروطه امری پارادوکسی است یعنی از یک سو سلطنت و قدرت فردی مطرح است و از دگر سو مشروط کردن قدرت فرد به شروطی و اگر این شروط را تا انتها و بدرستی طی کنیم سر از جمهوری خواهی در می آوریم ،
چرا باید قدرت را به فرد داد آنگاه بر سر عدم تمرکز قدرت با او چانه زد ؟
دوماً چه کسی و کدام نهاد مدنی و احزاب سیاسی می خواهد چانه زنی کند ؟
جمهوری خواهی گر چه امری متاخر است اما به لحاظ منطق و پای بندی به مبانی سوژه به مثابه ملت یک سر و گردن مترقی تر از سلطنتی است که تمایل به رعیت پروری دارد .
Azizi
/channel/marzockacademy
نقدی بر علینجات غلامی
(چرا سلطنتطلبی از جمهوریخواهی جلوتر است)
آقای غلامی، آیا زیبنده نیست که انسان فرهیختهای مانند شما عوض هرگونه مشارکتی در این دوگانهی جمهوریخواهی و سلطنتطلبیِ مشروطه، از هر دو عقبتر بنشیند و بخواهد زمین بازی را عمق ببخشد. در معرفی یکی از درسگفتارهای جنابعالی دیدم به مارسلیوس پادویایی و ژان بودِن اشاره فرموده بودید. طبعاً بهتر از من آگاه هستید که این دو، چهرههای حساسی در تاریخ هستند که علیه حکومت دینی به پا خواستند، البته با شیوههای متفاوتی: شیوهی ژان بودن به سلطنتطلبی مشروطه نزدیکتر است (اگرچه امکانِ قرائت جمهوریخواهانه نیز از او بسته نیست اما به هر حال هسته فکر او اقتدار پادشاهی برای حفظ وحدت ملی علیه جنگ مذاهب و قدرت کلیسایی فراملی است) و شیوهی مارسلیوس به نوعی جمهوریخواهی دموکراتیک که در پی بازگرداندن مشروعیت قدرت به مردم و سلب اعتبار قدرت الهی است. به هر حال، زمین این بازی ریشهی تاریخی عظیمی دارد. در ایران اکنون کفهی ترازو نابرابر است، سلطنتطلبان – احتمالاً برخلاف تصور شما – سوادشان از جمهوریخواهان بسیار بیشتر است، جمهوریخواهان نهایتاً مباحثی از آرنت و پتیت را خوانده باشند اما سلطنتطلبان مشروطه تا ریشههای بحث در بودن و ماکیاولی و مونتسکیو عقب رفتهاند. شما جسارتاً یا خودتان را به خواب زدهاید یا واقعاً گول ظاهر رسانهای بحثهای سلطنتطلبی را خوردهاید و واقعاً تصور میکنید اینها بیخبرند. این نکته در شما برایم قابل فهم نیست. به هر حال، واقعیت این است که جمهوریخواهی آنچه شما زیربنای تئوریک مینامید را ندارد چهار بحث عدم سلطه از سوی پتیت بیشتر سرگرمی است. جمهوریخواهی اگر واقعاً وجود داشت همانطور که سلطنتطلبان بر شهریار ماکیاولی ایستادند تا سلطنتطلبی را بیرون بکشند باید بر گفتارها میایستادند تا جهموریخواهی را بیرون بکشند و همینطور الی آخر در تاریخ مارش فیلسوفان خود را مینواختند. اما خودتان بهتر از من میدانید بانگ جمهوریخواهی به چهار جملهی قصار در مهرآئین و حسام سلامت ختم میشود که از آرنت و امثالهم میآورند با سبقهای جامعهشناختی که از معاصرین فراتر نمیرود و در زمین پراکسیس موقعیتی است. بر این اساس، طبق مترومعیارهای خود شما در تقدم تئوریا بر پراکسیس، سلطنتطلبان نه در فضای رسانهای بلکه در زمین تئوری تا اینجا یک هیچ جلوترند.
ع. م.
/channel/marzockacademy
فلسفه هوش مصنوعی که فاقد وجود فیزیکی وخود اگاهی واراده ازاد واحساسات است در دادن لگاریتم ها ودادههای اطلاعاتی چگونه است ؟
فلسفه اراده آزاد و جبرگرایی قرنهاست که مورد بحث بوده است.
با پیشرفت هوش مصنوعی، بُعد جدیدی به این بحث اضافه شده .
برخی از کارشناسان معتقدند که الگوریتمها و سیستمهای یادگیری ماشینی میتوانند انتخاب انسان را کاهش داده و اعمال اراده آزاد را محدود کنند.
دنیل دنت، تأثیر بالقوه الگوریتمها بر اراده آزاد را بررسی کرده .
اون استدلال میکند که اگرچه الگوریتمها ممکن است از برخی جهات انتخابهای ما را محدود کنند، اما میتوانند با ارائه اطلاعات و دیدگاههای جدید، تصمیمگیری ما را نیز بهبود بخشند.
به گفته دنت، «وقتی یک سیستم هوش مصنوعی به خوبی طراحی شده باشد، میتواند دانش جدیدی را در اختیار ما قرار دهد که در غیر این صورت به آن دسترسی نداشتیم.»
یکی دیگر از صداهای حاضر در این بحث، استوارت راسل، دانشمند علوم کامپیوتر، است که نگرانیهایی را در مورد پتانسیل هوش مصنوعی برای محدود کردن انتخاب انسان مطرح کرده .
اون معتقد است که استفاده از الگوریتمها و سیستمهای یادگیری ماشینی میتواند با ارائه تنها مجموعهای محدود از گزینهها، "تأثیر محدودی" بر انتخابهای ما ایجاد کند.
به گفته راسل، "سیستمهای هوش مصنوعی میتوانند تنوع گزینههای ما را کاهش دهند، که میتواند اعمال اراده آزاد را محدود کند."
یک نمونه از تأثیر بالقوه الگوریتمها بر اراده آزاد، استفاده از الگوریتمهای توصیه در رسانههای اجتماعی است.
این الگوریتمها به گونهای طراحی شدهاند که محتوایی را به کاربران ارائه دهند که احتمالاً مورد علاقه آنها باشد، که میتواند اثر پژواک ایجاد کند و تنوع نظرات و ایدههایی را که کاربران در معرض آن قرار میگیرند، محدود کند.
این امر میتواند اعمال اراده آزاد را محدود کرده و انتخابهای مستقل را برای افراد دشوارتر کند.
از سوی دیگر، برخی استدلال میکنند که سیستمهای یادگیری ماشینی میتوانند با کشف الگوها و همبستگیهایی که ممکن است از آنها آگاه نباشیم، درک ما از اراده آزاد را افزایش دهند.
به عبارت دیگر "هوش مصنوعی میتواند دیدگاهها و بینشهای جدیدی را در اختیار ما قرار دهد که میتواند درک ما را از عواملی که بر تصمیمات ما تأثیر میگذارند، گسترش دهد."
در نهایت، بحث بر سر اراده آزاد و جبرگرایی در زمینه الگوریتمها و یادگیری ماشینی پیچیده و چندوجهی است و به مسائلی مانند اختیار، خودمختاری و کنترل میپردازد.
از آنجایی که هوش مصنوعی همچنان در حال تکامل و ادغام بیشتر در زندگی ما است، بررسی پیامدهای این سیستمها برای درک ما از اراده آزاد و جبرگرایی مهم است.
پرسش بسیار مهمی که در این میان مطرح هست اینکه اگر هوش مصنوعی بتواند به یک اراده و قدرت تصمیم گیری برسد، آنگاه مسئولیت او چگونه خواهد بود و از طرفی بایستی برای آنان قوانینی نوشته شود و ماهیت این قوانین چگونه است ؟
Shima
/channel/marzockacademy
برخی از فیلسوفان از جمله نیک لند این دیدگاه را ترویج میکنند که انسان باید پذیرای سقوط احتمالی خود باشد.این دیدگاه که به دیدگاه کیهانگرایی (cosmism) در مورد هوش مصنوعی مرتبط است دیدگاهی است که ساخت هوش مصنوعی قوی حتی اگر مستلزم پایان بشریت باشد حمایت میکند زیرا از نظر آنها این یک «تراژدی کیهانی خواهد بود اگر بشریت تکامل را در سطح انسانهای خیلی ضعیف متوقف سازد».
نظر شما در اینمورد چیست ؟
با عضویت در گروه اکادمی فلسفه مارزوک نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.
لینک گروه:
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
فلسفه هوش مصنوعی
منبع :siliconwit
ماهیت هوش
یک بحث داغ در حوزه هوش مصنوعی این است که آیا ماشینها واقعاً میتوانند هوشمند در نظر گرفته شوند یا خیر. در حالی که برخی از کارشناسان استدلال میکنند که هوش مصنوعی صرفاً یک ابزار است و هوش واقعی را فقط میتوان در ذهن انسان یافت، برخی دیگر معتقدند که ماشینها اگر رفتاری از خود نشان دهند که از تفکر انسان قابل تشخیص نباشد، میتوانند هوشمند در نظر گرفته شوند. این بحث موضوع بسیاری از داستانها و آزمایشهای فکری معروف بوده است.
یکی از این داستانها «استدلال اتاق چینی» جان سرل است که در آن او فرض میکند فردی در یک اتاق که زبان چینی را نمیفهمد، میتواند با پیروی از مجموعهای از قوانین، آزمون زبان چینی را با موفقیت پشت سر بگذارد، اما در واقع زبان را نمیفهمد. سرل از این داستان استفاده میکند تا استدلال کند که ماشینها، مانند فرد داخل اتاق، ممکن است بتوانند آزمونهای زبان را با موفقیت پشت سر بگذارند یا وظایفی را انجام دهند، اما در واقع نمیدانند چه کاری انجام میدهند .
در سوی دیگر این بحث، فیلسوف دنیل دنت استدلال میکند که آگاهی را میتوان به فرآیندهای فیزیکی تقلیل داد و ماشینها میتوانند افکار و رفتار انسان را تکرار کنند. دنت داستان «زامبیهای فلسفی» را روایت میکند که موجوداتی هستند که دقیقاً مانند انسانها رفتار میکنند اما دارای آگاهی نیستند. او استدلال میکند که برای ماشینها این امکان وجود دارد که رفتار انسان را بدون داشتن آگاهی واقعی تکرار کنند و این لزوماً توانایی آنها را برای هوشمند بودن نفی نمیکند .
این مفهوم که ذهن ما محدود است و ماشینها میتوانند از افکار و رفتار انسان تقلید کنند، اغلب با مقاومت روبرو میشود، زیرا حس تمایز و ارزش خودِ انسان را در جهانی که به طور فزایندهای تحت سلطه فناوری است، تهدید میکند. گویی از ما خواسته میشود که تاج و تخت خود را به عنوان قهرمانان حاکم بر شناخت رها کنیم و بپذیریم که آنقدرها که قبلاً فکر میکردیم استثنایی نیستیم.
خودمختاری در هوش مصنوعی
ایده تصمیمگیری ماشینها بدون دخالت انسان، هم جذاب و هم نگرانکننده است. انگار ما در حال ایجاد نوع جدیدی از حیات هستیم، اما با این توانایی که از ما پیشی بگیرد. برخی از کارشناسان معتقدند که ما همیشه دست بالا را خواهیم داشت و میتوانیم این ماشینها را کنترل کنیم. اما برخی دیگر هشدار میدهند که با تکامل هوش مصنوعی، توانایی آن برای عملکرد فراتر از کنترل ما نیز تکامل مییابد. این یک تعادل ظریف بین پیشرفت و خطر است و ما باید با احتیاط از آن عبور کنیم.
یکی از داستانهای معروفی که ایده هوش مصنوعی خودمختار را بررسی میکند، فیلم «اکس ماکینا» است. در این فیلم، یک برنامهنویس جوان به نام کالب برای شرکت در یک آزمایش پیشگامانه انتخاب میشود: تعامل با یک ربات انساننما به نام آوا، که با هوش مصنوعی پیشرفته طراحی شده است. هرچه کالب زمان بیشتری را با آوا میگذراند، شروع به زیر سوال بردن این موضوع میکند که آیا او واقعاً خودمختار است یا اینکه هر حرکت او توسط سازندگانش از پیش برنامهریزی شده است.
با این حال، داستان دیگری که دیدگاه متفاوتی در مورد این موضوع ارائه میدهد، اثر نویسنده داستانهای علمی تخیلی، آیزاک آسیموف است. آسیموف در رمانهای خود، ایده «سه قانون رباتیک» را ارائه میدهد که بیان میکند رباتها باید از دستورات انسانها پیروی کنند، از وجود خود محافظت کنند و از آسیب رساندن به انسانها خودداری کنند. داستانهای آسیموف نشان میدهد که رباتها میتوانند کاملاً خودمختار باشند، اما همچنان در چارچوب دستورالعملهای اخلاقی عمل میکنند که تضمین میکند هرگز به انسانها آسیبی نمیرسانند
/channel/marzockacademy
به گمان من نمیتوان برای هوش مصنوعی یک صورتمسئلهی واحد و مشخص ترسیم کرد. این پدیده آنچنان گسترده و چندلایه است که در قالب یک پرسش منفرد فروکاسته نمیشود. هوش مصنوعی نه یک مسئلهی ساده، بلکه مجموعهای از مسائل درهمتنیده است که در مجموع، افق آیندهی بشر را تحت تأثیر قرار میدهد.
این فناوری در همهی ساحتهای زندگی ما نفوذ کرده است؛ از اقتصاد و سیاست گرفته تا زیست روزمره، از بدن انسان تا اکوسیستم طبیعی. از همین رو، هر تلاشی برای فهم آن باید بخش به بخش و سطح به سطح انجام گیرد؛ گویی با پدیدهای روبهروییم که همچون آینهای چندوجهی، هر بار صورتی تازه از خود آشکار میسازد.
هوش مصنوعی صرفاً یک ابزار تکنولوژیک نیست که بتوان آن را بهسادگی تعریف یا حلوفصل کرد؛ بلکه میدانی تازهی فلسفی و اجتماعی است که ما را وادار میکند بار دیگر نسبت خود را با اخلاق، آزادی، سوژگی و حتی طبیعت بازاندیشی کنیم.
بنابراین، بحث دربارهی هوش مصنوعی را نمیتوان به یک پرسش یا یک حوزه محدود ساخت. باید آن را همچون یک کلانپرسش در نظر گرفت که به هزاران مسئلهی کوچکتر منشعب میشود و هر یک نیازمند تحلیل و تأمل مستقل است. از این رو، ما در این گروه به ابعاد فلسفی آن میپردازیم و مباحث گوناگونش را بررسی میکنیم.
Javer
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
اول شهریور روز پزشک بر
پزشکان ایران زمین خجسته باد
همان لایقانی که دانشورند
نه آن بی سوادان که مدرک خرند
سیاست فرارند در کار خویش
نه چون پاچه خاری به دنبال ریش
امید آفرینند و درمانگرند
به لب خنده داده ز دل غم برند
/channel/marzockacademy
با توجه به توصیف شما از شهر آینده یک وارونگی اتفاق خواهد افتاد و انسان بدل به ماشین می شود و تحت انقیاد فرامین هوش مصنوعی ، امر سوژگی به هوش مصنوعی و تکنولوژی منتقل شده و بشر را ابژه خود می سازند ،
بازگشت به گذشته دور آنجا که بشر تحت سلطه طبیعت بود اما با این تفاوت که این بار تکنولوژی هوش مصنوعی بشر را به جای طبیعت تحت انقیاد خود در می آورند.
Azizi
/channel/marzockacademy
درود بر همه دوستان و هم گروهای عزیز نظرتان در مورد "آینده شهرهای هوشمند و نقش هوش مصنوعی در مدیریت ترافیک و انرژی" چیست؟ مثلاً تصور کن که ماشینها خودشون با هم حرف میزنن تا ترافیک صفر بشه، یا ساختمانها انرژی رو بهینه مصرف کنن. نظرتان را بیان بفرمائید، و مزایا و معایبش رو بررسی کنیم؟
Javer
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
تأثیراندیشه های ایرانی- زرتشتی بردیگرمتفکران
قسم دوم:
تالس درجریان تفکرشرقی بوده وفیثاغورث دومین فرزانه بزرگ بعداز نسل تالس نیز گفته می شد که از مصر و بابل که در آن دوران تحت نفوذ ایران بوده دیدن کرده است. فیثاغورث بر آن شد که یک دوره ی کاملاً نوینی را بنیاد اصلی حساب پایه گذارد که بعدها افلاطون از این مورد درنظریاتش استفاده کرد.
زرین کوب در کتاب تاریخ مردم ایران نفوذ ایران بر یونان را اینگونه بیان می کند که در فلسفه انباذقلس و نفرت در واقع تضاد بین مفهوم محبت ثنویت خیر و شر آیین مزدا را بیاد می آورد. فکر مٌثٌل افلاطونی از تأثیر فلسفه مغان خالی به نظر نمی رسد و حتی نام زرتشت هم اولین بار در یک رساله ی منسوب به افلاطون – نامش آلکبیاس – ذکر شده؛ اندیشه ی " روح جهانی " هم در فلسفه افلاطون کتاب تیمائوس - و دیگران می بایست ناشی از نفوذ تعلیم مزدائی بوده باشد. حتی نوع حکومت پارسی ها نیز به احتمال قوی در اذهان بعضی متفکران یونانی تأثیر گذاشته است.
یونانی ها به قدرت جهانی هخامنشیان معترف و آن را همواره در نوشته های خود منعکس می کردند. اصولاً بیش از نصف دنیای یونانی رعیت پادشاهان هخامنشی بوده و این پارسی ها بودند که توانستند برای اولین بار بر یونان مسلط
گردند در نتیجه پارسی ها یونانیان را از تمام خارجیان بهتر می شناختند و همچنین بالعکس یونانیان پارسی
هارا. متونی یونانی به نام پاپیروس دِرونِی که به تازگی در منطقۀ تسالوینکی کشف شده است و به حدود
سال 466 ق.م مربوط میشود، نشان می دهد که نفوذ سیاسی و دینی هخامنشیان در مقدونیه تا زمان شورش اسکندر و پایان یافتن عصر هخامنشی همچنان برقرار بوده است که گفته شده توسط کارگزاران مغان نوشته شده است.
/channel/marzockacademy
تا زمانی که هوش مصنوعی فاقد "تجربهی زیستهی زمان" باشد، استنباط آن از آگاهی نیز در بهترین حالت، شبهآگاهی (Pseudo-Consciousness) خواهد بود: آگاهیای بدون عمقِ پدیدارشناختی، ترس از مرگ، یا جستوجوی معنا. این مرز، نه یک محدودیت فناورانه، بلکه تفاوتی هستیشناختی است.
پرسش پایانی: اگر هوش مصنوعی روزی بتواند "بدن" داشته باشد (مثلاً در رباتهای پیشرفته) و در زمان واقعی با جهان تعامل کند، آیا آنگاه درک زمان — و در نتیجه آگاهی — آن به انسان نزدیکتر میشود؟** (این پرسش، درگاهِ بحثِ "بدنمندی" را میگشاید.)
گلپر
/channel/marzockacademy
هوش مصنوعی به توانایی تفکر آسیب میزند
در یک پژوهش جدید دردانشگاه امآیتی گروهی از آزمودنیها که برای نوشتن مقاله از چتجیپیتی استفاده کردند، «درگیری شناختی» بسیار کمتری نسبت به گروهی داشتند که فقط از مغز خود استفاده میکردند. این پژوهش مفهومی به نام «بدهی شناختی» را معرفی میکند؛ به این معنی که استفاده طولانیمدت از هوش مصنوعی باعث میشود وقتی فرد مجبور شود بدون آن فکر کند، عملکرد ضعیفتری داشته باشد؛ گویی توانایی ذهنی خود را به هوش مصنوعی «بدهکار» شده است.
مقایسه با ماشینحساب
مقاله این وضعیت را شبیه به زمان ظهور ماشینحساب درنظر میگیرد. در آن زمان، بهجای ممنوع کردن ماشینحساب، سطح امتحانات و مسائل را بالاتر بردند تا دانشآموزان از ماشینحساب برای محاسبات پایه و از مغز خود برای حل مسائل پیچیدهتر استفاده کنند.
چالش اصلی امروز این است که سطح تکالیف و انتظارات آموزشی هنوز متناسب با قابلیتهای هوش مصنوعی تغییر نکرده است. در نتیجه، دانشآموزان و دانشجویان میتوانند تفکر عمیق را به هوش مصنوعی واگذار کنند.
هوش مصنوعی در حال تغییر تعریف مهارتهایی مانند تفکر انتقادی است. همانطور که دیگر انجام محاسبات طولانی با دست معیار سواد ریاضی نیست، صرفاً نوشتن یک مقاله نیز دیگر معیار نهایی تفکر عمیق به حساب نمیآید. مهارت مهم در آینده، یادگیری نحوه استفاده هوشمندانه از هوش مصنوعی است؛ یعنی بدانیم چه زمانی و برای کدام وظایف از آن کمک بگیریم و کدام کارها نیازمند خلاقیت و تفکر اصیل انسانی هستند.
تحلیل تکاملی
تبیین تکاملی «بدهی شناختی» کار سادهایست. مغز انسان محصول میلیونها سال تکامل در محیطی است که با دنیای امروز تفاوتهای بنیادین دارد. مغز انسان، با وجود اینکه فقط حدود ۲٪ از وزن بدن را تشکیل میدهد، نزدیک به ۲۰٪ از انرژی کل بدن را مصرف میکند. در محیط باستانی که اجداد شکارچی-گردآورندهی ما در آن زندگی میکردند، انرژی کمیاب و حیاتی بود. به همین دلیل، مغز به گونهای تکامل یافته که یک ماشین صرفهجویی در انرژی باشد. مغز به طور غریزی تمایل دارد کوتاهترین و کمهزینهترین مسیر را برای حل یک مسئله پیدا کند.
وقتی ابزاری مانند چتجیپیتی میتواند وظیفهی سنگین و پرانرژیِ تفکر، سازماندهی و نوشتن را انجام دهد، مغز به طور طبیعی این وظیفه را برونسپاری میکند تا انرژی خود را ذخیره کند. این یک «نقص» نیست، بلکه اجرای یک برنامهی تکاملی باستانی برای بقاست.
اصل تکاملی دیگری که در اینجا نقش دارد قاعدهی تکاملی «استفاده کن یا از دست بده» است. مسیرهای عصبی در مغز که به طور مداوم استفاده میشوند، تقویت میشوند و آنهایی که استفاده نمیشوند، تضعیف یا حذف میشوند. اجداد ما برای بقا نیاز به مهارتهای شناختی پیچیدهای مانند جهتیابی، ردیابی جانوران، تشخیص گیاهان سمی، و برنامهریزی برای شکار داشتند. مغز با استفاده مداوم از این مهارتها آن مسیرهای عصبی را قوی نگه میداشت.
مفهوم «بدهی شناختی» در واقع نام مدرنی برای همان پدیدهی آشنای «آتروفی یا تحلیل رفتن مهارت» است. وقتی ما به طور مداوم تفکر انتقادی، حل مسئله و سازماندهی اطلاعات را به هوش مصنوعی واگذار میکنیم، در حال تضعیف کردن همان مسیرهای عصبی هستیم که مسئول این تواناییها هستند.
تکامل زیستی فرآیندی بسیار کند است که در مقیاس هزاران و میلیونها سال عمل میکند. مغز ما هنوز همان «سختافزار» دوران پارینهسنگی را دارد. در مقابل، تکامل فناوری، به خصوص در عصر دیجیتال سرعتی انفجاری دارد. ما در عرض کمتر از یک دهه با ابزاری روبرو شدهایم که تواناییهای زبانی و استدلالی را شبیهسازی میکند؛ تواناییهایی که اساس تمدن و تفکر انسانی بودهاند. مغز ما فرصت «سازگاری» با این تغییر عظیم را نداشته است. به داوری من مقایسه با ماشینحساب که در مقاله آمده، از این منظر ناکافی است. ماشینحساب یک وظیفه بسیار محدود و مکانیکی (محاسبه) را خودکار کرد. اما هوش مصنوعی مولد، در حال خودکارسازی فرآیندهای بسیار پیچیدهتر و بنیادیتری مانند زبان، استدلال و خلاقیت است. این یک جهش کیفی است که مغز ما برای مواجهه با آن هیچ آمادگی تکاملی ندارد.
مشکل اصلی، خودِ هوش مصنوعی نیست، بلکه عدم تطابق میان مغز باستانی ما و محیط فناورانه جدید است؛ و بنابراین راهکار پیشنهادی نیز حذف فناوری نیست، بلکه ایجاد آگاهیست. باید آگاهانه علیه تمایل غریزی مغز برای انتخاب مسیر آسان عمل کنیم. همانطور که برای جلوگیری از تحلیل عضلات بدن در دنیای مدرن ورزش میکنیم، باید آگاهانه «ورزشهای ذهنی» انجام دهیم و خود را وادار به تفکر عمیق و حل مسئله کنیم، حتی زمانی که هوش مصنوعی میتواند آن را برای ما انجام دهد.
در غیر این صورت، ما به طور ناخواسته قربانی موفقیت تکاملی مغز خود خواهیم شد.
نظام آموزشی ما چه برنامهای برای شرایط جدید دارد؟!
هادی صمدی
@marzockacademy
فایل صوتی
سخنان محمدمهدی اردبیلی
در نشست
مراقبه، اخلاق و درمان
۲۵ تیرماه ۱۴۰۴
@marzockacademy
DEEPSEEK AI
تحلیل جنبههای عمیق و پنهان پدیده هوش مصنوعی دیپ سیک و آغاز نبرد اوپن سورس
@dr_iman_fani
/channel/marzockacademy
DeepSeek AI
لحظه اسپوتنیک: نخستین زلزله اقتصاد و فناوری هوش مصنوعی
در سال 2025
@dr_iman_fani
/channel/marzockacademy
سلام
وقت بخیر
چند نکته در باب نقدی که دوست عزیزمان نوشتند :
1-نگارنده نقد بالا مدعیست که جمهوری خواهان فریب ظاهر رسانه ای بحث های سلطنت طلبی را خورده و از آگاهی سلطنت طلبان حقیقی بی خبرند. در حالی که در همان نوشته به آقای مهرآیین و سلامت بعنوان نماینده های جمهوری خواهی اشاره کرده و مدعیشده که هر دو از مبانی علوم سیاسی کلاسیک ناآگاهند. صرف نظر از نیاز به اثبات آگاهی علمی و تئوریک آقایان سلامت و مهرآیین، میتوان گفت که این دو خود تنها چهره های بیشتر مطرح شده در رسانه هستند و نگارنده صرفا "گول ظاهر رسانه ای جمهوری خواهی را خورده" و تصور میکنند "جمهوری خواهی به چهارجمله ی قصار از آرنت و امثالهم است".
2-دوست عزیز ما می گوید نظریه ای کلاسیک و قدرتمند برای جمهوری خواهی وجود ندارد. البته میتوان گفت ایشان یا از وجود کتاب عظیمی چون اخلاق اسپینوزا بی خبرند و یا خود را به خواب زده اند یا به مانند برخی از عوام تصور میکنند اخلاق اسپینوزا ربطی به سیاست ندارد و مجموعه ای از اندرزنامه های عرفانیست.
3-درباره ی ماکیاولی و آموزه هایش وهمچنین پیوند نظریاتش با جمهوری خواهی و هستی شناسی درونماندگار اسپینوزا هم منابع فراوان در فلسفه ی معاصر موجود است که دوست ما میتوانند با جستجوی شخصی و یا راهنمایی شما مطالعه کنند شاید گشایشی باشد برای گفت و گوهای مفصل تر.
با تشکر از آقای ع.م و شما
س.ن
علی نجات غلامی
@madrasefalsafe
/channel/marzockacademy
♦️کاوه بهبهانی از الهیاتِ هوشِ مصنوعی سخن میگوید🔺
joreah_journal
@marzockacademy
اگر انسان محور رشد و پیشرفت است، حذف او نه تنها منطقی نیست، بلکه به نوعی خودنابودی تکامل منجر میشود.
برخی جریانهای کیهانگرایانه بر این باورند که بشریت نباید مانع پیشرفت فناوری شود حتی اگر این پیشرفت به بهای سقوط یا نابودی انسان تمام شود. در نگاه آنان، نگه داشتن تکامل در سطح بشر کنونی یک تراژدی کیهانی است، چراکه جهان ظرفیتهای بسیار بزرگتری برای هوش و پیچیدگی دارد. این دیدگاه، در ظاهر بلندپروازانه و کیهانی جلوه میکند، اما در عمق خود با پرسشهای جدی اخلاقی روبهرو است.
نخست آنکه این رویکرد ارزش تجربه انسانی را نادیده میگیرد. عشق، رنج، خلاقیت، دوستی و تاریخ فرهنگی ما چیزی است که با هیچ پیچیدگی محاسباتی صرف جایگزین نمیشود. کیهانگرایی با ابزارانگاشتن انسان، او را صرفاً وسیلهای در خدمت تکامل برتر میبیند؛ خطایی که ایدئولوژیهای تمامیتخواه در قرن بیستم نیز مرتکب شدند، هنگامی که فرد را قربانی اهدافی موهوم کردند. افزون بر این، خود مفهوم تکامل کیهانی مبهم است، آیا صرفاً توان پردازش بیشتر دادهها به معنای تکامل است؟ آیا هوش مصنوعی بدون تجربه زیسته و معنا میتواند حامل ارزشی برتر از انسان باشد؟
تناقض دیگر این دیدگاه در این است که اگر کیهان واقعاً در پی پرورش آگاهی است، آگاهی انسانی خود بخشی از این روند است. حذف انسان میتواند بهجای تقویت تکامل آگاهی، آن را تضعیف کند. زیرا انسان تنها موجودی است که توانسته هم علم بیافریند و هم معنا، هم فناوری بسازد و هم شعر. نابودی او یعنی نابودی عمقی که هیچ ماشین بیاحساس نمیتواند بازتولید کند.
در برابر این بدبینی کیهانمدار، میتوان بر اخلاق مسئولیت تأکید کرد. همانگونه که هانس یوناس یادآور میشود، ما وظیفه داریم میراث بشری و امکان زیست آیندگان را حفظ کنیم. اگرچه کیهان بزرگتر از ماست، اما تنها از خلال ماست که میتواند خود را بیافریند و بازتاب دهد. تکامل راستین نه در حذف انسان به سود ماشین، بلکه در همزیستی خلاق میان انسان و هوش مصنوعی است؛ جایی که فناوری نه جایگزین انسان، بلکه گسترشدهنده افقهای او باشد.
/channel/marzockacademy
خلاقیت در هوش مصنوعی
اینکه آیا هوش مصنوعی میتواند واقعاً خلاق باشد، موضوعی است که دهههاست فیلسوفان و متخصصان این حوزه را مجذوب خود کرده است. در حالی که برخی معتقدند خلاقیت یک ویژگی منحصر به فرد انسانی است که ماشینها نمیتوانند آن را تکثیر کنند، برخی دیگر استدلال میکنند که اگر ابزار و فرصتهای مناسب در اختیار هوش مصنوعی قرار گیرد، واقعاً میتواند خلاق باشد.
یکی از متخصصانی که به بررسی پیامدهای فلسفی هوش مصنوعی و خلاقیت پرداخته است، مارگارت بودن است. بودن به طور گسترده در مورد ماهیت خلاقیت و ارتباط آن با ذهن نوشته است و استدلال میکند که خلاقیت یک مفهوم واحد و یکپارچه نیست، بلکه پدیدهای چندوجهی است که تحت تأثیر عوامل مختلفی قرار دارد.
با وجود این بینشها، بحث پیرامون خلاقیت در هوش مصنوعی همچنان بحثبرانگیز است. برخی از کارشناسان معتقدند که ماشینها به سادگی قادر به تکرار ترکیب منحصر به فرد تجربه، احساسات و شهود که زیربنای خلاقیت انسان است، نیستند. با این حال، برخی دیگر معتقدند که با برنامهنویسی مناسب و دسترسی به حجم عظیمی از دادهها، ماشینها واقعاً میتوانند آثار خلاقانهای تولید کنند.
یک نمونه از ماشینهایی که آثار خلاقانه تولید میکنند، «پرتره ادموند دِ بلامی» است، نقاشیای که توسط الگوریتم یادگیری ماشین خلق شده است. این اثر هنری که چهرهای تار را به تصویر میکشد و یادآور یک نقاشی رنسانس است، در حراج کریستی با قیمت بیش از ۴۰۰۰۰۰ دلار فروخته شد.
بحث پیرامون پتانسیل خلاقانه هوش مصنوعی، سوالات مهمی را در مورد معنای خلاق بودن و چگونگی تعریف این مفهوم پیچیده و مبهم مطرح میکند. با ادامه تکامل هوش مصنوعی، بررسی پیامدهای پتانسیل خلاقانه آن و چگونگی تأثیر آن بر درک ما از بیان انسان و هنرها مهم است
/channel/marzockacademy
من عشقم را در پورتوفینو یافتم
با صدای جادویی اندره بوچلی
/channel/marzockacademy
ذهن حقیقی و ذهن مصنوعی تقابل یا تعامل
زمانی که بشر غارنشین تصمیم گرفت ایده ها ، تصورات و مشاهدات خود را روی دیوار غار ثبت کند نطفه هوش مصنوعی بسته شد ،
زان پس تجربه ها خاطره ها و آرزو ها خارج از ذهن انسان به صورت نوشتار ، تصاویر و در کد ها و علائم ثبت و انباشت شد تا در مواقع لزوم استفاده شود یا به نسل های بعدی منتقل گردد ،
این ره یافت توانست امکانی را فراهم کند تا با مرگ بدن ، با فرو پاشی تمدن ها و ویرانی شهر ها ذهن و دانش دچار فرو پاشی و مرگ نشود و با علائم ، نشانه ها ، تصاویر و نوشته ها به آینده منتقل شود ،
با مرگ سقراط ذهن او که به کتاب منتقل شده بود زنده ماند تا پس از مرگ او با دیگران ارتباط برقرار کند و وارد گفتگو شود ،
بشر دیگر نیاز نداشت تا دائم برای هر کاری به نقطه آغاز بر گردد بلکه با سود جستن از ذهن مصنوعی بر جا مانده از گذشته از آن جایی که خود ایستاده آغاز کند ،
اما با انقلاب صنعتی و پیامد تکنولوژیک آن رفته رفته صدا هم به انباشت دانش کمک کرد ،
هوش مصنوعی زاده و نتیجه انباشت اطلاعاتی بود که در طول قرنها بشر در بیرون از ذهن خود ثبت می کرد ،
اما این ذهن و هوش مصنوعی در گذشته ساکت بود انقلاب در هوش مصنوعی زنده شدن همه آن دانش های انباشت شده بشر بود که می توانست با تولید کننده اش ، با مصرف کننده اش ارتباط برقرار کند ،
حالا بشر می تواند با ذهن تاریخی خود گفتگو کند ، نیاز های اطلاعاتی خود را از آن بگیرد ،
دیگر محقق لازم نبود کل آثار افلاطون را زیر رو کند و دنبال موضوع خاص بگردد این کار را ذهن مصنوعی برای او انجام می دهد و نتیجه نهایی را به او ارائه می دهد ،
اما بشر قرن ها تلاش کرد تا خود را به عنوان سوژه تثبیت کند و با غیر خود به مثابه ابژه مواجه شود ،
اما با تکامل هوش مصنوعی در همه عرصه ها رفته رفته بشر کارهایی را که تا کنون خود انجام می داد به تکنولوژی و ذهن مصنوعی سپرد ،
این نقطه گرچه نقطه آسایش ، راحتی و رفاه بود اما نقطه انقیاد هم شد یعنی وانهادن بخشی از کار ها و اختیارات خود به ماشین ها و ذهن مصنوعی ،
در گذشته اگر من بیست شماره تلفن در ذهن حقیقی خود داشتم اکنون در ذهن گوشی خود بیشمار شماره دارم که هر زمان اراده و نیاز کنم از آن استفاده می کنم ، اما به مرور زمان من همان بیست شماره حفظ شده در ذهن را از دست داده ام و اکنون گاهی حتی شماره منزل خود را به سختی بیاد می آورم ، این یعنی من بخشی از توانایی خود را به دلیل عدم نیاز از دست دادم ، این ساده ترین مثال را می شود در همه عرصه تعمیم داد ،
اما این به معنی آن نیست که بشر با عالی ترین دست آورد تاریخی خود سر ستیز بر دارد و او را رقیب خود فرض کند بلکه با این شبیه ترین پدیده به خود که از قضا خودش آن را پدید آورده باید تعامل کند و از آن سود برد تنها باید از این امر مراقبت کند که در همه حال سوژه اوست و در مقابل ذهن برساخته تاریخی خود از خود بیگانه نشود ،
مثل بشر گذشته که اولویت اول او در هر کار و رخدادی حفظ بقا خودش بود در این جا و در مقابل ذهن مصنوعی اولویت اول او باید حفظ سوژگی خودش باشد تا از خطر فروپاشی ذهن خودش در امان بماند .
Azizi
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
با خود اندیشیدم که نقطهنظر کدام یک از فیلسوفان در باب هوش مصنوعی برایم جذاب و محل تأمل است؛ آیا نیک بوستروم، یا دیوید چالمرز.....؟ اما وقتی به بررسی اندیشههای یووال نوح هراری پرداختم، دریافتم که دیدگاههای او برایم جالبتر و زمینهساز تعمق عمیق است. شاید بهتر باشد از دریچه نگاه او وارد این بحث شوم.
هراری در کتاب هومو دئوس و همچنین ۲۱ درس برای قرن ۲۱ بارها به این ایده اشاره میکنه که قدرت سوژگی در حال جابهجاییه: بشر مدرن که روزی خود را مرکز جهان و
فاعل تاریخ میدانست، کمکم جایگاهش را به الگوریتمها و هوش مصنوعی واگذار میکند. در واقع، آنچه تو وارونگی نامیدی، نزد هراری هم مطرح است، انتقال مرکز تصمیمگیری از انسان به دادهها.
در گذشته، طبیعت بر انسان حکم میراند، قحطی، بیماری و بلایای طبیعی سرنوشت او را تعیین میکردند.
در دوران مدرن، بشر با علم و تکنولوژی بر طبیعت غلبه کرد و برای مدتی کوتاه فاعل تاریخ شد.
اما در عصر هوش مصنوعی و بیگدیتا، دوباره انسان در حال ابژه شدن است، با این تفاوت که اینبار «الگوریتمها» و «دادهها» جای طبیعت را گرفتهاند.
هراری اصطلاح دیتائیسم رو مطرح میکنه؛ ایدئولوژیای که میگوید همه چیز ـ از بدن و ذهن گرفته تا جوامع و فرهنگ ،چیزی جز جریان داده نیست. در این نگاه، انسان دیگر منبع مشروعیت یا معنا نیست؛ بلکه ارزشمند بودن هر چیز بسته به اینه که چهقدر در تولید و پردازش داده نقش دارد.
سوژگی (Subjectivity) از انسان جدا میشود و به تکنولوژی و هوش مصنوعی منتقل میگردد.
انسان که خود را تا دیروز سوژهی آزاد میپنداشت، حالا به ابژهای دادهمحور تبدیل میشود؛ چیزی شبیه سنسور در شبکهای عظیم از پردازش اطلاعات.
این تصویر در نگاه هراری، نه صرفاً یک پیشبینی تکنیکی، بلکه یک هشدار وجودی است: اگر مراقب نباشیم، آزادی و عاملیت انسانی قربانی کارآمدی تکنولوژیک خواهد شد.
پس پرسش این است ،
آیا ما میخواهیم همچنان سوژه تاریخ بمانیم، یا داوطلبانه سوژگی را به الگوریتمها بسپاریم؟
Javer
/channel/marzockacademy
تصور شهر آینده، بیش از هر زمان دیگر به تکنولوژی گره خورده . هوش مصنوعی وعده داده که ترافیک را به صفر برساند، مصرف انرژی را بهینه کند و حتی امنیت شهری را تضمین کند. شهری که در آن ماشینها با هم گفتگو میکنند تا از تصادف جلوگیری کنند، و ساختمانها چونان موجودات زنده، مصرف انرژیشان را خودتنظیم میکنند. این تصویر، از نظر فنی امکانپذیر هست؛ نمونههای اولیه در شهرهایی چون سنگاپور و بارسلونا نشان دادهاند که میتوان با کمک AI، آلودگی و هدررفت انرژی را به میزان چشمگیری کاهش داد.
اما پرسش این است که آیا تکنولوژی فقط بهبود میآورد یا چهرهای تاریک هم در پس آن پنهان است؟
شهر هوشمند میتواند همانقدر که آزادیبخش است، سلطهگر هم باشد. همان دادههایی که ترافیک را روان میکنند، میتوانند به ابزاری برای نظارت بیوقفه بر شهروندان تبدیل شوند. خطر این است که شهر از فضایی عمومی و مشترک، به آزمایشگاهی برای الگوریتمها و شرکتهای بزرگ بدل شود. در این صورت، شهروند به داده تقلیل پیدا میکند.
میتوان گفت شهر هوشمند نفی تناقضهای زندگی شهری است: نفی ترافیک، نفی اتلاف انرژی، نفی خطر. اما همان نفی، اگر به شکل یکجانبه و بدون آگاهی انسانی پیش برود، میتواند به «نفی آزادی» تبدیل شود. یعنی تکنولوژی، به جای رهایی، به انقیاد منجر گردد.
امنیت دادهها و احتمال هک یا سوءاستفاده
بیکاری ناشی از حذف شغلهایی مثل راننده و تکنسین
هزینههای سنگین پیادهسازی و شکاف دیجیتال میان کشورهای غنی و فقیر
در برابر این خطرات، تنها راه حل شفافیت، قانونگذاری دقیق و حضور انسان در حلقه تصمیمگیری است. هوش مصنوعی باید دستیار باشد، نه حاکم؛ باید ابزار آزادی باشد، نه ابزار سلطه.
پس آینده شهرهای هوشمند، میدان کشمکش میان دو نیروست:
از یک سو وعدهی رفاه، کاهش خطر و زیست پایدار
و از سوی دیگر، تهدیدِ نظارت، نابرابری و از دست رفتن کنترل انسانی
این آینده بستگی دارد به اینکه ما چگونه میان این دو نیرو تعادل برقرار کنیم. شاید پرسش اساسی این باشد: آیا میخواهیم در شهر هوشمند زندگی کنیم، یا در شهر نظارتی؟
Javer
/channel/marzockacademy
جستار هفته گروه آکادمی فلسفه مارزوک
🔺فلسفه هوش مصنوعی و اخلاق پساانسانی (Post-Human Ethics): در عصری که AI میتواند تصمیمگیری کند، باید بحث کنیم که آیا ماشینها میتوانند "حقوق" داشته باشند یا نه. مثلاً، اگر یک ربات هوشمند احساساتی شبیه انسان داشته باشد، آیا خاموش کردن آن قتل محسوب میشود؟ این ایده میتواند به جلوگیری از سوءاستفاده از فناوری کمک کند و مرزهای انسانیت را بازتعریف کند.
🔺شنبه تا پنجشنبه
⏰ساعت ۱۰ صبح تا ۲۰
لینگ گروه اکادمی فلسفه
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0