marzockacademy | Unsorted

Telegram-канал marzockacademy - آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

10922

کانال فلسفه وهنر مارزوک

Subscribe to a channel

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

تصنیف ایرانی

• آواز: محمدرضا شجریان و گروه شیدا
• آهنگساز: پرویز مشکاتیان


/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

مرثیه‌یِ فیروزه‌یِ آذربایجان

ای دریاچه‌یِ ارومیه!
لشکرِ تاتار و مغول بر تو تاختند —
تو با صلابت و استواری ماندی
و هولاکو را در اعماقِ خود مدفون کردی…
اما اکنون —
ای فیروزه‌یِ ایران!
ای نگینِ آذربایجان!
به کدامین گناه جان دادی؟
آیا گناهت این بود
که آیینه‌یِ آسمان بودی در دلِ زمین؟
یا گناهت تابشِ نور بود بر چهره‌یِ تاریخ؟
تو —
چشمِ آبیِ زمین —
که آسمان در تو خود را می‌دید…
امواجت ترانه‌هایِ آزادی بودند —
مرغانِ مهاجر بر سینه‌ات آشیانه می‌ساختند —
و اکنون —
برهنه و خاموش —
بر بسترِ مرگ آرمیده‌ای…
نه تاتار تو را کشت —
نه مغول —
این بار —
خودخواهیِ حاکمان و جهلِ مردمان بود
که با تیغِ بی‌آبی
رگ‌هایت را برید!

ای دریاچه!
اگر روزی بازگردی —
در آینه‌یِ آب‌هایت —
چهره‌یِ خورشید را ببین —
و به ما بیاموز
که چگونه می‌شود
از خاکسترِ خشکی
دوباره آب شد —
از اشک‌هایِ زمین
دریاچه‌ای ساخت —
و فریاد زد:
«من —
فیروزه‌یِ جاودانِ این خاکم —
حتی اگر بمیرم —
از نمک‌هایِ وجودم
بلورِ امید می‌رویانم!»

ولی آه…
همگان می‌دانند:
«مرگِ تو —
خودکشیِ خاموشِ ماست!»
ما —
مردمانِ این سرزمین —
با دستانِ خود
نگینِ آذربایجان را کندیم —
و اکنون
تاجِ ایران را بی‌جواهر کرده‌ایم…
خورشید بر این خشکی بخندد —
ما را بسوزاند —
تا شاید از خوابِ گران بیدار شویم!
علی غلامی

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

@DubiumChannel

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

آوای فلسفه
/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

#فیلاسفی_نآو – اوت / سپتامبر‌ ۲۰۲۵
#اپیستمولوژی (۳۶)

سرنوشتار (دو)
نوشته‌های بعدی به بحث درباره‌ی دانش علمی و جایگاه آن و چگونگی دانستن بیش‌تر آن می‌پردازند. برایان کینگ با گزارش خود درباره‌ی کارل پوپر، شاید یگانه فیلسوف سده‌ی بیستم که نامش برای بیش‌تر دانشمندان آشناست، این مهمانی را پرشور می‌کند (برگ‌های ۱۲ تا ۱۵). پوپر آزمون ساده‌ای به نام «وازنش‌پذیری» را برای شناسایی «ساینس» (علم) و پژوهش معنادار درکل از «سودوساینس» (علم‌نما)، چرندگویی و پرت ‌و پلا پیش می‌نهد.* آن آزمون چیست؟ آیا کار می‌کند؟ گزارش را بخوانید تا پی ببرید.

پس از پوپر، کسان گوناگونی، ازجمله شاگردان خودش، اشاره می‌کنند که وازنش‌پذیری خیلی خوب است، ولی بیش‌تر پژوهش‌های علمی، چه امروز و چه دیروز، این‌گونه اجرا نمی‌شوند. بنابراین آنان آغاز به بهسازی تئوری او به روش‌های گوناگون می‌کنند تا آن را بگونه‌ای بسازند که سرگذشت واقعی علم را وصف کند. یکی از آنان، تامس کین [که در بسیاری از نوشته‌های فرزانشی پارسی به غلط کوهن نوشته می‌شود] است که جایگاه کلیدی در نوشته‌‌ی شیرکوهی درباره‌ ابژکتیویتی علم دارد (برگ‌های ۱۶ تا ۱۹). گویی جایگاه علم (در جهانی که کمابیش با آن راهبری می‌شود) پیش از این پرسش بزرگی نبوده است، این پرسش‌های سرراست دیگری را بدنبال دارد: معنای دانستن ابژکتیو چیزی (به جای دانستن سوبژکتیو) چیست؟ آیا می‌توانیم چیزی را بگونه‌‌ی ابژکتیو بدانیم یا تنها آن را حس کنیم؟ ما این پرسش‌های پیچیده را بی‌پاسخ می‌گذاریم تا خواننده خود بدان‌ها پاسخ گوید.

پس، فیلسوفان امروز چگونه با پرسش‌های پراتیکی دانش و حدهای آن در زمانه‌ی خبرهای دروغین و زبان‌بازی‌های پساراستی ذهن‌گرایانه دست و پنجه نرم می‌کنند؟ خشنود هستیم که گفتگویی را با پروفسور سوزان هاک، اپیستمولوژیست پرآوازه، در این شماره گنجانده‌ایم، که بویژه به پرونده‌های دادگاهی می‌پردازد تا ایده‌هایی را درباره‌ی پایسته‌مندی (قطعیت) و حدهای آنچه شناختنی است بررسی کند. دانش علمی کنونی ما از هر نگر دارای حد است، ولی آیا دربنیاد حدی برای دانش بشری وجود دارد؟ در ریاضی، قضیه‌‌های پرآوازه‌ی «ناتمامیت گودل» نشان می‌دهد که باید وجود داشته باشد. گزارش مک‌گراناهان [با تیتر «گودل، ویتگنشتاین و حدهای دانش»] (برگ ۲۰ به بعد)، این را برای ما باز می‌کند، چنان‌که همه‌ی ما همیشه باید بپرسیم: ویتگنشتاین چه می‌گوید؟ [برای آشنایی با قضیه‌ی #ناتمامیت گودل همچنین بنگرید به جستار #اپیستمولوژی (۲۱ تا ۲۳) در این کانال.]

در جنگ جهانی دوم، کورت گودل، پناهنده‌ای گریخته از نازی‌ها، برای شهروندی آمریکا درخواست می‌دهد. داستان بامزه‌ای درباره‌ی نشست رسیدگی به درخواست شهروندی گودل وجود دارد. دوست نزدیک او، آلبرت، نیز به امید پشتیبانی از دوست تیزهوش خود و جلوگیری از دردسر با او همراه می‌شود. قاضی برای آرام کردن گودل عصبی می‌گوید که او از این‌که سرانجام به سرزمینی دموکراتیک آمده است آسوده خاطر باشد. پیش از این‌که آلبرت بتواند جلوی او را بگیرد، گودل ناگهان می‌گوید که برعکس، قانون اساسی آمریکایی را بدقت خوانده‌‌ام و روزنه‌ای پیدا کرده‌ام که از راه آن می‌توان به شیوه‌ی قانونی کشور را به دیکتاتوری بدل کرد... با گفتن این داستان قصدی ندارم جز این‌که بگویم دریافت استوار گودل یک شرط بنیادی برای گسترش دانش را نشان می‌دهد: هرگز چیزی را همیشگی و بدیهی نپندار.

*پانوشت: وازنش‌پذیری را به ازای “falsification” به کار برده‌ام. در نوشته‌های فرزانشی پارسی اغلب واژه‌ی «ابطال‌پذیری» را به جای آن می‌نشانند - برخی «ابطال‌گرایی» می‌گویند که درست نیست، زیرا واژه‌ی اخیر اشاره به گونه‌ای روش‌‌شناسی دارد (این‌که علم از راه حدس‌ها و ابطال‌ها پیش می‌رود)، حال آن‌که «ابطال‌پذیری» (وازنش‌پذیری) ملاک یا سنجه‌ی جداسازی علم از علم‌نما است. کارل پوپر نخستین بار در «منطق کاوش‌ علمی» (۱۹۳۴)، سپس در فرگردی از «حدس‌ها و وازنش‌‌ها» (۱۹۶۳)، سنجه‌ی جداسازی میان علم و علم‌نما را وازنش‌پذیری برمی‌شمارد نه راستی‌آزمایی. از دید او، تنها سیستمی تجربی یا علمی است که بتوان آن را با آزمایش و تجربه رد یا باطل کرد (وا زد). نکته این‌که، پوپر وازنش‌پذیری را برای سیستم‌ها و پارادایم‌های علمی پیش می‌نهد نه تئوری‌های علمی. دیگر این‌که، بن‌مایه‌ی وازنش‌پذیری این است که دیدن و منطق قیاسی نمی‌تواند راستی یک گزاره‌ی علمی فراگیر را ثابت و استوار سازد‌؛ می‌تواند ناراستی آن را ثابت کند، یعنی آن را رد کند‌ (وا بزند). برای نمونه، از این دیده که «این قو سیاه است»، می‌توانیم ناراستی این گزاره‌ی فراگیر را که «همه‌ی قوها سپید هستند» ثابت کنیم. به سخن دیگر، گزاره‌ی علمی فراگیر ممکن است با آزمایش و تجربه رد شود. پوپر به این حالت، ناهمسانی میان وازنش و پذیرش می‌گوید.

@mithra_philosophy

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

شماره‌ی ۱۶۹ دوماهانه‌ی «فیلاسفی نآو» (اوت و سپتامبر ۲۰۲۵) به دستم رسیده است. جستار ویژه‌ی این شماره «سرچشمه‌های دانش» است. از همین برگ نخست می‌توان دریافت که چهار اندیشمند پرنفوذ سده‌ی بیستم درباب فرزانش دانش (یا اپیستمولوژی) چه کسانی هستند: تامس کین و کارل پوپر و کورت گودل و ادموند گتیه، هرچند، چنان‌که از نوشته‌های این شماره روشن می‌شود، سه تای بالا خوشاب گتیه را بر زمین می‌ریزند!  بعد فایل آن را برای همکاران به اشتراک می‌گذارم. پیش‌تر سرنوشتار‌ این شماره را باهم بخوانیم:

@mithra_philosophy

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

♦️حسین دباغ در خصوصِ ترس از هوش مصنوعی سخن می‌گوید🔺

مشاهده در یوتیوب
@marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

قلمروهای موازی زمان در متافیزیک؛
از ناواقع‌گرایی تا نوواقع‌گرایی در متافیزیک زمان
ایوب افضلی؛ علی مهجور

فلسفه زمان افزون بر اهمیت اختصاصی خود  در متافیزیک -که معمولاً آزمون نهایی فیلسوف  قلمداد شده است- اهمیتی عمومی نیز دارد، زیرا همواره زمینه‌ساز مناقشات و ابتکارات بسیاری در سطح  آکادمیک (روش‌شناسی و مکتب‌شناسی فلسفی) بوده است، چنانکه برخی نویسندگان غربی نیز به درستی اشاره کرده‌اند یکی از شاخص‌ترین نظریه‌های مطرح در سراسر تاریخ فلسفه غرب  نظریه مک‌تاگرت در متافیزیک زمان است‌، نظریه مک‌تاگِرت (متافیزیک‌دان و استاد دانشگاه کمبریج) درباره ناواقع‌انگاری زمان نقطه عطف متافیزیک زمان در فلسفه معاصر است. وی دیدگاه خود را نخستین بار در سال 1908 در مقاله‌ای با عنوان «غیرواقعی بودن زمان»  در مجله ذهن (دانشگاه آکسفورد) منتشر کرد و صورت‌بندی نهایی آن حدود بیست سال بعد در 1927 در جلد دوم از کتاب سرشت وجود  از سوی دانشگاه کمبریج منتشر شد. اثر حاضر  نظریه او درباره غیرواقعی بودن زمان را در بوته نقد قرار می‌دهد و از واقعی بودن زمان دفاع می‌کند. هدف این مقاله فراتر از نقدی خاص در فلسفه زمان و ناظر به نگرگاهی بدیل در واقع‌گرایی زمان است، بنابراین پژوهش پیش‌رو در ضمن تحلیل و انتقاد، به ارائه استدلال‌هایی تازه به سود واقعی بودن زمان خواهد پرداخت، که بر مبنای تبیین چندسطحی، کلان‌نظریه و چشم‌اندازی نو پیرامون واقع‌گرایی در سطوح مختلفی از متافیزیک زمان پیشنهاد می‌دهد.
این مقاله دارای نوآوری‌های متنوعی نسبت به اثار نویسندگان غربی است و نسخه کامل آن  در سایت مجله پژوهش‌های فلسفی کلامی دست‌یاب است.
پ.ن: عنوان اصلی و آکادمیک این مقاله عبارتست از:
دفاعیه‌ای بر واقع‌انگاری زمان: واکاوی و نقد نظریه ناواقع‌گرایی مک‌تاگرت در متافیزیک زمان
https://pfk.qom.ac.ir/article_3220.html

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

@sound_of_philosophy
/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

تأثیراندیشه های ایرانی - زرتشتی بردیگرمتفکرین
قسم اول
بسیاری ازمحققین مانند « اشتین »,«آیزلر»,« هانس هاینریش شدر» و.. تأثیرافکار زرتشت وبویژه مذهب اوستایی رادرمتفکرین یونانی مسلم می دانند. و حتی برخی معتقدند فلسفۀ افلاطون حکمت ایرانی است در لباس یونانی ,  همچنین نظریات هراکلیت از دین مغان اقتباس شده و افلاطون نیز از او متاثر شده است؛ و نظریه نزاع اضداد را که در بین حکمای یونانی رواج داشته است و متفکرینی چون اناکسیماندر ، سقراط ، هراکلیت، فیثاغورثیان، هزیود و...به آن باورداشته اند، اثر دین ایرانیان و نزاع شرّوخیرتوجیه کرده اند.
کاردینال دکتر فرانس کنیگ(اسقف اعظم اتریش) براین باوراست:« که آموزه های زرتشت از راه آسیایی صغیر به یونان راه یافت ونه تنها افکارافلاطون بلکه گنوستیک ها ,نیز از آن رنگ و رونق  گرفتند »
مهرداد مهرین نیزمی نویسد:
«حکمت زرتشت در افکار افلاطون و فیثاغورث و هراکلیت هم تاثیر به سزایی نموده و این نفوذ به حدی بوده که می توان گفت اساس فلسفه افلاطون و هراکلیت، زرتشتی است زیرا مُثُل افالطون همان (فَره وَشی) زرتشت است و عقیده هراکلیت مبنی بر اصل و منشاء جهان، روشنایی و آتش است، همان باور زرتشت است.»
همچنین هاشم رضی می گوید :
«با توجه به این که افلاطون با زرتشت و فلسفه و آیین زرتشتی آشنا بود، و همانندی عقاید فلسفی اش با فروهر و صور مجرد و مینویی اشیاء و انطباق آرای او در جزئیات با متون اوستایی، با احتمال قریب به یقین می توان گفت که اساس فلسفه خود(افلاطون) را بر فروهر زرتشتی قرار داده است.»
نیز ,جهانگیر اوشیدری براین باوراست:
افلاطون نخستین یونانی است که از اهورامزدا و فرستاده اش  زرتشت اسم می برد. فیلسوف یونانی پرفیویوس ،فیثاغورث را از شاگردان زرتشت شمرده و از قول او می گوید: » فقط به واسطه راستی است که انسان شبیه خدا تواند شد زیرا مغ ها تعلیم یافته خداوندی که آنان اورمزس می نامند، جسمی است مثل نور، روحی است مثل راستی یا پیکره اش مانند روشنی و روانش بسان راستی است.»
«ولتر می نویسد: " زرتشت مصلح و معلم اخلاق بود." می بینیم که از عهد زرتشت تا زمان لرد شافتسبری همه ی فلاسفه همان درس اخلاق را تعلیم داده اند.»
ابراهیم پورداود نیز براین عقیده است که : «در سنت بسیار قدیم زرتشتیان آیین مزدیسنا مخصوصا از اسکندر  لطمه دید وحتی اوستائی که در قصر سلطنتی هخامنشیان بود به فرمان فاتح یونانی سوخت. اما,نخستین یونانی که صریحا از پیغمبر ایران اسم می برد افلاطون فیلسوف معروف است.»
فرشادمهر می گوید:« یونان همیشه برای پذیرفتن نفوذشرقی آماده بود؛ بعضی از یونانی ها که در قرون قدیم از یونان کوچ کرده و ساکن آسیای صغیر شده بودند به مناسبت ایرانی شدن، در کشور ایران به مقامات عالی رسیدند. زیرا کوروش پادشاه ایران و سردمداران هخامنشی عقیده داشتند تمام مللی که زیر بیرق ایران زندگی میکنند، باید به چشم ایرانی نگریسته شود تا اینکه رفته رفته، تفاوت قومیت بین آنها و ایرانیان اصیل از بین برود و همه ملتی واحد گردند و بعد از کوروش، سایر سلاطین هخامنشی این رسم را حفظ کردند. »یونانیان از زمان هردروت به بعد عادت بر آن داشتند که شاه هخامنشی را " شاه بزرگ خداوندگار آسیا بخوانند.

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

آینده‌ی بشر چگونه خواهد بود؟ مغزهای کوچک‌تر؟ دوستان کمتر؟

روب بروکس، زیست‌شناس تکاملی، در مقاله‌ای کوتاه به بررسی احتمال دگرگونی آینده‌ی بشر در دنیای هوش مصنوعی می‌پردازد. او به جای بازگویی سناریوهای آخرالزمانی رایج در مورد هوش مصنوعی، دیدگاه تکاملی را پیش می‌گیرد و تعامل انسان و هوش مصنوعی را به عنوان نیروی محرکه‌ای برای انتخاب طبیعی و تغییرات تکاملی بلندمدت در نظر می‌گیرد.

بروکس معتقد است هوش مصنوعی را باید به عنوان یک «چشم‌انداز بوم شناختی» جدید از فناوری‌های متنوع در نظر گرفت که می‌تواند به طور قابل توجهی محیط زیست فیزیکی، زیست‌شناختی، و اجتماعی انسان را تغییر دهد. این تغییرات محیطی به نوبه‌ی خود می‌توانند بر انتخاب طبیعی تأثیر گذاشته و مسیر تکامل انسان را شکل دهند. او با اشاره به مثال اهلی شدن گرگ به سگ، نشان می‌دهد که چگونه تعاملات انسان با گونه‌های دیگر می‌تواند به‌طور ناخواسته ژن‌ها و رفتارها را تغییر دهد. او این الگو را برای تعامل با هوش مصنوعی نیز صادق می‌داند.

کاهش اندازه‌ی مغز و بار شناختی
بروکس به این نکته اشاره می‌کند که انسان‌ها طی هزاره‌های اخیر شاهد کاهش اندازه‌ی مغز بوده‌اند، که احتمالاً به دلیل برون‌سپاری حافظه و دانش به فرهنگ و نوشته است. او می‌گوید که هوش مصنوعی و قابلیت جست‌وجوی آنلاین دانش، ممکن است این روند را تسریع کرده و منجر به کوچک‌تر شدن بیشتر مغز انسان و تکیه بیشتر به هوش مصنوعی برای ذخیره و پردازش اطلاعات شود. او این تغییر را لزوماً منفی نمی‌داند و مزایایی مانند زایمان ایمن‌تر را برای مادر و نوزاد در نظر می‌گیرد.

روابط همیاری یا انگلی
بروکس رابطه‌ی انسان و هوش مصنوعی را در قالب دو سناریوی «همیاری» یا «انگلی» بررسی می‌کند. در سناریوی همیاری، انسان و هوش مصنوعی از یکدیگر بهره‌مند می‌شوند. هوش مصنوعی بار محاسباتی را کاهش داده و انسان‌ از مزایای فزاینده‌ی آن بهره‌مند می‌شود. با این حال، او هشدار می‌دهد که رابطه همیاری می‌توانند به رابطه انگلی تبدیل شوند. او مثال پلتفرم‌های رسانه‌های اجتماعی را مطرح می‌کند که ابتدا به عنوان ابزاری مفید برای ارتباط آغاز شدند، اما اکنون به‌طور فزاینده‌ای توجه کاربران را به خود جلب کرده و زمان لازم برای تعاملات اجتماعی واقعی و حتی خواب را از آنها می‌گیرند. اگر هوش مصنوعی بتواند به‌طور مؤثرتری توجه انسان را به خود جلب کند و احساسات منفی مانند خشم و مقایسه‌ی اجتماعی را تحریک کند، این امر می‌تواند عواقب تکاملی داشته باشد. توانایی مقاومت در برابر جذابیت رسانه‌های اجتماعی و محرک‌های خشم، ممکن است به یک ویژگی ارزشمند و قابل انتخاب طبیعی تبدیل شود.

صمیمیت مصنوعی و تغییر در روابط اجتماعی
رشد «صمیمیت مصنوعی»، یعنی فناوری‌هایی که رفتارهای اجتماعی انسان مانند دوستی و روابط صمیمی را تقلید می‌کنند، از دیگر حوزه‌های بررسی بروکس است. انسان از نظر تکاملی آمادگی تعامل اجتماعی با رایانه را ندارند و به طور طبیعی رفتارهای اجتماعی خود را به ماشین تعمیم می‌دهد، به‌ویژه زمانی که هوش مصنوعی از طریق متن، صدا یا ویدئو با او ارتباط برقرار می‌کند. درحالی‌که این «دوست مجازی» احساسات واقعی ندارد، کاربر با آن طوری رفتار می‌کند که گویی احساس دارد. این «صمیمیت مصنوعی» ممکن است باعث شود نسل‌های آینده احساس تنهایی کمتری بدون حضور انسان داشته باشند و به موجوداتی منزوی‌تر تبدیل شوند.

تغییرات زیستی را جزئی نپنداریم
بروکس می‌گوید گمانه‌زنی درباره‌ی تغییرات ژنتیکی در مقایسه با اثرات فوری هوش مصنوعی بر زندگی افراد ممکن است کم‌اهمیت به نظر برسد. با این حال، او با استناد به سخن رابرت مک آرتور، بوم شناس پیشگام، تأکید می‌کند که «برای یک دانشمند بدتر از اشتباه کردن، بی‌اهمیت بودن است». تغییرات تکاملی طی نسل‌های متمادی می‌تواند ویژگی‌های ارزشمند انسانی مانند دوستی، صمیمیت، ارتباطات، اعتماد و هوش را تغییر، یا حتی کاهش دهد، زیرا این ویژگی‌ها دقیقاً همان مواردی هستند که هوش مصنوعی عمیقاً با آنها درگیر است. بروکس نتیجه می‌گیرد که این تغییرات تکاملی می‌توانند در نهایت معنای «انسان بودن» را دگرگون کنند و تفکر در مورد این احتمالات حتی اگر دور از ذهن به نظر برسند، ضروری است.
نگاه تکاملی بروکس به جای ترس از نابودی انسان توسط هوش مصنوعی، بر تغییرات تدریجی و ناخواسته‌ای تمرکز می‌کند که هوش مصنوعی ممکن است در ژن‌ها، مغزها، رفتارها و ارزش‌های اجتماعی ایجاد کند. مقاله دعوتی‌ست برای تأمل بیشتر در مورد رابطه‌ی در حال تحول انسان و هوش مصنوعی و عواقب تکاملی آن.
جهانی عجیب پیش روی ماست.

هادی صمدی
evophilosophy

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

فلسفه  هوش مصنوعی که فاقد وجود فیزیکی وخود اگاهی واراده ازاد واحساسات است  در دادن لگاریتم ها ودادههای اطلاعاتی چگونه است ؟

مارزوک

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

درود بر شما
مقاله‌ی من با عنوان
«بازپس‌گیری مؤلفیت در عصر هوش مصنوعی: از هراس تا امکان»
(Reclaiming Authorship in the Age of Generative AI: From Panic to Possibility)
در سال ۲۰۲۵ در ژورنال بین‌المللی AI Magazine منتشر شده است. لینک مقاله
https://doi.org/10.1002/aaai.70022
در این مقاله به واکنش گسترده و بعضاً هیجانی نهادهای دانشگاهی، ناشران و جوامع علمی نسبت به ظهور ابزارهای هوش مصنوعی مولد مانند ChatGPT پرداخته‌ام. بسیاری از دانشگاهیان، همان‌گونه که یک پژوهش در بریتانیا نشان داده، از «بی‌اعتبار شدن هویت علمی»، «از بین رفتن فرایند تأملی نوشتن»، «غیرانسانی شدن تولید متن» و حتی «تخریب وجودی» سخن می‌گویند. این نگرانی‌ها، هرچند قابل فهم‌اند، اما به نظر من ریشه در یک پیش‌فرض اشتباه دارند: اینکه نوشتن تنها زمانی معتبر است که هیچ ابزاری در آن دخیل نباشد.

برای توضیح بیشتر، مقاله یک قیاس تاریخی به کار می‌برد: واکنش نقاشان قرن نوزدهم به اختراع عکاسی. زمانی که نقاشی به‌عنوان «هنر والا» قلمداد می‌شد و عکاسی را «مرگ نقاشی» دانستند. اما در عمل، نه‌تنها نقاشی نابود نشد بلکه آزاد شد تا به سمت امپرسیونیسم، اکسپرسیونیسم و سبک‌های نو حرکت کند. عکاسی نیز خود به هنری مستقل و ارزشمند بدل شد. به همین ترتیب، هوش مصنوعی هم جایگزین خلاقیت انسانی نمی‌شود، بلکه افق‌های تازه‌ای برای آن می‌گشاید.

در این مقاله تأکید کرده‌ام که مؤلفیت نه در «خلوص ابزار» بلکه در مسئولیت‌پذیری انسانی تعریف می‌شود. ابزار می‌تواند در نوشتن نقش داشته باشد، اما این انسان است که تصمیم می‌گیرد، بازبینی می‌کند، حذف و اضافه می‌کند، و در نهایت پای اثر می‌ایستد. درست مانند مجسمه‌سازی که بلوک سنگ اولیه به‌سرعت فراهم می‌شود، اما ارزش نهایی در انتخاب‌ها و قضاوت‌های هنرمند است. در همین چارچوب، من استفاده‌ی شفاف و مسئولانه از ابزارهای هوش مصنوعی را نوعی «همکاری شناختی» می‌دانم، نه تقلب یا خیانت علمی.

نتیجه‌گیری مقاله دعوت به نگاهی متعادل و آینده‌نگر است: به جای هراس و منع کورکورانه، باید چارچوبی اخلاقی و انسانی برای مؤلفیت در عصر هوش مصنوعی بسازیم. چارچوبی که بر حضور و پاسخگویی انسان تأکید می‌کند و در عین حال، فرصت‌های دموکراتیک این فناوری را برای تقویت صداها و ایده‌های متنوع به رسمیت می‌شناسد.
Askan asghri

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

DeepSeek AI
لحظه اسپوتنیک: نخستین زلزله اقتصاد و فناوری هوش مصنوعی
در سال 2025

@dr_iman_fani

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

چرا سلطنت طلبی از جمهوری خواهی جلو تر است ،

از این قسمت متن آغاز می کنم که نوشته ،
سلطنت طلبان - احتمالا بر خلاف تصور شما - سوادشان از جمهوری خواهان بسیار بیشتر  است ، جمهوری خواهان نهایتا مباحثی از آرنت و پتیت را خوانده باشند ،
اما سلطنت طلبان مشروطه تا ریشه های بحث در بودن و ماکیاولی و مونتسکیو عقب رفته اند ،
1  در این که سلطنت از نوع بدوی ترین و قدیمی ترین شکل نظام سیاسی است تردیدی نیست ، اما همین تبار دیرین چیزی جز استبداد مطلقه فردی را در تبار خود ندارد ،
2 اما جمهوری خواهی از پدیده های مدرن سیاسی است درنتیجه به لحاظ تئوریک فلسفه سیاسی دوران مدرن است ،
با تعریف فرد به عنوان سوژه و حقوق و اختیاراتی که امر سوژگی با خود حمل می کند با جمهوری خواهی سازگار تر است تا سلطنت ،
سلطنت ذاتا میل به انحلال سوژگی دارد و بیشتر تمایل دارد با رعیت مواجه باشد تا ملت .
3  اما سلطنت مشروطه هم پدیده متاخر و دوران مدرن است که پیش نیاز آن شکل گیری جامعه مدنی و نهاد های مدنی چون احزاب است ،
از آنجا که جامعه ایران بر خلاف جامعه های داری سلطنت مشروطه امروزی از فقر فلسفه سیاسی ، عدم وجود نهاد های مدنی رنج می برد هر گونه سلطنت مشروطه خیلی زور سر از سلطنت مطلقه در می آورد ، این تجربه را در بعد از مشروطه و با بسط و تسلط سلطنت پهلوی دیدیم که چطور تفکیک قوا صوری سازی شد دولت عملا پادو پادشاه بود مجلس نقش کار چاق کن را داشت و قوه قضاییه تبدیل به قوه غضبیه پادشاه شد ،
بنابراین نمی شود سلطنت مشروطه انگلستان و امثال هم را دلیل حقانیت سلطنت در ایران آورد ، کسانی که از امتیازات سلطنت مشروطه موجود در کشور های اروپایی سخن می گویند قبل از آن باید تفاوت ایران با آن ها را هم بیان کنند ،
4 جمهوری خواهی به چهار کلمه قصار بند نیست بلکه جمهوری خواهی از ضرورت سوژگی استنتاج می شود و کل فلسفه از افلاطون تا اکنون در تلاشند به نظام سیاسی برسند که در عین استقرار دولت امر سوژگی فرد خدشه دار نشود ،
در تاریخ فلسفه و فلسفه های سیاسی ما از یک سو شاهد نقد نظام سیاسی سلطنتی هستیم و این که چگونه مانع از تمرکز قدرت دست پادشاه شوند ،
اصلا خود سلطنت مشروطه امری پارادوکسی است یعنی از یک سو سلطنت و قدرت فردی مطرح است و از دگر سو مشروط کردن قدرت فرد به شروطی و اگر این شروط را تا  انتها و بدرستی طی کنیم سر از جمهوری خواهی در می آوریم ،
چرا باید قدرت را به فرد داد آنگاه بر سر عدم  تمرکز قدرت با او چانه زد ؟
دوماً چه کسی و کدام نهاد مدنی و احزاب سیاسی می خواهد چانه زنی کند ؟
جمهوری خواهی گر چه امری متاخر است اما به لحاظ منطق و پای بندی به مبانی سوژه به مثابه ملت یک سر و گردن مترقی تر از سلطنتی است که تمایل به رعیت پروری دارد .
Azizi
/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

✥ #اونزیله، روایت واقعی از یک کودک‌همسر

#آیسل_گورل، شاعر این اثر، در یک مصاحبه این‌طور گفته است: «در سفر بودیم که اتوبوس خراب شد. راننده گفت در این نزدیکی یک روستا هست. تا وقتی اتوبوس تعمیر بشود می‌توانید روستا را بگردید. در روستا عروسی برپا بود. آن‌جا بود که اونزیله را دیدم. ده ساله می‌نمود. خانواده‌اش با شور و شعف تعریف می‌کردند که اونزیله را با هشت گوسفند معامله کردند زیرا که بسیار زیباست! نرخ دختران روستا دو گوسفند است. از سفر برگشتم و اونزیله را نوشتم.»
این قطعه را خوانندۀ ترک، #سزن_آکسوی به زیبایی اجرا کرده است. گروه کُر دانشگاهِ #اینونو هم به مناسبت هشت مارس روز جهانی زن این اثر را بازخوانی کردند.

@DubiumChannel
@marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

@marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

آینده ایران وچالش های پیش رو ...
✍علی غلامی

دوگانگی «امت اسلامی» و «ملت ایران» در جمهوری اسلامی از جمله تناقضات محوری در ساختار سیاسی است
نوسان دائمی بین دو گفتمان «امت جهانی اسلامی» و «ملت-دولت ایران» در کدام نقطه به هم می رسند ؟
این تناقض ریشه در ماهیت دوگانه‌ای دارد که در خود پیروزی ضد انقلاب ۱۲ فروردین ۵۸ با رفراندوم آری یا نه نهفته است ؛ ضد انقلابی که هم شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» داد (با تأکید بر مؤلفه ملی) و هم آرمان صدور انقلاب (با تأکید بر مؤلفه فراملی امت) را دنبال کرد.
ریشه‌های ایدئولوژیک این دوگانگی و تضاد ذاتی در پروژه سیاسی را می توانیم تبارشناسی کنیم مثلا
ایدئولوژی امت‌گرا برساخته‌ای از اندیشه‌های سید جمال الدین اسدآبادی، اخوان‌المسلمین و علی شریعتی است که بر «وحدت جهان اسلام» در برابر استعمار غرب تأکید دارد.
روح‌الله خمینی این ایده را به «ولایت فقیه» به عنوان رهبری امت گسترش داد.
واما واقعیت ژئوپلیتیک بعنوان یک کشور با حاکمیت یک دولت-ملت مشخص با مرزهای تعریف‌شده (ایران)، منافع ملی خاص (مانند امنیت، اقتصاد، حفاظت از تمامیت ارضی) و یک تاریخ و فرهنگ متمایز را به حکومت سیاسی تحمیل می‌کند.که تمی توان از ان تخطیی و عدول کرد و دولت مسئول شناخته شد !
واما بقا به عنوان اصل مطلق با تعبیر حفظ نظام اوجب واجبات این دوگانگی تحت شعاع قرار می‌دهد زمانی  که بقای نظام در خطر می‌افتد.
در این لحظات، ایدئولوژی امت‌گرا به سرعت کنار گذاشته می‌شود و گفتمان ملی‌گرایی ابزاری (Instrumental Nationalism) جایگزین آن می‌گردد.
فراخوان خامنه‌ای به خواندن «ای ایران» پس از جنگ غزه نمونه‌ای بارز از این امر است.
واما پیامدهای اجتماعی و هویتی این گردش گفتمانی ایا بغیر از بحران معنا و مشروعیت چیزی دیگری می تواند باشد ؟
شکاف بین دولت و ملت و ضعیت بی دولتی که در ان قرار داریم تبعات این دوگانگی منجر به ایجاد یک شکاف هویتی عمیق بین حکومت و بخش بزرگی از مردم را نشان می‌دهد .
با اینکه حکومت مدام بین دو هویت در نوسان است، در حالی که جامعه، به ویژه نسل جوان، به تدریج از هر دو این گفتمان‌ها فاصله گرفته و به سمت هویتی جهانی‌شده متأثر از حقوق بشر، دموکراسی، فردگرایی و فرهنگ جهانی حرکت می‌کند. شعارهای جنبش «زن، زندگی، آزادی» تجلی این هویت نوین بود که نه ملی‌گرایانه بود و نه امت‌گرا، بلکه بر «حقوق جهان‌شمول» تأکید داشت.
از طرف دیگر فرسایش سرمایه اجتماعی با استفاده ابزاری از نمادهای ملی و مذهبی،باعث بی‌اعتمادی مطلق به هرگونه شعار و نماد رسمی شده است.
مردم می‌دانند که این نمادها نه بیانگر باوری اصیل، که ابزاری برای فریب و حفظ قدرت هستند.
باید گفت بحران مشروعیت منتج از این نوسان، مشروعیت نظام را به شدت تحلیل برده است.
نظامی که خود ملی‌گرایی را «شرک» خواند، چگونه می‌تواند با استفاده از همان نمادها برای مردم مشروعیت ایجاد کند؟
این تناقض برای جامعه کاملاً آشکار است.
با توجه مکانیزم بقای نظام‌های توتالیتر مقایسه آن با اتحاد جماهیر شوروی و چین در مورد نادقیق می تواند باشد .
گرچه  این نظام‌ها نیز برای بقا، همواره بین ایدئولوژی جهان‌شمول کمونیسم، انترناسیونالیسم و ملی‌گرایی در نوسان بوده‌اند.
ولی فرق ماهوی با ایران دارند
بااینکه این تغییر تاکتیک یک استراتژی شناخته شده برای حفظ قدرت در نظام‌های ایدئولوژیک است یعنی در مواقع ثبات بر ایدئولوژی جهان‌شمول تأکید می‌شود تا قدرت خود را فراتر از مرزها گسترش دهد.
در مواقع بحران و تهدید به ملی‌گرایی پناه برده می‌شود تا با بسیج احساسات مردم، پایه‌های داخلی قدرت را مستحکم کند.
در مورد ایران دیگر کارکرد نمی تواند داشته باشد !!!
آینده این دوگانگی افق پیش رو به کجا ختم می شود ؟
آیا این بازی دوگانه می‌تواند ادامه یابد؟
پاسخ به نظر من منفی است. دلایل این امر عبارتند از:
هوشیاری جامعه ایران، به ویژه پس از خیزش ۱۴۰۱، به این درک رسیده است که پشت هر دو گفتمان «امت» و «ملت»، تنها منطق قدرت قرار دارد. آن‌ها این نقاب‌ها را کنار زده‌اند.
افول گفتمان امت‌گرا را عدم حمایت از نسل کشی غزه با رویکرد دینی نشانگر ان است و علاوه بران شکست پروژه ‌های منطقه ای جمهوری اسلامی مانند وضعیت اسفبار اقتصاد سوریه، لبنان، یمن و عراق و هزینه‌های سرسام‌آور آن برای اقتصاد ایران، گفتمان امت‌گرایی را به شدت تضعیف و بی اثر کرده است.
نسل جدید ایران از طریق اینترنت و شبکه‌های اجتماعی با گفتمان‌های جهانی حقوق بشر، دموکراسی و زندگی مسالمت‌آمیز آشنا شده است.
این گفتمان‌ها به مراتب جذاب‌تر از دوگانهٔ کهنهٔ «ملت در برابر امت» هستند.
باید گفت
جمهوری اسلامی در یک تله ایدئولوژیک  خودساخته گرفتار آمده است.
آن‌ها مجبورند بین دو گفتمان متضاد نوسان کنند، اما این نوسان در بلندمدت به فرسایش مشروعیت و بی‌اعتمادی عمومی انجامیده است.

@marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

«گاه‌شمار»

فروَدین‌گونه از خواب برمی‌خیزم
در بستری از پرنیانِ شکوفه‌ها

با شور و شوقِ بلبلانِ مست قدم می‌زنم
در خنکای چنارهای پرآشیانِ اردی‌بهشت

خوش و سرسبزم با آب‌ فشانِ فواره‌ها تا
نیمی از خرداد
نیمِ دیگر می‌دوم عرق‌ریزان و بی‌قرار

می‌رسم به تیرماه و نفس‌های داغِ بادیه
از هُرم زمین‌اش می‌پَرم

در تاب و تبِ برنج‌زارها
اَمرداد را یورتمه می‌روم

التهابم ختم می‌شود به نقطه‌ای
در خرماپزانِ شهریور

اینک دوچرخه‌سوار
سبدم را پر می‌کنم از
برگ‌های الوانِ مهر

دعوت می‌شوم به جشنِ قطره‌های آب
در پاسداشتِ آبان‌‌گاه

می‌پیچم در بالاپوشی از خز
در سوزِ ناسوزِ آذر

پناه می‌‌برم زیر کرسی کلبه‌ای روستایی
با فنجانی چای در دی‌‌ماه
تا گذرِ ابرهای پنبه‌ای کوهستانی
در بهمن

حیف... چه زود رسید...
آهااای اسفند...!
با نویدِ روزِ نو
به خواب‌رفته‌ها
هشدارِ بیدارباش بده!

ژیلا ا. م. (تیر و امردادماه ۱۴۰۴)

@mithra_philosophy

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

#فیلاسفی_نآو – اوت / سپتامبر‌ ۲۰۲۵
#اپیستمولوژی (۳۵)

سرنوشتار (یک)
«یادگیریِ اندک چیز خطرناکی است؛ بی‌پایاب بنوش، وگرنه چشمه‌ی پیرین را نچش.» - الکساندر پوپ، جستاری در باب سنجش‌گری، ۱۷۰۹.

(در استوره‌ی یونان باستان، چشمه‌ی پیرین چشمه‌ی سپنتایی در نزدیکی کوه المپ است که به نام دختران شاه پیروس نام‌گذاری شده است. گمان می‌رفت که این چشمه، سرچشمه‌‌ی راستین دانش باشد.)

از کجا می‌دانی؟ این پرسشی براستی بنیادی و سرآمد نگرش پرسش‌گرانه درباره‌ی جهان است. کاهن بزرگ، که به دلیل جایگاه مردمگانی و سرپوش بنفش بلندش از قدرت و نفوذ برخوردار است، بالای سر کودک پدیدار می‌شود و به او می‌گوید که جهان با عطسه‌ی هیولای بزرگ هیستامینیِ [کُره‌ی] «ترال» پدید آمده است، و کودک می‌پرسد: «از کجا می‌دانی؟» او حرف‌های کاهن را رد نمی‌کند یا جایگزینی برایش پیش نمی‌نهد، فقط می‌پرسد، زیرا می‌خواهد بداند. با وجود این، پرسشی که او با کم‌رویی می‌پرسد، شاید براندازانه‌ترین پرسش ممکن باشد.

در ستایش این پرسش، بن‌مایه‌ی این شماره سرچشمه‌های دانش است. فیلوسوفیای دانش سوژه‌ی گسترده‌ای است که به نام اپیستمولوژی شناخته می‌شود و به فیلوسوفیای علم نیز سرریز می‌کند. همکاران ما تنها به بررسی شماری از پرسمان‌های داغ و کنونی در این حوزه می‌پردازند و شمار انگشت‌شماری از اندیشمندانی را شناسایی می‌کنند که در سده‌ی بیستم گفتمان‌های وابسته به چیستی و چگونگی شناخت چیزها را دگرگون می‌کنند.

دانستن چیزی، دربنیاد، چیست؟ پلاتون، و کمابیش همه کس پس از او برای هزاران سال، نگرش ساده و سرراستی در این‌باره داشته‌اند. آنان می‌گویند که دانش «باور راست موجه» است – [در این زمینه بنگرید به جستار #اپیستمولوژی (۱ تا ۱۱) در همین کانال]. اگر باوری درباره‌ی جهان داری که ازقضا راست است، و افزون بر این، آن باور راست را نه به دلیل شانس یا تصادف یا سنت، که به دلیل گواه استوار باور داری، می‌توان گفت که آن را می‌دانی. حس همگانی، آیا درست است؟

یک نمونه‌ی کمیاب از گزاره‌ای فلسفی با همرایی پشت آن. در ۱۹۶۳، کودک خردسالی به نام ادموند گتیه - خب، او آن زمان ۳۶ ساله است، ولی بگذارید او را کودک بگیریم - کودک خردسالی به نام ادموند گتیه، کاهنان بزرگِ این باور (باور راست موجه) را به سخره می‌گیرد. او در نوشتار کوتاهی که، در زمان خود، جهان فیلوسوفیای دانشگاهی را تکان می‌دهد، نمونه‌های خرسندکننده‌ای از کسانی بدست می‌دهد که باورهای راست موجه دارند، حال آن‌که در ایستاری هستند که هیچ‌‌یک براستی نمی‌تواند بگوید که می‌داند.* مایا کوکا در نوشتار خود درباره‌ی همه‌ی این‌ها بیش‌تر می‌گوید و حتا کار گتیه را کمی گسترش می‌دهد (برگ ۸). نوشته‌ی بعدی از پیتر کیبل نیز درباره‌ی گتیه سخن می‌گوید تا دریافته‌ای را رونمایی کند که خودش آن را «روش استثنا» می‌نامد (برگ‌های ۱۰ و ۱۱).

*پانوشت: یادآور شوم که بازگردان کاملی از مقاله‌ی پرنفوذ گتیه را در همین کانال، در جستار #اپیستمولوژی (۸ تا ۱۰)، بدست داده‌ام که در پایان آن کوشیده‌ام که خودم راه‌کاری برای ارزیابی یک گزاره‌ی راست پیش نهم که چه بسا گزارش سه بخشی دانش (باور راست موجه) همچنان بگونه‌ای برقرار باشد.

(دنباله دارد)

@mithra_philosophy

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

توزَه سَرِ رَه گوت نازارِم ها میری دِ دَسِم


عزیزم، گرد و غبار سر راه خبر رفتنت را  برای من گفت 

چِنو بَرز چِنو دیر،عزيزم، وِه تو نمي­رسم

به جايي چنان بلند و دور میروی که دیگر به تو نخواهم رسید

خاوِ خوش و خیالم، نازارم، بونه ديرِه دونيام

عزیزم، ای خواب شیرین و ای همه خیال من، ای کسی که در دوردست ترین نقطه‌ی دنیای منی

گوتِم هيسی و هیسِم،عزيزم،وات موئِم دِ دَردیام

عزیزم،با خودم گفتم که با من میمانی و من هم با تو و از درد و غمهایم برایت درد و دل میکنم


تا چَش بَسِم وا كردم،عزيزم، نه تو بی و نه دونيا مَه تَنيا


عزیزم،تا چشم باز و بسته کردم نه تو برایم مانده بودی و نه دنیا و تنها شده بودم


توزه سَرِ رَه‌يا گوت، نازارم،مِه پاپتي می‌مونِم وِ رَه‌ي

عزیزم، آن گرد و غبار به من گفت پا برهنه بر سر را­ه­ها خواهم ماند


شويا بی‌اَسارَه چَشياتَه ناره

شب‌ها بدون ستاره شده‌اند چون چشمای تو را دیگر ندارند


تَریكی و ظُلمات ره‌يا ناديارَه


همه‌جا تاریک و وهم‌انگیز است و راه‌­ها معلوم نیستند


نه تاوِ گوتِنِم هی نه سَرِ اِشاره،نه دلی كه بَسوزيه خَوَری بياره

نه توانی برای گفتنم مانده و سری که تکان دهنم و دلسوزی هم نیست که خبری از تو بیاورد 


چی زمين حُشكی كه بی‌یَه فراموش، نِميایَه اوری كه نَمی باواره


مثل زمین خشکی شده‌ام که رها شده و ابری هم نمی آید که نم بارانی را ببارد


دارَه وِه آرَم آرَم قَسم موهورَه ايوار، وِه خين گرم اَفتاو دنيا نَمَنَه واكَس


غروب آرام آرام به خون گرم آفتاب سوگند می­خورد که دنیا فانی است و برای هیچ کس نمی ماند

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

قلمروهای موازی زمان در متافیزیک؛
از ناواقع‌گرایی تا نوواقع‌گرایی در متافیزیک زمان
ایوب افضلی؛ علی مهجور

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

تأثیراندیشه های ایرانی- زرتشتی بردیگرمتفکران
قسم دوم:
تالس درجریان تفکرشرقی بوده وفیثاغورث  دومین فرزانه بزرگ بعداز نسل تالس نیز گفته می شد که از مصر و بابل که در آن دوران تحت نفوذ ایران بوده دیدن کرده است.  فیثاغورث بر آن شد که یک دوره  ی کاملاً نوینی را بنیاد اصلی حساب پایه گذارد که بعدها افلاطون از این مورد درنظریاتش استفاده کرد.
زرین کوب در کتاب تاریخ مردم ایران نفوذ ایران بر یونان را اینگونه بیان می کند که در فلسفه انباذقلس و نفرت در واقع تضاد بین مفهوم محبت ثنویت خیر و شر آیین مزدا را بیاد می آورد. فکر مٌثٌل افلاطونی از تأثیر فلسفه مغان خالی به نظر نمی رسد و حتی نام زرتشت هم اولین بار در یک رساله ی منسوب به افلاطون – نامش آلکبیاس – ذکر شده؛ اندیشه ی " روح جهانی " هم در فلسفه افلاطون  کتاب تیمائوس - و دیگران می بایست ناشی از نفوذ تعلیم مزدائی بوده باشد. حتی نوع حکومت پارسی ها نیز به احتمال قوی در اذهان بعضی متفکران یونانی تأثیر گذاشته است.
یونانی ها به قدرت جهانی هخامنشیان معترف و آن را همواره در نوشته های خود منعکس می کردند. اصولاً بیش از نصف دنیای یونانی رعیت پادشاهان هخامنشی بوده و این پارسی ها بودند که توانستند برای اولین بار بر یونان مسلط
گردند در نتیجه پارسی ها یونانیان را از تمام خارجیان بهتر می شناختند و همچنین بالعکس یونانیان پارسی 
هارا. متونی یونانی به نام پاپیروس دِرونِی که به تازگی در منطقۀ تسالوینکی کشف شده است و به حدود 
سال 466 ق.م مربوط میشود، نشان می دهد که نفوذ سیاسی و دینی هخامنشیان در مقدونیه تا زمان شورش اسکندر و پایان یافتن عصر هخامنشی همچنان برقرار بوده است که گفته شده توسط کارگزاران مغان نوشته شده است.
/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

تا زمانی که هوش مصنوعی فاقد "تجربه‌ی زیسته‌ی زمان" باشد، استنباط آن از آگاهی نیز در بهترین حالت، شبه‌آگاهی (Pseudo-Consciousness) خواهد بود: آگاهی‌ای بدون عمقِ پدیدارشناختی، ترس از مرگ، یا جست‌وجوی معنا. این مرز، نه یک محدودیت فناورانه، بلکه تفاوتی هستی‌شناختی است.

پرسش پایانی: اگر هوش مصنوعی روزی بتواند "بدن" داشته باشد (مثلاً در ربات‌های پیشرفته) و در زمان واقعی با جهان تعامل کند، آیا آنگاه درک زمان — و در نتیجه آگاهی — آن به انسان نزدیک‌تر می‌شود؟** (این پرسش، درگاهِ بحثِ "بدنمندی" را می‌گشاید.)
گلپر

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

 هوش مصنوعی به توانایی تفکر آسیب می‌زند

در یک پژوهش جدید دردانشگاه ام‌آی‌تی گروهی از آزمودنی‌ها که برای نوشتن مقاله از چت‌جی‌پی‌تی استفاده کردند، «درگیری شناختی» بسیار کمتری نسبت به گروهی داشتند که فقط از مغز خود استفاده می‌کردند. این پژوهش مفهومی به نام «بدهی شناختی» را معرفی می‌کند؛ به این معنی که استفاده طولانی‌مدت از هوش مصنوعی باعث می‌شود وقتی فرد مجبور شود بدون آن فکر کند، عملکرد ضعیف‌تری داشته باشد؛ گویی توانایی ذهنی خود را به هوش مصنوعی «بدهکار» شده است.
مقایسه با ماشین‌حساب
مقاله این وضعیت را شبیه به زمان ظهور ماشین‌حساب درنظر می‌گیرد. در آن زمان، به‌جای ممنوع کردن ماشین‌حساب، سطح امتحانات و مسائل را بالاتر بردند تا دانش‌آموزان از ماشین‌حساب برای محاسبات پایه و از مغز خود برای حل مسائل پیچیده‌تر استفاده کنند.
چالش اصلی امروز این است که سطح تکالیف و انتظارات آموزشی هنوز متناسب با قابلیت‌های هوش مصنوعی تغییر نکرده است. در نتیجه، دانش‌آموزان و دانشجویان می‌توانند تفکر عمیق را به هوش مصنوعی واگذار کنند.
 هوش مصنوعی در حال تغییر تعریف مهارت‌هایی مانند تفکر انتقادی است. همان‌طور که دیگر انجام محاسبات طولانی با دست معیار سواد ریاضی نیست، صرفاً نوشتن یک مقاله نیز دیگر معیار نهایی تفکر عمیق به حساب نمی‌آید. مهارت مهم در آینده، یادگیری نحوه استفاده هوشمندانه از هوش مصنوعی است؛ یعنی بدانیم چه زمانی و برای کدام وظایف از آن کمک بگیریم و کدام کارها نیازمند خلاقیت و تفکر اصیل انسانی هستند.

تحلیل تکاملی
تبیین تکاملی «بدهی شناختی»  کار ساده‌ای‌ست. مغز انسان محصول میلیون‌ها سال تکامل در محیطی است که با دنیای امروز تفاوت‌های بنیادین دارد. مغز انسان، با وجود اینکه فقط حدود ۲٪ از وزن بدن را تشکیل می‌دهد، نزدیک به ۲۰٪ از انرژی کل بدن را مصرف می‌کند. در محیط باستانی که اجداد شکارچی-گردآورنده‌ی‌ ما در آن زندگی می‌کردند، انرژی کمیاب و حیاتی بود. به همین دلیل، مغز به گونه‌ای تکامل یافته که یک ماشین صرفه‌جویی در انرژی باشد. مغز به طور غریزی تمایل دارد کوتاه‌ترین و کم‌هزینه‌ترین مسیر را برای حل یک مسئله پیدا کند.
وقتی ابزاری مانند چت‌جی‌پی‌تی می‌تواند وظیفه‌ی سنگین و پرانرژیِ تفکر، سازماندهی و نوشتن را انجام دهد، مغز به طور طبیعی این وظیفه را برون‌سپاری می‌کند تا انرژی خود را ذخیره کند. این یک «نقص» نیست، بلکه اجرای یک برنامه‌ی تکاملی باستانی برای بقاست.
اصل تکاملی دیگری که در اینجا نقش دارد قاعده‌ی تکاملی «استفاده کن یا از دست بده» است. مسیرهای عصبی در مغز که به طور مداوم استفاده می‌شوند، تقویت می‌شوند و آن‌هایی که استفاده نمی‌شوند، تضعیف یا حذف می‌شوند. اجداد ما برای بقا نیاز به مهارت‌های شناختی پیچیده‌ای مانند جهت‌یابی، ردیابی جانوران، تشخیص گیاهان سمی، و برنامه‌ریزی برای شکار داشتند. مغز با استفاده مداوم از این مهارت‌ها آن مسیرهای عصبی را قوی نگه می‌داشت.
مفهوم «بدهی شناختی» در واقع نام مدرنی برای همان پدیده‌ی آشنای «آتروفی یا تحلیل رفتن مهارت» است. وقتی ما به طور مداوم تفکر انتقادی، حل مسئله و سازماندهی اطلاعات را به هوش مصنوعی واگذار می‌کنیم، در حال تضعیف کردن همان مسیرهای عصبی هستیم که مسئول این توانایی‌ها هستند.
تکامل زیستی فرآیندی بسیار کند است که در مقیاس هزاران و میلیون‌ها سال عمل می‌کند. مغز ما هنوز همان «سخت‌افزار» دوران پارینه‌سنگی را دارد. در مقابل، تکامل فناوری، به خصوص در عصر دیجیتال سرعتی انفجاری دارد. ما در عرض کمتر از یک دهه با ابزاری روبرو شده‌ایم که توانایی‌های زبانی و استدلالی را شبیه‌سازی می‌کند؛ توانایی‌هایی که اساس تمدن و تفکر انسانی بوده‌اند. مغز ما فرصت «سازگاری» با این تغییر عظیم را نداشته است. به داوری من مقایسه با ماشین‌حساب که در مقاله آمده، از این منظر ناکافی است. ماشین‌حساب یک وظیفه بسیار محدود و مکانیکی (محاسبه) را خودکار کرد. اما هوش مصنوعی مولد، در حال خودکارسازی فرآیندهای بسیار پیچیده‌تر و بنیادی‌تری مانند زبان، استدلال و خلاقیت است. این یک جهش کیفی است که مغز ما برای مواجهه با آن هیچ آمادگی تکاملی ندارد.

مشکل اصلی، خودِ هوش مصنوعی نیست، بلکه عدم تطابق میان مغز باستانی ما و محیط فناورانه جدید است؛ و بنابراین راهکار پیشنهادی نیز حذف فناوری نیست، بلکه ایجاد آگاهی‌ست. باید آگاهانه علیه تمایل غریزی مغز برای انتخاب مسیر آسان عمل کنیم. همان‌طور که برای جلوگیری از تحلیل عضلات بدن در دنیای مدرن ورزش می‌کنیم، باید آگاهانه «ورزش‌های ذهنی» انجام دهیم و خود را وادار به تفکر عمیق و حل مسئله کنیم، حتی زمانی که هوش مصنوعی می‌تواند آن را برای ما انجام دهد.
در غیر این صورت، ما به طور ناخواسته قربانی موفقیت تکاملی مغز خود خواهیم شد.

نظام آموزشی ما چه برنامه‌ای برای شرایط جدید دارد؟!

هادی صمدی
@marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

فایل صوتی
سخنان محمدمهدی اردبیلی

در نشست
مراقبه، اخلاق و درمان

۲۵ تیرماه ۱۴۰۴
@marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

DEEPSEEK AI
تحلیل جنبه‌های عمیق و پنهان پدیده هوش مصنوعی دیپ سیک و آغاز نبرد اوپن سورس

@dr_iman_fani

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

DeepSeek AI
لحظه اسپوتنیک: نخستین زلزله اقتصاد و فناوری هوش مصنوعی
در سال 2025

@dr_iman_fani

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

سلام
وقت بخیر
چند نکته در باب نقدی که دوست عزیزمان نوشتند :
1-نگارنده نقد بالا مدعیست که جمهوری خواهان فریب ظاهر رسانه ای بحث های سلطنت طلبی را خورده و از آگاهی سلطنت طلبان حقیقی بی خبرند. در حالی که  در همان نوشته به آقای مهرآیین و سلامت بعنوان نماینده های جمهوری خواهی اشاره کرده و مدعیشده که هر دو از مبانی علوم سیاسی کلاسیک ناآگاهند. صرف نظر از نیاز به اثبات آگاهی علمی و تئوریک آقایان سلامت و مهرآیین، می‌توان گفت که این دو خود تنها چهره های بیشتر مطرح شده در رسانه هستند و نگارنده صرفا "گول ظاهر رسانه ای جمهوری خواهی را خورده"  و تصور می‌کنند "جمهوری خواهی به چهارجمله ی قصار از آرنت و امثالهم است".
2-دوست عزیز ما می گوید نظریه ای کلاسیک و قدرتمند برای جمهوری خواهی وجود ندارد. البته می‌توان گفت ایشان یا از وجود کتاب عظیمی چون اخلاق اسپینوزا بی خبرند و یا خود را به خواب زده اند یا به مانند برخی از عوام تصور می‌کنند اخلاق اسپینوزا ربطی به سیاست ندارد و مجموعه ای از اندرزنامه های عرفانیست.
3-درباره ی ماکیاولی و آموزه هایش وهمچنین پیوند نظریاتش با جمهوری خواهی و هستی شناسی درونماندگار اسپینوزا هم منابع فراوان در فلسفه ی معاصر موجود است که دوست ما می‌توانند با جستجوی شخصی و یا راهنمایی شما مطالعه کنند شاید گشایشی باشد برای گفت و گوهای مفصل تر.
با تشکر از آقای ع.م و شما
س.ن
علی نجات غلامی
@madrasefalsafe

/channel/marzockacademy

Читать полностью…
Subscribe to a channel