marzockacademy | Unsorted

Telegram-канал marzockacademy - آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

10922

کانال فلسفه وهنر مارزوک

Subscribe to a channel

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

شیوهای سقوط روشنفکران در حکومت‌های توتالیتر

حکومت های توتالیتر با حذف فیزیکی روشنفکران اعدام و زندان ویا تبعید اجباری و اردوگاهای کار مانند بسیاری از روشنفکران در شوروی استالینی، آلمان نازی، چین وایران در انقلاب فرهنگی، کامبوج و دیگر رژیم‌های توتالیتر به دلیل عقایدشان یا به اتهامات ساختگی، کشته، زندانی یا به اردوگاه‌ها فرستاده شدند.بسیاری دیگر مجبور به ترک وطن خود شدند، که این نیز نوعی حذف از صحنه عمومی کشورشان محسوب می‌شود.

توتالیتر با تلاش برای تغییر باورها و هم‌سو کردن روشنفکران با ایدئولوژی رسمی از طریق "آموزش مجدد" یا تحت فشار قرار دادن آن‌ها برای اعتراف به "اشتباهاتشان تلاش می‌کنند برخی روشنفکران را با وعده مقام، ثروت، دسترسی به منابع یا حتی صرفاً بقا، به خدمت خود درآورند. این افراد به "روشنفکران رسمی" یا "روشنفکران حکومتی" تبدیل می‌شوند که وظیفه توجیه
سیاست‌های رژیم و تولید محتوای ایدئولوژیک را بر عهده دارند.
وبا کنترل رسانه‌ها و نهادهای فرهنگی وتسلط بر دانشگاه‌ها، ناشران، رسانه‌ها، موزه‌ها و نهادهای هنری، رژیم‌ها فضایی را ایجاد می‌کنند که در آن تنها ایده‌های مورد تأیید می‌توانند رشد کنند.
ایجاد فضای رعب و وحشت و خودسانسوری وترس از دستگیری
    شکنجه، یا آسیب رسیدن به خانواده، بسیاری از روشنفکران را وادار به سکوت یا خودسانسوری می‌کند.

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

جستار هفته گروه آکادمی فلسفه مارزوک


🔺.سقوط روشنفکران در حکومت‌های توتالیتر

سقوط روشنفکران در حکومت‌های های توتالیتر یکی از غم‌انگیزترین و در عین حال قابل پیش‌بینی‌ترین پیامدهای این نوع رژیم‌هاست. حکومت‌های توتالیتر که بر کنترل مطلق، ایدئولوژی واحد و سرکوب هرگونه صدای مستقل بنا شده‌اند، به طور سیستماتیک به حذف، بی‌اثر کردن یا هم‌سو کردن روشنفکران می‌پردازند. این پدیده نه تنها به معنای از دست دادن افراد است، بلکه به معنای عقیم کردن ظرفیت یک جامعه برای تفکر انتقادی، نوآوری و پیشرفت است.

برای درک این سقوط، ابتدا باید به تعریف روشنفکر و ماهیت توتالیتر وچرا روشنفکرتهدیدی برای توتالیتر است بپردازیم



🔺شنبه تا پنجشنبه


⏰ساعت ۱۰ صبح تا ۲۰

لینگ گروه اکادمی فلسفه

/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

در فاصله زمانی فوق از به اشتراک گذاشتن مطالب بی ربط به جستار هفته وریپلای به مطالب قبل از ان لطفا خودداری کنید .

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

نوال السعداوی
آموزش خوب یعنی ایجاد نافرمانی
/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

در سال ۲۰۰۸ میلادی، مهرداد آسمانی، خواننده و موزیسین ایرانی مقیم لس‌آنجلس، شرط اجرای آهنگ «خلیج فارس یعنی وطن» را به‌عنوان پیش‌شرط اصلی قرارداد کنسرتش در دبی مطرح و آن را به اجرا درآورد. حساسیت به نام «خلیج فارس» به حدی‌ست که برای ایرانیان، نمادی تاریخی و هویتی‌ست که هرگونه تغییر یا تحریف آن، واکنش‌های شدیدی به دنبال دارد. در حالی که این برنامه با استقبال گرم هزاران مخاطب ایرانی همراه بود، اما پشت صحنه آن فشارهای جدی سیاسی، امنیتی و تجاری وجود داشت که نشان‌دهنده برخورد تنگاتنگ میان خواست هنرمند، محدودیت‌های بازار جهانی و نفوذ منافع قدرت‌های سیاسی است. این شرایط نمایانگر پیچیدگی‌هایی است که مسیر هنرمند را در معبری حساس میان مردم و قدرت شکل می‌دهد.
در پیچیدگی‌های جهان هنر و سیاست، جایگاه هنرمند به هیچ‌روی تک‌بعدی یا قطعی نیست؛ معجونی‌ست از هویت، باور، بازار و فشارهای اجتماعی-سیاسی که در زمانه‌ای خاص شکل می‌گیرد. این یادداشت می‌کوشد در چارچوب تحلیلی و ادبی، خاستگاه‌ها و مسیرهای دوگانه‌ی هنرمند را در مواجهه با قدرت دیکتاتوری و مردم، واکاوی کند.
هنر، زبان بی‌زبانان، آینه‌ی وجدان جمعی و جعبه‌ی اِشارات پنهان جامعه است. اما از آغاز تاریخ، این زبان لطیف، گاه در خدمت زور و سلطه نشسته و گاه تریبونی برای فریادِ و اعتراض بوده است. هنرمندانی که مسیرشان را در جوار قدرت مستبد یا دیکتاتوری یافته‌اند، غالباً ترسیم‌گرِ چهره‌ای از نظم و استقرار ایدئولوژیک‌اند، جایی که هنر شکلِ کالایی‌شده برای تبلیغ «خوف و رعب» یا «وحدت رسمی» است.
مثال‌های تاریخی متعددی وجود دارد، از موسیقی‌دانان حاکمیت‌های دیکتاتوری گرفته تا نقاشان و شاعرانی که به خدمت نظام درآمدند. هنر اما بی‌طرف نیست؛ هنر همیشه سیاسی نیز هست.
دسته‌ای از هنرمندان نه به معنای واقع در کنار خلق و مردم، بلکه همگام و همراه با ایدئولوژی‌هایی چون روحانیت یا کمونیسم وووو قرار گرفته‌اند. مثالی که در ذهن اغلب مطرح می‌شود، یکی از اوازخوانان سنتی شناخته شده است. گرایش‌های سیاسی و اجتماعی او مستقل و بی‌تأثیر از جریان‌های قدرتمند نبود؛ برخی گزارش‌ها و تحلیل‌ها سویه‌هایی از حمایت یا تعامل با روحانیت و گرایشات چپ را در کارنامه‌اش نشان می‌دهند.
بنابراین، نمی‌توان او را چهره‌ی مقاومت مطلق در برابر استبداد یا نماینده‌ی بی‌چون‌وچرای مردم دانست، بلکه باید در تنیده شدن مواضع متضاد و چندلایه‌ی او تأمل کرد.
آثار هنری و خود اَفراد هنرمند در این میان، همواره نمی‌توانند صرفاً محصول نیرومند سیاسی یا اجتماعی باشند؛ سوق داده شدن به سوی بازارهای مالی و اقتصادی، و فشارهای امنیتی و سیاسی، گاه آنان را مجبور به کوتاه آمدن می‌کند. که نمونه بارز آن؛ ابراهیم حامدی، که در کنسرت‌های برگزار شده در حوزه خلیج فارس، اجرای آهنگی چون «خلیج فارس» را به دلایل قراردادی و تجاری کنار گذاشت. این نمونه، تقابل هنر با قدرت سخت‌گیر و ضرورت‌ها‌ی اقتصادی را به روشنی عیان می‌کند.
در علوم اجتماعی و روانشناسی هنر، این دوگانگی مردم یا قدرت، آزادی یا کنترل، مقاومت یا همراهی، نمایانگر واقعیتی است آشکار و غیرقابل انکار: هنرمند باید تحت هر شرایطی متعهد به مردم و جامعه باشد، چرا که هنر اصالتاً برای جامعه خلق می‌شود نه برای دولت یا حکومت. هنر وسیله‌ای است برای بیان هویت، مطالبات و رنج‌های مردم، نه ابزار در دست قدرت‌ها برای تحکیم استبداد یا ایدئولوژی‌های خاص. بنابراین، تفکیک و جداسازی قاطع میان هنرمندانی که در خدمت مردم و جامعه هستند و آنانی که همراه قدرت‌های مستبد یا نظام‌های تحمیلی‌اند، ضروری و حیاتی‌ست و قضاوت ساده‌انگارانه نمی‌تواند جایگزین این واقعیت شود.
شخصیت و مسیر هنرمند، نمودی از انتخاب‌های آگاهانه در دل فشارها و محدودیت‌هاست؛ هنرمند واقعی، حتی در دشوارترین شرایط، به تعهدش نسبت به مردم و حقیقت پایبند می‌ماند و هنر را ابزاری برای تعالی جامعه می‌داند، نه چماقی برای سرکوب و تحریف. مرزبندی میان هنرمند «سمت قدرت» و «سمت مردم» تنها یک خط‌کش ساده نیست، بلکه جدایی بنیادین میان تعهد به جامعه و وابستگی به نظام‌های سرکوب‌گر است. هنرمند باید همواره آینه‌دار وجدان جمعی جامعه باشد.
تعهدی که هنرمند باید به جامعه داشته باشد و هرگز نباید دست به همراهی با قدرت‌هایی بزند که منافع مردم را نادیده می‌گیرند. هنرمندان حامل بار عقاید اشتباه سیاسی، بزرگ‌ترین دشمن و آسیب‌زنندگان به بدنه جامعه‌اند و باید از بدنه هنر و فرهنگ پاک‌سازی و دور انداخته شوند؛ زیرا هنر، زبان مردم است و هرگونه انحراف آن به سمت قدرت‌های سرکوب‌گر، به معنای خیانت به جامعه است.
   ‏━━━━━━━━━━━
شهیا_مفرح

@shahya_m
/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

تا مرده نباشیم، زنده نیستیم

«آه، ای آزادی — 
خونِ ما — 
در این دشتِ جگرسوخته — 
با تو می‌آمیزد — 
اما نه از آن رو که هراسی نیست — 
بلکه از آن رو که — 
مرگ — 
پیشِ ما — 
ساده‌ترین مسئله است — 
و زندگی — 
دشوارترین رویا… 

تو گفتی: 
«مرگِ من — مرگِ توست — 
مگذار که تو را بکشند — 
مگذار که من — 
بارِ دگر — 
در تو — 
کشته شوم…» 

اما من می‌گویم: 
عشق و شجاعتِ ما — 
در زندگی — 
کاغذیست — 
در ابیاتِ اشعار — 
مردگی بود !!— 
تا وقتی که — 
مردگیِ خویش — 
نبینیم و نپذیریم — 
زنده — 
نخواهیم شد — 
زندگی — 
نخواهیم کرد… 

پس — 
باید — 
در آینه — 
چهرهٔ مرگ را — 
ببینیم — 
او — 
همزادِ ماست — 
همخانهٔ ما — 
و تا — 
دست در دستِ او — 
ننهیم — 
طلوع — 
معنا نخواهد داشت — 
عشق — 
روشنایی — 
خواهد بود — 
بی‌آنکه — 
سایه‌ای — 
بیافریند… 

آری — 
زندگی — 
آنگاه آغاز می‌شود — 
که — 
مرگ — 
را — 
در آغوش بکشیم — 
و با او — 
همآواز — 
سرودِ هستی — 
را — 
بخوانیم — 
آنگاه — 
همه‌چیز — 
تولد — 
می‌یابد — 
حتی خاموشی — 
حتی تاریکی — 
حتی تنهایی… 

باشد که — 
ما — 
این بار — 
نه در شعر — 
که در جان — 
زنده — 
باشیم — 
و عشق — 
را — 
از پشتِ پردهٔ مردگی — 
به جلو — 
فرابخوانیم — 
تا — 
آزادی — 
در نگاهِ ما — 
جاری — 
شود — 
و خون — 
دیگر — 
راه — 
را — 
گلگون — 
نکند — 
بلکه — 
سبزه — 
برویاند — 
بر لبِ — 
همهٔ ویرانه‌ها…
علی غلامی
/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

درود بر شما
زمانی مارکس فرمودند ارزش‌های حاکم در جامعه ارزش های طبقه حاکم هستند بهمین ترتیب اخلاقیات و کل روبنای فرهنگی بازتاب علایق و سلایق طبقه حاکم هستند
بعدها گرامشی فیلسوف نومارکسیست مفهوم هژمونی را به عنوان رهبری فرهنگی طبقه حاکم که ارزش ها و اخلاقیات وایدئولوژی خود را اعمال می کند ، تعریف کردند
درحالی که مارکس و گرامشی و آلتوسر و بسیاری نو مارکسیست‌ها کوشیدند سلطه و نابرابری را در سطح دولت ملت‌ها تحلیل و بررسی کنند امانوئل والرشتاین در کتابی تحت عنوان نظام نوین جهانی سعی کرد تقسیم کار را در خارج مرزهای سیاسی و فرهنگی و در ابعاد نظام جهانی تحلیل کند
از نظر وی تاکنون دو نوع نظام جهانی وجود داشته
اول امپراتوری ها مانند ایران یا روم باستان
دوم اقتصاد نوین جهان سرمایه داری
هردو اینها میل به سلطه دارند اما ابزار تسلط اولی چیرگی سیاسی و نظامی هست و اقتصاد جهانی سرمایه داری متکی بر تسلط اقتصادی هست
والرشتاین در ادامه نظریه اش با  تقسیم جغرافیایی کار کشورها را به سه دسته هسته ایی مانند آمریکا و غرب که جهت سرمایه به سمت آنان هست و بقیه را استعمار میکنند و کشورهای پیرامونی که مواد خام را برای کشورهای هسته فراهم می‌کنند و کشورهای نیمه پیرامون که حد واسط این دو هستند
تحلیل والرشتاین بیشتر مبتنی بر عوامل اقتصادی بوده اما مارکسیست‌های دیگر چون مارکوزه و به نقش صنعت فرهنگ در تولید فرهنگ توده ای و افکار بسته بندی شده و ارزش هایی که دربست در خدمت تسلط همه جانبه حاکمیت سرمایه داری تاکید داشتند.
Iraj


http://www.instagram.com/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

🔉 خرد جمعی
آوای فلسفه

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

درود جناب ایرج گرامی ، راه سخت و صعب است اما نشدنی نیست ،
جهانی سازی سیاست و اقتصاد و تجارت و امثال هم جا را برای اخلاق تنگ کرده اما با تغییر نگاه و نوع مواجهه با دیگری می شود کمی حس و حال  انسانی پیش روی جهان گشود ،
مثلاً شما همین دیدگاه ابولحسن خرقانی را با این شعر مقایسه کنید ،
« اگر خواهی دهی یک لقمه نان ،
بده به سگ نده به بی نمازان ،»
تفاوت دیدگاه را می بینید ، با ابوسعید می توان جهانی اندیشید و به همه گرسنگان جهان فکر کرد ، اما با این دیدگاه دوم حتی به همسایه دیوار به دیوار خانه ات اگر اهل نماز نباشد نمی شود فکر کرد.
Iraj

درود جناب ایرج گرامی ، راه سخت و صعب است اما نشدنی نیست ،
جهانی سازی سیاست و اقتصاد و تجارت و امثال هم جا را برای اخلاق تنگ کرده اما با تغییر نگاه و نوع مواجهه با دیگری می شود کمی حس و حال  انسانی پیش روی جهان گشود ،
مثلاً شما همین دیدگاه ابوالحسن خرقانی را با این شعر مقایسه کنید ،
« اگر خواهی دهی یک لقمه نان ،
بده به سگ نده به بی نمازان ،»
تفاوت دیدگاه را می بینید ، با ابولحسن خرقانی می توان جهانی اندیشید و به همه گرسنگان جهان فکر کرد ، اما با این دیدگاه دوم حتی به همسایه دیوار به دیوار خانه ات اگر اهل نماز نباشد نمی شود فکر کرد ،


Iraj👇
درست هست که علم و تکنولوژی و عقلانیت غربی تحت تاثیر امواج جهانی شدن در کل دنیا رواج یافته هست اما در مقابل همان جهانی سازی مقاومت هایی تحت عنوان هویت مقاومت حالا در ذیل هویت های گوناگون مانند ناسیونالیسم و قومیت و مذهب صورت گرفته که تلاش می‌کنند فرهنگ و اقتصاد ملی و سیاست در عین استفاده از علم غربی خاص بودن خود را حفظ کند و سنت ها و ارزش ها و اخلاقیات خود را حفظ کند
دیدگاه ابوالحسن خرقانی هم در شعر معروف سعدی هم متجلی هست که بنی آدم را اعضای یک پیکر میپندارد اما در برخورد فرهنگها همانطور که فرمودید اخلاقیات جهانی شده راهی سخت و دشوار هست.



شما درست میگید اما من فکر نکنم جهانی سازی اخلاق منظور یکسان سازی یا ترویج اخلاق گله ای باشد ،
هم چنان که جهان یک مفهوم و جغرافیای کلی است اخلاق جهانی هم در ساحت افق ها ، نگرش ها و رفتارهای کلی است و این منافاتی با رفتار های محلی یا باورهای دینی ندارد اگر پیروان ادیان اندکی سر از پیله باوری خود در بیاورند و بشریت را فارق از قبیله و قوم و دین نگاه کنند .
Azizi
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

@marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش از خانم دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک.


خانم دکتر  آیا از نظر ارسطو انسانی که خارج از جامعه زندگی کند می‌تواند به کمال و فضیلت برسد؟ (اشاره به "خداوند" یا "جانور
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

ارسطو در کتاب سیاست به این موضوع اشاره میکنه تدبیرگری و سیاست مختصه انسان به عنوان موجود ناطقه و تنها موجودات برتر مثل خدا یا پست تر مثل حیوان نمیتونن سیاستمدار باشن یا نیتزی ندارن
درواقع سیاست جزء اقتضائات ذاتی انسان بودن هستش پس فضیلت عملی انسان سیاستگری هستش مثلا در بحث شهروندی تاکید میکنه که یک انسان فضیلتمند منزوی که در شهر دخالتی نداره و تعیین‌کننده نیستش شهروند محسوب نمیشه یعنی خاصیت سیاستگری و تدبیرگری نداره فرد مفیدی نیستش و فضیلتش سودی نداره چون به گفته ارسطو در راستای سعادت اجتماعی تلاشی نمیکنه و ضرورتا خودش هم کمال یافته نیستش
خداوند نیازی به سیاست نداره چون به فعلیت رسیده و  کامل هستش و حیوانات هم حیاتشون اقتضای تدبیر عقلانی نداره به نظر ارسطو، پس فقط انسان برای تکامل طبیعی نیاز به سباستگری داره.

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش از خانم دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک.

/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

همانطور که می دانید   ارسطو بر خلاف افلاطون که سیاست را در حوزه علوم نظری قرار می داد ، سیاست را وارد حوزه علوم عملی می کند .

ارسطو قاعده اعتدال رو به نوعی تبیین می کند گویی بهترین قاعده ، قاعده اعتدال هست

مثلا ما در یک سو ترس و در سوی دیگر ، جسارت داریم .

حد وسطِ ترس و جسارت ، شجاعت است .
پس شجاعت امر پسندیده ایی است ‌

به گمانم قاعده حد وسط ارسطو هیچ استدلال فلسفی ندارد و فضایل را نمی توان با آموزش صرف پدید آورد .

دیدگاه شما در مورد رویکرد ارسطو در حوزه فضایل اخلاقی  چیست ؟

با درود و سپاس ،
ازونجا که ارسطو هم ذات‌گرا و طبیعت‌گراست و به نوعی فضایل رو طبق یک تعریف کلی ذاتی و طبیعی از انسان مطرح می کنه، اخلاق رو هم از همین وضعیت طبیعی عقلانی تشریح می کنه و وضعیت اعتدال برای او ناخواسته اشاره به حاکمیت عقل بر نفس و بدن ضمن پذیرش حالات دیگه در انسان هستش
یعنی ارسطو به موارد شدت و ضعف عقلانی و عدم ضرورت اراده معطوف به عقلانیت قائل هستش و با این حال عقلانیت رو وضعیت طبیعی میدونه یعنی همون اعتدال رو
با اینحال سوال اینجاست که وضعیت طبیعی معیار دفعی مشخصی نداره و در جریان تجربه زیسته نمایان میشه یعنی مثال فضیلت اخلاقی وجود نداره و انسان در تجربه زمینه‌مندش آشکارکننده وضعیت طبیعیه پس نمیشه به طور دفعی و غیرزمانمند انسان و فضایل طبیعی و وضعیت طبیعی و حتی روند تکاملیش رو تعریف و مشخص کرد

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش از خانم دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک.

/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
اگر ارسطو انسان را به‌عنوان حیوان سیاسی تعریف می‌کند در جهانی که سیاست به‌تدریج به فضای دیجیتال و شبکه‌های اجتماعی منتقل شده است آیا این تعریف همچنان کارایی دارد یا باید انسان را حیوان دیجیتال سیاسی دانست؟ در این صورت نسبت میان طبیعت زیستی و هویت سیاسی او چگونه بازتعریف می‌شود؟

با درود و سپاس
دیجیتالی شدن امر سیاسی طرد قطعی حیوان سیاسی ارسطو محسوب نمیشه چون به حال انسان سیاسی میتونه یک موجود کاملا تکنولوژیک باشه و سازمان‌مندی دیجیتالی برای مدیریت یا حکومت سیاسی اعمال کنه پس شاید تعریف روند مدیریت سیاسی تغییر کرده باشه ولی فرض حیوان سیاسی باز میتونه مورد نظر باشه.

پرسش:
دقیقا ،دیجیتالی شدن امر سیاسی به‌معنای طرد انسان به‌عنوان حیوان سیاسی نیست بلکه نشان می‌دهد که سیاست به‌جای حذف، در بستر جدیدی بازتعریف می‌شود. انسان می‌تواند موجودی تکنولوژیک باشد و همچنان در چارچوب سازمان‌مندی دیجیتال، مشارکت و مدیریت سیاسی را اعمال کنه. پس جوهره‌ای حیوان سیاسی باقی می‌ماند، گرچه شیوه‌های تحقق آن تغییر کرده.
  ورود هوش مصنوعی به عرصه‌ای تصمیم‌گیری‌های جمعی، ماهیت حیوان سیاسی ارسطویی را دگرگون می‌کند یا فقط ابزارهای تحقق آن را تغییر می‌دهد؟

سوال جالبی هستش هوش مصنوعی حاصل تدبیرهای بالفعل شده انسان هستش البته ساختار سیاست انسان رو تغییر میده ولی شاید بیشتر بر قلمروی کنترل و تدبیرگری سیاسی تاثیر بگذاره تا مبدا این تدبیر
به نوعی در تعریف انسان ضرورتا تغییری ایجاد نمیکنه، ولی انسان را شاید به طور دوری یا به طور پیچیده ای درگیر تدابیر خودش کنه یعنی به جای اینکه سیاستگذار باشه تحت وضعیتی باشه که دیگه نتیجه اعمال سیاست‌های او نیستش.

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش از خانم دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک

/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
چه انتقاداتی به این دیدگاه ارسطو وارد شده است؟ آیا می‌توان فرض "طبیعی" بودن جامعه برای انسان را به چالش کشید؟

خب اولین سوال این هستش که اساسا چه تسلطی بر طبیعت انسانی وجود داره که بشه اون رو اینطور به نحو کلی و دفعی تعریف کرد؟ ضمن اینکه نتایج علوم شناختی وضعیت پیچیده‌تری از تدبیرگری رو در انسان نشون میدن
با اینحال مثلا اشاره به شناختی بودن فرهنگ یا حتی جهانبینی و ... میتونه اشاره‌ای به تکاملی بودن سیاست و تدبیر داشته باشه و این نظریه ارسطو که  سیاست وجهی از تکامل انسانی محسوب میشه ولی خب خود ذات‌گروی و کلی نگری کاملا مورد پرسش هستش.

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

روشنفکر کیست؟
روشنفکر، به معنای واقعی کلمه، فردی است که به نقد، تحلیل و پرسشگری می‌پردازد؛ کسی که به دنبال حقیقت است، وضع موجود را به چالش می‌کشد و در قبال جامعه و مسائل آن احساس مسئولیت می‌کند. او معمولاً دارای استقلال فکری است و از قدرت (چه سیاسی، چه اقتصادی) فاصله می‌گیرد تا بتواند بدون جانبداری به تحلیل بپردازد.

حکومت توتالیتر چیست؟
حکومت توتالیتر سیستمی است که در آن دولت تلاش می‌کند تمام جنبه‌های زندگی عمومی و خصوصی شهروندان را کنترل کند. این رژیم‌ها با ایدئولوژی‌های فراگیر ،رهبران کاریزماتیک، پلیس مخفی، کنترل رسانه‌ها و سرکوب شدید مخالفان مشخص می‌شوند. هدف آن‌ها ایجاد یک جامعه یکپارچه و هم‌شکل است که در آن هیچگونه انحراف فکری یا رفتاری تحمل نمی‌شود.

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

آقایان
شما که به ما می آموزید
که چگونه آدم می تواند
قانع زندگی کند
و از گناهان زشت بپرهیزد
ابتدا باید به ما
چیزی برای خوردن بدهید.


«برتولت برشت

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

«سکوت شناختی»
تعریفی جدید از پدیده هایی مانند مدیتیشن، تجربه های معنوی، سکوت ذهن
منظور از «سکوت شناختی» (Cognitive Silence) وضعیتی است که در آن:
• فرآیندهای عادی ذهنی (مثل گفتگوی درونی، تفسیر مداوم، قضاوت، یادآوری و تصویرسازی) متوقف یا به حداقل می‌رسند.
• ذهن هنوز هشیار است، ولی «محتوا» ندارد.
• تجربه‌ی باقی‌مانده چیزی شبیه «آگاهی بدون موضوع» است.

این حالت همان چیزی است که در سنت‌های مدیتیشن، عرفان و تجربه‌های عمیق معنوی توصیف می‌شود.
• در حالت عادی، مغز همیشه در حال مدل‌سازی و پیش‌بینی است.
• حتی وقتی کاری انجام نمی‌دهیم، Default Mode Network (DMN) فعال است و جریان افکار (mind-wandering) تولید می‌کند.
• در «سکوت شناختی»:
• فعالیت DMN کاهش چشمگیر پیدا می‌کند.
• سیستم پیش‌بینی (prediction error correction) تقریباً «freeze» می‌شود.
• در نتیجه، هیچ محتوای تازه‌ای وارد آگاهی نمی‌شود و فرد صرفاً «بودن» را تجربه می‌کند.

از دید روان‌شناسی و GFZA(مدل قسیمی):
• گشتالت: شکل و زمینه از هم جدا نمی‌شوند؛ کل یکپارچه تجربه می‌شود.
• زیف: بسامدهای فکری یکسان می‌شوند، هیچ «واژه غالب» در ذهن نمی‌ماند.
• فرکتال: الگوهای ذهنی پیچیده فرو می‌ریزند به یک الگوی ساده و خودهمانند (حضور ناب) . از دید انرژی آزاد مغز و چارچوب استنباط فعال این انرژی کمینه می شود و امکانی برای افزایش انتروپی وجود ندارد.
• سکوت شناختی در عمل شبیه «ریست نرم‌افزاری» ذهن است.
• به فرد امکان می‌دهد از چرخه‌ی بی‌پایان افکار و هیجانات فاصله بگیرد.
• می‌تواند اثر درمانی روی اضطراب، افسردگی، و حتی تقویت خلاقیت داشته باشد.
جمشید قسیمی

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

MPE = Pure Consciousness Experience (تجربه آگاهی خالص)

گاهی در متون روان‌شناسی، فلسفه ذهن، یا مطالعات آگاهی، از MPE به‌عنوان کوتاه‌شده‌ی Mystical/Pure Experience یا Mystical Pure Experience یاد می‌شود.

✨ تعریف
• «تجربه آگاهی خالص» وضعیتی است که فرد آگاهی را مستقل از محتواهای ذهنی (مثل فکر، حافظه، حس، یا تصور) تجربه می‌کند.
• در این حالت، آگاهی به‌گونه‌ای تجربه می‌شود که گویی فقط «خودِ بودن» یا «حضور ناب» باقی مانده است، بدون مرز، بدون قضاوت، بدون روایت ذهنی.
• بسیاری آن را با اصطلاحاتی مثل «خلأ هوشیار»، «حضور ناب»، یا «آگاهی بی‌واسطه» توصیف می‌کنند.



در متون علمی و فلسفی
• در روان‌شناسی فراشخصی و مطالعات مدیتیشن، MPE به‌عنوان یک حالت تغییریافته‌ی آگاهی بررسی می‌شود.
• در فلسفه ذهن (به‌ویژه در بحث پدیدارشناسی هوسرل و عرفان مقایسه‌ای)، تجربه‌ی آگاهی خالص به‌عنوان تجربه‌ای که «ساختارهای نیت‌مندی» را کنار می‌زند مورد توجه است.
• پژوهشگران معاصر (مثلاً در cognitive science of religion) آن را بخشی از تجارب عرفانی یا معنوی می‌دانند.


تفاوت با دیگر تجارب
• در تجارب عادی: آگاهی همواره «درباره‌ی چیزی» است (دیدن، شنیدن، فکر کردن، احساس کردن).
• در MPE: آگاهی بدون موضوع تجربه می‌شود؛ فقط «آگاهی از آگاهی» باقی می‌ماند.


معادل‌ها در سنت‌ها
• در یوگا و ودانتا: «سامادی» یا «توریا»
• در بودیسم: «شونیتا» یا خلأ
• در عرفان اسلامی: «فنا فی‌الله» (به‌گونه‌ای نزدیک به این مفهوم)
• در فلسفه غرب: چیزی مشابه ایده‌ی «pure apperception» کانت یا «absolute consciousness» هوسرل.

جمشید قسیمی

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

عبدالکریمی :جانم فدای ایران وجمهوری اسلامی

عبدالکریمی قرار بود فرشته‌ای باشد، روزی که با صدایی رسا گفت ،من پایان این انقلاب را اعلام می‌کنم. اما همان روز که سیب را به دهان برد، زمینی شد. سیب، تمثیل سقوط او بود، همان‌گونه که آدم با سیب از بهشت رانده شد، عبدالکریمی نیز با سیب از آسمان صداقت و رهایی به زمین سوداگری و معامله فرو افتاد.
او قلمی را که می‌توانست چون مشعلی برای روشن کردن افکار باشد، به نانی فروخت. این تراژدی تنها داستان او نیست بلکه داستان بسیاری است که روزی با شعار حقیقت برخاستند، اما در بزنگاه‌های تاریخی به جای شوکران سقراط، لقمه نان را برگزیدند. فیلسوفان حقیقی، حتی در روزگار عسرت، جام شوکران را به دهان بردند، اما از حقیقت دست نشکستند.
عبدالکریمی اما از همان لحظه‌ای که فیلسوف را با ورزشکار مقایسه کرد، سقوطش آغاز شد. او دیگر نه سخنگوی حقیقت، بلکه کارمند روزگار شد. گویی با این سخن، به سیستم اعلام کرد: قیمت قلم من این‌قدر است. و از همان دم، قلمش از خون جوانان بی‌صدا شد و در خدمت قدرتی درآمد که گردن بسیاری از جوانان این سرزمین را برید.
تراژدی عبدالکریمی تنها خیانت به حقیقت نیست؛ بلکه نشانه‌ای از روزگاری است که در آن فلسفه به قرارداد بدل می‌شود، فیلسوف به کارگزار، و اندیشه به کالا. هر قلمی قیمتی دارد و عبدالکریمی نیز قلمش را به قیمت نان فروخت. این همان نقطه‌ای است که فلسفه، از رسالت رهایی‌بخش خود تهی می‌شود و به ابزار توجیه قدرت بدل می‌گردد.
شاید روزگار سخت باشد، اما فلسفه اگر فلسفه باشد، در سخت‌ترین روزگار می‌درخشد. فلسفه آن‌گاه اصالت دارد که در برابر فشارها مقاومت کند، نه آن‌که با نخستین وسوسه نان، زانو بزند. فیلسوفی که در برابر نان تسلیم شود، دیگر فیلسوف نیست؛ او تنها نسخه‌ای زمینی از همان سیب رانده‌شده است.
Javer
/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

محمدرضا شجریان

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

شماامپریالیسم فرهنگی وهژمونی را چگونه تببین میکنید ؟
مشکلات اجرایی که بر سر راه نهادینه سازی اخلاق جهانی قرار دارند کدامند ؟

http://www.instagram.com/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

جستار هفته گروه آکادمی فلسفه مارزوک


🔺.سقوط روشنفکران در حکومت‌های توتالیتر

سقوط روشنفکران در حکومت‌های های توتالیتر یکی از غم‌انگیزترین و در عین حال قابل پیش‌بینی‌ترین پیامدهای این نوع رژیم‌هاست. حکومت‌های توتالیتر که بر کنترل مطلق، ایدئولوژی واحد و سرکوب هرگونه صدای مستقل بنا شده‌اند، به طور سیستماتیک به حذف، بی‌اثر کردن یا هم‌سو کردن روشنفکران می‌پردازند. این پدیده نه تنها به معنای از دست دادن افراد است، بلکه به معنای عقیم کردن ظرفیت یک جامعه برای تفکر انتقادی، نوآوری و پیشرفت است.

برای درک این سقوط، ابتدا باید به تعریف روشنفکر و ماهیت توتالیتر وچرا روشنفکرتهدیدی برای توتالیتر است بپردازیم



🔺شنبه تا پنجشنبه


⏰ساعت ۱۰ صبح تا ۲۰

لینگ گروه اکادمی فلسفه

/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

در فاصله زمانی فوق از به اشتراک گذاشتن مطالب بی ربط به جستار هفته وریپلای به مطالب قبل از ان لطفا خودداری کنید .

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

جهانی سازی اخلاق ،

ابوسعید ابوالخیر می گوید ،
« هر کس در این سرای در آید نانش دهید و از ایمانش مپرسید ، که گر نزد خدای به جانی ارزد نزد خوان بوالحسن به نانی ارزد »
شاید این باشکوه ترین درک دیگری و شکستن مرزهای کوتاه نگری و تعصبات قومی و مذهبی باشد ،
آشنایی ، درک و بر کشیدن این بن مایه های فرهنگی می تواند  گامی بلند برای همدلی جهانی و نفی نزاع ها ، خشونت ها و جنگ های قومی مذهبی باشد ، ارزش هایی که بر انسان بودن فارغ از هر قوم و مذهبی تکیه دارد ،
نظرگاهی که انسان را به چاره جویی دردهای مشترک ، مسئله ها و دغدغه های مشترک و به افق های فراتر از مرزهای جغرافیایی ، قومی و دینی فرا می خواند ،
Azizi

/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

Hier encoreJ’avais vingt ans
دیروز هنوز بیست ساله بودم

Je caressais le temps et jouais de la vie
زمان را در آغوش می‌کشیدم و با زندگی بازی می‌کردم

Comme on joue de l’amour,
Et je vivais la nuit
همان‌گونه که با عشق بازی می‌کنند،
و من شب را زندگی می‌کردم

**Sans compter sur mes jours
Qui fuyaient dans le temps.
بی آن‌که روزهایم را شمرده باشم
که در گذر زمان محو می‌شدند. 

J’ai fait tant de projets
Qui sont restés en l’air,
بسیار طرح ریختم
که همه در هوا باقی ماندند

J’ai fondé tant d’espoirs
Qui se sont envolés,**
چنان امیدهایی بنا نهادم
که پر کشیدند و رفتند

Que je reste perdu,
Ne sachant où aller,**
تا آن‌جا که اکنون گم شده‌ام،
نمی‌دانم کجا بروم

Les yeux cherchant le ciel,
Mais le cœur mis en terre.**
چشمانم آسمان را می‌جویند،
اما قلبم در زمین رها شده است. 

Hier encore
J’avais vingt ans
Je gaspillais le temps
En croyant l’arrêter
دیروز هنوز
بیست ساله بودم
زمان را هدر می‌دادم
باور داشتم که می‌توانم آن را متوقف کنم

Et pour le retenir
Même le devancer
و برای نگه داشتنش
حتی از آن پیشی گرفتن

Je n’ai fait que courir
Et me suis essoufflé.
کاری جز دویدن نکردم
و از نفس افتادم. 

**Ignorant le passé,
Conjuguant au futur,**
گذشته را نادیده گرفته،
تماماً زمان آینده را صرف کرده

Je précédais de moi
Toute conversation
در هر مکالمه، قبل از دیگران صحبت می‌کردم

Et donnais mon avisQue je voulais le bon
و نظر خود را می‌دادم
طوری که می‌خواستم درست باشد

Pour critiquer le monde
Avec désinvolture.
تا بی‌توجهانه جهان را نقد کنم. 

Hier encore
J’avais vingt ans
Mais j’ai perdu mon temps
À faire des folies
دیروز هنوز
بیست ساله بودم
اما زمانم را تلف کردم
با انجام کارهای بی‌معنی

Qui ne me laissent au fond
Rien de vraiment précis
که در نهایت
چیزی واقعی برایم نگذاشت

Que quelques rides au front
Et la peur de l’ennui
غیر از چند چروک بر پیشانی
و ترس از یکنواختی

Car mes amours sont mortes
Avant que d’exister
زیرا عشق‌های من پیش از آن‌که وجود یابند
پیوسته مرده بودند. 


Mes amis sont partisEt ne reviendront pasa
دوستانم رفته‌اند
و دیگر باز نخواهند گشت

Par ma faute j’ai fait
Le vide autour de moi
به خطای خودم، خلأی
در اطراف خویش پدید آوردم

Et j’ai gâché ma vie
Et mes jeunes années
و زندگی‌ام را تباه کردم
و سال‌های جوانی‌ام را. 

Du meilleur et du pireEn jetant le meilleur
از میان خوبی و بدی
خوب را برگزیدم و آن را نیز رها کردم

J’ai figé mes sourires
Et j’ai glacé mes pleurs
لبخندهایم یخ زدند
و اشک‌هایم منجمد شد

Où sont-ils à présent ?
À présent, mes vingt ans ?
اکنون کجا رفته‌اند؟
حالا، بیست‌سالگی من؟

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش از خانم دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک

/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

هوش مصنوعی محصول تدبیر انسانی هست، اما وقتی وارد ساختار سیاست می‌شود می‌تواند قلمرو کنترل و تدبیرگری را جابه‌جا کند. در این حالت انسان همچنان حیوان سیاسی باقی می‌ماند اما نسبت او با سیاست به‌نوعی وارونه یا پیچیده می‌شود،به‌جای آن‌که صرفاً سیاست‌گذار باشد، در معرض پیامدها و سازوکارهایی قرار می‌گیرد که خودش به‌میان آورده .

بله درسته
به ویژه اینکه انسان دسترسی کامل و منسجم و مدبرانه ای به همه دستاوردها و نتایج سیاست ها و تدابیر بشری نداره بنابراین استنتاج دقیقی از وضعیت موجود برای تعیین گام بعدی هم نخواهد داشت
اینجاست که هوش مصنوعی اگه همه این دستاوردها رو ذخیره داشته باشه و بتونه با استنتاج دقیق نتیجه گیری و تصمیم‌گیری کنه پس تعیین‌کننده سیاست‌های بعدی خواهد بود اینجا میفته  جلوتر و پیچیدگی که اشاره کردین ...

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش از خانم دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک.
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

در عصر هوش مصنوعی، انسان همچنان فاعل سیاست است یا بیشتر به مفعول تدابیر سیاسی ماشینی تبدیل می‌شود؟

خب باید دید آیا انسان به عنوان یک جوهر هوشمند، برای خودش جانشین هوشمندی ایجاد کرده یا نه... انسان به طور عادی هم در وضعیتی زندگی می کنه که ناشی از تدابیر هستش پس همواره مفعول تدابیر سیاسی خواهد بود منتها در اینجا انسان رو صرفا نمیشه از یک وجه کلی و دفعی و دور از زمینه دید... انسان در حیات زیسته خودش ضرورتا موجود سیاسی نیست مگر اینکه هرگونه وضعیت و تامل یا حتی سکونی رو از سمت افراد نوعی تدبیرگری در نظر بگیریم
هوش مصنوعی دقیقا چون همه نتایج طاقتفرسا و تاریخی انسان رو یکجا حمل میکنه جلوتره اما این ضرورتا سیاستگری نیست
کلا دارم در موردش فکر میکنم و جواب دقیقی ندارم فعلا ولی بنظر میاد اگر انسان صرفا موجود تاریخی تعریف بشه هوش مصنوعی تدبیرگر بهتری بتونه باشه

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش از خانم دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک

/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

خانم دکتر بنظر شما چرا ارسطو از لفظ حیوان برای انسان استفاده می کند؟
با درود و سپاس
خب برای اینکه دقیقا از ذات انسان این تعریف رو به دست آورده و همانطور که ناطق بودن فصل ممیزه ذاتی انسان از دیگر حیواناته در وضعیت طبیعی، سیاسی بودن هم تفاوت ذاتی انسان از دیگر حیوانات محسوب میشه

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش از خانم دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک.

پیامدهای عملی پذیرش یا رد این دیدگاه برای طراحی جوامع، نهادهای اجتماعی و حتی سیاست‌گذاری عمومی چیست؟

/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
دیدگاه حیوان سیاسی جدا از اینکه انسان رو طبیعتا سیاسی می دونه یعنی ساختار سیاسی برای او قائله انسان رو تعریف هم می کنه و این میتونه ازین نظر مبهم باشه که سیاست یک نظام سازمان‌بندی شده طبقاتی هستش و خب بهرحال موقعیت افراد تعیین میشه یعنی حتی طرح و ترسیم کلی یک حیوان سیاسی رو حکومت‌ها تنظیم کرده و نشون میدن اینجا انسان بیشتر یک موجود تاریخی و محصول تاریخ میشه تا محصول یک وضعیت طبیعی در واقع حیوان طبیعی ارسطو معیار و تمثیل دقیقی نداره و به تاریخ سپرده میشه به حکومتها و ...

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش از خانم دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

چه انتقاداتی به این دیدگاه ارسطو وارد شده است؟ آیا می‌توان فرض "طبیعی" بودن جامعه برای انسان را به چالش کشید؟


با درود و سپاس
یکی از مهمترین انتقادات به این نظریه کلی در نظر گرفتن وضعیت خواست انسانی هستش به طور کلی یک ذات از پیش معلوم برای انسان که ضرورتا با زیست سیاسی و اجتماعی تحقق پیدا می کنه به این ترتیب مثلا آزادی فردی هم باید تحت همین تعریف گنجونده بشه یعنی انسان ازادی خودش رو از اجتماع میگیره ضمن اینکه معیار دقیق و مشخصی برای تعیین وضعیت طبیعی یک سیاستمدار وجود نداره یا اینکه قانون طبیعی دقیقا چه ویژگیهایی داره ...

Читать полностью…
Subscribe to a channel