marzockacademy | Unsorted

Telegram-канал marzockacademy - آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

10922

کانال فلسفه وهنر مارزوک

Subscribe to a channel

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

ترتیب گذر از ساحت خیالی به ساحت نمادین :

استاوراکاکیس در کتاب " لکان و امر سیاسی " :

اگر بازنمایی خیالی خودمان ، تصویر آینه ای ، قادر نیست هویت پایداری به ما بدهد ، تنها گزینهُ موجود برای دستیابی به هویت ، عرصهُ بازنمایی یا ساحت نمادین است . در واقع ، ساحت نمادین از پیش در فرایند مرحلهُ آینه ای حضور دارد ( بنابر این ، نزد لکان ، گذر از ساحت خیالی به ساحت نمادین° انتزاعی نظری است که با ترتیب منطقی خاصی صورت می گیرد اما ، به معنای دقیق کلمه ، نه با ترتیبی زمانی ) . نوزاد از بدو تولد و حتی پیش از آن در شبکهُ نمادینی که والدین و خانواده اش ساخته اند گنجانده می شود .
نام نوزاد گاهی پیش از تولد او انتخاب می شود و زندگی او در تخیل والدینش با اساطیرِ از پیش موجود خانواده درهم تنیده است ... این تصاویر از جنبهُ نمادین تایید می شوند و ساختار زبانی پیدا می کنند .
به این دلیل مرحلهُ آینه ای کمابیش زمانی رخ می دهد که کودک برای اولین بار وارد عرصهُ زبان می شود و مهارت های زبانی خود را گسترش می دهد .

علی زاهدی
@gggggutt
/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

در ایران دهه هاست که از عدالت توزیعی و حمایت از طبقات آسیب پذیر سخن گفته می شود قانون وضع می شود و پای خدا و پیغمبر به میان آورده می شود اما نه تولید عادلانه ای شکل گرفته و نه توزیع عادلانه ، چرا ؟
1 تولید یک جریان رقابتی است و بازار هم با رقابت آزاد کالاها قیمت گذاری می شوند ،
2 از بین بردن جریان رقابت آزاد در تولید با ایجاد شرکت های رانتی و اعمال سلیقه دولت ها ،
3 تحمیل دیدگاه های ایدئولوژیک بر فرایند تولید و توزیع ،
4 قطع ارتباط اقتصاد ایران از فرایند تولید و توزیع اقتصاد جهانی ,
5 شکل گیری مافیای قدرت در اقتصاد چه در تولید و چه در توزیع که سرنوشت تولید و توزیع در اختیار او قرار گرفته ،
6 دولت حجیم و نا کارمدی که می خواهد به هر قیمتی که شده با دستور هایش این همه خود سری را وادار به توزیع عادلانه سازد با قیمت های دستوری ، با مداخلات دستوری نظیر کالابرگ که از قضا سود این کالا برگ ها هم به جیب شرکت های تولیدی رانتی می رود ،
بسیاری عوامل دیگر را هم می توان بر شمرد که در فشل کردن رقابت آزاد در تولید و رقابت آزاد در توزیع نقش دارند ،
اما عجیب تر از همه این است که دولت در ایران با این همه تحمیل دیدگاه و اختیار خود بر تولید و توزیع دم از قیمت رقابتی می زند چگونه می شود در یک اقتصاد رانتی و غیر رقابتی از قیمت رقابتی بازار دم زده ؟ آیا این چیزی جز رها کردن مصرف کننده بدبخت به کام اژدهای قدرت اقتصادی رانتی و غیر رقابتی است؟

Azizi

/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

با درود :

گویا ، به سؤال باید از زاویۀ فلسفی چند لایه  نگاه کنیم: ( تعاریف کلی و غیر تفصیلی هستند )

۱. معنای عدالت توزیعی

عدالت توزیعی به این می‌پردازد که «چه کسی چه چیزی را و چرا باید داشته باشد؟» این بحث در فلسفهٔ سیاسی و اخلاق، هستهٔ بسیاری از نظریه‌های مربوط به دولت، اقتصاد، و حتی اخلاق فردی است. مسئله این است که منابع در جهان کمیاب‌اند و همیشه انتخابی باید صورت بگیرد که چه کسی سهم بیشتری یا کمتری ببرد.

۲. برابری نتایج در برابر برابری فرصت‌ها

برابری نتایج می‌گوید جامعه باید نهایتاً به گونه‌ای سامان یابد که افراد به ثروت یا امکانات یکسان برسند. این ایده در برخی قرائت‌های سوسیالیستی یا کمونیستی دیده می‌شود. مزیتش این است که شکاف طبقاتی و بی‌عدالتی آشکار را از میان می‌برد. ضعفش این است که می‌تواند انگیزهٔ فردی و نوآوری را کاهش دهد و همچنین نادیده بگیرد که انسان‌ها استعدادها، تلاش‌ها و خواسته‌های متفاوتی دارند.

برابری فرصت‌ها می‌گوید عدالت یعنی همه از نقطهٔ شروع برابر باشند؛ اما نتایج می‌توانند متفاوت باشند، چون حاصل انتخاب‌ها، تلاش‌ها یا حتی شانس است. این ایده نزد لیبرال‌ها و متفکرانی مثل جان رالز پررنگ است. مزیتش این است که انگیزه برای تلاش و خلاقیت باقی می‌ماند. اما ضعفش این است که در عمل «برابری واقعی در نقطهٔ شروع» به‌سختی امکان‌پذیر است، چون خانواده، آموزش، محیط اجتماعی و حتی ژنتیک در آن دخیل‌اند.

۳. دیدگاه‌های فلسفی مهم

فایده‌گرایی (بنتام، میل): منابع باید به گونه‌ای توزیع شوند که بیشترین خوشی یا رفاه برای بیشترین تعداد حاصل شود. برابری فقط تا آنجا ارزش دارد که به نفع رفاه عمومی باشد.

نظریهٔ عدالت رالز: جامعه باید نابرابری‌ها را فقط در صورتی بپذیرد که به نفع محروم‌ترین اقشار تمام شود (اصل تفاوت). این نوعی میانه‌روی است بین برابری کامل و آزادی اقتصادی مطلق.

لیبرتاریانیسم (نوژیک): افراد حق دارند حاصل کار خود را حفظ کنند و هرگونه بازتوزیع اجباری (مثل مالیات برای بازتوزیع) نقض آزادی فردی است. عدالت یعنی احترام به مالکیت مشروع، نه برابری نتایج یا فرصت‌ها.

مارکسیسم: نابرابری ذاتی سرمایه‌داری را غیرعادلانه می‌داند و بر توزیع مساوی یا اجتماعی منابع تأکید دارد.

مسئلهٔ عدالت توزیعی، در اصل، تنش میان آزادی فردی و برابری اجتماعی است.

اگر آزادی را اصالت بدهیم، نابرابری‌های شدید قابل‌قبول می‌شوند.

اگر برابری را اصالت بدهیم، باید بخشی از آزادی را محدود کنیم.


پرسش نهایی این است:

آیا جامعه باید تضمین کند که هیچ‌کس سقوط نکند (حداقل رفاه و کرامت برای همه)، یا اینکه باید تضمین کند که هرکس بتواند اوج بگیرد (بدون توجه به فاصله‌های طبقاتی)؟

مآخذ : چند مقاله با تلخیص و تألیف

Distiny

/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

@freeforbiddenbooks

/channel/freeforbiddenbooks

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

دو اصل مهم در نظریه نوزیک یکی اختیار گرایی و دیگری دولت حداقلی است ،
بر طبق نظریه نوزیک فرد به مثابه اراده آزاد در سطوح مختلف به تعیین بخشی به اراده آزاد نامتعین می پردازد تا هویت فرد را در فرایندی نامتعین و تعین بخشی توضیح دهد ،
همین دیدگاه ضرورت دولت حداقلی را در پی دارد ،
بر خلافت دیدگاهی که با حداقل سازی اراده آزاد فرد و انتقال آن به دولت ، دولتی فراگیر را در پی دارند ،
بر این اساس نوزیک در مقابل نظریه عدالت توزیعی نظریه استحقاقی را مطرح می کند ،
از آنجا که فرد اراده ای آزاد نامتعین و تعین بخشی است در نتیجه عدالت استحقاقی آن بستری است که هر فرد نتیجه اعمال اراده آزاد خود را می بیند اما در عدالت توزیعی تقسیم صرف نظر از استحقاق است در نتیجه اراده آزاد فرد در فرایند خلق دارایی لحاظ نمی شود .
اما با برسی فرایند تاریخی این دو نظریه یعنی عدالت توزیعی و عدالت استحقاقی هر دو با مشکلاتی مواجه بودند و کمتر پیش آمده که ادعایی که در سطح نظریه مطرح شده در امر واقع و واقعیت اجتماعی انسانها را از  چالش های گرسنگی و انباشت ثروت عبور دهد ،
عدالت توزیعی در نظام های سوسیالیستی به دولت سالاری ، فروپاشی آزادی و نظام تولید ثروت دستوری انجامید ،
و در جهان آزاد که تولید ثروت به استحقاق و تعین اراده نامتعین سپرده شد به انباشت ثروت و شکاف طبقاتی انجامید .
Azizi
/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

این کتاب درباره کتاب‌های بزرگی که در جوانی میان سنین پانزده و بیست و یک سالگی راسل را تحت تأثیر قرار داده است. این دوران در زندگانی او زمانی بود که هر کتاب حادثه بزرگی شمرده می‌شد و برای او که نخستین بار بود به سیر آفاق می‌پرداخت و نیز در تکوین و پرورش جهان‌بینی او اهمیت بسیار داشت.
D.Shob

کتاب: حقیقت و افسانه
اثر: برتراند راسل

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

فرض کنید در ابتدای فصل، توزیع ثروت در جامعه کاملاً عادلانه و الگومند است (مثلاً همه برابرند یا توزیع خاصی بر اساس نیاز وجود دارد). ویلت چمبرلین با تیمش قراردادی می‌بندد که در هر بازی، ۲۵ سنت از قیمت بلیط به او تعلق گیرد. میلیون‌ها نفر داوطلبانه برای دیدن بازی او می‌آیند و ۲۵ سنت اضافی را می‌پردازند زیرا او را دوست دارند و می‌خواهند بازی او را ببینند. در پایان فصل، چمبرلین میلیون‌ها دلار دارد و توزیع اولیه برهم خورده است.
    سوال نوزیک: آیا این توزیع جدید ناعادلانه است؟ او می‌گوید خیر، زیرا هر گام در این فرآیند داوطلبانه و از موقعیت‌های عادلانه بوده است. برای بازگرداندن توزیع به الگوی اولیه، دولت باید در آزادی‌های فردی مداخله کند (مثلاً با مالیات گرفتن از چمبرلین و توزیع مجدد ثروت او)، که به نظر نوزیک غیرقابل توجیه است. این مثال نشان می‌دهد که هر الگوی توزیعی، اگر آزادی افراد برای مبادله و انتخاب حفظ شود، ناپایدار خواهد بود.

۴-اصول بنیادین

-حقوق فردی (Individual Rights): نوزیک معتقد است که حقوق فردی (مانند حق حیات، آزادی و مالکیت) مطلق و غیرقابل نقض هستند و به عنوان «محدودیت‌های جانبی» (Side-Constraints) عمل می‌کنند. یعنی هیچ کس، حتی دولت، حق ندارد برای دستیابی به اهداف جمعی یا خیر عمومی (مانند توزیع مجدد ثروت) این حقوق را نقض کند.

خودمالکی (Self-Ownership): این مفهوم سنگ بنای فلسفه نوزیک است. هر فرد مالک انحصاری بر بدن، استعدادها، کار و میوه‌های کار خود است. این مالکیت بنیادی، هرگونه دخالت دولت در زندگی و دارایی‌های افراد را (فراتر از دولت حداقلی) نامشروع می‌سازد.


۵-نظریه نوزیک با انتقاداتی نیز روبرو شده است:

-مشکل اکتساب اولیه: منتقدان می‌پرسند که چگونه می‌توان در دنیای واقعی، که بسیاری از دارایی‌ها از طریق استعمار، زور و بی‌عدالتی به دست آمده‌اند، از عدالت در اکتساب اولیه اطمینان حاصل کرد؟ آیا اصول اصلاح بی‌عدالتی می‌تواند به طور کامل این مشکلات تاریخی را حل کند؟

-نادیده گرفتن نیازها: بسیاری معتقدند که نظریه نوزیک به نیازهای اساسی افراد در جامعه (مانند مراقبت‌های بهداشتی، آموزش و امنیت اقتصادی) بی‌توجه است و می‌تواند به نابرابری‌های شدید و رنج گسترده منجر شود.

-محدودیت آزادی: برخی استدلال می‌کنند که آزادی‌های منفی (آزادی از مداخله) که نوزیک بر آن‌ها تأکید دارد، برای داشتن یک زندگی واقعاً آزاد و معنادار کافی نیستند و آزادی‌های مثبت (آزادی برای انجام کارها، مانند دسترسی به منابع) نیز ضروری هستند.

به طور خلاصه، رابرت نوزیک یک مدافع سرسخت آزادی فردی و دولت محدود است. نظریه استحقاق او بر این ایده تأکید دارد که عدالت نه در الگوی توزیع نهایی، بلکه در مشروعیت تاریخی چگونگی به دست آمدن و انتقال دارایی‌ها نهفته است. او معتقد است که هرگونه تلاش دولت برای توزیع مجدد ثروت، نقض حقوق بنیادی افراد، به ویژه حق خودمالکی است.
K I

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

«نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی باید به گونه‌ای تنظیم شوند که همزمان دو شرط را برآورده کنند:

    ۱.  باید به پست‌ها و موقعیت‌هایی مرتبط باشند که تحت شرایط برابری منصفانه فرصت‌ها (Fair Equality of Opportunity) برای همه باز باشند.

   ۲-باید بیشترین سود را برای کم‌برخوردارترین اعضای جامعه (The Least Advantaged) داشته باشند (اصل تفاوت).»

    این اصل خود از دو بخش تشکیل شده است:

  ۱. برابری منصفانه فرصت‌ها (Fair Equality of Opportunity - FEO)
این بخش فراتر از برابری رسمی فرصت‌ها (که صرفاً می‌گوید قوانین نباید مانع دسترسی افراد به موقعیت‌ها شوند) می‌رود. رالز معتقد است که افراد با استعداد مشابه و انگیزه یکسان، صرف نظر از طبقه اجتماعی یا شرایط اقتصادی که در آن متولد شده‌اند، باید فرصت‌های برابری برای موفقیت داشته باشند. این ممکن است نیازمند سرمایه‌گذاری عمومی در آموزش، بهداشت و دیگر خدمات اجتماعی باشد تا اثرات نابرابری‌های اجتماعی و بخت و اقبال بر فرصت‌های افراد به حداقل برسد.

  ۲- اصل تفاوت (The Difference Principle):
این بخش از اصول رالز، یکی از بحث‌برانگیزترین و در عین حال ابتکاری‌ترین بخش‌های نظریه اوست. بر اساس این اصل، نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی (مانند تفاوت در درآمد و ثروت) تنها در صورتی موجه هستند که بیشترین سود را برای کم‌برخوردارترین اعضای جامعه به ارمغان آورند.
رالز به دنبال برابری مطلق نیست؛ او می‌پذیرد که نابرابری‌ها می‌توانند مشوق‌هایی برای افزایش تولید و کارایی باشند. اما این افزایش بهره‌وری تنها در صورتی مشروع است که در نهایت به نفع کسانی باشد که در پایین‌ترین سطح اقتصادی قرار دارند. به عبارت دیگر، ثروتمندتر شدن یک فرد تنها در صورتی عادلانه است که به طور مستقیم یا غیرمستقیم به بهبود وضعیت فقیرترین افراد جامعه کمک کند.

ج) اولویت لغوی (Lexical Priority):
  رالز بر یک ترتیب اولویت‌بندی سختگیرانه برای اصول خود تأکید دارد:

۱.  اصل اول (آزادی برابر) بر اصل دوم (نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی) تقدم دارد. یعنی نمی‌توان آزادی‌های اساسی را برای بهبود وضعیت اقتصادی (حتی برای کم‌برخورداران) قربانی کرد.

    ۲- بخش برابری منصفانه فرصت‌ها در اصل دوم بر اصل تفاوت تقدم دارد. یعنی نمی‌توان برای بهبود وضعیت کم‌برخورداران، برابری منصفانه فرصت‌ها را نقض کرد.
کالاهای اولیه (Primary Goods)

رالز برای مقایسه رفاه افراد در وضعیت اولیه و در جامعه واقعی، مفهوم کالاهای اولیه را معرفی می‌کند. این‌ها چیزهایی هستند که هر فرد عاقلی، صرف نظر از برنامه زندگی خاصش، می‌خواهد و برای موفقیت در زندگی به آن‌ها نیاز دارد. این کالاها شامل:

-  حقوق و آزادی‌های اساسی

- آزادی حرکت و انتخاب شغل

-اختیارات و امتیازات پست‌ها و موقعیت‌های مسئولیت‌پذیر

- درآمد و ثروت

- پایه‌های اجتماعی احترام به خود

این کالاها معیاری برای ارزیابی اینکه آیا ساختار اساسی جامعه به طور عادلانه توزیع شده است، فراهم می‌کنند.

▎۵. تعادل تأملی (Reflective Equilibrium)

رالز معتقد است که نظریه عدالت نباید صرفاً از اصول انتزاعی استنتاج شود. بلکه باید از طریق یک فرآیند تعادل تأملی به دست آید. این فرآیند شامل یک رفت و برگشت مداوم بین اصول نظری (که از وضعیت اولیه به دست آمده‌اند) و قضاوت‌های اخلاقی شهودی و محکم ما در مورد عدالت است. اگر اصول با شهود ما در تضاد باشند، باید یا اصول را اصلاح کنیم یا شهود خود را بازنگری نماییم تا به یک تعادل منسجم برسیم.


۶-نظریه رالز، با وجود تأثیرگذاری بسیار، با انتقادات متعددی روبرو شده است:

-  از سوی لیبرتاریان‌ها (مانند نوزیک): آن‌ها معتقدند که اصل تفاوت و برابری منصفانه فرصت‌ها، مستلزم بازتوزیع ثروت و درآمد است که این امر نقض حقوق فردی (به ویژه حق مالکیت و خودمالکی) محسوب می‌شود و به منزله کار اجباری است.

-از سوی فایده‌گرایان: آن‌ها استدلال می‌کنند که نظریه رالز ناکارآمد است و به حداکثر رساندن رفاه کلی جامعه نمی‌انجامد.
-از سوی فمینیست‌ها و منتقدان نژادی: آن‌ها رالز را به نادیده گرفتن ساختارهای قدرت و بی‌عدالتی‌های ریشه‌دار در خانواده یا در تبعیض‌های نژادی متهم می‌کنند.

-از سوی سوسیالیست‌ها: آن‌ها معتقدند که نظریه رالز به اندازه کافی رادیکال نیست و به نابرابری‌های ساختاری اجازه ادامه می‌دهد.

-مشکلات وضعیت اولیه: برخی منتقدان، واقع‌گرایی و امکان‌پذیری وضعیت اولیه و پرده جهل را زیر سوال می‌برند.
KI

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

‏10 روز مانده تا فعال شدن مکانیزم ماشه و قطعنامه‌هایی که در سال 2015 متوقف شدند دوباره برمیگردند:

1. قطعنامه 1696 (سال 2006) – الزام ایران به تعلیق غنی‌سازی اورانیوم.

2. قطعنامه 1737 (سال 2006) – تحریم فعالیت‌های حساس هسته‌ای و ممنوعیت انتقال فناوری

3. قطعنامه 1747 (سال 2007) – تشدید تحریم‌ها، محدودیت‌های مالی و تسلیحاتی.

4. قطعنامه 1803 (سال 2008) – محدودیت‌های بانکی، بازرسی محموله‌ها، ممنوعیت بیشتر سفر مقامات.

5. قطعنامه 1835 (سال 2008) – تأکید مجدد بر تعهدات ایران و تکرار خواسته‌های قبلی.

6. قطعنامه 1929 (سال 2010) – شدیدترین تحریم‌ها: تحریم تسلیحاتی جامع، محدودیت بانکی و کشتیرانی.

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

بچه‌ها! حتم دارم که گیر افتادن در پارادوکسی بی‌پایان که نشان‌دهنده‌ی سرشت کرانمند ادراک بشری است کار آسانی نیست، ولی برخی از ما می‌کوشیم این‌جا به خواب رویم (به فکرش نباشیم)!

@mithra_philosophy
@marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

جستار هفته گروه آکادمی فلسفه مارزوک


🔺عدالت توزیعی (Distributive Justice):
  پرسش: جامعه عادلانه چگونه باید ثروت، منابع، فرصت‌ها و بارها (مثلاً مالیات یا مسئولیت‌های اجتماعی) را بین اعضای خود توزیع کند؟ آیا برابری در نتایج (مثلاً همه باید ثروت یکسانی داشته باشند) مهم است یا برابری در فرصت‌ها (همه باید شانس برابری برای موفقیت داشته باشند)؟

🔺شنبه تا پنجشنبه


⏰ساعت ۱۰ صبح تا ۲۰

لینگ گروه اکادمی فلسفه

/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

در فاصله زمانی فوق از به اشتراک گذاشتن مطالب بی ربط به جستار هفته وریپلای به مطالب قبل از ان لطفا خودداری کنید .

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

Ⓜ️ گران‌ترین بهشت دنیا | اسکاندیناوی چگونه ثروتمند شد؟

➕در این ویدیو، مدل اقتصادی و اجتماعی کشورهای اسکاندیناوی بررسی می‌شود؛ منطقه‌ای که اغلب به عنوان بهشتی سوسیالیستی شناخته می‌شود. اما آیا این تصویر آرام و شاد، واقعیتی پیچیده‌تر را پنهان می‌کند؟ با نگاهی عمیق به مفهوم فلکسیکوریتی، ترکیبی از سرمایه‌داری رقابتی و شبکه امنیت اجتماعی قدرتمند، به همراه چالش‌هایی مانند مهاجرت....
@marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

این مفهوم در نوشته‌های متأخر هایدگر از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است، نقطه اوج اندیشه اوست. این مفهوم از نظر هستی‌شناختی در اولویت قرار دارد. همچنین این مفهوم، خیر یا غایت نهایی او را نام می‌برد، چیزی که آثار او (به طور ضمنی) بیش از هرچیز آن را تبلیغ می‌کنند و ما را به سوی آن فرامی‌خوانند. ما باید جایگاه Ereignis را نسبت به دیگر مفاهیم اصلی معرفتی، یعنی اندیشیدن و آشکارسازی، مشخص کنیم. و باید تا حد امکان درکی عینی از آن به دست آوریم - که کاری دشوار خواهد بود، زیرا این مفهوم در قلب رمز و رازهای هایدگر قرار دارد. هنگامی که هایدگر درباره Ereignis بحث می‌کند، نثر او بیش از هر زمان دیگر باطنی و گریزپا می‌شود.

هایدگر در طول دوره نوشته‌های متأخرش، درک خود از Ereignis را تا حدی تغییر داده است. اگرچه من فقط به طور غیرمستقیم می‌توانم از این ادعا دفاع کنم، به نظر من اینها تغییراتی در تأکید هستند در یک دیدگاه نسبتاً پایدار. او یک دیدگاه واحد دارد، اما با چندین بخش، که در زمان‌های مختلف بخش‌های مختلفی از آن را Ereignis می‌نامد. اما هسته مرکزی این دیدگاه ثابت می‌ماند و اولویت خود را حفظ می‌کند. این امر آن دوگانگی‌ها و تناقضات ظاهری را در شرح او توضیح می‌دهد، اینکه Ereignis هم فردی و هم اجتماعی، هم ضروری و هم نادر، و هم معرفتی و هم سازنده است.

گفتیم Ereignis پایین‌ترین سطح آشکارسازی است، پیش از تفسیر هستی به مثابه حضوریافتگی. بنابراین Ereignis از یک سو چیزی است که در همه ما و در همه زمان‌ ها در حال رخ دادن است، یک ساختار عمیق از قصدیت ما. از سوی دیگر، این سطح عمیق‌ترین سطحی است که توسط سطوح بالاتر از خود پنهان شده است، به طوری که آشکارسازی این آشکارسازی بنیادین، نادرترین دستاورد است، دستاوردی که خود نیز Ereignis است.

بخش دیگری از این نکته به Ereignis اهمیت جهانی-تاریخی می‌بخشد. به باور هایدگر، آشکارسازی آن آشکارسازی زیربنایی هستی، پیش‌شرط شنیدن تفسیری جدید از هستی است. بنابراین آن دستاورد نادر، همان آغاز تاریخ غرب در میان یونانیان باستان بود. آنها با این پرسش روبرو شدند که چگونه باید به هستی اجازه ظهور داد؟ و پاسخ دادند: به مثابه حضوریافتگی. و امید هایدگر این است که اکنون که آن طرح اولیه هستی به مثابه حضور یافتگی که در نگاه های علمی-تکنولوژیک به اوج می‌رسد، این بار دیگر اتفاق بیفتد. با بازگشت دوباره به پیش از آن طرح، ما به موضعی خواهیم رسید که از آنجا امکان آغاز تفسیری بنیادین متفاوت از هستی فراهم می‌شود.

در این جنبه، Ereignis یک رویداد تاریخی برای جامعه است، که در آن نه فقط یک جهان جدید، بلکه روش جدیدی برای داشتن یک جهان - برای اجازه دادن به هستی برای بودن می‌یابد. این سازنده است و نه صرفاً معرفتی - سازنده در سطح اجتماعی. این برای یک فرهنگ یک جهت‌گیری نهایی ایجاد می‌کند که سپس آن را برای دنباله‌ ای از جهان‌ها مقدر می‌سازد. آشکارسازی مرتبه دوم که این را ممکن می سازد، تحقق رویداد( Ereignis) در فردیت افراد است و این جنبه است که هایدگر Ereignis را به عنوان غایت شخصی که باید به آن بپردازیم، پیش روی ما می‌گذارد.

این واژه که در معنای لغوی به معنای رویداد و اتفاق است و به نظر من هایدگر این معنا را به طور مناسب تعدیل شده حفظ می‌کند: Ereignis یک "رویداد" آشکارسازی است، به وقوع پیوستن آن. البته هایدگر انکار می‌کند که این واژه به معنای یک "وقوع و اتفاق" باشد. رویدادها برای موجودات رخ می‌دهند، اما Ereignis برای هستی رخ می‌دهد، و برای انسان‌ ها فقط در رابطه تعیین‌کننده‌ شان با هستی. با این حال، با این قید که Ereignis در درون یک جهان رخ نمی‌دهد، بلکه در شکل‌دهی استعلایی جهان رخ می‌دهد، ویژگی شباهت رویدادی آن حیاتی است.

این ویژگی رویدادی را در دو جنبه‌ای که اخیراً از هم متمایز کردیم، نشان می‌دهد. Ereignis رویداد تاریخی‌ ای است که در آن روشی برای داشتن یک جهان ساخته می‌شود، تقدیر یک قوم برپا می شود و سرنوشتی به حرکت درمی‌آید. این اتفاق می‌افتد وقتی که کل جامعه آن آشکارسازی را به عنوان یک فرض ضمنی به دست می‌آورد که راه‌های بعدی آشکارسازی آن را شکل می‌دهد. اما Ereignis همچنین رویداد شخصیِ آشکارسازیِ آشکارسازیِ هستی است - روشن کردن آن سطح در خود فرد. و این رویداد شخصی نیز دگرگون‌کننده است: یک نظام معرفتی جدید را آغاز می‌کند.

در هر دوی این معانی، به نظر من، این یک رویداد به معنای احترام‌ آمیز است: نه فقط یک ادامه یا تمدید یک حالت جاری، و نه تکرار چیزی که قبلاً اتفاق افتاده است. این یک رویداد است که در آن آشکارسازی - چه از نوع مرتبه اول و ضمنی، چه مرتبه دوم و صریح - در ابتدا یا در درجه اول به وقوع می‌پیوندد. و این رویداد چیزی را که پایدار می‌ماند، برپا یا آغاز می‌کند.

Amir

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

اما داشتن یک جهان نه تنها به ما امکان می دهد ذات ها را بهتر آشکار کنیم، بل خود به عنوان روشی برای آشکار سازی محسوب می شود. این امر محدودیت احساس شده در دیدگاه ما نسبت به ذات ها را تصحیح می کند: جهان آنها(ذات ها) را در موجودات تجسم(instantaste) می بخشد و آنها را قابل زیستن می کند، ما بر روی موجودات عمل می کنیم نه بر هستی آنها، و از این نظر ذات ها ناقص هستند. آنها سیستمی از امکانات به ما می دهند، و وظیفه ای برای «گذاشتن موجودات به حال خود به عنوان موجوداتی که هستند» "درباره ذات حقیقت/ ص۱۴۴"

زمانی که بیشترین اشتغال را به جهانی از موجودات داریم، آن ذات هایی که زیربنای جهان هستند را از دست می دهیم. ما به آنها متکی هستیم، اما آنها برای ما شفاف هستند: بی توجه از میان آنها به موجوداتی می نگریم که آنها اجازه می دهند. فقط در لحظات استثنایی («انقلابی») است که این ذات ها صراحت می یابند، آنها به ویژه در متافیزیک این کار را انجام می دهند، که این سطح اول هستی را بررسی و بازبینی می کند.

(۳) سطح سوم:«هستی به مثابه امر حاضر(prencencing)»

اما متافیزیک از رسیدن به سطح بعدی که افشای هستی به عنوان حضور یافتگی است، ناتوان است. این یک جنس اعلی نیست که به عنوان جنس الاجناس تمام ذات ها و انواع را در ذیل خود مندرج کند، بل چیزی مانند هدف یا مقصود در کشف آنهاست؛ این در زاویه ای متفاوت از صعود به کلیت از طریق ذات ها قرار دارد. افشای عمیق هستی به عنوان حضوریافتگی، بلندپروازی ای را تعیین می کند که با آن، آن ذات ها و جهانی که به آنها وابسته است طرح افکنی می کنیم. ما میخواهیم انواعمان جهانی از موجودات را به گونه ای "حضور یابند" که بتوانیم آنها را در قبضه گرفته و تثبیت کنیم.

این طرح افکنی هستی به عنوان حضوریافتگی خود یک آشکارسازی است؛ نکته کلی جهان برای ما آشکار می شود. پروژه راهنمای ما حضوریابی است، و این چگونگی عملکرد آشکارسازی در سطوح ذات ها، جهان و حقیقت های گزاره ای را تعیین می کند. تلاش ما برای "دیدن" به شیوه ای آشکارکننده، به عنوان تلاشی برای "قبضه کردن" در نزدیکی مطمئن حضوریافتگی دنبال می شود. این امر پروژه های به چنگ آوردن ذات ها در مفاهیم و جهان در قالبی از گزاره ها را بر می انگیزد - که به ترتیب توسط متافیزیک و علم دنبال می شوند، مطابقت انگاری حقیقت، بیان دیگری از اصرار به حضوریافتگی است.

هر کدام از این سطوح آشکارگی ای که در اندیشه های هایدگر طرح شده اند، هر سطح بالایی، نسبت به سطح عمیق تر از خود هم حالت آشکارگی را دارد، هم حالت پنهان سازی، وقتی ما روی مسئله انطباق تمرکز کنیم، و به دنبال انطباق های صرف باشیم، آن آشکارگی های بنیادین که انطباق ها را ممکن می کند را نخواهیم دید، و به طور کلی هایدگر هستی به عنوان حضور یافتگی را مقصر چنین چیزی میداند. تلاش ما برای آوردن همه چیز تحت کنترل مستحکم، باعث می شود هر آشکارسازی از طریق حضوریابی اتفاق بیفتد، آنگاه آنچه نمی تواند به بی واسطگی و کنترل در آن سطوح بنیادین آورده شود، ناگزیر از دیده ناپدید می شود.
این اصرار بر حضور یافتگی است که برای مثال ما را وادار می کند جهان را به عنوان داده شده در سیستمی از باور های گزاره ای تفسیر کنیم، درحالی که جهان در واقع در رفتار ضمنی ما نهفته است، و از آنجایی که حضوریافتگی به صورت تاریخی توسعه و تکامل می یابد، این پنهانسازی به طور فزاینده ای بدتر می شود.
هایدگر «آشکارسازی» را برای به رسمیت شناختن بنیاد هر نوع معرفتی برمی‌گزیند، زیرا فکر می‌کند این روش صریح‌شدن، راه راستین آشکار کردن این آشکارسازی‌های بنیادین است. این کار آنها را به تنها نوع روشنایی یا نمایشی می‌آورد که


/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

𝐀𝐌𝐈𝐑:
«دازاین در نسبت های تو در توی هستی»

قبل ها به این نکته مهم در اندیشه های هایدگر اشاره کرده بودیم از نظر وی برای برکشیدن حقیقت هستی باید از حقیقت به مثابه "انطباق" فاصله بگیریم، "انطباق بازنمایی های ذهنی با ابژهٔ آن" به عنوان اصل بنیاد شناخت هستی در طول تاریخ اندیشه غربی نهادینه شده، و اساس اندیشه منطق محورانه ارسطویی بر همین اصول است، در فلسفه و منطق کلاسیک، که ریشه های اندیشه های آمپریستی_پوزیتیویستی_علم تجربیِ علوم معاصر را در خود پرورانده است، بنا بر این واقعیت است که چگونگی انطباق عالم ذهن با عالم نفس الامر را واشکافی کند، به طور کلی و فراگیر تر از سه نوع دلالت، یا انطباق سخن گفته می شد، ۱.انطباق مفاهیم ذهنی با عالم واقع ۲.دلالت و انطباق رویداد های طبیعی بر یکدیگر(علوم طبیعی) ۳.دلالت لفظ بر معنا(علم منطق) در هر سه موردِ ذکر شده به طور پیشین اصل "انطباق" مفروض گرفته شده است.

اما هایدگر شدیدا تاکید می کند اینگونه مواجهه با هستی، که منطق را پیشگام اندیشه قرار می دهد، "اصل بنیاد" در خفا خواهد ماند، و ما از این غافل خواهیم شد که چه امری اجازه می دهد ذهن در برابر عالم نفس الامر قرار بگیرد، و انطباق ها را شناسایی می کند.

سعی میکنیم در متن حاضر آن امر یا اموری که به مثابه امر فراگیر و بنیادین، رابطه مطابق محورانه شناخت هستی را امکان پذیر می کند را عینیت بخشیم، آنچه که هایدگر آن را آشکارگی[Unverborgenheit] می نامد، که بنیاد هرگونه شناخت مابعدالطبیعی، علمی قرار می گیرد میتوان گفت متشکل از چهار لایه اساسی است، که هر کدام از آنها مبنای لایه بالایی خود واقع می شود، و هر کدام متکی به لایه های زیرین تر از خود هستند، در ادامه سعی می کنیم هر کدام از سطوح(لایه) های آشکارگی را در اندیشه های هایدگر روی میز تحقیق قرار دهیم.

هر کدام از این سطوح آشکارگی رابطه ای از درون به بیرون دارند، و مراد ما از درون، یعنی آنچه که بنیادین تر از سطح بالایی خودش است، و حقیقت به منزله مطابقت بیرونی ترین و بالایی ترین سطح واقعیت است، که از سطوح درون تری از آشکارگی تبعیت می کند.


(۱)سطح اول: «جهان به عنوان بافت زمینه ای موجودات»


جهان به عنوان بافتی از موجودات است که به طور پیش زمینه ای "طرح افکنی" شده اند، این جهان همواره در اطراف ما حاضر است، جهان بافتی است که دازاین همواره درون آن در جریان است، زمینه ای به نحو نخستین عمل(پراکسیس) را پی ریزی می کند، هنگامی که در مورد صحت یک باور پرسش می کنیم، بخش مرتبطی از این جهان را به پیش زمینه می آوریم؛ آن را مورد تردید قرار می دهیم، در حالی که تمامی بخش های دیگر ثابت باقی می مانند و معنای پرسش ما را تعیین می کنند، زمانی که من می پرسم «این چیست؟»  چه در زندگی روزمره، چه در یک کار علمی تحقیقاتی تمامی دیگر روابط من با اشیاء و افراد جایگاه خود را حفظ می کنند. این پس زمینه(جهان) انگیزه پرسش را فراهم می کند و انواع شواهدی را که می توانند به آن پاسخ دهند تعیین می نماید.

ویژگی های جهان پیش زمینه ای:

. این بافت ضمنی، بنیاد باور های صریح ماست
. خود این جهان به شیوه ای خاص و پس زمینه ای آشکار است: همچون نقشه ای که در اطراف خود طرح افکنی می کنیم.
. این نقشه که در رفتار عملی ما جای گرفته، در آمادگی انفعالی ما برای رفتار به شیوه های ممکن، نه تنها توصیفی است، بل با علایق ما به این امور پس زمینه ای بارگذاری شده است، و نکته مهم در "عملی" بودن جهان است، جهان ما تنها از این حیث به قوام خود ادامه می دهد که آن مبنای عملی خود را حغظ بکند، به تعبیر دیگر اینکه جهان ما چیزی است که بتوان در آن "کاری" را انجام داد.

پویایی بهبود جهان:
طرح اندازی جهان را تشبیه کردیم به طرح افکنی نقشه، جهان به عنوان نقشه ای است که به آن متکی هستیم، اما آن را نهایی نمیدانیم، ما همیشه به طور پیش زمینه ای روی آن کار می کنیم. حس عمیق ما از این نقشه، آن را ناقص و تا حدی ناشناخته می داند. این وظیفه ای است که گشودگی هستی به مثابه حضور برای ما تعیین کرده است، اینکه با نقشه خود بیشتر آشکار کنیم، تا بتوانیم چیز ها را به کامل ترین حضور برسانیم.

بنابراین ما به طور مداوم، با توجهات صریح، چگونگی آشکارسازی آن نقشه ضمنی را بهبود می بخشیم تا جهانی که می دانیم چگونه در آن زیست کنیم را بهتر آشکار کند.
این توجهات صریح همچنین به خودی خود و صرفا با صریح بودن، پس زمینه ما را بهبود می بخشند؛ آنها هدف بنیادین حضور را محقق می سازند، هنگامی که باوری را به پرسش می گیریم، بخشی از پس زمینه را به پیش زمینه می آوریم، این توجه آوری را نباید به عنوان مورد اولیه در نظر گرفته شود، به گونه ای که گویی هر بخشی از جهان من با نوعی شناخت صریح از آن آغاز شده باشد، هر موجودی که در جهان من قرار دارد را اول به تصریح شناخته و بعد وارد جهان کرده ام و سپس به بخشی از پس زمینه من

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

داریوش مهراندیش

@marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

وقتی از عدالت توزیعی سخن می گوییم پیشاپیش باید به دو مفهوم دیگر فکر کنیم ،
وقتی توزیع در میان است پای نهاد توزیع کننده هم به میان می آید ،
و دوم اینکه معیار توزیع چیست ؟
بنابراین نهاد توزیع کننده و دیدگاه های همان نهاد اختیار دارایی و کالا را در اختیار می گیرد ،
این جاست که برای محدود کردن اختیار نهاد توزیع کننده و رهایی توزیع از اعمال سلیقه نهاد ها که معمولاً در جهان در حال توسعه دولت ها هستند ودر جهان توسعه یافته سهم بازار آزاد در نحوه توزیع قابل توجه است، فیلسوفان و اقتصاد دانان راه حل هایی ارائه داده اند ، یکی از مفهوم عدالت استفاده کرده دیگری از انصاف و سومی از منظر ایدئولوژیک ،که هر کدام از این دیدگاه ها تفسیر بر دار هستند ،
مثل این می ماند که دیدگاه ها و نهادهایی در مورد تقسیم کیک آماده تصمیم بگیرند و کسی نمی پرسد این کیک از کجا آمده است ؟
پرسش از کیک ما را به پرسش از تولید منتقل می کند ،
از دوران بی واسطه گی و گردآوری غذا قرن‌ها گذشته است طبیعت هیچ کالایی به ما نمی دهد کالا و دارایی باید تولید شود ،
آیا تولید کنند در توزیع نقش دارد یا نه ؟
اگر منطق توزیع را به منطق تولید بسپاریم سخن گفتن از انصاف یا عدالت آیا تحمیل ارزش بیرونی بر تولید نیست ؟
اگر بازار جایی است که کالا ها به همراه صاحبانشان به آنجا می آیند تا توزیع شوند آیا خود بازار نمی تواند هم توزیع کننده و هم معیار توزیع باشد ؟
عدالت و انصاف در بازار به چه معناست ؟
Azizi

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

سلام
در مورد پرسش گروه باید گفت پاسخ‌ها کاملاً متفاوت است از لغو کامل مالکیت خصوصی (مارکس) و بازتوزیع گسترده دولتی (رالز و پیکتی) تا عدم دخالت دولت و تکیه بر بازار آزاد (نوزیک) در پاسخ  نظریه پردازی شده است
آیا برابری در نتایج مهم است یا برابری در فرصت‌ها؟
مارکس و پیکتی به طور قوی بر نتایج اهمیت می دهند .
نوزیک به طور کامل بر فرصت ‌ها  (فرآیند) معتقد است و نتایج را بی‌اهمیت می‌داند.
جان رالز ترکیبی ارائه می‌دهد برابری منصفانه فرصت‌ها شرط لازم است، اما کافی نیست. او با تکیه به اصل تفاوت خود، نتایج را نیز مهم می‌داند و شرط می‌گذارد که نابرابری در نتایج فقط در صورتی مجاز است که به نفع محروم‌ترین افراد باشد.
به طور خلاصه، باید گفت هیچ پاسخ پذیرفته شده جهانی به این پرسش وجود ندارد.
انتخاب بین این نظریه‌ها به ارزش‌های بنیادین ما درباره آزادی، برابری و نقش دولت بستگی دارد.
به باور من نظریه رالز به دلیل درنظرگیری هر دو جنبه فرصت و نتیجه، و ارائه چارچوبی منسجم، یکی از تاثیرگذارترین و متعادل‌ترین پاسخ ‌ها در این زمینه محسوب می‌ شود. امیدوارم دوستان صاحب نظر ملاحظات و تاملات خود را ابراز دارند و نظر خود را در رابطه الگوی نظام سیاسی اقتصادی نروژ در انطباق به جغرافیای سیاسی ایران بیان کنند
علی غلامی

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

گروه‌های منتفع از فعال‌سازی
مکانیسم ماشه و تشدید تحریم‌ها
کسانی هستند که به «رانت تحریم»
دسترسی دارند که جامعه انان را
‌کاسبان تحریم می شناسد
این گروه شامل شبکه‌های قدرتمند و پرنفوذی می‌شود که از طریق دور زدن تحریم‌ها یا انحصار واردات کالاهای ضرودی، سودهای کلانی به دست می‌آورند.
تحریم باعث ایجاد انحصار و کاهش رقابت خارجی می‌شود و به این گروه اجازه می‌دهد کالاها را با قیمت‌های بسیار بالاتر به بازار عرضه کنند.
این امر می‌تواند به «تسخیر دولت» توسط گروه‌های ذینفع بینجامد، به طوری که سیاست‌ها به نفع آنان تغییر کند .
فعالیت بخش‌هایی از اقتصاد غیررسمی و قاچاقچیان کالا کما فی سابق اهمیت می یابد
تشدید تحریم‌ها معمولاً به معنای گسترش بازار سیاه و قاچاق کالاهای ممنوعه است. گروه‌هایی که در قاچاق سوخت، کالاهای اساسی و ارز فعالیت دارند، می‌توانند سود بیشتری ببرند .
شرکت‌ها و استارتاپ‌های داخلی خاص (ذینفعان جایگزینی واردات)و
برخی کسب‌وکارهای داخلی که کالاها یا خدمات مشابه با کالاهای تحریمی ارائه می‌دهند، ممکن است از کاهش رقابت خارجی سود ببرند. برای مثال، در غیاب سرویس‌های بین‌المللی، سرویس‌های داخلی مشابه (مانند مسیریاب‌ های داخلی) می‌توانند بازار را در انحصار خود بگیرند. به این پدیده «کاسب تحریم» گفته می‌شود .
گروه‌های متضرر از فعال‌سازی مکانیسم ماشه و تشدید تحریم‌ها
بدون تردید عموم مردم و مصرف‌کنندگان هستند که با افزایش تورم و کاهش ارزش پول ملی، کاهش قدرت خرید به شدت آسیب می‌بینند
کمبود کالا و خدمات را مثل قبل با محدودیت بیشتر در واردات شاهد خواهیم بود کمبود دارو، کالاهای اساسی، قطعات یدکی و فناوری‌ های پیشرفته نیز بصورت گران در دست رس خواهد بود
بدون تردید تحمیل «خسارت گروهی » از جمله خسارت‌ها که به جمع کثیری از افراد وارد می‌آید، اغلب به دلیل نبود نهادهای نمایندگی مناسب و قوانین خاص برای پیگیری، جبران نخواهد شد .
البته بخش خصوصی مولد و صنعتگران کمافی سابق با اختلال در زنجیره تأمین مولد اولیه دست به گریبان خواهند بود و بسیاری از صنایعی که به قطعات، ماشین‌آلات و مواد اولیه وارداتی وابسته هستند در سایه تحریم به این نهاده‌ها دسترسی دشوار خواهند داشت بعضا برایشان غیرممکن خواهد بود .
محدودیت در تجارت نیز از تبعات مکانیزم ماشه است یعنی قطع شدن از سیستم مالی جهانی، انجام معاملات بین‌المللی را بسیار پرهزینه و پرریسک خواهد کرد .
همچنین خروج سرمایه و فرار مغزها از پیامدهای تداوم تحریمها خواهد بود
استارتاپ‌ها و فناوری‌های نوآور با محدودیت دسترسی به بازارهای جهانی و خدمات بین‌المللی مواجه می شوند در واقع بسیاری از استارتاپ‌ها برای رشد به دسترسی به پلتفرم‌های جهانی، خدمات پرداخت بین‌المللی و سرمایه‌گذاری خارجی نیاز دارند. تحریم این دسترسی را مسدود می‌کند .
افزایش هزینه‌های عملیاتی انان را در بر خواهد داشت
محدودیت در استفاده از سرویس‌های ابری بین‌المللی، نرم‌افزارها و سخت‌افزارهای خارجی، هزینه‌های توسعه و نگهداری را برای این شرکتها افزایش می‌دهد.
یحتمل وضعیت دولت و حکومت
با کاهش درآمدهای نفتی که یکی از اصلی‌ترین منابع درآمدی دولت است، را به شدت محدود می‌کند.
دولت مجبور است منابع زیادی را برای دور زدن تحریم‌ها، مذاکرات دیپلماتیک و مقابله با تهدیدهای امنیتی ناشی از تحریم‌ها هزینه کند.
واما افزایش نارضایتی اجتماعی ناشی از فشار اقتصادی بر مردم می‌تواند به ناآرامی‌های اجتماعی دامن بزند و نظام دچار تلاشی کند .
علی غلامی

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

دیروز ماشه‌ای بر شقیقه اقتصاد ویران ما چکید؛ ماشه‌ای که آخرین رشته‌های امید را گسست. در چنین سرزمینی نمی‌توان از عدالت و توزیع عادلانهٔ ثروت سخن گفت، زیرا شالودهٔ اندیشه‌ها و سیاست‌ها نه بر زندگی واقعی مردم، بلکه بر دنیای دیگر بنا شده است. اینجا به انسان آموخته‌اند که یک ثواب در این دنیا، هزار پاداش در آن دنیا خواهد داشت. حکومتی که چنین منطق پاداش‌ کیفر اخروی را در قلب سیاست‌های خود نهاده است، نمی‌تواند مخاطب گفت‌وگوی جدی دربارهٔ برابری و عدالت در این‌جهان باشد.
عدالت و برابری محصول اندیشیدن به مردم و زیست واقعی آنان است، نه حاصل محاسبه برای آخرت. همان‌گونه که جان راولز در نظریه عدالت می‌گوید جامعهٔ عادلانه جامعه‌ای است که شرایط برابر برای فرصت‌ها فراهم می‌کند و نابرابری‌ها تنها زمانی قابل قبول‌اند که به نفع کم‌برخوردارترین‌ها باشند. اما در ساختاری که رفاه دنیوی را تهدیدی برای معنویت تلقی می‌کند، این نوع بازتوزیع واقعی منابع و فرصت‌ها ممکن نیست.
در چنین سیستمی، ارزش‌های راستگویی و شایستگی به حاشیه رانده می‌شوند و در عوض ریاکاری و دورویی به راهی برای صعود و کسب قدرت بدل می‌گردند. همان‌طور که فوکو  گفت، قدرت نه فقط با زور بلکه با ساختارهای دانش و نهادها و گفتمان‌ها شکل می‌گیرد؛ نظامی که تفکر خود را بر اخرت بنا کرده، با ابزارهای فرهنگی و دینی، ارزش‌ها را وارونه می‌کند و به حفظ نابرابری مشروعیت می‌بخشد.
از منظر مارکسیستی نیز، این وضعیت نمونهٔ بارز بازتولید نابرابری است، طبقه‌ای که در بازیِ اخلاقی و دینی مهارت بیشتری دارد، سهم بیشتری از ثروت و قدرت به دست می‌آورد، در حالی که عدالت واقعی به عنوان توزیع عادلانهٔ منابع و بارها نادیده گرفته می‌شود. در اینجا عدالت نه به مثابهٔ حق هر کس به قدر نیاز یا شایستگی، بلکه به مثابهٔ امتیاز هر کس به قدر نزدیکی‌اش به گفتمان رسمی تعریف می‌شود.
نتیجهٔ این ساختار، زوال اعتماد اجتماعی، فرسایش سرمایهٔ اخلاقی و گسترش بی‌عدالتی هست. همان‌طور که رالز بر عدالت به عنوان عدالت به مثابه انصاف تأکید می‌کند، هرگونه بازتوزیع منابع و فرصت‌ها که در خدمت حفظ قدرت و مشروعیت نابرابر باشد، اساساً بی‌عدالتی را تقویت می‌کند و نه آن را کاهش.

من تکه نانم را امروز می‌خواهم، نه در بهشت.
Javer

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

نظریه عدالت جان رالز یک چارچوب قدرتمند و جامع برای اندیشیدن به عدالت اجتماعی و توزیعی فراهم می‌کند. او با استفاده از آزمایش فکری وضعیت اولیه و پرده جهل، تلاش کرد تا اصولی را استنتاج کند که هم آزادی‌های فردی را تضمین کنند و هم به نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی به گونه‌ای عادلانه بپردازند که به نفع کم‌برخوردارترین اعضای جامعه باشد. این نظریه به عنوان یکی از مهم‌ترین مشارکت‌ها در فلسفه سیاسی مدرن شناخته می‌شود.

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

رابرت نوزیک (Robert Nozick) فیلسوف سیاسی برجسته آمریکایی، به خاطر دفاع قاطعش از لیبرتاریانیسم و دولت حداقلی شناخته شده است. کتاب اصلی او، «آنارشی، دولت، آرمان‌شهر» (Anarchy, State, and Utopia) که در سال ۱۹۷۴ منتشر شد، پاسخی قدرتمند به «نظریه عدالت» جان رالز و دیگر نظریه‌های عدالت توزیعی بود.

دولت حداقلی (The Minimal State)

نوزیک استدلال می‌کند که تنها دولتی که از نظر اخلاقی مشروع است، دولت حداقلی است. این دولت، که او آن را «دولت نگهبان شب» (Night-Watchman State) می‌نامد، تنها وظیفه حفاظت از افراد در برابر دزدی، کلاهبرداری، و استفاده از زور را دارد و به اجرای قراردادها می‌پردازد. هر دولت بزرگ‌تر از این، حقوق افراد را نقض می‌کند، به ویژه حق مالکیت و خودمالکی.
او استدلال خود را از یک وضعیت طبیعی لاک (Lockean state of nature) آغاز می‌کند که در آن افراد دارای حقوق طبیعی هستند (حق حیات، آزادی و مالکیت). در این وضعیت، افراد حق دارند خودشان از حقوقشان دفاع کنند. نوزیک نشان می‌دهد که چگونه انجمن‌های حمایتی خصوصی (که افراد برای محافظت از خود و اموالشان تشکیل می‌دهند) می‌توانند به تدریج و بدون نقض حقوق، به یک دولت حداقلی تبدیل شوند. او معتقد است که این دولت حداقلی تنها نهادی است که می‌تواند بدون نقض حقوق اساسی افراد، انحصار مشروع استفاده از زور را داشته باشد.
نظریهاستحقاق عدالت (The Entitlement Theory of Justice)

این نظریه هسته اصلی فلسفه نوزیک است. بر خلاف نظریه‌های «وضعیت نهایی» (End-State) یا «الگو‌مند» (Patterned) عدالت (که به دنبال توزیع خاصی از منابع هستند، مثلاً توزیع برابر یا توزیع بر اساس نیاز)، نظریه نوزیک «تاریخی» و «غیرالگو‌مند» است. یعنی، عدالت یک توزیع خاص از دارایی‌ها نیست، بلکه به چگونگی به دست آمدن این دارایی‌ها بستگی دارد.

نظریه استحقاق نوزیک بر سه اصل بنا شده است:

۱. اصل اکتساب اولیه (Principle of Justice in Acquisition):
    این اصل به چگونگی به دست آوردن مالکیت بر چیزهایی می‌پردازد که قبلاً هیچ مالکی نداشته‌اند (مانند زمین‌های بکر یا منابع طبیعی). نوزیک با الهام از جان لاک، معتقد است که اگر کسی با کار خود چیزی را با طبیعت مخلوط کند و با این کار وضعیت دیگران را بدتر نکند (شرط لاک)، می‌تواند مالک آن شود.

۲. اصل انتقال (Principle of Justice in Transfer):
    این اصل بیان می‌کند که اگر کسی به طور عادلانه چیزی را در اختیار داشته باشد، می‌تواند آن را به طور عادلانه به دیگری منتقل کند (از طریق خرید و فروش، هدیه، مبادله، ارث و غیره). این انتقال باید داوطلبانه باشد.

۳. اصل اصلاح بی‌عدالتی (Principle of Rectification of Injustice):
    چه باید کرد اگر دارایی‌ها به صورت ناعادلانه (یعنی با نقض دو اصل بالا، مثلاً از طریق دزدی، کلاهبرداری یا زور) به دست آمده یا منتقل شده باشند؟ این اصل به تصحیح بی‌عدالتی‌های تاریخی می‌پردازد. وظیفه دولت حداقلی است که این بی‌عدالتی‌ها را شناسایی و تا حد امکان جبران کند تا وضعیت به حالتی که اگر بی‌عدالتی رخ نداده بود، نزدیک شود.

خلاصه نظریه استحقاق: نوزیک می‌گوید اگر دارایی‌های یک فرد از طریق اکتساب اولیه عادلانه یا انتقال‌های داوطلبانه از دارایی‌های عادلانه به دست آمده باشد، آن فرد مستحق آن دارایی‌ها است، بدون توجه به اینکه نتیجه نهایی توزیع چقدر «نابرابر» به نظر برسد.اوبا استدلال ومطالب ادامه می‌دهد،
  مالیات به مثابه کار اجباری (Taxation as Forced Labor)
    یکی از قوی‌ترین استدلال‌های نوزیک این است که هرگونه مالیاتی که فراتر از تأمین هزینه‌های دولت حداقلی باشد (مانند مالیات برای برنامه‌های رفاهی، آموزش، بهداشت عمومی و غیره)، معادل کار اجباری است. او می‌گوید اگر دولت بخشی از درآمد شما را بگیرد، در واقع بخشی از زمانی را که برای کسب آن درآمد صرف کرده‌اید، از شما گرفته است. این امر نقض حق «خودمالکی» (Self-Ownership) است؛ یعنی هر فرد مالک بدن، استعدادها و کار خود است و هیچ کس دیگری (حتی دولت) حق ندارد بخشی از آن را بدون رضایت او تصاحب کند.
مثال ویلت چمبرلین (The Wilt Chamberlain Example)
    نوزیک برای نشان دادن ناکارآمدی و غیرعادلانه بودن نظریه‌های الگومند، مثال مشهور ویلت چمبرلین (بسکتبالیست معروف) را مطرح می‌کند:
ادامه دارد

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

نظریه عدالت جان رالز

جان رالز (John Rawls) (۱۹۲۱-۲۰۰۲) فیلسوف سیاسی آمریکایی، یکی از تأثیرگذارترین متفکران قرن بیستم بود. کتاب اصلی او، «نظریه عدالت» (A Theory of Justice) که در سال ۱۹۷۱ منتشر شد، تلاش کرد تا جایگزینی سیستماتیک برای فایده‌گرایی (Utilitarianism) و سنت قرارداد اجتماعی را احیا کند. هدف اصلی رالز ارائه یک نظریه عدالت هنجاری بود که اصول حاکم بر یک جامعه لیبرال دموکراتیک را مشخص کند.

نظریه رالز که به «عدالت به مثابه انصاف» (Justice as Fairness) شهرت دارد، بر این ایده استوار است که اصول عدالت برای یک جامعه باید در شرایطی منصفانه و بی‌طرفانه انتخاب شوند.

۱. عدالت به مثابه انصاف (Justice as Fairness)
این نامی است که رالز برای نظریه خود انتخاب کرد. او معتقد بود که اگر اصول عدالت در شرایطی منصفانه انتخاب شوند، نتایج حاصل از آن نیز منصفانه خواهد بود. او برای دستیابی به این شرایط منصفانه، یک آزمایش فکری (thought experiment) را پیشنهاد می‌کند.

۲. وضعیت اولیه (The Original Position) و پرده جهل (The Veil of Ignorance)

این بخش، هسته متدولوژی رالز برای استنتاج اصول عدالت است:

الف) وضعیت اولیه (Original Position):
    رالز از ما می‌خواهد تصور کنیم که در یک وضعیت فرضی اولیه قرار داریم. در این وضعیت، افراد باید اصول حاکم بر ساختار اساسی جامعه خود را انتخاب کنند. این افراد عقلانی (rational)، خودخواه (self-interested) (به معنای پیگیری منافع خود)، و متقابلاً بی‌علاقه (mutually disinterested) (یعنی به منافع دیگران حسادت یا علاقه خاصی ندارند، اما خواهان نفع خود هستند) فرض می‌شوند.
   ب) پرده جهل (Veil of Ignorance):
    مهمترین ویژگی وضعیت اولیه، وجود «پرده جهل» است. در پشت این پرده، افراد از تمامی اطلاعات خاص و جزئی درباره خود و جایگاهشان در جامعه بی‌خبرند. این اطلاعات شامل موارد زیر است:
  جایگاه اجتماعی یا طبقه اقتصادی‌شان،  نژاد، جنسیت، یا قومیت‌شان
استعدادها، توانایی‌ها، هوش یا قدرت فیزیکی‌شان
 تصورشان از زندگی خوب (یعنی ارزش‌ها، اهداف، یا باورهای دینی‌شان)  حتی نسل یا دوره‌ای که در آن زندگی می‌کنند

    تنها اطلاعاتی که افراد در پشت پرده جهل دارند، اطلاعات کلی درباره روانشناسی انسان، اقتصاد، جامعه‌شناسی، و قوانین طبیعی است.

    هدف پرده جهلتضمین بی‌طرفی و عقلانیت در انتخاب اصول عدالت است. با حذف اطلاعاتی که می‌تواند منجر به تعصب یا انتخاب‌های خودخواهانه شود (مثلاً یک فرد ثروتمند اصولی را انتخاب کند که ثروت او را حفظ کند)، رالز معتقد است که افراد مجبورند اصولی را انتخاب کنند که برای همه، از جمله برای بدترین وضعیت ممکن، منصفانه باشد.
استراتژی حداکثر-حداقل (Maximin Strategy)
    رالز استدلال می‌کند که افراد عقلانی در پشت پرده جهل، با توجه به عدم قطعیت کامل در مورد جایگاه آینده‌شان، از استراتژی حداکثر-حداقل پیروی خواهند کرد. این استراتژی به معنای انتخاب اصولی است که بدترین وضعیت ممکن را در جامعه به بهترین شکل ممکن تضمین کند. به عبارت دیگر، آن‌ها می‌خواهند مطمئن شوند که حتی اگر در پایین‌ترین رده اجتماعی قرار گرفتند، زندگی قابل قبولی داشته باشند. این رویکرد آن‌ها را به سمت اصول عدالت رالز سوق می‌دهد.

۳. دو اصل عدالت (The Two Principles of Justice)

رالز استدلال می‌کند که افراد در وضعیت اولیه، با توجه به پرده جهل و استراتژی حداکثر-حداقل، دو اصل اصلی عدالت را برای ساختار اساسی جامعه خود انتخاب خواهند کرد:
الف) اصل آزادی برابر (The First Principle: Equal Basic Liberties)
    «هر شخص باید حق برابری نسبت به جامع‌ترین سیستم آزادی‌های اساسی برابر داشته باشد، سیستمی که با سیستم مشابه آزادی برای همه سازگار باشد.»
    این اصل بر اهمیت حقوق و آزادی‌های اساسی فردی تأکید دارد، مانند:
    *   آزادی‌های سیاسی (حق رأی و حق داشتن پست عمومی)
   -آزادی بیان و تجمع
   -  آزادی اندیشه
    - آزادی شخصی و حق مالکیت شخصی
   آزادی از دستگیری و حبس خودسرانه

    اولویت مطلق: رالز تأکید می‌کند که این اصل بر اصل دوم تقدم مطلق دارد. به این معنا که آزادی‌های اساسی نمی‌توانند برای دستیابی به منافع اقتصادی یا اجتماعی بیشتر قربانی شوند. تنها در صورتی می‌توان یک آزادی اساسی را محدود کرد که این محدودیت به نفع خود آزادی و گسترش آن برای همه باشد.

ب) اصل نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی (The Second Principle: Social and Economic Inequalities)
ادامه دارد

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

🔘 تحلیل رسانه دولتی چین:
چگونه «ماشه» غرب، پکن و مسکو را در گوشه رینگ قرار داده است؟


▪️ در حالی که تنها دو روز از فعال‌سازی مکانیسم ماشه توسط اروپا می‌گذرد، خبرگزاری دولتی چین (شینهوا) در یک مقاله تحلیلی، به کالبدشکافی پیامدهای این اقدام پرداخته و نگرانی عمیق پکن و مسکو را از آنچه آن را یک «حرکت غیرسازنده» و «عامل بی‌ثبات‌کننده جدی» می‌خوانند، به نمایش گذاشته است. این تحلیل نشان می‌دهد که ماشه، نه فقط یک اهرم فشار علیه ایران، که یک «تله استراتژیک» برای منزوی کردن حامیان شرقی آن است.

▪️ از نگاه پکن، این اقدام اروپا در حالی صورت می‌گیرد که ایران به دلیل حملات آمریکا و اسرائیل به تأسیسات هسته‌ای‌اش، همکاری با آژانس را به حالت تعلیق درآورده و اعتماد خود به غرب را «زیر صفر» می‌داند. شینهوا با تشریح فرآیند ۳۰ روزه، هشدار می‌دهد که بازگشت خودکار تمام تحریم‌های سازمان ملل—شامل تحریم تسلیحاتی، ممنوعیت غنی‌سازی و محدودیت‌های موشکی—یک احتمال جدی است.

▪️ در نهایت، این رسانه چینی به اصلی‌ترین تهدید متقابل ایران اشاره می‌کند: خروج احتمالی از پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT) که به تعبیر آنها، می‌تواند منطقه را به یک بحران غیرقابل‌کنترل بکشاند؛ نتیجه‌ای که به باور پکن، به نفع هیچ‌یک از طرفین، از جمله اروپا، نخواهد بود.

▫️ چرا چین و روسیه نگران هستند؟

۱. تله استراتژیک برای چین و روسیه
فعال‌سازی مکانیسم ماشه، یک حرکت هوشمندانه و بی‌رحمانه از سوی غرب است که چین و روسیه را در یک بن‌بست استراتژیک قرار می‌دهد. به همین دلیل است که آنها این اقدام را «غیرسازنده» می‌خوانند. آنها اکنون با دو انتخاب بد روبرو هستند:
الف) پایبندی به تحریم‌های سازمان ملل: این یعنی آنها باید به عنوان اعضای دائم شورای امنیت، تحریم‌ها را اجرا کرده و عملاً مهم‌ترین متحد ضدغربی خود در خاورمیانه را رها کنند. این به معنای یک شکست بزرگ در برابر هژمونی آمریکاست.
ب) نقض تحریم‌های سازمان ملل: این یعنی آنها باید آشکارا قطعنامه‌های شورای امنیت را نقض کنند، که این امر آنها را در جایگاه یک «قانون‌شکن بین‌المللی» قرار می‌دهد و به آمریکا این بهانه را می‌دهد که شرکت‌ها و بانک‌های چینی و روسی را به دلیل تجارت با ایران، تحت تحریم‌های ثانویه فلج‌کننده قرار دهد.

۲. ایران، سرباز پیاده‌ای که قربانی می‌شود
تحلیل شینهوا به طور ضمنی اعتراف می‌کند که در این بازی بزرگ، ایران تنها یک سرباز پیاده است. نگرانی اصلی پکن و مسکو، نه سرنوشت جمهوری اسلامی، بلکه تضعیف موقعیت خودشان در برابر یک غربِ متحد و مصمم است. آنها در حال مشاهده این واقعیت تلخ هستند که غرب توانست با استفاده از یک ابزار حقوقی هوشمندانه (مکانیسم ماشه)، آنها را در موقعیتی قرار دهد که هر انتخابی بکنند، بازنده خواهند بود.

۳. پایان بازی دیپلماتیک
حمایت روسیه و چین از ایران، همیشه یک سپر دیپلماتیک در شورای امنیت بوده است. مکانیسم ماشه، که ضد-وتو طراحی شده، این سپر را برای همیشه از بین می‌برد. این یعنی از این پس، ایران در برابر هرگونه فشار بین‌المللی در شورای امنیت، کاملاً بی‌دفاع خواهد بود. این پایان یک دوران و آغاز انزوای کامل دیپلماتیک برای تهران است.

🔸 تله استراتژیک (Strategic Trap): این مفهوم به وضعیتی در روابط بین‌الملل اطلاق می‌شود که در آن، یک قدرت بزرگ، رقیب خود را در موقعیتی قرار می‌دهد که هرگونه اقدام یا واکنشی از سوی آن رقیب، در نهایت به ضرر خودش تمام شده و موقعیت استراتژیک او را تضعیف کند. فعال‌سازی مکانیسم ماشه توسط غرب، یک نمونه کلاسیک از ایجاد تله استراتژیک برای چین و روسیه است. آنها یا باید به متحد خود خیانت کنند، یا به قوانین بین‌المللی؛ و در هر دو صورت، بازنده اصلی این بازی خواهند بود.

@MEYNAAB

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

مکانیسم ماشه (Snapback Mechanism) که به موجب آن، تمامی تحریم‌های سازمان ملل متحد که پیش از توافق هسته‌ای (برجام) علیه ایران وضع شده بودند، به علت عدم پایبندی ایران به تعهدات هسته‌ای خود، به طور خودکار بازگردانده میشوند ،این مکانیسم بخشی از قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل متحد است که برجام را تایید کرد.

اگرچه ایالات متحده پس از خروج از برجام تلاش کرد این مکانیسم را فعال کند، اما دیگر اعضای شورای امنیت و طرف‌های برجام (به ویژه بریتانیا، فرانسه و آلمان) این اقدام را نامعتبر دانستند، زیرا معتقد بودند آمریکا دیگر "دولت مشارکت‌کننده" در برجام نیست. با این حال، در صورت فعال شدن واقعی این مکانیسم توسط یکی از طرف‌های باقی‌مانده در برجام و تایید آن توسط شورای امنیت (یا عدم وتوی ادامه لغو تحریم‌ها)، عواقب بسیار جدی برای ایران و حکومت آن در پی خواهد داشت:

بازگشت تحریم‌های نفتی با ممنوعیت کامل خرید نفت از ایران توسط تمامی کشورها، که شریان حیاتی اقتصاد ایران را قطع می‌کند. این امر به کاهش شدید درآمدهای ارزی و بودجه‌ای دولت منجر می‌شود.
مسدود شدن دسترسی ایران به سیستم مالی بین‌المللی (مانند سوئیفت)، که انجام هرگونه تراکنش مالی با خارج را تقریباً غیرممکن می‌سازد. این امر واردات کالاهای اساسی (غذا، دارو، مواد اولیه صنعتی) و صادرات غیرنفتی را نیز به شدت دشوار می‌کند.
کاهش شدید درآمدهای ارزی و عدم امکان مبادلات مالی، به سقوط ارزش ریال، افزایش تورم و کاهش قدرت خرید مردم منجر می‌شود. هرگونه سرمایه‌گذاری خارجی (که در حال حاضر نیز بسیار محدود است) به صفر خواهد رسید و شرکت‌های خارجی باقی‌مانده نیز مجبور به ترک ایران خواهند شد.رکود اقتصادی ناشی از تحریم‌ها، به تعطیلی کسب‌وکارها، افزایش بیکاری و گسترش فقر در جامعه می‌انجامد.ممنوعیت بیمه و ارائه خدمات کشتیرانی به نفتکش‌ها و کشتی‌های ایرانی، صادرات و واردات را حتی دشوارتر می‌کند.

کاهش مشروعیت و افزایش نارضایتی عمومی: وخامت شدید اوضاع اقتصادی به افزایش نارضایتی‌های اجتماعی و اعتراضات گسترده‌تر منجر شده و مشروعیت و مقبولیت حکومت را بیشتر به چالش می‌کشد. تشدید بحران‌ها می‌تواند شکاف‌های موجود میان جناح‌های مختلف سیاسی در درون حکومت را عمیق‌تر کرده و بر سر نحوه مدیریت بحران و سیاست خارجی، اختلافات را افزایش دهد.
رهبران کشور تحت فشار فزاینده‌ای برای اتخاذ تصمیمات دشوار قرار می‌گیرند، از جمله احتمال مذاکره مجدد تحت شرایط نامطلوب‌تر.
شرایط دشوار اقتصادی و اجتماعی می‌تواند به موج جدیدی از مهاجرت نخبگان و متخصصان از کشور منجر شود.
ایران به شدت از جامعه جهانی منزوی خواهد شد و حتی کشورهایی که به دنبال حفظ برجام بودند (مانند اروپا)، مجبور به رعایت تحریم‌های سازمان ملل خواهند بودو قدرت چانه‌زنی ایران در هرگونه مذاکره آتی به شدت کاهش می‌یابد.
بافعال شدن مکانیسم ماشه به دلیل پیشرفت برنامه هسته‌ای ایران، تنش‌ها با ایالات متحده، اسرائیل و کشورهای منطقه‌ای به شدت افزایش یافته و خطر رویارویی نظامی را بالا می‌برد.
ایران ممکن است در واکنش به فعال شدن مکانیسم ماشه، تعهدات باقیمانده خود در برجام را نیز متوقف کند و به غنی‌سازی اورانیوم با درصد بالاتر یا توسعه دیگر جنبه‌های برنامه هسته‌ای خود بپردازد که این امر خود به تشدید بحران می‌انجامد.
اگرچه غذا و دارو معمولاً رسماً از تحریم‌ها مستثنی هستند، اما مشکلات بانکی و حمل و نقل باعث می‌شود واردات آن‌ها بسیار دشوار و پرهزینه شود که می‌تواند به کمبود و گرانی این اقلام منجر شودوفاجعه انسانی را رقم بزند .
باکاهش درآمدهای دولت، توانایی آن را برای ارائه خدمات عمومی مانند بهداشت، آموزش و زیرساخت‌ها به شدت تضعیف می‌کند.
فقر، بیکاری و ناامیدی می‌تواند به افزایش آسیب‌های اجتماعی مانند اعتیاد، جرم و جنایت و مشکلات روانی و بالا رفتن جرم وخودکشی منجر شود.

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

خوانش‌های او از آناکسیماندر، هراکلیتوس و پارمنیدس به طرز مشهوری منحصر به فرد است، اما در آنها ایده هایدگر از "گشودگی اولیه به هستی" را می‌یابیم که دلیل نهایی معضل امروز ما است. می‌یابیم که چگونه آنها هستی را به عنوان "حضوریافتگی" فهمیدند، با توصیف شرایط استعلایی که در آن موجودات می‌توانند به عنوان موجودات برای ما ظاهر شوند.

"تاریخ هستی" که پیشاسقراطی‌ ها آغاز کردند، بازسازی و تکامل تدریجی پروژه حضوریافتگی آنها را نشان می‌دهد. متافیزیک، که با افلاطون آغاز می‌شود، کنترل فزاینده‌ای بر رویداد استعلایی که در آن جهانی طرح‌ اندازی می‌شود، به دست می‌آورد؛ این رویداد را می‌سازد تا موجودات بتوانند هرچه بیشتر به طور مطمئن‌ تری به عنوان حضوریافتگی‌ ها برای ما در درون جهان طرح‌ اندازی شده ظاهر شوند. بنابراین یک شتاب عمیق به سمت "ایده‌آلیسم" در مورد هستی وجود دارد که آن را ساخته شده توسط ما سوژه‌های انسانی می‌فهمد. متافیزیک در ایده نیچه ای به اوج می‌رسد که انسان به جای خدا می‌نشیند و جهان را برای خاطر خود با انتخاب‌هایش می‌آفریند.
Amir

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

این فرآیند آشکارسازی آنها را بهبود می‌بخشد؛ تمایل معمول به پنهان کردن آنها را تصحیح می‌کند. این کار نوعی تشدید یا تکمیلِ همان آشکارسازی بنیادینی است که همواره در جریان است.
از آنجا که این فرآیند در این سطح رخ می‌دهد، تمام سازوکارهای مربوط به دغدغه‌های فرد را درگیر و فعال می‌سازد. آشکارسازیِ جهان، ذات‌ها و حضوریافتگی صرفاً امری واقعی نیست، بلکه ارزشی نیز هست (با درنظرگرفتن ملاحظات لازم درباره این اصطلاحات). برای مثال، جهانی که آشکار می‌شود، به طور اساسی جهانی است که در آن "کارهایی باید انجام شوند". این جهانی است که در رابطه با اهداف، ساختار یافته است. بنابراین، در "صریح‌سازی" طرحِ جهانِ خود، من چگونگی هدف‌گذاری و اراده کردنم را تجربه می‌کنم - و همچنین احساسی را که همواره نسبت به چیزهای "آنجا" در پس‌زمینه داشته‌ام. "دیدی" که من از این طریق انجام می‌دهم، باید درست در همان لحظه هدف‌گذاری و احساس کردن رخ دهد.

(۴) سطح چهارم و بنیادین: Ereignis

مفهوم Ereignis در اندیشه های هایدگر نقش بسیار بنیادینی دارد، فعل حال نمیخواهیم این اصطلاح را ریشه شناسی لغوی کنیم، چون این واژه در اصل خود یک واژه آلمانی است، و من نمیتوانم زبان آلمانی را به طور کارشناسانه واشکافی کنم، چون زبان آلمانی بلد نیستم.

قبل از اینکه بخواهیم جایگاه Ereignis روشن تر کنیم، در مورد سه لایه یا سه سطح آشکارگی ای که در مورد آنها صحبت کردیم به یک جمع بندی برسانیم. اگر قرار باشد معرفت را در معنای مطابقت بازنمایی های ذهنی با ابژه آن تلقی کنیم، چرا آشکار سازی در سه سطحی که تبیین شد معرفت نیستند بلکه بنیادین تر از معرفت هستند؟
دلیلش این است که چالش بزرگ معرفتی ما حرکت در خلاف آن جریان قوی است که ما را به سمت بالا و به سوی آن باور ها از پس زمینه به پیش زمینه، از انتزاعی به خاص، سوق می دهد. اگر بخواهیم خود را تا اعماق وجودمان بفهمیم، این کار نباید با نگاه "از بالا" و تلاش برای توصیف و به چنگ آوردن آن اعماق در قالب گزاره ها انجام شود. بلکه راه خود را به سمت مکان هایی که در آنها جهان، ذات ها و هستی را به عنوان حضور یافتگی آشکار می کنیم، بیابیم. این آشکارسازی ها را "از درون" روشن کنیم، نه اینکه یک موشکافی بیرونی را به سوی آنها هدایت کنیم. ما نه دید یک شیء روشن شده، بل به یک «بینش»(insight) نیاز داریم، یک روشنگری درون خود موضع. بنابراین متوجه چگونگیِ طرح افکنی یک ۱.جهان، یا ۲.ذات ها، یا ۳.هستی به عنوان حضور یافتگی خواهیم شد.

برای ترجمه واژه Ereignis در ایران پژوهشگران هایدگر شناس، من جمله آقای دکتر بابک احمدی "رویداد از آن خود کننده" را پسندیده اند، و تا حدودی خود مفهوم را رسا می کند، لازم به ذکر است که گفته شود در تاریخ اندیشه همه مفاهیم، همه واژگان هم سطح نبوده اند، و همه آنها از یک میزان ارزش و عظمت برخوردار نیستند، برخی اصطلاحات که حکایت از یک مفهوم می کنند، در واقع از یک کانون مهمی از هستی برکشیده می شوند، تا جایی که یک سنت تاریخی را درون خود می پرورانند، برای مثال واژه "عالم مثال" افلاطون هرگز هم سطح و هم تراز با واژه "موناد(جوهر فرد فعلیت)" لایبنیتس نیست، عالم مثال افلاطونی نکته عزیمت یک سنت تاریخی بود، که از دل آن یک پروسه و تاریخ ۲۵٠٠ ساله در آمد، که نتیجه آن در تمدن مدرن خود را نشان داده است، و یا مفهوم "نومن و فنومن" کانت هرگز هم تراز با مفهوم "وجود مقدم بر ماهیت است" ژان پل سارتر نیست، چون مفهوم نومن و فنومن کانتی به طور کلی مسیر اندیشه را به لحاظ مبنایی تغییر داد. به نظر من لازم است شانیت برخی واژگان فلسفی را بهتر دریابیم، همانطور که هایدگر میگوید، "این زبان است که با واژگان موجودات را وارد هستی می کند".
به نظر من مفهوم Ereignis هایدگر میتواند نقطه عزیمت دیگری برای اندیشه بشر امروزی واقع شود، به شرط آنکه آن را به درستی درک کنیم.

نمیخواهم در متن حاضر این مفهوم را به طور گسترده باز کنم، برای سخن گفتن در مورد مفهوم Ereignis به یک متن مستقل دیگری نیاز است تا آنرا مفصل تر بحث کرد.

پروژه حضوریافتگی، به عنوان یک آشکار سازی، در بستر هایی که پنهان باقی می مانند برای ما ظاهر می شود، هستی خود را به صورت حضوریافتگی نشان می دهد، اما می توانست به شیوه های بنیادی دیگری که برای ما مرئی نیستند ظاهر شود. و این ما را به آخرین سطح می رساند، که همان "داده شدگی"(givenness) خود هستی است، پیش از آن و بدون تعیین خاص آن به عنوان حضوریافتگی. ما می توانیم حتی به قبل از آن تصمیم تماماً راهنما بازگردیم، به آنچه هایدگر گاهی «حقیقت هستی» یا «Ereignis» می نامد. و از اینجاست که ما این امکان را داریم که هستی را به عنوان چیزی غیر از حضوریافتگی طرح افکنی کنیم.
Amir

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

تبدیل شده باشد، بخش عمده پس زمینه هرگز به آگاهی نیامده است، چه رسد به این که در آگاهی آغاز شده باشد. اما همچنین - باز هم عمدتاً به طور ضمنی - درکی از این پس زمینه داریم که با آن توجه قابل بهبود است؛ ما آن تمرکز صریح را به عنوان بهبود آشکارگی تجربه می کنیم.
نقطه مقابل حیاتی: پنهان سازی جهان از طریق توجه، او بر نقطه متقابلی پافشاری می کند: توجه صریح ما به امور خاص در عین حال جهان را به عنوان امر آشکار شده از ما پنهان می کند. زمانی که بیشترین تمرکز را بر چیزی خاص داریم، بیشترین دید خود را نسبت به جهان پس زمینه از دست می دهیم: احساس می کنیم که در رابطه ای مستقیم و منزوی با آن چیز ایستاده ایم. توجه، با تمرکز، جهان را به پس زمینه ای عمیق تر می راند، آن را بیشتر پنهان می کند، بنابراین در همین تلاش برای صراحت، تمایل داریم دید خود نسبت به بافت جهان بیشتر از دست بدهیم.

محدودیت توجه صریح به پس زمینه حتی زمانی که سعی کنیم خودِ پس زمینه را صریح کنیم نیز صادق است. هنگامی که توجه خود را به آن معطوف می کنیم، پراکنده شده و ناپدید می شود، و هنگامی که سعی می کنیم آن را در قالب گزاره ها بیان کنیم، این گزاره ها فهمی را که به طور ضمنی و عَمَلی داریم تحریف و تنزل می دهد. اگر بخواهیم این کنش عملی را آشکار کنیم، این باید در خود کنش رخ دهد، و نه با توجه بیرونی به آن، هایدگر فکر می کند که روشی مطالعه نشده برای برخورد با امور وجود دارد که در آن ساختار کنش ما از "درون" روشن می شود.
همانطور که هایدگر در رساله «در درباره ذات حقیقت/ص۱۴۷» می گوید: "جایی که موجودات برای انسان بسیار آشنا نیستند و به ندرت و تنها به طور تقریبی توسط علم شناخته شده اند، گشودگی موجودات به عنوان یک کل می تواند اساساً بیشتر غالب شود"

همانطور که گفته شد جهان هایدگری اولا و بالذات یک جهان عملی است، که نباید آن را با "عقل" عملی در متافیزیک خلط کرد، عقل عملی متافیزیکی در مادون عقل نظری قرار می گیرد، درحالی که "جهان" هایدگری در ورای دوگانه عقل نظری و عقل عملی واقع شده، و این دوگانگی را ممکن می کند، این ایده هایدگر یک اتقلاب بزرگی بود در تاریخ فلسفه، متافیزیک در بنیاد خود به گونه ای تکوین پیدا کرده که همواره انسان را به لحاظ "وجودی" از جهان جدا افتاده تلقی می کند، و با مولفه های گوناگون، مثل حیوان ناطق، جوهر اندیشنده، subject در برابر object.. این دوگانگی رسمیت پیدا کرده و نهادینه شده.
اما هایدگر با ایده جهان به مثابه عمل، خواست بر این شکاف سوبژه با ابژه فائق آید، و نشان بدهد که جهان در یک رابطه عملی همواره در نزد دازاین حاضر است، حتی آنجایی که مانند دکارت بگوییم "می اندیشم پس هستم" در این اندیشیدن و پیشاپیش جهان نزد ما حاضر است، و این توهم بزرگ دکارتی بود که میخواست با شک دستوری به نقطه آغازین اندیشیدن برسد، و از صفر نسبت خود را با جهان بازسازی کند، در حالی که به طور پیشین، در یک رابطه عملی نسبت ما به جهان، یا به تعبیر هایدگر "بودن-در-جهانِ" ما طرح افکنی شده است.

(۲) سطح دوم:«نظام انواع یا ذات ها»

در سطح پایین تر، سیستم "انواع" یا ذات هایی قرار دارد که برای آنها آماده ایم: هر موجودی در جهانی که با آن مواجهیم باید به نوعی تعلق داشته باشد، که مشخص می کند چه نوع چیزی در آن موقعیت خاص در جهان ما قرار گرفته است. جهان ما تنها به دلیل این طرح افکنی بنیادی تر از ذات ها می تواند با موجودات پر شود، ذات هایی که موجودات می توانند آنها را تعین ببخشند. در اینجا ما اولین گام را به سوی هستی برمی داریم، اگرچه تنها به سطحی ترین لایه آن، که هایدگر آن را «هستیِ موجودات» می نامد.
این طرح افکنی ذات ها برای ما آشکار هستند: در آنها ما ساختار جهان را می بینیم، اما فراتر از این، می بینیم چگونه جهانی داشته باشیم. می بینیم که چگونه تجربه را به تجربه چیز های معین از انواع سازمان دهیم. ما ساختار نوماتیک می بینیم - با استفاده از اصطلاح هوسرل، که به ما امکان می دهد سپس با کشف جهانی از موجودات آن از آن انواع را می بینیم، البته ما این چیزها را تنها به طور ضمنی، در شایستگی خود برای آنها می بینیم.
در همین ضمنیت، ما همچنین می بینیم که این ذات ها در درون کمبود محاط کننده ای آشکار شده اند. ما ناقص بودن نوع شناسی خود و اینکه چه تعداد از انواع هنوز پنهان مانده اند را احساس می کنیم، ما با کار در سطح بالاتر و عینی تر، در این کاربرد این ذات ها برای ساخت دهی به یک جهان-بهبود ایجاد می کنیم.

همانطور که جهان از طریق باور ها بازنگری می شود، ذات ها نیز در پرتو جهان با توجه به کار آمدی جهانی که اجازه می دهند - بازنگری می شوند. آیا این ذات ها جهانی را خلق(sturcture) می کنند که کار کند؟ حتی بیش از بازنگری های ما در جهان، بازنگری ذات ها در پس زمینه ای دور اتفاق می افتد.
/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

سلام و احترام بانوی گرامی و تمامی دوستدارانِ فلسفه.

ببخشید با اینکه میدونم محدودهٔ تایمی که تعیین کردید، تا ساعت ۲۰ هست؛
اما تا جایی که میدونم، درین ساعت هم درین موضوع گفتگو کردن مشکلی نداره میگم ...

طبقِ منطقی که منطقی بودنش رو قبول دارم، هر سه موردِ:
ماهیّت؛ حقیقت؛ واقعیّت؛
چه هر یک به تنهایی و تفکیک یافته از دو مورد دیگه؛
چه ترکیبِ هر سه تا در یک کانتکست، یا ترکیب دو مورد در یک کانتکست؛

هیچ کدام، در هیچ حالتی، به هیچ وجه، وجودِ خارجی ندارند و هر سه، ذهنیِ محض هستند.
حتی نمیتونم بگم؛:
یکی ازین سه تا، یکم خارجی تر هز دیگری هست؛
یا بگم:
یکی، ذهنی تر از دیگری ست!؛
صرفاََ و فقط، مفاهیمِ ذهنی و سابجکتیو، که به هیچ وجه موجه بودنِ آبجکتیو بودنشون، منطقاَ قابل توجیه نیست ...
شرطِ عینیّت و آبجکت بودنِ یک موضوعی که توسطِ انسان، کشف و درک میشه، سه چیزِ:
۱- در عالَمِ عینیّت یا همون آبجکتیویته،
مُتَعَیِّن بودن؛
۲- در حوزهٔ زبان، دارایِ خصوصیتی تعیین پذیر بودن؛
۳- در فضای معرفتِ ذهنی، دارای خصوصیّتِ معلوم و معیّن بودن؛

یا به عبارت و تعبیری دیگه؛:
۱- شخصی بودن در جهانِ خارج؛ (آبجکتیو)؛
۲- مُتَشخّص بودن در مرزِ زبانی؛ (مثل اَسامیِ خاصّ - Proper name)
۳- مشخّص بودن در فضای بین الاذهانی؛ (اینتر سابجکتیو)؛
همونطور که چند تا از دوستان مطرح کردند؛:

اگر اندکی اختلاف در فهمِ مفاهیم، میانِ افراد مختلف باشه، این یعنی یا حتما یک عدّه، تنها یک "ایده" ی ذهنی و 'غیر عینی' دارند؛
یا همه با هم، صرفاََ و فقط، یکسری "ایده ها" را ممکنه 'عینی' بدونن.

البته این نتیجه گیری، یکم گیر و گِرِه های منطقی فلسفی داره، که در صورت لزوم، میشه کاملاََ واضح، بازِش کرد ...

محمد علی ایزدی

/channel/marzockacademy

Читать полностью…
Subscribe to a channel