marzockacademy | Unsorted

Telegram-канал marzockacademy - آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

10922

کانال فلسفه وهنر مارزوک

Subscribe to a channel

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

با شما موافقم سرکار خانم مرزوک،
که معیار «پاسخ قانع‌کننده» در فلسفه و علوم تجربی یکسان نیست. فلسفه بیشتر به تحلیل مفهومی و انسجام منطقی می‌پردازد، در حالی که علم به پیش‌بینی‌پذیری و آزمون‌پذیری تجربی تکیه دارد. این تفکیک کاملاً درست است.

با این حال، نکته‌ای که من بر آن تأکید دارم این است که بخش قابل توجهی از پرسش‌هایی که در گذشته صرفاً فلسفی تلقی می‌شدند، امروز با پیشرفت علوم تجربی پاسخی عینی‌تر و روشن‌تر یافته‌اند، دست‌کم در سطح تبیین علّی.

برای نمونه، در مورد زمان و علیت که شما هم اشاره کردید، هرچند پرسش از ماهیت زمان همچنان فلسفی است، اما آنچه امروز درباره‌ی انبساط فضا-زمان، گرانش و نسبیت می‌دانیم، چارچوبی عینی‌تر و سنجش‌پذیرتر از هر نظریه‌ی صرفاً مفهومی برای ما فراهم کرده است.
در زمینه‌ی اخلاق و رفتار اخلاقی نیز، فلسفه می‌پرسد چه چیزی درست یا نادرست است، اما فهم علمی از ریشه‌های زیستی و روان‌شناختی قضاوت اخلاقی، سازوکار تصمیم‌گیری و محدودیت‌های ذهن انسان، دید ما را به‌طور بنیادی دگرگون کرده است.

تأکید من این است که فیلسوفی که با علوم تجربی مدرن آشنا نباشد، دیگر نمی‌تواند پرسش‌های دقیق و پاسخ‌های قانع‌کننده‌ای ارائه دهد. بسیاری از فلاسفه درگیر مفاهیم انتزاعی و غیرکاربردی می‌شوند، در حالی‌که فهم علمی از مغز، ژن‌ها و زیست‌شناسی، کلید درک مسائل بنیادینی چون آگاهی، ذهن و رفتار است. در غیر این صورت، خطر افتادن در دام دوگانه‌انگاری‌ها و متافیزیک‌های غیرقابل آزمون وجود دارد.

به باور من، ماهیت زمان یا آگاهی را نیز در نهایت علوم تجربی، البته با همراهی تفکر فلسفی، آشکار خواهند کرد.
در حوزه‌ی اخلاق و ارزش‌های انسانی نیز، فلسفه اخلاق بهترین چارچوب تحلیلی را ارائه می‌دهد، اما آن هم دیگر نمی‌تواند در خلأ از یافته‌های علمی جدا بماند.

فیلسوفان نمی‌توانند در اتاق‌های جدا از جهان واقعی بنشینند و بدون آشنایی با زیست‌شناسی، عصب‌شناسی و روان‌شناسی، استدلال نظری کنند. همان‌طور که دانشمندان نیز بدون درک پرسش‌های فلسفی، گاه در فهم معنای یافته‌های خود دچار لغزش می‌شوند.

به‌عبارت دیگر، فلسفه بدون علم در تحلیل مفاهیم دچار تعلیق می‌شود، و علم بدون درک پرسش‌های فلسفی در فهم معنا و پیامدهای خود دچار بدفهمی.
این دو اگرچه اهداف متفاوت دارند، اما شناخت ما از جهان و انسان بدون گفت‌وگوی میان‌شان ناقص و ناتمام می‌ماند.
ممنون از حسن نظر شما
دکتر مهدی شفا
/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

با بیشتر صحبت شما در کل موافقم.
ولی نکته من اینه که فلسفه به تنهایی هنوز نتوانسته پاسخی قابل آزمون و قابل تأیید برای هیچ یک از پرسش‌های بنیادی هستی‌ شناسی، معرفت‌شناسی یا اخلاق بده.
اما وقتی که فلسفه با علم پیوند خورد (مثل فلسفه‌ علم، فلسفه‌ ذهن، فلسفه‌ زیست‌شناسی)، به فهم دقیق‌تری از همون پرسش‌ها رسید.

لطفا بیشتر توضیح بفرمایید. بخصوص در این مورد که فلسفه بدون کمک علوم تجربی به کدام سوال فلسفی بشر پاسخی قانع کننده داده؟
مثل:
۱. ماهیت ماده و ساختار جهان
۲. ذهن و آگاهی
۳. منشأ اخلاق و رفتار اخلاقی
۴. زمان و علیت
۵. منشأ حیات و انسان

میتونید شما لطفا چند نمونه عینی ذکر بفرمایید که فلسفه نظری و ابسترکت به تنهایی پاسخی فراهم کرده؟
دکتر مهدی شفا

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

"انفعال در برابر نسل‌کشی در غزه" در جامعه ایران ریشه‌های چندوجهی دارد و این مسئله قطعاً تحت تأثیر تغییرات فرهنگی، اجتماعی، نقش رسانه‌ها، و تحولات ارزش‌های روشنفکری قرار دارد.دلایل زیر در بوجود آمدن این بی تفاوتی نقش مهمی دارند :
- اشباع اطلاعاتی و خستگی از بحران ،جامعه ایران و جهان به طور مداوم با حجم عظیمی از اخبار ناگوار (بحران‌های اقتصادی، جنگ‌های دیگر، بلایای طبیعی، و فساد داخلی) مواجه است. این حجم بالا منجر به نوعی «خستگی اخلاقی» یا «انفعال واکنشی» می‌شود. مردم ممکن است احساس کنند که توانایی تأثیرگذاری بر هیچ‌یک از این بحران‌ها را ندارنددر نتیجه عقب‌نشینی می‌کنند.
-عادی سازی خشونت وتکرار فاجعه در مقیاس‌های بزرگ به مرور زمان تأثیر شوک‌آور اولیه خود را از دست می‌دهد و به بخشی از "پس‌زمینه" اخبار تبدیل می‌شود.

-تغییر اولویت‌ها و تمرکز بر مسائل داخلی یک دلیل دیگر این بی تفاوتی است درسال‌های اخیر تمرکز عمومی در ایران به شدت به سمت مسائل معیشتی و اقتصادی تغییر کرده است. بحران اقتصادی تورم، بیکاری، و مشکلات اقتصادی روزمره، نیروی ذهنی و انرژی عاطفی افراد را به خود مشغول می‌سازد. زمانی که بقای اقتصادی در خطر است، مسائل ایدئولوژیک یا بین‌المللی که فرد احساس می‌کند مستقیماً بر زندگی او تأثیر نمی‌گذارند در اولویت پایین‌تری قرار می‌گیرند.
-مسائل اجتماعی و سیاسی داخلی، اعتراضات گسترده اخیر و مسائل مربوط به حقوق شهروندی و آزادی‌های اجتماعی بخشی از انرژی عاطفی و سیاسی جامعه را به خود اختصاص داده است. تمرکز بر "مسائل ما" نسبت به "مسائل دیگران" افزایش یافته است.
-نقش رسانه‌ها و سیاست‌های داخلی ونحوه پوشش و جهت‌دهی به اخبار در رسانه‌های داخلی نقش مهمی در شکل‌دهی به واکنش عمومی دارد.البته  سانسور و جهت‌دهی رسانه‌های رسمی و حاکمیتی تمایل دارند بحران غزه را صرفاً در چارچوب تقابل ایران و اسرائیل/آمریکا و به عنوان یک مسئله "محور مقاومت" مطرح کنند. این چارچوب‌بندی در حالی که برای بخشی از پایگاه اجتماعی اهمیت داردممکن است برای بخش‌های دیگر جامعه که به دنبال روایت‌های انسانی‌تر یا بی‌طرفانه‌تر هستندجذاب نباشد یا حالت شعاری پیدا کند.

- عدم ارتباط با روایت‌ها اگر مخاطب نتواند رنج غزه را به رنج‌های شخصی یا مسائل داخلی خود مرتبط سازدواکنش عاطفی لازم شکل نمی‌گیرد
البته نگرش نخبگان فکری و روشنفکران نسبت به مسائل بین‌المللی نیز دچار تحول شده است و موجب  شکست روایت های ایدئولوژیک میشود برخی از روشنفکران که پیشتر موضعی قوی در حمایت از جنبش‌های ضدامپریالیستی داشتندممکن است به دلیل پیچیدگی‌های سیاسی منطقه عملکرد گروه‌های فلسطینی یا درگیری با سیاست‌های داخلی ایران در موضع خود تجدید نظر کرده باشند یا دچار نوعی بدبینی شده باشند برخی از  روشنفکران به جای تمرکز بر همبستگی "اسلامی" یا "محور مقاومت"، بر اصول جهان‌شمول حقوق بشر تأکید می‌کنند. وقتی یک فاجعه رخ می‌دهد اگر حمایت از آن فاجعه صرفاً به دلیل تعلق ایدئولوژیک باشد واکنش‌ها ضعیف‌تر از زمانی است که حمایت بر اساس اصول اخلاقی جهانی باشد.
- مسئله مشروعیت و کارآمدی دولت هم یکی از دلایل این بی‌تفاوتی می‌تواند باشد
بخش قابل توجهی از جامعه ایران موضع دولت در قبال مسائل منطقه‌ای را با کارآمدی داخلی آن گره می‌زند.
-عدم همخوانی عملکرد و گفتارحاکمیت، اگر مردم احساس کنند که سیاست‌های خارجی پرهزینه نتوانسته‌اند وضعیت اقتصادی یا امنیتی داخلی را بهبود بخشند، تمایل کمتری به همذات‌پنداری فعالانه با اهداف اعلام‌شده در سیاست خارجی (مانند حمایت از غزه) خواهند داشت.
- وقتی یک مسئله انسانی به سرعت توسط بازیگران سیاسی داخلی به ابزاری برای منازعات داخلی تبدیل می‌شود "سیاست زدگی " حساسیت اولیه مردم نسبت به رنج انسانی کاهش می‌یابد و آن را صرفاً "جنگ قدرت" می‌بینند.
جامعه ایران به ویژه نسل جوان به طور فزاینده‌ای جهانی‌ترودچار تغییرات فرهنگی گسترده تری شده است.
-در حالی که رسانه‌های داخلی ممکن است یک روایت خاص را تقویت کنند، دسترسی به شبکه‌های اجتماعی جهانی (با وجود فیلترینگ) باعث می‌شود که مخاطبان با روایت‌های متناقض و پیچیده‌تری از جنگ مواجه شوند. این پیچیدگی می‌تواند منجر به سردرگمی و در نهایت انفعال شودزیرا یافتن یک موضع اخلاقی ساده دشوار می‌شود.

http://www.instagram.com/marzockacademy

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

🔹 چهار جلسه (دو ساعته) درس‌گفتار "جستارهایی درباره عشق"جلسه دوم

- عشق واروس در افلاطون
- عشق وقدرت در نیچه
- عشق وجهان در هانا آنت
-عشق وحقیقت در الن بدیو
👤 مدرس: دکتر مهدی نزاکتی

🕒 زمان شروع: 18شهریور1400


📢 کانالِ آکادمی: @marzockacademy

🔸 اینستاگرام:
www.instagram.com/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

#معرفی_کتاب

در ستایش عشق
آلن بدیو

فلاسفه و عشق

بی شک رابطه میان فلاسفه و عشق به هیچ وجه روشن و شفاف نیست.
از یک طرف فلسفه ی "ضد عشق" وجود دارد که آرتور شوپنهاور نخستین نماینده آن است.

مشهور است که او درجایی می نویسد هرگز زنان را بخاطر تجربه ی شور عشق نخواهد بخشید؛

آنها بدین طریق جاودانگی نوع بشر را ممکن ساختند که درواقع بی ارزش بود!

از طرف دیگر ، فیلسوفانی هستند که عشق را به یکی از والاترین مراتب تجربه ی ذهنی دگرگون می سازند .
برای نمونه کی یر کگور از این دسته می باشد.
از نظر وی وجود  ساحت های مختلفی دارد.
در ساحت زیبایی شناختی ، تجربه ی عشق تجربه ای از نوع اغوا و تکرار پوچ و توخالی است ، خودخواهی لذت جویانه.

در ساحت اخلاقی ، عشق واقعی است و جدیت خود را به اثبات می رساند.
عشق در این ساحت تعهدی درونی است که معطوف به امر مطلق است ، چیزی که کی یر کگور شخصا در معاشقه ی بلند مدت خود با رگینای جوان تجربه کرد.

واپسین دگردیسی عشق هنگامی است که "من در فرا پیدایی خود فرو می رود تا با قدرتی که آن را به وجود آورده است دیدار کند."


@Jouissance_me

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

Madrugada
Only When You're gone

The Nightly Disease
2001

@Jouissance_me
/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

آن‌قدر در دهان‌ تو چیزها گم کردم
که حالا
دهان من
کیف خالی یک دزد است

جز سکه‌ای از جنس سال ۱۳۵۷

#شهیا_مفرح
     ‏━━━━━━━━━━
      اینجا کلمات هم فرانشیز می‌دهند
       @shahya_m
  ANARCHY OF WOR‌‌DS

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

«الهیات با لیوان دارو»:

خدا در گلدان مادرم زندگی می‌کند
هر روز صبح
با لیوان اندازه‌گیری دارو
به خدا آب می‌دهم
سی‌سی‌ها را می‌شمارم:
یک ، دو ،سه
ولی او همچنان زرد می‌ماند
مثل موهای پدربزرگ قبل از مردن
دیروز
خدا را عوض کردم
با کاکتوس کوچکی، که تیغ‌هایش
شبیه ستاره بود
گریه‌ی مادرم بلند شد
مثل آمبولانسی
که همیشه از خیابان می‌گذرد.
نمی‌دانم چرا ؟

#شهیا_مفرح
_پانوشت؛
چه افتخاری بالاتر از این، که قلم، وامدار سکوت کودکی اوتیستیک شود و شعر، در ملاقاتی مقدس زاده گردد.این اثر، یک متن نیست؛ نبض ان لحظه‌ست و گریه‌ی یک مادر
     ‏━━━━━━━━━━
      اینجا کلمات هم فرانشیز می‌دهند
       @shahya_m
  ANARCHY OF WOR‌‌DS

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پاسخ تشنه تفنگ نیست!
✍ #محمدرضا_عطاری_گلشن
🎙 #مازیار_اعتمادی

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

@marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

تعبیر به مثابه تغییر 2

اکنون ببینیم که در تز یازدهم تغییر  ناظر بر چه اموری است ،
در فلسفه مفهوم تغییر یکی از مسئله های چالش بر انگیز است از صیرورت هراکلیتوس تا ثبات و پایداری پارمنیدس ذهن فلاسفه به مفهوم تغییر و پایداری معطوف بوده است ،
مفهوم تغییر هم در دو ساحت متافیزیک و جهان به مثابه تاریخ زندگی اجتماعی بشری از موضوعات فلسفه ورزی بوده است ،
در هراکلیتوس جهان به مثابه امری کلی در خود نهاد نا آرامی است که تنها پایداری ، پایداری تغییر است یعنی تنها ثبات عالم همان تغییر است ،
از سویی در پارمنیدس پایداری و ثبات حقیقت جهان را تضمین می کند و نا پایداری و تغییر در ساحت محسوس و لایه رویین وجود دارد ، و ما در طول تاریخ فلسفه با چالش تغییر و اینهمانی رو به رو هستیم ،
اما وقتی مفهوم تغییر مورد نظر تز یازدهم را به تغییر به مثابه مفهوم فلسفی می بریم به این نتیجه می رسیم که تز یازدهم از بنیان های فلسفی کم بهره است و بیشتر ناظر به امر اجتماعی است ،
حال پرسش این جاست که آیا فلسفه و فیلسوفان در برج عاجی نشسته اند و رخداد های اجتماعی را تعبیر می کنند ؟
یا اینکه تعبیر و تفسیر از شروط پیشینی تغییر است ،
حتی خود مارکس هم براین نظر پایبند است که تحولات ، تغییرات ، تعین یابی و فروپاشی تمدنها و شیوه های تولید از قانون درونی خود پیروی می کنند و عامل انسانی فقط می تواند آهنگ تغییرات را تند و کند سازند ، همین دریافت قانون مندیهای درونی ساختارهای اجتماعی و شیوه های تولید مستلزم تعبیر و تحلیل و تفسیر است ،
نکته بعدی این است که توقع تز یازدهم از فیلسوفان برای ایجاد تغییر چیست ؟
آیا انتظار دارد که مثلاً هگل مثل چگوارا اسلحه در دست به خیابان بیاید ؟
پرسش بنیادین تر این است که اساسا چرا مارکس از فیلسوفان می خواهد که زین پس به تغییر جهان بیاندیشند ؟
آیا او از کارایی تضاد طبقاتی جهت تغییر وضع موجود نا امید شده است ؟
آیا به این نتیجه رسیده که از پرولتاریا آبی گرم نمی شود ؟
آیا او در یافته است که تغییر بنیادین اجتماعی از فلسفه بر می آید و تبیین ماتریالیستی تاریخ و دل بستن به تضاد های درونی آن سپردن امر اجتماعی به قضا و قدر است ؟
این پرسش ها ما را به لایه های پنهان تر تز یازدهم می برد و آن چیزی نیست جز بازگشت به فلسفه ،
برخلاف تصور رایج و بدیهی شده از تز یازدهم که نوعی نقد فلسفه را تداعی می کند در حقیقت تز یازدهم مارکس گونه ای دخیل بستن به امامزاده فلسفه است برای ایجاد تغییرات اجتماعی ، به عبارت دیگر رویکردی سوبژکتیو به پدیده تغییر چرا که در  رویکرد ماتریالیستی به تغییر باید در انتظار بمانیم تا تضادها چونان کاردی به استخوان برسند تا لحظه تغییر فرا برسد ،
در حالیکه هنر فیلسوف می تواند این باشد که تضاد ها را از ساحت بدن به ساخت ذهن و هشیاری منتقل کند و با یک مقاله روشنگری برای انبار باروت به مثابه کبریت عمل کند .

ادامه دارد ....
Azizi
/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

۲۳☆آزادی معنایی جز مسئوليت پذیری در عمل ندارد

خیلی از ماها از آزادی حرف می‌زنیم، خودمون رو انسانی آزاد میدونیم فکر میکنیم فردیت داریم اما پای عمل و ازمون های اینچنینی که میرسه نه از فردیت خبریِ و نه آزادی بی تفاوتی راه حل ماست آزادی گریزی بی شفقتی درگیر نشدن انتخاب ماست.
اشکالی هم نداره اما از خودمون بپرسیم ما برای چی درس می‌خونیم مطالعه میکنیم دانش و سواد و علم کسب میکنیم جایگاه اجتماعی مناسب که به چی برسیم باهاش چی کار کنیم؟!
یا به قول ويتگنشتاين که میگه: چه ثمر و یا چه فایده از مطالعه‌ی فلسفه؟! اگر تمام کاربردش برای تو آن باشد که تو را قادر سازد به گونه‌ای موجه درباره‌ی مسائل پیچیده‌ی منطق و غیره صحبت کنی؟! اما مطالعه‌ی آن در طرز فکرت درباره‌ی مسائل مهم زندگیِ روزمره، بهبودی حاصل نیاورد.‌

یا انقلاب میکنیم و حکومت دیکتاتوری و بر کنار می کنیم که به چی برسیم به چه نوع آزادی؟!
اوریانا فالاچی در این مورد میگه: زیر چتر عذر و بهانه ی گناه دیگران نروید، مبارزه کنید، با مغزتان استدلال کنید، بیاد داشته باشید که هرکس برای خود انسانی است، فردی است ارزنده، مسئول، خلاق شخص خود.
از فردیت خود دفاع کنید، هسته ى آزادی درآنجا نهفته است، آزادی وظیفه است، "آزادی بیش از آنکه حق باشد وظیفه است"

و یونگ در کتاب انسان و سمبولهایش در این مورد اینگونه میگوید: اگر آزاد کردنِ سرزمین بدون هدف و درک مفهوم آزادی باشد، به چه کار می‌آید؟ اگر انسان نتواند به زندگی خود مفهوم بخشد دیگر برایش چه فرقی می‌کند در کشوری با حکومت کمونیستی پرورش یابد، یا سرمایه‌داری؟

آزادی زمانی با ارزش است که بتوان با آن به آفرینش چیزی با مفهوم پرداخت. و برای همین است که درک عمیقِ زندگی برای فرد از هر چیز دیگری مهم‌تر است. بنابراین فرایند فردیت مقدم بر همه چیز است.‌‌



📕#گفتنی_ها_کم_نیست
✍️#جوینده_بی_نام


@goftanihakamnist0

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

vitalism یا حیات گروی به کسانی اشاره دارد که می گویند پدیده‌های زیستی را نمی‌توان فقط با قوانین فیزیک و شیمی توضیح داد، بلکه در موجودات زنده نیرویی خاص یا «اصل حیاتی» وجود دارد که غیرمادی است و آن‌ها را از اجسام بی‌جان متمایز می‌کند.
و این نیرو با ابزارهای علمی قابل اندازه گیری نیست.
با پیشرفت زیست‌شناسی مولکولی و شیمی آلی در قرن ۱۹ و ۲۰، ویتالیسم کم‌کم اعتبار خود را از دست داد.
وقتی فریدریش وهلر (Friedrich Wöhler) در سال ۱۸۲۸ توانست اوره (ماده‌ای آلی) را از مواد غیرآلی بسازد، نشان داد که ترکیبات زنده را می‌توان از مواد بی‌جان هم تولید کرد. این اتفاق یکی از ضربات بزرگ به ویتالیسم بود.
زیست‌شناسی امروزی می‌گوید:
• آنچه ویتالیست‌ها «نیروی جان» می‌نامیدند، در واقع ویژگی emergent یا برآمده‌ی سامانه‌های پیچیده‌ی شیمیایی است.
• یعنی: وقتی مولکول‌ها به شکل خاصی با هم تعامل می‌کنند، «حیات» به‌صورت خودسازمان‌یافته پدیدار می‌شود، بی‌آنکه نیرویی مستقل وجود داشته باشد.

در این نگاه، نیروی جان از «بیرون» نمی‌آید، بلکه از درون ساختار ماده‌ی زنده و تعاملات انرژی و اطلاعات برخاسته است.
(برای مثال: خودتکثیری DNA، تعادل انرژی در یاخته، و بازخوردهای عصبی.)
دیدگاه بینابینی:
بعضی اندیشمندان امروزی، مثل زیست‌فیزیک‌دان استوارت کافمن (Stuart Kauffman) یا نظریه‌پردازان سامانه‌های پیچیده، می‌گویند:
شاید «نیروی جان» نام قدیمی برای اصل خودسازمان‌یابی باشد — نیرویی که در کل طبیعت وجود دارد و از فیزیک ناشی می‌شود، اما در حیات به اوج می‌رسد.
این دیدگاه را می‌توان پلی میان ویتالیسم و علم مدرن دانست.
در ویتالیسم کلاسیک، نیروی جان به‌صورت نیرویی غیرمادی در نظر گرفته می‌شود که از بیرون بر ماده اثر می‌گذارد و زندگی را پدید می‌آورد. این دیدگاه در گذشته رواج داشت اما در علم امروزی اعتبار خود را از دست داده است.

در نظریه سیستم‌های پیچیده، نیروی جان چیزی مافوق ماده نیست، بلکه از درون خود ماده و از تعامل اجزای آن پدید می‌آید. در این نگاه، حیات نتیجه‌ی تمایل طبیعی سامانه‌ها به خودسازمان‌یابی و حفظ تعادل است.

در نظریه استنباط فعال، همان مفهوم حیات به صورت فرایند «کاهش انرژی آزاد» بیان می‌شود؛ یعنی موجود زنده با تنظیم ادراک، پیش‌بینی و عمل، تفاوت میان انتظار و واقعیت را کمینه می‌کند تا در محدوده‌ی بقا باقی بماند.

و در فیزیک اطلاعاتی، نیروی جان برابر است با کنترل و هدایت جریان اطلاعات درون سیستم برای حفظ نظم و جلوگیری از افزایش آنتروپی. این دیدگاه زیست‌فیزیکی‌تر است و حیات را به‌صورت نظمی اطلاعاتی می‌بیند که خود را حفظ می‌کند.

به‌طور خلاصه، می‌توان گفت: مفهوم «نیروی جان» از نیرویی ماورایی و اسرارآمیز در فلسفه‌های کهن، به یک اصل طبیعی و قابل توضیح در نظریه‌های پیچیدگی، ترمودینامیک و اطلاعات تبدیل شده است.
جمشید قسیمی

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

تعبیر به مثابه تغییر 1

فیلسوفان تنها جهان را به شیوه های گوناگون تعبیر کرده اند ،
مسئله اما بر سر دگرگون کردن جهان است ( مارکس )

تحلیل را با به پرسش کشیدن تز یازدهم مارکس آغاز می کنیم ،
آیا این تز  تزی فلسفی است ؟
برای روشن شدن فضای فکری این تز لازم است تا به مفهوم جهان مراجعه کنیم ،
جهان چیست ؟ یا تصور طراح تز از جهان کدام تلقی از جهان است ؟
دستکم دو تلقی از جهان را می شود طرح کرد یکم ، جهان به مثابه طبیعت یا کائنات که همه اجزای مفهوم جهان را بیان می کند ،
دوم ، جهان انسانی یعنی مفهومی که برای بشر جهانیت و زندگی جهانی را شامل می شود ،
این گونه به نظر می رسد که تز یازدهم مارکس به مفهوم جهان دوم نظر دارد یعنی جهان انسانی که شامل تاریخ اجتماعی ، تعامل انسان با خود و طبیعت می شود ، بنابراین ما با تغییر جهان در تلقی اول مواجه نیستیم ،
اما کار فیلسوفان در وهله نخست تبیین جهان در تلقی اول است ، مفهوم جهان به مثابه یک کل که همه‌ی کائنات را در ذیل خود دارد ،
این تعبیر از جهان چه در ساحت متافیزیک و چه در ساحت علم فرا تر از نظر داشت تز یازدهم است ،
بنا براین بخشی از کار  فلسفه و فیلسوفان از قاعده  تز یازدهم خارج می شوند ،
و با این عمل خود تز از یک تز فلسفی حداقل در کلیت فلسفه خارج می شود ،
اما جهان در مفهوم دوم یعنی جهان انسانی که شامل تاریخ ظهور ، تکامل ، باز سازی و فروپاشی تمدن بشری است محل نزاع تز یازدهم مارکس است ،
بنظر می رسد که تز بر آن نیست که کار تعبیر را نفی کند بلکه تعبیر را نا کافی می داند تعبیر باید در سر هوای تغییر را داشته باشد یا به عبارتی تعبیر برای تغییر باشد ،
اما این پرسش مطرح می شود که آیا فلاسفه دغدغه تغییر نداشتند صرفا برای پر کردن اوقات فراغت به تعبیر جهان می پرداختند ؟
اگر چنین تصوری از فلسفه داشته باشیم باید به این پرسش پاسخ دهیم که چرا سقراط به محاکمه کشیده می شود ؟
چرا افلاطون به آفرینش کتاب جمهوری دست می زند ؟ چرا ارسطو از سیاست می نویسد ؟
تا این جا تز یازدهم هم به لحاظ فلسفی و هم به لحاظ نقد کلی فلاسفه باید از ادعایش بکاهد و به برخی فلسفه یا فلاسفه بسنده کند که این هم هنوز محل مناقشه است ،
در یاداشت بعدی به مفهوم تغییر خواهم پرداخت تا تز یازدهم را از منظر تغییر بررسی کنیم .

ادامه دارد...
Azizi
/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

🔻 آکادمیِ فلسفه‌ی مارزوک تقدیم می‌کند...

🔹 درس گفتار:«شرق‌شناسی و مسئلۀ قدرت/دانش: بازخوانی انتقادی اندیشۀ ادوارد سعید»

    🔻با حضور :
استاد دکتر موسی اکرمی
        

🕒 زمان: شنبه ۱ آذر ماه ،۱۴۰۴
      ساعت ۲۲بوقت ایران


لینگ گروه آکادمی فلسفه

/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

با درود دکتر شفای گرامی

باید توجه داشت که تعریف "پاسخ قانع‌کننده" در حوزه فلسفه بسیار متفاوت از تعریف آن در علوم تجربی است. علوم تجربی به دنبال توضیحات قابل ابطال و مبتنی بر شواهد هستنددر حالی که فلسفه اغلب به دنبال تحلیل مفهومی، انسجام منطقی، و بررسی پیش‌فرض‌های آن توضیحات است.
در حوزه‌هایی که شما ذکر کردید علوم تجربی (فیزیک، زیست‌شناسی، علوم اعصاب) پیشرفت‌های شگرفی داشته‌اند اما بسیاری از سؤالات بنیادی همچنان در حوزه فلسفه باقی مانده‌اند زیرا این سؤالات به ماهیت مفاهیم یا ارزش‌ها می‌پردازند نه صرفاً به مکانیسم‌های مشاهده‌پذیر.

بطور مثال
زمان و علیت
فیزیک مدرن (نسبیت) دیدگاه ما درباره زمان را تغییر داده است اما سؤالات بنیادین درباره ماهیت زمان همچنان فلسفی است.
در باره منشأ اخلاق و رفتار اخلاقی (اخلاق هنجاری)
در حالی که روانشناسی تکاملی توضیح می‌دهد چرا ما رفتارهای اخلاقی را توسعه داده‌ایم فلسفه به این می‌پردازد که آیا این رفتارها درست هستند یا خیر.

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

به نظر من علم به هیچ یک از مسائل فلسفی پاسخ نداده، اگر علم را به عنوان پاسخگوی پرسش های فلسفی تلقی کنیم، به معنای خلط دو ساحت علم و فلسفه است، پرسش های فلسفی را فقط فلسفه پاسخ می دهد. اگر خواستید توضیح میدهم.
نکته دوم اینکه علم صرفا پاسخگو نیست، بل خودِ علم نیز طرح پرسش می کند، اینجا همان نقطه اساسی اختلاف من با شماست، علم پرسش طرح می کند، پرسش هایی که مطرح می کند در بستر مقولاتی است که از پیش پذیرفته، به تعبیر دیگر علم پرسش های فلسفی را در حالت تقلیل یافته تبدیل به پرسش علمی می کند، و پاسخ تقلیل یافته ارائه می دهد.
Amir
/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

مادر بلعنده
فروید
@marzockacademy

http://www.instagram.com/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

🔹 چهار جلسه (دو ساعته) درس‌گفتار "جستارهایی درباره عشق"

- عشق واروس در افلاطون
- عشق وقدرت در نیچه
- عشق وجهان در (هانا آرنت)

👤 دکتر مهدی نزاکتی

🕒 زمان1400.06.11


📢 کانالِ آکادمی: @marzockacademy

🔸 اینستاگرام:
www.instagram.com/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

@Jouissance_me
/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

شعر شهیا مفرح را باید در مرزهای نامتعین ژانرها خواند؛ جایی که عاشقانه از اروتیک سربرمی‌آورد و اروتیک به اعتراض گره می‌خورد. او در پروژه‌ی شاعرانه‌ی خود، نه به بازتولید اسطوره عشق رمانتیک می‌پردازد و نه به بازآفرینی روابط سلسله مراتبی در عرصه عاطفی تن می‌دهد.
در شعر او، "عاشقانه" دیگر روایت شیفتگی یکسویه نیست، بلکه کالبدشکافی رابطه به‌ مثابه‌ صحنه نمایش قدرت است. آنچه "اروتیک" می‌نماید، درواقع استعاره‌ای است برای بازخوانی مناسبات سلطه؛ و آنچه "اعتراض" خوانده می‌شود، از دل همان استعاره‌های به ظاهر شخصی سر برمی‌آورد.
این سه‌گانه در شعر او به هم می‌آمیزد، چراکه از نگاه مفرح، عرصه‌ی خصوصی عاطفه، جدای از عرصه‌ی عمومی سیاست نیست. شعر او "تن" را به "متن جامعه" بدل می‌کند و "من" شاعرانه را به "ما"ی تاریخی پیوند می‌زند.
شعری همچون «کیف خالی» نمونه‌ی اعلای این رویکرد است:  دزدیده شدن هویت، لذت و آسیب همزمان، بار تاریخی سکه ۱۳۵۷ تنها باقیمانده‌ یک اقتصاد نمادین و درخشان پیشین است «دهانِ من، کیفِ خالیِ یک دزد است» تنها یک تصویر زیباشناختی نیست، بلکه کنشگری زبانی است که همزمان هم خود را به نقد میکشد هم جامعه را. این هوشمندانه‌ترین کارکرد خودتخریبی شاعرانه‌ست که اثرش را از حالت بیانیه‌ی آرمانی خارج می‌کند. این خودتخریبی شاعرانه، که ریشه در سنت فکری سیتواسیونیت‌ها دارد، نه نشانه ضعف که ابزاری است برای برهمزدن ساختارهای معناساز و زبان مسلط.
مفرح با این رویکرد، شعر را از بیان صرف احساس فراتر برده، به ابزاری برای واسازی روابط قدرت و بازتعریف رادیکال امر عاطفی بدل می‌کند. دقیقاً «هیچ‌جای تعریف‌شده» می‌ایستد و مثل یک موجود دورگه؛ از چند ژانر مختلف تغذیه می‌کند اما به هیچ یک تعلق کامل ندارد اما از همه آنها قدرت می‌گیرد. چرا این هیچ‌جا اینقدر قدرتمند است؟ چون همان جایی است که عشق، ناگهان سیاسی می‌شود. اعتراض، ناگهان شخصی می‌شود. تن، ناگهان اجتماعی می‌شود و این همان نقطه‌ای‌ست که شعر از قالب، به شرایط کوچ می‌کند. برای همین شعرهای مفرح در هر ژانری که باشد نتیجه یکی‌ست :
«زیبایی‌شناسی رادیکال» . که برمی‌گردد به همان «هیچ‌جای تعریف‌شده»؛ جایی که شعر نه تنها فرم و محتوا، بلکه خود رابطه‌ی مخاطب با واقعیت را به چالش می‌کشد. سیاست را شخصی و امر شخصی را سیاسی می‌کند. شعری که یک‌معنایی را نمی‌پذیرد و درست در همین برزخ میان ژانرهاست که به اثر هنری اصیل و پیچیده بدل می‌شود. این سیالیت، نشانه بلوغ شعر ما و درک این حقیقت است که جهان مدرن، دیگر در کشوهای جداگانه جای نمی‌گیرد. آن «کیف خالی» دیگر فقط متعلق به یک فرد نیست؛ کیف مشترک نسلی است که با وعده‌های تحقق‌نیافته زندگی می‌کند.
سپاس بیکران از مفرح برای آن زیباشناسی رادیکال که امر شاعرانه را از انزوای تخیل محض به عرصه‌ی کنش اجتماعی می‌کشاند. شاعری که حنجره‌اش لانه‌ی کرکس‌های ممیزی نیست.
   ‏━━━━━━━━━━
زیبایی‌شناسی رادیکال در «کیف خالی»
منتقد؛ شیرین_مباشری

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

نگاهی بر شعر «الهیات با لیوان دارو» از دوست عزیزم دکتر کورش_شاهمیری استاد دانشگاه در سوئد:

راوی شعر، با دقتِ یک دانشمند یا یک برنامه‌نویس، به «مدیریت» خدا می‌پردازد و این شعر یک «الهیات زمینی‌شده» را به تصویر می‌کشد؛ خدایی که از آسمان متافیزیک به پایین کشیده شده و در قالب یک گیاه بیمار در گلدان یک خانه جایگزین شده است. کل شعر، گزارشی است از شکست این الهیات جدید و ناتوانی بشر در التیام بخشیدن به رنجی که خودش ایجاد کرده است.
در سطح فلسفی، شعر روایتگر «مرگ خدا» در عصر تکنولوژی و پزشکی است. این مرگ، یک قتل عمدی و باشکوه نیست، بلکه یک زوال تدریجی و حقیرانه است. خدا نه با طغیان فیلسوفان، بلکه با لیوان‌های پلاستیکی اندازه‌گیری دارو و شمارش مکانیکی «سی‌سی» ها از پا درمی‌آید. شاعر به شکلی ناخودآگاه، تز «افسون‌زدایی از جهان» ماکس وبر را به اجرا درمی‌آورد: در دنیای مدرن، حتی امر قدسی نیز تحت سلطه‌ی عقلانیت ابزاری و ریاضی‌وار درآمده و وقتی این عقلانیت در نجات دادنش شکست می‌خورد، به سادگی دور انداخته می‌شود. عمل «عوض کردن خدا با یک کاکتوس»، اوج این بی‌اعتقادی و مصرف‌گرایی معنوی است؛ گویی خدا یک کالای معیوب است که می‌توان مدل به‌روزتر و مقاومی از آن را خرید.
در سطح روانکاوانه، شعر به یک نمایش خانوادگی از «اضطراب و ابژه‌ی انتقالی» تبدیل می‌شود. گلدان، گیاه و خدا، همگی به یک «ابژه‌ی انتقالی» به تعبیر وینیکات تبدیل شده‌اند. راوی (کودک) و مادر، از این ابژه استفاده می‌کنند تا اضطراب بنیادین خود را در مواجهه با مفاهیم غیرقابل تحملِ «بیماری، مرگ و پوچی» مدیریت کنند. راوی با مراقبت وسواس‌گونه از این خدا_گیاه، در واقع تلاش می‌کند از مادرش در برابر این اضطراب محافظت کند. او نقش «نجات‌دهنده» را بازی می‌کند.
اما این نقش با شکست مواجه می‌شود. جایگزینی خدا با کاکتوس،که نماد یک قوتِ خاردار و بی‌احساس است؛ نه تنها آرامش‌بخش نیست، بلکه فاجعه را کامل می‌کند. فریاد مادر که شبیه به «آمبولانس» است، نشان می‌دهد که درد، دیگر یک امر داخلی و خصوصی نیست، بلکه به یک فاجعه‌ی عمومی و همیشه در حال گذر تبدیل شده است. صدای آمبولانس، نماد یک اورژانسی دائمی است که هرگز به مقصد نمی‌رسد و درد را درمان نمی‌کند، فقط از کنارش می‌گذرد.
پایان بندی شعر، «نمی‌دانم چرا؟»، حکم تیر خلاص را دارد. این جمله، شعر را از یک گزارش شخصی به یک بیانیه‌ی اگزیستانسیالیستی ارتقا می‌دهد. این ندانستن، تنها ندانستن یک کودک نیست، بلکه ندانستن «انسان مدرن در برابر راز شر و رنج» است. این، پاسخی است به پرسش کامو: جهان غیرمنطقی است و هیچ پاسخی برای گریه‌ی مادر وجود ندارد. تمام سیستم‌های معناساز، از دین (خدا) تا علم (دارو) تا فلسفه‌های شخصی (کاکتوس)، شکست خورده‌اند و انسان را در سکونی تراژیک و پرسش‌برانگیز تنها گذاشته‌اند.
در نهایت، توانایی اصلی شاعر در خلق یک پارابل کاملاً مدرن نهفته است. شاعر با مهارتی استثنایی، اشیای پیش‌پاافتاده (لیوان دارو) را به نمادهای هستی‌شناختی (خدا) ارتقا می‌دهد. این کار مستلزم نگاهی است که بتواند در روزمره‌ترین امور، ژرفترین مضامین را ببیند.و روایتی می‌سازد که هم بسیار شخصی و خانوادگی است و هم به گستردگی تمام تمدن بشری. شعر او همچون یک آیینه عمل می‌کند که شکست ما در یافتن جایگاه معنویتمان در دنیای مبتنی بر علم، مصرف و داده را بازمی‌تاباند، و این کار را نه با شعار، که با نشان دادن تصویری از یک خدا در گلدان، در حال مرگ تدریجی انجام می‌دهد.
شکست خدایان قدیم، شکست جانشینان جدیدشان، و در نهایت، شکست زبان و فهم انسانی در برابر هجوم بی‌امان رنج.
   ‏━━━━━━━━━━━
کورش_شاهمیری

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

٥٣١: رسالت شاعر......
هلااي شاعر عاشق بگو از عشق جانانه
از آن پرواز پرپر گون از آن آواز افغانه

از آن كوچ پرستو ها به سوي مرز ناپيدا
ازآن نوري كه ميتابدبه روزن هاي بي خانه

ازآن دل سوخته مادربه برتنديس فرزندش
كه باشدسخت وابسته به دلبندش چو ديوانه

ازآن نيزارآتش گون كه آبش برشده گلگون
چرا چون خون همي سوزددرآن چون بال پروانه

از آن دل هاي بشكسته چنان شيشه ز سنگستان
از آن ديوانهء خسته كه روزي بود فرزانه

از آن هرزه گياهي كه بروئيده سر ِديوار
به اختاپوس پستّي اش گرفته جان ِگلخانه

اگرهستي توشاعرگوازآن غنچه كه مدفون شد
به زير خاك غمناكي ز تاراج چو بيگانه

بگو از ني هم از ني زن درون درد پرپرزن
كه ميگويدحكايت هاازآن آتش به ني خانه

بگو از ساقي خسته ازآن باده كه بشكسته
ازآن مخموربي ساغر به روي خاك ميخانه

ازآن مهتاب نجواگربه خاك پاك گل فامان
كه زيرش خوش به آرام ست بسي برنا چو
كاشانه

بگو خنياگران خيزندنوازندش دف وتنبور
براين ناكام مدفونان به ياد بزم مستانه

بگوازدردجان سوزي كه بگرفته چنان طوفان
زمين وبادوباران را چنان رعدي زغمخانه

بگوازخاك نيك آئين كه هردم زيربدفهمي
شود بيگانه از خويشش زبانم لال ويرانه

بگواز پينهء دستان هم ازآن يك به پيشاني
كدامين را بُود ارزش به نزد خلق ومنّانه

بگو از زاهد مكّار هم از آن مرد زحمت كار
يكي با عِرق مردانه يكي ديگر به رندانه

چنان"گلشن"بگو هردم سخن از جهل دم با دم
از آن فرياد نشنيدن يك از آواز شادانه
محمدرضا عطاري"گلشن"
/channel/dr_mr_attari_golshan

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

«زیباییِ سقوط: جهانِ ویران و قدسیِ لاسلو کراسنا هورکای»
قربان عباسی

لاسلو کراسنا هورکای، (برنده  جایزه نوبل ادبیات 2025)نویسنده‌ای است که جهانِ او نه در روایت، بلکه در تنشِ میان ویرانی و رستگاری شکل می‌گیرد؛ نویسنده‌ای که از دلِ خاکستری‌ترین افق‌های اروپای شرقی، چشم به ابدیتی باز دارد که هم سنگین است و هم بی‌رحم. آثار او – از «پایانِ دوران» (Satantango) تا «جنگ و جنگ» (War and War) و «ملانکولیِ مقاومت» (The Melancholy of Resistance) – چون مناجاتی دراز و پراضطراب‌اند در برابر جهانی که نظمِ عقلانی خود را از دست داده است.

در جهان کراسنا هورکای، هر چیز در آستانهٔ فروپاشی است، اما فروپاشی خود شکلی از بیداری‌ست؛ سقوط، همان نردبان صعود است. زبانِ او چون رودخانه‌ای تیره و بی‌انقطاع جاری‌ست: جمله‌هایی طولانی، نفس‌گیر و پیوسته که به‌جای نقطه، تنها با وقفه‌ای سنگین ادامه می‌یابند، گویی ذهن انسان هرگز نمی‌تواند از فکر کردن بازایستد. این ریتمِ بی‌قرار، تجسمی از خودِ هستی در آثار اوست: سیلانِ بی‌پایانِ معنا، اضطرابِ ماندگارِ انسان در برابر بی‌نظمیِ جهان.

در رمان «پایان دوران»، دهکده‌ای متروک در مه و بارانِ بی‌پایان غرق است؛ ساکنانش در بی‌اعتمادی و فروپاشی اخلاقی دست و پا می‌زنند. اما در پسِ این تصویرِ ویران‌شده، کراسنا هورکای می‌کوشد تا نغمه‌ای از امید را بشنود؛ امیدی بیمار و نحیف، که تنها در آگاهی از سقوط ممکن می‌شود. جهانِ او دینی است بی‌خدا، عرفانی است بی‌نجات.

در «ملانکولیِ مقاومت»، او جهان را چون پیکری بیمار به تصویر می‌کشد که در برابر خودِ خویش شوریده است. فیلسوفی می‌گوید: «در آثار او، آخرالزمان نه آینده، بلکه اکنون است.» و راست می‌گوید؛ زیرا در نگاه کراسنا هورکای، پایان، درونِ زندگی جاری است. ما در میانهٔ تباهی زندگی می‌کنیم، اما همین زندگی است که ما را به اندیشیدن وا‌می‌دارد، به جستجوی معنا در بی‌معنایی.

رمان «جنگ و جنگ» شاید والاترین تجلی این جهان‌بینی باشد: مردی به نام کوریمان، کارمند آرشیو، نسخه‌ای از متنی باستانی را می‌یابد که گویی سرگذشت تمام جنگ‌ها و تناقض‌های بشر است. او در جستجوی نجات، به نیویورک می‌رود تا آن متن را بر سرورهای اینترنتی جاودانه کند، اما در پایان، خود را نابود می‌سازد. در اینجا، نوشتن بدل می‌شود به عبادتی نومیدانه؛ تلاش برای نگه‌داشتن تکه‌ای از معنا در جهانی که خود را می‌بلعد. کراسنا هورکای با نگاهی شبیه به کافکا و بکت، اما با موسیقی زبانی منحصر به فرد، از انسان به‌عنوان موجودی سخن می‌گوید که در آتشِ آگاهی می‌سوزد، ولی همین آتش، تنها دلیلِ بودن اوست.

او در جایی گفته است: «جهان سقوط کرده است، اما هنوز زیباست.» این جمله می‌تواند چکیدهٔ تمام فلسفهٔ او باشد. زیبایی، نه در نظم، بلکه در نابسامانی می‌روید؛ در همان لحظه‌ای که جهان از هم می‌پاشد، چیزی درونِ ما می‌خواهد که نگاه کند، بنویسد، شهادت دهد.

زبان در آثار کراسنا هورکای همان آینهٔ شکستهٔ جهان است. او با جمله‌هایی که گویی تا بی‌نهایت امتداد می‌یابند، ذهن خواننده را به جهنمی از تأمل پرتاب می‌کند. این سبک، نه از سرِ نمایش، بلکه از سرِ ضرورت است: زیرا جهان او هیچ نقطهٔ توقفی ندارد، هیچ نقطهٔ امنی که بتوان در آن نفس کشید.

در نهایت، اندیشهٔ کراسنا هورکای را می‌توان در یک حرکت خلاصه کرد: حرکت از نومیدی به سوی روشنایی‌ای که هرگز در دسترس نیست، اما به‌خاطر آن باید زیست. او شاعرِ اضطرابِ هستی است، مورخِ شکستِ انسان، و در عین حال، پیامبرِ امیدی خاموش. در دنیایی که سکوت و ویرانی بر آن سایه افکنده، کراسنا هورکای همچون صدایی از اعماق برمی‌خیزد تا بگوید:
حتی اگر همه‌چیز در حال سقوط است، باید نگاه کرد — چون در خودِ سقوط، حقیقتی نهفته است که تنها با نوشتن می‌توان آن را لمس کرد.

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

رنج تعلیق
اوای فلسفه

@sound_of_philosophy

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

رابطه بین اسطوره و آزادی

اسطوره‌ها هم می‌توانند ابزاری برای محدود کردن آزادی باشند و هم می‌توانند منبعی برای الهام‌بخشی به سوی آزادی عمل کنند
اسطوره‌ها اغلب بنیان‌های فرهنگی، اجتماعی و اخلاقی یک جامعه را تشکیل می‌دهند. در این نقش، آن‌ها می‌توانند آزادی فردی را محدود کنند مانند اسطوره‌ای سنتی و سنت ومذهبی
اسطوره‌هانشان می‌دهند که جهان چگونه کار می‌کند نقش‌های اجتماعی چه هستندو قدرت چگونه توزیع شده است (مثلاً اسطوره‌های خلقت که توجیهی برای سلسله مراتب حاکمیت ارائه می‌دهند). این نظم تثبیت‌شده آزادی فرد برای زیر سؤال بردن یا تغییر ساختارها را محدود می‌کند. اسطوره‌ها حاوی داستان‌هایی هستند که اعمال درست و نادرست را مشخص می‌کنند. پیروی کورکورانه از این قواعد که ریشه در روایت‌های مقدس دارند می‌تواند منجر به سرکوب کنجکاوی، نوآوری و آزادی انتخاب شود. اسطوره گذشته‌ای ایده‌آل‌شده را ترسیم می‌کند. تلاش برای بازگشت به آن گذشته یا حفظ آن مانعی در برابر حرکت به سوی آینده‌ای نامعلوم و آزادتر می‌شود.
از سوی دیگر اسطور میتواند الهام بخش آزادی ومقاومت یعنی نیروی محرکه جنبش های آزادیبخش ومیل شدید انسان به رهایی باشند باشند (آرمان‌گرایی و مقاومت
مانند اسطوره‌های قهرمانی و رهایی مانند( اسطورهای شاهنامه فردوسی یا اسطوره پرومتئوس که آتش دانش را برای انسان‌ها می‌دزدد). این داستان‌ها الگویی برای مقاومت و مبارزه برای آزادی ارائه می‌دهند.
بسیاری از اسطوره‌ها درباره قهرمانانی هستند که علیه ظلم یا نیروهای طبیعت ستمگر قیام می‌کنند این داستان‌ها الگویی برای مقاومت و مبارزه برای آزادی ارائه می‌دهند.
برخی اسطوره‌هاهرچند ممکن است در قالب داستان‌های تاریخی نباشند تصویری از یک وضعیت ایده‌آل (آزادی کامل، عدالت مطلق) ارائه می‌دهند که به عنوان یک هدف نهایی عمل می‌کند و افراد را به تلاش برای تحقق آن ترغیب می‌کند.
اسطوره‌ها می‌توانند به افراد کمک کنند تا با ترس‌های وجودی خود (ترس از مرگ، بی‌معنایی) روبرو شوند. درک این ترس‌ها از طریق نمادهای اسطوره‌ای می‌تواند نوعی آزادی روانی و پذیرش سرنوشت را به ارمغان آورد در دوران مدرن وعصر رسانه ها رابطه اسطوره با ازادی پیچیده ترشده اسطوره‌های سیاس ایدئولوژی‌های سیاسی (مانند کمونیسم، کاپیتالیسم مطلق، یا ناسیونالیسم افراطی) اغلب کارکرد اسطوره‌ای پیدا می‌کنند. آن‌ها وعده یک «آزادی نهایی» را می‌دهند (مثلاً آزادی از طبقه، یا آزادی اقتصادی مطلق)، اما در عمل برای توجیه سرکوب و محدود کردن آزادی‌های فردی به کار می‌روند.
اسطوره‌های رسانه‌ای مدرن اغلب آزادی را با مصرف و انتخاب‌های ظاهری مترادف می‌دانند. این نوع «آزادی» در واقع آزادی از طریق وابستگی بیشتر به سیستم‌های اقتصادی است.
در کل رابطه بین اسطوره و آزادی بستگی به این دارد که چه کسی اسطوره را تعریف و چگونه از آن استفاده می‌کند
اسطوره می‌تواند به مثابه زنجیر باشد زمانی که اسطوره برای حفظ وضعیت موجود مشروعیت بخشیدن به قدرت و سرکوب تفکر انتقادی به کار رود تبدیل به مانعی برای آزادی می‌شود.
اسطوره به مثابه بال پرواز زمانی که اسطوره آرمان‌های والای انسانی (عدالت، رهایی از قید)، و امکان تغییر جهان را به تصویر کشد، می‌تواند به عنوان نیروی محرکه آزادی عمل کند.
به طور خلاصه، اسطوره ظرف است؛ محتوای این ظرف است که تعیین می‌کند آیا این ظرف آزادی را زندانی می‌کند یا آن را به پرواز درمی‌آورد.

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

🎈 وقتی‌ استاد دانشگاه فلسفه ، حقیقت را قربانی می‌کند ...

اوای فلسفه
@sound_of_philosophy
/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

تبیین وتغییر دوروی یک سکه

1-برای تغییر مؤثر جهان ابتدا باید آن را به درستی فهمید و تحلیل کرد. یک تبیین ناقص یا نادرست منجر به سیاست‌ها و اعمالی می‌شود که نه تنها جهان را تغییر نمی‌دهد، بلکه ممکن است آن را بدتر کند.
2. تغییر آزمون نهایی تبیین است یک نظریه یا تبیین فلسفی تا زمانی که نتواند در عمل (در مواجهه با جهان واقعی) کارایی داشته باشدناقص است. عمل و تغییر ابزاری برای محک زدن صحت و اعتبار تبیین‌ها هستند.

بنابراین می‌توان گفت که وظیفه فلسفه شامل هر دو جنبه است: تبیین عمیق و انتقادی جهان (فهم نظری) و به کارگیری این فهم برای بهبود و تغییر شرایط موجود (عمل و اخلاق عملی).

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

جستار هفته گروه آکادمی فلسفه مارزوک

🔺ایا وظیفه ی فلسفه تنها تبیین جهان است یا اینکه علاوه بر تبیین،تغییرجهان نیز هست ؟

فیلسوفان تاکنون تنها جهان را تفسیر کرده‌اند؛ اما مسئله اصلی، تغییر دادن آن است.»کارل مارکس

🔺شنبه تا پنجشنبه


⏰ساعت ۱۰ صبح تا ۲۰

لینگ گروه اکادمی فلسفه

/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

در فاصله زمانی فوق از به اشتراک گذاشتن مطالب بی ربط به جستار هفته وریپلای به مطالب قبل از ان لطفا خودداری کنید .

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

🔴نومید مردم را
معادی مقدّر نیست*

🔷امین احمدی

@iranfardamag
من خواب آن ستاره‌ی قرمز را
وقتی که خواب نبودم دیده‌ام
کسی میآید
کسی میآید
کسی دیگر
کسی بهتر
کسی که مثل هیچکس نیست، مثل پدر نیست، مثل انسی
نیست، مثل یحیی نیست، مثل مادر نیست
و مثل آنکسیست که باید باشد
و قدش از درخت‌های خانه‌ی معمار هم بلندتر است
و صورتش
از صورت امام زمان هم روشن‌تر...
( فروغ فرخزاد. «کسی که مثل هیچکس نیست»: اواسط دهه ۴۰ شمسی)


🔸«آن «روح» اکنون فرود آمده است، در شب قدر بسر می‌بریم. سال‌ها، سال‌های شب قدر است، در این شبی که جهان ما را در کام خود فرو برده است و آسمان ما را سیاه کرده است، باران غیبی باریدن گرفته است، گوش بدهید، زمزمه نرم و خوش آهنگ آن را می‌شنوید، حتی صدای روییدن گیاهان را درشب این کویر می‌توان شنید»
(علی شریعتی. نوشته «شب قدر»: ۱۳۵۴ هجری شمسی)

🔹اگر دهه سی شمسی را دهه «شکست» نامیدند و «شاملو» از خون «مرتضی» سرود و «اخوان» «زمستان» تصویر کرد و حتی «وای جغد» را آرزویی که به کام بر نمی‌آید، دهه چهل گرچه با سرکوب و خون شروع  شد اما نوید آزادی و برابری در شعر «فروغ» طنین‌انداز شد تا  کسی بیاید «سینمای فردین»، «نان»، «پِپسی»، «شربت سیاه‌سرفه» و خیلی چیزهای دیگر را تقسیم کند زیرا  فروغ خواب دید بود «سهم ما را میدهد».سالها، هنگامه‌ای بود که «غرب» به نقد خود در درون نشسته بود و در برون سرزمین‌های مستعمره را یک به یک از دست میداد و روشنفکری غربی دست در دست چریک و مبارز شرقی و غیرغربی، سرودِ آغاز پایانِ نظم «کاپیتالیسم» غربی می‌خواندند و امید چون ققنوس در هر شکست سر بر می‌آورد و سپهر اندیشه نسل نوجو و خواهان تغییر ملّل جهان سومی  را سیراب و ایران بی نصیب از این فضای فکری- عقیدتی نبود.

🔸 این «چشم‌انداز» که آرمان خلق جهانی «نو» در فردایی بعد از فروپاشی جهان سرمایه‌داری طرح می‌کرد، در اقشار و گروه‌های گوناگون جامعه ایران پمپاژ امید و اعتمادبه نفس برای ارائه آلترناتیوی  «دیگر» - ورای آنچه آنان ایدئولوژی‌های «مادی» می‌نامیدند- ایجاد کرد.طرح برای «حکومت اسلامی» و انواع نوشته‌ها و گفتارها برای «ایدئولوژی اسلامی» در دهه‌های چهل و پنجاه شمسی در ادامه همین امید جامعه ایران به فردای آرمانی بود؛ جامعه در زیر مهیز استبداد می‌زیست اما «امید» در شعر و گفتار و اندیشه هنرمندان و اندیشه‌ورزانش متبلوربود و این است که شریعتی در سال  ۱۳۵۴ بعد از آزادی از زندان و حتی بعد از مارکسیست شدن اکثریت اعضای سازمان مجاهدین خلق مسلمان، از بارش «غیب» سخن می‌گوید زیرا تولد اسلام نوگرای انقلابی- به زعم خود- در جامعه ایران را میدید و یا گروه‌های چپ در عین سرکوب شدید گروه‌های چریکی، روند انقلابی‌شدن نسل جوان، جامعه و کارگران و تشکیل اتحادیه‌های کارگری را به عینه مشاهده میکردند.جامعه تغییر می‌خواست و روحیه متناسب با این تغییر در روانشناسی جمعی آن مشاهده می‌شد و « قابله تاریخ» این فرزند را در سال ۵۷ به خاورمیانه پر تلاطم هستی بخشید.

🔹و اکنون...روزگار تشویش و سرخوردگی‌ها؛ عصبانیت‌ها و جدل‌ها: با خود، با دیگران، با هر نیرو، گروه و دسته و فرد و حزب سیاسی و روشنفکری و همه را بد و خائن و خودفروخته و مسبب هرچه فلاکت و نکبت و فاجعه دانستن...روزگار «جامعه لحظه‌ای» -در جدیدترین تعبیر «پرویز پیران» در همایش «کنکاش‌های مفهومی و نظری درباره جامعه ایران» در مهرماه ۱۴۰۴- که  اکثریت، تامین منافع عینی و آنی خود را در پی می‍گیرند و حاضر به فداکارای برای آرمانی بزرگ نیستند اما در عین حال روشنفکران را به زخم زبان می‌درد و له می‌کنند که کاری برای او نه تنها نکرده‌اند که مقصر اصلی مصائب و بن‌بستی که بدان گرفتار شده است، هستند پس مستحق فحش و لعن و لعنت و محکوم دادگاه تاریخ حوزه عمومی. نکته جالب که پیران در سخنرانی خود طرح نمود این بود که جامعه کنونی ایران «تصویری از آینده‌اش ندارد»(نقل به مضمون)زیرا جنگ و تحریم ساختارهای اقتصادی و سیاسی را در سطوح مختلف دچار تعلیق و، تصور آینده را دچار آسیب جدی کرده است (فقدان امید). از نظر وی طبقه متوسط چه از گونه «زحمت‌کش» و چه «رانت‌خوار»، بی‌توجه و نا‌‌آگاه به منافع ملّی است(هشدار پرویز پیران؛ از گسست خرد جمعی تا نابودی طبقه متوسط.ر.ک به «شبکه شرق».۱۵ مهر ۱۴۰۴).

🔸حتی اگر تصّور پیران را غلوآمیز بدانیم اما شکی نیست که جامعه مستاصل است و از استیصال است که خشمگین است و خشمگین است زیرا مایوس است و یاس، میوه و گیاه سرزمین سرخوردگی از به نتیجه نرسیدن خواست‌ها و مطالبات‌ سیاسی،اقتصادی و اجتماعی نسل‌هاست....

🔻متن کامل:

https://cutt.ly/Wr25Amoe

#ایران_فردا
#امین_احمدی
#مردم_و_ایران_فردا

/channel/marzockacademy

Читать полностью…
Subscribe to a channel