☞۶۰۸۸۷۶
محبوبه رمضانی
کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
زوج درمانگر
خانواده درمانگر
مشاوره پیش از ازدواج
درمانگر بیماران مزمن پزشکی
عضو انجمن نظام روانشناسی ایران
مشاوره آنلاین.
09355145010
شماره تماسهای کلینیک
0915 765 2428
051 9177 1202
آدرس کلینیک: مشهد ، خیابان سناباد ، سناباد ۴۵، کلینیک سبک زندگی
☞۶۰۸۸۴۰
محبوبه رمضانی
کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
زوج درمانگر
خانواده درمانگر
مشاوره پیش از ازدواج
درمانگر بیماران مزمن پزشکی
عضو انجمن نظام روانشناسی ایران
مشاوره آنلاین.
09355145010
شماره تماسهای کلینیک
0915 765 2428
051 9177 1202
آدرس کلینیک: مشهد ، خیابان سناباد ، سناباد ۴۵، کلینیک سبک زندگی
☞۶۰۸۸۶۷
محبوبه رمضانی
کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
زوج درمانگر
خانواده درمانگر
مشاوره پیش از ازدواج
درمانگر بیماران مزمن پزشکی
عضو انجمن نظام روانشناسی ایران
مشاوره آنلاین.
09355145010
شماره تماسهای کلینیک
0915 765 2428
051 9177 1202
آدرس کلینیک: مشهد ، خیابان سناباد ، سناباد ۴۵، کلینیک سبک زندگی
🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂☞۶۰۸۸۸۹
🍃🌺🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂 🍃
🌺
🍂
مشاور شما : سرکار خانم حیدری
🆔@roya_hdi
شرح مشکل :
سلاااام وقتتون بخیر دختر ۲۰ ساله ای هستم و دانشجوام بهطور اتفاقی با یکی تو گروه آشنا شدم که پنج سال از من بزرگتر بود پیشنهاد دادن من قبول نمیکردم چون برام مهم بود خودش و ثابت کنه ازم وقت خواستن ۳۰ روز اوایل جدی رسمی بودیم تا اینکه رفته رفته صمیمیت ایجاد شد همون اوایل من و ب عمه شون معرفی کردن گفتن رابطشون با عمه شون خوبه و عمه شون مشتاق بودن من و ببینن در کل میخواستن نشون بدن ک قصدش واقعیه برای هوس نمیخوان بعد ب داییشون گفتن ک بتونه تو فرصت مناسب با مادرشون صحبت کنه حتی ت ی مکالمه کوتاهی با من صحبت میکردن داییشون کنارشون بودن باهام صحبت کردن بهشون گفته بودم ک پدر من سختگیره بهم میگفتن نگران نباش ،نترس.
حتی به خاطر من رفتن وزارت علوم تحقیقات و فناوری درخواست دادن برای تدریس ت دانشگاهی ک من درس میخوندم بهم گفتن وقتی برگه تأیید و درخواست بیاد عکس میگیرم ک ببینی تمام تلاشم و میکنم که بتونن از این طریق با استاد و پدرم ارتباط بگیرن حتی ب یکی از دوستانش هم گفته بود که میگفت هیچ وقت باخت نمیده خواست با پدرم صحبت کنه همراهش باشه نام نام خانوادگی پدرم ازم پرسیده بود ک شماره و آدرس محل کارش و پیدا کنه تا باهاش صحبت کنه در کل با توجه به این کاراش ب حرف هاش نمیخورد اهل دروغ باشه ت این مدت خودشون ی چیزی گفتن من متوجه شدم حرف اول و آخر ت خونشون مادرشون میزنن اما میگفتن مهربونه و.....بدی ازش ندیدم اینکه بد دهن باشه بخواد فحاشی کنه جز احترام و عزت چیزی نبوده و منم از این اخلاق ها ندارم گیر بدم سعی میکنم درک کنم همیشه بهم میگفتن چیزی لازم نداری ، از ایشون اصرار باشگاه میری پول بریزم دانشگاه میری ماشین بدم و....ومن همیشه تشکر میکردم خدا ب رزق و روزیت برکت بده نیازی نیست همه چی هست تا اینکه اون هفته شنبه ایشون آفلاین شداما از طریق تماس باهام در ارتباط بودن حتی من عصر زنگ زدم ورنداشتن آخر شب ساعت یک خواب بودم دو سه بار زنگ زدن متوجه شدم جواب دادم ببخشید گوشیم ت خونه مونده بودم نگران بودم ک ی وقت با خودت نگی رفت و زد زیر همه چی عصر همون روز قرار بود از استاداش ی سوال کنه ک استاد من و میشناسه ک بخواد کار و جلو ببره چون استادش نمیشناخت فرداش صبح درگیر کارا بود ظهر بهم زنگ زد گفت میدونستم خوابی اما نمیخواستم خبر بد و ک استادام نمیشناسن و یکدفعه بهت بگم دوست داشتم در کنار این خبرخوشه وزارت علوم....رفتم درخواست دادم بهت بگم قرار بود سه شنبه همو ببینیم میگفتن باید برات طلا بگیرم اگ بگیری جوابت مثبته نگیری یعنی جوابت منفیه
من گفتم نیازی ب خرید طلا نیست گفتم شاید من و دیدید نپسندیدگفت ن ت همین الانشم ب دل من نشستی پسندیده شدی من از این میترسم من و بینی نظرت چیه دوشنبه تماس گرفتم کسی جواب نداد بار دوم ی خانوم جواب داد (احتمال میدم مادرشون بوده)من نخواستم شرایط و از این بیشتر سخت کنم چیزی نگفتم قط کردم دو ثانیه نشد ایشون پیام داد چون اس ام اس نمیدادیم متوجه شدم خودشون نیستن گفت شما من گفتم آقا .....؟! گفتن نمیشناسمش من گفتم ولی من میشناسمش گفت چیکار باهاش داری
من چیزی نگفتم ک ی وقت اوضاع خراب نشه سه روز صبر کردم که خیلی سخت گذشت بعد گفتم امکانش هست بهشون بگید با من تماس بگیرن
(یکشنبه شبش بهم گفته بود اسمم و چی سیو کرده احتمال دادم درست گفته باشه) سر همین سعی کردم چیزی نگم تا از زبون من چیزی و نشنون از یکشنبه ب بعد دیگ باهاشون صحبت نکردم تا اینکه این یکشنبه (دیروز) احساس کردم ت بلک لیستم آخه کسی جواب اس مس نداده بودن تماس گرفتم پیشواز خونده شده وسطش مشترک مورد نظر مشغول می باشد رد تماس داده بود الان واقعاً نمیدونم صبر کنم یا بیخیال بشم درسته میگن دنبال دیده شدن نباش دیدنی باش
ولی من بی احترامی نکردم کسی و ناراحت و دلخور نکردم کسی ک من و ناراحت کرده ایشونه من بااین سوالات تنها گذاشته اگ بد بودم مستقیم میگفت چرا بدون حرف زدن خداحافظی رفتن
ممنون میشم راهنماییم کنید
✨🌹
جواب سوال شما :
سلام دوست عزیز
امیدوارم حالت خوب باشه
میدونم الان با کلی چرا و سوال توی ذهنت نمیدونی چکار کنی
در کل روابط مجازی و آشنایی در چنین فضاهایی توصیه نمیشه
و حالا بیشتر از یک هفته هست که خبری از ایشان نشده و احتمالا این رابطه تمام شده هست.شاید هم واقعا اتفاقی براش افتاده باشه.
اما اگر برگشتن باید دلیل قانع کننده ای برای غیبتشون داشته باشند و بهش وابسته نشو و اعتماد نکن،چون ممکنه این غیبت باز هم اتفاق بیافته.
با آرزوی موفقیت❤️🌹🙏🏻
رویا حیدری
کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
کانال تلگرام👇🏻
@ravanshenasivaerfan
لطفا مخاطبین خودتون رو به گروه دعوت کنید ، سپاس از مهرورزی شما
🌺
🍂
🍃
🌺🍂
🍂🍃🌺
🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂☞۶۰۸۸۵۵
🍃🌺🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂 🍃
🌺
🍂
مشاور شما : سرکار خانم حیدری
🆔@roya_hdi
شرح مشکل :
سلام من پسر هستم ۱۹سالمه من ۳سال پیش با یک دختر دوست شدم ولی چند ماه بعدش فهمیدم که بهم خیانت کرده چند ماه بعدش با یه دختر دیگه اشنا میشم و قصدمون ازدواجه و ۲/۵ساله که باهم هستیم ولی متاسفانه من خیلی حساسم و گیر میدم و نمیتونم دیگه به کسی اعتماد کنم و یکبار فهمیدم که با هم کلاسیش که پسره چت کرده و وقتی چتش رو دیدم خیلی مودبانه حرف زده بود و حرمتش رو حفظ کرده بود و گفتش بهم چون حساسم هیچی بهم نگفته بود میخواستم بدونم چجوری باید اعتماد کنم اخه الان اکثر رابطه ها خرابه و منم یه تجربه بد داشتم من درمورد این دختره به خانوادم گفتم ولی ایشون منو معرفی نمیکنه و میگه باید قضیه ازدواجت جدی بشه
جواب سوال شما :
سلام دوست گرامی
امیدوارم حالت خوب باشه
شما تجربه یک خیانت داشتی و طبیعیه که اعتماد کردن برات سخت شده و قبول دارم که خیلی از رابطه ها سطحی هست امروزه،برای همین هست که دوره آشنایی و شناخت بیشتر طرف مقابل باید باشه تا در این دوره یک آشنایی کلی صورت بگیره و شما هم دوسال و نیم هست که در رابطه هستی ،پس به یک شناخت نسبی از پارتنرت رسیدی ولی خب در هر رابطه ای نیازه خط قرمز های رابطه مشخص بشه برای هر دو طرف،اما قرار نیست روابط اجتماعی همدیگر را محدود کنید
برای مثال همین صحبتی که با همکلاسیشون داشتن
یا بعدا در رابطه کاری با همکار جنس مخالف،ممکنه صحبتی پیش بیاد،برای هردوتون و مهم این هست که هر دو بدونید در این روابط چگونه حدومرزهاتونو حفظ کنید
و دقت کنید که حساسیت بیش از حد شما یا کنترل گری و پیگیری بیش از اندازه،نه تنها کمکی نمیکنه بلکه باعث میشه طرف مقابل پنهان کاری کنه و از ترس واکنش شما،نتونه روراست باشه و حرفشو بزنه و همین میتونه رابطه رو کم کم سرد کنه،
درسته که بدلیل خیانتی که دیدید،فکر میکنید با کنترل کردن و چک کردن طرف مقابل میتونید پیشگیری کنید از یک تجربه ی خیانت دیگه،اما در واقع همین چک کردن ها و بی اعتمادی به طرف مقابل هم باعث میشه که اون سرد بشه،پس این رفتار ها رو انجام ندید،
کسی که بخواد خیانت کنه،راهشو پیدا میکنه و کنترل کردن شما مانع اون نمیتونه بشه بلکه بیشتر باعث میشه رابطه سرد بشه و شاید پارتنر شما حتی خیانت هم نکنه ولی جدا بشه از شما بدلیل این رفتارها
پس تا نشانه ی محکمی مبنی بر خیانت ندیدید،رفتاری انجام ندید که به رابطتون آسیب بزنه.
و با توجه به اینکه از رابطتون مدت زیادی میگذره و شناخت دارید،نگرانی هاتون را بذارید کنار،رفتار های کنترل گرانه رو هم همینطور
و بجاش با محبت کردن و احترام گذاشتن به همدیگر و تلاش برای برطرف کردن خواسته های همدیگر،کمک کنید تا رابطتون قوی تر بشه و جایی برای نفر سومی باقی نمونه.
و اینکه پارتنر شما رابطتون را با خانوادش در میان نذاشته،طبیعیه چون برای دختر خانما راحت نیست که این موضوع را با خانواده مخصوصا پدر مطرح کنند و بهشون حق بدید.
با آرزوی موفقیت❤️🌹🙏🏻
رویا حیدری
کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
کانال تلگرام👇🏻
@ravanshenasivaerfan
لطفا مخاطبین خودتون رو به گروه دعوت کنید ، سپاس از مهرورزی شما
🌺
🍂
🍃
🌺🍂
🍂🍃🌺
🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂☞۶۰۸۸۹۲
🍃🌺🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂 🍃
🌺
🍂
مشاور شما : سرکار خانم محبوبه طوسی
🆔@mahboobetoosi
شرح مشکل :
باسلام و وقت بخیر خدمت اعضای محترم بنده ۵سال هست ازدواج کردم ۳۰ ساله هستم و همسر ۳۱ سال در ابتدای آشنایی رفتارهای عاشقانه ی فراوانی نشان دادند از کادو هدیه گل گرفته تا پیام های رمانتیک و محبت کلامی بسیار من هم شیفته محبت و عشق علاقه ی این آقا شدم و فریب خوردم عقد کردیم و کاملا نقاب ایشان افتاد و دیگر خبری از صحبت های عاشقانه نبود عقد کوتاهی داشتیم و به دلیل ایام کرونا بدون مراسم به خانه ی بخت رفتم که چالش ها از آنجا شروع شد هیچ همدلی و وقتی برای من نداشتند اولویت خودش و اموراتش بود و وابسته شدید به خانواده مهمانی ها تنها می رفتند و سفر ها و توجهی به من نداشتند رفتارهای زورگویی زیاد از ایشان سر می زد کتک فحاشی بی منطق و توجه به خواسته و نیاز های من نداشتند عدم صداقت و پنهان کاری زیاد در کارهایش داشت و اجازه نمی دادند من سر دربیارم و محرم اسرارش نبودم در بحث ها همیشه می گفتند تو چیزی نمیفهمی و من همهچی دان هستم با خانواده من قطع ارتباط بودند و به لحاظ رفت و آمد من را محدود کرده بود تنها ۱ دوست در زندگیش داشت که گاهی رفت و امد می کردند چند ماه اخیر بهانه گیری می کرد و اخم و بی اعتنایی کامل و رخت خواب خود را جدا کردند و هیچ صحبتی با من نمی کردند من هم دچار افسردگی شدم و منزل را ترک کردم از ایشان خواستم به مشاوره بیاید و رفتارش را تغییر دهد ولی قبول نکرد و گفت خودت مشاوره برو من نیازی ندارم و قبول ندارم مقصر خودت و مادرت هستی و من مشکلی ندارم حیفه من که ۵سال عمر جوانی ام را به پای تو تباه کردم خوشی زیر دلت زده وگرنه زندگی خوبی داشتیم الان وکیل گرفتم که جدا شویم همکاری نمی کنند و من را تحت فشار قرار داده که طلاق نمی دهم منزل پدرت بمان دورا دور در ارتباط باشیم بخاطر فرزندمان ولی من بریدم و تحمل ندارم بعنوان کلام آخر چه رفتارهایی از سمت ایشان اگه صورت بگیرد میشود کمی امیدوار شد چون در این ایام قهر حتی به خودش اجازه نمی دهد به منزل پدرم بیاید و درب منزل پدر داخل ماشین حتی پیاده نمی شود چه راهکاری دارید که آسان کنار برود از زندگیم سپاس از شما😢
جواب سوال شما:
سلام و وقت بخیر.
اول از همه، میخواهم بگویم که درک میکنم در چه وضعیتی قرار دارید و اینکه این تجربیات چقدر میتواند سخت و آسیبزننده باشد. به نظرم برای بهبود وضعیت خود باید چند نکته را مد نظر قرار دهید:
مرزهای شخصی: تعیین مرزهایی برای خودتان و اعلام آنها به همسرتان ضروری است. اگر نیاز دارید که دور از ایشان باشید تا به خودتان زمان بدهید، این تصمیم را بدون احساس گناه اتخاذ کنید.
پشتیبانی اجتماعی: ارتباط با دوستان و خانواده را دوباره برقرار کنید. حمایت اجتماعی میتواند به شما در این دوران سخت کمک بسیاری کند.
مراقبت از خود: به خودتان توجه بیشتری داشته باشید. فعالیتهای مثبت و سالم مانند ورزش، مطالعه یا هنر میتواند روحیهتان را بهبود بخشد.
مشاوره فردی: ادامه مشاوره شخصی برای خودتان میتواند در فرایند درمان و بهبود عواطفتان بسیار موثر باشد. این کار به شما کمک میکند تا ابزارهایی برای مدیریت احساسات و تصمیمگیریهایتان پیدا کنید.
آسیبهای عاطفی: مهم است که به آسیبهای عاطفیتان توجه کنید. اگر همسرتان هیچ تمایلی به تغییر رفتار نشان نمیدهد، این مسئله میتواند نشانهای از نبود قابلیت تغییر در رابطه باشد.
فرزندتان: در ارتباط با فرزندتان، اگر بتوانید بر اساس منافع او عمل کنید و از وضعیت روانی خود مراقبت نمایید، میتوانید والدین بهتری باشید.
احتمال بازگشت: امیدوارم که ایشان در آینده رفتارهای مثبتی از خود نشان دهد، اما به یاد داشته باشید که تغییر زمانبر است و شما نمیتوانید تغییرات را تنها به نظر خودشان وابسته کنید.
در نهایت، جدایی گاهی بهترین گزینه است، به خصوص اگر به سلامت عاطفی و روانی شما آسیب میزند. مهم این است که به خودتان و نیازهایتان توجه کنید و در هر شرایطی احساس ارزشمندیتان را حفظ کنید. امیدوارم به زودی به آرامش برسید.
محبوبه عطار طوسی
دانشجو دکترا روانشناسی سلامت
مدرس دانشگاه
عضو سازمان نظام : 72757
پاسخ به سوال ۶۰۸۸۹۲
لطفا مخاطبین خودتون رو به گروه دعوت کنید ، سپاس از مهرورزی شما
🌺
🍂
🍃
🌺🍂
🍂🍃🌺
🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂☞۶۰۸۸۷۰
🍃🌺🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂 🍃
🌺
🍂
مشاور شما : سرکار خانم صالحی
🆔@slh_nas
شرح مشکل :
سلام مجدد خدمت جناب دکتر ثانی
آقای دکتر من حالم خیلی بده یعنی از دیشب که متوجه شدم مجددا باردارم کلا به هم ریختم و فقط اشک میریزم . 😔
من ۲ تا دختر دارم که خیلی شلوغ هستن اولی که بزرگ شده و ۱۳ سالشه ولی دومی ۴ ساله پدرمو درآورده بیشتر منزل مادرم هست مادرم و خواهرم نگهش میدارن چون من اعصاب درستی ندارم دارو میخورم که آروم باشم . دکترم بهم گفته که دیگه هرگز بچه نیارم و من مراقب بودم اما نمیدونم حالا که این اتفاق افتاده چکار کنم . همسرم هم کمک حالم نیست . اگر بتونم میخوام سقطش کنم چون واقعا حال روحی مساعدی ندارم . حدود ۴ هفته هستم . میشه کمکم کنین . سپاسگزارم
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
جواب سوال شما :
لطفا مخاطبین خودتون رو به گروه دعوت کنید ، سپاس از مهرورزی شما
🌺
🍂
🍃
🌺🍂
🍂🍃🌺
🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂☞۶۰۸۸۴۶
🍃🌺🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂 🍃
🌺
🍂
مشاور شما : جناب آقای دکتر غفوری
🆔@Dr_Ghafouri43
شرح مشکل :
با سلام و خداقوت
پسرم ۱۱ ماهشه از اونجایی که تعادل درستی نداره هنوز منظورم تو نشستن یا سرپا وایستادن می افته و سرش به زمین میخوره تو خونه روی فرش خیلی هم سعی میکنم ضربه کمتر بخوره ولی بعضی اوقات ازم دوره نمیرسم بهش که جلو برخورد سرش با زمین بگیرم.اطرافیان میگن خیلی بده سرش بخوره زمین یا خدای نکرده باعث تومور میشه😔😔😔میخواستم بدونم واقعا مشکل ساز میشه این برخورد سر به زمین؟ گاهی به کنار پیشانی که برخورد میکنه اگه رو سرامیک باشه یکم برامدگی ایجاد میشه ولی علائم دیگه ای نداره مث خونریزی یا کبودی
جواب سوال شما :
سلام
وظیفه ی اصلی والدین مراقبت از فرزند هست باید در هنگام راه رفتن او شماها مواظب او باشید و دور و بر او را با پتو و پشتی نرم احاطه کنید که با سر به جاهای سخت برخورد نکند که می تواند باعث خونریزی مغزی ، تشنج ،......بشود
ساد
و
بهروز
باشید
دکتر غفوری
لطفا مخاطبین خودتون رو به گروه دعوت کنید ، سپاس از مهرورزی شما
🌺
🍂
🍃
🌺🍂
🍂🍃🌺
🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃
پاسخ سو۶۰۸۸۵۱
طیبه خدایار کارشناس ارشد روانشناسی
درمانگر کودک و نوجوان
🌱مشاوره خانواده
🌱 مشاوره فردی
🌱 مشاوره کودک
🌱 مشاوره نوجوان
🌱 مشاوره حضوری و آنلاین
🌱عضو انجمن روانشناسی ایران
🌱عضو سازمان نظام روانشناسی و مشاوره
برای هماهنگی و تعیین وقت مشاوره با شماره ۰۹۹۴۰۵۰۶۸۷۷
مدرس کارگاه های آموزشی مهارتهای زندگی -
فرزند پروری- تربیت جنسی کودکان و نوجوانان
/channel/ttparenting
https://www.instagram.com/tayebe.khodayar1/profilecard/?igsh=MXdlMXl3Z2dteG1wYg==اینستاگرام
پاسخ سوال ۶۰۸۸۶۱
طیبه خدایار کارشناس ارشد روانشناسی
درمانگر کودک و نوجوان
🌱مشاوره خانواده
🌱 مشاوره فردی
🌱 مشاوره کودک
🌱 مشاوره نوجوان
🌱 مشاوره حضوری و آنلاین
🌱عضو انجمن روانشناسی ایران
🌱عضو سازمان نظام روانشناسی و مشاوره
برای هماهنگی و تعیین وقت مشاوره با شماره ۰۹۹۴۰۵۰۶۸۷۷
مدرس کارگاه های آموزشی مهارتهای زندگی -
فرزند پروری- تربیت جنسی کودکان و نوجوانان
/channel/ttparenting
https://www.instagram.com/tayebe.khodayar1/profilecard/?igsh=MXdlMXl3Z2dteG1wYg==اینستاگرام
پاسخ سوال ۶۰۸۸۷۴
طیبه خدایار کارشناس ارشد روانشناسی
درمانگر کودک و نوجوان
🌱مشاوره خانواده
🌱 مشاوره فردی
🌱 مشاوره کودک
🌱 مشاوره نوجوان
🌱 مشاوره حضوری و آنلاین
🌱عضو انجمن روانشناسی ایران
🌱عضو سازمان نظام روانشناسی و مشاوره
برای هماهنگی و تعیین وقت مشاوره با شماره ۰۹۹۴۰۵۰۶۸۷۷
مدرس کارگاه های آموزشی مهارتهای زندگی -
فرزند پروری- تربیت جنسی کودکان و نوجوانان
/channel/ttparenting
https://www.instagram.com/tayebe.khodayar1/profilecard/?igsh=MXdlMXl3Z2dteG1wYg==اینستاگرام
🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂☞۶۰۸۸۸۸
🍃🌺🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂 🍃
🌺
🍂
مشاور شما : سرکار خانم جواهریان
🆔@elnazjavaheriyan
شرح مشکل :
سلام من ۱ ماه هست که رفتم تو ۲۳ سال و دخترم الان تو این لحظه تو زندگی خودم موندم ینی به بن بست رسیدم نمیدونم چیکار کنم. .ما تو یه شهر خیلی کوچیک زندگی میکردیم پدرم یه ادم کاملا بی مسئولیت بود هزینه زندگیمون رو نمیداد حتی بعضی وقتا من تا ۳روز گرسنه میموندم تو شهری که من زندگی میکردم مرداش به غیرت و حساسیت رو زنو بچه معروفن ولبی بابای من مارو اسیر کرده بود گرسنم بود به بابام میگفتم خب گشنمونه چیکار کنیم؟صداشو میبرد بالا میگفت ندااااارم تا این که ۷ سال پیش با مادرم نقل مکان کردیم به مرکز استانمون بماند که چه سختی هایی کشیدیم به خاطر ی لقمه نون و اجاره کردن یه خونه درسم ضعیف بود به خاطر مشکلاتم شدم یه دختر منزوی خحالتی گوشه گیر و غمگین تا ۱۸ سالگی کنکور دادم پیام نور اوردم مادرم به اصرار گفت ثبت تام کن چون کمیته امداد هزینه دانشگاهو یکمیشو میده من نمیااستم درس بخونم ولی ب اجبار مادرم ثبت نام کردم سال ۹۷ ولی بعدش پشیمون شدم با کلی بدبختی مادرمو راضی کردم ی سال مرخصی بگیرم بشینم بخونم ولی درس نمیخوندم..نمیدونم شاید مخم نمیکشید یا یه سری مشکلات پیش میومد مدام چشمام گریونن از سختیای زندگی سال های بعدم کنکور قبول نشدم مادرم گفت برگرد دانشگاه قبلیت برگشتم دوباره انتخاب واحد کردم . نمیدونم چرا نمیتونستم درسارو بخونم سر جلسه امتحان نمیرفتم اعصاب نداشتم انگاری بچه ها باورتون میشه ۵ ساله پشت کنکور انسانیم ب اگه به کسی بگم میخنده بهم مادرم هنوز فکر میکنه من میرم دانشگاه در صورتی ک پارسال به ستوه اومدم خودم رفتم سر خود انصراف دادم الان مادرم میگه سر کارش گفتن برگه اشتغال به تحصیل باید دخترت بیاره مادرم چند وقته میگه بهم هی میپبچونمش اگه بفهمه انصراف دادم از خونه بیرونم میکنه مثل خر تو گل گیر کردم امسال ب خودم قول دادم بشینم واقعا بخونم امتخانای ترمیم معدل ثبت نام کردم امروز اولین امتحانم دینی بود رفتم سر امتحان سودلارو دیدم سرم داغ شد لا این که خونده بودم ولی دیدم یه سوالایی رو دادن که میگفتم ازین قسمت نمیاد سر سری خونده بودنشون ولی سر امتحان یادم نمیومد امتحانو خراب کردم حسابی از مدرسه که اومدم بیرون میخواستم زار و زار گریه کنم اخه این چه سرنوشتیه برای من رقم خورده تو اتوبوس که داشتم میومدم خونه سرمو تگیه دادم به شیشه و به زندگیم فکر میکردم که چه قدر داغونه و مدام اشکام میومدن هیچ راه پس و پیشی ندارم تو زندگیم حتی خاستگارم ندارم کلا چون اینجا کسی اصلا منو نمیشناسه نه خوشگلم نه زشتم و لاغرمو قدمم زیاد بلند نیست خودمم توانایی برقراری ارتباط با هیچ کسو ندارم خیلی خجالتیم از اول اینطوری بودم البته به خدا عشق شوهر نیستم کاش یه بابای درست حسابی داشتم به خدا میچسبیدم بهش ...خیلی بی پناهم . خواهش میکنم کمکم کنین بگین چیکار کنم 😭😭😭
جواب سوال شما :
با سلام خدمت شما دوست عزیز
انسان ها همان طور که از نظر ظاهری با هم تفاوت دارند از نظر توانایی ها،مهارت ها،افکار و رفتار هم با هم متفاوت هستند و ممکنه یک فرد از درس خوندن بسیار لذت ببره و توی اون راه به موفقیت هایی برسه اما این دلیل نمیشه که فرد دیگه بتونه با درس خوندن موفق بشه و ممکنه از طریق انجام کارهای دیگه ای موفقیت کسب کنه
شما هم با توجه به توضیحاتی که دادین توانایی و استعدادتون در درس خاندن نیست باید ببینید چه مهارت ها و توانایی هایی دارید و به انجام چه کارهایی علاقه مند هستید
توانایی های خودتون رو کشف کنید و اهداف آینده زندگی تون رو براساس علایق و توانمندی هاتون برنامه ریزی کنید
و در موردانصراف از دانشگاهاتون بهتره که خیلی منطقی با مادرتون صحبت کنید و از اینکه در این راه موفق نمیشین به ایشون توضیح بدین
صحبت کردن منطقی یعنی بدون پرخاشگری و عصبانیت و ناراحتی
زمینه ای رو فراهم کنید و با ارامش گفت و گو کنید
مزایا و معایب دانشگاه رفتنتون رو برای مادرتون باز گو کنید
مثلایکی از معایب هدر رفتن عمر و تایم طلایی زندگی تون به جای اینکه به کاری مشغول بشین که در اون راه به موفقیت برسین در دانشگاه در جا میزنید و هزینه ای رو اضافه باید خرج کنید و…
و همچنین میتونین چند جلسه از یک مشاور کمک بگیرین و دو نفرتون مراجعه کنید
در رابطه با ازدواج هم
ازدواجی که بخواد به خاطر فرار از موقعیت فعلی باشه و براساس معیارهای شما نباشه نه تنها به شما کمک نمیکنه بلکه آسیب های جدی تری به شما وارد خواهد کرد
حتما قبل از ازدواج سواد رابطه را اموزش ببینید و معیارهای عاقلانه و منطقی برای ازدواج داسته باشید
با آرزوی موفقیت برای شما
الناز جواهریان
روان شناس و مشاوره خانواده
عضو سازمان نظام روان شناسی
شماره عضویت ۷۰۳۵۰
شماره های کلینیک برای رزرو تایم مشاوره
با سلام همراه عزیز۶۰۸۷۵۶
چقدر متاثر شدم و میدانم نبودن پدر سخت است و شما در شرایط دشواری هستید .اول بخودتان مسلط شوید و سعی کنید صبور وارام باشید . کودک در این سن تفکر جادویی دارد ودرک عمیقی از مرگ ندارد ؛ مرگ را مانند سفر میداند که شاید مسافر روزی برگردد ! حدود ۱۰تا ۱۲ سالگی کودک مفهوم مرگ را درک میکند .
مرگ از جمله موضوعاتی است که صحبت کردن در مورد آن به خصوص با کودکان کم سن بسیار دشوار است علی الخصوص وقتی پای تکیه گاه خانه یعنی پدر در میان باشد.
والدین باید بدانند صحبت با کودک درباره مرگ مثل هر موضوع دیگری است که کودکان در مورد آن سوال دارند. والدین نباید از پاسخ دادن طفره بروند و متناسب سن شان به آنها پاسخ دهند. اگر کودکان پاسخ درست در این مورد دریافت نکنند از خیال پردازی استفاده می کنند که می تواند از نظر شخصیتی به کودک آسیب بزند.
اثرات مرگ والدین بر کودکان احتمالاً هرگز بهطور کامل از بین نمیرود. تأثیر مادامالعمر از دست دادن والدین بر زندگی فرزندان به نوع ارتباطی که آنها باهم داشتند و میزان حمایتی که بعد از فقدان والدین دریافت میکنند بستگی دارد.
یكی از اتفاقاتی كه ممكن است برای هر خانواده ای اتفاق بیفتد، از دست دادن پدر خانواده است. مرگ پدر، كودكان را بسته به سن و سالشان با مسائلی روبه رو می كند. مادر خانواده به عنوان تنها بزرگ تر و سرپرست باقیمانده و نزدیك ترین فرد به كودكان، باید مسئله مرگ و نبود پدر را به گونه ای برای كودكان توضیح دهد كه كمترین آسیب را ببینند. علاوه بر توضیح، شرایط را باید طوری مدیریت كرد كه كودكان از فقدان پدر در عذاب دوچندان نباشند و دچار اختلالات روانی دیگر نشوند. در ادامه به برخی از این راهكارها و مهارت ها خواهیم پرداخت.
💢حقیقت را رویایی جلوه ندهید
به كودك دروغ نگویید؛ «پدرت به مسافرت رفته» یا جملاتی از این دست كه حقیقت را كتمان می كنند، باعث می شود كه كودك همیشه چشم انتظار باقی بماند. علاوه بر این شما مجبور می شوید همیشه در حال دروغ گفتن باشید و نقش بازی كنید كه این فرزندتان را نسبت به شما بی اعتماد می كند."
"💢مسولیت بیشتر از ظرفیتش ندهید. گاهی مادران پس از مرگ یا جدایی همسرشان، به پسر خود می گویند: «تو مرد خانه هستی». یا پدران به دختر خود می گویند «حالا که مامان نیست، تو باید مثل یک خانم رفتار کنی». اجازه دهید کودک، همان کودک باشد و رفتارهای کودکانه اش را ابراز کند.
💢نشانه ها و یادگاری ها را پنهان نکنید
گاهی اوقات افراد فکر می کنند اگر یادگاری های فرد از دست رفته را پنهان کنند کودک او را فراموش می کند؛ در حالی که کودکان با این روش نه تنها کسی را فراموش نمی کنند بلکه احساس می کنند دیگران در حق او بی مهری کرده اند. بهتر است یک آلبوم عکس از او تهیه کنید یا حتی از میان یادگاری هایش چیزی را به کودک بدهید تا نگه دارد و از این طریق، کسی را که دوست داشته اما از او جدا شده است را به خاطر بیاورد.
💢مراقب کلمات خود باشید
به خاطر داشته باشید، زخم کلمات روی روان کودکان به این آسانی ها التیام نمی یابد. اگر مجبورید کودکتان را به تنهایی بزرگ کنید، او مسئول این شرایط نیست. پس هنگامی که اشتباهی مرتکب می شود یا شیطنت می کند، به او احساس گناه ندهید کودک به اقتضای سن خود رفتار می کند؛ پس هیچ گاه به او نگویید «به خاطر تو از خودم گذشته ام ولی تو این طور مرا اذیت می کنی» یا «جوانی ام را به پای تو هدر دادم که خوب درست را نمی خوانی». مراقب باشید هنگام عصبانیت، چیزی نگویید که او حس اضافی بودن پیدا کند
💢اگر بیش از ۶ماه از مرگ پدر گذشته و کودک همچنان در سوگ مانده حتما از مشاور کودک ونوجوان کمک بگیرید .( البته با توجه به خلق وشخصیت هر فرد سوگ در افراد متفاوت است)
سارا ثانی کارشناس ارشد روانشناسی
https://pezeshkanekhoob.com/doctor/sara-sani
🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂☞۶۰۸۷۳۵
🍃🌺🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂 🍃
🌺
🍂
مشاور شما : سرکار خانم خدایار
🆔@Tayebeh_Khodayar
شرح مشکل :
سلام وقتتون بخیر
دخترم ۴ سال و نیمشه
رابطه اش با خواهرم خوب بود الان خواهرگ بچه داره شده نزدیکه دو ماهه اول اصلا حسودی نمیکرد ولی الان کم کم داره حسودی میکنه با اینکه خواهرم سعی میکنه رابطشو باهاش حفظ کنه ولی میبینه بقیه هی سراغ نوزاد رو میگیرن یا بغلش میکنن
میشه راهنمایی کنید
خودمم قصد دارم بچه بیارم چجوری باید برای پذیرفتن این مسئله آماده اش کنم؟؟
جواب سوال شما :
سلام وقت شما هم بخیر،
حسادت کودکان در این شرایط کاملاً طبیعی است، زیرا توجه دیگران به نوزاد جدید ممکن است باعث شود کودک احساس کند دیگر کمتر مورد توجه قرار میگیرد. برای کمک به دخترتان در این شرایط و آماده کردن او برای ورود یک خواهر یا برادر جدید، این راهکارها را پیشنهاد میکنم:
1. توجه کافی به دخترتان
به دخترتان نشان دهید که همچنان برای شما مهم است و توجهتان به او کم نشده است. با او وقت بگذرانید و کارهایی انجام دهید که او دوست دارد.
وقتی به نوزاد خواهر توجه میکنید، حتماً به حضور دخترتان هم اهمیت بدهید و او را در فعالیتها سهیم کنید.
2. او را درگیر نوزاد کنید
به او بگویید که به کمکش نیاز دارید. مثلاً از او بخواهید در آوردن وسایل نوزاد کمک کند یا درباره بازیهایی که نوزاد میتواند انجام دهد نظر بدهد.
اگر کاری مربوط به نوزاد انجام میدهید، از او تعریف کنید و بگویید چقدر بزرگ و مسئولیتپذیر شده است.
3. حسادت را به شکل مثبت مدیریت کنید
اگر حسادت خود را نشان میدهد، به جای سرزنش، به او گوش دهید و احساساتش را بپذیرید. مثلاً بگویید:
"میدونم گاهی حس میکنی که همه به نوزاد توجه میکنن، ولی بدون که تو برای من خیلی مهمی و همیشه دوستت دارم."
4. قصه و بازی
از قصهها و داستانهایی که به ورود نوزاد و نقش خواهر بزرگتر اشاره دارند استفاده کنید. این کار به او کمک میکند بهتر با موضوع کنار بیاید.
در بازیها، او را در نقش "خواهر بزرگتر" قرار دهید تا خودش را در این جایگاه ببیند.
5. آمادهسازی برای ورود خواهر یا برادر جدید
از الان به او بگویید که شما هم قصد دارید بچهدار شوید. به او توضیح دهید که این یک اتفاق خوب است و به کمک او نیاز دارید.
به او بگویید که چقدر نوزاد به یک خواهر بزرگتر نیاز دارد و او چقدر برای نوزاد الگو خواهد بود.
درباره تغییراتی که ممکن است در خانه ایجاد شود صحبت کنید، اما تأکید کنید که عشق و توجه شما به او کم نخواهد شد.
6. زمان اختصاصی برای او
پس از به دنیا آمدن نوزاد، زمانی را فقط به دخترتان اختصاص دهید. مثلاً هر روز یک ساعت فقط با او وقت بگذرانید و کارهایی انجام دهید که او دوست دارد.
7. تعریف از تواناییهایش
به او نشان دهید که چقدر بزرگ و تواناست. برای مثال، به او بگویید که نوزاد نمیتواند مثل او بدود، حرف بزند یا بازی کند، و این موارد باعث میشود او احساس ویژهای داشته باشد.
8. ارتباط خواهر با دخترتان
خواهر شما هم میتواند نقش مهمی داشته باشد. او باید به صورت مستقیم به دخترتان توجه کند و با تعریف از او به او احساس اهمیت بدهد.
با صبر، محبت و مدیریت صحیح، حسادت دخترتان کمکم کاهش مییابد و او به شرایط جدید عادت خواهد کرد. موفق باشید!
لطفا مخاطبین خودتون رو به گروه دعوت کنید ، سپاس از مهرورزی شما
🌺
🍂
🍃
🌺🍂
🍂🍃🌺
🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂☞۶۰۸۷۷۹
🍃🌺🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂 🍃
🌺
🍂
مشاور شما : سرکار خانم خدایار
🆔@Tayebeh_Khodayar
شرح مشکل :
سلام خسته نباشید ممنون از گروه خوبتون
پسرم 6سالش دوستش از جن و اینا حرف زده روش تاثیر گذاشته شبا موقع خواب استرس داره قبلاً پارکینگ میفرستادم چیزی بیاره میرفت الان میترسه چکار کنم بهش گفته اینا وجود دارن با ما ارتباط برقرار میکنن این حرف یعنی چی 😭چطوری از ذهن بچه پاک کنم؟🥹
جواب سوال شما :سلام و وقت بخیر،
ترس و اضطراب پسر شما در این سن طبیعی است، به خصوص زمانی که موضوعی مثل "جن" که برای کودکان پیچیده و ترسناک است به او منتقل شود. برای کمک به او، این راهکارها را امتحان کنید:
1. آرامش و اطمینانبخشی
با آرامش و بدون تمسخر، به او توضیح دهید که آنچه شنیده واقعیت ندارد و چیزی برای ترسیدن وجود ندارد. به زبان ساده به او بگویید که اینها فقط داستانهایی است که افراد گاهی برای هیجان تعریف میکنند.
2. دور کردن تمرکز از موضوع
سعی کنید توجه او را به موضوعات مثبت یا سرگرمکننده دیگر جلب کنید. از داستانها یا کارتونهایی که به او حس امنیت و شادی میدهند استفاده کنید.
3. ایجاد احساس امنیت
شبها هنگام خواب، در کنارش باشید و به او اطمینان دهید که شما در کنارش هستید و چیزی نمیتواند او را اذیت کند. استفاده از چراغ خواب نیز میتواند کمککننده باشد.
4. گفتگوی باز و صادقانه
از او بپرسید که چه چیزی بیشتر او را نگران کرده است. با گوش دادن به احساساتش، به او نشان میدهید که نگرانیهایش برای شما مهم است و به آنها توجه دارید.
5. پرهیز از صحبتهای اضافی درباره جن
سعی کنید از گفتوگو درباره این موضوع در حضور او خودداری کنید. هر چه کمتر به این مسئله پرداخته شود، زودتر از ذهن او پاک خواهد شد.
6. آموزش منطقی
به صورت غیرمستقیم به او آموزش دهید که برای هر چیزی در دنیا توضیح منطقی وجود دارد و موارد غیرواقعی یا داستانی نباید او را بترساند.
7. تشویق به شجاعت
او را به انجام کارهایی که قبلاً میترسید (مانند رفتن به پارکینگ) تشویق کنید. این کار باید به آرامی و تدریجی انجام شود. هر بار که موفق شد، او را تشویق کنید.
8. کمک از متخصص روانشناس کودک
اگر ترسهای او به طور مداوم ادامه یافت و بر زندگی روزمرهاش تأثیر گذاشت، بهتراست مشاوره ی حضوری داشته باشید
صبر و حمایت شما نقش مهمی در کمک به پسرتان برای غلبه بر این ترسها دارد. مطمئن باشید که با گذشت زمان و اجرای این راهکارها، او دوباره احساس امنیت خواهد کرد.
لطفا مخاطبین خودتون رو به گروه دعوت کنید ، سپاس از مهرورزی شما
🌺
🍂
🍃
🌺🍂
🍂🍃🌺
🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂☞۶۰۸۸۷۶
🍃🌺🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂 🍃
🌺
🍂
مشاور شما : سرکار خانم رمضانی
🆔@Mah_ramezani26
شرح مشکل :
سلام دخترم بیست ساله و تک فرزند.در واقع من چند وقتی متوجه شدم که ممکنه در آینده به پارتنرم نرسم و خب ساعت ها راجبش با دوستم صحبت کردم و در نهایت تصمیم گرفتم بهش بگم که تموم کنیم و هر کدوم بریم سر زندگی جدای خودمون و اینطوری بهتره . اما اون قبول نکرد و گفت من دوستت دارم و اینجور حرفا و خب از اونجایی که منم دوستش داشتم دوباره برگشتم سر خونه اول و گفتم نمیرم اما اون حالش بد شد د گفت دیگه باور نمیکنم دوستم داری و اگر دوستم داشتی چرا میخاستی بری و من به هر بد بختی شده تقریبا بهش ثابت کردم که نه من دوستت دارم و باز رابطمون باهم بهتر شده...اما از چیزی که هنوز ازش میترسم آیندس ما چن تا مشکل داریم
اول اینکه بعضی حرفایی که میزنه من حس میکنم دروغه (راجب موضوعات جدی منظورمه نه فقط اتفاقات روز مره) دوم اینکه خانواده من به خاطر بعضی از موضوع ها ممکنه مخالفت کنن با رابطه ما و من هم نمیخام به خاطر این موضوع حرف والدینمو گوش ندم چون دیدم کسایی رو که مخالفت کردن با والدینشون و تهش ضرر کردن
و سوم اینکه با بعضی از اخلاقاش کنار نمیام
و لطفا به شوخی نگیرین ما سخت همدیگه رو به دست آوردیم و الان نزدیک یک سال و خورده ای هست که باهمیم اما من فقط میخام بدونم با وجود این مشکلات آیا بهتره برم الان بهش بگم که بهتره تموم کنیم یا بمونم باهاش و بجنگم که ممکنه باهم خوش بخت بشیم؟و مشکل وابستگی و دوست داشتن و عاشق بودن رو در نظر نگیرید به هر حال باهاش کنار میام فقط میخام دوتامون کمترین آسیب رو ببینیم
جواب سوال شما :
لطفا مخاطبین خودتون رو به گروه دعوت کنید ، سپاس از مهرورزی شما
🌺
🍂
🍃
🌺🍂
🍂🍃🌺
🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂☞۶۰۸۸۴۰
🍃🌺🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂 🍃
🌺
🍂
مشاور شما : سرکار خانم رمضانی
🆔@Mah_ramezani26
شرح مشکل :
سلام و عرض ادب یه مشکلی داشتم لطفا راهنمایی کنید، من حدود دو سال هستش با خانومی در ارتباط هستم اوایل در باب آشنایی بود و بعد هم قصدمون جدی شد برای ازدواج ولی به دلیل شرایط حال حاظر هر دوتایمان قرار شد درکنار هم صبر کار کنیم، پس انداز کنیم، کار کنیم و وقتی باهم به یک سروسامان نسبی رسیدیم اقدام کنیم و ازدواج کنیم ولی در حال حاظر ایشون در خانواده ای زندگی میکنن که عقاید افراطی و ریا کارانه دارند ایشون از بچگی تا در سن های نوجوانی از جانب خانواده پدری یا مادری مورد آزار و اذیت جنسی و حتی تجاوز واقع شدند و خانواده هم به دلیل افکار پوسیده و افراطی به ایشون نه اجازه کار میدهند و نه تحصیل، به تازگی برای ایشون خواستگار اومده و یکی از بستگان نزدیکشون هست و قراره اجباری به این ازدواج تن بده که بتونی از خانواده جدا بشه ولی باز هم با هم در رابطه باشیم و بعد از یه مدت طلاق بگیرن و ما بریم سر خونه و زندگیمون ولی از یه طرف ترس نپذیرفتن طلاق از طرف همسر یا خانواده دختر وجود داره از یه طرف هم دوتامون الا گیر افتادیم و نمیدونیم چیکار کنیم، من کلن با ازدواجش مخالف هستم ولی ایشوم برای فرار از خونه پا فشاری میکنند، خواهش میکنم راهنمایی کنید چه راه حلی برای ما وجود داره که بتونیم این موضوع رو حل کنیم.
سن من ۱۹ و سن خانوم ۲۰ سال هستش
جواب سوال شما :
لطفا مخاطبین خودتون رو به گروه دعوت کنید ، سپاس از مهرورزی شما
🌺
🍂
🍃
🌺🍂
🍂🍃🌺
🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂☞۶۰۸۸۶۷
🍃🌺🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂 🍃
🌺
🍂
مشاور شما : سرکار خانم رمضانی
🆔@Mah_ramezani26
شرح مشکل :
سلام من پسر هستم ۱۹سالمه من ۳سال پیش با یک دختر دوست شدم ولی چند ماه بعدش فهمیدم که بهم خیانت کرده چند ماه بعدش با یه دختر دیگه اشنا میشم و قصدمون ازدواجه و ۲/۵ساله که باهم هستیم ولی متاسفانه من خیلی حساسم و گیر میدم و نمیتونم دیگه به کسی اعتماد کنم و یکبار فهمیدم که با هم کلاسیش که پسره چت کرده و وقتی چتش رو دیدم خیلی مودبانه حرف زده بود و حرمتش رو حفظ کرده بود و گفتش بهم چون حساسم هیچی بهم نگفته بود میخواستم بدونم چجوری باید اعتماد کنم اخه الان اکثر رابطه ها خرابه و منم یه تجربه بد داشتم من درمورد این دختره به خانوادم گفتم ولی ایشون منو معرفی نمیکنه و میگه باید قضیه ازدواجت جدی بشه
جواب سوال شما :
لطفا مخاطبین خودتون رو به گروه دعوت کنید ، سپاس از مهرورزی شما
🌺
🍂
🍃
🌺🍂
🍂🍃🌺
🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂☞۶۰۸۸۷۹
🍃🌺🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂 🍃
🌺
🍂
مشاور شما : سرکار خانم حیدری
🆔@roya_hdi
شرح مشکل :
اول راجع به خودم بگم ۲۱ سالمه پدرم وضع مالیش خوبه یعنی میشه گفت پولداره و تو شهری که زندگی میکنیم آدم سرشناسیه راجع به طرف مقابلم بخوام بگم اینکه اونم ۲۱ سالشه همسنیم و پسرداییمه شغل که مشخصا نداره آینده شغلی هم باتوجه به رشتهای که میخونه نه!
من این حرفا رو جایی نگفتم چون دوست نداشتم کسی بدونه اما من این پسرو وقتی نوجوون بودم دوستش داشتم و حس میکردم اونم بهم علاقه داره بعضی وقتا یه حرفایی میزد یا یه کارایی میکرد که خب من برداشتم این بود که از علاقشه تا اینکه یکم بزرگتر شدم حدود ۱۸ سال و اینا کم کم به این نتیجه رسیدم که منو نمیخواد و یکی دیگه رو دوست داره. تصمیم گرفتم اون احساسی که بهش داشتم رو بذارم کنار . یعنی حسی که هیچوقت حتی فرصت نکرده بودم بروزش بدم . گذشت و گذشت تا اینکه سر یه ماجرایی و یه سری کاری که داشتیم شمارمو ازم گرفت ، البته نه اینکه از قبل نداشته ها ولی مثل اینکه میخواست خودش ازم بگیره، به هرحال به این بهانه صحبتامون شروع شد و چون از بچگی همبازی و بودیم و خیلی نزدیک چتامون خیلی صمیمی شد و اونم کم کم شروع کرد به ابراز احساسات از این گفت که عاشق یه دختریه و چقدر طرف واسش مهمه من اما به روم نمیاوردم چون میترسیدم. من آدمیم که از ازدواج میترسم به خصوص که خواهرش زن داداشمه و من فک میکردم اگه قبولش کنم زندگی داداشم تاثیر میذاره رو زندگی من یا شاید عروسمون واسم بدجنس بازی دربیاره و هزار و یک فکر دیگه . به هرحال من از اینا میترسیدم از یه طرف هم نمیخواستم از دستش بدم منم دوستش دارم ( اولین باریه که دارم به این جمله اعتراف میکنم ) خلاصه هرچی ابراز علاقه میکرد به روم نمیاوردم یه جوری که انگار اصلا نمیفهمم چی میگه تا اینکه رسما بهم گفت که من دوستت دارم و حتی خانوادمو واسه خواستگاری چند بار فرستادم از تو هم انتظاری ندارم حتی نمیخوام ازدواج کنم الان فقط میخوام نامزد باشیم حتی اگه نخوای فعلا نامزدم باشی همین که بگی دوستم داری یا اینکه بگی صبر کن واسم کافیه حتی شده ۱۰ سال صبر میکنم . منم متاسفانه ردش کردم به علت همون دلایل بالاچون حس میکردم تصمیمم عقلانیه اما الان
واقعا نمیدونم .راجع به احساسش نسبت به خودم ذرهای شک ندارم خودمم میدونم چقدر پسر مهربونیه اما حس میکنم آدم متعصبی باشه دوست ندارم کسی محدودم کنه حالا ازتون میخوام بهم بگین چیکار کنم؟ چیکار کنم که بهش فکر نکنم؟ من تمام این سالها احساسمو نسبت بهش مخفی کردم ولی واقعا دیگه دارم روانی میشم دوست دارم حتی شده یه بار بدون مخفی کردن احساسم باهاش روبه رو شم
جواب سوال شما :سلام دوست عزیز امیدوارم حالت خوب باشه
بهتر هست که شما درباره ترسهایی که از ازدواج داری با یک روانشناس صحبت کنی و ببینی که چقدر اینها منطقی هستند یا غیر منطقی مثلا ترس هایی که داری درباره اینکه زندگی برادرتون رو زندگی شما تاثیر بذاره یا اینکه عروستون بدجنس بشه،غیر منطقی هستند و مسائل و چالشهای ارتباط با خانواده همسر در همه ی ازدواج ها وجود دارد نه صرفا در این موردی که برای شما هست و شما باید یاد بگیرید چگونه از حدومرزهاتون مراقبت کنید و اجازه دخالت به دیگران ندید
و نگرانی دیگه درباره بیکاری و رشته تحصیلی پسر دایی شما،که نگفتید در چه رشته ای تحصیل میکنه اما باید ببینید چقدر جَنَم داره و میتونه گلیم خودشو از آب بکشه بیرون یا نه و میشه برای زندگی روش حساب کرد یا نه
غیر از این به نظر مورد دیگه ای نیست و از آنجایی که هر دوی شما به هم علاقه دارید میتونید رابطه رو شروع کنید و بیشتر در رابطه همو بشناسید و در کنارش حتما به مشاوره پیش از ازدواج مراجعه کنید و درباره نگرانی هاتون صحبت کنید و مهارت هایی که لازم هست را آموزش ببینید.
با آرزوی موفقیت❤️🌹🙏🏻
رویا حیدری
کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
کانال تلگرام👇🏻
@ravanshenasivaerfan
لطفا مخاطبین خودتون رو به گروه دعوت کنید ، سپاس از مهرورزی شما
🌺
🍂
🍃
🌺🍂
🍂🍃🌺
🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂☞۶۰۸۸۴۸
🍃🌺🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂 🍃
🌺
🍂
مشاور شما : سرکار خانم حیدری
🆔@roya_hdi
شرح مشکل :
سلام اقا۳۵ساله مجرد شغل ازاد
با ی خانمی قبلا همکار بودم و با هم رابطه ی تلفنی و گاهی هم میبینمش
هرروز باهم در ارتباط هستیم
مشکلی هست اینه ایشون ادم منفی باف ومنفی نگر وبیشتر موقع تو صحبتاش میگه مثلا سرم درد میکنه مریض شدم خسته شدم و...در کل ادمی ک بیشتر میناله و کم انرژیه
دوست داریم ک رابطه مون ادامه داشته باشه ولی این اخلاقش اذیتم میکنه ونمیخوام رفتاری انجام دهم ک ناراحت بشن
رفتار سالم چی هست
جواب سوال شما :
سلام دوست گرامی امیدوارم حالتون خوب باشه
افرادی که ناله و غرغر میکنن،بیشتر نیاز دارند شنیده شوند و بهشون توجه بشه.
و حرفهاشون رو به این صورت بیان میکنند که احتمالا در خانواده این رفتار رو الگوبرداری کردند.
و بهترین کار این هست که زمانی که ایشون ناله میکنه باهاش همدلی کنید،احساساتی که داره رو بپذیرید و بشنوید و بعد ازش بپرسید که چکاری دوست داره انجام بده تا حالش بهتر بشه؟ یا چطور میشه این مشکل یا ناراحتی که داره را حل کنه؟و بهش بگید که شما در کنارش هستید و بهش کمک میکنید .
و بهش بگید که آه و ناله کردن کمکی به حل موضوع نمیکنه بلکه باعث میشه فرد بیشتر در احساسات منفی و ناراحتی غرق بشه
اما بجاش اگه روی راه حل فکر کنه،یا کارایی کنه که حالشو در اون شرایط بهتر میکنه،احساساتش زودتر بهتر میشه و حال بهتر کمک میکنه که فرد خلاقیت بیشتری پیدا کنه و راه حل های بیشتر و بهتری هم به ذهنش برسه
و زمان بدید تا اینو یاد بگیرن
با آرزوی موفقیت❤️🌹🙏🏻
رویا حیدری
کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
کانال تلگرام👇🏻
@ravanshenasivaerfan
لطفا مخاطبین خودتون رو به گروه دعوت کنید ، سپاس از مهرورزی شما
🌺
🍂
🍃
🌺🍂
🍂🍃🌺
🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂☞۶۰۸۸۵۴
🍃🌺🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂 🍃
🌺
🍂
مشاور شما : سرکار خانم قاسمی
🆔@Mgh491011
شرح مشکل :
باسلام وخسته باشید
من ۳۷ سال سن دارم و مادر دو تا دختر ۱۵ ساله و۱۱ ساله هستم در شرف جدایی هستم والان شش ماهه با بچه ها در منزل پدرم هستیم وخدا رو شکر خانواده همه جوره منو بچه ها رو حمایت میکنن متاسفانه شوهرم اعتیاد شدید به مواد هرویین وشیشه داره خیلی تا حالا کمک کردم که ترک کنه چون واقعا دوستش داشتم اوایل مصرفش کم بودو فقط هرویین میکشید الان سه چهار ساله شیشه هم مصرف میکنه وکلا مغز وفکرش بهم ریخته الان هم مصرفش زیاد شده هم غیر قابل تحمل همش شک میکرد شبها نمیخابید تهمت میزد مدام احساس میکرد که من دارم بهش خیانت میکنم هم خودشو عذاب میداد هم مارو گریه میکرد هر چی قسم میخوردم حرف میزدم باور نمیکرد دو سال پیش قهر کردم دماغمو شکسته بود تا دو سه ماه خونه پدرم اینا بودم پدرم گفت باید جدا شی این درست بشو نیست ولی گفتم شاید خوب شه دوباره بخاطر شوهرم وزندگیم برگشتم تا دو سه ماه خوب بود مصرف میکرد فقط هرویین کم کم دوباره مصرف شیشه شروع شد و پشت اون شکها توهم ها افترا و تهمت بمن خیلی تحمل کردم از طرفی رو اعصاب بچه ها هم تاثیر گذاشته بود گاهی وقتها بهم حمله میکرد کتکم میزد اصلا تحت هیچ شرایطی نمیخواستم زندگیم از دست بره خیلی بهش التماس کردم بره کمپ بستری شه بردمش پیش دکتر اعصاب روان گفت باید مصرف شیشه رو متوقف کنی رو اعصابش اثر گذاشته بود ولی گوش نمیکرد تا همین شیش ماهه پیش بهش گفتم باید بری بخواب کمپ یا بیمارستان تا خوب شی حتی دیگه حاضر بودم مواد بکشه ولی شیشه نه چون خشن میشد فکرای خیلی بد میکرد ولی دیدم روز بزور داره بدتر میشه اوضاع وحتی جونمون اینجوری در خطره حتی روزای اخر میگفت با بچه ها برید من دیگه نمیخوام باهات زندگی کنم احساس کردم نمیتونم زندگیمو ول کنم برم نمیتونم طاقت بیارم نمیخواستم اینجوری شکست بخورم یه لحظه فکرم از کار افتاد وبا خوردن سه بسته قرص تصمیم به خود کشی گرفتم تا سه روز تو کما بودم وقتی بهوش اومدم پدر و مادرم تو بیمارستان بالای سرم بودن از اون موقع منو بچه ها رو اوردن وبا پدرم رفتیم دادخواست طلاق دادم ولی تو این مدت با اینکه ماهی دوبار پیش مشاور رفتم بهم گفته باید جدا شی باز هم منتظر بودم که پشیمون شه تغییر کنه بزار کنار خوب شه، از طرفی هم دختر۱۱ساله ام خیلی باباشو دوست داره ودلش میسوزه همش میگه دوست دارم بابا خوب بشه هر شب با باباش تلفنی حرف میزنن و گریه میکنن باهم ،همون شکها وتهمتهاش ادامه داره و به دخترم میگه مامانت زندگی رو با خیانت خراب کرد و رفت احساس میکنم افسردگی گرفتم و نگران دخترمم هستم
از راهنماییتون ممنون میشم جناب دکتر ثانی
جواب سوال شما :
سلام دوست عزیزم از این همه مشکل متاسف شدم اما شما نیاز به فکر کردن در این رابطه نداری عزیزم آسیب هایی که همسرت به زندگی مشترک ،رابطه ، خودش ، شما و فرزندان زده قابل بخشش نیست ولی این که با متخصص اعصاب و روان صحبت کردی و نظر مثبتی نداشته ، خانواده ات با وجود نشانه ها نظر مثبت روی این رابطه ندارند ! مشاور دید مثبت نداشته و نظر بنده هم اینه که جلو آسیب بیشتر گرفته بشه پس چه جای معطلی؟؟ همسر شما یک بیمار اعتیاد با اختلالات روحی زیاد هستش و باید در بیمارستان روان بستری بشه ، افکار پارانوییدی و شک و سوءظن تماما به علت مصرف شیشه و توهمات و تهمت ها نشان از همین است .؟ شما با وجود جنین مشکلاتی بنظرم با همسرت هم وابستگی داری اصطلاحی که در حیطه ی اعتیاد زیاد به کار میره یعنی با دلسوزی و ترحمی که کردی و داری میکنی هولش دادی تو این آتشی که هم به خودت آسیب میرسونه و هم فرزندانت بهترین راهکار اینه که تصمیمی که گرفتی برای طلاق ادامه بده و دلسرد نشو چون اخرین مهر تاییدت برای نجات از این وضعیت را دادگاه خواهد زد و رای مثبت میده نگرانی برای فرزندان زمانیه که خانواده ی حمایتگری نداشته باشی و فرزندانت سرگردان بشن ! عزیزم از این موقعیت استفاده کن و اولا به خاطر این حجم از تروما هم خودت که افکار خودکشی داری و افسرده ای و هم فرزندانت نیاز به مشاوره و روان درمانی خواهید داشت ، نگران دخترت نباش مطمئنا با گفتگوی منطقی و صحبت های مشاور آرام خواهدشد . دوما به عنوان یک ناجی خودت و فرزندانت رو از این شرایط اسف بار نجات بده
با کمال میل در کنارت هستم
در پناه خدا 🌺🌺🌺
لطفا مخاطبین خودتون رو به گروه دعوت کنید ، سپاس از مهرورزی شما
مهناز قاسمی
ارشد روانشناسی شخصیت
عضو سازمان نظام روانشناسی
دارای پروانه ی نظام روانشناسی
ش ن ۱۶۱۹۷۷۸
مشاور پیش از ازدواج
زوج و خانواده درمانی
درمانگر اعتیاد( مخدر ، محرک)
/channel/AramRavan7
مشاوره حضوری اصفهان
تلفن 09351301940
🌺
🍂
🍃
🌺🍂
🍂🍃🌺
🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂☞۶۰۸۸۴۲
🍃🌺🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂 🍃
🌺
🍂
مشاور شما : سرکار خانم قاسمی
🆔@Mgh491011
شرح مشکل :
سلام ، وقتتون بخير
من و همسرم تو دانشگاه باهم آشنا شديم و ازدواج كرديم ، زندگيمونو از صفر شروع كرديم خيلي سختي كشيديم و من بخاطر شرايط همسرم از اكثر خواسته هام كوتاه اومدم به اميد اينكه همسرم حواسش هست كه من در زمان سختي كنارش هستم تا اينكه هر دو استخدام شديم ، بعد همسرم شروع كرد به كمكهاي مالي بي رويه به خانوادش و اعتراض هاي من هيچ فايده اي نداشت ضامن ميشد خانوادش اقساط رو پرداخت نميكردن خودش پرداخت ميكرد سالها گذشت و من فكر كردم خودش يه روزي متوجه اشتباهش ميشه ولي نشد و من تصميم گرفتم كه حقوقمو به همسرم ندم و براي آينده بچه ها پس انداز كنم . و اينكه يه مركز خصوصي داريم كه پروانه فعاليتش به نام من هست اوايل از همسرم خواستم مبلغي رو از مركز به من بدن ولي ايشون قبول نكردن و گفتن مركز به شما ربطي نداره بعد از اصرار من گفتن يا همه ي مركز مالِ خودم يا هيچي نميخوام كه من قبول نكردم و خواستم كه از مركز هم سهمي رو براي من در نظر بگيرن كه در نهايت ايشون با لجاجت كل مركز رو به من سپردن و خودشون كنار كشيدن از اون روز به بعد همسر من شد يه آدم غريبه و از من خواست كه كاري به كارش نداشته باشم ، وقتي كه معترض ميشدم كه نميشه دو نفر كه باهم زيرِ يك سقف زندگي ميكنن كاري به كار هم نداشته باشن ميگفت تو باعثش شدي تو حقوقتو جدا كردي تو خواستي اينجوري بشه ، يه سال كاري به كارش نداشتم گفتم زمان بگذره درست ميشه ولي نشد . فاصله مون زياد شد . تو خونه هميشه با گوشيش مشغوله ، كوچكترين هزينه اي براي من نميكنه ميگه خودت پول داري ، فقط مواقع رابطه جنسي بهم نزديك ميشه ، اوايل تحمل ميكردم فكر ميكردم درست ميشه ولي تازگيها وقتي براي رابطه جنسي بهم نزديك ميشه حالم بد ميشه ، ازش بدم مياد ، بعده رابطه فقط گريه ميكنم . از خودم بدم مياد
خيلي اذيت ميشم
بهش گفتم ولي ميگه خودت خواستي اينجوري بشه
دوست دارم جدا بشم ولي بخاطر بچه ها نميتونم . لطفا شما راهنمايي بفرماييد كه چيكار كنم .
جواب سوال شما :
سلام دوست عزیزم با شرح حالی که دادید متوجه شدم که متاسفانه داستان تکراری خانواده های تحصیل کرده ی ایرانی !!!ابتدا تحمل مشکلات مالی و سختی زندگی مشترک ، تحمل دوری ها و نگرانی های تحصیل و زمانی که همهچیز روبراه میشه و رندگی روی غلطک میفته و باید از وضعیت عالی لذت برد دچار مشکلات اینچنینی میشوند !!!!، شما هم جزو همان دسته و گروهید الان زمان لذت بردن از موفقیت ها و پیشرفت هاتونه ! اما اینکه حسابتونو از هم جدا کردید یعنی کار ارزشمندی که منتظرش بودید رو نادیده گرفتید . خب مسئله اینه که اعتراض های شما برای ریخت و پاش های همسرتون برای خانوادش به جا بوده و بحثی نیست هر شخصی که ازدواج می کنه اولویتش باید همسر و فرزندانش باشه و کمکی که رضایت قلبی توش نیاشه ارزش مالی و معنوی نداره ، اما بهتر بوده که قبل از اینکه حسابتونو از هم جدا کنین نمام جوانب کار را در نظر می گرفتید زندگی که میتونه پر از شور و شوق باشه هر دو مرزبندی منفی کردید !!!اما بنظرم ترسی پشت این قضیه باشه یعنی همسر نگران آینده خودش شده و حتی احساس می کنه که غرورش خدشه دار شده و احساس تنهایی کرده و این برای مردان خیلی مهمه ! شما هم حقوقتونو پس انداز کردین و هم مرکز رو گرفتین و این باعث نکرانی هایی برای همسر شده این فرضیه و فرضیات دیگه را کنار هم بچین و به یک نتیجه ی خوب برس .. بانوی گرامی رابطه ی شما اصلا خراب نشده و از نظر مالی دچار شک شدید وکرنه از نظر عاطفی وجنسی کشش خوبی به هم دارید ، تا این جا فکر می کنم شما باید رابطه را تقویت کنین همسر شما به شما نیاز داره اما این که طنازی نمی کنی و در حالت گارد گرفتنی و حالت دفاعی وارد رابطه میشی و تنفر داری خطرناکه باید آموزش های لازم جهت رابطه ی مثبت و لذت بخش را یاد بگیرین و مهارت های لازم رو داشته باشین ببین عزیزم همسرت دوستت داره
چون از شما محافظت میکته ،
برای شما در مواقع لزوم هر کاری می کنه !!
شما را در تصمیمات اصلی زندگی شریک می دونه
در مورد برنامه های آینده صحبت می کنه
به شما نزدیک میشه چه فیزیکی و چه جنسی
وجون کلامی نیست نگرانی!!
به خیلی جیزها توجه میکنه
به خاطر شما از خیلی اهداف خودش دست می کشه
از اهداف و رویاهای شما حمایت می کنه
وقتی دورید دلش برای شما تنگ میشه
اگر نشانه هایی که گفتم را نمیبینی یا کم رنگ شده شما قبل از هر اقدامی به چندین جلسه ی مشاوره نیاز دارید
در اولین فرصت از مشاوری با تحربه کمک بگیرید با کمال میل در کنارتون هستم
در پناه خدا 🌺🌺🌺
لطفا مخاطبین خودتون رو به گروه دعوت کنید ، سپاس از مهرورزی شما
مهناز قاسمی
ارشد روانشناسی شخصیت
عضو سازمان نظام روانشناسی
🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂☞۶۰۸۸۶۲
🍃🌺🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂 🍃
🌺
🍂
مشاور شما : سرکار خانم شیروانی
🆔@paria_51
شرح مشکل :
سلام روزبخیر دکتر عزیز،من ازروزی که شوهرم منوحرف زدند منو بی پدر گفتن باشوهرم سرسنگینم وقتی میادخونه سلام نمیکنم وشوهرم ببخشيد رابطه میخواست جوابگونبودم وگفتم من بی پدرم وروز بعدبه شوهرم پیام دادم که من نمیخوام اذیتت کنم ولی توپرویی دلم خیلی پره گفتی بی پدر حرف دیگه نمونده بزنی وتاجوابت روبه خودت تحویل ندم دلم خالی نمیشه گفتم این دفعه سخت بگیرم فرداروزبازبددهنی نکنه... ولی شوهرم اینگار نه انگارنه ازدلم درمیاره نه میذاره حرفش روبه خودش تحویل بدم که سبک بشم همش نگرانم تواین مدت که باهاش قهرم نکنه سرش جای دیگه گرمه آخه پارسال مشکوک به خیانت شدم که بعدیکسالش خیلی جدی گفت موردمشکوک ازدوستش بوده ومنم قسم خاک مادرش رودادم جدی میگفت ازدوستش بوده و گفتم راست ودورغش روگفتم به خداواگذارمیکنم ولی خیلی برام جای سواله شوهرم حتی رابطه ازم خواست جوابگوش نبودم وازدلم درنمیاره چون گفته بودم منو بدترین فحش روبده ولی به خانواده ام روحق نداری توهین کنی ولی هیچ حسی وهیچ احساسی نداره همشمش ذهنم درگیره که یامنونمیخوادچون پارسال سریه ناراحتیم داشتم بهم میگفت توتمومی نمیخوامت ذهنم بهم ریخته شده همش اضطراب دارم میگم ریگی به کفش هست شوهری که رابطه ازم خواست چراازدلم درنمیاره ممنونم راهنمایی کنید
جواب سوال شما :
لطفا مخاطبین خودتون رو به گروه دعوت کنید ، سپاس از مهرورزی شما
🌺
🍂
🍃
🌺🍂
🍂🍃🌺
🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃
🌺
🍂
🍃
🌺🍂
🍂🍃🌺
🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃
جهت تنظیم وقت و شرایط مشاوره تلفنی با شماره های زیر تماس حاصل بفرمایید👇🌺
📲 0902 0902 461
📲 0933 323 46 75
جهت تنظیم وقت از طریق تلگرام، با آیدی زیر تماس حاصل بفرمایید👇🌺
🆔 @paria_51💐
🆔 @afsordegidarmani💐⬅️⬅️کانالم
مشاوره حضوری؛
آدرس کلینیک:
مازندران، قائمشهر، خیابان جویبار _ ساختمان پاسارگاد_ طبقه سوم _ کلینیک نوید سلامت با مجوز رسمی از سازمان نظام روانشناسی ایران
0933 323 4675
🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂☞۶۰۸۸۵۱
🍃🌺🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂 🍃
🌺
🍂
مشاور شما : سرکار خانم خدایار
🆔@Tayebeh_Khodayar
شرح مشکل :
سلام
پسرم ۱۷ ساله هستش
توی خونه خودشون پدرش خیلی باهام بد رفتارمیکنن
طور که پدرش حتی کتک هم میزنش
مثلا پسرم تا صب بیداره وبا دوستاش چت وبازی مجازی میکنه
پدرش مخالف هستش تا صب بیدارباشه
یا بادوستاش شب بیرون میره تا ۱۱ اینجوریا میاد خونه
البته میدونیم دوستانش کی هستن.خیلی دورگوشی هستش
تا دیروز تواتا قش بود من ب اشتباه صدای دختری رو ازتو گوشیش شنیدم
هیچ عکس العملی نشون ندادم
ولی دارم ازنگرانی میمیرم😔
پسردیگه هم دارم ۱۰ ساله
پدرشون شهرستان هستن
تو یک ماه ۷ روزش خونه هستن
ممنون میشم راهنمایی کنید
جواب سوال شما :
لطفا مخاطبین خودتون رو به گروه دعوت کنید ، سپاس از مهرورزی شما
🌺
🍂
🍃
🌺🍂
🍂🍃🌺
🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂☞۶۰۸۸۶۱
🍃🌺🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂 🍃
🌺
🍂
مشاور شما : سرکار خانم خدایار
🆔@Tayebeh_Khodayar
شرح مشکل :
ی سوال داشتم
بنده به شخصه دخترمو (۸ ساله) آرایش نمیکنم
همسرم هم از این کار برای ایشون بدش میاد
اما خودش دوست داره آرایش کنه
بنده خودم در حد یک کرم و ریمل و رژ ملایم برای بیرون استفاده میکنم
اما دخترم دوست داره رژ بزنه و آرایش کنه
بخاطر اینه که از من الگو گرفته؟ یا خودش احساس میکنه با آرایش زیباتره...؟؟
چون دخترای دیگه رو دیدم که مادراشون آرایش غلیظ میکنند اما دختراشون که بزرگ هم هستند اصلا کرم هم نمیزنند بصورتشون ...!
البته بنده ضدآفتاب کرم پودری میزنم
چون لبام خیلی بی رنگ و رو میشه ناچارم ی رژ ملایم بزنم و ریمل...
دوست دارم آراسته بیرون برم
به خاطر اینه که من آرایش میکنم یا خودش دوست داره ؟!
اینکه آلان طبیعیه تمایل و گرایش داره سمت آرایش کردن ...؟!
داخل متن نوشتم
به خاطر اینه که من آرایش میکنم یا خودش دوست داره ؟!
اینکه آلان طبیعیه تمایل و گرایش داره سمت آرایش کردن ...؟!
جواب سوال شما :
لطفا مخاطبین خودتون رو به گروه دعوت کنید ، سپاس از مهرورزی شما
🌺
🍂
🍃
🌺🍂
🍂🍃🌺
🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂☞۶۰۸۸۷۴
🍃🌺🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂 🍃
🌺
🍂
مشاور شما : سرکار خانم خدایار
🆔@Tayebeh_Khodayar
شرح مشکل :
سلام و وقت بخیر آقای دکتر
من یه دختر دوساله دارم مسئله ی توالت رفتن داره قبل دوسالگی خیلی قشنگ میبردمش توالت کارشو انجام میداد تموم میشد ولی الان دوباره زیرخودش کارخرابی میکنه اصلا حرف نمیزنه که حتی ببرمش بیرون همین جایی که نشسته کارشو میکنه پا میشه میره دستشویی
نمیدونم چیکارش کنم
جواب سوال شما :
لطفا مخاطبین خودتون رو به گروه دعوت کنید ، سپاس از مهرورزی شما
🌺
🍂
🍃
🌺🍂
🍂🍃🌺
🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂☞۶۰۸۷۶۷
🍃🌺🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂 🍃
🌺
🍂
مشاور شما : سرکار خانم محبوبه طوسی
🆔@mahboobetoosi
شرح مشکل :
سلام روزتون بخیر من خانم 41 سال ودوفرزنددختردارم شوهرم چندروزقبل تواتاق دربسته میداشت باگوشی حرف میزدمنم سردردداشتم ومشغول کارم بودم دیدم شوهرم ازاتاق هنوزنمیادبیرون اومدم ازاتاق قرص بردارم بعدشوهرم ازاتاق اومدگفت فضولی توفالگوش وامیستی ومیخوای بدونی باکی حرف میزنم که اومدی قرص برداری منم گفتم سرم دردمیکردگفت چی ازاون وقت سرت درد نمیکرد گفتم سرم مشغول بکار کردم دیدم آروم نمیشه وگفتم حال بگم کیه مگه چی شد زنتم ناراحت شد گفت دیگه نشنوم بگی زنتم بهت گفتم بامن کاری نداشته ونپرسی کی بودنمیام خونه هم نپرس ومنوبی پدرخوندناراحت شدم چرابددهنی میکنه دفعه قبلٱبه حرفم گفت خاب بی کس وکاری خیلی وپارسال چندبار حرومزاده گفته که سریه مشکلی دادخواست طلاق داده بود به پدروبرادرم حرفش روگفتم که ازم دلخورشدگفت مابین خودمون بود ازت عذرخواهی کردم ولی تاناراحت میشه بددهنی میکنه منم دیگه ازجوش تنگ نفس شدم بادخترم رفتم دکترزیراکسیژن وسرم ودیروزهم بادخترم که 18 سالشه سریه موضوعی بحث میکردیم ودخترم گفت هاتوهم گفتی گوشیت کی بودمن گفتم باباهست توپروشدی منم ناراحت شدم چرامثل باباش حساس شده من ازش سوال میکنم پدرش حریف نمیشم دخترم دیگه مادرشم دعوام شدازروعصبانیت ببخشید تف روش انداختم وگفتم بروازخونه بیرون توبابات منوداغون میکنیدمنو، شوهرم اومدبراش تعریف کردم شوهرم ناراحت شدگفت یه باردیگه دخترم روازخونه بگی برو بیرون نصفت میکنم پدرومادر به بچه اش نمیگه اون بابای توبچه راه نمیده گفتم وقتی درخواست طلاق دادی گفت دخترم راه میدم میگفت خودم بارهاشنیدم گفت ازکوچه جمعش کن حرفای گذشته پدرم توگوشش هستش شوهرم دخترم روفرستادخونه مامانم وشوهرم گفت عمدأفرستادمش فکرنکنه قهری که باز میادمن این حرف توروکجای دلم بذارم کی تف میکنه کی میگه بروبیرون به من میگه میخوام برم بامامانی زندگی کنم وگفتم مامانت ناراحت بوده دخترم آقای دکترچون این کاررو کردم به شوهرم گفت مامان من میداشتم درس میخوندم اومدپای درگوش میدادمنم دیدم دیرکرد واستادم ببینم باکیه ولی زوداومدم کنارگفتم اومدمیپرسم کی بود سوال میکنم گرچه دوست نداره برچسب فضولی رومیزنه وازحرف دخترم ناراحت شدم گریه میکردم گفتم یه دختراز مامانش ناراحت بشه نبایدبیادبه باباش بگه شوهرم به دخترم گفت خودم میدونم نگه مامانت رونمیدونم گفتم کارش درست نیست پدرش گفت کاره دخترم اشتباه بودودخترم رفت خونه مامانم وجریان روبرای مامانم تعریف کردم ومامانم گفت ازوقته اومده به زوریه چای خورده ورفته زیرپتومیدونم داره باخودش گریه میکنه منم پشیمون شدم وتاجوش میزنم حال خودم بدمیشه مشکلات تنگ نفس رومیگیرم وگفتم که امروزاومدازدلش دربیارم ومامانم گفت این رفتار توبه هردلیلی نبایداین کار میکردی باهاش تاابدیادش نمیره وتوذهنش می مونه ببخشيد تف کردنت رووگفتی بروبیرون گفتم منظورم باپدرش برن دیگه جداباشم ازشون، منم آقای دکترخیلی عذاب وجدان میکشم همش گریه میکنم من یه عمربادخترم چطوری باقظیه که پیش اومدکناربیام وباهمه ناراحتی ازپدرش دارم میگه نپرس ازم وشوهرم حرفش اینه مگه من باتوکاری دارم غذات حاضربودنبودخونه مرتب بودنبودچیزی نمیگم ومیگه یه دلیل من تورونگهداشتم به خاطردخترامون وخودم گفتم شایدالان توشرایط سختم (دغذغه فکرومالی وکاری آقای دکترخیلی داره) شایدبه مرورزندگی بهتربشه منم ناراحتم زن وشوهر هستیم نبایدبپرسم کجایی چه کاری داشتی گفتم من خیلی وقته کارندارم حالااز10 باریکبارش روبپرسم چی شدمگه ولی باناراحتی ازشوهرم دارم برای دخترم بیشترناراحتم وعذاب میکشم. ممنونم راهنمایی کنید چطوری بااین عذاب میتونم دیگه زندگی کنم.
جواب سوال شما
سلام و درود،
شرایط شما چالشبرانگیز است، اما قابل مدیریت. چند راهکار کوتاه:
1. ارتباط مؤثر:با همسر و دخترتان در زمان آرامش صحبت کنید و احساسات خود را بدون قضاوت بیان کنید.
2. مدیریت خشم:قبل از واکنش، نفس عمیق بکشید و به خود فرصت دهید تا آرام شوید.
3. تقویت رابطه با دخترتان:از رفتار خود عذرخواهی کنید و حمایت خود را نشان دهید.
4. درخواست کمک:اگر مشکلات ادامه دارد، از یک مشاور خانواده کمک بگیرید.
5. مراقبت از خود:زمانهایی برای استراحت و آرامش اختصاص دهید.
بهترینها را برای شما آرزو میکنم. 🌺
محبوبه عطار طوسی
دانشجو دکترا روانشناسی سلامت
مدرس دانشگاه
عضو سازمان نظام : 72757
پاسخ به سوال ۶۰۸۷۶۷
لطفا مخاطبین خودتون رو به گروه دعوت کنید ، سپاس از مهرورزی شما
🌺
🍂
🍃
🌺🍂
🍂🍃🌺
🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂☞۶۰۸۷۵۶
🍃🌺🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂 🍃
🌺
🍂
مشاور شما : سرکار خانم ثانی
شرح مشکل :
سلام ب شما دکتر جان
من یه زن 26 سالم یه دختر 5 سالع دارم ، زندگی خوبی داشتیم با کم و زیاد خوب و بد ساخته بودیم بویی از خیانت و دو رویی تو زندگیمون نبود ولی خیلی زود شوهرم تنهام گذاشت😭
طی درگیری با اشرار سیستان و بلوچستان شهید شد یکساله از نبودنش اتیش گرفتم
مشکلم دخترمه خیلی گوشه گیر شده خیلی بهانه باباشو میگیره اگ جایی پدر و دختری ببینه همش گریه میکنه میگه منم بابامو میخوام چرا نمیاد بابام نامرده تنهام گذاشته 🖤🖤😭
موندم با این سرنوشت و آینده نامعلوم چیکار کنم و چی جواب دخترم و بدم راهنمایی کنید لطفا
جواب سوال شما :
لطفا مخاطبین خودتون رو به گروه دعوت کنید ، سپاس از مهرورزی شما
🌺
🍂
🍃
🌺🍂
🍂🍃🌺
🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂☞۶۰۸۷۴۸
🍃🌺🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂 🍃
🌺
🍂
مشاور شما : سرکار خانم خدایار
🆔@Tayebeh_Khodayar
شرح مشکل :
سلام دخترم ۱۷ مامانم خیلی بیش از اندازه بهم سخت میگیره دیگه دارم نمیتونم برای اینکه زیاد مامانمو نبینم اومدم خونه مامانبزرگم ک زیاد بهم گیر نده حتی بازم هرموقع میبینتم شروع میکنه ب حرف زدن ک تو فلانی تو درس نمیخونی تو همش سرت تو گوشیه و ... 😔بیشتر حرفشم اینه ک من خیلی اشتباه کردم برای تو گوشی خریدم از موقعی ک گوشی گرفتم اصلا درس نمیخونی یکسره سرت تو گوشیه با اینکه همه نمرلتم عالیه اما بازم گیر میده جدیدا اومدم بالا پشت بوم مادربزرگم ک ی اتاق داره همه کتابامو اوردم اونجا ک حداقل یکذره تمرکز داشته باشم درس بخونم اما بازم میگه کسی ک میخواد درس بخونه گوشی نیاز نداره گوشیو نبر بالا خیلی وقتا شده دلمو بد جور شکونده اما مادرمه نمیتونم کاری کنم ب خاطر مامانم تا الان ک ۱۷ سالمه حتی یکدونه دوست ندارم چ برسه ب دوست صمیمی یک نفرو ندارم ک باهاش حرف بزنم هیچکس هیچکس 😭 هروقت دلم میگیره توی فضای دیگه گوشیم (چون خانم حتی گوشیمم چک میکنه) شروع میکنم ب نوشتن دردام ک شاید کم بشن شاید بتونم تحمل کنم اما واقعا دیگه دارم نمیتونم خسته شدم خیلی وقتا هم شده بهش گفتم اما میگه من مادرتم صلاح تورو میدونم
نمیدونه ک صلاح دخترش فعلا اینه ک افسرده نشه درسته ب ظاهر خیلی خوش خنده و خوشحالم اما نمیدونه ک تو وجود دخترش چی میگذره ممنون میشم اگه پیشنهادی دارین بدین(ولی مشاور هم نمیتونم برم چون جایی ک هستم این امکانات رو نداره)😔❤️
جواب سوال شما :سلام عزیزم،
متوجه هستم که چقدر احساس سختی و فشار میکنی. برخورد سختگیرانه والدین گاهی از روی نگرانی و عشق است، اما این موضوع میتواند برای فرزندان ناراحتکننده باشد. چند پیشنهاد دارم که میتواند کمککننده باشد:
1. صحبت صادقانه و آرام با مادرت
زمانی که شرایط آرام است، با مادرت درباره احساساتت صحبت کن. بدون اینکه حالت دفاعی بگیری یا او را مقصر بدانی، به او بگو:
"مامان، من میدونم که تو صلاح من رو میخوای، اما بعضی وقتا رفتارهایی مثل چک کردن گوشی یا تکرار اینکه درس نمیخونم، من رو ناراحت و خسته میکنه. میخوام بهم اعتماد کنی، چون دارم تلاش میکنم."
سعی کن از کلمات مثبت استفاده کنی و نشان دهی که حرفهایش برایت مهم است.
2. اثبات تواناییهایت
عملکردت در درسهایت نشاندهنده تواناییها و مسئولیتپذیری توست. اگر مادرت ببیند که باوجود داشتن گوشی همچنان درسهایت را خوب پیش میبری، شاید نگرانیهایش کم شود. برای مثال، برنامه درسی مشخصی داشته باش و گاهی خودت او را در جریان قرار بده تا احساس کند مشارکت دارد.
3. گوشی را مدیریت کن
برای کاهش حساسیت مادرت، میتوانی زمان استفاده از گوشی را محدود کنی. مثلاً ساعاتی خاص برای درس و ساعاتی خاص برای استراحت تعیین کن و این موضوع را به مادرت بگو. نشان بده که میتوانی متعادل رفتار کنی.
4. نوشتن ادامه بده
اینکه احساساتت را مینویسی، راه بسیار خوبی برای تخلیه درونت است. این کار نهتنها به تو آرامش میدهد، بلکه به تو کمک میکند بهتر با شرایط کنار بیایی.
5. ارتباط با دیگران
اگرچه مادرت سختگیری کرده و دوست صمیمی نداری، اما میتوانی به آرامی روابط سالمی را با اطرافیانت ایجاد کنی. حتی اگر فعلاً محدود به خانواده یا فضای مجازی است، سعی کن با افرادی که به تو انرژی مثبت میدهند در ارتباط باشی.
6. استقلال تدریجی
نشان دادن اینکه میتوانی مستقل تصمیم بگیری و مسئولیتپذیر باشی، میتواند اعتماد مادرت را جلب کند. برای مثال، به او بگو که چطور برای درسها و کارهای دیگر برنامهریزی میکنی.
7. یادآوری محبت به مادرت
گاهی با کلمات یا رفتارهای محبتآمیز به مادرت نشان بده که چقدر دوستش داری. این میتواند تأثیر زیادی در کاهش تنشها داشته باشد.
یادت باشد که این دوره از زندگیات پر از تغییرات و احساسات مختلف است. صبور باش و به خودت و مادرت فرصت بده تا راه بهتری برای ارتباط پیدا کنید. همیشه برای شنیدن حرفهایت اینجا هستم. ❤️
لطفا مخاطبین خودتون رو به گروه دعوت کنید ، سپاس از مهرورزی شما
🌺
🍂
🍃
🌺🍂
🍂🍃🌺
🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃