mehrbanooo_2018 | Unsorted

Telegram-канал mehrbanooo_2018 - 🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸

-

🌸بِسْمِ ٱللّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِيم🌸 🌸سعی می‌کنم تصاویر و متن‌هایی قرار بدهم که حال هممونو یذره خوب کنه🌸 #متن_ناب #حکایت #بریده_ای_از_کتاب #شعر #عکس‌_نوشته #سخن_زیبا #معرفی_کتاب #داستان #روانشناسی #سلامتی #مناجات #تاریخ اینستاگرام mehrbanooo_2018

Subscribe to a channel

🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸

یک سال‌هایی آدم عکس‌هایش از خودش خوشحال‌تر است.
یک سال‌هایی تعداد نرسیدن‌ها از رسیدن‌ها بیشتر است.
یک سال‌هایی قحطی بوسه‌ و آغوش است.
یک سال‌هایی اشک‌های تنهایی از لبخند‌های همراهی بیشتر است.
یک سال‌هایی آدم‌های کمی می‌آیند، آدم‌های زیادی می‌روند.
یک سال‌هایی رنج دوری زیادتر از شوق رسیدن است.
یک سال‌هایی سال‌های زنده ماندن است، نه زندگی کردن...

✏️#امیرعلی_بنی‌اسدی
@amiralibaniasadi

#متن_ناب

کانال 🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸
@MehrBanooo_2018

Читать полностью…

🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸

همه آدم‌ها وقتی آرام‌اند زشتی‌هایشان ته‌نشین می‌شود و زلال به نظر می‌آیند!
برای اینکه آدمی را بشناسید؛ قبل از مصرف خوب تکان دهید!

#سخن_زیبا
#عکس‌_نوشته

کانال 🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸
@MehrBanooo_2018

Читать полностью…

🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸

تا که بودیم، نبودیم کسی
کشت ما را غم بی هم‌نفسی

تا که خفتیم همه بیدار شدند
تا که مردیم همگی یار شدند

قدر آیینه بدانید، چو هست...
نه زمانی که بیافتاد و شکست

در حیرتم از مرام این مردم پست
این طایفه‌ی زنده‌کش مرده پرست

تا هست به ذلت بکشندش به جفا
تا رفت به عزت ببرندش سر دست

آه می‌ترسم شبی رسوا شوم
بدتر از رسواییم تنها شوم

آه از آن تیر و از آن روی و کمند
پیش رویم خنده پشتم پوزخند

✏️#اقبال_لاهوری

#شعر

کانال 🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸
@MehrBanooo_2018

Читать полностью…

🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸

#کرونا را شکست می‌دهیمِ ابتدای روزهای زمستان سال پیش، رفته رفته معنی اصلی‌اش آمد روی کار: «کادر درمان را شکست می‌دهیم!»
یاد جمله‌ی خوک‌های شورش‌گر داخل کتاب #قلعه_حیوانات می‌افتم که اول می‌گفتند «همه با هم برابرند» و بعد جمله‌ی مذکور به معنای پنهانی‌اش برگشت و ادامه‌ی آن شد «اما بعضی‌ها برابرترند!»
❓نخریدن واکسن و هیزم ریختن به آتشی که بیشتر از یک میلیون ایرانی را درگیر(تر) کرده چه معنایی می‌دهد؟
❓کادر درمانی که از سال پیش تا امروز یک آب خوش از گلوی‌شان پایین نرفته کجای این برابری جای می‌گیرند؟
❓اگر قصه‌ی ورود جن و پری به بدن انسان یا کاهش آمار جمعیت برای کسی، دلیل پررنگی جهت اقدام به نزدن واکسن است، پس فرق ما با آدم‌های دوران #امیرکبیر و آبله کوبی چیست؟ همینطورش هم نرخ رشد جمعیت ایرانی‌ها رو به کاهش است؛ ما سال‌هاست که از درون مُرده‌ایم.

✏️#حدیث_احمدی
@atticc

#متن_ناب

کانال 🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸
@MehrBanooo_2018

Читать полностью…

🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸

تقدیم به ❤️پدران❤️ دروغگو...

کانال 🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸
@MehrBanooo_2018

Читать полностью…

🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸

🦢🦢🦢🦢
قوی سفید سوگوار باعث تأخیر بیست‌ و سه قطار در آلمان شد.

قویی که روی ریل‌ راه‌آهنی در آلمان به سوگ جفت خود نشسته بود حرکت ۲۳ قطار را برای حدود یک ساعت به تعویق انداخت تا سرانجام آتش‌نشانان وارد شدند و او را به محل دیگری بردند.

طبق اعلام پلیس شهر کاسل آلمان این دو پرنده حین گشت‌وگذار در فاصلهٔ دو شهر کاسل و گوتینگن، به خط آهن سریع‌السیر نزدیک می‌شوند و ظاهرا یکی از آنها در کابل‌های برق بالای ریل‌ها گیر می‌افتد و می‌میرد. اما جفت او غمزده در کنار جسدش می‌نشیند و ریل‌بانان هرچه می‌کوشند نمی‌توانند او را از قوی مرده جدا کنند.
اما اندکی بعد آتش‌نشانان وارد کار می‌شوند و با ابزارهای مخصوص، قوی مرده و جفت زنده‌اش را برداشته و به جای دیگری می‌برند. سرانجام قوی بازمانده که آسیبی ندیده بود در ساحل رود فولدا رها می‌شود.
قوها که در بیشتر مناطق نیمکرهٔ شمالی زمین یافت می‌شوند از بزرگ‌ترین پرندگان آبزی جهان به‌شمار می‌روند و به‌دلایل بسیار از جمله زیبایی و وقار و نیز وفاداری زوج‌ها به یکدیگر در داستان‌ها و افسانه‌های ملل جایگاه ویژه‌ای یافته‌اند.

کانال 🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸
@MehrBanooo_2018

Читать полностью…

🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸

یاد ایامی که پیکان داشتیم...

سال‌ها ماشینِ پیکان داشتیم
جمعه‌ها در خانه مهمان داشتیم

فحش، درگیری، بطالت، استرس
کلّشان را در صفِ نان داشتیم!

قرمه سبزی بود ماهانه ولی
املت و کوکو فراوان داشتیم

تورِ چین و نروژ و شیلی نبود
ما سفر در سطح استان داشتیم

ثلث اول، ثلث دوم، ثلث سه
امتحانات فراوان داشتیم

اکثرن بودیم دنبالِ کلاس و مدرسه!
کم قراری در خیابان داشتیم!

داخلِ حمام ما یک تشت بود
در خیالِ خود ولی وان داشتیم!

پای ما در جمع، شلوارک نبود
ما درونِ خانه تنبان داشتیم!

آن زمان‌ها فقر هم بودش ولی
عمدتن یک ذره وجدان داشتیم

پولمان می‌ماند تا پایانِ ماه
اندکی هم بهرِ درمان داشتیم

کاش می‌شد بارِ دیگر مثلِ قبل
دل خوشی‌های فراوان داشتیم

#شعر

کانال 🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸
https://t.me/joinchat/AAAAAEZCXhtYKvSlLlU1Cw

Читать полностью…

🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸

از گره‌های بی‌شمار زندگی گله‌ای ندارم. اولین لحظه‌ای که به دنیا آمدم گره‌ای به نافم زدند که معنای گره را بفهمم!
همان لحظه دانستم که همیشه گره معنای بدی ندارد. شاید حکمتی در این گره‌هاست!
با خوش‌بینی و صبر هر گره را با رنگی زیبا کنار گره بعدی می‌گذارم و خدا را شکر می‌کنم که توانایی مقابله با آنچه سرنوشت برایم رقم زده دارم.

شاید روزی برسد که با این همه گره فرشی زیبا ببافم. فرشی که خالق هستی نقشه‌اش را کشیده و مرا برای بافتنش برگزیده؛ چرا که استعداد و توانایی لازم را در من دیده و من هر لحظه شکرگزارم❤️

#مناجات
#عکس_نوشته

کانال 🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸
@MehrBanooo_2018

Читать полностью…

🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸

خورشید روزی دو بار طلوع نمی‌کند!
ما هم دو بار به دنیا نمی‌آییم!
هر چه زودتر به آنچه از زندگی‌ات باقی مانده بچسب...

✏️#آنتوان_چخوف

#سخن_زیبا

کانال 🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸
@MehrBanooo_2018

Читать полностью…

🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸

فردا اگر بدون تو باید به سر شود
فرقی نمی‌کند شب من کی سحر شود

شمعی که در فراق بسوزد سزای اوست
بگذار عمرِ بی تو سراپا هدر شود


رنج فراق هست و امید وصال نیست
این "هست و نیست" کاش که زیر و زبر شود

رازی نهفته در پس حرفی نگفته است
مگذار درددل کنم و دردسر شود

ای زخم دلخراش لب از خون دل ببند
دیگر قرار نیست کسی باخبر شود

موسیقی سکوت صدایی شنیدنی است
بگذار گفتگو به زبان هنر شود

✏️#فاضل_نظری

#شعر
#عکس_نوشته

کانال 🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸
@MehrBanooo_2018

Читать полностью…

🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸

تمام روز را در این فکر بودم چطور می‌شود به کسی فکر کرد که دیگر به تو فکر نمی‌کند...
که چطور می‌شود یک صبح بیدار شوی و به اندازه تمام عمر زندگی کرده باشی...
گاهی یک روز، به اندازه‌ یک سال خواهد گذشت...
مثل من که یک روزِ جمعه پاییزی از خواب بیدار شدم و در آینه که نگاه کردم فهمیدم آنقدر بزرگ شده‌ام که دردهایم نمایان گشته...
من اگر نمی‌دیدم، نمی‌شنیدم، نمی‌فهمیدم، به این زودی‌ها بزرگ نمی‌شدم...

مشکل همین جا بودم!
بسیار فهمیدم، وقتی که نباید می‌فهمیدم...
و بسیار دیدم، وقتی که نباید می‌دیدم...
اکنون بزرگی‌های من به پیری نزدیک می‌شود و من هنوز که هنوز است کودکی نکرده‌ام...

✏️#حاتمه_ابراهیم‌زاده

#متن_ناب

کانال 🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸
@MehrBanooo_2018

Читать полностью…

🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸

🌸ظرف درونتان را خالی کنید🌸

جایگزین کردن باورهای صحیح نیازمند تهی بودن است، زمانیکه وجودتان پر از نفرت، کینه و رنجش است جایی برای افکار مثبت باقی نمی‌ماند و ذهن مقاومت زیادی در برابر این افکار نشان می‌دهد.
زمانیکه به خاطرات بد می‌اندیشید یعنی دارید افکار منفی‌تان را تقویت می‌کنید و ظرف وجودتان همچنان جایی برای افکار مثبت نخواهد داشت؛ بنابراین وجودتان را از چیزهای منفی خالی کنید.
رنجش‌ها و کینه‌ها را رها کنید.
به معنای واقعی توکل کنید.
خاطرات بد را تکرار نکنید.
خودتان را ببخشید.
ناسپاسی نکنید.
هرگز گله و شکایت نکنید.
دست از کنترل دیگران بردارید.
محتاج تایید دیگران نباشید.
عالم در نظم و تعادل کامل به سر می‌برد.
شما همیشه پاداش کامل اعمالتان را می‌گیرید.
همیشه از همان دست که می‌دهید از همان دست می‌گیرید.
اگر از عالم بیشتر دریافت می‌کنید به این دلیل است که بیشتر می‌بخشید.

#روانشناسی

کانال 🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸
@MehrBanooo_2018

Читать полностью…

🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸

این گناه کاران‌اند که راحت می‌خوابند، چون چیزی حالیشان نیست.
و بر عکس، بی‌گناهان نمی‌توانند حتی یک لحظه چشم روی هم بگذارند، چون نگران همه چیز هستند، اگر غیر از این بود، بی‌گناه نمی‌شدند.

📗#زندگی_پیش_رو
✏️#رومن_گاری

#بریده_ای_از_کتاب

کانال 🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸
@MehrBanooo_2018

Читать полностью…

🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸

آقای نخست وزیر مشروب نمی‌خورد.
آقای نخست وزیر دود نمی‌کشد.
آقای نخست وزیر در خانه‌ای حقیر اقامت دارد...
ولی بیچارگان حتی خانه حقیری هم ندارند!

کاش گفته می‌شد:
آقای نخست وزیر مست است!
آقای نخست وزیر دودی است!
اما حتی یک فقیر میان مردم نیست...!

✏️#برتولت_برشت

#سخن_زیبا

کانال 🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸
@MehrBanooo_2018

Читать полностью…

🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸

از نيكويى كردن خسته مباش!
بدى‌ها را به فراموشى بسپار...
بدان كه تو مسئول زندگی، اندیشه و رفتار خودت هستى، نگذار كه ديگران روى رفتار تو اثر بگذارند.

راست كرداران پَسنديده خدا هستند.
تو پَسنديده خدا باش و مانند بندگان محبوب خدا، اهانت‌ها را نشنيده بگير.

آنكه كلام و راه و روش خدا را خوار شمارد، زيان خواهد ديد. تو با خداوند قدم بردار كه ثَمر كارهايت را خواهى ديد.

شخص دير خشم از درك بسيار برخوردار است، اما تندخو حماقت را به نمايش مى‌گذارد. تو صبور و دیرخشم باش...

سفر زندگى براى دانايان موهبتی به سمت بالاست و برای نادانان سفری طاقت فرسا رو به پایین. تو از گروه دانایان باش...

#متن_ناب

کانال 🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸
@MehrBanooo_2018

Читать полностью…

🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸

این‌روزها، دقیق‌ترش می‌شود از چهل و سه روز پیش، وقتی با خودم کنار می‌آیم که باباجان از میانمان رفته، یک چیزی درونم خالی می‌شود و جایش را ترس می‌گیرد؛ مدام واهمه‌ از دست دادن دارم. شب‌ها کابوس می‌بینم، در خواب بارها و بارها عزیزانم را از دست می‌دهم، با گریه از خواب می‌پرم و یواشکی از پشت در اتاقِ پدرمادرم تلاش می‌کنم صدای نفس‌هایشان را بشنوم. انگار پذیرفتن نبودن او، مساوی‌است با نبودن همه. انگار این شوک تمامی ندارد. انگار که مرگ بخواهد همه را در آغوش بکشد و من میان این انتخاب، این صفر و صد مانده‌ام. عصر از مادرم پرسیدم بیمارستان بودی؟ تعجب کرد، خجالت کشیدم. بعد سعی کردم با خودم حرف بزنم که او دیگر نیست و باید مراقب کلماتم باشم، آخرین عکسی که از مزارش گرفته بودم را دیدم، پیام‌های تسلیت را خواندم، چهره‌اش را وقتی از سردخانه آورده بودند تا خداحافظی کنیم مرور کردم، کمی گریه کردم و حالا نگرانم. باید دوباره بروم و حال پدر و مادرم را بپرسم تا خیالم راحت شود. انگار که مرگ و زندگی دارند از دو جهت مرا به سمت خودشان می‌کشند و من؟ تکه تکه، طبق معمول...

شرح‌حال، اوایل زمستان سال ۹۹

✏️#زهره_احمدی
@chizhaeihast

#متن_ناب

کانال 🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸
@MehrBanooo_2018

Читать полностью…

🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸

دائی‌ زنگ زد و گفت چند تا درخت توی حیاطش هست که بدجا قد کشیده‌اند. گفت حالا که زمستان است و خوابند، بیا و درشان بیاور و بکار آن گوشه حیاطت که لخت و بزرگ است. کلامش منعقد نشده، با بیل و کلنگ و دستکش رفتم خانه‌شان. جای درخت‌ها را نشان داد. بلند و سرحال و قبراق. گفتم مطمئنی که این‌ها را نمی‌خواهی؟ گفت مطمئنم. این‌جا برایشان تنگ است و یکی دو سال دیگر با این شرایط بمانند، خفه می‌شوند و خلاص. راست می‌گفت. پس تعارف آریایی را گذاشتم کنار و رفتم سر وقتشان. مغزم با چند حرکت گازانبری مکانیزم ریشه‌کنی را ترسیم کرد و قاطعانه گفت ظرف دو ساعت با ریشه در می‌آیند و می‌اندازیم پشت وانت و می‌بریم آن‌ور و می‌کاریم‌شان. اما بیل اول را که زدم، فهمیدم مغزم زر مفت زده است. درخت‌ها به شکل عجیبی مقاومت می‌کردند. خودشان را سفت می‌گرفتند. بدتر از همه این‌که ریشه‌ها گودتر از چیزی بود که فکرش را می‌کردم. دور‌شان گودال کندم. زیرشان را تا هسته‌ی زمین کندم. تمام عضلاتم ناله می‌کردند. هیچ‌کس به من نگفته بود که جابجا کردن درخت این‌قدر طاقت‌فرسا است.
حین کندن، افتاده بودم به حرف زدن باهاشان. فحش‌شان می‌دادم. التماس‌شان می‌کردم. بشارت جای جدید را می‌دادم. گفتم وسیع و بدون درخت مزاحم است. اما امان از این ریشه‌هایی که ته نداشتند و خاک را چسبیده بودند. اگر این درخت‌ها زبان داشتند (که حتما زبان خودشان را دارند) حالا افتاده بودند به گفتن فحش‌هایی که هر پسربچه‌ای را نیم‌ساعته بالغ می‌کنند.
هشت ساعت تمام طول کشید تا درخت‌های دومتری را از ریشه درآوردم. انداختم‌شان پشت وانت و آوردم‌شان به سرزمین موعود. همان قسمتی از حیاط که باز و وسیع است و جان می‌دهد برای قد کشیدن. چهار گودال به اندازه‌ی ریشه‌های شکسته شده‌شان کندم و کاشتم‌شان. گرفتاری بزرگ این بود که چند برابر این ریشه‌ها، توی زمین خانه‌ی دائی شکستند و جا ماندند. با این ریشه که نمی‌شد دو متر درخت را سرپا نگه داشت. پس تک‌تک‌شان را با سیم بستم به فنس دور خانه تا خم نشوند. حالا هم کارم تمام شده است. با لیوان چای نشسته‌ام روی پله‌ و ماحصل کارم را نگاه می‌کنم. مغزم افتاده بود به محاسبه و  می‌گفت این زمستان را که رد کردیم، شکوفه‌ی صورتی می‌زنند و تا آخر تابستان قدشان می‌شود سه متر. اما قلبم خیلی رک گفت که خفه شو عزیزم و ریشه‌های جا مانده و زخم‌هایی که وانت لکنته روی تن درخت‌ها جا انداخته بود را خاطر نشان کرد. مغزم خفه شد. تنها امیدم این است که از این ریشه‌های شکسته، نهال جدیدی بزند بیرون که امشب را یادش نباشد و فکر کند از اول همین‌جا بوده است. هیچ‌وقت هم سوال نکند که این چهار تا درخت را چرا با سیم بسته‌ام به فنس.
تمام بدنم درد می‌کند. مغزم خوابیده. قلبم بیدار و بدخلاق است.

✏️#فهیم_عطار
@fahimattar

#متن_ناب

کانال 🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸
@MehrBanooo_2018

Читать полностью…

🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸

تا به حال با کسی همسفر شده‌اید، صبحانه بخورد بپرسد ناهار چه بخوریم، ناهار بخورد بپرسد شام چه بخوریم؟ شام هم بخورد و نگران صبحانه فردا باشد؟
چند وقت پیش سفری پیش آمد، با یک گروه همسفر شدم، یک خانمی توی گروه بود نی‌قلیان، مثل مداد. خوب غذا می‌خورد اما مدام نگران وعده بعدی بود. سال‌ها پیش، یک دوستی داشتم هر روز صبح، نگران زنگ می‌زد که فلانی، اگر فلانی نباشد من می‌میرم، شوهرش را می‌گفت. من هر روز دلداری‌اش می‌دادم که نگران نباش، نمی‌میری. یک روز به شوخی گفتم‌‌ همان بهتر که او نباشد و تو بمیری، که اگر او باشد هم تو، با این ترس‌هایت می‌میری. امروز مثنوی معنوی را که ورق می‌زدم یادشان افتادم، هم آن همسفرم، هم آن دوست قدیمی.

مثنوی یک قصه‌ای دارد حکایت یک گاو است که از صبح تا شب، توی یک جزیره سبزِ خوش آب و علف مشغول چراست. خوب می‌چرد، خوب می‌خورد، چاق و فربه می‌شود، بعد شب تا صبح از نگرانی اینکه فردا چه بخورد، هرچه به تن‌اش گوشت شده بود، آب می‌شود. حکایت آن گاو، حکایت دل نگرانی‌های بی‌خود ما آدم‌هاست. حکایت‌‌ همان ترس‌هایی، که هیچ‌وقت اتفاق نمی‌افتد، فقط لحظه‌هایمان را هدر می‌دهد. یک روز چشم باز می‌کنی، به خودت می‌آیی، می‌بینی عمری در ترس گذشته و تو لذتی از روز‌هایت نبردی. معتاد شده‌ایم، عادت کرده‌ایم هر روز یک دلمشغولی پیدا کنیم. یک روز غصه گذشته ر‌هایمان نمی‌کند، یک روز دلواپسی فردا. مدتی‌ست فکرم مشغول این تک بیت «باید پارو نزد وا داد» شده است.
خوب است گاهی، دلمان را به دریا بزنیم، توکل کنیم و امیدوار باشیم موج بعدی که می‌آید ما را به جاهای خوب خوب می‌رساند. باور کنید‌‌ همان فکرش هم خوب است، شما را به جاهای خوب خوب می‌رساند.

✏️#مریم_سمیع‌زادگان

#متن_ناب

کانال 🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸
@MehrBanooo_2018

Читать полностью…

🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸

برف و بوستان

به ماه دی، گلستان گفت با برف
که ما را چند حیران می‌گذاری

بسی باریده‌ای بر گلشن و راغ
چه خواهد بود گر زین پس نباری

بسی گلبن، کفن پوشید از تو
بسی کردی بخوبان سوگواری

شکستی هر چه را، دیگر نپیوست
زدی هر زخم، گشت آن زخم کاری

هزاران غنچه نشکفته بردی
نوید برگ سبزی هم نیاری

چو گستردی بساط دشمنی را
هزاران دوست را کردی فراری

بگفت ای دوست، مهر از کینه بشناس
ز ما ناید به جز تیمارخواری

هزاران راز بود اندر دل خاک
چه کردستیم ما جز رازداری

بهر بی‌توشه ساز و برگ دادم
نکردم هیچگه ناسازگاری

بهار از دکهٔ من حله گیرد
شکوفه باشد از من یادگاری

من آموزم درختان کهن را
گهی سرسبزی و گه میوه‌داری

مرا هر سال، گردون می‌فرستد
به گلزار از پی آموزگاری

چمن یکسر نگارستان شد از من
چرا نقش بد از من می‌نگاری..؟

به گل گفتم رموز دلفریبی
به بلبل، داستان دوستاری

ز من، گل‌های نوروزی شب و روز
فرا گیرند درس کامکاری

چو من گنجور باغ و بوستانم
درین گنجینه داری هر چه داری

مرا با خود ودیعت‌هاست پنهان
ز دوران بدین بی اعتباری

هزاران گنج را گشتم نگهبان
بدین بی پائی و ناپایداری

دل و دامن نیالودم به پستی
بری بودم ز ننگ بد شعاری

سپیدم زان سبب کردند در بر
که باشد جامهٔ پرهیزکاری

قضا بس کار بشمرد و بمن داد
هزاران کار کردم گر شماری

برای خواب سرو و لاله و گل
چه شب‌ها کرده‌ام شب زنده‌داری

به خیری گفتم اندر وقت سرما
که میل خواب داری؟ گفت آری

به بلبل گفتم اندر لانه بنشین
که ایمن باشی از باز شکاری

چو نسرین اوفتاد از پای، گفتم
که باید صبر کرد و بردباری

شکستم لاله را ساغر، که دیگر
ننوشد می به وقت هوشیاری

فشردم نرگس مخمور را گوش
که تا بیرون کند از سر خماری

چو سوسن خسته شد گفتم چه خواهی
بگفت ار راست باید گفت، یاری

ز برف آماده گشت آب گوارا
گوارائی رسد زین ناگواری

بهار از سردی من یافت گرمی
منش دادم کلاه شهریاری

نه گندم داشت برزیگر، نه خرمن
نمیکردیم گر ما پرده‌داری

اگر یک سال گردد خشک‌سالی
زبونی باشد و بد روزگاری

از این پس، باغبان آید به گلشن
مرا بگذشت وقت آبیاری

روان آید به جسم، این مردگان را
ز باران و ز باد نو بهاری

درختان، برگ و گل آرند یکسر
بدل بر فربهی گردد نزاری

بچهر سرخ گل، روشن کنی چشم
نه بیهوده است این چشم انتظاری

نثارم گل، ره آوردم بهار است
ره‌آورد مرا هرگز نیاری

عروس هستی از من یافت زیور
تو اکنون از منش کن خواستگاری

خبر ده بر خداوندان نعمت
که ما کردیم این خدمتگذاری

✏️#پروین_اعتصامی

#شعر

کانال 🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸
@MehrBanooo_2018

Читать полностью…

🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸

وداع باشکوه قدرتمندترین زن جهان با قدرت

نمایندگان مردم آلمان فدرال با شش دقیقه تشویق مداوم و تحسین «رهبر جهان آزاد» را بدرقه کردند، رهبری که از ۲۶ مارس ۲۰۱۴ تا لحظه وداع طولانی‌ترین دوره تصدی دولت را در بین سران کشورهای عضو اتحادیه اروپا از آن خود کرد.
آنگلا مرکل پس از ۱۸ سال سکانداری قدرتمندترین حزب آلمان یعنی حزب دموکرات مسیحی با این جمله از قدرت کناره‌گیری کرد:
«من برای رهبری و صدراعظم شدن زاده نشدم، این دیکتاتورها هستند که می‌خواهند مادام‌العمر در قدرت باشند، ولی رهبرانی که مردم و کشورشان را دوست دارند، قدرت را به افکار تازه و نخبگان دیگر واگذار می‌کنند... من همیشه آرزویم این بوده که در مشاغلی که به‌عهده می‌گیریم آبرومندانه عمل کنم و آنها را آبرومندانه ترک کنم...»

🔸تصمیم‌های حکیمانه، مواضع انسان دوستانه و خدمات ارزشمند، طی ۱۸ سال گذشته مرکل را به دومین شخص قدرتمند جهان تبدیل کرد که بالاترین رتبه‌ای است که یک زن تاکنون بدان دست یافته است.

#موفقیت
#تاریخ
#فرهنگ

کانال 🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸
@MehrBanooo_2018

Читать полностью…

🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸

ویندوز را باید نصب کرد، نه کپی!

تبلتم قدیمی شده و دیگر نمی‌شود داخلش نرم‌افزار دیگری نصب کرد. خودش هم دیگر به‌روز نمی‌شود و اعتنایی به پیشرفت تکنولوژی ندارد. شاید اصلا برایش مهم نیست. شاید هم مهم هست، اما توانایی پیشرفت را ندارد، نمی‌دانم، زبانش را نمی‌فهمم، اما دو کار خیلی مهمم را با آن انجام می‌دهم، یکی این‌که کلی فایل پی‌دی‌افِ کتاب، داخلش ریختم و به عنوان کتابخانه سیار ازش استفاده می‌کنم و دو این‌که از حافظه‌اش برای کمک به انتقال فایل کمک می‌گیرم. حافظه‌اش خوب است، کلی برنامه درونش دارد و کلی گنجایش برای نصب، اما نمی‌تواند نصبشان کند. مثل انسان بی‌همتی می‌ماند که کلی معلومات دارد، اما فقط در حافظه و نمی‌داند این معلومات باید در قلب نصب شوند تا کار خودشان را انجام دهند. البته ابتدا باید آویزه گوش‌مان شوند، بعد از آن باید وارد قلب‌مان شوند.
فاصله مغز تا قلب خیلی زیاد است، خیلی. مثل فاصله بین درس‌هایی است که در دانشگاه می‌خوانیم با آن‌چه بعدها در صنعت و جامعه می‌بینیم، مثل فاصله بین درس‌های استادها در دانشگاه است با آن‌چه در آخر ترم ازمان امتحان می‌گیرند.
فاصله مغز تا قلب، مثل فاصله زرفشانی در راه محبوب، تا سر افشانی در راه اوست، مثل فاصله عرفان نظری است تا عرفان عملی. آن‌چه در ذهن داریم، فقط به درد حمل و نقل می‌خورد، از این ذهن به ذهن دیگر، مثل تبلت قدیمی خودم. هیچ کاربردی ندارد و فقط روی اعصاب صاحبش می‌دود، او هم افسوسش را می‌خورد و برایش دل می‌سوزاند. همین. اما اگر بشود این مفاهیم ذهنی را نصبشان کرد، آن‌وقت می‌شوند کاربردی و قابل استفاده و الا مانند باری هستند که بر پشت آن حیوان محترم در حال حمل هستند. به قول شاعر، بار گرانی است کشیدن به دوش.

آه! چه ره است از دل تو تا دلم...

✏️#میثاق_محرابی
@khalvat_neshini

#متن_ناب

کانال 🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸
@MehrBanooo_2018

Читать полностью…

🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸

زمان می‌گذشت و ما از هم دورتر می‌شدیم. آنقدر دور، که با نگرانی هر روز به تو هشدار می‌دادم چیزی نمانده تا از ما فقط یک نقطه‌ی تاریک میان این هشت میلیارد آدم بماند. گفته بودم من نمی‌توانم نقطه‌ی کوچیکِ زندگی تو باشم، ما مدت‌ها عضوی از یکدیگر بوده‌ایم، تو غمگین‌ می‌شدی، من تب می‌کردم؛ تو سفر می‌رفتی، من شب‌ها خواب دریا می‌دیدم؛ ما سال‌ها در یکدیگر غرق بودیم.

به سختی پرسیده بودم که چطور باور کنم سهمم از تو قرار است اینقدر تار شود؟ خواسته بودم تا یکدیگر را پاک کنیم، اینطور آخرین تصویرمان تار نبود و خنده‌هایت یادم می‌ماند.
تو اما جور دیگری انتخاب کردی. نمی‌خواستی آخرین بند و اتصال میانمان قطع شود.‌
بعد از سه ماه جدایی، با سه ساعت حرف زدن قانعم کردی بمانم و حالا نزدیک سه سال است که تو را شکل یک نقطه‌ی نسبتا غبار گرفته و تاریک اطراف زندگی‌‌ام می‌بینم. حالا پس از سه‌ سال، صدای خنده‌هایت را فراموش کرده‌ام و برای آنکه چشمانت را -وقتی عصبانی می‌شدی- به خاطر بیاورم ساعت‌ها فکر می‌کنم، جنس موهایت، سردی دستانت، بلندی مژه‌هایت و حرکاتت وقتی ذوق می‌کردی را به خاطر ندارم و‌ راستش را بخواهی دیگر برای به یاد آوردنشان هم تلاشی نمی‌کنم. این روزها تنها چیزی که هنوز تغییر نکرده، دیدن پیام‌های تو -چند ماه یک‌بار- روی‌ گوشی موبایلم‌ است.

تو نمی‌بینی،‌ حواست نیست. اما تصویرِ «ما» کمرنگ و کمرنگ‌تر می‌شود. آنقدر کمرنگ که نه تو می‌پرسی چرا ساکتم؟ و نه من با دروغ حواست را از سکوتم پرت می‌کنم.
این روزها فهمیده‌ام که انتخاب ما از ابتدا هم جدایی بود، اما ظاهرا فقط به سه سال زمان نیاز داشتیم.

✏️#زهره_احمدی
@chizhaeihast

#متن_ناب

کانال 🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸
@MehrBanooo_2018

Читать полностью…

🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸

روزی پیشخدمتی در کشتی بزرگی استخدام شد. به او گفتند که اگر دریا طوفانی شد، برای اینکه ظرف و ظروف نشکند نباید صاف راه برود، بلکه باید زیگزاگ برود؛ باتجربه‌ترها همین کار را می‌کنند. مرد گفت متوجه شده است. بعد هوا خراب شد، اما صدای مهیب شکسته شدن ظرف و ظروف هم به گوش رسید، چون پیشخدمت با سینی ظرف‌ها زمین خورده بود. گفتند چرا به توصیه عمل نکردی؟ گفت: «کردم. منتها موقعی که من چپ می‌رفتم کشتی راست می‌رفت، موقعی هم که من راست می‌رفتم کشتی چپ می‌رفت.»

❗️در شوروی مهم‌ترین قلقی هم که شهروند شوروی باید یاد بگیرد این است که بتواند خیلی دقیق حرکت خود را با حرکت دیالکتیکی حزب تنظیم کند، یعنی باید لِم کار طوری دستش بیاید که زود تشخیص بدهد چه لحظه‌ای چپ می‌شود راست، یا راست می‌شود چپ. فهم تئوریک، هر قدر هم دقیق، جای این فوت و فن را نمی‌گیرد. عده‌ای از مفیدترین، و در نخستین روزها، وفادارترین و سالم‌ترین هواداران نظام حاکم بر شوروی به علت ندانستن همین فوت و فن به فلاکت افتادند.

📗ذهن روسی در نظام شوروی
✏️#آیزایا_برلین

#بریده_ای_از_کتاب

کانال 🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸
@MehrBanooo_20018

Читать полностью…

🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸

پیشتازان سلامت

همین چند دقیقه پیش همراه با اولین گروه کادر درمانی واکسن جدید شرکت فایزر رو دریافت کردم. همه چیز به دقت برنامه‌ریزی شده بود. رضایت‌نامه‌هایی ‌که از قبل پر کرده بودیم رو تحویل و به سوال‌های متعدد جواب دادیم. بعد از دریافت واکسن اسامی‌مون یادداشت شد و هر کدوم برای بررسی عوارض زودرس احتمالی با رعایت فاصله در سالن اجتماعات نشستیم تا بعد از گذشت مدت زمان معین دوباره اسم‌مون خونده بشه و بتونیم برگردیم سر کار...
ناخودآگاه چشمم به موبایل مرد جوونی افتاد که دو ردیف جلوتر نشسته بود. داشت به عکس‌های یک نوزاد نگاه می‌کرد. لبخند روی صورتش رو می‌شد دید. از طرز نگاه کردنش معلوم بود تازه پدر شده... با نگاه کردن به بقیه افراد حاضر در سالن به یاد همه اونهایی افتادم که در گیر و دار این نبرد انقدر زنده نموندند تا شاهد این روز باشند. پرستاران، پزشکان، تکنسین‌ها، منشی‌ها و نگهبانانی که هر کدوم‌ پدر، مادر، خواهر، برادر و فرزند کسی بودند...
به یاد همه اون‌هایی که با وجود خطر بزرگی که تهدیدشون می‌کرد شجاعانه جنگیدند.

نمیدونم آیا واکسن میتونه ایمنی دایمی بده و یا اینکه ممکنه عوارض دیررسی داشته باشه، ولی برای همه افرادی‌ که با تلاش شبانه روزی یک بار دیگه پیروزی علم بر جهل و خرافات رو اثبات کردند عمیقا احترام قایلم.

امیدوارم در آینده «کرونا» تنها تبدیل به خاطره‌ای بشه که برای نوه‌ها و نتیجه‌هامون تعریف کنیم و اونها با بی‌حوصلگی بگن باز شروع شد، مامان‌بزرگ اینا رو قبلا صد دفعه گفتی...

✏️#ژینوس_صارمیان
@Jsaremianmd

#کرونا
#متن_ناب

کانال 🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸
@MehrBanooo_2018

Читать полностью…

🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸

رها کن

فیلمِ "هیولایی صدا می‌زند" درباره پسری است که همزمان با چند چالش دست و پنجه نرم می‌کند.
تقریبا هر شب در خواب یک کابوس تکراری را مدام می‌بیند.
در مدرسه با چند نفر از همکلاسی‌هایش که او را اذیت می‌کنند درگیر است.
پدر و مادرش طلاق گرفته‌اند و او از نبود پدر رنج می‌برد.
با مادربزرگش که زنی کنترل‌گر است مشکل دارد.
و بزرگترین چالش او، سرطانِ مادرش است.
او به شدت درونگرا است و در جهان درونی خودش غوطه ور است.
به جای درس خواندن ترجیح می‌دهد که نقاشی کند. همچنین او کمی خشم و ناراحتی از پدرش دارد، گویی که پدر کاری کرده است که پسر حاضر نیست ببخشد.

در نزدیکی محل زندگی او درختی کهنسال و بزرگ وجود دارد. در شبی از شب‌ها، آن درخت تبدیل به یک هیولایی عظیم‌الجثه می‌شود و به طرف او می‌آید.
هیولا به پسربچه می‌گوید که من سه داستان برای تو تعریف می‌کنم و تو باید چهارمین داستان را تعریف کنی.
چهارمین داستان، حقیقت توست. حقیقتی که پنهان میکنی!

سه داستانی که هیولا برای او تعریف میکند حامل سه معنای بنیادین از رویدادهای زندگی است:
🔸معنای داستان اول این است که انسان‌ها بطور مطلق نه بد هستند و نه خوب. آدمیان در میانه خوبی‌ها و بدی‌ها زندگی می‌کنند، بنابراین قضاوت کردن در مورد آنها بسیار سخت و مشکل است.
🔹معنای داستان دوم این است که باور، فوق‌العاده ارزشمند است. باور، نیمی از درمان و شفایِ زخم‌هاست. باور به آینده و افق پیشِ رو.
🔸معنای داستان سوم این است که بالاخره باید در جایی از زندگی محکم ایستاد و با آنچه ما را به چالش می‌کشد روبرو شد. زندگی از ما نامرئی بودن و منفعل بودن را نمی‌خواهد.

در مدت زمانی که هیولا این سه داستان را برای پسربچه تعریف می‌کند، پسر کم‌کم یاد می‌گیرد که از انزوا و گوشه‌گیری بیرون بیاید. دیگر نامرئی نباشد. از خودش دفاع کند. پدرش را ببخشد و درک کند که او هم مثل سایر انسان‌ها ترکیبی از خوبی‌ها و بدی‌هاست. جلوی کنترل‌گری مادربزرگش بایستد و بالاخره تصمیم بگیرد به زورگویی همکلاسی‌هایش پایان دهد.

اما در آخر نوبت به بازگو کردنِ داستان خودش می‌رسد. کابوسِ تکراریِ هر شب او.
درخت که در واقع نمادِ زندگی است (ابن عربی کتابی دارد بنام درخت زندگی که هستی را به درخت تشبیه می‌کند) از او می‌خواهد که آنچه را در کابوس‌های شبانه می‌بيند تعریف کند.
او باید با چیزی که از آن فرار می‌کند روبرو شود.
در انتها بعد از کش مکشی سخت و طاقت فرسا، پسر با آنچه تاکنون انکار می‌کرده است روبرو می‌شود:
کابوس او، لحظه مرگ مادرش است.

او دست مادرش را گرفته است و اجازه نمی‌دهد در پرتگاهی عمیق سقوط کند و با فریاد از خواب بیدار می‌شود.
اما در آخر آنچه آشکار می‌شود آن است که این پسربچه است که دست مادرش را رها می‌کند تا مادر سقوط کند.

در سکانسی فوق العاده پسر اعتراف می‌کند که من در کابوسم اجازه می‌دهم که مادرم بمیرد چون نمی‌خواهم بیشتر از این رنج ببرد. من می‌گذارم تا او بمیرد...

درست در لحظه‌ای که این حقیقت را بازگو می‌کند، خودِ پسر داخلِ پرتگاه سقوط می‌کند که در میانه راه، درخت (زندگی) او را نجات می‌دهد و اجازه نمی‌دهد به داخل پرتگاه پرتاب شود.

فیلم به ما می‌گوید که راز داستان چهارم در رها کردن است.
رها کردنِ آن چیزی که دیگر به ما تعلق ندارد.
او برخلاف میل باطنی، مادر را رها می‌کند. اینطور می‌شود که هم خودش هم مادرش آزاد می‌شوند.
مادر از بند رنج‌آور بیماری و پسر از رنجِ نپذیرفتنِ آن چیزی که باید بپذیرد.

مادر، نماد هر چیزی است که تاریخِ حضورِ آن در سفر زندگی ما به پایان رسیده است.
مادر، نماد آن چیزی است که تعلق به آن، اجازه گام نهادن به منزل بعدی سفر را به ما نمی‌دهد.

فیلم به ما می‌گوید که رها کردن، بخشی از داستان زندگی است.
رها کردن و عبور کردن هرچند بسیار سخت و تلخ باشد، اما می‌تواند ما را وارد ساحت نو و تازه‌ای از زندگی کند.

پرسش اساسی این است که آیا ما حاضریم چیزی که دیگر متعلق به ما نیست و چسبیدن به آن ما را دچار خشم و عصبانیت می‌کند، رها کنیم تا چیزی را بدست آوریم که متعلق به ما و منتظر و مشتاق ماست؟

سکانس انتهایی فیلم تماشایی است.

✏️دکتر #منوچهر_خادمی
@doctorkhademi

#روانشناسی

کانال 🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸
@MehrBanooo_2018

Читать полностью…

🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸

آدمی نرم‌نرم می‌میره، هم زمان با از دست دادن تدریجی شاعرانگی زندگیش. ترکیبی از یه کم جنون و بی‌خیالی، مقداری امید، دل خوشی، غم و حتی ترس، حجم زیادی آرزو و یه دنیا عاشقی این شاعرانگی رو شکل میده. شاعرانگی همین کوهنوردیه. این اتصال بی‌واسطه به طبیعت، این فراموش کردن خود، این بی‌خودی و ناخودی.

اما ما نرم‌نرم می‌میریم. آروم آروم این شاعرانگی محو میشه. در عوض یه پیله می‌پیچیم به دور خودمون در آرزوی پروانه شدن. پیله‌ای برای تعریف یک “من”.

سر کار، توی دانشگاه، سر کلاس درس، توی خیابون، جمع رفقا، همراه معشوقمون خلاصه همه جا این “من” رو تمرین می‌کنیم. هر روز سفت و سخت‌ترش می‌کنیم، غافل از آنکه این “من”، پیله‌ی مرگ ماست.
یکیمون میشه استاد و اون یکی دکتر مهندس، یکی آرتیست و اون یکی سلبریتی، یکی بازو کلفت میکنه، اون یکی پروتز تزریق میکنه، یکی هم میره تو دار و دسته سیاسیون و آخری هم میشه سرمایه‌دار. دروغ نگم، یکی هم به کوهنوردیش می‌باله.
این برچسب‌ها منجمدمون می‌کنند، پیله‌ای می‌شوند سفت و سخت، و ما چنان دلخوش برچسبمون هستیم که هر حرکتمون در راستای تحکیم این هویت ساختگیه.

مراقب مردنمون باشیم، مراقب شاعر درونمون باشیم. گرفتار پیله‌ی “من” نشویم که عاقبتی جز مرگ نداره.

یادداشتی از دکتر اشکان رضوانی نراقی (متولد ۱۳۶۲، دکتری معماری و شهرسازی، استادیار دانشگاه تهران و دوست چندین‌سالۀ انجمن کوهنوردی تهران و گروه دانش تهران) که در حادثه جمعه در ارتفاعات تهران، درگذشت.
روحش شاد...

#متن_ناب

کانال 🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸
@MehrBanooo_2018

Читать полностью…

🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸

🎁کادوی نطلبیده🎁

دیدین میگن «آب نطلبیده مراده»، یعنی از قدیم‌الایام اینکه یک نفر بدون اینکه ازش خواسته باشی به فکرت باشه و کاری رو برات انجام بده، حتی اگر اون کار در حد آوردن یک لیوان آب باشه، انقدر مهم بوده که انگار آرزوت برآورده شده. حالا فکرش رو بکنید که آدم خسته و کوفته بیاد خونه و بهش زنگ بزنن بگن بیا پایین بسته پستی داری و بری ببینی بجای کتاب‌هایی که سفارش دادی، دوستی در این روزهای پایانی سال که همه خودشون هزار جور گرفتاری دارن، به یادت بوده و خواسته خوشحالت کنه، چقدر با ارزشه. اونم نه از اون دوستانی که هر روز همدیگرو می‌بینید و مجبوره تو رو هم در لیست «گیرندگان کادوی کریسمس» قرار بده، بلکه دوستی که از بیست و چند سال قبل که با هم در دوران طرح در شهرستانی تو یک درمانگاه کار میکردین، تا این زمان که هر چند سال یک بار اگر موقعیتی پیش بیاد همدیگرو می‌بینید، علیرغم فاصله زیاد همیشه حضور پررنگ و درخشانی در زندگیت داشته.
نمیخوام با نام بردن از این دوست کار قشنگش رو محدود به یک موقعیت خاص بکنم. فقط دلم میخواد به همه یادآوری کنم که «کادوی نطلبیده» یکی از قشنگ‌ترین اتفاق‌هاییه که ممکنه برای یک نفر که در دیار غربت در این ایام تعطیلات و شادی کسی رو‌ نداره، بیفته.

گاهگاهی دوستانمون رو با کادوهایی که انتظارش رو‌ ندارن، خوشحال کنیم. همون‌هایی که غربی‌ها بهش میگن «سورپرایز».

✏️#ژینوس_صارمیان
@Jsaremianmd

#متن_ناب

کانال 🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸
@MehrBanooo_2018

Читать полностью…

🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸

کربلای چهار و پرواز ۷۵۲

ما وقتی گفتیم می‌خواهیم سر پای خودمان بایستیم و به ابرقدرت‌ها و حکومت‌های زر و زور و تزویر باجی ندهیم خودمان را آماده کردیم تا از گرسنگی هم مُردیم هیچ نگوییم.
آماده شدیم اگر همزمان چند شهرمان با بمب اتم ابرقدرت‌ها صاف خاک شد مردانه بایستیم و بگوییم ما داریم بهای استقلال‌مان، بهای آزادی‌مان و بهای ایستادگی‌مان پای اصول انسانی را می‌دهیم.
اما ما منتظر شنیدن دروغ هرگز نبودیم. ما منتظر منیت‌ها و فاصله طبقاتی و فساد و ریا و حکومت سفلگان هرگز نبودیم. ما منتظر پر شدن زندان‌ها از دوستانی که حقیقت را می‌گویند نبودیم. ما هرگز منتظر ظلم نبودیم.
برای حاکمیتی که خودش را یک ابرقدرت می‌داند، دیگر بمب که جای خود دارد، خوردن یک سوزن ریز را هم تحمل نمی‌کنیم.

تا سال قبل وقتی از کربلای چهار می‌گفتم یا می‌نوشتم نمی‌دانستم چطور برای فرزندانم و نسل جدید بگویم؛ ما در جنگ هزاران بار دوستان‌مان را تشییع کردیم و هیچ نگفتیم، صدها بار موشک خوردیم و هیچ نگفتیم، راستش بسیاری وقت‌ها از زنده ماندن خودمان هم خجالت می‌کشیدیم.
ولی ما هرگز منتظر شنیدن دروغ نبودیم.
نمی‌دانستم چطور برایشان توضیح بدهم وقتی به عده‌ای بگویند بروید جلو و بعد عملیات را نیمه شب لغو کنند و به آنها هیچ نگویند، چه حسی دارد!

نمی‌دانستم چطور به آنها باید بگویم وقتی چند هزار نفر را بگویند بزنید به خط دشمن، و خودشان بدانند هیچکدام از آنها قرار نیست برگردند.

نمی‌دانستم چطور توضیح بدهم ما جنگیده بودیم و می‌دانستیم جنگ تلفات دارد، سختی دارد، قطع دست و پا دارد، جنگ سال‌ها اسارت دارد، جنگ مفقود شدن و خانواده‌های چشم انتظار دارد، خانواده‌هایی که هنوز هم منتظرند.
اما هرگز هیچ‌کدام خودمان را برای شنیدن دروغ آماده نکرده بودیم!
برای تلف شدن و حاکمیت عده‌ای از خدا بی‌خبر، هرگز!

تا اینکه زمستان سال گذشته هواپیمایی سقوط کرد، پرواز ۷۵۲ اکراین با ۱۷۶ مسافر بیگناه و نازنین. ما به شنیدن خبر سقوط هواپیما در ایران عادت کرده بودیم. ما به مرگ بهترین عزیزان‌مان در اوج جوانی عادت کرده بودیم، ما به شنیدن اخبار بد عادت داشتیم.
اما به دروغ نه! نمی‌توانستیم باور کنیم.
راستش را می‌گفتید اگر اشتباهی زده بودید، آیا واقعا حادثه را از رئیس جمهور و رهبرتان هم مثل کل ملت چند روز پنهان کردید! و فکر کردید می‌شود تا همیشه مخفی نگهش داشت!
آیا سقوط این هواپیما پروژه‌ای بود تا آمریکا را با آن محکوم بکنید.
چه تصور می‌کنم؟
ولی حقیقتی است؛ از دروغگو هیچ چیز بعید نیست!

ما ناراحت نیستیم که غواص‌هایمان تنها ماندند با بدن‌هایی خونین. ما ناراحت نیستیم هنوز غواص‌های دست بسته از کربلای چهار تشییع می‌کنیم، ما ناراحت نیستیم که یک شبه هزاران شهید و مفقود دادیم، ما ناراحت نیستیم که ما را در محاصره گذاشتند تا سر عراقی‌ها گرم شود، تا خودشان بتوانند راحت‌تر بروند عقب.
ما ناراحت نیستیم به همراه عراقی‌ها خودمان هم بازی خوردیم.
ما ناراحتیم که ۳۴ سال است دروغ می‌شنویم.

❓چرا کربلای چهار را شروع کردید؟
❓چرا اجازه پرواز شماره ۷۵۲ را دادید؟
❓مگر نمی‌دانستید هر رزمنده‌ای خانواده‌ای دارد؟
❓مگر نمی‌دانستید هر مسافری صدها منتظر دارد؟
اشتباهی کردید چرا توجیهش کردید، چرا به دروغ گفتید عملیات فریب بوده، به دروغ گفتید عملیات اصلی نبود، به دروغ گفتید جنگ است و شهید شدن در آن افتخار!
اشتباهی زدید چرا گفتید گزارش شده بود اسکادهای آمریکایی شلیک شده بودند، چرا گفتید ما شلیک نکرده بودیم...

ما از اینکه جان‌مان را گذاشتیم برای انقلاب و جنگی که می‌خواست عدالت بگستراند یک لحظه هم نادم نیستیم، اما حق داریم از دروغ متنفر باشیم.
خانواده‌های مسافران هواپیما می‌دانند مرگ حق است اما از دروغگویی شما متنفرند.
راستش را بگویید چه بود!

حالا فهمیدید چرا داغ کربلای چهار از دل ما نمی‌رود.
آیا راست است وقتی صدها نفر به هدف رسیده بودند عملیات را لغو‌ کردید بدون اینکه به آنها بگویید؟!
آیا راست است شروع عملیات را بدون مشورت با کارشناسان، تنها با استخاره شروع کردید!
آیا راست است هدف شما در طول جنگ خاتمه دادن به آن نبوده؟
آیا راست است در هر عملیاتی برایتان مهم نبوده چند شهید دادیم، چند مفقود، چند جانباز.
آیا راست است وقتی بچه‌ها در عراق تا سر حد مرگ کتک می‌خوردند، شما بر روی مناصب سیاسی چانه می‌زدید.
راست است همه‌تان به نان و نوا رسیدید.

این‌ها ما را زجر می‌دهد
ما هنوز هم حاضریم جان بدهیم
حاضریم جوان بدهیم
اما نه برای دروغ
حاضریم بشنویم هواپیما سقوط کرد
حاضریم بشنویم عملیات شکست خورد
اما نه با دروغ
نه برای برآورده شدن اهداف عده‌ای بی‌خدا، بی‌وجدان، بی‌شرافت انسانی
عده‌ای که نمی‌دانند جان چیست و جوان چیست.

حالا فهمیدید چرا سال‌هاست حالمان بد است!
چرا سال‌هاست بغض‌مان نمی‌رود...


نه بغض #پرواز۷۵۲
نه بغض کربلای۴

✏️#رحیم_قمیشی
@ghomeishi3

@MehrBanooo_2018

Читать полностью…

🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸

از نامه‌های #غلامحسین_ساعدی به همسرش

آخرین نامه:

عیال نازنازی خودم
حال من اصلاً خوب نیست، دیگر یک ذره حوصله برایم باقی نمانده، وضع مالی خراب، از یک طرف، بی‌خانمانی، از یک طرف، و اینکه دیگر نمی‌توانم خودم را جمع وجور کنم. ناامیدِ ناامید شده‌ام. اگر خودکشی نمی‌کنم فقط به خاطرِ تو است، والا یکباره دست می‌کشیدم از این زندگی و خودم را راحت می‌کردم. از همه چیز خسته‌ام، بزرگ‌ترین عشقِ من که نوشتن است برایم مضحک شده، نمی‌فهمم چه خاکی به سرم بکنم. تصمیم دارم به هر صورتی شده، فکری به حال خودم بکنم. خیلی خیلی سیاه شده‌ام. تیره و بدبخت و تیره بخت شده‌ام. تمام هموطنان در اینجا کثافت کامل‌اند. کثافت محض‌اند. منِ بیچاره چه گناهی کرده بودم که باید به این روز بیفتم. من از همه چیز خسته‌ام. سه روز پیش به نیت خودکشی رفتم بیرون و خواستم کاری بکنم که راحت شوم و تنها و تنها فکر غصه‌های تو بود که مرا به خانه برگرداند. هیچکس حوصله مرا ندارد، هیچکس مرا دوست ندارد، چون حقایق را می‌گویم. دیگر چند ماه است که از کسی دیناری قرض نگرفته‌ام. شلوارم پاره پاره است. دگمه‌هایم ریخته. لب به غذا نمی‌زنم. می‌خواهم پای دیواری بمیرم. به من خیلی ظلم شده. به تمام اعتقاداتم قسم، اگر تو نبودی، الان هفت کفن پوسانده بودم. من خسته‌ام، بی‌خانمانم، دربه درم. تمام مدت جگرم آتش می‌گیرد. من حاضر نشده‌ام حتی یک کلمه فرانسه یاد بگیرم. من وطنم را می‌خواهم. من زنم را می‌خواهم. بدون زنم مطمئن باش تا چند ماه دیگر خواهم مرد. من اگر تو نباشی خواهم مرد، و شاید پیش از اینکه مرگ مرا انتخاب کند، من او را انتخاب کنم.

به دادم برس...
شوهر

کانال 🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸
@MehrBanooo_2018

Читать полностью…

🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸

بنشین برایت حرف دارم در دلم غوغاست
وقتى که شاعر حرف دارد آخر دنیاست

شاعر بدون شعر یعنى لال! یعنى گنگ
در چشم‌هاى گنگ اما حرف دل پیداست

با شعر حق انتخاب کمترى دارى
آدم که شاعر مى‌شود تنهاست یا تنهاست

هرکس که شعرى گفت بى تردید مجنون است
هر دخترى را دوست مى‌دارد بدان لیلاست

هر شاعرى مهدى ست یا مهدى ست یا مهدى ست
هر دخترى تیناست یا ساراست یا رى‌راست

پروانه‌ها دور سرش یکریز مى‌چرخند
از چشم آدم‌ها خل است از دید من شیداست

در وسعتش هر سینه داغ کوچکى دارد
دریا بدون ماهى قرمز چه بى معناست

دنیا بدون شاعر دیوانه دنیا نیست
بى شعر، دنیا آرمانشهر فلاطون‌هاست

من بى تو چون دنیاى بى شاعر خطرناکم
من بى تو واویلاست دنیا بى تو واویلاست

تو نیستى وآه پس این پیشگویى‌ها
بی‌خود نمی‌گفتند فردا آخر دنیاست

تو نیستى و پیش من فرقى نخواهد کرد
که آخر پاییز امروز است یا فرداست

یلداى آدم‌ها همیشه اول دى نیست
هرکس شبى بى یار بنشیند شبش یلداست

✏️#مهدی_فرجی

#شعر

کانال 🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸
@MehrBanooo_2018

Читать полностью…
Subscribe to a channel