قاعده فشنگ ژ۳
مخالفت با حذف ارز ۴۲۰۰تومانی، عموما سه خاستگاه سیاسی، اقتصادی و اقتصادسیاسی دارد. به همین ترتیب، حلقه اول مخالفان را سیاستمدارانی تشکیل میدهند که نگرانی اجتماعی و سیاسی دارند.
دسته دوم اقتصاددانانی هستند که درباره تبعات قیمتی این سیاست ابراز نگرانی میکنند و دسته سوم، ذینفعان تداوم این سیاست هستند.
جز دسته سوم که نفوذ گستردهای در سیاستگذاری دارند، مخالفان عموما سه دلیل مطرح میکنند: یا نسبت به افزایش قیمت کالاهای مشمول دریافت ارز ترجیحی نگرانی دارند یا به تشدید فشار به اقشار ضعیف جامعه میاندیشند یا به تبعات اجتماعی و سیاسی آن فکر میکنند.
شکی نیست که حذف ارز اختصاص دادهشده به برخی اقلام که در زندگی دهکهای پاییندرآمدی جامعه اهمیت زیادی دارد، میتواند در کوتاهمدت به افزایش قیمت این کالاها منجر شود؛ اما از آن طرف اگر مسیر تجارت هموار باشد، دیری نمیگذرد که بازار به تعادل میرسد. ارز ۴۲۰۰ تومانی جز فساد گستردهای که به دنبال دارد، چند ایراد اساسی دیگر هم دارد؛ از جمله اینکه منجر به خروج بخش خصوصی واقعی از چرخه تجارت سالم میشود.
بدیهی است وقتی قرار باشد عده محدودی از عاملان اقتصادی از رانت ارز ترجیحی برخوردار شوند، اکثریت که فاقد ارتباط سیاسی هستند از چرخه تجارت خارج میشوند. این روند، انحصار را تحکیم میبخشد و رقابت را از بین میبرد. وقتی موتور تولید رانت -ارز ترجیحی- خاموش شود، انحصار از بین میرود و رقابت بهوجود میآید و عاملان بخش تجاری مجال فعالیت پیدا میکنند.
به این ترتیب اگر فضای مناسب برای کسبوکار ایجاد شود و موانع تجاری برداشته شود، دیری نمیپاید که بازارها تنظیم میشود و قیمتها به تعادل میرسد.
در پاسخ به دلواپسان اقتصادی حذف ارز ترجیحی، اگرچه ممکن است با وجود ارز ۴۲۰۰ تومانی چند قلم کالا ارزانتر دست مردم برسد، اما کسری قابل توجهی که برای تامین مابهالتفاوت ارز ترجیحی به وجود میآید، تورمی ایجاد میکند که گریبان همه جامعه را میگیرد. البته تنها همین موضوع نیست، ما در شرایط تورم ۲۰درصدی نیستیم که سیاستمدار ریسک کند و بر التهاب موجود بیفزاید، تورم ما وارد کانال پرخطر شده و شرایط نگرانکنندهای پیدا کرده است که ظرفیت تبدیل شدن به بحرانهای بزرگتر را دارد که میتواند کل جامعه را گرفتار کند.
میدانم اکنون بهترین زمان برای حذف ارز ۴۲۰۰ تومانی نیست؛ اما نمیدانم زمان خوب کی فرامیرسد. پس در نظر داشته باشیم که به تعویق انداختن این جراحی، به معنی پرتاب بحران به آینده است و مخالفان سیاسی و اقتصادی این اصلاح باید به این پرسش پاسخ دهند که زمان مناسب اصلاح این سیاست زیانبار کی فرا میرسد و اینکه چه زمانی مد نظر آنهاست که هزینههای این جراحی، کمهزینهتر از میزان درد فعلی بیمار یا متاستاز آن به کل بدن بیمار باشد؟
ژاندارمهای قدیم میگفتند گلوله اسلحه ژ۳ وقتی وارد بدن کسی میشود، سوراخی کوچک به اندازه خودکار بیک ایجاد میکند؛ اما وقتی خارج میشود، حفرهای بزرگتر از کف دست بهجا میگذارد.
ارز ۴۲۰۰تومانی برای اقتصاد ایران دست کم از گلوله اسلحه ژ۳ ندارد، نباید وارد بدن این اقتصاد میشد؛ اما حالا که وارد شده است، باید اجازه بدهیم خارج شود که اگر خارج نشود جراحت و عفونتی شدید ایجاد میکند.
سرمقاله دنیای اقتصاد👇
https://www.donya-e-eqtesad.com/fa/tiny/news-3817608
☑️ محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
از بودجه 1401 چه انتظاری داریم؟
✍️ محسن جلالپور
لایحه بودجه سال 1401 که نخستین بودجه تدوین شده توسط دولت سیزدهم است، چند صباح دیگر روانه مجلس میشود و بررسی و تحلیل آن نشان میدهد قوای حاکم در قوه مجریه دنبال چیست و چه اهدافی را مد نظر دارد.
پس از آن که این لایحه به مجلس تقدیم شود، به طور قطع، نمایندگان نیز منویات و اهداف سیاسی و منطقهای خود را بر آن تحمیل میکنند و به اصطلاح بر تعهدات مالی و سیاسی بودجه میافزایند و از ابتدای سال 1401 جامعه نیز ناچار است آثار اقتصادی این بودجه را تحمل کند و هزینه منویات سیاسی و افزایش محبوبیت سیاستمداران را بپردازد.
این رویه سالهای متمادی است که تکرار میشود و در پایان هر سال که عمر یک بودجه به پایان میرسد، همچون زلزلهای ویرانگر،جز خرابی چیزی به جا نمیماند.
قاعدتا بودجه باید خونی تازه در رگهای اقتصادکشور جاری کند و هر بودجه باید پیام خوبی برای آحاد اقتصادی به دنبال داشته باشد اما در فرآیند تدوین و تصویب بودجه اتفاقاتی رخ میدهد که آن را تبدیل به تهدیدی برای اقتصاد کشور میکند.
به همین دلیل است که هر سال موعد تدوین و تصویب بودجه، اقتصاددانان و ناظران اقتصادی مضطرب و نگران میشوند که با تدوین یک لایحه بودجه دیگر، دوباره دردی روی دردهای اقتصاد ایران گذاشته میشود.
در چند دهه گذشته اقتصاد ایران بدترین و کاریترین ضربهها را از بودجههای سالانه خورده است. مثلا ریشه ابرچالش کسری بودجه که منجر به متاستاز سرطان تورم در بدن اقتصادایران شده، در چند دهه گذشته عمدتا از طریق بودجه وارد بدن این اقتصاد شده و نقش بسیار مهمی در تضعیف و رنجور شدن جامعه ایران داشته است.
آنچه در سطور بالا مطرح شد، تکرار بدیهیات است که جامعه ایران در سالهای گذشته با تحمل هزینه فراوان آموخته است و در این مقطع بسیار حساس باید مورد توجه سیاستمداران حاکم بر دولت و مجلس نیز قرار گیرد.
هرچند رئیس سازمان برنامه و بودجه تأکید کرده که مسیرهای تشدید کسری بودجه مسدود خواهد شد اما از آنجا که چنین وعدههایی را به کرات از سیاستمداران پیشین هم شنیدهایم و خلاف آن عمل شده، امید به اصلاح امور مالی دولت کمرنگ است.
موضوع این است که قطعا دولت در ماههای آینده برای ایفای تعهدات و وظایف خود دچار مشکل مالی میشود که حاصل آن کسری بودجه است. کسری بودجه میتواند دولت را وسوسه کند که از منابع بانک مرکزی برداشت کند که نتیجه این اتفاقات افزایش پایه پولی و حجم نقدینگی خواهد بود که نتیجه قطعیاش تشدید تورم خواهد بود.
مسعود نیلی پیش از این به صورت مبسوط توضیح داده است که تحریک پایه پولی در عصر تنگنای درآمدهای نفتی،بسیار خطرناکتر از تحریک پایه پولی در عصر وفور درآمدهای نفتی است و خبر بد اینکه ما در بدترین تنگنای مالی چند دهه گذشته قرار داریم اما شاهد بیشترین تحریک پایه پولی چند دهه گذشته هستیم.
واقعیت این است که نیروهای سیاسی موسوم به اصولگرا که با شعار عدالت اجتماعی شناخته میشوند و عموما مدافع سیاستهای توزیعی هستند، معمولا در دورانهایی قدرت را در دست داشتهاند که قیمت نفت در سطوح بالا قرار داشته و و تحریمها تا این حد پیچیده و سخت گیرانه نبوده است.
شرایط فعلی از اساس با همه دورانهای گذشته متفاوت است و اقتصادایران در شرایط بسیار شکنندهای قرار دارد که این وضعیت باعث شده غالب اقتصاددانان نسبت به وخیمتر شدن اوضاع هشدار دهند. اقتصاد ما هنوز به نقطه غیر قابل بازگشت نرسیده اما بیم آن میرود که با تداوم رشد پرشتاب نقدینگی به مرحلهای برسیم که اقتصاددانان از آن به عنوان ابرتورم یاد میکنند.
متن کامل سرمقاله دنیای اقتصاد👇
https://www.donya-e-eqtesad.com/fa/tiny/news-3813991
@mohsenjalalpour
چه بر سرمان میآید؟
به عنوان یک فعال اقتصادی نسبت به آینده اقتصاد ابهامات زیادی دارم. متاسفانه جامعه ایران در 10 سال اخیر، به طور مرتب با کاهش درآمد سرانه مواجه بوده است و مدام دارد کوچکتر میشود. اقتصاد هم در حال استهلاک مداوم است، سرمایهگذاری از استهلاک کمتر شده و جامعه نیز هر روز فقر بیشتر را تجربه میکند. واضح است که پایههای اقتصاد کشور آسیب دیده و چون رشدی در کار نیست، مردم از نظر معیشت دچار مشکل شدهاند. کاهش رشد اقتصادی سالهای اخیر اقتصاد ایران عمدتاً تحت تاثیر تحریمها و سیاستهای نادرست اقتصادی منتج از آن بوده است. این عوامل با همراهی شیوع گسترده بیماری همهگیر کرونا در دو سال اخیر دست به دست هم دادند تا به طرق گوناگون زمینههای کاهش سرمایهگذاری و افت تولید را در اقتصاد ایران فراهم کنند.
البته در زمینه پایان کرونا امیدواریهایی وجود دارد و احتمال داده میشود که بخشی از افرادی که از بازار کار خارج شدند، دوباره جذب شوند که این خبر خوبی است. اما ابرچالش آب و محیط زیست هم امسال بیشتر از گذشته جامعه و اقتصاد را در معرض آسیب قرار داده است. در چنین شرایطی، وضعیت مالی دولت به گونهای نیست که پیش خودمان بگوییم به تدریج مشکلات کم میشود و مثلاً کسری بودجه به نقطه قابل حل میرسد. تیم اقتصادی دولت هم به گونهای چیده شده که انتظار نداریم اوضاع را بهتر کند. آقای رئیسی در اولین سخنرانی پس از مراسم تحلیف بر رفع تحریمها تاکید کرد. ایشان گفت: «تحریمها علیه ملت ایران باید لغو شود و ما از هر «طرح دیپلماتیک» که این هدف را محقق کند، حمایت میکنیم.» این صحبتها در کنار اظهارات تازه وزیر امور خارجه درباره احیای برجام، مثبت به نظر میرسند اما در عمل هنوز هیچ اتفاقی رخ نداده است. به نوعی دولت سیزدهم دارد انتظارات مردم را پیشفروش میکند که امیدوارم اینگونه نباشد.
دولت آقای روحانی در سالهای آخر تا حدودی ابتکار سیاستگذاری را از دست داد اما ترسم این است که دولت آقای رئیسی در همین ماههای اول در این تله گرفتار شود. به هر حال این یک واقعیت است که دولت جدید برای خروج از بحران اقتصاد به احیای برجام نیاز دارد. احیای موقت اقتصادایران نیازمند دستکم 50 میلیارد دلار منابع ارزی است. ضمن اینکه اگر توافقی حاصل نشود، این احتمال وجود دارد که بازارها دوباره گرفتار تلاطم شوند و شاهد افزایش مجدد نرخ ارز، طلا و همینطور کالاهای قابل تجارت باشیم. این مساله دولت جدید را در گامهای اول دچار بحران خواهد کرد، دولتی که در شرایط عادی با ابرچالش کسری بودجه، ریسکهای مختلف، رشد بیسابقه نقدینگی و شرایط نگرانکننده سرمایه اجتماعی مواجه است، در آینده که اندک اندوخته خود را خرج کند، چه خواهد کرد؟
این یک طرف ماجراست اما در پس پرده فشارهای زیادی هم به ایران وارد میآید و این احتمال را تشدید میکند که توافقی ضعیفتر از برجام به دست آید. در چنین شرایطی ناچار به سمت شرق میغلتیم که غلتیدن به این سمت از نظر اقتصادی نفعی برای بخش خصوصی ندارد و این در کنار تداوم تحریمها یعنی تشدید خروج سرمایه. البته موانع ساختاری کاهش رشد اقتصادی مانند بیثباتی اقتصاد کلان -که عمدتاً ریشه در کسری بودجه دارد- یا مواردی مانند محیط کسبوکار و مداخلات دولت در نظام بنگاهداری نیز عوامل مهمی در عدم توفیق اقتصاد ایران در دستیابی به رشدهای بالا هستند.
اخیراً وزیر اقتصاد گفته: «در شهریور موفق شدیم برخلاف پنج ماه اول، بدون یک ریال استقراضِ جدید از بانک مرکزی، حقوقها را (حتی زودتر از موعد) پرداخت کنیم.» به گمانم همین صحبت یعنی تشدید نااطمینانی. معنیاش این است که این ماه را گذراندیم و خدا میداند ماه بعد را چطور باید بگذرانیم. قاعدتاً چشمانداز تورم در سال 1400 تابع رفتار دولت با مقوله کسری بودجه است. در واقع کسری بودجه 1400 به گونهای است که در صورت عدم افزایش معنادار درآمدهای نفتی دولت و ادامه مسیر سیاستگذاری فعلی باید منتظر تورمهایی بسیار شدید بود. به گمانم اقتصاد ایران از ابتدای سال 1399 وارد این چرخه شد و در حال حاضر فقط تغییر انتظارات مثبت ناشی از رفع تحریمها ادامه این چرخه را متوقف کرده است. اما در صورت ادامه سیاستهای داخلی فعلی و عدم گشایش بینالمللی این چرخه با سرعتی بیش از پیش به حرکت خود ادامه خواهد داد.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
هشدارهای اقتصاددان
دوستان هفتهنامه تجارت فردا که هر شش ماه یک بار جمعبندی جامعی از اوضاع و احوال اقتصاد کشور تهیه و منتشر میکند برای تحلیل عملکرد شش ماه گذشته و ترسیم چشمانداز اقتصاد کشور از من خواستند در قامت یک فعال بخش خصوصی با دکتر مسعود نیلی در قامت یک اقتصاددان گفت وگو کنم. چند روز پیش این گفت وگو انجام شد و بیش از90 دقیقه درباره چالشها و ابرچالشهای اقتصاد ایران صحبت کردیم.
این سومین یا شاید چهارمین گفتوگوی مفصل من با دکتر مسعود نیلی است. نخستین بار زمانی گفت وگو کردیم که تورم مساله اصلی اقتصاد ایران نبود اما امروز به اصلیترین مساله اقتصاد ما تبدیل شده است. هرچند من در این گفت وگو تورم را یکی از چند بحران نگرانکننده امروز اقتصاد کشور دانستم اما دکتر نیلی تاکید کرد که مهمترین و عاجلترین مساله کشور، تورم است.
شرح کامل این گفت وگو در شماره آتی تجارت فردا که روز شنبه 24 مهر همراه با روزنامه دنیایاقتصاد منتشر میشود،آمده است و توصیه میکنم حتما مطالعه کنید.
اما نکات مهمی از نظرات دکتر نیلی را در حین گفت وگو یادداشت کردم که به این شرح است:
🔹 باید همه روی موضوع تورم تمرکز کنیم چون از این ناحیه خطرات زیادی جامعه ما را تهدید میکند.
از سال ۱۳۳۸ تا قبل از ورود به دهه 1390 یعنی در طول 52 سال، فقط دو سال تورم بالای ۳۰ درصد داشتهایم که سالهای ۷۳ و سال ۷۴ بوده است. در سال ۷۳ تورم ۳۵ درصد داشتیم و در سال ۷۴ تورم به نزدیک ۵۰ درصد رسید.
🔹 اما در طول دهه 1390 به تنهایی چهار سال تورم بالای 30 درصد داشتهایم. در سال ۹۲ با تورم نزدیک به 35 درصد مواجه شدیم و پس از آن، از سال 97 به بعد، مستمراً تورمهای بسیار بالا را تجربه کردهایم و با تورمی سنگینتر دهه جدید را آغاز کردهایم.
🔹 این وضعیت که تورم چند سال پشت سرهم بالای 30 درصد باشد و هر سال مقدار قابلتوجهی هم افزایش پیدا کند هیچوقت در اقتصاد ما تجربه نشده است.
🔹 تورم در فروردین 1400، حدود 7/2 درصد بود که در اردیبهشت به صورت طبیعی کاهش یافت، اما در خرداد به 5/2 درصد، در تیر به 5/3 درصد و در شهریور هم به 9/3 درصد رسید. این یک علامت است که نشان میدهد تحولات سیاسی کشور روی انتظارات تورمی به هر دلیلی اثر گذاشته است.
🔹 تورم روستایی از تورم شهری بیشتر است و تورم نقاط محروم کشور از تورم نقاط کمتر محروم بسیار بیشتر است.
🔹 بخش زیادی از محرومیت در کشور ما، حداقل در شرایط حاضر، برآمده از نارساییهای اقتصاد کلان است.
🔹 اگر بتوانیم سیاست درستی اتخاذ کنیم که تورم استانهای محروم کاهش پیدا کند از سفر مستقیم مقامات به این استانها دستاورد بیشتری دارد
🔹 سرنوشت ۸۵ میلیون نفر در گرو نحوه مدیریت پولی و مالی کشور توسط دولت است.
🔹 باید راهی پیدا کرد که مانع از وقوع سیل شد. سیلی که میتواند همه ما را از بین ببرد
🔹 هیج زمانی را به اندازه امروز خطرناک نمیبینم. هرچند هنوز بازهم فرصت برای جلوگیری از بروز تورم بالا وجود دارد و میتوان مانع از آن شد که کنترل امور از دست برود
🔹 متوقف کردن روند نگرانکننده موجود تورم، امکانپذیر، اما در گرو اتخاذ تصمیمات سخت در مقایسه با تصمیمات بد است که برای یک دولت جدید، کاملاً محبوبیتزداست.
🔹 در انقباضیترین سال از نظر منابع بودجه، انبساطیترین بودجه از نظر مخارج تصویب شده است. این خودش سوالی ایجاد میکند؛ مگر کسی نمیدانسته که ما در چه شرایطی قرار داریم؟
🔹 ما از نظر تورمی در یک شرایط خاص هستیم و خدای ناکرده اگر این روند در مسیری بیفتد که انتظارات تورمی و واقعیتهای اقتصاد هر دو به تشدید تورم منجر شوند با این حجم بالای نقدینگی که در اقتصاد ایران انباشت شده ممکن است در مسیر بسیار خطرناکی قرار گیریم که من عمداً نمیخواهم به ادبیات رایج آن اشاره کنم.
☑️محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
میلیونر زاغه نشین
بعضیها ارثیه خانوادگی را دستمایه کار خود میکنند، بعضیها اتفاقی ثروتمند میشوند، بعضیها درس میخوانند و برخی هم با تلاش زیاد به موفقیت میرسند.
خدا رحمت کند «حاج اکبر نخعی پور» را؛ به معنای واقعی از کارگری و باربری به یکی از ثروتمندترین افراد خطه کرمان تبدیل شد.
مرحوم حاج اکبر در کودکی به معنای واقعی فقیر بود. بارها برایم تعریف کرد که تا بیست سالگی غذای درست و حسابی نخورده و در بستری گرم و نرم نخوابیده است.
داستان زندگیاش آدم را یاد فیلم «میلیونر زاغهنشین» میاندازد. پسری فقیر که در مسابقهٔ «چهکسی میخواهد میلیونر شود؟» شرکت میکند و موفق میشود تا مرحلهٔ پایانی پیش برود؛ همیشه برایم سوال بود که حاج اکبر نخعی چگونه به مرحله آخر رسید.
در کتاب «تلاشگران پیشرفت کرمان» به نقل از ایشان میخوانیم: « كلاس دوم دبستان را شروع کرده بودم که یک روز پدرم به مدرسه آمد. دست مرا گرفت، از سر كلاس درس بلند كرد و با خود برد. معلممان هرچه فریاد زد که اين بچه باهوش است، بگذار به درسش ادامه دهد. پدرم اعتنا نکرد».
دوازدهساله است که برای اولینبار همراه با پدرش به کرمان میرود. آن روزها رسم بود که دامداران و کشاورزان در آخرین روزهای اسفندماه به کرمان میرفتند، دام و محصولات خود را میفروختند و کالای مورد نیاز خود را میخریدند و به روستا برمیگشتند.
پیاده و با پایبرهنه به کرمان میروند. یکشب در «زنگیآباد» میخوابند و فردای آن روز با پای تاولزده به راه ادامه میدهند تا اینکه به کرمان میرسند. این سفر هرگز از ذهن حاج اکبر بیرون نمیرود و یک سال بعد در 13 سالگی تصمیم میگیرد با اقامت در كرمان مسیر زندگیاش را تغییر دهد.
تنها چیزی که پای رفتن حاج اکبر را سست میکند، عشقی است که به یکی از دختران «بیل آباد» دارد. میترسد اگر روستا را ترک کند دیگر نتواند به وصال او برسد و در غیاب او دختر را به خانه مرد دیگری بفرستند. شب رفتن سوار کامیونی میشود که قلوه سنگ بار زده است؛ تا صبح از بیم غربت و یاد دختر، روی سنگها پنهانی میگرید.
در کرمان برای درست کردن «کاهگِل» یک هفته آب از چاه میکشد تا اینکه چرخ چاه از زیر پایش در میرود. این اتفاق باعث میشود از این کار خارج شود و مسیری دیگر در پیش گیرد. گاری دستی کوچکی تهیه میکند و در خیابانهای شهر بار حمل میکند. یکی از بازاریان کرمان به نام «حاج محمد نمازی» با پرداخت 240 تومان حقوق ماهانه، او را به خدمت میگیرد.
15 سال برای ایشان کار میکند و فوتوفنهای کسب وکار را از او میآموزد.
حاج اکبر نخعی از هیچ فرصتی برای کسب وکار نمیگذرد. کارگرانی که از روستاهای اطراف به کرمان میآمدند تا از طریق کار در ساختمانها یا کارهای موقت اموراتشان را بگذرانند، تعطیلات نوروز به خانه باز میگشتند اما حاج اکبر در کرمان میماند و خرید و فروش میکرد.
نوروز یک سال که در میدان نشستهاست، مردی از اهالی ماهان پیشنهاد میکند 10 گونی سیبزمینی جمعاً به وزن یکتن را از او بخرد و در ایام تعطیل کم کم بفروشد. حاج اکبر ابتدا نمیپذیرد اما سرانجام ریسک میکند و در ازای 100 تومان یک تن سیب زمینی را میخرد. او که حوصله خرده فروشی ندارد، با راهنمایی آقای برهانی مسئول «اتوبنز» کرمان، یک تن سیب زمینی را روانه بندرعباس میکند.
یک هفته بعد آقای برهانی حاج اکبر را صدا میزند و چکی به مبلغ هزار تومان، به او تحویل میدهد. چک از بندرعباس رسیده و این معنی را میدهد که 100 تومان جوان قصه ما، هزار تومان شده است.
حاج اکبر سالها در میدان کار میکند تا اینکه سرانجام ، کار در میدان کرمان را رها میکند و با دو میلیون تومان سرمایه به هیبت تاجر پسته در میآید و مدتی بعد جزو افراد سرشناس این بازار میشود.
خدا رحمت کند حاج اکبر نخعی را؛ به حجره اش كه میرفتی همزمان با معامله دهها تن پسته،از فروش یك گونی جو به خریدار عبوری هم نمیگذشت. همزمان پستهات را میخرید، ماشین خوبی اگر داشتی، پیشنهاد خرید میداد؛ گونی خالی میفروخت. روغن و برنج و عسل و كشك هم در بساطش پیدا میشد.
پسر حاج اکبر تعریف میكرد كه یک بار که برای عمل قلب باز در تهران بستری شده بود، تا آخرین ثانیههای هوشیاری، مشغول فروش یک محموله پسته بود. محموله را که فروخت، به عمل رضایت داد.
مهمترین درسی كه از حاج اكبرنخعی میشود آموخت این است که کسب و کار، تلاش و کوشش همیشگی میخواهد. مرد رنج دیده قصه ما هیچگاه مسائل کاریاش را با احساس پیش نبرد. همواره به کارش عشق میورزید و هرگز خسته و ناامید نشد.
☑️محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
زندگی دراماتیک یک مهندس
زندگی مهندس محمد نخعینژاد خیلی دراماتیک است. اولین سطرش را که بخوانی،تا به پایان برسد رهایش نمیکنی. داستان مردی صبور و پرتلاش که یک لحظه از تکاپو نمیایستد و خستگی و ناامیدی در قاموسش جایی ندارد.
مهندس نخعینژاد بنیانگذار«صنايع ممتازان كرمان» و از مؤسسان «سیمان ممتازان» کرمان است که یکی از بهترین و بهرهورترین کارخانههای بخش خصوصی در کشور به شمار میرود.
مردی که میخواهم دربارهاش بنویسم، اهل عبدل آباد استکه محلیها به آن «بیل آباد» هم میگفتند. «عبدل آباد» در دویست کیلومتری غرب زرند واقع است. پدرش پیلهور بود و کالاهای موردنیاز روستاییان را خریداری می کرد و به روستا میآورد؛ متقابلاً تولیدات روستا را هم به شهر میبرد و میفروخت.
کودکیاش در همین روستا میگذرد تا اینکه موعد مدرسه میرسد. محمد نخعینژاد برای تحصیل باید به تنها مدرسه منطقه در «بادیز» برود. منزلشان تا دبستان بیست دقیقه پیاده راه است. اگر برف و بارانی ببارد، کارشان سخت میشود. به خصوص اینکه دخترعموی او هم در همان دبستان درس میخواند و با او به مدرسه میرود و بر میگردد.
در زمستانهای سرد، وقتی به جوی آب یخزدهای میرسند که عبور از آن سخت است، دخترعمو را روی دوشش میگیرد و از مسیر یخی عبور میدهد. آن روزها کسی نمیداند تقدیر در حال طراحی چه بازی جذابی در زندگی محمد نخعینژاد است. در همان رفتوآمدها عشقی عمیق بین او و دخترعمو جوانه میزند.
این عشق با او هست تا زمانی که برای ادامه تحصیل به کرمان میرود و در منزل عمهاش سکنی میگزیند. سه سال دوری را تحمل میکند تا اینکه خانواده عمو هم به کرمان میآیند و دختر عمو هم در دبیرستانی ثبت نام میکند.
محمد نخعینژاد در سال آخر دبیرستان به منزل بزرگ عمو نقل مکان میکند و مدتی بعد خانواده او نیز به کرمان میآیند و همه چیز دست به دست هم میدهد تا او به عشق قدیمیاش برسد.
اما روزگار به ترتیبی که خواهم گفت، مدتی بر او و خانوادهاش سخت میگیرد.
مرد جوان پس از تشکیل خانواده، مدتها بیکار میماند تا اینکه به عنوان کارگر تراشکاری در کارخانه سیمان شروع به کار میکند. مدتی بعد در آزمون«انستیتو تکنولوژی» قبول میشود تا مهارت بیاموزد. هر روز هرروز ساعت پنج صبح از خواب بیدار میشود. از بیابانهای خاکی اطراف خانه میگذرد تا به چهارراه «تهماسبآباد» برسد و با سرویس به کارخانه برود. ساعت دو بعدازظهر هم کارخانه را ترک میکند و راهی «انستیتو تکنولوژی» میشود. ساعت 9 شب کلاس درس تمام میشود و او خسته و کوفته به خانه بر میگردد.
این وضعیت زیاد دوام نمیآورد و از آنجا که قهرمان قصه ما مسیر را درست انتخاب کرده، خیلی زود جواب میگیرد و رفته رفته حال و روز بهتری پیدا میکند.
نشانههای این تحول از خرید یک دوچرخه آغاز میشود؛ دوچرخهای که او را تا کارخانه میرساند و شبها به خانه باز میگرداند. بعد احساس میکند دانش و تجربه بیشتری پیدا کرده و باید به کارگاه برق کارخانه نقل مکان کند. کارگاهی که با مدیریت مهندسان آلمانی اداره میشود.
آموزشهای انستیتو تکنولوژی»به کار او میآید اما رفتار تکنیسینهای آلمانی را هم زیر نظر میگیرد تا کار را به خوبی فراگیرد. یک روز جمعه که قسمت سنگ شکن کارخانه از کار میافتد،تا مهندسان آلمانی از راه برسند،مشکل را پیدا میکند و سنگشکن به کار میافتد. همه از این که کارگر ایرانی موفق شده نقص فنی را برطرف کند متحیر میشوند. پاداش این شیرینکاری، سفری آموزشی و چندماهه به خارج از کشور است که جوان قصه ما را راهی آلمان میکند.
شش ماه در آلمان میماند و پس از آن به ایران بازمیگردد و در کارخانهای جدید شروع به کار میکند. در سال 1356 وسوسه میشود که تحصیلات را ادامه دهد و به همین دلیل در یکی از دانشگاههای آمریکا ثبتنام میکند. در بهمن 1362 در حالی که فارغالتحصیل شده، به ایران برمیگردد.
افتخارآشنايی باايشان را از وقتی دارم که مرحوم پدرم اولين دستگاه خشك كن پسته ساخت ايشان را به قيمت دو مليون تومان در دهه ۶۰ خرید. همینطور افتخار همکاری با ایشان را در شرکت سیمان ممتازان دارم؛ من سهامدار آن مجموعه هستم و ایشان مدیرعامل آن.
سیمان ممتازان با برخورداری از فناوری آلمان بسیار مطمئن و از نظر طراحی زیبا است.
کارخانهای که آقای نخعینژاد ساخته آنقدر پاکیزه است که تحت هیچ شرایطی با کارخانههای قدیمی سیمان قابل مقایسه نیست که هرروز چهار تا پنج هزار تن خاک در هوا میپراکنند.
محمد نخعینژاد عاشق کرمان و زرند و عبدلآباد است و تا مجالی پیدا کند، به جاده میزند و به کلبه کوچکش در عبدلآباد پناه میبرد.
☑️محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
فعالان اقتصادی کرمان
این قسمت: دکتر علی وثوقی
فقط گیلان نیست که لاهیجان دارد، در منطقه کرمان هم روستایی وجود دارد که نامش لاهیجان است. اگر به رفسنجان سفر کرده باشید، حتما تابلوی لاهیجان را دیدهاید که تقریبا 12 کیلومتر با شهر فاصله دارد. این روستا در دوران صفویه از مراکز نوغاندارای و ابریشمبافی بوده و دلیل تشابه اسم لاهیجان ما با لاهیجان گیلانیها شاید همین باشد؛ چون لاهیجان یعنی جایی که در آن نوغانداری میکنند.یکی از افراد سرشناس در لاهیجانِ رفسنجان مرحوم «غلامرضا وثوقی لاهیجانی» پدر بزرگ دکتر علی وثوقی است. آقای وثوقی و پدر بزرگوارشان جزو فعالان مهم و اثرگذار صنعت پسته هستند که در کتاب «تلاشگران پیشرفت کرمان» درباره آنها مفصل نوشتهایم.
او متولد شهریور 1325 است و همین روزها وارد 75 سالگی میشود. دكترای دامپزشكی دارد و فارغ التحصیل دانشگاه تهران است اما ایشان را به خاطر تلاشهایی که برای مکانیزه کردن صنعت پسته داشته میشناسند.
از زندگی ایشان دو روایت را نقل میکنم:
🔹پستهکاران پنبهکار
دکتر وثوقی پدری زحمتکش داشته و پدر بزرگی باهوش و آیندهنگر که کسب وکارشان را با دستخالی شروع کردند اما چون فکر خوب داشتند و زحمت کشیدند، سختیهای بیشمار دوران قاجار و پهلوی و قحطیهای آن روزگار و جنگهای سخت را به سلامت پشت سر گذاشتند.
پدر بزرگ دکتر وثوقی از شانزده سالگی کار میکند تا بار زندگی را بر دوش کشد و به این ترتیب موفق میشود باغ پستهای کوچک برای خود دست و پا کند. این باغ کوچک زندگی او و خانوادهاش را زیر و رو میکند؛ به این شکل که در سال 1320 محصول پسته را به صورت سلَف به تاجری یزدی به قیمت 5 هزار تومان میفروشد و با پولی که به دست میآورد، زمینهای زیادی از دهات اطراف رفسنجان را میخرد و تبدیل به باغ پسته میکند.
آن روزها ردیف باغهای پسته 10 متری متری بود و اهالی رفسنجان بین درختان پسته، پنبه میکاشتند، به این امید که تا زمان به بار نشستن درخت پسته، از درآمد پنبه ارتزاق کنند.
یک اتفاق مهم زندگی پنبهکاران را متحول کرد؛ با وقوع جنگهای داخلی آمریکا، تولید و عرضه پنبه کاهش یافت و قیمت آن در بازارهای جهانی به شدت بالا رفت. این تحولات وضع مالی پنبه کاران را به شدت متحول کرد و به طور ویژه باعث تقویت بنیه مالی پستهکاران رفسنجان شد که باید برای به بار نشستن باغ پسته 10 سال صبر میکردند.
🔹داستان ماشين آلات پسته
ساخت ماشینآلات پسته در رفسنجان از سال 1347 به همت آقای محمدرضا بهشتی آغاز شده بود. پوستکردن پستههای کال با کمک این ماشینآلات صورت میگرفت. قیمت این چرخها پانصد تومان بود. چرخ، بنزینی؛ و دارای موتوری با قدرت یک اسب بخار بود. بشکهای را نصف و در داخل آن توری نصب کرده بودند. آن نیم بشکه دو جدار داشت که در زیر آن محوری میچرخید، پستهها را به جداره میکوبید و پوست آنها را میکند.
پدر آقای وثوقی یکی از این چرخها را میخرد و همه از دیدن آن شگفت زده میشوند. این اولین ماشین پسته پاک کنی بود که در رفسنجان ساخته شد. مدتی بعد ماشین دیگری ساخته شد که به چرخ پستهپوست کنیِ «سرکارآغایی» معروف شد.
علی وثوقی در سال 1349 تصمیم به ساخت دستگاهی كاملتر میگیرد. اولین وسیلهای که میسازد، نواری است که حکم تسمهنقاله را دارد. پسته روی نوار به حرکت در میآید و کارگران، پستههای خندان و خوب را انتخاب و جدا میکردند. از آنجا که تعداد پستههای خوب و خندان معمولاً بیشتر از پستههای کال و خراب است، تصمیم میگیرد برعکس عمل کند؛ یعنی پستههای کال را از روی تسمه جمع میکنند و بقیة پستهها که عمدتاً خندان و خوب بودند روی تسمه باقی میمانند. پستۀ باقیمانده روی تسمهنقاله، در انتها با همان شیوه های قدیمی شسته میشود.
در سال 1353 دستگاه خشک کن پسته میسازد که تا امروز در صنعت پسته کاربرد دارد و هنوز در حال کار و بهره برداری است.
در آن دوره نزدیك 100 هزار تومان برای ساخت دستگاه خشك كن هزینه میکند اما در سال 55 در فصل برداشت پسته، بارندگی میشود و عده زیادی از مالكین بزرگ كه محصولشان را در هوای آزاد پهن کرده بودند به ایشان مراجعه میکنند.دکتر وثوقی چیدن و خشک کردن پسته خودرا تعطیل میکند تا پسته های دیگران را خشک کند.
بعدها در سال 1364 اولین خط پیوستۀ ضبط پسته را میسازد؛ خطی که در آن پستۀ خیس از اینطرف وارد و پس از طی مسیر، خشکشده و آمادۀ بستهبندی تحویل میشود. مدتی بعد کارخانه ماشینسازی تأسیس میکند و تعدادی از آن خط پیوسته را هم برای فروش به دوستان و نزدیکان میسازد و حتی به خارج از ایران هم ارسال میکند.
علی وثوقی دست از کار نمیکشد و مدتی بعد اولین ترمینال را برای فرآوری پسته تأسیس میکند.
☑️محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
حاج ولیالله وطنخواه که اینجا مختصری از زندگیاش را تعریف کردم، دیشب دار فانی را وداع گفت.
مردی به معنای واقعی پرتلاش و زحمتکش که یکی از پیشگامان توسعه کرمان بود. روحشان شاد و یادشان گرامی
به خانواده مرحوم وطنخواه تسلیت میگویم.
☑️محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
چه کسانی کرمان را ساختند؟
سالها پیش کرمان شهری فقیر بود و جامعهای رنجور و بیمار داشت. قدیمیهای این خطه برای جوانترها از خاطرات تلخ فقر و نداری مردمان این خطه زیاد گفتهاند.
در آن روزگاران، افراد زیادی گرفتار بیماریهای تراخم، زردزخم، آبله و سل و دهها درد و بلای ناشناخته دیگر بودند.پدرانمان تعریف میکردند که از هر گوشه شهر صدای سرفه و خس خس سینه به گوش میرسید و خبر از سینۀ سوخته و خراشیدۀ انبوه مسلولین میداد. مردمان زیادی عصا در دست داشتند؛یا چشمشان نمیدید،یا کمرشان خم بود یا زانوهای سست و معیوب داشتند.
کرمان آن روزها در بن بست تاریخ قرار داشت و به دلیل موقعیت جغرافیاییاش در میانۀ کویرِ تفتیدۀ لوت، به تبعیدگاه فراموش شدهای تبدیل شده بود. هیچ راه ارتباطیِ امنی، کرمان را به دنیای پیرامونش مرتبط نمیکرد. به روایتی؛ در باب محرومیتهای کرمان و کرمانیان هرچه نوشته شود؛ مثنوی هفتاد من خواهد بود.
امروز؛ اما در آخرین روزهای این قرن، کرمان، یکی از قطبهای برجستة کشاورزی، صنعتی و گردشگری ایران است؛ چه شد که کرمانِ امروز، با این همه تفاوت، به استانی آباد و امن تبدیل شده است؟
این را مدیون مردان و زنانی هستیم که بیوقفه تلاش کردند و کرمان را ساختند.
اخیرا کتابی روانه بازار نشر شده که «رواق زبرجد» نام دارد و مجموعهای از خاطرات مردان و زنان کرمانی است که پیشرفت کرمان مدیون تلاش آنهاست.
قهرمانان این کتاب انسانهای کوشایی هستند که از دامن خاک کویر، قد علم کردهاند و برخیهاشان بازماندگان گروه کثیری از مردان و زنانیاند که قبل از این درگذشته و فرصت ثبتِ خاطراتشان دست نداده است. در میان آنها، گاه به کسانی برمیخوریم؛ که ساده و بیآلایش زیستهاند اما وقتی شرححالشان را میخوانیم؛ شأن بالا، اصالت، امید، زندگی و حقیقت را، در لحظهلحظة زندگی پربارشان مشاهده میکنیم.
«رواق زبرجد» برای نسلِ امروز و فردا، نکتههای بسیاری دربر دارد؛ چراکه پس از خواندن این کتاب، برای خواننده روشن خواهد شد؛ که چگونه مردانی با همت بالا و کمترین امکانات، زندگیِ خود و اقتصادِ کرمان را رونق بخشیدهاند.
در تجلیل و تعریف از دستاوردهای این افراد؛ هیچ سخنی رسا و گویا نیست. شاید خواندن خاطرات این بزرگان، کمکی باشد تا مسیر پرافتخارشان را بهتر شناخته و بیشتر ارج نهیم.
☑️محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
ریشههای شرم
سه سال پیش دو متن درباره خوزستان در همین کانال نوشتم. یک بار در بهار و بار دیگر در مهر 1397.
در فروردین 97 نوشتم:
«خوزستان با ابرچالشهای نگران کنندهای مواجه است. هر روز خبر ناگواری از این استان میشنویم. در ماههای گذشته مردم خوزستان کلکسیونی از انواع چالشهای سیاسی،اجتماعی و اقتصادی را تجربه کرده اند. نفسشان تنگ شده،از آب سالم محرومند و کسب وکارشان هم به خطر افتاده. خوزستان یکی از مهمترین استانهای ماست. جز این، ما به مردم این استان به دلیل آسیبهایی که از جنگ تحمیلی دیدند، مدیونیم. لازم است برای حل مشکلات پیچیده این استان، یک نماینده ویژه متنفذ و کارآمد که نگاهی غیر سیاسی داشته باشد با اختیارات کامل برای حل و فصل مشکلات تعیین شود. برای حل چالشهای خوزستان هنوز زمان هست.»
آن روز وضع امروز خوزستان و حتی بدتر از این هم قابل پیش بینی بود. همان طور که امروز میشود وضعیت کردستان و سیستان و بلوچستان را نیز نگرانکننده توصیف کرد.
متأسفانه سیاستگذار در سالهای گذشته از وضعیت اقتصادی،سیاسی و اجتماعی این مناطق غفلت کرده و این سهلانگاری تاریخی،زمینهساز شکلگیری وضعیت بسیار نگران کنندهای شده که بخش عمده آن هنوز به چشم نیامده است.
روشن است که در شکل گیری وضع موجود،عوامل خارجی نیز سهم دارند اما این واقعیت را نیز نباید از نظر دور داشت که اگر سیاستگذار در سالهای گذشته تلاش میکرد شکاف اجتماعی در این مناطق را پر کند و قدری از مشکلات اقتصادی و سیاسی مردم بکاهد،هیچ نیروی خارجی قادر به عرض اندام در این استانها نبود.
به عبارتی، توفیق عوامل خارجی در اقدامات تحریک آمیز و پول پاشی به منظور ایجاد شکاف اجتماعی به میزان زیادی به پیروزی یا شکست سیاستگذار در تأمین حداقلهای مردم این مناطق بستگی داشته و دارد.
از هرطرف که به ماجرای خوزستان نگاه کنیم،جز شرمساری چیزی نمیماند. مردم ایران به خوزستان و خوزستانیها مدیونند و این وضع باید به صورت ریشهای و اصولی تغییر کند.
☑️محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
قدر قدرشناسی
تشکر فراوان یک دوست از تماس تلفنی و احوالپرسیام باعث شد من هم از او به خاطر این دوستی ریشهدار،تشکر کنم. تماسمان که قطع شد،پیش خودم فکر کردم«قدرشناسی» چقدر خوب است و اصولا همین «قدردانی» است که دوستی دیرینه ما را تداوم بخشیده است.
بیشتر به ذهنم فشار آوردم و متوجه شدم دوست قدیمیام همواره نسبت به همه افرادی که به او محبت کردهاند قدرشناس بوده است. از دوران نوجوانی که همیشه از معلم و راننده سرویس و نانوای محل تشکر میکرد تا امروز که به خاطر یک تماس تلفنی، مراتب قدردانی را از دوستش به جا میآورد.
در مقابل، دوست مشترکی داریم که هیچوقت از هیچکس راضی نیست و هميشه منتقدانه و با شك و ترديد به ديگران مينگرد. وقتی بیشتر فکر میکنم، میبینم آنکه قدرشناس بوده، راضیتر هم هست و زندگی بهتری دارد.
این مسأله باعث شد روی این موضوع متمرکز شوم که «قدرشناسی» چه اندازه در موفقیت اجتماعی و اقتصادی و رضایت خاطر آدمها مؤثر است و افراد «قدرشناس» چه تفاوتی با افراد «قدر ناشناس» دارند.
به مغزم بیشتر فشار آوردم و دوستان و آشنایان نزدیک را بر اساس میزان «قدرشناسی» و «قدرناشناسی» تقسیم بندی کردم. یعنی نشستم و اسامی یکی یکی دوستان و آشنایان قدیمی را در جدولی نوشتم و در نهایت به این نتیجه رسیدم ؛ افرادی که از کودکی و نوجوانی قدرشناس بودهاند، امروز که از میانسالی گذشتهاند، جایگاه اجتماعی بهتری نسبت به افرادی که قدرناشناس بودند، دارند و اصولا از زندگی خود بیشتر لذت بردهاند.
مگر قدرشناسی چیست و چگونه جایگاه اجتماعی افراد را ارتقا میدهد؟
روانشناسان، قدردانی را احساسی میدانند که افراد در پاسخ به دریافت منفعتی از دیگری بروز میدهند؛ منفعتی که افراد وقتی دریافتش میكنند خوشحال میشوند.
اگر حساب و کتابی هم نگاه کنیم، وقتی از کسی خیری ببینیم، احساس رضایت میکنیم و زمانی که احساس رضایت کنیم، قدردانی میکنیم و زمانی که قدرشناس باشیم، خیر و محبت دیگران تمدید میشود.
پدران ما بیآنکه از نتایج تحقیقات امروز جامعهشناسان اگاه باشند، همواره از ما میخواستند قدرشناسی را یاد بگیریم. مرحوم پدرم همواره از ما میخواستند که قدردان خدا،خانواده و خودمان باشیم.
ضربالمثل « شکر نعمت نعمتت افزون کند/ کفر نعمت از کفت بیرون کند» همواره ورد زبان ایشان بود و به معنای واقعی قدردان کسانی بودند که لطفی در حق ایشان یا خانواده میکرد. خیلی وقتها هم به ما توصیه میکردند که بنشینید و به کارهای خوبی که کردید فکر کنید تا کامتان شیرین شود و احساس رضایت کنید.
به خاطر دارم حتي در كودكي هر بار کسی ازروي محبت، شکلاتی دست ما میداد،پدرم با جدیت میخواستند که همان لحظه تشکر کنیم و نگذاریم محبتشان بیجواب بماند.گاهی اگر همسایهای یا آشنایی برایمان آش نذری میآورد، مادرم کاسه را خوب میشستند و درونش شیرینی و شکلات میگذاشتند و با کلی تشکر و قدردانی، ظرف را به آورنده آن تحویل میدادند.
پژوهشها نشان میدهد؛ افرادی که قدرشناسی را بلدند، دارای سطح بالاتری از «رفاه ذهنی» هستند و روش های بهتری برای کنار آمدن با دشواریهای زمانه دارند.
وقتی بیشتر فکر میکنم میبینم افراد قدرشناس اطراف من معمولاً شاد و خوشبین هستند و عزت نفس بیشتری دارند.
بیشتر دوستان و آشنایان من که از کودکی قدرشناسی را یادگرفتهاند، حتی در همین روزهای سخت، فقط نیمه خالی را نمیبینند. آنها در برابر سختیها مقاومت بیشتری دارند و بیش از دیگران، مثبتگرا ، خوشرو و خرسند هستند و کم پیش میآید در تله نارضایتی بیفتند.
بیدلیل نیست که در نظام آموزشی خیلی از کشورهای توسعه یافته، قدرشناسی آموزش داده میشود چون ثابت شده که آموزش قدردانی به دانشآموزان بر رفتار اجتماعی آنها در بزرگسالی اثر میگذارد. محققان توسعه و جامعه شناسان هم به این نتیجه دست یافتهاند که ترویج فرهنگ قدرشناسی میتواند احساس خوشبختی و بهبودی را در جامعه افزایش دهد.
به فرموده حضرت سعدی؛
دوام دولت اندر حق شناسیست
زوال نعمت اندر ناسپاسی است
اگر فضل خدا بر خود بدانی
بماند بر تو نعمت جاودانی
چه ماند از لطف و احسان و نکویی؟
حرامت باد اگر شکرش نگویی
☑️ محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
جادوی کایسری
🔹 ممکن است تا حالا اسم «قیصریه» را نشنیده باشید. منظورم راسته بازارهای ایرانی نیستند که احتمالا مَثَلِ «به خاطر دستمال قیصریه را به آتش کشید» از آنها گرفته شده است. منظورم اسم قدیمی شهری توریستی در 300 کیلومتری آنکارا است.قدیم ها به این شهر می گفتند قیصریه و امروز می گویند کایسری. خیلی از ایرانی ها احتمالا برای تفریح به این شهر سفر کرده اند.
🔹 این شهر پایتخت تولید پارچه جین و دوخت شلوار جین در ترکیه و یکی از مهم ترین مراکز این صنعت در جهان به شمار می رود.علاوه بر آن،کایسری یکی از مهم ترین مراکز تولید مبلمان در ترکیه و منطقه است.
حدود یک میلیون نفر جمعیت دارد و از ایران و افغانستان و کشورهای اطراف،کارگران زیادی به این شهر مهاجرت کرده اند.
🔹 شهر کایسری دیرتر از دیگر شهرهای ترکیه شکوفا شد و در گذشته ای نه چندان دور،دور افتاده بود و مهجور.حدود چهار دهه پیش در دوره ریاست جمهوری"تورگوت اوزال" نسیم آزادسازی و توسعه صادرات بر این شهر وزیدن گرفت و شرکت های کوچک،هم چون جوانه ای برپیکر قدیمی این شهر جوانه زدند. مردمان این شهر پیام تغییر را به خوبی دریافتند و پیش تاز اصلاحات اقتصادی دوره اوزال شدند. تورگوت اوزال تکنوکراتی با سیاست بود که پس از سال ها کار دولتی به بانک جهانی رفت ومدتی هم مدیریت در بخش خصوصی را تجربه کرد تا این که در سال 1983 به نخست وزیری ترکیه و پس از آن به ریاست جمهوری این کشور دست یافت. او مأمور اصلاح ساختار اقتصاد ترکیه شد و با در پیش گرفتن سیاست خصوصی سازی و آزاد سازی اقتصاد کشور خود را متحول کرد. امروز نه تنها کارآفرینان و صنعتگران کایسری که مردم ترکیه،خود را مدیون سیاست های اقتصادی اوزال می دانند.
🔹 از دهه 1980 شکوفایی شهرهایی هم چون کایسری آرام آغاز شد و تا امروز ادامه یافته است به گونه ای که در حال حاضر بیش از 5 هزار شرکت در شهر یک میلیون نفری کایسری به ثبت رسیده است که یا در صنعت مبل فعالیت می کنند،یا به تولید پارچه مشغولند یا این که شلوار جین تولید می کنند. در سال 2004 نام شهر کایسری به دلیل آغاز به کار 139 کارخانه در یک روز، در گینس ثبت شده است.
🔹 اگر روی نقشه به موقعیت کایسری نگاه کنید،متوجه می شوید این شهر از هیچ امتیاز ویژه ای برخوردار نیست.نه به دریا نزدیک است ونه به جنگل.آن روزها حتی بزرگراهی که به کایسری منتهی شود، وجود نداشت.با این حال مردمان مذهبی وسخت کوش کایسری سوار بر موج اصلاحات اقتصادی تورگوت اوزال شدند و شهر کوچک خود را به پایتخت شلوار جین و مبل ترکیه و شاید جهان تبدیل کردند.
🔹 وقتی به شکوفایی شهر کایسری فکر می کنم به دو نتیجه می رسم.اول این که ما به تفکری هم چون تفکر تورگوت اوزال نیاز داریم که اقتصاد ایران را از بندها رها کند. و بعد، مردمانی سخت کوش می خواهیم که مترصد تغییر باشند و بر موج آن سوار شوند.
☑️ محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
ملت تاجر
✍️ دکتر محمد طبیبیان
من در این بحث کاری به مسائل سیاسی ندارم، صرفاً بحث تخصصی اقتصاد است.
1️⃣ در امر اقتصاد، چینیها خودشان را یک ملت تاجر معرفی میکنند.
در این زمینه خاطرهای را بگویم. بیش از بیست سال پیش برای شرکت در یک سمینار حرفهای با چند همکار به چین رفته بودیم. در آن سمینار دویست نفری از کشورهای مختلف شرکت کرده بودند. از برنامههای سیاحتی، یکی این بود که روزی، میزبان این گروه را به بازدید از یک معبد بودایی مهم برد. در آنجا یک سالن بزرگ طولانی وجود داشت که در دو طرف مجسمههای متعدد بودا با ارتفاع شاید بیش از ده متر قرار داشت. چیزی که توجه من را جلب کرد این بود که در پای مجسمهها تعدادی تسبیح عقیق قرار داشت. از راهنما پرسیدم آیا این تسبیحها برای فروش است؟ او گفت نمیداند و میپرسد و اطلاع میدهد.
آن معبد از این گروه پرجمعیت در سالن ناهارخوری بزرگ و با شکوهی برای نهار با غذا های گیاهی شگفت انگیز پذیرایی کرد. من هم با همکاران در انتهای سالن دور یک میز نشسته بودیم. فردی آمد و به من گفت دم در با شما کار دارند. با تعجب به بیرون سالن رفتم. خانمی جوان، آراسته و با لباس منظم اداری ایستاده بود با یک سینی در دست. در داخل سینی جعبههای کوچک با رنگ و روی جالب قرار داشت. به انگلیسی از او پرسیدم با من چکار دارد. انگلیسی نمیدانست و همچنان در سکوت، سینی را به طرف من نگه داشته بود. با تردید یکی از جعبهها را بر داشتم و باز کردم . یک تسبیح عقیق نفیس در آن بود. خانم به زبان آمد و گفت: twenty dollars. جعبه دیگری را برداشتم و باز کردم. تسبیح بزرگتری بود و خانم گفت: thirty dollars .جعبه دیگر تسبیح عقیق کبود بود و خانم گفت fifty dollars . فهمیدم برای فروش تسبیح آمده. به ناچار دو تسبیح خریدم یکی برای خودم و یکی برای دوستی به عنوان سوغات. هنوز بعد از بیش از بیست سال بند تسبیح پاره نشده. علت نوشتن این متن هم این بود که چند روز پیش تسبیح را مجدداً دیدم. در آن روز به حیرت بودم که چینیها از یک فرصت برای فروش تسبیح به یک رهگذر در یک معبد هم نمیگذرند. فهمیدم trading nation یا ملت تاجر به چه معنی است. از سر هیچ نوع منافعی نمیگذرند، درست هم عمل میکنند کارشان هم منطقی است.
2️⃣ فرض کنید شما فردی هستید در محلی زندگی میکنید که روابط خودتان را با همه مغازهداران محل، به جز دو مغازه، به شدت تیره کردهاید به نحوی که به جز همین دو، دُکان بقیه با شما معامله نمیکنند. استراتژی بهینه معقول دو دکان در ارتباط با شما چیست؟ چون شما را در تنگنا میبینند بنجلترین کالاها را برای شما کنار میگذارند و به بالاترین قیمت هم میفروشند، با بیادبانه ترین شکل هم بر خورد میکنند.
در تجارت،رفاقت معنی ندارد. از قدیم گفتهاند: «برادری به جای خود، قیمت بُزَک سی صنار». یک ملت کاسب چنین عمل میکند. ( به جز قسمت بی ادبی که ممکن است آن هم باشد). درست هم عمل می کنند کارشان هم منطقی است.
3️⃣ وارد قرارداد یا تفاهم یا موافقتنامه با یکی از این دو دکان میشوید، بلندمدت. چشم بسته اگر کسانی بگویند یحتمل این قرارداد به چه طرف خمیده تعجب نکنید. اقتصاددانان میگویند در هر معامله داوطلبانه، منافعی وجود دارد که بین دو طرف تقسیم میشود. و تحت شرایط خاصی هر تخصیصی بر روی کانون این بده بستان«بهینه پارتو» است.
«نظریه بازی» هم میگوید طرفی که قدرت چانهزنی کمتری دارد از این تجارت کمتر از طرف دیگر بهرمند میشود، تا حد صفر.
4️⃣ بزرگوار مقامی گفتند که طرف قرارداد یا تفاهمنامه نمیخواهد متن آن منتشر شود. اخلاق شکاک احتمال میدهد؛ چیزی برای پنهان کردن وجود دارد. وقتی دو طرف، قدرت چانهزنی متوازن ندارند این پنهانکاری به نفع کدام طرف است؟ البته این امور فی امور حکومت است، به مردم مربوط نیست. ما فقط امیدواریم روزی که پرده بر افتاد برای این توافق دست بزنیم.
@mohsenjalalpour
شش لباس دور ریختنی که باید آن را در سال جدید به آتش کشید
✍ مجتبی لشکر بلوکی
سال نو، فرصتی است برای پوشیدن لباس های نو و کنار گذاشتن کهنه ها
لباس ها، فقط کت و شلوار و پیراهن نیستند. لباس ها، عادت های ما هستند. میشود عادتهای قدیمی و ذهنیتهای کهنه را کنار گذاشت و رفتارهای جدید را تجربه کرد.
بنابراین به سراغ کمد ذهنیتها و عادت هایتان بروید. درش را باز کنید. کمی از آن فاصله بگیرید و از دور به آن ها خودتان نگاه کنید. شاید این لباس ها، باید دور انداخته شوند:
🔹 لباس انتظار برای شانس
اگر فکر می کنیم که آدمهای موفق در اثر شانس به موفقیت رسیده اند سخت در اشتباهیم. کافیست زندگی هر کدام از کارآفرینان را بخوانیم موفقیت از عرق کردن و تلاش کردن و شکست خوردن به دست آمده. شانس، فرصتهایی است که یک ذهن آماده و کارکرده روی هوا می زند و نه صرفا یک انسان منتظر و خواب آلوده. خلاصه آنکه شما باید بروید در خانه شانس در بزنید و نه برعکس.
🔹 لباس کمالگرایی افراطی
کمالگرایی افراطی یعنی من باید در یک موضوع/ زمینه/ حوزه، به صد در صد برسم اگر نرسم باید آن را کنار بگذارم. لباس جدید می تواند این باشد: فقط یک پله بیشتر با گام های استوار.
🔹 لباس اهداف حقیر و مبتذل
این عادت فکری باعث می شود که هدف گذاری های کوچک یا مبتذل انجام دهیم. مثلا اگر در سبد اهدافمان فقط خانه و مدرک و شهرت است، یک جای کار ایراد دارد، انسان بودنِ انسان به داشتن اهداف فرافردی و فراخانوادگی است. به جایش عادت اهداف فراگیر را جایگزین کنید. بزرگ باشید و جهانی بیاندیشید. در جهان امروز که شبکه های اجتماعی در دسترس ماست برای آن که در سطح جهانی عمل کنیم، همه چیز آماده است.
🔹 لباس دروغ
دروغ روح آدمی را متلاشی می کند، لابد می پرسید چگونه؟ دروغ باعث می شود بین گفتار و باور شکاف بوجود بیاید. تکرار آن باعث می شود که این شکاف به سایر ارکان وجود آدمی نیز سرایت کند اما جمله شکاف بین گفتار و عمل (که می شود خیانت و عدم انجام تعهدات) و شکاف بین باور و گفتار (که می شود دو رویی) و شکاف بین ... دروغ سرآغاز متلاشی شدن روح است. لباس صداقت را بر جان خود بپوشانیم.
🔹 لباس تکرار دیگران و تقلید
پوشیدن این لباس باعث می شود که هر چه بیشتر شبیه به دیگران شویم. خودمان نباشیم بلکه دیگران را زندگی کنیم. باید جسور بود. لباس تقلید را درید و خودمان برای خودمان تصمیم گیری کنیم. خداوند هر کدام از ما را به صورت یکتا و تکرار نشدنی خلق کرده است.
🔹لباس ترس از شکست
شکست ناشی از زمین خوردن نیست. وقتی شکست میخوریم که هیچوقت بلند نشویم. ریسک نکردن بزرگترین ریسکی است که میتوانیم انجام دهیم. بنابراین در سال جدید، چند تجربه جسورانه برای خودمان تعریف کنیم. حتی اگر در آن ها موفق نشدیم، موفق شده ایم که ترس از شکست را در خودمان بکشیم.
🔹 عینک نقطه ضعف
علاوه بر آن شش لباس، در کمد لباس تان ممکن است عینک نقطه ضعف هم باشد آن را بیابید و بشکنید و دور بریزید. همه ما نقاط ضعفی داریم. اما توجه به نقاط ضعف باعث می شود که نقاط قوت خود را نبینیم. سال جدید را بگذارید سال تمرکز بر نقاط قوت. بپرسید با توجه به نقاط قوتم چه کاری می توانم انجام دهم؟
فراموش نکنیم، این جان آدمی است که باید نو شود و نو بماند و گرنه تحویل سال جز گردش ایام و چرخش زمین نیست.
از همین روست که گفته اند: نوروز بمانید که نورزو شمایید! از روی این جمله آخر رد نشوید. 30 ثانیه تامل کنید. نوروز هدیه خداوند به ماست و نوشدن و نو ماندن هدیه ما به اوست.
@mohsenjalalpour
دروغ دکتر کید
🔹 یک تست روانشناسی در دهه ۱۹۶۰ نشان داد افراد صبور، قابل اعتماد و خویشتندار، در همه زمینهها از آدمهایی که واجد این صفات نیستند، موفقترند.
🔹 این آزمایش توسط یک روانشناس به نام «والتر میشل» روی تعدادی کودک سه تا پنج ساله انجام شد که درون یک اتاق نشانده شدند در حالی که یک کلوچه وسوسه کننده مقابلشان بود. به بچهها تأکید کرده بودند که به کلوچه دست نزنند تا بعد از ۱۵ دقیقه دو کلوچه جایزه بگیرند. شماری از بچهها نتوانستند مقاومت کنند و کلوچه را خوردند و بعضی هم مقاومت کردند و نخوردند.
🔹 ارزیابی «والتر میشل» و همکارانش در دانشگاه استانفورد این بود؛ بچههایی که مقاومت کنند و کلوچه را نخورند، اراده قوی دارند و در آینده مزد این اراده و خویشتنداری را دریافت میکنند اما بچههایی که نتوانند مقاومت کنند در آینده هم انسانهای قابل اعتمادی نخواهند بود.
🔹 دکتر میشل رد بچهها را در بزرگسالی هم گرفت و درست حدس زده بود؛ بچههایی که به کلوچه دست نزدند، چون اراده قوی داشتند، هم در کار و هم در زندگی موفقتر بودند. آنها در زندگی و شغل موفقیتهای زیادی به دست آوردند؛دوستان بیشتری داشتند، شادتر بودند، روابط اجتماعی موفقی داشته و در امتحانات دانشگاهی نمرات بهتری کسب کردند و به مواد مخدر آلوده نشدند.این تجربه که با عنوان «آزمایش مارشمالو» شناخته میشود، شاهدی برای اثبات این گزاره به حساب میآید که «خویشتنداری» یکی از عوامل مهم کسب موفقیت است.
🔹 این آزمایش مسیر بسیاری از مطالعات روانشناسی را تغییر داد تا اینکه گروهی از محققان به رهبری دکتر کید از دانشگاه روچستر، مسیر جدیدی در این مطالعات ایجاد کردند. آنها آزمایش جدیدی را شروع کردند به این شکل که گروهی از بچههای سه تا پنج ساله را در همان موقعیت آزمایش مارشمالو قرار دادند اما وقتی ۱۵ دقیقه تمام شد به بچههایی که خویشتنداری کرده بودند و کلوچه را نخورده بودند، ،پاداش ندادند. یعنی به آنها گفتند؛ «متأسفیم، کلوچهها تمام شده و پاداش هم نمیدهیم.»
دکتر کید مدتی بعد همان بچهها را فراخواند و آزمایش مارشمالو را تکرار کرد؛ یعنی روی میز کلوچه گذاشت و از بچهها خواست ۱۵ دقیقه صبر کنند تا پس از آن دو کلوچه جایزه بگیرند.
🔹 میدانید چه شد؟
بچههایی که اعتمادشان را از دست داده بودند در دم، کلوچهها را خوردند و منتظر پاداش نماندند.به عبارتی؛ کلوچه روی میز را به وعده -احتمالا غیر واقعی- دو کلوچه ترجیح دادند.
🔹 نتیجهگیری:
یک اقتصاددان با نام «گرت جونز» نشان داد؛ افرادی که ضریب هوشی بالایی دارند، ترجیح میدهند برای پاداش بزرگتر، بیشتر صبر کنند.
او نشان داد؛ شخصی که دوستان و نزدیکان صبور و دارای عقل معاش داشته باشد، خود نیز صبورانه و عاقلانه رفتار خواهد کرد.
همه اینها نشان میدهد عقل، صبر و خویشتنداری و آیندهنگری نه تنها برای افراد که برای جامعه نیز صفات بسیار خوبی هستند، به شرطی که این وسط، دکتر کید با دروغش اعتماد را از مردم سلب نکند.
جامعه ایران، آزمون مارشمالو را با موفقیت پشت سر گذاشته اما با دروغ دکتر کید مواجه شده است.
به عبارتی؛ در سالهای گذشته خویشتنداری کرده و صبر در پیش گرفته اما چه به دست آورده است؟
✅محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
گشت ارشاد اقتصاد
نظام قیمتگذاری بزرگترین دروغ سیستماتیک در کشور ماست. هر روز در نانوایی، سوپرمارکت، قصابی، رستوران و حتی در بیمارستان و داروخانه با انواع دروغهای ناشی از قیمتگذاری مواجه میشویم.
چرخه این دروغ سیستماتیک ساده است:
هر زمان تورم افزایش پیدا میکند، دولت بهجای اینکه تورم را کنترل کند، قیمتها را کنترل میکند و با ابزارهای کنترل و تعزیر به جنگ بازار و بازاریان میرود. مقصر سیاستمدار است اما در بازار دنبال دزد میگردد.
واضح است که سیاستگذاری نادرست اقتصادی منجر به افزایش دسته جمعی قیمت کالاها و خدمات و ایجاد التهاب در بازارها شده اما جالب است که دولت باز هم با تکیه بر ابزار فشار و تعزیرات حکومتی و بسیج به جنگ بازار برخاسته است. یعنی سیاستگذار که خود مسبب این بحران است، دارد تلاش میکند تا آثار و عواقب اشتباهات خود را با سرکوب و تنبیه بازار جبران کند و جوانان کشور را به جان بازار بیندازد.
برای دوستانی که خیلی با ابعاد سرکوب قیمت آشنا نیستند، باید بگویم اعزام بازرسان قیمت به بازارها، شبیه همان گشت ارشاد است که درباره آن حرف و حدیث زیاد شنیدهاید.
به هرحال اقدامات جدید درباره سرکوب قیمتها،آدم را یاد اقدامات حزب رستاخیز در اواسط دهه ۵۰ میاندازد.
در سال 1354 حزب رستاخیز صدها دانشجو را به عنوان تیمهای ناظر برای نظارت بر قیمتها به بازار فرستاد تا علیه محتکران مبارزه کنند. اتاقهای اصناف یا دادگاههای صنفی که زیر نظر سازمان اطلاعات و امنیت کشور فعالیت میکردند، هزار تن از دکانداران را جریمه، پروانه کسب صدها تن را لغو و حداقل 800 دکاندار را به گذراندن زندانهای طولانی محکوم کردند. این اقدامات جز نارضایتی بازاریان نتیجهای نداشت. اصناف در اجرای این اقدامات، با دولت همکاری نکردند، در نتیجه وزیر بازرگانی وقت 17 تن از رهبران برجسته آنان را از عضویت اتاق اصناف تهران، برکنار و اکثر اتاقهای اصناف را در سراسر کشور منحل کرد. فریدون مهدوی وزیر وقت بازرگانی، معاون حزب رستاخیز هم بود و بیش از هشت هزار واحد صنفی را به دادگاه کشاند و بسیاری از صاحبان صنایع را به شهرستانها تبعید کرد. چنین رفتاری باعث دور شدن و ایجاد فاصله میان بازاریان و حکومت شد.
پس از انقلاب هم یک بار در اوایل دهه ۶۰، از نیروهای کمیته برای سرکوب قیمتها و بازار استفاده شد که به دستور اکید امام خمینی، این سیاست متوقف شد.
به هر حال تاریخ بهترین معلم انسانهاست اگر به آن توجه کنند. به این روایتهای تاریخی توجه کنید:
1️⃣ در کشاکش جنگ ایران و عراق، گزارش رسید قیمت ظروف پلاستیکی که در جبههها زیاد استفاده میشود، گران شده است. دولت بلافاصله آن را مشمول قیمتگذاری دانست و تولیدکنندگان را تهدید به تعزیر و جریمه کرد. استدلال این بود که کشور به ظروف پلاستیکی نیاز دارد و این کالاها باید ارزان باشد تا همه از آن استفاده کنند. نتیجه چه شد؟ در اوج نیاز، خیلی از تولیدکنندگان ظروف پلاستیکی خط تولیدشان را تغییر دادند و به تولید عروسک رو آوردند.
2️⃣ چنین اتفاقی درباره پودر شوینده در دهه 70 رخ داد. تولیدکنندهای که سالها پودر شوینده و صابون تولید میکرد، بعد از فشارهای دولت برای قیمتگذاری و تشدید فشارهای تعزیراتی، خط تولید پودر و صابون را متوقف و خط تولید لوازم آرایش ایجاد کرد که مشمول قیمتگذاری نشود.
3️⃣ در میانههای دهه 80 دولت به تولیدکنندگان هشدار داد که افزایش قیمت کالاها را نمیپذیرد و با متخلفان به شدت برخورد میکند. تولیدکنندگان که نتوانستند با دولت به توافق برسند، با اطلاع دولت یا از مقدار کالا کم کردند یا کیفیتش را پایین آوردند. از جمله برخی تولیدکنندگان دستمالکاغذی ناچار شدند دستمال کمتری در جعبه قرار دهند و برخی تولیدکنندگان شیر نیز ناچار شدند آب بیشتری به محصول خود اضافه کنند.
همین اتفاق در خیلی از صنایع غذایی دیگر هم رخ داد. مثلا هوای بیشتری وارد چیپس و پفک شد و بطریهای نوشیدنی را هم سر خالی کرد.
نتیجه اینکه تولیدکنندگان به کمفروشی و کاهش کیفیت رو آوردند.
4️⃣ در دهه 90 دولت به تولیدکنندگان مواد غذایی اجازه نداد قیمتها را با واقعیتهای اقتصاد کشور تنظیم کنند. تولیدکنندگان نیز ناچار شدند محصولات غذایی را بهجای عرضه در ظروف شیشهای در ظروف ساختهشده از «پت» عرضه کنند. نتیجه اینکه در سالهای پیشرو، طبیعت پر از ظروفی میشود که دوره بازیافتشان طولانی است سالهای سال قابلیت ماندگاری دارند.
☑️ محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
خاندان مجد
در کتاب «تلاشگران پیشرفت کرمان» با «محمد مجد خاندانی» گفت وگو شده که زندگی و زمانه منحصر به فردی داشته است. بیشتر افرادی که در این کتاب به معرفی آنها پرداخته شده، افراد سرشناسی هستند که هر کدام داستانهای خود را دارند اما داستان زندگی خاندان مجد و همچنین روایتهای مربوط به روستای محل سکونتشان بسیار شیرین و جذاب است.
محمد مجد خاندانی به معنای واقعی در خانوادهای معروف و ریشهدار متولد شده؛ خانوادهای که فراز و فرودهای زیادی داشته و از کوران حوداث بیشمار، جان سالم در برده است. پدربزرگش «مجدالاسلام کرمانی» از آزادیخواهان و مشروطه طلبان عصر قاجار بود. مادرش دختر «میرزا لطفعلیخان وکیلی»، حاکم کرمان بود و پدر و عمویش نیز وکیل دادگستری بودند.
پدرش همیشه سمت مردم میایستاد و بابت وکالت یا مشورت حقوقی، از فقرا و تنگدستان دستمزد نمیگرفت و عمویش «بهرام مجدزاده» چهره سرشناسی بود که وکالت «محمد مصدق» را در دادگاه نظامی بعد از کودتای 28 مرداد 1332 بر عهده گرفت.
پدرش به مرام درویشی علاقه داشت و به قدری شیفته حضرت حافظ بود که در مقطعی، از زندگی برید و به مزارش پناه برد. داستانش این است که یک روز خانواده را فرا میخواند و میگوید همه کارها را انجام دادهام و مقدمات را فراهم کردهام، سفری در پیش دارم که میروم و بر میگردم. میرود و به مدت چهار سال هیچ کس از او خبری ندارد تا اینکه برادرش ردش را در شیراز و در جوار حضرت حافظ میزند.
سراغش میرود و او را در حافظیه پیدا میکند که حجرهای اجاره کرده و در آنجا سکنی گزیده است. راضی کردنش به بازگشت،زمان زیادی میبرد اما سرانجام باز میگردد و دوباره مدیریت املاک خانوادگی را در دست میگیرد.
پدربزرگش در رفسنجان ملکی قدیمی به نام «قائمیه» داشت که بعد از فوت به دخترش رسید و امروز روستای معروفی است که خاندان مجد در آن سکونت دارند.
میگویند این روستا بیش از ۵۰۰ سال قدمت دارد و تاجری هندی که سالها پیش گذارش به این روستا افتاده، بیمار و زمینگیر میشود تا اینکه فردی به نام «قائم» به خوابش میآید و خبر از شفایش میدهد و او پس از بهبود، از جا بر میخیزد و نام این روستا را قائمیه میگذارد.
تاجر بهبود یافته ، تا این روستا را آباد نکند،آنجا را ترک نمیکند. حمامی راه میاندازد،بازار دایر میکند،کاروانسرایی میسازد و به روستا رونق می بخشد.
مشخص نیست این افسانه مربوط به کدام دوره است اما برای قائمیه چیزی عوض نشده چون اکنون هم تاجری خیرخواه هست که هوای این روستا را دارد. این تاجر معروف که همه عمرش را در کار کشاورزی در روستای «قائمیه» گذرانده و دامنه فعالیتهایش در کشاورزی معطوف به احداث باغ و تأمین آب برای شرب باغها بوده، محمد مجد خاندانی نام دارد که وصف خانوادهاش را گفتم.
روستای قائمیه سالهای طولانی است که تحت قیمومت خاندان مجد اداره میشود و ساکنان آن عموما روی زمینهای این خانواده کار میکنند یا جزو کارکنان باشگاه اسب سورای«آهوران» هستند که به همین خاندان تعلق دارد.
اگر کسی به این روستا سر بزند، متوجه تفاوتهایش با دیگر روستاها میشود. همه جای روستا مجهز به دوربین است. کوچههایش تمیز و مرتب است و محمد مجد خاندانی با همراهي خانواده اش،همه خیابانها و کوچههای روستا و جاده اصلی را آسفالت کرده و مسجد و مدرسهای ساخته است. با احداث پارک بازی، درختکاری هم توسعه یافته است.
مردی که توصیفش را کردم، روزهای بسیار سختی را پشت سرگذاشته. در ۱۵ سالگی که پدرش بیمار و از کار افتاده میشود، مسوولیت رتق و فتق امور قائمیه را بر عهده میگیرد. دیری نمیپاید که پدرش را از دست میدهد و در ۲۰ سالگی، بر مسند امور اراضی خانوادگی مینشیند. از همان ابتدا اوضاع به هم میریزد و طلبکاران برای دریافت مطالباتشان هجوم میآورند. بانک هم ۲۴ هزار تومان طلبکار است و سند قائمیه را در گرو دارد. پسر جوان باید کاری کند؛ با طلبکاران صحبت میکند و از بانک مهلت میگیرد. خانه کرمان را میفروشد و بخشی از بدهیها را تسویه میکند و موفق میشود املاک پدری را حفظ کند.
روستای قائمیه و خاندان مجد روزهای پر فراز و نشیبی را پشت سر گذاشتهاند که شرح کامل آن در کتاب «تلاشگران پیشرفت کرمان» آمده است.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
احیای جهاد سازندگی اولویت دارد یا اصلاح سیاستگذاری؟
دولت سیزدهم به جای اصلاح ریشهها که همان سیاستگذاری است، دنبال ایجاد تغییرات در نظام اداری است.
اخیراً آقای رئیسی با اعلام این برنامه که دولت قصد دارد اقتصاد روستا را شکوفا کند، خبر از احیای جهاد سازندگی داده و گفته: «با ادغام جهاد و کشاورزی امر جهاد مغفول مانده است.»
معنای سخنان آقای رئیسی این است که دولتهای قبل به این دلیل در احیای اقتصاد روستا موفق نبودند که ابزاری به نام جهاد سازندگی را در اختیار نداشتند و اگر این ابزار احیا شود، میتواند زیرساختهای روستاها را احیا و تولید را شکوفا کند و در نهایت از مهاجرت روستاییان بکاهد.
کمتر کشوری را میتوان مثال زد که اقتصادش به اندازه اقتصاد ایران در تله سیاستگذاری غلط و مداخلات گسترده دولتی گرفتار باشد. در نتیجه این وضعیت؛ فضای کسبوکار در ایران بسیار نامطلوب و پر از دستانداز است. نااطمینانی و نوسانهای مخرب که ناشی از سیاستگذاری غلط و اختلاف نظر سیاستمداران برای اداره کشور است؛ منجر به کاهش فاحش سرمایهگذاری و فرار همزمان سرمایه و دانش از کشور شده است.
در چنین شرایطی تنها کار جهادی، اصلاحات ساختاری است نه تلاش برای احیای بخش مرده نظام اداری
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
درباره پیمان شانگهای
خبر عضویت ایران در سازمان شانگهای با واکنشهای متفاوتی مواجه شده است؛ برخی آن را «بسیار مهم و استراتژیک» دانستند و برخی نوشتند «پذیرش عضویت دائم ایران در سازمان همکاری شانگهای از آنچه فکر میکنیم اهمیت کمتری دارد..» برخی این اتفاق را «تلاشی تاریخی» و مرهون تکاپوی دولت قبل و اقبال دولت فعلی دانسته و برخی سعی کردهاند آن را مثل یک عکس فوری به دولت فعلی نسبت دهند و به آن افتخار کنند.
این اظهارنظرها و بالا و پایین بردنها به گمان من فاقد ارزش واقعی است و عمری در حد همین یکی دو هفته دارد؛ اما آنچه بسیار مهم به نظر میرسد این است که از این فرصت چگونه میتوانیم بهرهبرداری کنیم؟
بدیهی است که سازمان همکاری شانگهای قطعا سازمان مهمی است که عضویت در آن برای ایران مزایای زیادی دارد. حضور چین و روسیه که حق وتو دارند، حضور چهار قدرت هستهای در این پیمان و ایستادن کنار کشورهایی که ۴۲درصد جمعیت جهان و ۲۸درصد تولید ناخالص جهان را تشکیل میدهند، باعث شده است تا اهمیت این پیمان در ابعاد بینالمللی بسیار قابل توجه باشد.
مخالفان میگویند همه اینها برای ایران بیفایده است؛ چون اعضای سازمان همکاری شانگهای نه مانند اعضای اتحادیه اروپا واحد پولی یا نهادهای اداره کننده مشترک دارند و نه مانند اعضای ناتو حاضرند برای امنیت یکدیگر دست به ماشه شوند. با این حال وزیر امور خارجه گفته: «مردم آثار عضویت رسمی ایران در سازمان همکاری شانگهای را در برنامه اقتصادی دولت مشاهده خواهند کرد.»
با این توضیحات، آیا پیوستن به سازمان شانگهای یک اتفاق مهم است؟ دیدگاه شخصی من این است که این اتفاق یا هر اتفاقی نظیر آن، برای اقتصاد ایران بسیار مهم است و نباید از کنار آن به آسانی گذشت؛ اما موضوع این است که ما قادر به بهرهبرداری و خوشهچینی از این اتفاق یا هر اتفاق مشابه دیگر نیستیم، پس اصل اتفاق مهم است؛ اما احتمالا برای ما نتیجهای نخواهد داشت.
این بدبینی ناشی از چیست؟ موضوع این است که ما در سالهای گذشته با هیچ کشوری- تاکید میکنم- با هیچ کشوری رابطه اقتصادی- بماهو رابطه اقتصادی-نداشتیم. عمدتا روابط ما حتی با کشورهای همسایه بر پایه مسائل امنیتی و سیاسی است. اگر فکر میکنید این حرف خطاست، لطفا یک بار دیگر تامل کنید. در رابطه با کدام کشور، به مسائل اقتصادی بیش از مسائل غیراقتصادی بها داده شده است؟
رابطه ما با کدام کشور بر پایه دیپلماسی اقتصادی بنا شده است؟
برای اینکه تجارت به درستی کار کند، باید مقدماتی فراهم شود. نیاز اصلی تجارت روابط بینالملل خوب است. هیچ کشوری در دنیا وجود ندارد که ما با آن کشور رابطه درست به لحاظ دیپلماسی داشته باشیم. روابط ما حتی با همسایگان بر پایه قواعد دیپلماتیک نیست. هنوز سفارتخانههای ما به سنت سالهای دور، بیشتر دغدغه امنیتی و سیاسی دارند تا کمک به تاجر و بازرگانی که قصد صادرات کالا دارد.
همه اینها به این دلیل است که ماموریت اقتصاد ایران رشد اقتصادی نیست. ماموریت وزارت امور خارجه هم اقتصادی نیست و حتی ممکن است ماموریت دستگاههای اقتصادی هم اقتصادی نباشد.
عدم تمرکز بر اولویت مهم رشد اقتصادی باعث شده است که در دیپلماسی هم مسائل اقتصادی درحاشیه قرار گیرد. به همین دلیل است که در کشور ما، از مزایای تجارت آزاد چشم پوشیده شده و به جای آن خودکفایی در دستور کار قرار گرفته است. به همین دلیل است که از پیوستن ایران به پیمان شانگهای به جای اینکه ابراز خوشحالی کنم، متعجب شدم. چطور میشود در داخل کشور بر خودکفایی تاکید کنیم؛ اما از پیوستن به این پیمان و آن پیمان خوشحال باشیم؟
کدام کشور را سراغ دارید که مزایای تجارت آزاد را نادیده گرفته باشد؛ اما به عضویت در پیمانهای تجاری افتخار کند؟ آیا در این رفتار تناقض وجود ندارد؟
واقعیت را بخواهید، زمانی از پیوستن ایران به پیمان شانگهای یا هر پیمانی خوشحال میشوم و سخن وزیر امور خارجه مبنی بر انعکاس آثار پیوستن به این پیمان در اقتصاد کشور را باور میکنم که همزمان، نسیم آزادسازی اقتصادی در داخل را احساس کنم و صدای پای بهبود در سیاستگذاری اقتصادی را بشنوم.
وقتی از مزایای تجارت آزاد چشمپوشی میکنیم، وقتی دلبسته خودکفایی هستیم، وقتی اقتصاد را به تازیانه قیمتگذاری تعزیر میکنیم و...، چطور میتوانیم از پیوستن به پیمانهای سیاسی و اقتصادی بهره ببریم و اگر پیوستیم، چه چیزی عایدمان میشود؟
سرمقاله دنیای اقتصاد/ 31 شهریور 1400
https://www.donya-e-eqtesad.com/fa/tiny/news-3800904
☑️محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
مسأله شهرت سیاستگذاران اقتصادی
دولتها که عوض میشوند برای فعالان اقتصادی این سؤال پیش میآید که دولت جدید چه راه و روشی را در پیش خواهد گرفت؟ وقتی وزیری تغییر میکند یا رئیس سازمانی عوض میشود، عاملان اقتصاد کنجکاو میشوند که از برنامهها و جهتگیریهای او آگاه باشند چون اطمینان دارند برنامههای وزیر و رئیس جدید مستقیم و غیر مستقیم روی کسب و کارشان اثر میگذارد.
در اقتصاد قاعدهای به نام «حسن شهرت سیاستمداران» مطرح است که میگوید؛ سیاستمدار به هر صفتی که شهرت داشته باشد، انتظارات جامعه حول آن شکل خواهد گرفت. فعالان اقتصادی به تجربه آموختهاند که هر سیاستمداری سکان قدرت را در دست گیرد، اقتصاد و جامعه را به سمت ترجیحات خود میبرد. اغلب گرایشها و ترجیحات سیاستمداران جایی ثبت نشده اما گفتارها، رفتارها ترجیحات و منشهای سیاستمداران در ذهنیت مردم ذخیره شده و شهرت آنهاست که انتظارات آینده جامعه را شکل میدهد.
به طور ویژه، انتظارات تورمی وابسته به جهتگیری، عملکرد و درجه استقلال بانک مرکزی است. چنانچه انتظار فعالان بازارها نسبت به این ویژگیها تغییر کند، نوسان قیمت داراییها هم دور از انتظار نیست.
اقتصاددانان دو کانال اثرگذاری شناسایی کردهاند:
🔹 اول، زمانیکه رئیس جمهوری در انتخاب رئیسکل بانکمرکزی معیارهای اقتصادی را کنار میگذارد و ملاحظات سیاسی را پر رنگ میکند.
🔹 دوم، اگر برداشت بازارها این باشد که سیاست رئیس جدید بانک مرکزی درباره تورم از رئیس پیشین متفاوت است، قطعا انتظارات آنها نیز تغییر خواهد کرد.
متأسفانه به نظر میرسد مجموعه افرادی که در این دولت مسوولیت بر عهده گرفتهاند، به «هدایت نقدینگی» اعتقاد دارند. هدایت نقدینگی یا عباراتی نظیر آن در اقتصاد ایران اسم رمز سیاستمدارانی است که به نقدینگی به عنوان فرصت و ابزاری برای حل مسائل کشور نگاه میکنند. از آنجا که در گذشته خروجی چنین تفکراتی، رشد نقدینگی و افزایش شدید تورم بوده، از همین حالا انتظارات تورمی در حال شکلگیری است.
همان طور که اشاره شد، یکی از مهمترین الزامات اثرگذاری سیاستهای اقتصادی، اعتبار سیاستمداران نزد آحاد اقتصادی است. اگر سیاستگذاران اقتصادی و مقامات به برنامههای ضدتورمی شهرت داشته باشند، سیاستهای اعلامی آنها برای کنترل تورم نیز نزد عاملان اقتصادی اعتبار بیشتری خواهد داشت بنابراین جا دارد از رئیس جمهوری این مطالبه را داشته باشیم که در انتخاب رئیسکل بانک مرکزی دقت لازم را داشته باشند.
☑️محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
دروغ و دشمن و خشکسالی
از زمانی که انسان توانست دردها و آلامش را به صورت شعر یا داستان به یادگار بگذارد، از «خشکسالی» نالیده است. خشکسالی از نگاه انسان یعنی قطع رزق و روزی و فقر بیشتر.
خشکسالی درد امروز و دیروز جامعه ما نیست؛ ایرانیان در چند قرن گذشته همواره از «بیآبی» و «بیبارانی» نالیدهاند. خشکسالیهای پیدرپی که دشتهای سبز این سرزمین را به بیابانهای بیآب و علف تبدیل کرده، نزد نیاکان ما به مثابه «دیو» و «اهریمن» و در زمره بزرگترین دشمنان محسوب شدهاند.
در متون باستانی، اهریمنان خشکسالی در جنگ مدام با ایزدان آب، مانع ریزش باران میشدند، چنانکه در اوستا «اپئوش» که همان «دیو خشکی» است همواره با «تشتر» فرشته باران در جنگ بوده است.
در کتیبههایی که از دوران هخامنشی به جا مانده، داریوش شاه برای ایران اینگونه دعا کرده: « اهورا مزدا؛ این کشور را از دشمن، از خشکسالی، از دروغ محفوظ داراد»
در افسانههای ایرانی آمده، وقتی سپاه توران به فرماندهی افراسیاب به ایران حمله کرد، خشکسالی ایران را فرا گرفت و آنگاه که «آرش » تیری پرتاب کرد تا مرز میان و ایران و توران مشخص شود،«دشمن» دور شد و «خشکسالی» به پایان رسید.
حضرت فردوسی در شاهنامه از ديو خشكسالي یاد کرده و «ضحاک» و «افراسیاب» را نمادهای قحطي و خشكسالي دانسته. در نبرد «فریدون» و «ضحاک» و نبرد «کیخسرو» و «افراسیاب» که با شکست اهریمنان به پایان میرسد،جهان از کمند خشکسالی آزاد میشود و رودها و دریاها جاری میشوند.
آن حضرت در بخش مربوط به داستان سیاوش از یک دوره خشکسالی خبر داده که هفت سال طول کشیده:
ز باران هوا خشک شد هفت سال / دگرگونه شد بخت و برگشت حال
و در جای دیگری میفرماید:
همه ده به ویرانی آورد روی/ درختان شده خشک و بیآب جوی
حضرت سعدی در گلستان،خشکسالی در اسکندریه را اینگونه شرح داده:
«خشکسالی در اسکندریه عنان طاقت درویش از دست رفته بود، درهای آسمان بر زمین بسته و فریاد اهل زمین به آسمان پیوسته.»
آن حضرت در بوستان نیز به خشکسالی دمشق اشاره میکند و مینویسد:
چنان قحط سالی شد اندر دمشق / که یاران فراموش کردند عشق
چنان آسمان بر زمین شد بخیل/ که لب تر نکردند زرع و نخیل
بخوشید سرچشمههای قدیم/ نماند آب، جز آب چشم یتیم
واضح است که خشکسالی یکی از گرفتاریهای همیشگی انسان در آفریقا و بخشهای مهمی از آسیا بوده و همچنان هم هست.
اکنون که فردوسی و سعدی نیستند تا روایتگر رنج و درد مردم باشند، مقوله آب در اطراف ایران به یک بحران بسیار بزرگ تبدیل شده است. در دنیا 17 کشور دارای تنش آبی شدید شناسایی شده است که 12 کشور در منطقه منا قرار دارند.
حالا که دشمن و خشکسالی و دروغ، این سرزمین را محاصره کردهاند، نه آرشی هست که تیری از کمان رها کند و اهریمن خشکسالی را به زانو در آورد و نه فریدونی و کیخسروی.
خدایا خودت این کشور را از دروغ و دشمن و خشکسالی محافظت فرما.
☑️محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
استاد اخلاق كسب وكار
«حاج محمد رضا وزیری نسب» بدون شک یکی از انسانهای شایسته زمانه ماست. مردی است که هر خاطرهاش یک کتاب قطور اخلاق كسب وكار است.
این چند خط، داستانی از زندگي حاج آقا وزیری است که در کتاب « تلاشگران پیشرفت کرمان» منتشر شده و شما میتوانید متن کامل را در کتاب مورد اشاره مطالعه کنید.
حاج محمد رضا وزیری نسب در سال 1342 مدت کوتاهی در محله تهرانپارس مغازه کوچکی را اداره میکند و فرش میخرد و میفروشد.
آن روزها فرش کالای سرمایهای به حساب میآمد؛ هم پناهگاهی برای سرمایههای خرد بود و هم نقدشوندگی بالایی داشت.
روزی خانم محترمی به ایشان مراجعه میکند و دو تخته قالیچه برای فروش میآورد. حاج آقا وزیری یکی از قالیچهها را چهار صد تومان و دیگری را هزار و ششصد تومان قیمت میگذارد. خانم فروشنده با رضایت قالیچهها را تحویل میدهد و پول را میگیرد و میرود.
آن روزها رسم بر این بوده که تاجران شبها به مغازه فرش فروشان میرفتند و خریدهای روزانه آنها را وارسی میکردند تا اگر پسندیدند بخرند.
آن شب یکی از تاجران خوشنام فرش به نام اقاي سقطچی به مغازه حاج آقا وزیری مراجعه میکند و یکی از قالیچهها را میپسندد. جویای قیمت میشود که آقای وزیری میگوید قالیچهها را به دو هزار تومان خریدهام.
حاجی سقطچی قالیچه را بر میدارد و موقع رفتن به آقای وزیری میگوید فردا به بازار بیا تا همدیگر را ببینیم.
همشهری بزرگوار ما فردای آن روز راهی بازار میشود. حاج اقاسقطچی میپرسد: «قالیچهها بافت کجا است؟»
قالیچه، شبیه فرش کرمان نقش مرغی دارد و آقای وزیری میگوید: « به گمانم بافت کرمان است».
حاجی سقطچی درباره هویت فروشنده قالیچه سؤال میکند که آقای وزیری اطمینان میدهد که زن را میشناسد و قالیچهها دزدی نیستند.
آقای سقطچی دستی به قالیچه میکشد و میگوید: «این قالیچه بافت کرمان نیست. بافت تهران است. از این نقش فقط دوتخته بافتهشده؛ یکی را چند ماه پیش خریدهام و مدتها به دنبال جفت آن بودم. حالا به اینیکی برخوردهام. من بابت این قالیچه پانزده هزار تومان میپردازم.»
آقای سقطچی در عین حال میگوید؛ این قالیچه پنجاه هزار تومان قیمت دارد و من حاضرم بابت آن پانزده هزار تومان بپردازم.»
تصور کنید پانزده هزار تومان در سال 1342 مبلغ قابل توجهی بوده و احتمالا بیشتر از درآمد یک سال حاج آقا وزیری بوده است.
همشهری ما موافقت میکند و پول را میگیرد و مستقیم به منزل خانم فروشنده میرود . در میزند و
خانم در را باز میکند. تا حاج آقا وزیری را میبیند، شروع میکند به گریه. به این تصور که برای پسدادن قالیچه و گرفتن پول آمده است. زن با گریه توضیح میدهد که دو هزار تومان را خرج کرده است.
حاج آقا وزیری به میان حرفش میدود و توضیح میدهد که برای پسگرفتن پول یا فسخ معامله نیامده و ماجرا را برایش تعریف میکند. پانزده هزار تومان را مقابل ایشان نگه میدارد و میگوید: هر مبلغی که میخواهید بردارید که به شما تعلق دارد. خانم فروشنده نمیپذیرد و میگوید: «از نظر من معامله انجامشده و من هم راضی هستم. مبلغ معامله پرداختشده و پرداخت مبلغ اضافی ضرورتی ندارد.»
حاج آقا وزیری اصرار میکند و زن نمیپذیرد تا این که شخصا 7 هزار تومان را جدا میکند و با اصرار به خانم فروشنده میپردازد.
من درباره این ماجرا توضیحی ندارم اما از شما میخواهم در ذهن خودتان به این پرسش پاسخ دهید؛ اینکه بازار و بازاریان ایرانی در آن دوره چه داشتند که ما امروز از آن بیبهره هستیم؟
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
فعالان اقتصادی کرمان
این قسمت: حاج ولیالله وطنخواه
مرحوم پدرم وقتی نخلهای یک نخلستان را میشمردند، مثل اینکه آدمها را بشمارند از «نفر» استفاده میکردند. همیشه از این شمارش خندهام میگرفت. یکبار پرسیدم مگر نخل،آدم است که با نفر میشمرید؟ گفتند: «از قدیمها به ما گفتهاند که نخل مثل انسان سر دارد و اگر سرش را قطع کنند، میمیرد. پس مثل انسان باید محترم شمرده شود.»
جالب بود که پدران ما به کشاورزانی که نخلستان داشتند یا گندم میکاشتند، بیشتر از دیگر کشاورزان احترام میگذاشتند.
اینها را نوشتم تا یادی کنم از «حاج ولیالله وطنخواه» که در نخلستانهایش 12 هزار نفر نخل نفس میکشند.
زاده بم است و کشاورزی پیشه کرده. با فرزندانش بیش از 180 هکتار باغ مرکبات و خرما دارد. بیش از 50 هکتار نخلستان و 100 هکتار باغ پرتقال دارد. صاحب دو سردخانه است.
حاج ولیالله وطنخواه را یکی از پیشگامان توسعه جیرفت میدانند. توسعه جیرفت از سال 1335 شروع شد؛ همان سال که کشاورزی را از مالیات معاف کردند و مالیات بر املاک هم لغو شد. اولین ماشین شخصی در سال 1336 وارد جیرفت شد. جیرفت باغ چندانی نداشت و مردم روی زمین کار میکردند. در سال 1345 سازمان عمران جیرفت تاسیس شد و با ورود ماشینآلات، کشاورزی جیرفت رونق گرفت.
حاج ولیالله وطنخواه که به کشاورزی علاقه داشت، در نقاط مختلف جیرفت زمین کشاورزی خریداری کرد.البته کار اصلی را اوایل انقلاب انجام داد که اراضی روستای «سعدآباد» را از حسن تیمورتاش- فرزند عبدالحسین تیمورتاش- خرید. این زمینها به خاطر ناامنی، مدتها رها شده بودند اما امروز تبدیل به باغهای مدرنی شدهاند که کاشت و برداشت محصول در آنها مکانیزه صورت میگیرد.
آقای وطنخواه در این اراضی 40 کارگر دارد که برایشان شهرکی ساخته و مسجدی بنا کرده. در فصل برداشت خرما چهارصد تا ششصد نفر در نخلستانهای ایشان کار میکنند و هنگام برداشت پرتقال هم روزی صد تا صد و پنجاه کارگر مشغول به کار میشوند.
خرمایی که از نخلستانهای حاج ولیالله وطنخواه به دست میآید با برند «سعدآباد» عرضه میشود که خرمای مرغوب و مشهوری است.
این چند خط خلاصه زندگی حاج ولیالله وطنخواه است که در کتاب «تلاشگران پیشرفت کرمان» منتشر شده است.
شنیدم حاج آقا وطنخواه در بستری بیماری هستند. آرزو میکنم سلامتی خود را بازیابند. خداوند حافظ ایشان باشد.
☑️محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
رواق زبرجد/تلاشگران پیشرفت کرمان
به کوشش محسن جلالپور
گردآوری و پژوهش: محمدمهدی ملک قاسمی
انتشارات گویا
☑️محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
🔺جرج سانتایانا: آنها که نتوانند گذشته را به خاطر بیاورند،محکوم به تکرار آن هستند
این توئیت را سه سال پیش در بهار 1397 نوشتم.پیش از این هم خیلیها هشدار داده بودند.
اگر قرار به شنیدن نصحیت مشفقانه بود،سیاستمداران میشنیدند.
☑️محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
ریشههای یک امتناع
🔹 نمیدانم این چه حکمتی است که در دنیا اگر اتفاق بدی رخ دهد، کشور ما جزو اولین کشورهایی است که تحتتاثیر عواقب منفی آن قرار میگیرد؛ اما اگر در مسیر بهبود قرار گیرد، کشور ما جزو آخرین کشورهایی است که در مسیر بهتر شدن گام برمیدارد.
ما جزو اولین کشورهایی بودیم که گرفتار ویروس کرونا شدیم و به احتمال بسیار زیاد جزو آخرین کشورهایی خواهیم بود که از این تله نجات پیدا کنیم. بنابراین جای تعجب ندارد اگر در زمینه توزیع واکسن جزو آخرین کشورهایی باشیم که به واکسن دست مییابیم. این گمانهزنی ابعاد گوناگونی دارد که در این نوشته به یکی از آنها اشاره میشود.
🔹 رئیسجمهوری از فعالان بخش خصوصی خواسته در واردات واکسن مشارکت داشته باشند؛ اما بخش خصوصی به دو دلیل قادر به ورود به این مقوله نیست.؛
🔹 دلیل اول این است که «نمیتواند»
🔹 دلیل دوم اینکه «نمیخواهد».
🔹 این «نمیتواند» چند دلیل دارد:
۱- سیاستگذاری اقتصادی در سالهای گذشته به گونهای بوده که مجالی برای فعالیت «بخش خصوصی سالم» باقی نگذاشته و این بخش به این دلیل که قادر به فعالیت سالم نبوده، بسیار نحیف و کمتوان شده است. در عین حال بهدلیل اقتضایی عمل کردن سیاستگذار در دور زدن تحریمها، یک بخش خصوصی جعلی هم در کشور شکل گرفته و جای بخش خصوصی واقعی را گرفته است. در این شرایط، تحریمها و بنبست ارتباط مالی و تبادلهای بینالمللی نیز عملا از این بخش جز پوستهای باقی نگذاشته است. فضای نامناسب کسبوکار، قوانین خلقالساعه و ریسکهای سیاسی و اقتصادی را هم به این مجموعه اضافه کنید.
۲- دلیل دوم این است که اخیرا در بازارهای بینالمللی یک تلقی نادرست درباره بخشخصوصی ایران به وجود آمده است که البته خودمان در خلق آن نقش اساسی داشتهایم. از آنجا که در سالهای گذشته بخش خصوصی صوری را برای دور زدن تحریمهای ظالمانه روانه بازارهای جهانی کردهاند، اکنون بخش خصوصی واقعی در مظان اتهام طرفهای خارجی قرار دارد که واقعی نیست یا تبدیل به ابزاری برای دور زدن تحریمها شده است.
۳- دلیل سوم اینکه دریافت بخش خصوصی این است که ارادهای برای خروج اقتصاد ایران از مناسبات نوچهپروری و تیولداری وجود ندارد؛ به همین دلیل در طول این سالها بنگاههای رانتی به شدت رشد کرده و رشته امور را در دست گرفتهاند. در اقتصادی که بازیگران اصلیاش قهرمانان اقتصاد غیررسمی هستند، جای چندانی برای فعالیت رسمی وجود ندارد.
۴-در نهایت اینکه بهنظر میرسد سخن رئیسجمهور محترم و دیگر مقامات مرتبط، تعارفی بیش نیست که اگر نبود باید به جای دعوت از طریق سخنرانی، سازوکار واردات واکسن را مشخص و ابلاغ میکردند.
🔹 اما بخش خصوصی با وجود احساس مسوولیت در برابر سلامت و جان مردم، به دلایلی «نمیخواهد» وارد این مقوله شود:
۱- در سالهای گذشته بخش خصوصی چندان به رسمیت شناخته نشده، بلکه به حاشیه رانده شده است. بیشتر سیاستها، قوانین و داوریها در سالهای گذشته به سود شرکتهای دولتی و حاکمیتی بوده و بخش خصوصی کنار گذاشته شده است. این در حالی است که در بازارهای بینالمللی، هزینه تحریمها به نام بخش خصوصی نوشته میشود. تجار خارجی معمولا هزینه تحریم احتمالی، جریمههای آن و هزینه نقل و انتقال غیرمتعارف پول را به پای بخش خصوصی ایران مینویسند و علاوه بر آن وارد قراردادهای بلندمدت نمیشوند و این در حالی است که این بخش در داخل کشور هم به رسمیت شناخته نمیشود و انگار طفیلی است. به همین دلیل هرگاه در اقتصاد شبههای پیش آمده، ساختارهای نظارتی معمولا به جای ریشهیابی و برخورد با مسببان اصلی، فعالان بخش خصوصی را مجازات کردهاند.
۲- دلیل دوم اینکه به میزان زیادی نااطمینانی نسبت به آینده وجود دارد. یکی از عوامل نااطمینانی، انتخابات ریاستجمهوری و چیدمان دولت آینده است. از کجا معلوم که دولت آینده مخالف واردات واکسن نباشد و سیاستگذاری دولت قبل از خود را باطل نکند؟
۳- این یک واقعیت است که بخش خصوصی از یک سوراخ، دو یا چند بار گزیده نمیشود. وقتی یکبار سرمایهگذاری کند و به دلایل متعدد ناکام بماند و مورد اتهام واقع شود، خطایش را تکرار نخواهد کرد.
در سالهای گذشته، نه یکبار که چندبار گزیده شدهایم.
سرمقاله امروز دنیای اقتصاد
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
آیا امیدوارم؟
در سال 1399 دولت مهمان ناخوانده مردم و بخش خصوصی بود. به عبارتی دولت سر سفره مردم نشست و هرچه کم داشت از سفره مردم برداشت. چه مستقیم و چه غیرمستقیم. در سال 1400 باید این رویه متوقف شود و دولت جدید باید اقتصاد کلان را به ثبات برساند. مطمئناً مهمترین اولویت اقتصاد ایران در سال 1400 قابل پیشبینی کردن و ثبات اقتصاد خواهد بود.
بدون داشتن چشماندازی واضح از وضعیت اقتصاد هیچگونه سرمایهگذاری، توجیهپذیر نخواهد بود. به گمانم در سال 1400 نیز منابع در دسترس دولت بهشدت محدود خواهد بود اما سیاستگذار باید متوجه باشد که هرگونه انبساط مالی قطعاً با انبساط پولی همراه خواهد بود.
خطر ابرتورم از اقتصاد ایران دور نشده و چنانچه هزینههای کشور بر اساس منابع غیرواقعی صورت گیرد، اقتصاد کشور در دام تورمهای بالا و بیثباتی بیشتر در بازارهای مختلف خواهد افتاد.
با این وجود، آیا امیدوارم؟
امیدواری وقتی ایجاد میشود که تغییرات را در کل اقتصاد ایران و در نگاه تصمیمگیران و سیاستگذاران و حکمرانان ببینیم. حداقل تا این ساعت تغییری در این زمینه دیده نمیشود. تغییر ریلی در مسیر وجود ندارد که بخواهد اقتصاد ایران را از سیستم توزیعی رانتی و دولتی به سمت اقتصاد رقابتی و آزاد ببرد.
همه آنچه در این سالها دیدیم متاسفانه افزایش میدان دادن به رانت و اقتصاد دولتی بوده است. همواره زمینههای انتقال منابع از محل ثروتهای بیننسلی به عدهای خاص فراهم شده است.
نگران روزی هستم که اقتصاد کشور توسط گروههای ذینفع گروگان گرفته شود. روزی را میبینم که ما همچون کشورهای آمریکای لاتین گرفتار کارتل و اقتصاد زیرزمینی شویم.
☑️ محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
تورم در سال 1400
✍️ امیر کرمانی/ اقتصاددان و استاد دانشگاه برکلی
چشمانداز تورم در سال 1400 تابع دو متغیر بسیار کلیدی است:
ترکیب تیم اقتصادی دولت
میزان کاهش تحریمها
ترکیب این دو متغیر، چهار سناریوی بسیار متفاوت را در پیشروی اقتصاد ایران و بهطور خاص چشمانداز تورم در سال 1400 میگذارد:
🔹 سناریوی اول:
تیم اقتصادی ضعیف و ناهماهنگ-عدم کاهش تحریمها
این سناریو به نوعی خطرناکترین سناریوی ممکن برای اقتصاد ایران است. در واقع کسری بودجه 1400 به نوعی است که در صورت عدم افزایش معنادار درآمدهای نفتی دولت و ادامه مسیر سیاستگذاری فعلی باید منتظر تورمهایی بیش از تورم سال 1399 بود. خطر بزرگتر این سناریو آن است که عملاً اقتصاد ایران را در چرخهای قرار میدهد که در آن میزان خلق نقدینگی، کسری بودجه دولت و تورم به صورت خودفزاینده افزایش مییابد. در واقع اقتصاد ایران از ابتدای سال 1399 وارد این چرخه شد و در حال حاضر فقط تغییر انتظارات ناشی از انتخابات آمریکا ادامه این چرخه را آن هم به صورت بسیار موقت متوقف کرده است. اما در صورت ادامه سیاستهای داخلی فعلی و عدم گشایش بینالمللی این چرخه با سرعتی بیش از پیش به حرکت خود ادامه خواهد داد. مشکل بزرگتر این سناریو آن است که از آنجا که گذر زمان در این سناریو به ضرر ایران است، عملاً باعث طمع طرف مقابل برای گرفتن امتیازات بیشتر در مذاکرات میشود. امتیازاتی که به احتمال زیاد از طرف ایران با آن موافقت نمیشود و در نتیجه در طول زمان احتمال گشایشهای بینالمللی نیز کاهش مییابد.
🔹 سناریوی دوم:
تیم اقتصادی ضعیف و ناهماهنگ-کاهش تحریمها
در این سناریو مشابه بسیاری از چرخههای اقتصادی گذشته دولت جدید میتواند با استفاده از تثبیت قیمت ارز و با استفاده از قیمت ارز به عنوان لنگر اسمی، یک ثبات موقت را رقم بزند. ثباتی که البته با توجه به وضعیت بسیار بد بودجه و ناترازیهای موجود در نظام بانکی پایداری آن بسیار کوتاهتر از گذشته خواهد بود (احتمالاً حداکثر دو سال). در این سناریو تمام مزیتهای رقابتی بخش تولید که در سالهای 98 و 99 به وجود آمده بود، از بین میرود. همچنین در این سناریو باید انتظار یک رکود نسبی در بازار داراییها و افزایش شدید واردات در سالهای پیشرو را داشت. اما در نهایت پس از یک بازه دوساله احتمالاً باید شاهد افزایش شدید قیمت ارز و بازگشت تورمهای بالا باشیم.
🔹 سناریوی سوم:
تیم اقتصادی قوی و هماهنگ-عدم کاهش تحریمها
در صورتی که تیم اقتصادی دولت جدید (شامل رئیس سازمان برنامه، رئیس بانک مرکزی، وزیر اقتصاد، وزیر رفاه و وزیر صمت) یک تیم هماهنگ باشد که هدف تیمی خود را اصلاحات ساختاری اقتصاد ایران (بهخصوص پایدارسازی کسری بودجه دولت و اصلاحات نظام مالی) بداند، حتی در صورت عدم کاهش سریع تحریمهای ظالمانه میتوان به عدم افزایش تورم در سال پیشرو تا حدی امیدوار بود. در واقع وجود چنین تیمی نهتنها باعث جلوگیری از وخیمتر شدن اوضاع میشود بلکه از طریق ایجاد ثبات نسبی در ایران احتمال کاهش واقعی تحریمهای ظالمانه در سالهای آینده را نیز افزایش میدهد. البته نکته اصلی آن است که شرایط فعلی ایران و میزان پیچیدگی شرایط اقتصادی آن به حدی است که بدون وجود یک تیم هماهنگ و قوی اقتصادی اصلاحات ساختاری تقریباً ناممکن است.
🔹 سناریوی چهارم:
تیم اقتصادی قوی و هماهنگ-کاهش تحریمها
این بهترین سناریوی ممکن برای اقتصاد ایران است. در حال حاضر اقتصاد ایران از طرفی نیاز مبرم به اصلاحات ساختاری دارد، ولی از طرف دیگر سیاستمداران فعلی حاضر به قبول هزینههای کوتاهمدت این اصلاحات نیستند. آنچه میتواند تسهیلگر اصلاحات ساختاری باشد همزمانی این اصلاحات با یک شوک مثبت طرف عرضه -کاهش تحریمهای ظالمانه- است. این همزمانی باعث میشود هزینههای کوتاهمدت اصلاحات ساختاری کاهش جدی بیابد و در نتیجه مقاومت در برابر این اصلاحات کاهش بیابد. در واقع در صورتی که این دو اتفاق مبارک در سال 1400 در اقتصاد ایران بیفتد، میتوان انتظار داشت که اقتصاد ایران پس از طی یک دوره گذار سهساله کاهش پایدار تورم به تورمهای یکرقمی را تجربه کند. همچنین ترکیب کاهش پایدار تورم (که پیشنیاز آن اصلاحات ساختاری بودجه و اصلاح نظام بانکی است) و اتخاذ سیاست تجاری و ارزی مناسب میتواند به متنوع شدن و رشد سریع بخش صنعت و رشد درآمدهای ارزی غیرنفتی در این سالها منجر شود. در چنین شرایطی اقتصاد ایران بسیار مقاومتر از گذشته میشود و در نتیجه انگیزه طرف مقابل برای افزایش تحریمها در سالهای آتی نیز کمتر میشود. ترکیب این دو اتفاق مبارک قطعاً میتواند دوره جدیدی را در اقتصاد ایران رقم بزند.
منبع: هفته نامه تجارتفردا
@mohsenjalalpour
قربانی و قربانیان
دوستی را ناراحت و مضطرب یافتم. اوضاع و احوالش را جویا شدم؛ گفت:«سخت مشغول رتق و فتق امورات شرکت هستم و حسابی گرفتار شدهام.»
با تعجب پرسیدم: تو که از مسائل اجرایی فاصله گرفتی، چطور گرفتار کارهای شرکت شدی؟
گفت: «یکی از مدیر ان خوب و با تجربه شرکت، ما را ترک کرده و جای خالیاش مشهود است.»
پرسیدم چطور شد که استعفا داد؟
گفت: «بیش از بیست سال، پیش ما کار کرد؛بسیار مسوولیتپذیر و متعهد بود و کارش را به بهترین شکل انجام میداد؛ به همین دلیل در طول زمان ارتقا پیدا کرد و به عنوان مدیر اجرایی شرکت انتخاب شد. این اواخر درباره نحوه اداره شرکت اختلاف پیدا کردیم؛راستش زیاد شکایت میکرد و گلایه داشت. میخواست تغییراتی انجام دهد و رویهها را بازنگری کند اما هربار که طرح موضوع میکرد، با بیاعتنایی و کم حوصلگی من مواجه میشد.تا اینکه در چند ماه اخیر سکوت کرد و من فکر کردم قانع شده که دیگر شکایت نمیکند اما اواسط اسفندماه غافلگیرمان کرد و خیلی ناگهانی استعفا داد.»
گفتم: پس به نوعی مقصر استعفا خودت هستی.
گفت: «بله و خیلی متأسفم که بر خلاف همیشه، به نقدهایش بیتوجهی کردم. مدیر بسیار خوبی بود و رفتنش ضربه سختی به ما زد.»
🔹ماجرای استعفای مدیر ارشد شرکت دوستم چند نکته پندآموز دارد:
1️⃣ بنگاهها هم مثل کشورها دو نوع سرمایه دارند؛ سرمایه فیزیکی و سرمایه انسانی. سرمایه فیزیکی همان داراییهای مولد و غیرمولد مانند املاک و مستغلات، ماشینآلات، و تجهیزات بنگاه است.سرمایه انسانی هم مجموع مهارتها و دانشی است که در نیروی کار فعال و ماهر بنگاه نهفته است.بنابراین، هرچقدر که تکنولوژی و ماشینآلات برای تداوم کار بنگاه مهم است،نیروی انسانی، چند برابر اهمیت دارد.
2️⃣ سکوت آدمها علامت رضایتشان نیست.بیشتر وقتها سکوت ، خود اعتراض است.
3️⃣ شنیدن نقد همیشه از سکوت بهتر است.دوست، ایرادها را میگوید و دشمن سکوت میکند.
4️⃣ مدیران و کارکنان خوب جایگزین ندارند. تکنولوژی درجه یک را همیشه میتوان در اختیار گرفت اما نیروی کاردان باتجربه اگر از دست برود، رفته است.
5️⃣ آنها که منفعل شدند روزی فعال بودند؛چون کسی صدایشان را نشنید.
به قول معروف؛
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من
آنچه البته به جایی نرسد فریاد است
6️⃣ چرخه خروج نیروهای باهوش و کاربلد از بنگاهها شبیه خروج باهوشها و نخبگان از یک کشور است. دلیل اصلی زوال تمدن فینیقیها، قربانی کردن «بهترین» فرزندانشان در پیشگاه خدایان بودهاست. خروجی مهاجرت نخبگان برای کشور ما هم تفاوت چندانی با قربانی کردن جمعی از بهترین فرزندان کشور ندارد.
☑️ محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
دشمن اقتصاد و جامعه
«فقر» و «نااطمینانی» دو ابرچالش بزرگ و دو عامل مهم نقشآفرین در تنزل کیفیت زندگی و کسب و کار ایرانیان در یک دهه آینده خواهند بود.
اولی زندگی مردم را دشوار و بیکیفیت میکند و دومی، نفس کسب و کار و تولید را میگیرد. اولی نتیجه استمرار سیاستهای غلط اقتصادی است و دومی محصول تداوم خطای سیاستمدار.
نااطمینانی وقتی ظهور میکند،چند عارضه خطرناک به دنبال دارد از جمله اینکه؛ فرآیند سرمایهگذاری را تخریب و کسب و کار را مختل میکند و رشداقتصادی را کاهش میدهد.
خروجی این وضعیت کاهش اشتغال و کاهش درآمد افراد است که در کنار تورم فزاینده،وضعیت خطرناکی برای کشور ایجاد میکند.
به همين دليل است كه رفاه جامعه و پسانداز ملی از دست رفته و درآمد سرانه ایرانیان در سطحی پایینتر از کشورهایی مثل مراکش و تونس و بولیوی قرار گرفته است.
«شادمانی» که حلقه گمشده زندگی و زمانه ماست، چیزی جز رضایت از زندگی نیست و رضایت از زندگی هم در بهبود آهسته اما مستمر وضعيت اقتصاد و سلامت جسمي و روانی افراد خلاصه میشود.
به عنوان یک تاجر بخش خصوصی چند سال است که درباره آثار مخرب نااطمینانی بر جامعه و اقتصادایران مینویسم و امروز هم با اطمینان بیشتری معتقدم؛ نااطمینانی بدترین درد اقتصاد ما در یک قرن گذشته و بزرگترین دشمن توليد و رشد اقتصادي بوده است.
✅ محسن جلالپور
@mohsenjalalpour