mohsenjalalpour | Unsorted

Telegram-канал mohsenjalalpour - ✍️ محسن جلال‌پور

11132

فعال بخش خصوصی و تحلیل‌گر مسائل اقتصادی

Subscribe to a channel

✍️ محسن جلال‌پور

سوگواره دمل‌های چرکین


از نخستین روزهایی که به نمایندگی از بخش‌خصوصی در نشست‌های شورای پول و اعتبار شرکت می‌کردم،تا آخرین جلسه‌ای که توفیق حضور داشتم،بحران مؤسسه‌های مالی و اعتباری غیر‌مجاز همواره یکی از پر چالش‌ترین بحث‌های این شورا بود.
این‌روزها که هر روز عده‌ای تحت عنوان مال‌باختگان این مؤسسه‌ها مقابل نهادهای رسمی تجمع می‌کنند،یاد نشست‌های سنگین شورای پول و اعتبار می‌افتم.نمی‌‎دانم این‌روزها رئیس‌کل بانک مرکزی شب‌ها چگونه به خانه می‌رود،چون آن‌روزها وقتی از نشست‌های شورای پول واعتبار به خانه می‌رفتم،به واسطه اطلاعات تکان دهنده‌ای که از وضعیت مؤسسه ها در شورا مطرح می‌شد، ،چند ساعت سردرد داشتم و مجبور بودم قرص بخورم تا بتوانم باقی‌مانده شب را بخوابم.
دکتر سیف و همكارانش چهار سال است در کنار همه وظایفی که بر عهده بانک‌مرکزی گذاشته شده،مشغول سامان‌دهی صدها مؤسسه غیر مجاز هستند و من همیشه از خودم می‌پرسم او و همکارانش در بانک‌مرکزی چگونه بر این رنج بزرگ غلبه می‌کنند؟
آن‌چه قطعا نمک روی زخم بانک مرکزی می‌پاشد،سوء استفاده از صبوری و معذوریت‌ مدیران این نهاد در بازگویی حقایق و تقصیرات سازمان‌ها و مؤسسه‌های شبه‌دولتی و ...است. طرفه آن‌که نهادهای ناپیدا که بخش مهمی از بحران فعلی بازار پول،مدیون فعالیت‌های غیر‌قانونی آنهاست، اکنون طلبکارانه علیه بانک‌مرکزی حاشیه‌سازی می‌کنند و مال‌باختگان احتمالی را سراغ سیاست‌گذار پولی می‌فرستند.
نمی‌خواهم بگویم ناظر بازار پول در دوره‌های قبل هیچ تقصیری نداشته اما نباید اسیر تبلیغات دروغین و فشارهای نامرئی شد و به جای دادن نشانی مقصر اصلی،آدرس بانک‌مرکزی را به مردم زیان‌دیده داد.
همین طور نباید اسیر توهم توطئه شویم و فکر کنیم همه آن‌ها که این روزها تحت عنوان مال‌باختگان مؤسسه های مالی و اعتباری غیرمجاز دست به اعتراض می‌زنند،گروه‌های فشار بازار‌پول هستند که با هدف امتیاز گرفتن از بانک‌مرکزی دست به تجمع زده‌اند.
سرگذشت تلخی که در ادامه می‌خوانید، ابعاد تکان‌دهنده‌ای از بحران مؤسسه‌های مالی و اعتباری غیر مجاز را برای شما روشن می‌کند:👇

یک روز که برای حضور در نشست شورای پول و اعتبار به بانک‌مرکزی رفتم،یکی از قدیمی‌ترین و سرشناس‌ترین اعضای اتاق را مقابل در ورودی بانک‌مرکزی دیدم.با این فکر که احتمالا ایشان منتظر کسی هستند،پیاده شدم تا حال و احوالی بپرسم.
بعد از احوال پرسی،پرسیدم این‌جا چه می‌کنید؟ گفتند منتظر شما بودم.تعجب کردم و با ابراز شرمندگی گفتم چرابادفترهماهنگ نکردید؟
گفتند:نمی‌خواستم در اتاق، شما را ملاقات کنم.
ایستاده به حرف‌های ایشان گوش کردم و بعد از مدتی احساس کردم نه ایشان و نه من،توان مکالمه سر‌پایی نداریم و خواستم که درون ماشین به صحبت‌ها ادامه بدهیم و ایشان هم خواستند تنها باشیم.از راننده خواهش کردم ما را تنها بگذارد.
ماجرا از این قرار بود:
یک‌سال پیش از این دیدار،مدیر یکی از مؤسسه‌های مالی واعتباری،سراغ این تولید‌کننده محترم می‌رود و پیشنهاد می‌کند اگر ایشان مبلغ قابل توجهی در این مؤسسه سپرده گذاری کند،سالانه 32 درصد سود دریافت خواهد‌کرد.مدیر مؤسسه قول می‌دهد سود را ماهانه به حساب ایشان واریز کند و حتی بابت سود ماهانه هم سود 32 درصدی به ایشان پرداخت شود.مرد محترم این سرگذشت که بیش از 5 دهه در کار تولید و صادرات بوده، خام این پیشنهاد می‌شود تا خودش را از گرفتاری‌های تولید رها ‌کند.او که از فراز و نشیب‌های صنعت‌گری خسته شده،زمین و ماشین آلات کارخانه‌اش را می‌فروشد و پس از تسویه حساب با کارگر و کارفرما،پول‌اش را در این مؤسسه سپرده می‌کند.
یک سال و اندی می‌گذرد و مرد سرگذشت ما با محاسبه سودی که به سپرده اش تعلق گرفته،حالا بیش از 70 میلیارد تومان از مؤسسه مالی و اعتباری طلبکار است.
دردناک‌تر از همه این‌که او به کارگران و کارمندان بازخرید شده‌اش توصیه می‌کند پولشان را در همین مؤسسه سپرده کنند و آنها هم بهره‌ای ببرند.تعداد زیادی از اطرافیان ایشان هم با چنین نیتی دارایی خود را در این مؤسسه سپرده می‌کنند و گرفتار می‌شوند.
حالا او مانده و بر باد رفتن عایدی نیم قرن تلاش و کوشش‌اش که معلوم نیست چگونه و چه زمانی به دستش برسد.
🔻🔻🔻

مرد مال‌باخته وقتی خداحافظی کرد،اشک در چشمانم جمع شد.چطور مردی به این شرافت حاضر شده بود حاصل یک عمر کار و تلاشش را به باد بسپارد؟ آن مؤسسه کذایی با چه پشتوانه‌ای ،هم بانک‌مرکزی را دور زد و هم مردم را به دام یک بازی خطرناک کشاند؟
آن روز با تأخیر به نشست شورای پول و اعتبار رفتم و سخنرانی تندی علیه مسببان این دمل‌های چرکین کردم.به دلیل سوگندی که خورده ام،نمی‌توانم درباره مباحث آن روز چیزی بنویسم اما خوب به خاطر دارم بعد از پایان آن نشست،روانه مطب پزشك شدم.

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

سیاستمداری که نظام بانکی را نابود کرد

این‌روزها که نظام بانکی‌ایران درگیر مشکلات بی‌شماری شده‌است،باید از سیاستمداری یادکنیم که بخش عمده‌ای از مسائل و مشکلات ساختاری نظام بانکی،مدیون تلاش‌های اوست. واقعا باید خدا را شکر کنیم که عمر سیاسی این فرد در نظام اداری ما اندک بود اگر نه شاید امروز،دکه‌های روزنامه فروشی ما هم دولتی بود.
او مبتکر اصلی ملی شدن بانک ها،مصادره های اول انقلاب و دولتی شدن بخش عمده اقتصاد ایران است.
این فرد کسی نیست جز ابوالحسن بنی صدر که 36 سال پیش در چنین روزهایی با رای عدم کفایت نمایندگان مجلس برای ادامه کار در کسوت رئیس جمهوری مواجه شد.
اوایل انقلاب و در کشاکش شکل‌گیری ساختار جمهوری‌اسلامی، ابوالحسن بني صدر با تز " اقتصاد توحیدی" اقتصاد ایران را دچار سردرگمی نظری کرد. اقتصاد توحيدي بنی صدر، در حقیقت برگرفته از نظریه های مارکسیسم بود كه با رنگ و لعاب اسلامي در اقتصاد ایران مطرح شد.هرچند آن‌روزها بنی صدر را در دسته سیاستمداران لیبرال می‌شناختند اما واقعیت این بود که دیدگاه‌های اقتصادي بني صدر هيچ گاه به لیبرالسیم نزدیک هم نبود.
او از معدود روشنفكران مذهبي عصر خود بود كه ادعای اقتصاددانی داشت و به زبان اقتصاد با دیگران صحبت می‌کرد. بنی صدر همچون عموم بیشتر روشنفكران آن دوره، جمع گرا وجامعه گرا(سوسياليست) بود.
بنی صدر می‌پنداشت: " بهترين شكل روابط اين است كه فرد آن چه رابه دست مي آورد در اختيار جمع بگذارد و ازجمع به اندازه نياز خويش بستاند.درست است كه ماهنوز به اين مرحله نرسيده ايم اما اين كاربسيارعلمي است، هرجمعي ولوچندنفري مي توانند جامعه اسلامي ورهبري اسلامي را ايجاد كنند و درجمع خود حكومت اسلامي رامستقرنمايند"(ص٣٣١- اقتصاد توحیدی)
او در مورد بانكداري ايران معتقد بود" نظام بانكي ايران با اتصالات چندجانبه اي كه با نظام بانكي جهان سرمايه داري دارد مجري سياست هاي چندمليتي درايران است و به دست اين بانك هاست كه درآمدها و سرمايه هايي را كه دركشور ايجاد مي شوند به مدار اقتصادي چندمليتي جذب مي‌كنند "(ص ٩٨).
زمانی که آیت الله هاشمی رفسنجانی در تاریخ چهارم خرداد‌ماه 1358 توسط یکی از اعضای گروه فرقان مورد سوء‌قصد قرار گرفت و ترور شد، شورای انقلاب در غیاب او چند تصمیم مهم گرفت؛از جمله این که بانک‌های خصوصی به تملک دولت درآمدند و در مرحله بعد، صنایع بزرگ ملی و اموال 53 نفر از سرمایه‌داران معروف عصر محمدرضا پهلوی مصادره و ملی شد. هر دو اتفاق در دوره‌ای یک‌ماهه رخ داد. دوره ای که مرحوم هاشمی، مجروح و در منزل بستری بود و مبتکر اصلی این طرح ها،کسی نبود جز ابوالحسن بنی صدر که آن رزوها وزیر دارایی در دولت مهندس بازرگان بود.
بنی صدر و برخی همفکرانش با چنین دیدگاهی،نظام بانکی ایران را درون دیگی داغ ریختند،خوب به همش زدند و ساختاری را تحویل دادند که نه اسلامی بود و نه می شد اسمش را بانکداری گذاشت.
یک بار از حاج علاء ميرمحمدصادقي شنیدم که گفت: بني صدر آن قدر با بخش خصوصی مخالف بود كه تمام تلاشش را براي انحلال اتاق بازرگانی به کار برد.او خیلی تلاش‌کرد تا ساختمان اتاق را مصادره و فعالیت‌های این تشکل دیرپای بخش خصوصی را متوقف کند. بارها ایده ادغام اتاق بازرگانی را در وزارت بازرگانی مطرح کرد اما به او گوشزد کردیم که اتاق بازرگانی دولتی نیست و او نمی‌تواند برای این تشکل تصمیم بگیرد.
بنی صدر 36 سال است که دیگر در نظام اداری ایران هیچ نقشی ندارد اما یادگارهایش در سیاست گذاری،به این زودی ها گریبان اقتصاد ایران را رها نخواهد کرد.

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

مظلومیت پسته

بخش زيادي ازکودکی‌هایم را در باغ‌های پسته كرمان جا‌گذاشته‌ام. در باغ‌هايی که وسعتشان بزرگ‌تر از رؤیاهایم بود.میان درختان پسته. باغ هایی که پر ازكبك و هوبره و تیهو بود و بر فرازش دلیجه پرواز می‌کرد.
کودکی‌ام را در باغ‌هايی جا‌گذاشته‌ام که رزق و روزی ده‌ها خانواده را تأمین می‌کرد. مردانی که با طلوع روز،به لقمه حلال سلام می‌کردند و زنانی که زنانه درفصل برداشت، دوش به دوش مردان، پسته می‌چیدند و عرق می‌ریختند.
دیروز پس از مدت‌ها به يكي ازاين باغ‌ها رفتم و به یاد روزهای از دست‌رفته آه کشیدم. به زودی فصل برداشت پسته می‌رسد و داغ دل هزاران کارگر و باغ‌دار و تاجر پسته تازه می‌شود.
از روزی که معاون‌اول دولت دهم،حکم به ممنوعیت صادرات پسته داد تا امروز، هنوزپسته‌کاران و تاجران،داغ‌دار آن تصمیم نابخردانه هستند.
در بهمن‌ماه ‌١٣٩١ معاون‌اول وقت دولت، در يك خبر غافل‌گيركننده، به بهانه قيمت بالاي پسته، بخشنامه‌ای مبنی بر ممنوعیت صادرات پسته را ابلاغ كرد. استدلال این بود که چون قیمت پسته افزایش پیدا کرده و مردم توان خرید ندارند،باید صادرات آن‌را متوقف کنیم.
آن‌روزها بسیاری از دل‌سوزان اقتصاد و صادرات کشور هشدار دادند که این اتفاق نه تنها کاهش قیمت‌ها را به دنبال ندارد که باعث می‌شود بازارهای صادراتی را از دست بدهیم و بعدها،بازپس‌گیری این بازارها خیلی دشوار خواهد‌بود.
آن‌روزها در کسوت نایب رئیسی اتاق‌ايران و ریاست انجمن پسته، به دیدار معاون اول وقت رفتم و نسبت به تصمیم عجیب دولت اعتراض کردم و درباره عواقب اين تصميم هشدار دادم. استدلالشان اين بود كه مردم نمي‌توانند براي هر كيلو پسته ٣٤ هزار تومان پول دهند و باید متعهد شوید که قيمت پسته در داخل كشور به زیر 30 هزار تومان کاهش پیدا کند تا مصوبه را لغو کنم.
پس از مشورت با برخی دوستان،به عنوان رئيس انجمن پسته تعهد كتبي دادم كه اعضای انجمن، پسته شب عید را کیلویی 28 هزار تومان در میادین عرضه کنند.
آن‌روزها قيمت هركيلو پسته در بازارهاي داخلي ٣٢ هزار تومان بود و تا جایی که به خاطر دارم،ممنوعیت صادرات پسته،جز بي اعتمادي بازارجهاني، نتیجه‌ای به دنبال نداشت. هرچند این بخشنامه لغو شد اما آثار غیر قابل جبرانی به جا گذاشت. از جمله این که رقبای ایران در بازارهای جهانی، نهایت استفاده را بردند و با تبليغ بي ثباتي در تجارت با ايران و بي اعتباري قراردادهاي تجار ايراني ،خیلی از بازارهای صادراتی را از دست دادیم.
حالا بعد از گذشت نزديك به پنج سال از صدور آن بخشنامه، با محاسبه نرخ تورم این سال‌ها، باید قیمت پسته خیلی بیشتر از سطح فعلی باشد تا کاشت و برداشت و آماده سازی محصول برای عرضه در بازار، صرفه اقتصادی پیدا کند. اما برخلاف انتظارها، متوسط قيمت هركيلو پسته، امروز حدود 30 هزار تومان است.
این قیمت اگرچه خوشایند مصرف كننده داخلي است اما برای دست اندرکاران پسته، اقتصادی نیست و براي محصولي كه در رديف اول ارز آوري صادرات غيرنفتي كشور جا دارد، نوعی اجحاف است.
نتیجه این که با وجود تحمیل 70 درصد تورم پنج سال گذشته،قیمت پسته به سطح سال 91 هم نرسیده و دیگر این که با اصرار بر پایین نگه داشتن نرخ ارز،پسته ایران، حدود 80 درصد قدرت رقابت خود را در بازارهای‌جهانی از دست داده است.
باغ‌دار و پسته‌کار و پسته‌فروش روزهاي سختی را می‌گذرانند. در کنار بی‌آبی و خشکسالی که بخش عمده‌ای از باغ‌ها و صنایع مرتبط را تعطیل یا کم رونق کرده، این صنعت و این کسب و کار از سیاست‌گذاری ناصحیح هم رنج می‌برد.
دل به تدبیر دولت دوازدهم بسته‌ایم.

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

بلوغ مردم و خامی سیاستمداران

همیشه تقابل میان برندگان و بازندگان انتخابات در ایران حاشیه ساز و هزینه زا بوده است.
وقتی دو گروه همه داشته‌های خود را خرج پیروزی در انتخابات می‌کنند،مشخص است که برنده چه حالی دارد و بازنده چه روحیه‌ای.
گويي برنده،برنده همه چیز شده و بازنده،همه چیز را باخته‌است.
انتخابات اخیر اگر چه صحنه نمایش بلوغ سیاسی مردم در انتخاب نامزد مورد نظر خود بود اما شواهد نشان مي‌دهد که بازیگران سیاست، هنوز خام‌اند و به بلوغ فکری نرسیده‌اند.
به هرحال بازی های لیگ سیاست تمام شده و برندگان و بازندگان این لیگ باید اجازه بدهند جامعه به روند عادی خود برگردد.
برای هیچ کس،راه به پایان نرسیده بلكه همه در آغاز یک مسير سخت وصعب العبور قرار داریم.
برنده انتخابات باید برای رشد و توسعه کشور تلاش کند. گروهی که رأی نیاورده باید نقش یک منتقد و ناظر خوب و منصف را ایفا کند و مردمی که رأی داده اند نباید فکر کنند کارشان تمام شده.اتفاقا کار ما تازه آغاز شده‌است.
كشور براي گذر از شرايط خطرناک فعلی، نياز به همدلی و همراهی آحاد جامعه دارد. همه باید بدانیم در چه شرایط خطرناکی قرار داریم. مسائلی که امروز با آن مواجهیم هم از نظر تعدد و هم از نظر پیچیدگی،بسیار نگران کننده اند.
در داخل با ده ها مسأله مواجهیم که حل آنها نیاز به تلاش مضاعف دولت دارد.در خارج از مرزها نیز،با مسائل پیچیده ای مواجهیم که تنها در سایه اتحاد و همدلی،قابل حل است.
همیشه تصورم درباره ایران امروز،کشتی بزرگی است که با وجود توفان های سهمگین و موج های بزرگ،به راه خودش ادامه می دهد اما اگر ملوانان و خدمه کشتی،اختلاف‌ها را کنار بگذارند و هرکدام وظیفه خود را به درستی انجام دهند،عبور کشتی از این توفان سهمگین،آسان تر خواهد بود.

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

دو پیام انتخابات ۲۹ اردیبهشت

مردم ایران در انتخابات ریاست‌جمهوری روز ۲۹ اردیبهشت، دو پیام مهم به سیاستمداران ارسال کردند که امید است دریافت شود. تأمل در این دو پیام نشان می‌دهد که سطح تجزیه و تحلیل مردم عادی از جامعه سیاسیون سبقت گرفته و اهالی سیاست، درک ناقصی از سطح شعور اجتماعی دارند.

١- بر خلاف تصور رایج، ترجیحات اقتصادی مردم با تصورات سیاسیون کاملا متفاوت است. تصور یکی از نامزدها این بود که با وعده سه برابر کردن یارانه و پرداخت کارانه به بیکاران و طرح دیگری برای مسکن، بتواند اقبال عمومی را متوجه خود کند. اما مجموعه این وعده‌ها نه تنها وی را در موقعیت برتر ننشاند بلکه برعکس، آراء وی را در مسیر کاهشی انداخت تا حدی که مجبور به کناره‌گیری کرد. ممکن است این ادعا مطرح شود که مسائل دیگری باعث عدم اقبال به او شد اما تحولات بعدی چنین فرضیه‌‌ای را تأیید نمی‌کند. چرا که ائتلاف وی با نامزد همسو که به معنی بقای تعهدات وی در آن جبهه بود و ادامه عدم اقبال، نشان داد که مشکل، جنس تعهدات است نه نامزد خاص. این «نه» بزرگ ایرانیان به پول‌پاشی، جامعه ایران را به سطح کشورهای تراز اول از نظر مسئولیت‌پذیری اجتماعی ارتقاء می‌دهد که برای اهل سیاست ظاهراً پدیده‌ای غریب است چرا که با تصورات ساده آنان از ابزارهای همراه‌سازی سیاسی مردم کاملا متفاوت است.

دوم اینکه مردم در این انتخابات با صدای بلند اعلام کردند که شناخت‌شان از اهالی سیاست بر اساس اتفاقات نقطه‌ای شکل نمی‌گیرد بلکه این شناخت، معطوف به یک فرآیند خطی از شخصیت سیاستمدار در طول زمان است. بنابراین، نه خلق صحنه‌های نقطه‌ای برای تغییر شناخت خطی مردم کارساز شد و نه صحنه‌های نقطه‌ای آرشیوی که در روز آخر تبليغات، مرتبا به عنوان بمب‌های خبری منفجر شد شناخت خطی مردم را منحرف کرد. توهم تحمیل شناخت نقطه‌ای به جای شناخت خطی، نشان‌دهنده آن است که فرضیه رایج سیاستمداران مبنی بر اینکه "مردم ایران حافظه تاریخی ندارند" خود به تاریخ پیوسته است.

این دو‌ پیام، بیانگر طلوع اجتماعی یک نسل جدید است که سیاستمداران فصلی با فرضیات ابطال شده قادر به درک آن نیستند. آنان که می‌خواهند در آینده خود را در معرض آراء مردم قرار دهند اگر از درک این دو پیام ناتوان باشند نباید امیدی به اقبال مردم داشته باشند.
T.me/eghtesademirzakhani

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

همه چيز براي خلق يك حادثه تاريخي مهيا است. مردم پرشور و پر اميد پاي صندوق ها آمده اند و اطمينان دارم امروز يك روز تاريخي خواهد بود. بياييد با هم، امروز را بر ديوار آينده قاب كنيم.

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

چرخه ساختن و تخریب کردن

هاینریش بل رمان معروفی دارد به نام "بیلیارد در ساعت نه و نیم" .داستان پدربزرگی است که کلیسایی را می‌سازد. پسرش که کلیسا را تخریب می‌کند و نوه‌اش که همان کلیسا را دوباره می‌سازد. چه داستان عجیبی.
به نظرم چرخه انتخابات در ایران شباهت زیادی با داستان "بیلیارد در ساعت نه ونیم" هاینریش بل دارد. این گونه که؛ معمولا سیاستمداری وارد چرخه انتخابات ما می شود که معتقد است هرآن‌چه دیگران ساخته‌اند، از پایه غلط است و باید تخریبش کرد. وقتی قدرت را در دست بگیرد، همه بنیان‌های جامعه را تخریب می‌کند اما قادر نیست بنای جدیدی ایجاد کند.یا اگر بنای جدیدی بسازد،احتمالا به کار هیچ کس نمی‌آید.به این ترتیب فرد سوم با شعار احیای بنیان‌های جامعه می‌آید و قدرت را در دست می‌گیرد. هنوز کارش تمام نشده که دیگری می‌آید و می‌گوید تو نمی‌توانی و من می‌توانم.
هرچند داستان ساختن و تخریب کردن معمار و فرزندانش را در رمان هاینریش بل، شبیه چرخه فعلی انتخابات در ایران می‌دانم اما بیشتر تحت تأثیر سیاست‌گذاری هایی قرار گرفته‌ام که خیلی از کشورها از جمله آلمان پس از جنگ برای دوره بازسازی در پیش گرفتند.البته طبیعی است که ایران وارد جنگی نشده اما رقابت های انتخاباتی این دوره،به مثابه یک جنگ، تا امروز خسارت های زیان باری به بنیان های اخلاقی و روانی جامعه ما وارد کرده است.
در واقع،رقابت ها و مناظره های انتخاباتی را به مثابه جنگی تبلیغاتی می‌دانم که پس از پایان آن،باید دوره بازسازی را در جامعه آغاز کرد.
به همین دلیل معتقدم بازسازی ساختارهای تخریب شده اخلاقی و اجتماعی،باید فراتر از برنامه‌های یک دولت در دستور کار ارکان مختلف نظام قرار گیرد.
هرکدام از نامزدهای فعلی انتخابات که رئیس جمهور آینده کشور شوند،با ده ها علامت سوال در ذهن مردم مواجهند.بسیاری از خط کشی های اخلاقی و بسیاری از اصول دینی و مذهبی ما ودر نهایت، سرمایه اجتماعی کشور در یک ماه گذشته مخدوش شده و دولت آینده ناچار است آنها را بازسازی کند.
ایران ما امروز بی شباهت به آلمان پس از جنگ نیست که نه فقط نیازمند احیای ساختار اقتصادی بود، که نیازداشت بنیان‌های اخلاقی و اعتماد به نفس ملی‎اش را نیز بازسازی کند.


@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

نيمه شعبان، عيد اميدواران مبارك.
شب هر قدر طولاني و سنگين باشد، به صبح ختم خواهد شد و به طلوع و نور. سلام بر تو اي خورشيد. سلام بر تو اي همه خوبي.

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

انتخاب عقلانی

برای انتخاب عقلانی رئیس جمهور آینده چه باید کرد؟

1- از هرکس بپرسید بزرگ‌ترین مشکلات کشور در کدام حوزه متمرکز شده‌اند؟ خواهد گفت در حوزه اقتصاد.اگر بپرسید مشکلات اقتصاد‌ایران کدام‌ها هستند؟ احتمالا مخرج مشترک همه پاسخ‌ها این موارد خواهد بود: بحران بانکی و تأمین‌مالی،بحران صندوق‌های بازنشستگی،تعامل مخدوش با کشورهای جهان،بحران‌های زیست محیطی،فساد و مرز مخدوش فعالیت‌های بخش‌خصوصی با بنگاه‌های دولتی و حاکمیتی.

2- برای این که بدانیم چه کسی توانایی حل این مشکلات را در مقام رئیس‌جمهور دارد؟ دو راه پیش‌رو داریم:

📌راه اول: بدانیم این مشکلات در چه دوره‌ای به وجود آمده‌اند؟ این مشکلات از چه تفکری در حوزه اقتصاد نشأت می‌گیرند؟ و این که بدانیم چه کسانی این مشکلات را به وجود آورده‌اند؟ وقتی بدانیم مشکلات موجود را چه کسانی با چه تفکری به وجود آورده‌اند،شرط عقل است که دوباره سرنوشت خود را به آنها نسپاریم.

📌راه دوم: به عملکردها نگاه کنیم.این که هر کدام از نامزدهای موجود در حوزه‌ای که فعالیت کرده‌اند چه عملکردی از خود به جا گذاشته اند؟ آیا مشکلاتی بر مشکلات موجود اضافه کرده‌اند؟ به طور مشخص ببینیم نامزدهای موجود، برای مشکلاتی که طرح شد، چه راه‌حلی دارند؟

🔹برای بحران بانکی چه راه حلی دارند؟
🔹برای حل مشکل تأمین مالی چه برنامه‌ای دارند؟
🔹برای رفع مشکلات نگران‌کننده صندوق‌های بازنشستگی آیا برنامه‌ای اعلام کرده‌اند؟
🔹برای تعامل بهتر با جهان چه ایده مشخصی دارند؟
🔹آیا برنامه مشخصی برای ارتقای وضعیت محیط زیست دارند؟
🔹آیا می‌توانند انگیزه را به سرمایه‌گذاران داخلی و خارجی بازگردانند؟
🔹آیا قادرند مرز فعالیت‌های بخش خصوصی و دولت و بنگاه های اقتصادی دولتی و حاکمیتی را شفاف کنند؟

حالا می‌توانیم برنامه‌هایی را که نامزدها اعلام کرده‌اند، با عملکرد آنها بسنجیم. اکنون به آسانی می‌شود فکر و عمل نامزدها را با هم تطبیق داد.
اما مشکل این است که انبوهی اطلاعات راست و دروغ درباره نامزدها وجود دارد که نمی‌دانیم به کدام‌ها باید استناد کنیم؟
من این مشکل را این‌گونه حل کرده‌ام که هرگز به روزنامه یا سایت یا مرجعی که یک بار به من دروغ گفته،استناد نمی‌کنم. هر دو طیف سیاسی کشور،رسانه‌های متعددی در اختیار دارند اما انتخاب‌های من محدودند.

دوستان عزیز
بیش از هرزمانی، ایران به عقلانیت نیاز دارد.اشتغال پدیده‌ای نیست که خود به خود و با دستور و فرمان به وجود بیاید. فاصله فقیر و غنی را نمی‌شود با یارانه کم کرد. کیک اقتصاد را با شعارهای نشدنی و وعده های عجیب نمی‌شود تقسیم کرد. برای این که همه از کیک اقتصاد سهم داشته باشند،باید این کیک را ابتدا بزرگ کرد. ببینید چه کسانی دنبال بزرگ كردن اين كيك هستند؟

ببینید چه طرز فكر و راهكاري به توسعه پايدار و ايجاد فضاي مناسب كسب وكار مي انجامد؟ توزيع منابع تاكنون چه ميزان از مشكلات اشتغال راحل کرده است؟ مهم نیست رئیس جمهور آینده چه کسی باشد. مهم این است که فردی عهده دار این مسئولیت شود که بتواند همه یا بخشی از مشکلات موجود را حل کند.
اگر می خواهید کشور به توسعه برسد،اشتغال افزایش پیدا کند،اقتصاد بالنده شود،بخش خصوصی انگیزه پیدا کند و رابطه ما با کشورهای جهان بهبود پیدا کند،لطفا با عقل خود انتخاب کنید.
راه حل گذار از مشکلات موجود،فقط و فقط عقلانیت است.

‏@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

بیچاره گنجشکان

در سرمقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد،حکایت عبرت آموزی ازایده مائو تسه تونگ برای کوره‌های خانگی فولاد مطرح کردم. او ماجرای عجیب و غریبی هم با گنجشکان دارد که تکان دهنده تر از ماجرای کوره های خانگی است.👇

می گویند سال ها پیش که مائوتسه تونگ رهبری حزب کمونیست چین را بر عهده داشت،به او گزارش دادند که بخش عمده ای از غلات چین را گنجشک‌ها می خورند. مائو دستور قتل عام گنجشک ها را صادر کرد.در مدت زمانی کوتاه،مردم چین هرکجا گنجشکی دیدند،کشتند. مشکل،به صورت موقت حل شد. اما دیری نپایید که ملخ ها به مزارع چین حمله ور شدند و پشه ها آسایش مردمان این کشور را گرفتند.به مائو گزارش دادند که این بار تولید غلات به دلیل حمله ملخ ها به شدت پایین آمده. حتی بسیار بیشتر از دوره ای که گنجشک ها زنده بودند.چاره چه بود؟ ناچار شدند برای سال های طولانی،گنجشک وارد کنند تا تعادل، دوباره به طبعیت ،کشاورزی و اقتصاد چین باز گردد.


‏@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

صفحه اول روزنامه دنیای اقتصاد؛
شنبه 9 اردیبهشت 1396

https://telegram.me/joinchat/BL8LFj0ZeDbgZhftWvWSVg

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

عقوبت يارانه


دولت آينده درباره يارانه ها چه سياستي در پيش خواهد گرفت؟

در ابتدای تشکیل دولت یازدهم،اين احتمال داده مي شد كه در ساز و كار نظام يارانه ها بازنگري اساسي صورت گيرد.
جمع بندی دولت اما این بود که قطع یارانه،نارضایتی عمومی ایجاد می کند و به نوعی به سمت روش انصراف داوطلبانه پیش رفتند که این روش هم شکست خورد. درواقع دولت باید این سیاست را اعمال می کرد که هیچ‌کس مشمول دریافت یارانه نمی‌شود مگر اینکه جزو دهک های فقیر جامعه باشد.
اما دولت ريسك حذف يارانه بگيران را گردن نگرفت تا اين كه اخیرا تصمیم گرفته اند یارانه نقدی اقشار خاص را سه برابر کنند که شامل مستمری‌بگیران سازمان بهزیستی و کمیته امداد می شود.
اين سياست قطعا بهتر از اين است كه دولت به همه اقشار جامعه به يك اندازه يارانه بپردازد.
اما آيا اين سياست در دولت آينده هم تداوم خواهد داشت؟
براي پاسخ به اين سؤال ابتدا بايد جمع بندي مختصري از سياست هدفمندي يارانه ها داشته باشيم.
شايدبتوان گفت شفافيت اقتصادي، توزيع عادلانه يارانه ها و استفاده بهينه ازمنابع انرژي كشور، سه هدف اصلي و اساسي درطرح هدفمندي يارانه هابوده است.
اكنون مي توان گفت با اجراي اين سياست،نه تنها هيچ يك از اهداف مورد اشاره محقق نشده بلكه چنانچه محاسبه دقيقي داشته باشيم، متوجه مي شويم از اهداف اصلي طرح دور شده ايم.

در مقوله شفافيت،آمارها نشان ازاين دارد كه نه تنها سير نزولي طي كرده ايم كه بااجراي غلط وناقص اين طرح، پيش بيني پذيربودن اقتصادكشور را غير ممكن كرده ايم.
توزيع يارانه ها نيز صحيح نبوده و عدالتي كه مقصود بوده به دست نيامده است.
در زمينه مصرف انرژي نيز تحولي به وجود نيامده و هم چنان جزو پر مصرف ترين هاي جهان هستيم.
ازاواخردولت دهم واوايل دولت يازدهم همواره از حذف هدفمند يارانه بگيران سخن به ميان آمده و هدف اين بوده كه يارانه افراد پر در آمد و غني حذف شود.
اما نه دولت قبل و نه دولت فعلي و نه هيچ دولتي حاضر به قبول چنين ريسكي نشده و نخواهد شد.
ضمن اينكه سابقه نشان داده تدوين سازوكار اين كشف نيز در توان دولت ها نبوده و نخواهد بود.
بايك نگاه ساده متوجه مي شويم كه حتي اگرچنين امكاني هم وجودداشت بازهم عدالتي برقرارنمي شد. همين امروز هنوز يارانه مستتر درقيمت حامل هاي انرژي به مراتب بيش از مبلغي است كه به عنوان يارانه نقدي،به حساب افرادواريز مي شود. عملا امروز ثروتمندان جامعه چند برابر يارانه اي كه دريافت مي كنند، ازيارانه مستتر در قيمت حامل هاي انرژي منتفع مي شوند. حال آن كه فرودستان جامعه از چنين امكاني برخوردار نيستند.
براي مقايسه مي توان زندگي خيلي از شهرنشينان و طبقه متوسط جامعه را بااهالي روستا مقايسه كرد.
به هرميزان كه استفاده ازبرق وگازوبنزين وگازوئيل درزندگي اين دو قشر متفاوت است به همان ميزان استفاده انها از يارانه هاي مستتر درقيمت حامل هاي انرژي تفاوت دارد. محاسبات اوليه متوسط پنج برابري رانشان مي دهد.
حال باتوضيح كوتاهي كه آورده شد، بايد ببينيم دولت دوازدهم چه راهكاري براي طرح معيوب هدفمندي يارانه ها در پيش خواهد گرفت تا بيشتر از قبل به اهداف اصلي اين طرح نزديك شود.

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

رهبرانقلاب امروز مطرح كردند: اگر کارخانه‌ها راه نیفتد، اشتغال ایجاد نمی‌شود و نتیجه‌ی بیکاری، آسیب‌های اجتماعی همچون اعتیاد، فساد، مشکلات خانوادگی و نارضایتی از نظام و دولت است.

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

صفاي مادر

قرار بود با مادرم به مهمانی یکی از آشنایان برویم.شاید روضه خانی بود و شاید هم مولودی.خوب یادم نیست اما می دانم راه،طولانی بود.تاکسی گرفتیم و دو نفری،در صندلی عقب نشستیم.کرایه پنج ریال بود.
در میانه های راه،چند نفر کنار خیابان منتظر تاکسی بودند.راننده ایستاد. یک نفر سرش را داخل تاکسی کرد و نشانی داد. راننده گفت: می برمتان اما راه دور است و نفری یک تومان می‌گیرم.چهار نفر بودند. سوار شدند.دو نفر جلو و دو نفر عقب. خودم را به مادرم چسباندم.
از روستایی دور دست برای معالجه پسرشان به کرمان آمده بودند. این را یکی از خانم ها به مادرم گفت. پسرش در بیمارستان بستری بود و زن روستايي،از هزینه‌های سنگین بیمارستان گفت.داشتند به خانه یکی از همولایتی‌هایشان می‌رفتند که در شهر،کارگر بود. یکی از آنها گفت: خیلی بد است که دست خالی می‌رویم.
کمی به سکوت گذشت که مادرم به راننده گفت: لطفا نگه دارید. راننده نگه داشت. از راننده و مسافران عذرخواهی کرد و گفت: همین الان برمی گردم.با عجله به مغازه یکی از آشنایان رفت و مقدار زیادی آذوقه از جمله قند و شکر و برنج خرید و برگشت. کمک کردیم و خریدهای مادرم را در صندوق عقب تاکسی گذاشتیم و دوباره حرکت کردیم. چیزی نگذشت که باید پیاده می شدیم. از راننده خواستیم توقف کند.تاکسی ایستاد و راننده هم پیاده شد تا خرید های مادرم را از صندوق عقب برداریم. مادرم یک اسکناس پنج تومانی به راننده داد و گفت: این کرایه من و پسرم و آن چهار نفر.
آنها را كه به مقصد رساندید، این وسایل را به آنها تحویل بدهيد که دست خالی به منزل همولایتی شان نروند. بعد هم به راننده گفت: تا به مقصد نرسیدند،چیزی به آنها نگوييد.
دست من را گرفت و از مسافران تاکسی خداحافظی کرد و گفت:به امید خدا،بیمارتان هم مرخص می شود.
دستم در دست مادر بود. در کوچه باریکی که به منزل فامیل مان ختم می شد،آهسته گفت: پسرم،ماجرای امروز را به هیچ کس نگو.
آن روز معنی کار مادرم را نفهمیدم. بعدها که بزرگ تر شدم،فهمیدم ارزش کار خیر،در پوشیده ماندن آن است.

پي نوشت:
مادرم کوهی از محبت بود.چهل و چهار سال از درگذشت ایشان می گذرد و من در پنجاه و چهارمین بهاری که پشت سر گذاشته ام،بیشتر از همیشه فقدانش را احساس می کنم.چهل و چهار سال پیش در چنين روزهايي ما را ترك كرد و غمی در من باقی گذاشت که تا زنده ام،هیچ شادی و شعفی جای آن را نمی گیرد.
اگر مادرتان زنده است،قدرش را بدانید و بر دستانش بوسه بزنید و اگر درگذشته،یادش کنید و برایش فاتحه بخوانید.


@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

چك بي محل در كارزار انتخابات


مي گويند سال ها پيش شخصي بد عهد و بد حساب،طلبكاران بي شماري داشت. فشار مي آوردند و پولشان را مطالبه مي كردند اما او توان پرداخت نداشت. سال هاي طولاني، قرضش را با استقراض مجدد مي پرداخت اما چون بي اعتبار شده بود،كسي حاضر نبود دوباره به او قرض بدهد.
بايد كاري مي كرد.
روزي همه طلبكارانش را فراخواند و بر چهارپايه اي ايستاد و با اعتماد به نفس فراوان وعده داد كه اگر طلبكارانش به او اعتماد كنند و دوباره به او پول قرض بدهند،به زودي به طلبشان خواهند رسيد. وقتي پرسيدند چطور؟
گفت: اخيرا متوجه شده ام چوپانان، هر روز صبح چند گله گوسفند را از كوچه ما به صحرا مي برند و شب دوباره از همين مسير برمي گردانند. اگر دوباره پولي به من قرض بدهيد، بذر خار بر ديوارهاي خانه ام مي پاشم و ديوار را خارزار مي كنم تا هربار كه گوسفندان رد مي شوند، پشمشان به خارها گير كند و من پشم ها را جمع مي كنم و با خريد چند چرخ ريسندگي، به زودي كارگاهي برپا خواهم كرد و آن قدر نخ مي ريسم تا بتوانم مطالبات شما را پرداخت كنم.
يكي از طلب كاران كه از حرف هاي مرد بدعهد متعجب شده بود، با صداي بلند خنديد. مرد بدهكار هم پيش دستي كرد و گفت : "بخند حالا كه به پول خودرسيدي، حق داري بخندي"

حكايت برخي وعده هاي انتخاباتي و سياست هاي اعمال شده براي خريد رضايت مردم، شبيه همين داستان، خنده دار و مضحك است. هنوز برنامه ستاد انتخابات اعلام نشده كه نامزدهاي رسمي و غير رسمي،مسابقه عوام فريبي را شروع كرده اند.
در نبود فعاليت هاي سازمان يافته حزبي و اعلام برنامه هاي مدون،نامزدهاي انتخاباتي، با گروگان گيري مشكلات ساختاري كه در پنجاه سال گذشته روي هم تلنبار شده اند، مدام چك بي محل مي كشند و هر جايي كه پشت تريبون قرار مي گيرند، وعده اي مي دهند و از خود نمي پرسند اين همه وعده از كجا قرار است تأمين مالي شود؟
مثل همان مرد بد عهدِ حكايتِ قديمي كه قرض مي كرد تا قرضش را بپردازد.
چه آنها كه دم از افزايش يارانه نقدي مي زنند و چه آنها كه منابع كشور را صرف خريد رضايت موقت مردم مي كنند،در مسير تحميل هزينه به اقتصاد نيمه جان ايران گام برمي دارند.
اين اقتصاد، حكم كشتي طوفان زده اي را دارد كه در دريايي از مشكلات سرگردان است. حال برخي ازملوانان اين كشتي به جاي اين كه به دنبال راهي براي نجات از طوفان باشند، روي عرشه به جنگ و دعوا مشغولند و براي اين كه كاپيتان شوند،هر كاري مي كنند تا جاشوان و خدمه كشتي را با خود همراه سازند.
گاهي فكر مي كنم سكانداري كشتي اسير طوفان كه با هر طوفاني (هرانتخاباتي) بيشتر و بيشتر صدمه مي بيند، چه ارزشي دارد كه اين قدر ملاحان را به جان هم انداخته است؟
و اما راه حل عبور از اين طوفان، آگاهي مردم و تقواي سياسي سياستمداران است.
هر چند هر دو راه حل سختند و دشوار اما اولي دست يافتني تر است.
مردم بايد بدانند بخش عمده اي از مشكلات كشور، ساختاري است و هيچ سياستمداري نمي تواند در كوتاه مدت آنها را حل كند.
مشكلاتي نظير بيكاري، مشكلات نظام بانكي، خشكسالي، فقر، نابرابري، بحران هاي زيست محيطي،صندوق هاي بازنشستگي، سرمايه گذاري و ده ها مشكل و معضل بزرگ ديگر، امروز به وجود نيامده اند كه فردا حل و فصل شوند. سياستمداران نيز نبايد از اين مشكلات گروگان گيري كرده و با طرح وعده هاي غيركارشناسي و هزينه زا، در صدد جلب آراي مردم برآيند و مشكلي بر مشكلات كشور بيفزايند.
واقعيت هاي موجود نشان مي دهد كه يك دولت شايد بتواند يك يا دو مشكل ساختاري را به طور نسبي حل كرده و براي چند مشكل ديگر برنامه ريزي كند و كار را به دولت بعد بسپارد.
مثل تورم كه خوشبختانه امروز جزو مشكلات حاد كشور نيست و در سايه سياست گذاري صحيح تا حدودي مرتفع شده است.
بنابراين ساده سازي مشكلات ريشه اي و چند لايه و ارائه راهكارهاي پشت تريبوني توسط هر سياستمداري، چيزي جز عوام فريبي نيست.
گوش مردم از اين گونه وعده ها پر است و چيزي كه نياز داريم، برنامه و شعارهاي روشن و مشخص است.
ما همه ساكنان همين كشتي طوفان زده هستيم و كاپيتاني نمي خواهيم كه با طرح وعده هاي عوام فريبانه در صدد جلب حمايت و خريد رضايت مردم باشد. سكانداري مي خواهيم كه راه را بلد باشد و بتواند كشتي را از طوفان دور كند. حتي اگر با اين كاپيتان به مقصد هم نرسيم، مهم نيست. مهم اين است كه در مسير نجات قرار گيريم.

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

درهاي آسمان توبازاست
من توراخدايي شناختم كه براي بخشيدن بدنبال بهانه اي وجهاني كه آفريدي پرازبهانه
خداي ليله القدر،دربزرگترين بهانه بخشيدن
ماراببخش،بيامرزوجهاني راكه ناآرام وناامنش كرده ايم،سامان ده

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

چند نکته درباره دو عملیات تروریستی امروز

1- حمله به مجلس شورای اسلامی و حرم امام(ره) حمله‌ای نمادین بود.تروریست‌ها می‌توانستند در محل‌هاي پرتردد یا دیگر اماکن عمومی كه تيم حفاظتي هم ندارند نقشه خود را عملی کنند.چرا اماکن دیگر انتخاب نشد؟

2- به خانواده‌های داغ دیده و آسیب دیده تسلیت می‌گوییم. هرکدام از ما ممکن بود در هنگام وقوع عملیات تروریستی آن جا بودیم. مجلس و حرم امام،خانه محرومان هستند.

٣- خیلی‌ها معتقدند این حادثه اگر در دیگر کشورهای جهان رخ می‌داد،تلفات بیشتری داشت. قرار بود این‌جا هم تعداد کشته‌ها خیلی بیشتر از این حرف‌ها باشد.اگر کشته ها بیش از این بود،تروریست‌ها بیشتر به اهداف خود نزدیک می‌شدند. فکرش را بکنید،هیچ‌کدام از جلیقه‌های انفجاری میان جمعیت منفجر نشد. آن‌چه باعث شد دو عملیات تروریستی امروز به یک عملیات ناموفق (به نسبت آن‌چه تروریست ها در ذهن داشتند) تبدیل شود، آمادگی و واکنش سریع نیروهای امنیتی ایران بود. دستشان را می بوسیم.

٤- مردم انتظار دارند صدا و سیما به این حوادث واکنش حرفه‌ای نشان دهد.حبس اخبار دیگر امکان‌پذیر نیست و مردم به سهولت متوجه هر اتفاقی می‌شوند.چگونه است که تیراندازی در یک مدرسه در آمریکا به فوريت پوشش خبری داده می‌شود اما چنین حادثه ای در قلب پایتخت از چشم مدیران صدا و سیما دور می‌ماند؟

٥- زمانی که فراگیرترین رسانه کشور دربرابر این اتفاق سکوت می‌کند،بازار شایعات داغ می‌شود.اثر تروریسم دروغ،کم‌تر از تروریسم انفجاری و انتحاری نیست.آيا صدا و سیما مردم را نامحرم می‌داند؟

٦- واکنش برخی از افراد به این حوادث،منطقی و عاقلانه نیست. معمولا در کشورهای اروپایی،مردم ازمحل اصلی این حوادث دور می‌شوند اما در ایران،مردم بیشتر تجمع می‌کنند.تجمع بیشتر می تواند حادثه دردناک دیگری خلق کند.اگر تروریست‌ها با علم به این رفتار مردم،بمبی میان جمعیت نظاره‌گر منفجر می‌کردند،تعداد کشته‌ها چقدر می‌شد؟

٧-دشمن پشت در است. مرزها را در نوردیده و به حساس‌ترین اماکن کشور رسوخ کرده. زمان کنار گذاشتن اختلافات است. ما یک ساختاریم و سفید و سیاه نداریم.دو پاره و چندپاره نیستیم.ما ملت ایران هستیم.اما امروز صداهایی هم شنیده شد که از این پیکره و این ملت نبود. آیا وقت آن نرسيده که قبل از هر چيز به همبستگي و منافع ملي بينديشيم؟

۸- منطقه خاور میانه به یک جنگ تمام عیار نزدیک شده است.سران بیشتر کشورهای همسایه ما،کم تجربه‌اند و بعضا ماجراجو.مثل همیشه مراقب باشیم و آماده. همدل باشیم و هم‌صدا. متحد باشیم و نگذاریم سگ‌های پوشالی امنیت خانه ما را تهدید کنند.


@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

جای شکرش باقی است


اقتصاددانان آدم‌های محبوبی نیستند. معقول‌اند اما محبوب نیستند. هر معقولی،محبوب نیست. معمولا نتایج کار اقتصاددانان پوشیده می‌ماند اما مردم نتیجه کار سیاستمداران را در احداث ساختمان‌ها و ورزشگاه‌ها و جاده‌ها می‌بینند. در نهایت اگر بخشی از اقتصاد خوب کار نکند،انگشت اتهام به سوی مدیران و اقتصاددانان گرفته می‌شود.
سیاستمداران با اقتصاددانان میانه خوبی ندارند چون می‌خواهند با تقسیم منابع، محبوبیت بخرند اما اقتصاددانان مانع بزرگی برای تحقق آرزوهای آنها هستند.
مردم فکر می‌کنند اقتصاددانان به خاطر تسلطی که بر "اقتصاد" دارند،باید متمول و ثروتمند باشند اما این‌گونه نیست.شاید بعضی از اقتصاددانان به خاطر دستمزدهای بالا،تا حدودی برخوردار باشند اما دانستن علم اقتصاد،برای ثروتمند شدن کافی نیست.
اقتصادی که مردم می‌شناسند،با علم اقتصاد،زمین تا آسمان فرق دارد.هدف علم اقتصاد هم با آن‌چه در ذهن مردم وجود‌دارد،متفاوت است.
مردم انتظار دارند بر اساس نظرات اقتصاددانان،وضع رفاهی آنها بهبود پیدا کند.قاعدتا این کار از اقتصاددانان بر می‌آید و آنها قادرند راه حل‌هایی برای افزایش رفاه ارائه‌کنند اما وقتی پای منافع سیاستمداران به میان می‌آید،اقتصاددانان کنار گذاشته می‌شوند.چون آنها آموخته‌اند که منابع، محدود و مصارف نامحدود است اما سیاستمداران به تجربه دریافته اند که تقسیم بیشتر منابع،یعنی محبوبیت بیشتر.
از سوی دیگر باید در نظر داشته باشیم که اقتصاددانان فقط پیشنهاد می‌دهند و این،سیاستمداران هستند که باید انتخاب کنند.حالا تصور کنید در بیابانی که آب و غذا به اندازه کافی وجود ندارد،سیاستمدار به دنبال توزیع همین منابع اندک است و دوست ندارد محبوبیتش را از دست بدهد و در مقابل،اقتصاددان می‌گوید آب و غذای محدودی داریم و باید کم‌تر مصرف کنیم.
سیاستمداران دو دسته هستند. عده ای ترجیح می دهند رضایت کوتاه مدت مردم را به دست آورند و به این ترتیب،تلاش می‌کنند منابع به وفور تقسیم شود.آینده هم اصلا مهم نیست چون ممکن است زمان وقوع بحران،فرد دیگری قدرت را در دست داشته باشد.
دسته دیگر، سیاستمداران آینده نگر هستند.از دید آنها،آینده می‌تواند خیلی خطرناک تر از حالا باشد.با این طرز فکر،بخشی از منابع را تقسیم می‌کنند و برای آیندگان هم چیزی کنار می‌گذارند.
در انتخابات سال 1392 و 1396 مردم ایران سر همین دوراهی قرار گرفتند و به سیاستمداری رأی دادند که وعده تقسیم منابع نداد.
اما این پایان ماجرا نیست.اصولا هیچ سیاستمداری همه تخم مرغ‌هایش را در سبد اقتصاددان نمی‌گذارد. چون ابزار اقتصاددان، عقل و یافته‌های علمی است اما سیاستمدار ممکن است از احساسات ،عواطف،ملیت و خیلی از ابزارهای دیگر هم استفاده کند. تکلیف اقتصاددان مشخص است: تخصیص بهینه منابعی که لایزال نیستند اما سیاستمدار کارش تقسیم منابع است و احتمالا کاری به محدودیت ها ندارد. به این ترتیب، بهترین سیاستمداران هم گاهی تصمیم‌های عوام‌فریبانه می‌گیرند.
با این توضیحات، به نظر من بزرگ‌ترین رسالت این روزهای اقتصاددانان،افزایش رفاه مردم نیست. بزرگ‌ترین رسالت اقتصاددانان نزدیک به دولت،ایستادن در برابر تصمیمات سیاسی است که در نهایت ممکن است مردم را فقیرتر کند. بیایید واقع بین باشیم.سیاستمداران ما اقتصاد را بلد نیستند و کشور ما در چرخه باید‌ها و نباید‌های زیادی گرفتار شده‌است.
بخشی از این بایدها باید تغییر کنند اگرنه اقتصاد به درستی کار نخواهد کرد.بخشی از این بایدها امروز به عنوان موانع اصلی کند شدن حرکت اقتصاد کشور عمل می‌کنند اما هیچ‌کس حاضر به پرداخت هزینه برای برداشتن این باید‌ها نیست.
گاهی فقط کافی است یک جمله از دهان سیاستمدار خارج شود،آن وقت همه دستگاه‌های اقتصادی باید توان خود را بسیج کنند تا این وعده را عملی کنند.حتی اقتصاددانان هم گاهی به این ورطه می‌افتند.
کجای دنیا این گونه سیاست گذاری می شود؟
بیایید واقع بینانه نگاه کنیم. با وجود این همه بند و ریسمان بسته شده به پای اقتصاد کشور،انتظار نداشته باشیم که ایران کره جنوبی یا سنگاپور شود. همین قدر که سیاستمداران،موقع شنیدن صدای آژیر گوش شنوایی دارند و به بخشی از توصیه های اقتصاددانان،توجه می‌کنند،خودش خوب است.همین که بیم از آینده باعث می‌شود بخشی از توصیه‌های اقتصاددانان، جدی گرفته شود و ایران در مسیر ونزوئلایی شدن حرکت نکند،جای شکرش باقی است.


@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

روحانی پیروزی‌اش را مدیون کیست؟


🖍 تحلیلی درباره نقش آگاهی مردم در انتخابات ریاست جمهوری دارم که روزنامه دنیای اقتصاد امروز منتشر کرده است.بخش هایی از این تحلیل را بخوانید:

📌 انتخابات ریاست‌جمهوری اخیر را شاید بتوان رقابتی‌ترین انتخابات تاریخ جمهوری اسلامی دانست. رقابتی از آن جهت که براي اولين بار هیچ نشانه‌ای از تفاهم برای تکرار دوره رئیس‌جمهور مستقر مشاهده نمی‌شد و نامزدها با تمام توان به عرصه رقابت‌ها وارد شدند. شیوه برگزاری مناظره‌ها و آرایش سیاسی گروه‌ها نشان از رقابتی جدی داشت نحوه بازی نامزدها هم حاکی از آن بود که کسی برای باخت نیامده است.

📌نامزدها به ریسمان شعارهای پوپولیستی و وعده‌های تقسیم منابع هم دست یازیدند و تلاش کردند از طریق ایجاد شکاف میان فقیر و غنی و تشدید جنگ طبقاتی، توده‌های مردم را با خود همراه کنند.این رفتار تبلیغاتی احتمالا می‌توانست همچون گذشته، طبقات فرودست را متقاعد به حمایت از نامزدهایی کند که با وعده تقسیم پول وارد بازی انتخابات شده بودند.

📌اکنون که نتیجه، به گونه‌ای دیگر رقم خورده و رویکرد مخالف این تاکتیک، برنده بازی شده است، از خود می‌پرسیم چرا وعده تقسیم پول نتوانست نقش موتور محرک را برای جلب رای توده‌ها بازی کند؟

📌 اکثریت جامعه ما پس از تجربه تلخ پوپولیسم، به عقلانیت روی خوش نشان داده است.مردم آموخته‌اند که اعتماد به سیاست‌هاي عقل‌گرايانه ضمن اینکه امنیت روانی جامعه را تضمین می‌کند، در درازمدت برای آنها منفعت بیشتری دارد. مردم ما به تجربه دریافته‌اند که سیاست‌های توزیعی و بازتوزیعی در اقتصاد جواب نمی‌دهد.

📌 بدون شک یکی از مهم‌ترین ابزارهای افزایش آگاهی مردم، تسهیل دسترسی مردم به اینترنت، افزایش تعداد گوشی‌های هوشمند و علاقه روزافزون مردم برای حضور در شبکه‌های اجتماعی بوده است.

📌 قابلیت‌های شگفت‌آور تلفن‌های هوشمند و شبکه‌های اجتماعی در گردش آزاد اطلاعات، تحولات گسترده‌ای را در مناسبات میان مردم و حاکمیت به‌وجود آورده است. دیگر هیچ سیاستمدار و دولتمردی حاشیه امن ندارد. در هر کوچه و برزنی، ممکن است یک نفر با گوشی هوشمند ایستاده باشد. هیچ صدایی نمی‌تواند برای همیشه مخفی بماند. یک اتفاق کوچک در مناطق دوردست، قابلیت ایجاد بحران در مرکز را دارد. هر تصمیمی در مرکز، می‌تواند حاشیه‌ها را به تحرک وادارد. در نهایت اینکه، حکمرانی در حیطه آنتن‌دهی گوشی‌های هوشمند بسیار مشکل شده و با وجود این، مهندسی و برنامه‌ریزی متمرکز برای جامعه اگر غیر‌ممکن نباشد، بسیار مشکل است.


📌 خوشبختانه جامعه مدنی در ایران قوی و دیرپا است. نهادهایی مثل مطبوعات و تشکل‌های بخش خصوصی و انجمن‌ها و سمن‌های اجتماعی، در سال‌های گذشته نقش موثری در مبارزه با عوام‌گرایی در سیاست‌گذاری ایفا کرده‌اند. با وجود محدودیت‌های سیاسی سال‌های گذشته، جامعه مدنی ایران، کوچک‌ترین حرکت دولت‌ها را زیر نظر داشته و همواره در برابر خطاهای سیاست‌گذاری موضع گرفته است. بخش عمده‌ای از تولیدات فکری و محتوایی این نهادها به‌طور مشخص در هفته‌های گذشته در جامعه تکثیر شد و بسیار روشنگر و اثرگذار بود.

📌 باید از تلاش اتاق‌های بازرگانی، مرکز پژوهش‌های مجلس، موسسه عالی پژوهش در مدیریت و برنامه‌ریزی و گروه رسانه‌ای «دنیای‌اقتصاد» و دیگر نهادهای فعال جامعه مدنی یاد کنیم که به‌طور مشخص در زمینه عواقب شوم پوپولیسم و عوام‌گرایی در سیاست‌گذاری و عواقب نگران‌کننده پول‌پاشی و تقسیم پول روشنگری کردند و خوراک مناسبی برای شبکه‌های اجتماعی فراهم آوردند.

📌 باید از تلاش‌های دولت یازدهم به‌خاطر پافشاری بر گسترش اینترنت و تاکید بر اهمیت شبکه‌های اجتماعی و شکستن انحصار اطلاع‌رسانی تقدیر کنیم. به‌واسطه این تلاش‌ها، امروز هر ایرانی در دست خود یک رسانه دارد. رسانه‌ای که یک‌سویه نیست و قابلیت ارسال و دریافت همزمان اطلاعات را دارد. رئیس‌جمهور روحانی آن گونه که در سخنرانی‌های اخیر خود بارها به زبان آورد، با مقاومت در برابر محدود کردن اینترنت و فیلترینگ شبکه‌های اجتماعی، انحصار اطلاعات را در ایران شکست و با پیروزی در انتخابات، بهره‌اش را برد.

متن کامل تحلیل:👇

http://donya-e-eqtesad.com/news/1102020

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

انتظارات از روحانی

انتخابات به پایان رسید اما مشکلات کشور هم چنان باقی است. زودتر باید از حال و هوای انتخابات خارج شویم.
رقابت‌های انتخاباتی می‌توانست فرصتی برای بیان مهم‌ترین مشکلات کشور و نقد شیوه‌های حل و فصل آن توسط دولت مستقر باشد اما متأسفانه به دلیل شیوه‌های نادرستی که نامزدهای انتخاباتی در مناظره‌ها در پیش گرفتند، نه عملکرد دولت نقد شد و نه فرصتی برای اطلاع از برنامه نامزدها برای اداره کشور به وجود آمد.
با توجه به شناختی که نسبت به مسائل اقتصادی دارم،معتقدم حتی نقاط ضعف دولت در چیدمان کابینه،سیاست گذاری و عمکرد اقتصادی، به درستی مطرح نشد. اگر نه، دوره رقابت‌های انتخاباتی برای آقای روحانی می‌توانست خیلی دشوارتر به پایان برسد.
به هرحال انتخابات تمام شد. روحانی دوباره رئیس جمهور ماست. آنهاکه به او رأی دادند،خوشحالند اما آنها که به او رأی نداده‌اند هم باید خوشحال باشند. از میان نامزدهای این دوره انتخابات،هیچ کس جز روحانی توان حل این مشکلات را ندارد. این را در طول رقابت‌ها به وضوح دیدیم. هیچ‌کدام از رقبای روحانی اشراف لازم را در زمینه مسائل اقتصادی نداشتند.هیچ کدام با برنامه نیامده بودند.
زوج روحانی و جهانگیری به قدری در زمینه مسائل اقتصادی مسلط بودند که مناظره سوم را بی چون و چرا فتح کردند.
به هرحال رقابت‌ها تمام شد و روحانی یک بار دیگر سکان این کشتی توفان زده را در دست گرفت.کارهای زمین مانده زیاد است.رئیس جمهور جدید برای حل مشکلات کشور زمان می‌خواهد. زمان و کمی حمایت.
ویژگی روحانی این است که می‌تواند کابینه‌ای کارآمد تشکیل دهد. در او جنمی هست که می‌تواند نخبگان را جذب کند. در چهار سال گذشته،کابینه روحانی قوی بود اما نقاط ضعف زیادی داشت. ما به روحانی رأی دادیم اما پس از یک دوره،نگرانی و اضطراب، انتظار داریم کابینه‌ای به مراتب قوی تر از قبل تشکیل دهد.
بی تعارف،دولت به وزرایی چالاک و خلاق نیاز دارد. وزرایی که به اندازه اسحاق جهانگیری،اقتصاد را بشناسند و بخش خصوصی را باور داشته باشند.
چه خوب می‌شود اگر در دولت جدید،روحانی تقسیم کار کند. کار سیاست و دیپلماسی را خود پیش ببرد و کار اقتصاد را به اسحاق جهانگیری و محمد نهاوندیان و مسعود نیلی واگذار کند.

بخش خصوصی 10 در خواست از روحانی دولت دوازدهم دارد:

📌اول: برای بازگرداندن امید به اقتصاد،کابینه ای کارآمد تشکیل دهد.
📌دوم: برای بازگرداندن اعتماد به جامعه، برنامه ای جامع برای کاهش فساد تدوین کند.
📌سوم: برای خروج اقتصاد از بن بست، تکلیف ما را در زمینه تعامل با کشورهای جهان مشخص کند
📌چهارم : برای تشویق سرمایه گذاران، حد و مرز فعالیت های دولت را مشخص کند.
📌پنجم: برای بهینه شدن تخصیص منابع، سیاست های حمایتی و مسأله یارانه ها را به شکلی اصولی حل و فصل کند.
📌ششم: برای بازگرداندن نشاط به اقتصاد، کام بخش خصوصی را با آزاد سازی و رفع موانع کسب وکار شیرین کند.
📌هفتم: برای حل بزرگ ترین مشکل فعلی اقتصاد ایران، بگوید برای بانک های بحران زده چه در سر دارد
📌هشتم: برای گام برداشتن در مسیر توسعه،محیط زیست و مسأله خشکسالی را بیشتر از گذشته جدی بگیرد
📌نهم: برای ایجاد فضای رقابتی، حد و مرز فعالیت بنگاه های اقتصادی غیر دولتی را مشخص کند.
📌دهم: برای این که به رأی دهندگان احترام مضاعف بگذارد، فرصت اصلاح و تغییر را از دست ندهد.

روحانی این بار بیشتر از گذشته به مردم مدیون است. مردمی که با همه کاستی ها ساختند و گوش به القائات و تبلیغات ندادند و ساعت‌ها در صف ایستادند تا دوباره به او سلام کنند. روحانی الحق و الانصاف،باید قدر این مردم را بداند.


@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

ماكياوليسم سياسي و پوپوليسم اقتصادي


اگر قبل از مناظره‌های انتخاباتی از من سوال مي‌شد مهم‌ترين چالش پيش‌روي دولت دوازدهم چيست، با اطمينان پاسخ مي‌دادم مساله اقتصاد كشور.

اما اكنون بعد از برگزاري سه دوره مناظره نامزدهای انتخابات و مشاهده فضای رقابت‌ها، به اين نتيجه رسيده‌ام كه مهم‌ترين و عاجل‌ترین وظيفه دولت دوازدهم احیای اخلاق در جامعه و تقویت سرمایه اجتماعی حاکمیت است.

به‌نظر می‌رسد بیش از آنچه تصور می‌کردیم، اخلاق در جامعه ما رنگ باخته و متاسفانه برای اثبات این ادعا، چه نشانه‌ای واضح‌تر از آنچه در رقابت‌های انتخاباتی مشاهده می‌کنیم؟


وقتی به آنچه در یک ماه گذشته و به‌خصوص در مناظره‌های تلویزیونی گذشت، تامل کنیم، نشانه‌های جدی از شیوع همزمان دو عارضه ماکیاولیسم * سياسي و پوپولیسم اقتصادي در میان بازیگران عرصه سیاست مشاهده می‌کنیم.

نیکولو ماکیاولی در رساله معروفش «شهریار» دستیابی به قدرت را با هر وسیله‌ای مجاز می‌داند و معتقد است سیاستمدار می‌تواند برای به دست آوردن قدرت به هر ابزاری متوسل شود، حتی اگر این ابزار با معیارهای اخلاقی جامعه هیچ تناسبی نداشته باشد. براساس اصولی که ماکیاولی ترسیم کرده، سیاست نسبتی با اخلاق ندارد و سیاستمدار فردی است که در جعبه ابزارش، دروغ، تزویر، تقلب و زیر پا گذاشتن همه مبانی اخلاقی را دارد و اگر اصل، رسیدن به قدرت یا حفظ آن است، سیاستمدار مجاز است از همه این ابزارها استفاده کند.

سوء‌استفاده از اصولی که ماکیاولی مطرح کرده، از 500 سال پیش نتایج فاجعه‌باری به‌دنبال داشته است. قدرت برخاسته از بی‌اخلاقی، تزویر و دروغ، در چند قرن گذشته آن‌قدر فاجعه آفریده که هر کس اندکی تاریخ خوانده باشد، ‌مي‌تواند ده‌ها مصداقش را در ذهن مجسم کند. در کنار رواج روزافزون بی‌اخلاقی در بازی‌هاي سیاسی، مسابقه عوام‌گرایی در سیاست‌گذاری و تهييج و تطميع دهك‌هاي نيازمند، نیز در عرصه اقتصاد رايج شده است.

براساس قواعد ماکیاولیسم، بازیگر عرصه سیاست، اجازه دست‌درازی و تجاوز به هر حریمی را دارد. هیچ خط قرمزی پیش رویش نیست و به خود اجازه می‌دهد همه مرزهای اخلاق را جا‌به‌جا کند. پوپولیسم اقتصادی نیز جامعه را دو پاره می‌کند و بر آتش جنگ‌های طبقاتی می‌دمد. نتیجه این اتحاد نامبارک، تشدید شکاف طبقاتی در جامعه است و دیری نمی‌پاید که بخشی از جامعه، خود را در برابر بخشی دیگر از جامعه می‌بیند و چنانچه درباره آن تدبیری اندیشیده نشود، دیری نمی‌پاید که جامعه تهی از اخلاق می‌شود و به سمت بحران‌های سیاسی و اجتماعی پیش می‌رود.

به هر حال معتقدم هر کدام از نامزدهای فعلی انتخابات که رئیس‌جمهور آینده کشور شود، با ده‌ها علامت سوال در ذهن مردم مواجه است. دولت آینده باید بتواند درباره شبهاتی که در رقابت‌های انتخاباتی مطرح شده، به درستی سیاست‌گذاری کند و راهی برای حل و فصل آنها بیابد. بسیاری از خط کشی‌های اخلاقی و بسیاری از اصول دینی و مذهبی ما و در نهایت، سرمایه اجتماعی کشور در یک ماه گذشته مخدوش شده و دولت آینده ناچار است آنها را بازسازی کند.

آیا بدون اعتماد مردم و بدون بازسازی ساختار اخلاقی و تقویت سرمایه اجتماعی، می‌توانیم در مسیر دشوار اصلاحات اقتصادی و توسعه گام برداریم؟

*ماکیاولیسم به معنای عام و مصطلح آن. چون به‌نظر می‌رسد میان آموزه‌های ماکیاول با آنچه به‌عنوان ماکیاولیسم می‌شناسیم، تفاوت زیادی وجود دارد.

منبع: دنياي اقتصاد

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

آینه عبرت


تونس،مصر،یونان،ونزوئلا،ترکیه و برزیل. این کشورها می‌توانند آینه عبرت ما در سیاست‌گذاری و اداره کشور باشند. وجه مشترک این شش کشور، غلطیدن در بحران‌های اقتصادی،سیاسی و اجتماعی است. درس های این کشورها برای ما چیست؟

🔹تونس و مصر: تاوان سیاست های نادرست اقتصادی
شش سال پیش،خودسوزی جوانی جویای کار در تونس منجر به شکل‌گیری اعتراض‌های گسترده در این کشور شد و پس از آن، آتش انقلاب در چند کشور عربی را شعله‌ور کرد. مصر یکی از این کشورها بود که به دلیل شورش جوانان جویای کار در عرض سه هفته پس از آغاز اعتراض ها سقوط کرد. انقلاب‌ در تونس و مصر در سال‌های 2010 و 2011 درشرایطی رخ داد که درآمدهای نفتی ایران به بالاترین سطح رسیده بود.

🔹یونان: تاوان هزینه های نادرست
یونان به واسطه عضویت در اتحادیه اروپا در یک دوره طولانی به منابع مالی ارزان قیمت دسترسی داشت.کشورهای قدرتمند اتحادیه اروپا با هدف حمایت از اقتصادهای کوچک،وام‌های ارزان قیمت به کشورهایی مثل یونان پرداخت می‌کردند. ‌این منابع مالی در راستای جلب رضایت عمومی، به شکلی نادرست هزینه شد. در ایران هم در یک دوره طولانی،انبوهی درآمد نفتی به اقتصاد سرازیر شد و دولت وقت به جای این‌که درآمدها را صرف سرمایه‌گذاری کند،خرج واردات انواع کالا کرد.‌‌ یونان درآشفتگی سیاسی و اجتماعی فرو رفت که هنوز نتوانسته از آن خارج شود، اما تاوان اشتباهات دولت ایران،فرو رفتن در رکودی عمیق بود که چند فصل پیاپی ادامه پیدا کرد.

🔹ونزوئلا: تاوان پوپولیسم
ونزوئلا را از جهاتی می‌توان شبیه‌ترین کشور به ایران دانست. این کشور البته در حال حاضر آشفته‌ترین اقتصاد نفتی جهان است. اما زمانی که قیمت نفت کاهش پیدا کرد، ونزوئلا بیشترین صدمه را متحمل شد. پیش از سقوط جهانی قیمت نفت، تورم در ونزوئلا حدود 20 تا 30 درصد بود اما در حال حاضر به مرز 800 درصد رسیده است. وجه مشترک ونزوئلا و ایران،سوء مدیریت درآمدهای نفتی است. هر دو کشور در دوره وفور درآمدهای نفتی به بدترین شکل ممکن،منابع حاصل از فروش نفت را هدر دادند.در حال حاضر اوضاع در ونزوئلا به معنای واقعی بحرانی است.ارتش، کنترل فروشگاه‌ها را برعهده دارد و دولت قادر به پرداخت حقوق کارکنان خود نیست.

🔹ترکیه :تاوان سیاست های غلط دیپلماسی
برای سال‌های طولانی،ترکیه بهترین مثال برای رشد‌اقتصادی و توسعه بود. در ایران،خیلی از صاحب نظران وقتی می‌خواستند مدلی از توسعه را نشان دهند،انگشت اشاره را به سمت ترکیه می‌گرفتند. از سال 2011 به این سو،ترکیه سیاست‌های نادرستی در روابط بین‌الملل در پیش گرفت.اردوغان که رؤیای بازسازی امپراطوری عثمانی را در سر داشت،به واسطه دخالت‌های نا‌درست در منازعات داخلی سوریه و حمایت از داعش،کشورش را وارد یک بحران جدی کرد. دهه 1980 ترکیه خیلی به دهه 1390 ما شباهت دارد و این روزهای ترکیه هم بی شباهت به اواسط دهه 1380 ما نیست.باید امیدوار باشیم که فردای ما به امروز ترکیه شباهت پیدا نکند.

🔹برزیل: توان فساد و اختلافات سیاسی
از دو سال پیش نام برزیل به فهرست کشورهای بحران‌زده اضافه شده است. تحلیل‌گران،سه دلیل عمده را در بحرانی شدن اوضاع برزیل دخیل می‌دانند. دلیل اول،افزایش قابل توجه هزینه‌های دولت به خصوص پس از برگزاری بازی‌های المپیک بوده‌است.دومین دلیل به تشدید اختلافات سیاسی در این کشور برمی‌گردد و فساد گسترده دولتی، به عنوان سومین دلیل مطرح است.میشل تمر که به جای دیلما روسف قدرت را دردست گرفته،قول داده که هزینه‌های دولت را کاهش داده و تنش‌های سیاسی را به حداقل برساند.از میان عارضه‌های کشور برزیل، تشدید اختلافات سیاسی و مسأله فساد به نوعی در ایران هم مطرح است.

📌درس های سیاست گذاری
بحران مصر و تونس را جوانان جویای کار رقم زدند. یونان به دلیل خطا در هزینه کرد درآمدهای نفتی اسیر بحران شد. ونزوئلا به دلیل کاهش درآمدهای نفتی در بحران اقتصادی و سیاسی فرو غلطید. ترکیه به دلیل محاسبات غلط منطقه ای به بحران رسید. و اکنون برزیل به دلیل اختلافات سیاسی و فساد اقتصادی دچار بحران شده است. فراموش نکنیم که ایران به نوعی در معرض همه این عارضه ها قرار دارد. ما هم از کاهش درامدهای نفتی لطمه دیده ایم و باز هم ممکن است لطمه ببینیم. دیپلماسی غلط و ماجرا جویانه ممکن است ما را در مسیر ترکیه قراردهد و تشدید اختلافات سیاسی و بی توجهی به مسأله فساد هم می تواند ما را هم چون کشور برزیل دچار مشکل کند.پس ضرورت دارد با ایجاد همدلی و همکاری بیشتر و در پیش گرفتن سیاست های معقول در روابط بین الملل و تقوای مالی در مدیریت، خود را از گرفتاری هایی که ممکن است مشکلات سیاسی و اجتماعی برای ما ایجاد کند،دور نگه داریم.

📌متن کامل این تحلیل در شماره 214 هفته نامه تجارت فردا منتشر شده است.

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

چینی نازک وطن

در روزهایی که انتخابات 84 به مرحله دوم کشیده شده‌بود،برای پی‌گیری کارهای شخصی‌ام به تهران سفر کردم.
هواپيما ازكرمان تاخيرداشت.زمانی که به فرودگاه رسیدم، ساعت يك بامداد بود. تاکسی گرفتم و در حال دورشدن از فرودگاه بودیم که جنب و جوش مردی موتور‌سوار، توجهم را جلب کرد. در خورجین موتور، کلی عکس و پوستر یکی از نامزدهای انتخاباتی دیده می‌شد. تاکسی در راه‌بندان تصادفي قرارگرفت و آهسته حرکت می‌کرد و دیدم که مرد موتور سوار،تصویریکی از نامزدهای انتخاباتی را از در و ديوار و ماشین‌ها می‌کند و به جایش پوستر نامزد دیگر را می‌چسباند. پیش خودم فکر کردم چقدر این کار زشت است.
در همین حال و هوا،موتور سوار خودش را به تاکسی رساند و از راننده اجازه گرفت تا پوستری روی شیشه عقب تاکسی‌اش بچسباند.به راننده گفتم قبول کنید تا پوسترش را بچسباند.راننده ایستاد و موتور سوار پوسترهمان كانديدایی را که کنده بود،روی شیشه چسباند.تعجب کردم.معنی این کار چه بود؟ پوستر یکی را از دیوار کند و به جایش پوستر دیگری را چسباند و حالا داشت همان پوستر را روی تاکسی می‌چسباند. منظورش چه بود؟
پياده شدم و با خنده پرسیدم آخرش طرفدار کدام کاندیدا هستی؟ موتورسوار كه فهميد حركت قبلي‌اش را ديده‌ام از پاسخ گفتن طفره رفت اما اصرار کردم. گفت: مأمورم و معذور. دوباره با خنده پرسیدم خب دلیلش چیست؟ گفت: پول می‌گیرم تا روی ماشین‌های گران‌قیمت،عکس این یکی را بچسبانم و روی ماشین‌های ارزان قیمت، عکس آن یکی را.
عجب ماجرای عجیبی. تمام طول راه به این موضوع فکر می‌کردم.معنی این حرکت چه بود؟آیا جز این بود که می‌خواستند از شکاف بین فقیر و غنی بهره برداری سیاسی کنند؟
یاد روزی افتادم که به دیدار ماهاتیر محمد رفتیم که آن‌روزها در حال کناره‌گیری از قدرت بود.وقتی از ایشان پرسیدیم بزرگ‌ترین مانع توسعه در مالزی چه بود؟ گفت: بزرگ‌ترین مشکل، چندپاره بودن جامعه مالزی بود.چند قطبی‌های مذهبی،چندپارگی‌های قومی و قبلیه‌ای و دو قطبی فقیر و غنی.اما آن‌چه باعث شد مالزی در مسیر توسعه قرار گیرد،این بود که مردم پذیرفتند این شکاف‌ها به سودشان نیست و مالزی در نهایت به یک ملت مصمم و همدل تبدیل شد.
این روزها اما سیاستمداران ما تلاش می‌کنند از شکاف میان فقیر وغنی رأی جمع کنند.نامزدهای انتخاباتی،رسما جامعه را به سمت انشقاق بیشتر پیش می‌برند.سرمایه و سرمایه‌گذار را می‌ترسانند.ایجاد دو قطبی‌های خطرناک چه سودی برای کشور دارد؟
فردای روزی که هرکدام از نامزدهای محترم، برنده انتخابات شود،چگونه می‌تواند جامعه را در برابر تهدیدهای داخلی و خارجی یکپارچه کند؟آیا این چینی نازک شکننده را می‌شود دوباره بند زد؟

‏@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

نقش مغز روی انگشت. یعنی انتخاب عقلانی. آن‌چه در طرح روی جلد تجارت ‌فردا نقش بسته، ترویج عقلانیت در انتخاب است. @mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

كوره‌هاي پوپوليسم

برخي وعده‌هاي انتخاباتي آدم را ياد تجربه عبرت‌آموز كوره‌هاي خانگي فولاد در چين مي‌اندازد. ماجرای اين کوره‌ها از آنجا آغاز شد که «مائوتسه تونگ» از مردم كشورش خواست تا در يك بسیج ملی، كمك كنند تا چين در زمینه تولید فولاد، بر كشورهاي صنعتي پیشی بگیرد. احتمالا او به‌دنبال خلق يك انقلاب صنعتي در كشورش بود. هنوز هم کسی نمی‌داند که فکر اولیه ایجاد کوره، از کجا سرچشمه گرفته بود و چه كسي آن را به مائو پيشنهاد كرده بود، اما اين ايده به ظاهر ساده و شدني بود.

کوره‌هایی که با آجر و ساروج ساخته می‌شدند و چهار تا پنج متر ارتفاع داشتند و آتش درون کوره مي‌توانست فلزات دورريختني مردم را ذوب و تبدیل به شمش فولاد كند. فکر ایجاد کوره‌ها حتی به کاخ محل سکونت مائو هم رسوخ کرد و نگهبانان او هم در محل زندگي مائو کوره ساختند و وسايل فولادي خود را در آن انداختند. با ادامه اين وضع، مردم مجبور شدند ظروف و حتی ادوات کشاورزی خود را در کوره‌ها بریزند. پس از مدتی بحران سوخت نیز به مشکلات قبلی اضافه شد و حتی تلاش مردم برای سوزاندن میز و صندلی و سازه‌های چوبی منازل هم نتوانست کوره‌های فولادی را روشن نگه دارد. گذشته از آن، فولاد تهیه شده در کوره‌های خانگی آن قدر بی کیفیت و نازل بود که به درد هیچ کاری نمی‌خورد.

زمان زيادي لازم نبود تا بي‌ارزش بودن اين ايده بر مائو و حزب كمونيست چين ثابت شود، اما هزينه سنگين آن را مردمي پرداختند كه دوست داشتند به كشور و رهبر خود كمك كنند. بگذريم از اينكه در اثر سياست‌هاي مائو حداقل 20 ميليون نفر از همين مردم از گرسنگي مردند. نظير آنچه مائو در چين بر سر مردم و اقتصاد كشورش آورد، رابرت موگابه در زيمبابوه، فيدل كاسترو در كوبا، هوگو چاوز در ونزوئلا و... بر سر اقتصادشان آوردند.

جهان پر است از تجربه سياستمداراني كه ابتدا قصد داشتند براي مردم، دنياي بهتري بسازند؛ اما در نهايت با ساده‌انگاري مسائل و ناديده گرفتن تجربه ديگران و بي‌توجهي به يافته‌هاي علمي، زندگي را بر خود و ديگران سخت كردند. با اين حال منصفانه نيست اگر فكر كنيم سياستمداراني كه نام برديم، نيت خير نداشتند و براي تخريب آمده بودند. آنها آمدند تا در اقتصاد كشورشان انقلاب ايجاد كنند. شغل بيافرينند. سرمايه‌گذاري را رونق ببخشند و فقر را كاهش دهند، اما در عالم واقعيت ايده‌هايي كه داشتند به سرانجام نرسيد و جز فقر و بدبختي بيشتر مردم نتيجه‌اي به‌دنبال نداشت.

روي كاغذ خيلي كارها شدني است. مي‌شود براي حل همزمان بيكاري و مسكن مردم، دستور داد تا در تمام بيابان‌هاي كشور، شهرهاي جديد احداث كنند. مي‌شود دستور داد كه بيابان‌هاي اطراف تهران به‌طور كامل به واحدهاي كشاورزي مدرن تبديل شود. مي‌شود آب خليج فارس را به بيابان‌هاي خراسان و كرمان برد و كشاورزي را رونق داد. مي‌شود وعده توزيع عادلانه منابع داد. مي‌شود به همه وعده شغل و زندگي بهتر داد. همه اين ايده‌ها مانند ايده مائو براي ايجاد كوره‌هاي خانگي فولاد شدني هستند. شدني از اين جهت كه دولت‌ها مي‌توانند منابع مالي و توان اجرايي كشور را بسيج كنند تا چنين ايده‌هايي را عملي كنند، اما نتيجه چه خواهد شد؟

ايده‌هاي كاغذي و روياهاي بعضا خيرخواهانه سياستمداران كم نيستند، اما راه‌حل‌هاي اقتصادي بسيار اندكند. آن قدر اندك كه معدود راه‌هاي موجود حوصله سياستمدار را سر مي‌آورد. آن گونه كه در برابر عقلانيت علم اقتصاد قيام مي‌كنند. تجربه به حاشيه راندن منطق اقتصادي و جايگزيني رفتارهاي احساسي و عوام‌پسندانه تا امروز هزينه‌هاي گزافي به كشور تحميل كرده است. بايد اميدوار باشيم و اين مساله را مطالبه كنيم كه در تداوم رقابت‌هاي انتخاباتي، نامزدها نسبت به طرح شعارهاي خيالي حساسيت بيشتري داشته باشند. اقتصاد ايران پيش از اين چند بار در آتش كوره پوپوليسم سوخته و قطعا بيش از اين تحمل شوك‌هاي ناشي از عوام‌گرايي در سياست‌گذاري را ندارد.

سرمقاله دنياي اقتصاد
شنبه ٩ ارديبهشت

‏@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

توسعه یا تقسیم؟

این روزها بحثی جدی میان اهالی اقتصاد در گرفته با این مضمون که حالت بهینه تصمیم گیری برای منابع ناشی از فروش نفت چیست؟ این که بهتر است این منابع درقالب یارانه میان مردم تقسیم شود یا این که برای ایجاد رشد اقتصادی و در نهایت توسعه کشور خرج شود.
مطبوعات هم سیاستمداران را به دو دسته توسعه گرایان و مدافعان توزیع منابع تقسیم کرده اند.احتمالا با این فرض که عده ای معتقدند تصمیم بهینه این است که منابع کشور صرف توسعه اقتصادی شود و عده ای دیگر اعتقاد دارند بهتر است این منابع به صورت یارانه میان مردم تقسیم شود.
من فکر می کنم اگر مردم با یک ساختار شفاف و قابل اطمینان طرف باشند، ترجیح می‌دهند توسعه را طلب کنند اما اگر با یک ساختار ناشفاف و احیاناً فاسد طرف باشند، ترجیح می‌دهند سیاست‌ها توزیعی باشد.یعنی درآمدهای دولت -کم و زیاد- توزیع شود.
وقتی دولتی سالم اداره کشور را برعهده داشته باشد، که در چارچوبی منطقی و درست و قابل باور، منابع را تخصیص دهد و در آن دولت، سازوکارهای مبتنی بر رانت وجود نداشته باشد، مردم به سیاست های آن دولت اعتماد می کنند و به سیاست گذاری ها به دیده شک و تردید نمی‌نگرند در حالی که اگر یک دولت فاسد و کم‌توجه به شفافیت روی کار باشد، مردم ترجیح می‌دهند منابع توزیع شود و هرکس سهم خود را می طلبد.
دو شرکت سهامی عام را در نظر بگیرید. هر دو مجمع عمومی سالانه برگزار می‌کنند تا سود را تقسیم کنند. اولی شرکتی است غیر‌شفاف که صورت‌های مالی مخدوشی دارد و شایعات زیادی درباره نقل‌وانتقال‌های غیر‌قانونی پول و کالا در آن به گوش می‌رسد. در نتیجه، سهامداران این شرکت ترجیح می‌دهند منابع را در قالب سود سهام از شرکت خارج کنند و به وعده مدیران شرکت برای افزایش سرمایه اعتماد نمی‌کنند. در مقابل، شرکتی را در نظر بگیرید که رویه شفافی در پیش گرفته و موفق شده اعتماد سهامدارانش را جلب کند. در این صورت زمانی که مدیران شرکت پیشنهاد می‌کنند به منظور افزایش سرمایه و توسعه خطوط تولید، سود نقدی کمتری میان سهامداران تقسیم شود، مردم می‌پذیرند. چون اعتماد دارند و می دانند در آینده عایدی بیشتری خواهند داشت.

حالا همین موضوع را عمومی‌تر در نظر بگیرید و آن را به کشور تعمیم بدهید. در کشوری که مناسبات مبتنی بر رانت حرف اول را می‌زند، مردم احساس می‌کنند با منابع ملی و ثروت مردم است که افراد خاص روز‌به‌روز بیشتر ثروتمند می‌شوند. تصور آنها این است که هرکس به ثروت دست یافته، از طریق رانت یا اعمال خلاف قانون بوده است. در حالی که اگر با ساختاری مواجه باشید که شفاف باشد ترجیح می‌دهید اعتماد کنید و از دولتی که مستقر است، امنیت، آموزش و بهداشت بهتر طلب می‌کنید و تصورتان این است که دولت می‌تواند سهم‌های کوچک را کنار هم بگذارد و منابع عظیمی ایجاد کند و آن را برای توسعه بیشتر کشور به کار ببندد.
اما تجربه نشان می دهد در طول چند دهه گذشته، سیاستمداران با طرح شعارهای مبتنی بر عدالت در مجلس و دولت، هزینه‌های سنگینی به کشور وارد کردند. ما چند تجربه ناموفق و بسیار هزینه‌بر در زمینه بازتوزیع ثروت را از سر گذرانده‌ایم. در دهه 40 آب به‌عنوان یکی از ارزشمندترین منابع کشور، ملی شد و بعد از انقلاب نیز تلاش کردند تا همه از این نعمت برخوردار شوند اما امروز روستاییان، بزرگ‌ترین زیان‌دیدگان انگاره‌های نادرست در زمینه آب هستند.
موج مهاجرت روستاییان به شهرها در استان‌هایی مثل کرمان و خراسان و یزد از یک فاجعه سیاسی و اجتماعی بزرگ خبر می‌دهد. درست پس از وقوع انقلاب با هدف برقراری عدالت، صنایع و بانک‌ها ملی شدند. زمین‌ها و مراتع در اختیار دولت قرار گرفت. بخش خصوصی تقریباً از بین رفت و برای اینکه در بازارها عدالت برقرار شود، نهادهای متعدد حمایتی و سرکوب‌کننده قیمت به وجود آمد. کمیته امداد تشکیل شد. جهاد سازندگی شکل گرفت و صدها مصوبه و قانون برای ایجاد عدالت اجتماعی تهیه و تدوین شد. در دهه 70 تعزیرات حکومتی دایر شد تا مبادا بازاریان گران‌فروشی کنند. قیمت‌ها تثبیت شد تا مبادا تولید‌کنندگان سوء‌استفاده کنند. در دهه 80 به بهانه عدالت اجتماعی، به ساختار بانک‌ها حمله شد. یارانه نقدی پرداخت کردند. بخش خصوصی را کنار گذاشتند. منابع تقسیم شد. مسکن مهر به وجود آمد اما چرا عدالت اجتماعی حاکم نشد؟ چرا همچنان در کشور، میلیون‌ها نفر فقیر وجود دارد؟ چرا این همه فارغ‌التحصیل بیکار داریم؟ چرا فاصله طبقاتی بیشتر شده است؟
چه زمانی باید به این پرسش ها پاسخ بدهیم و از گذشته عبرت بگیریم؟

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

راز سر به مهر پدر

اوايل دهه 70 بود. دقيقايادم نمي‌آيد چه سالي ولي مي‌دانم در ابتداي راه صادرات بودم که نیاز مالی شدیدی پیدا کردم. آن روزها سیستم بانکی این قدر که امروز هست،پیچیده نبود و اگر كسي آخر وقت پولي درحسابش مي‌ماند، شب راحت مي‌خوابيد و از اين‌كه تا فردا سودي به حسابش واریز نمی‌شود، بی‌تاب و بی‌خواب نمی‌شد.هنوز اين همه سود و بهره و مدت معنی نداشت.اصلا کسی نمی دانست بهره مرکب چیست.
به یکی از بانک ها مراجعه و تقاضای وام کردم.بانک مدارکی خواست و اعلام کرد نه همه وام درخواستی که بخشی از آن را می‌تواند پرداخت کند.مشکلم با این مقدار پول حل نمی‌شد.به این ترتیب خدمت پدرم رسیدم و جریان را گفتم.درخواست راهنمایی و کمک کردم اما احساسم این بود که خیلی مشکل من را جدی نمی‌گیرند.با این حال گفتند چند روزی صبر کن تا ببینیم چه می‌شود.چند روزی گذشت و من همچنان کلافه بودم که از بانک تماس گرفتند و خواستند به شعبه مراجعه کنم.وقتی مقابل رئیس شعبه نشستم،برخلاف چند روز قبل،برخورد متفاوتی داشت و گفت: از آن جا که شما مشتری خوب ما هستید،با پرداخت کل مبلغ تسهیلات موافقت می‌کنیم و نیازی به وثیقه گذاری و ضامن بیشتر نیست و فقط باید سفته آماده کنید.
ناباورانه و خوشحال به دفتر بازگشتم و فورا همه مدارک مورد نیاز را آماده کردم و دو روز بعد مبلغ درخواستی به حسابم واریز شد.
دوباره که به دیدار پدر رفتم،با لحنی گلایه آمیز گفتم؛شما که گرهی از کارم نگشودید اما بانک مشکلم را حل کرد.
از این ماجرا سال ها گذشت و من هم در کار صادرات موفق ظاهر شدم و توانستم اعتباری به هم بزنم اما همیشه از این که پدرم در آن مقطع کمکی به من نکردند،ناراحت بودم.
سال 1385 که ایشان به رحمت خدا رفتند،اسناد و مدارک ایشان را بررسی می‌کردم که واقعیتی پس از حدود 15 سال بر من آشکار شد.متوجه شدم پدرم در آن مقطع با مراجعه به بانک و سپرده گذاشتن همان مبلغی که نیاز داشتم،شرایط را برای پرداخت وام به من فراهم کرده بودند بی‌آن که چیزی به من بگویند.به این ترتیب متوجه شدم در حقیقت این پدرم بودند که گره از کارم گشودند نه بانک و دلیل تغییر رفتار بانک دقیقا به خاطر لطفی بود که ایشان داشتند. جالب بود که پدرم این کار را مخفیانه و غیر مستقیم انجام دادند و هدفشان هم این بود که کمک مستقیم نکنند و من هم روی پای خودم بایستم. هروقت یاد این بزرگواری می‌افتم،احساس شرمندگی می‌کنم.

خداوند روح همه پدران در گذشته را شاد كند و به همه پدراني كه هنوز زنده اند و به زندگي ها عشق و معنا بخشيده اند،طول عمر و عزت عطا بفرمايد.


@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

آيا جرايم ريشه در اقتصاد دارند؟

گاهی خواندن اخبار حوادث وحشتناک است. اما خیلی وقت‌ها پیش می‌آید که خواسته یا ناخواسته جذب اخباری می‌شویم که به معنای واقعی تکان دهنده‌اند.
نمی‌دانم رسوب این اخبار در دل‌ها، چه نتایجی دارد اما صادقانه بگویم گاهی از دانستن پشت پرده این تیتر ها، وحشت می‌کنم:
"جوانی نامزدش را با چاقو تکه تکه کرد"
" زنی خود و بچه هایش را مسموم کرد"
" جوانی خودش را از روی پل پایین انداخت و در دم جان سپرد"
"مردی خود کشی کرد"
" خانواده ای اسیر....."
و ...
این روایت‌های تلخ، هرچه هست،برشی از جامعه امروز ماست.جامعه‌ای که در انبوهی از مشکلات اجتماعی و اقتصادی غرق شده است.
نمی دانم آنها که در مجلس برای مردم قانون می نویسند یا آنها که در دولت برای مردم سیاست‌گذاری می‌کنند، به درستی می‌دانند زیر پوست جامعه چه می‌گذرد؟
باید رابطه ای باشد میان جرم‌ها و جنایت‌ها و وضعیت بد اقتصادی جامعه که اگر نبود،مرد چاقو به دست نمی‌گفت به خاطر پول آدم کشته است. یا جوانی که خودش را کشت، در نامه اش نمی‌نوشت که به خاطر بیکاری دست به خود کشی زده است.
کم‌تر تحقیق قابل استنادی در محافل دانشگاهی و پژوهشی در این باره تهیه شده است اما هرکس در این جامعه زندگی کرده باشد می‌داند که حیات اجتماعی و اقتصادی افراد جامعه به طور گسترده و عمیق از رکود اقتصادی و كسادي بازارها تاثیر می‌پذیرد.
در دوره ای که دکتر نهاوندیان، ریاست اتاق ایران را بر عهده داشتند، یک سال مانده به اتمام دوره ریاست آیت الله شاهرودی در قوه قضائیه به اتفاق برخی رؤسای اتاق های شهرستان ها خدمت ایشان رسیدیم.
بحث وضعیت اقتصادی کشور به میان آمد که آیت الله شاهرودی به موضوع مهمی اشاره کردند. ایشان گفتند برخی به من انتقاد می‌کنند که شما هرچه توان دارید، روی اصلاح قوه قضائیه بگذارید، شما را چه به اقتصاد که بیشتر صحبت‌هایتان عمدتاً درباره مسائل اقتصادی است؟
آیت الله شاهرودی گفتند در پاسخ به این انتقادها گفته ام بعد از 9 سال حضور در قوه قضائیه متوجه شده‌ام که اگر بخواهیم جرم و بزهکاری در جامعه کم شود و افراد کمتری به قوه قضائیه مراجعه کنند و دستگاه قضائی آرامی داشته باشیم، ابتدا باید در وضعیت اقتصادی کشور اصلاحات گسترده ای ایجاد کنیم چون همه آنچه به صورت مشکل به قوه قضائیه ارجاع می شود،‌ عملاً ناشی از مشکلات اقتصادی است.
ایشان حتی ریشه جرائمی مانند سرقت و مواد مخدر یا جنایاتی مثل قتل و حتی برخی مسائل امنیتی و سیاسی را نیز ناشی از مسائل اقتصادی می‌دیدند و معتقد بودند وقتی به ریشه ها توجه کنیم، می‌بینیم جرمی که صورت گرفته،بیشتر ناشی از مشکلات اقتصادی بوده است.
با وجود گذشت زمان،نکاتی که آیت الله شاهرودی مطرح کردند هم چنان در جامعه ما مطرح است اما چیزی تغییر نکرده. وقتي ما درد را خوب مي شناسيم،چرا براي مداوايش كاري نمي كنيم؟
مردم به شدت تحت فشارند اما سياستمداران چشم انداز مثبتي پيش روي جامعه گرفتار قرار نمي دهند.
دوباره انتخاباتي جديد در راه است.خدا كند،اميد مردم ميان اين همه جنجال سياسي، به نااميدي تبديل نشود.

‏@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

اعتبار از دست رفته


تا همين يكي دو دهه پيش، بیشتر مبادلات و بده‌بستان‌های بازار،اعتباری بود. اعتبار در بازار یعنی اعتماد. اعتماد به خریداری که پول نداشت اما آبرو داشت و آبرو برایش مهم بود.اعتبار یعنی پول نقد و اعتماد یعنی وجه ضمانت. اعتبار با آبرو می‌آمد.برای همین بود که این دو واژه از هم جدا‌شدنی نبودند.می‌گفتند "طرف با آبرو‌ و ‌اعتبار است". زمانی که فردی دچار خطایی می‌شد که به شهرتش لطمه می‌زد،می‌گفتند "آبرو و اعتبارش رفته".
گاهی کالا از تولید‌کننده به بنکدار و از بنکدار به خرده‌فروش و از خرده‌فروش به مصرف‌کننده می‌رسید،بی آن‌که پولی رد و بدل شود.بعد از آن‌که کالا به دست مصرف‌کننده می‌رسید،پول ناشی از فروش آن، مسیری بر‌عکس را طی می‌کرد.یعنی بعد از یکی دو ماه، پول فروش کالا از مصرف‌کننده به فروشنده،از فروشنده به بنکدار و از بنکدار به تولید‌کننده برمی‌گشت.
آن‌چه در این میان گردش می‌یافت،اعتبار و اعتماد بود. در واقع این اعتبار بود که بیشتر از پول گردش می‌کرد، اما امروز اعتبار کاهش یافته و اعتماد میان مردم به قدری کم شده که دیگر کفاف داد و ستد اعتباری را نمی‌دهد.
در دهه 60 که تازه کسب وکار را آغاز‌کردم، وقتی پسته در ماه‌های مهر و آبان برداشت می‌شد؛مردم با اعتماد كامل‌،‌‌محصول خود را به تاجر می‌سپردند. محصول آنها ارزیابی و روانه بازار می‌شد تا این که پولش بر می‌گشت و از تاجر به باغدار می‌رسید. سوخت و سوز پول کم بود چون تجار نگران اعتبار خود بودند که مبادا خدشه‌دار شود که اگر می‌شد،کسب‌و‌کارشان به خطر می‌افتاد.

به قول وحشی بافقی:
مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار افتم
که گر از چشم یار افتم ز چشم اعتبار افتم
شراب لطف پر در جام می‌ریزی و می‌ترسم
که زود آخر شود این باده و من در خمار افتم

این روزها اما اعتماد در بازار خدشه دار شده و اخلاق نیز از کسب وکار رخت بر بسته است. مرحوم پدرم محصول پسته را از همان روزهای اول بعد از برداشت به بازار عرضه می‌کردند. من که جوان بودم و فکر می‌کردم بهتر می‌فهمم، اعتراض می‌کردم که چرا این‌قدر عجله می‌کنید؟ محصول را نگه دارید تا قیمتش افزایش پیدا کند. ایشان می‌گفتند: نگه‌داشتن نعمت خدا برای درآمد بیشتر، برکت را می‌برد. این محصول باید 10 دست بچرخد، 10 نفر از کنار آن روزی به دست بیاورند و همین چرخش است که باعث رونق بازار می‌شود.
این روحیه و اخلاق نیکو را بیشتر تجار و بازاریان قدیمی داشتند و همین اعتبار بود که باعث رونق کسب وکارشان می‌شد.آیا در بازار مکاره این‌روزها،چنین مرامی سراغ دارید؟

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

پول چاي و كارواشي شدن جامعه


📌روايت اول: كارواشي شدن جامعه

ماشينت را به كارواش مي بٓري،،بايد به چند كارگر كارواش انعام بدهي. پيك، بسته اي را به خانه ات مي آورد. بايد عيدي و انعام بدهي. دنبال ثبت اسناد اداري ات هستي، قبل ازهرپاسخ گويي از تو طلب عيدي مي كنند.
براي پي گيري امور روزانه ات به هرجاكه مي روي،كارمند و كارگر، عيدي و انعام مي خواهند. كارگر پمپ بنزين، راننده آژانس،آرايشگر،كارگر نظافت و ... همه و همه از تو طلب انعام و عيدي مي كنند.
از سال ها قبل در كارواش ها رسم بر اين بوده كه به كارگران حقوق كافي ندهند و در عوض، كارگر اجازه دارد انعام طلب كند. قديم ها، دادن انعام اختياري بود. فردي كه خدمات مي خريد، وقتي مي ديد فروشنده خدمات، كارش را به خوبي انجام مي دهد، سعي مي كرد با پرداخت انعام او را خوشحال كند. اما اين روزها حتي بابت كاري كه به درستي انجام نشده، بايد انعام داد و اگر پرداخت نكني، رسما به چالش كشيده مي شوي.
اكنون رويه كارواش ها در حال تكثير در جامعه است و تقريبا همه فروشندگان خدمات در دولت و بخش خصوصي، پرداخت انعام را وظيفه مي دانند.
كارواشي شدن جامعه يك عارضه است. انعام به هرشكلش، يك اختيار است و زماني كه حالت اجبار بگيرد،انعام نيست و براي خريدار خدمات، هزينه اجباري است.البته نمي توان گفت كارگر كارواش يا كارگر نظافت ساختمان به خاطر زياده خواهي،انعام طلب مي كنند. شرايط آنها هم مساعد نيست.
اما سؤال اين است كه چرا اين پديده به اين سرعت در جامعه ما رو به گسترش است؟ پيش از اين، انعام اجباري،در كسب وكارهاي كوچك مثل كارواش رايج بوده اما اكنون در حال تعميم به نهادهاي دولتي و بنگاه هاي بزرگ است.بايد اين پرسش را مطرح كرد كه چرا اين پديده رو به گسترش است و اين كه عوارض كارواشي شدن جامعه چيست؟

📌روايت دوم: پول چاي

مِلكت قرار است به عنوان وثيقه مورد استفاده قرار گيرد. كسي را فرستاده اند تا ملك را ارزيابي كند.ارزياب ملك را نه مي شناسي و نه لازم است بشناسي. كارش كه تمام مي شود، شماره موبايلت را مي خواهد.مي رود و ساعتي بعد زنگ مي زند. انتظار دارد، چيزي بگذاري كف دستش. "حق حساب "مي خواهد.
سروكارت به سازمان مالياتي مي افتد.همه افرادي كه با تو سروكار دارند، آدم هاي موجهي به نظر مي رسند.اما پرونده مالياتي ات در مسير درست پيش نمي رود.گير كار كجاست؟ يك نفر مي گويد؛ "پول چاي" نداده اي.
در شهرداري دنبال مجوزي براي ساخت و ساز هستي.تقريبا همه چيز قانوني است .مجوزت را نمي دهند. پي گير مي شوي. يك نفر مي گويد وظيفه ات را درست انجام نداده اي.مي پرسم وظيفه ام چيست؟ مي گويد:بايد "دمشان را ببيني". قاضي،مديركل،مميز،حسابرس، فرمانده، كارشناس ... همه و همه آدم هاي موجهي به نظر مي رسند اما كارت پيش آنها گير است و حتي اگر مي خواهي كار قانوني ات درمسيرخودش پيش برود، بايد پول چاي همه را بدهي.

جامعه ما در مسير خوبي حركت نمي كند. اخلاق و اخلاقيات پشت سياست گذاري هاي نادرست و تغيير نظام تمايلات مردم و فشارهاي سنگين زندگي گم شده است.
ديگر گرفتن رشوه مذموم نيست.ندادن رشوه و پول چاي، بد و ناهنجار است.اين ناهنجاري و بلبشو در نهادهاي توليد كننده خدمات دولتي و غير دولتي،قبل از هرچيز نشانه اي بر سياست گذاري هاي نادرست در قيمت گذاري و تعيين حقوق و دستمزد است.در ساختاري كه بازار به درستي كار نكند و قيمت سركوب شود، اخلاق كسب و كار مي ميرد.
پس از آن، نشانه اي بر ريشه دواندن تفكر مسموم و خطرناك تيول داري در نظام اداري كشور است. فردي كه در مسند مسئوليتي قرار مي گيرد، پيش خود فكر مي كند عمر حضورش در اين مسئوليت كوتاه است و زود گذر.پس بايد از فرصت به وجود آمده بهره كافي برد و بار خويش را بست.
سومين نشانه اين عارضه،مرگ اخلاق و نظام اخلاقي در جامعه است. جامعه ما نسبت به بي اخلاقي در نظام اداري، نه تنها حساس نيست كه متأسفانه مدام با اين گزينه مواجه مي شود كه "گور باباي اخلاق،كارت را پيش ببر". در اين ميان اگر فردي به رعايت قانون و اخلاق توصيه كند،از چنين جامعه اي طرد ميشود.
گويي ميان جامعه اي كه اخلاق در آن رنگ باخته و نظام اداري ناكارآمدي كه در حال فرو رفتن در چاه فساد است، نوعي توافق بد شكل گرفته و برداشت همه اين شده كه در نظام اداري فاسد، كارها بهتر پيش مي رود.
در اين صورت، امكان اصلاح امور نيز دشوار مي شود.
واقعا مشكل كجاست؟ چرا در ساختاري كه اين قدر بر اخلاق تأكيد مي شود،بي اخلاقي به اين شكل تكثير مي شود؟

@mohsenjalalpour

Читать полностью…
Subscribe to a channel