گروهی در جهت معرفی آثار و افکار حضرت جلال الدین محمدبلخی ( مولانا ) "اندیشه ی خیام پریشانم کرد عطار در این مرحله حیرانم کرد تا قونیه از بلخ دویدم آخر نی نامه ی مولوی مسلمانم کرد" #عباسعلی_صافی Admin : @mollasadeghi
تجلی اسطوره در شعر حافظ
دکتر محمد سروَر مولایی
دکتر محمّد سروَر مولایی اهل افغانستان، از شاگردان دکتر خانلری و از همدرسهای دکتر شفیعی کدکنی، استاد دانشگاه علامه طباطبایی و همسر دکتر عفّت مستشارنیا و مصحِّح طبقاتالصّوفیه است.
@molavi_asar_o_afkar
@hafez_e_shirin_sokhan
فیض کاشانی از قول یکی از حکیمان میگوید که ابتدا قرآن را میخواندم و لذتی نمیبردم. چندی بعد که آن را میخواندم، چنان که گویی آن را از رسول الله (صلی الله علیه وآله) میشنوم که بر اصحابش میخواند. بالاتر رفتم و آن را از جبرئیل شنیدم که بر پیامبر (صلی الله علیه وآله) میخواند. از آن هم بالاتر رفتم و اینک آن را از خود خداوند میشنوم و لذتی میبرم و تنعمی دارم که نمیتوانم از آن بگذرم
عبدالکریم سروش، اوصاف پارسایان ، ص ۱۸۷
کسی که در گفتار و رفتار خود صداقت و راستی داشته باشد، با تمام ذرّات عالَم در هماهنگیِ کامل است. روح پاکی که به ظواهر مادی آلوده نشده زلال و شفاف است. سخنِ چنین انسانی بر دل می نشیند و او خود نیز در هر لحظه شجاعت دارد کلام حق خود را ابراز کند. رفتار او نیز همواره برخاسته از نیتی پاک و خیر است. #حضرت_مولانا در توصیف چنین فردی تصویری زیبا خلق می کند؛
گفتار و رفتار چنین فردی به بهشت متصل است چون وجودش سپید، بی ریا، زلال و معنوی است:
متصل چون شد دلت با آن عَدَن
هین بگو مهراس از خالی شدن
#مثنوی_معنوی
مولانا
دل آینهی صورتِ غیب است ولیکن
شرط است که بر آینه زنگار نباشد
#سعدی
سلام بر کسانی که در اعماق قلب ما زندگی میکنند بی آنکه بدانند...🍃
سلام بر حرفهایی که در قلب ماند
و خواهد ماند...!🍃
سلام بر کسانی که قلب انسانها را امانت الهی میدانند...🍃
سلام بر کسانی که دورند
ولی به ما نزدیکترینند... 🍃
سلام بر آنها که روزگار بر آنها سخت گرفت
اما آنها بر هیچکس سخت نگرفتند...🍃
سلام بر آنان که عمر لبخندهایشان همچون سهم انسان ها از عشق کوتاه بود...🍃
و سلام بر دلهایی که قلبمان را، بیهیچ دیداری، سرشار از عشق کردند...
بهترین تعبیری ک از جهنم شنیدید چیست ؟!
هر کسی از ظن و گمان خودش از جهنم و بهشت تعبیر ذهنی دارد
به نظر من بهترین تعبیر از معاد ، همان قیامت درونیست
خواه در یکی بهشتی!،
خواه در یکی جهنمی !
تعبیر خود بنده هم درمورد جهنم درین بیت آمده است
که به تورکی سرودم
سَقر دی بو جهان منه ،گر حُب یار اولماسا
مانی نه چکر ، گر نقش و نگار اولماسا
اگر عشق نباشد خبری از حب نباشد این جهان برای من جهنم هست
این نقش و نگار اگر نبود این مانی و نقاش چه نقشی میخواستند ترسیم کنند ؟!
مسعود حبیبی
از شبیخون خمار صبحدم آسودهایم
مستیِ دنبالهدارِ چشمِ خوبانیم ما
روزی ما را ز خوان سیرچشمی دادهاند
بینیاز از ناز نعمتهای الوانیم ما
#صائب_تبریزی
معرفی کتاب ابن بطوطه اثر محمد علی موحد
"ابن بطوطه" کتابی است به قلم دکتر "محمد علی موحد" که در آن اقدام به بازسازی و برجسته سازی جذاب ترین و خواندنی ترین قسمت های سفرنامه ی "ابن بطوطه" کرده است. "ابن بطوطه" که یکی از مهشورترین جهان گردان تاریخ و سیاحی مراکشی بود، در سفرنامه ی خود شرح گویا و زنده ای از تاریخ و فرهنگ جهان اسلام را ارائه کرده و این سند، یکی از معتبرترین مکتوباتی است که از قرن هشتم هجری قمری در دست ماست. او در سفرنامه ی خود زیر و بم جوامع اسلامی را در دوران خود بازگو می کند و تمام مطالب مهمی که خواننده، کنجکاو دانستن آن است را در سفرنامه اش پوشش می دهد. وی از سیره و اعمال درباریان، حکام و پادشاهان گرفته تا نگرش و سبک زندگی فقها و دانشمندان، همه چیز را شرح می دهد و علاوه بر توصیف مراسم، تشریفات، آداب رسوم، معاش مردم و شرایط زیست آن ها، به وصف مدارس، مساجد، خانقاه ها، شادی و غم و عزا، و به عبارتی تک تک جنبه های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی جامعه می پردازد.
دکتر "محمد علی موحد" که خود پیش از این به بازگردانی سفرنامه ی ابن بطوطه به زبان فارسی اقدام نموده بود، در اثر پیش رو برجسته ترین نکات آن را مورد توجه قرار می دهد و بر آن ها تاکید می کند. این مسائل که عبارت اند از ایفای نقش زنان در مسائل فردی و اجتماعی، پویایی قدرت میان دین و سیاست و دولت، آموزش و پرورش در آن زمان و بسیاری از مسائل دیگر، علاوه بر این که خواننده را به مطالعه ی اصل سفرنامه ترغیب می کند، یک منبع تحلیلی مناسب برای آن اثر نیز به حساب می آید
🕊
من از لطف صبا دارم سپاس نکهت جانان
وگرنه کی گذر بودی سحرگاهان از این سویت
سواد دیده هر وقتی به خون دل همی دیدم
عزیزش دارم آن ساعت به یاد خال هندویت
_حضرت_حافظ
درودعرص ادب جناب استاد بزگوار گرامی صبح زیبا شما بخیر
ایام بر شما مبارک ممنون از حصور ارزشمند تون 🦋🦋🎼🎼
🍃 🍃 🍃 🍃
🍃 🍃 🍃 🌺
🍃 🍃 🌸
🍃 🍃
🍃 🌺
🍃
🍃
🌸
آخرین سه شنبه🌸🍃
خرداد ماهتون زیبـا
صبحتون
پُر از عطر خـــدا🌺🍃
روزسه شنبه تـون🌸🍃
معطر به بوی مهربانی
الـهـی دلتــون شــاد 🌺🍃
لبتون خندان
قلبتون مملو از آرامش🌸🍃
امـیـدوارم یـه روز عـالــی 🌺🍃
و روزی پـر بـرکـت داشتـه باشیـد🌸🍃
عزیزان مطالب گروه از گذشته تا کنون در کانال زیر ذخیره می شود و سپس گروه پاکسازی می شود ، برای یافتن مطالب پیشین گروه به کانال «مخزن گروه سیری در آثار و افکار مولانا» مراجعه کنید
👇👇👇👇
/channel/mazhzan_molana
من خواجــهٔ گفتاری بســیار شنیدهسـتم
من خواجه ندیدهستم گفتاری و کـرداری
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔹نظر مولانا دربارهٔ نصیحتکردن
نظر مولانا دربارهٔ «نصیحتکردن» خیلی جالب است. مولانا معتقد است که نصیحتکردنِ مستقیم نهتنها مؤثر نیست، بلکه گاهی نتیجهٔ عکس میدهد! بهخصوص در فرهنگ ما که نصیحتکردن خیلی جایگاه مهمی دارد و هر کسی را میبینی میخواهد دیگران را نصیحت کند و واعظِ غیرمُتّعِظ شود.
«واعظ غیرمتعظ» یعنی کسی که دیگران را نصیحت میکند، ولی خودش اصلاً عمل نمیکند به آن چیزهایی که میگوید.
مولانا برای اینگونه نصیحتکردنها کوچکترین ارزشی قائل نیست و میگوید:
پنـدِ فـعـــلی خلــق را جـــذابتـر
که رَود در جانِ هر باگوش و کـر
اَنـدرو وَهــمِ امیــــری کـــم بـُود
در حشَــم تأثیــر آن محکــم بـود
▫️ببینید مولانا در دیوان شمس میگوید:
من خواجـهٔ گفتـاری بسـیار شـنیدهسـتم
من خواجه ندیدهستم گفتاری و کرداری
یعنی کسی که به حرفی که میزند و آن چیزی که میگوید، خودش پایبند باشد و عمل کند. «پندِ فعلی» یعنی پند عملی؛ یعنی کسی که میخواهد دیگران یک راه درستی را پیش بگیرند، باید خودش از همان راه حرکت کند و در عمل نشان بدهد که این راه نتیجهٔ مثبت دارد و آدم را به مقصود میرساند. مثلاً در داستان «طوطی و بازرگان»:
گفت طوطی کو به فعلم پند داد
که رهــــا کــن لـطـف آواز و وِداد
زانکـه آوازت تــو را در بنـــد کـرد
خویشــتن مُرده پیِ این پنــد کرد
یعنی آن طوطی عملاً پندِ فعلی به آن طوطی دیگر داده است.
هر چقدر هم آدمها کر باشند وقتی یک پند عملی را با چشمشان ببینند رویشان اثر میگذارد.
بیت دومش یک نکتهٔ بسیار روانشناسانهٔ عمیقی است که خیلی باید روی آن دقت کرد میگوید:
انــدرو وهـــمِ امیــری کـم بُـود
یعنی یک نفر که نشسته دارد یک نفر دیگر را نصیحت میکند، در عمل دارد به او میگوید من بهتر از تو میفهمم و عقلم بهتر میرسد و تو محکومی که بنشینی و به حرفهای من گوش کنی و بپذیری و عمل کنی و چون آدمها هیچکدامشان حاضر نیستند قبول کنند که عقلشان از آن دیگری کمتر است، بنابراین دربرابر چنین کاری، حالت دفاعی میگیرند به خودشان.
شیخ اجلّ، سعدی شیرازی، میفرماید:
▫️همهکس را عقل خود به کمال نماید و فرزند خود به جمال.
یعنی هر کس را میبینی فکر میکند عقلش از همه بیشتر کار میکند و بچهاش از همه خوشگلتر است؛ حتی سوسک به بچهاش میگوید قربان دست و پای بلوریات.
دکارت، فیلسوف بزرگ فرانسوی، این نکته را از سعدی گرفته و اینگونه پرورانده که: آدمها ممکن است در مورد خیلی چیزها شکْوِه داشته باشند؛ مثلاً یک نفر شکایت داشته باشد از اینکه چرا قدش از آن دیگری کوتاهتر است یا ثروتش یا علمش از آن دیگری کمتر است، ولی تا بهحال هیچکس شکوه نکرده است که: «چرا عقل من از آن دیگری کمتر است؟» و هیچ بنیبشری پیدا نشده که اعتراف کند و ناراحت باشد از این که عقلش کم است؛ بنابراین کسی که نشسته و یکی دیگر را نصیحت میکند، غیرمستقیم به او میگوید که من بهتر از تو میفهمم. «امیر» هستم و تو باید اطاعت کنی و طرف مقابل هم جبهه میگیرد و حالت دفاعی میگیرد به خودش و ممکن است نتیجهٔ عکس بدهد.
#مولانا
#سعدی
#دکارت
گر به صد منزل،
فراق افتد ميان ما و دوست،
همچنانش درميانِ جانِ شیرین
منزل است...
#سعدی
جای همه دوستان خالی
امروز ۱۲ اردیبشهت ۱۴۰۲
بارگاه مولانای جان
❇️ ارسالی از طرف یکی از دوستان
#اصطلاحات_عرفانی و مَعانی آنها
تلخیص رساله مشواق فیض کاشانی بر اساس حروف الفبا
ب:
باده:
1ـ عشق منیف
2ـ نصرت الهی
باد صبا: نفحت رحمانی (نسیمهای نشأت گرفته از رحمت الهی) که از مشرق روحانیات میوزد.
بادة چون نار: انفاس قدس رحمانی.
بار امانت: عهد و پیمان الهی.
باران:
1ـ فیض گسترده الهی که بر همه موجودات ریزان است.
2ـ غلبه عنایات الهی که مایه فرح سالک است.
باز: روح قدس و نفس ناطقة انسانی.
بارقه: انواری که در اوائل کشف رخ مینماید و نمیپاید.
باغ: جهان خرم روحانی.
بال: روشن شدن دل به واسطة معارف حقیقی.
بت:
1ـ مقصود و معشوق
2ـ جسم و مادّه
3ـ هوا و هوس
4ـ نفس امّاره
5ـ وحدت
6ـ مظهر عشق که عشق همان حقیقت مطلقه است.
7ـ انسان کامل و قطب زمان.
بتخانه:
1ـ عالم لاهوت که مقام وحدت کل است.
2ـ مظهریت ذات احدیت.
بچه ترکان: زیبا رویان، جان ستان.
بحر:
1ـ مقام ذات و وحدت که کثرات امواج اویند.
2ـ تجلیات ذاتی که موجب فناست.
بحر عطا: فیض دائم حق.
بساط وصل: مرتبة اتّصال و وصل عاشق.
بندگی: مقام تکلیف.
بوسه: فیض و جذبة باطن.
بهار:
1ـ مقام علم که حجاب است.
2ـ مقام وجد و حال که مقابل معنای اوّل است. (پس این واژه از أضداد است.)
بیت الحرام: قلب انسان کامل.
بیخودی:
1ـ حالت مستی و جذبة سالک
2ـ فنا
بیگانه: غیر سالک.
بیعت: تسلیم مرید نسبت به استاد کامل.
بینشان: مقام بیاسمی و فناست که مربوط به ذات الهی است.
برخی از توصیفات دکتر شفیعی کدکنی درباره مولانا:
مولوی یکی از بزرگترین متفکّران جهان و یکی از شگفتیهای عالم انسانی است. این «آتش افروخته در بیشه اندیشه ها» در دو محور تفکّر و احساس-که بیش و کم با هم سر سازگاری ندارند- به مرحله ای از تعالی و گستردگی شخصیّت رسیده که به دشواری میتوان دیگر بزرگان تاریخ ادب و فرهنگ بشری را در کنار او و با او سنجید.. او از یک سو متفکّری بزرگ است و از سوی دیگر دیوانه ای شیدا.
(غزلیات شمس تبریز، جلد اول، ص1)
وی مردی است از طراز بلندترین قلّه های معنویّت بشری و ستونهای استوار معارف انسانی که دست کم در عرصه تمدّن وسیع انسانی و در قلمرو معارف این فرهنگ کسی به عظمت او نیامده است و در یک چشم انداز وسیعتر میتوان او را در شمار چند متفکّر بزرگ تاریخ بشر به حساب آورد. (همان/11)
مثنوی معنوی حضرت مولانا بزرگترین حماسه روحانی بشریت است که خداوند برای جاودانه کردنِ فرهنگ ایرانی آن را به زبان فارسی هدیه کرده است.. مثنوی یکی از بزرگترین یادگارهای نبوغ بشری است و کتابی است که هرچه بیشتر خوانده شود تازگیهای بیشتری از خود نشان میدهد. (همان/38)
🌳🌲🌳🌲
ابوسعید ابوالخیر در راه بود، گفت:
«هر جا که نظر میکنم، بر زمین همه گوهر ریخته و بر در و دیوار همه زر آویخته. .
کسی نمیبیند و کسی نمیچیند.»
گفتند: کو، کجاست؟
گفت: «همهجاست، هر جا که میتوان خدمتی کرد؛
یا هر جا که میتوان به راحتی دلی بهدست آورد. آنجا که غمگینی هست
و آنجا که مسکینی هست؛
آنجا که یاری طالبِ محبت است
و آنجا که رفیقی محتاج مروت.»
#ابوسعیدابوالخیر
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد
که می حرام ولی بِه ز مالِ اوقافست.
#حافظ
فقیه در عرصۀ شعر، در شمار زاهد، واعظ، مفتی، قاضی و آماجِ نقد و طعن و هجمۀ اهل شعر و ذوق و عرفان است. ناصر خسرو فقیه را اژدها میخواند در برابر شاهان که اینان را با وجود مفاسد شناخته شدهشان در حکم مور نسبت به اژدهایِ فقیه میداند:
از شاه زی فقیه، چنان بود رفتنم
کز بیم مور در دهن اژدها شدم.
در شعر پارسی به ویژه غزل نبردی بی امان با فقها همچون دیگر اعضای طیفِ زُهد جریان داشته و مضامینی به زبان طعن و طنز و تعریض پدید آمده است.
فقیه مدرسه معلم و استاد مدرسۀ دینی است. مدارسی که هزینههای آن و از جمله حقوق و شهریۀ اساتید آن از محل عواید اوقاف تامین میشده است.
وقف در اصطلاح فقه عبارت از نگهداری مال و روان و جاری ساختن ثمرۀ آن است برای مقاصدی که معیّن میشود. یعنی اصل مال را با قرار و شرایط مخصوص از خرید و فروش و دیگر معاملات متوقّف میسازند تا از منافع آن برای مصالح همه یا طبقۀ مخصوصی بهرهبرداری شود.
اوقاف در شیراز در سدۀ هشتم و به ویژه روزگار حافظ اوضاع خوب و به سامانی نداشته است. حمدالله مستوفی: «خوانق و مدارس و مساجد و ابوابالخیر که ارباب تموّل ساختهاند، بسیار است. همانا از پانصد بقعه درگذرد و بدان موقوفات بی شمار؛ امّا کم از آن به منصب استحقاق میرسد و اغلب در دست مستأکله است.» (نزهةالقلوب) مستأکله همان ارباب اختلاس است و آنچه در اصطلاح عامّه بخوربخورکنان میگویند.
امیر مبارزالدین این حکمران متظاهر در باب اوقاف چه عملکردی داشت؟ « نهایت کار او بدانجا انجامید که به بهانۀ آن که ضبط و نسق موقوفات بقاع خیر نماید، مجموع اوقاف را به مقاطعه بستد و اکثر آنها دیوانی شد.» نیز: « طمع در اوقاف و مباحات کرده اکثر مواضع وقفی را به دیوانی داخل کرد و بدنام شد.»(منتخب التواریخ معینی) این در حالی است که همین مؤلّف دربارۀ امیر تیمور به هنگام چیرگیاش بر فارس نوشته است: « قطعاً و اصلاً متعرّض مال اوقاف نشدی و وزرا را فرمودی که مال اوقاف در خزانۀ او راه ندهند.»
آیا با چنان اوضاعی نباید به حافظ حق داد که به این ببالد که درمی از مال اوقاف و لقمۀ شبهه بهره نداشته است؟
بیا که خرقۀ من گرچه رهن میکدههاست
ز مال وقف نبینی به نام من درمی.
[به نظر میرسد بیت: فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد/ که می حرام ولی به ز مالِ اوقافست تعریضی به اقدامات امیر مبارزالدین داشته است که می را حرام کرده و میکدهها را در شیراز بسته بوده است ولی اوقاف را داخل اموال دیوانی کرده و از آنها بهرهبرداری میکرده است. در چنین شرایطی فقیهی یا استادی در لحظۀ مستی و راستی به او اعتراض کرده است که خوردن شراب بهتر از خوردن مال وقفی است.]
منبع:
شرح شوق، دکتر سعید حمیدیان، ج دوم، صص: 1211 تا 1215
✍مصطفی ملکیان
مولانا ما را به منظرگرایی(Perspectivism) فرامیخوانَد. منظرگرایی میگوید ما هر چه در هستی به جدیت بنگریم باز آنچه به دست میآوریم حقیقت جهان نیست بلکه تفسیری از جهان است. جهان چنانکه هست در دام و تور ذهن ما نمیافتد. قدما ذهن را آینه میدانستند و معتقد بودند ذهن منفعل است و بدون هیچ دخل و تصرفی هستی را به ما مینُمایاند. اما کانت به ما گفت که ذهن عینک است و ما جهان را چنان که واقعاً هست نمیشناسیم. جهان از فیلتر ذهن ما میگذرد و چون ذهن خاصی داریم، جهان را چنین میبینیم. اگر ساختار ذهنی خرگوشها را به ما میدانند جهان را جور دیگری میدیدیم.
اما تئوری افراطیتری هم هست که نمونهی آن در غرب، نیچه است و در فرهنگ ما همهی عارفان.
این تئوری میگوید علاوه بر ساختار ذهنی ما، سه چیز دیگر هم بر نحوهی دریافت ما از جهان تأثیر دارد. یکی فرهنگی که هر کدام از ما به ارث میبَریم. دوم تعلقات و انتظارات ما و سوم هم یک سلسله پیشفرضهای شخصی که هر کس دارد. مولانا به این دیدگاه تعلق دارد ...
پرسپکتیویسم علاوه بر این، یک معنای دومی هم دارد و آن اینکه اختلافات انسانها هیچوقت مرتفع نمیشود چون همگی از منظر خود به جهان مینگرند. مولانا به این هم قائل است. وقتی ترازوی مرضیالطرفینی وجود داشته باشد اختلافها رفع میشود. ریاضی و منطق انتزاعیاند و ترازوی مرضیالطرفین دارند اما اگر پا به هستی بذاریم دیگه ترازوی مرضیالطرفینی پیدا نمیشود. «وَلا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ»(هود/۱۱۸). این آیه را هم چنین میفهمیدند که نزاعها فیصلهپذیر نیستند چرا که منظرها یکی نیستند.
همچنین بحث است تا حَشْرِ بَشَر
در میان جَبْری و اهل قَدَر
(مثنوی، دفتر پنجم)
منظرگرایی یک دلالت سومی هم دارد و آن اینکه آنچه به ما درد و رنج وارد میکند جهان نیست، بلکه دیدگاه ما در خصوص جهان است. غیر از آنچه بر جسم ما عارض میشود باقی دردورنجها از دیگاه ما ناشی میشوند. مولانا به این معنا هم منظرگرا است.
راه لذت از درون دان نه از برون
ابلهی دان جستن قصر و حصون
آن یکی در کنج مسجد مست و شاد
وآن دگر در باغ ترش و بیمراد
(مثنوی، دفتر ششم)
بنابراین برای رهایی از رنج باید دیدگاه خودمان را واکاوی کنیم. حتی اگر در واکاوی دیدگاهمان فایدهی رئالیستیکی وجود نداشته باشد، از جهت پراگماتیستی سودمند است چرا که به کاستن از دامنهی رنج میانجامد. اگر به صِدق راه نمیبریم لااقل به فایدهی عملی توجه کنیم...
اندر توبهٔ رابعه و محجبه شدن او
[..]چون گل دولتش خندان شد، یاسمین و بنفشه را که از غایت دلبری، هزار مشتری را از دل بری میگردانید، از سر آزادی لباس آزادی برپوشید. چون بنفشه در مقام رکوع کوژ گشت. چندان در مقام قیام چون سوسن برپای استاد که نرگس چشمش از غلبهٔ خواب فتور پذیرفت!
نقل از: نزهة العقول في لطايف الفصول، محمد عوفي، کتابخانهٔ آیتالله مرعشی به شمارهٔ ۹۰۸۴، بیتا، ۴۳الف.
سرّ نی...
چرا درتعالیم مسیر عشق برای رهروان ، سکوت درونی بیشتر توصیه شده است ؟!
اساتید عشق تاکید خاصی برای گوش جان سپردن داشتند به حکایت جدایی آدم از منشا خویش و آدمی را به تامل در حکایت جان سوز فراق بر می انگیزند
به قول دوستان کهکشانی نور ، ماهیگیری را تعلیم میدهند و برای ماهیگیر ماهر بودن ، سکوت درونی لازم هست
برای رسیدن به این سکوت دلنشین چه راه کارها و تکنیکهای در مسیر عشق توصیه شده است ؟
یکی از راه حلها و تکنیکهای ارائه شده درین دو بیتی زیبای حضرت مولانا هست
"دم مزن تابشنوی از دم زنان
آنچه نآمد در زبان و در بیان
دم مزن تا بشنوی زآن آفتاب
آنچه نآمد در کتاب و در خطاب
دم مزن تا دم زند بهر تو روح
آشنا بگذار در کشتی نوح "
بنابراین هر زمان ما قیل و قال را کم کردیم و حتی در حد صفر
درین حالت دم نزدن ؛ دم حقیقی به صدا در میآید
ای جاااانم ...
صدا صدا را می شنود و ندا ندا را فرا میخواند .
/ م. حبیبی
دلا در عاشقی ثابت قدم باش
که در این رَه نباشد کار بی اجر
من از رندی نخواهم کرد توبه
و لو آذَیتَنی بِالهَجرِ و الحَجر = ( یعنی اگر مرا با سنگ و نیز دوری آزرده سازی)
حافظ
" داوڵ "
لەێ هەمگە مەلە رەێ بوون لە لامەو
نیەزانم شێوەێ تو بێشتر ها کامەو
هەرکە لەێ دنیا شێوەێ گوڵ دێرێ
لە گشتێ بێشتر ژان لە دڵ دێرێ
هەرکە لەێ دنیا زەڕەێ شیرینە
ئۆخەی نیەکەێدن وەێ سەرزەمینە
بێ هاز و بێ نز چۊ پۊش وە پاوە
قرچەێ گیانم تێ وە دەس واوە
ئرمێسم نزاو تیەنێ بێ نزە
بژانگم پەرچین باخ پایزە
وە داوڵەیل بۊش لە زووانی مە
یەێ رووژ کاڵەو بوو چۊ جوانی مە
قڵاگان زانن داوڵ داڕزیەێ
وێنەێ سەوزە وشک تاوسان سزیەێ
لە بریجەێ خوەر تانکیش بوو گیانێ
وە پاوە مرێ و کەسێ نیەزانێ
لە من ڕیقەێ ڕەق سقانێ مێنێ
لە داوڵ چوو وشک بێ گیانێ مێنێ
|سەعید ئبادەتیان ،، بانان|
🍃🌼🍃🌼🍃
ابن بطوطه
محمد علی موحد ص۳۴۹-۳۵۰
🌹🍃 مسلم است در چنین روزگاری که بنا بر ظاهرسازی و فریبکاری و عوام فریبی است بازار روی و ریا گرم میشود سلطان هندوستان به روایت ضیاء برنی چون بانگ نماز بر میخاست هرجا بود می ایستاد و تا پایان اذان حرکت نمیکرد و بعد از ادای نماز مدتی به تعقیبات مینشست و اذکار و اوراد میخواند و چون میخواست به اندرون حرم خود رود پیشاپیش خواجه سرایانی را میفرستاد تا نامحرمان را از سر راه او دور سازند «که نباید نظر پادشاه بر نامحر می افتد».
ابن بطوطه از سختگیری سلطان در اقامه ظواهر شرع حکایتها دارد از جمله آنکه نه نفر را در یک روز به جرم بی نمازی بکشت و یکی از آنان خنیاگری بود. مأمورین ویژه در بازارها میگشتند و هرکس هنگام اقامه نماز جماعت به مسجد نمی رفت سیاست میشد... و سلطان فرمانی صادر کرد که مردم باید واجبات نماز و وضو و شرایط اسلام را فرا گیرند. مأمورین ویژه این مسائل را از مردم میپرسیدند و هرکس نمی توانست خوب جواب بدهد تنبیه میشد و به همین سبب درس و بحث این مسائل در بازارها و اجتماعات رواج یافت» (ج ۲، ص ۱۰۲). با این همه زهدفروشی و شریعت خواهی به قول ضیاء برنی خون مسلمانان «چون جوی آب بر طریق سیاست» می ریخت و مردم را به مجرد سوءظن به تهمت توطئه یا حتی نیت «بدخواهی و بداندیشی» می گرفت. «روزی و هفته ای نمیگذشت که خون چندین مسلمان نمی ریختند و جوی خون پیش داخول ۳ در سرا نمی راندند».
#داخول:مقصود علامتی است که حریم سرای سلطان را مشخص می گرداند و تجاوز رهگذران از آن ممنوع است
خاتم تو این دل است و هوش دار
تا نگردد دیو را خاتم شکار
پس سلیمانی کُند بر تو مدام
دیو با خاتم حذر کن والسّلام
(مثنوی/دفتر چهارم)
گوهر وجود آدمی، دل است. دل عرش پروردگار است و نور حقیقت در این لطیفه الهی به ظهور می رسد. مولانا مشفقانه از ما می خواهد از دل به دقت مراقبت کنیم. به ما هشدار می دهد که دل نگین سلیمانی وجود ما است و اگر اهریمن بر آن دست یابد، نور حقیقت از وجودمان خواهد رفت. کلید راهگشایی که مولانا برای مراقبت از دل معرفی می کند، دقت در انتخاب دوست و همدم است. برخی همنشینان سارقانی هستند که دل را می دزدند و ما را در زندان هوس های دنیوی گرفتار می کنند.🌺
هر کجا دل مردهای را یافت،
احیا کرد عشق...💥
صائبتبریزی
پس هر گاه در سلوک به "تحیّت" زنده شدی،
دیگر سالکان را نیز "تحیّت" هدیه کن
تحیّت ریشه از "حیً" گرفته است
از حیات است
تحیّت تقدیم حیات است
گاه یک کلمهی نیک
یک کار خیر
یک محبت عاشقانه
یک هدیهی خالصانه
یک نور خدا داده،
زنده کننده است
و تو را حیات و سبکبالی میبخشد
و از درون شکوفایت میکند
و جریان زندگیات را دگرگون میسازد.
مسعود رياعی
شبتون غرق در نور وعشق الهی.. 💥
گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین دل
گل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از گل
ایا باد سحرگاهی گر این شب روز میخواهی
از آن خورشید خرگاهی برافکن دامن محمل
گر او سرپنجه بگشاید که عاشق میکشم شاید
هزارش صید پیش آید به خون خویش مستعجل
گروهی همنشین من خلاف عقل و دین من
بگیرند آستین من که دست از دامنش بگسل
ملامتگوی عاشق را چه گوید مردم دانا
که حال غرقه در دریا نداند خفته بر ساحل
به خونم گر بیالاید دو دست نازنین شاید
نه قتلم خوش همیآید که دست و پنجه قاتل
اگر عاقل بود داند که مجنون صبر نتواند
شتر جایی بخواباند که لیلی را بود منزل
ز عقل اندیشهها زاید که مردم را بفرساید
گرت آسودگی باید برو عاشق شو ای عاقل
مرا تا پای میپوید طریق وصل میجوید
بهل تا عقل میگوید زهی سودای بیحاصل
عجایب نقشها بینی خلاف رومی و چینی
اگر با دوست بنشینی ز دنیا و آخرت غافل
در این معنی سخن باید که جز سعدی نیاراید
که هرچ از جان برون آید نشیند لاجرم بر دل
#سعدی
خلاف دوستی کردن به ترک دوستان گفتن
نبایستی نمود این روی و دیگر باز بنهفتن
گدایی پادشاهی را به شوخی دوست میدارد
نه بی او میتوان بودن نه با او میتوان گفتن
هزارم درد میباشد که میگویم نهان دارم
لبم با هم نمیآید چو غنچه روز بشکفتن
ز دستم بر نمیخیزد که انصاف از تو بستانم
روا داری گناه خویش و آنگه بر من آشفتن
که میگوید به بالای تو ماند سرو بستانی
بیاور در چمن سروی که بتواند چنین رفتن
چنانت دوست میدارم که وصلم دل نمیخواهد
کمال دوستی باشد مراد از دوست نگرفتن
مراد خسرو از شیرین کناری بود و آغوشی
محبت کار فرهاد است و کوه بیستون سفتن
نصیحت گفتن آسان است سرگردان عاشق را
ولیکن با که میگویی که نتواند پذیرفتن
شکایت پیش از این حالت به نزدیکان و غمخواران
ز دست خواب میکردم کنون از دست ناخفتن
گر از شمشیر برگردی نه عالی همتی سعدی
تو کز نیشی بیازردی نخواهی انگبین رفتن
#سعدی
هِله نومید نباشی، که تو را یار برانَد
گَرَت امروز برانَد، نه که فردات بخوانَد
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا
زِ پسِ صبر، تو را او، به سرِ صَدر نشانَد
و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها
رهِ پنهان بنماید، که کس آن راه ندانَد
نه که قصّاب به خنجر، چو سرِ میش بِبُرَّد
نَهِلد کُشتهی خود را کُشَد آن گاه کِشانَد
چو دَمِ میش نمانَد ز دَمِ خود کُنَدش پُر
تو ببینی دَمِ یزدان به کجاهات رسانَد
به مَثل گفتمت این را و اگر نه کَرمِ او
نَکُشد هیچ کسی را و زِ کُشتن برهانَد
همگی مُلکِ سلیمان به یکی مور ببخشد
بدهد هر دو جهان را و دلی را نَرَمانَد
دلِ من گِردِ جهان گشت و نَیابید مِثالش
به که مانَد به که مانَد به که مانَد به که مانَد؟
هِله خاموش که بیگفت از این مِی همگان را
بچشانَد، بچشانَد، بچشانَد، بچشانَد
▪️مولانا
درود بر همراهان گرامی
دنبال مَعانی یک سری اصطلاحات عرفانی بودم که برخوردم به یک منبع که هر بار تعدادی باشتراک میگذارم. امیدوارم برای شما نیز مفید باشد.
#اصطلاحات_عرفانی و مَعانی آنها
تلخیص رساله مشواق فیض کاشانی بر اساس حروف الفبا
آ ـ ا
آب حیات: چشمة عشق که هر که نوشد نابود نشود.
آب حیوان:
1ـ آب حیات.
2ـ تابش انوار و تجلیات الهی.
آب خضر: آب حیات.
آب خرابات: تجلّیات رحمانی که کدورتهای ظاهر و باطن را میزداید.
آدم: مظهر ذات الهی.
اربعین: چلّه.
آغوش: دریافت اسرار.
آینه: قلب انسان کامل.
آینة جمال: مرتبة ظهور و تجلّی صفاتی.
ابرو: صفات از آن رو که حاجب ذات است.
استاد ازل: خداوند.
استدراج: تنزل تدریجی سالک بر اثر رعایت نکردن آداب سلوک، به گونهای که خود نفهمد.
إکسیر: انسان کامل.
الف، ذات احدیت
امانت: ولایت مطلقه.
اهل دل: کسانی که از سر گذشتهاند و طالب سرّ اند.
اهل طامات: سالک گرفتار در کشف و کرامات.
ایام غم: روزگار بازماندگی و عقب افتادگی از سیر الی الله.