گروهی در جهت معرفی آثار و افکار حضرت جلال الدین محمدبلخی ( مولانا ) "اندیشه ی خیام پریشانم کرد عطار در این مرحله حیرانم کرد تا قونیه از بلخ دویدم آخر نی نامه ی مولوی مسلمانم کرد" #عباسعلی_صافی Admin : @mollasadeghi
آوایش آنلاین #محمدرضاکاکائی
غزل : #مولانا
دزدیده چون جان می روی اندر میان جان من
سرو خرامان منی ای رونق بستان من
چون می روی بیمن مرو ای جان جان بیتن مرو
وز چشم من بیرون مشو ای شعله تابان من
هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من
تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم
ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من
بیپا و سر کردی مرا بیخواب و خور کردی مرا
سرمست و خندان اندرآ ای یوسف کنعان من
از لطف تو چو جان شدم وز خویشتن پنهان شدم
ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من
گل جامه در از دست تو ای چشم نرگس مست تو
ای شاخها آبست تو ای باغ بیپایان من
یک لحظه داغم می کشی یک دم به باغم می کشی
پیش چراغم می کشی تا وا شود چشمان من
ای جان پیش از جانها وی کان پیش از کانها
ای آن پیش از آنها ای آن من ای آن من
منزلگه ما خاک نی گر تن بریزد باک نی
اندیشهام افلاک نی ای وصل تو کیوان من
مر اهل کشتی را لحد در بحر باشد تا ابد
در آب حیوان مرگ کو ای بحر من عمان من
ای بوی تو در آه من وی آه تو همراه من
بر بوی شاهنشاه من شد رنگ و بو حیران من....
یهبار یکی بهم گفت :
انتظار داشتن از آدمی که اولویتش تو نیستی
فقط ازت یه احمق میسازه .
مژگان
فراق براے عشق ،
به مانند باد است براے آتش...
عشق ڪوچڪ را خاموش میڪند،،
و عشق بزرگ را شعلهورتر....
#الڪساندر_ڪوپرین
تو ماهِ منی که تو بارون رسیدی،
امیدِ منی تو شبِ ناامیدی...🤍🌙
@silvermoon1997
شادی و غم در نگاه مولانا
✅ آدمیزاده آنقدر پیچیده است که در حوزهی درمانهای روانی، در روانپزشکی و روانشناسی، بیش از سیصد چهارصد رویکرد و روشِ درمانی وجود دارد. کورسینی (1981)، حدود چهار دهه قبل، از وجودِ 241 نظامِ روان درمانی یاد میکند.
نظریه های رواندرمانی پروچاسکا و نورکراس (2007) که از بهترین کتابهای این حوزه است تعداد آنها را بیش از 400 مورد می داند. و جالب آنکه اندازه ی تاثیر آنها نیز عموما نزدیک به هم است.
✅در کنار این هم ادعاهایی جورواجور روانپزشکان و روانشناسان برای درمان مشکلات روانی انسان و یا خوشبخت تر ساختن زندگی او، عارفان نیز یک رویکرد تازه دارند که عبارت است از توجه به راه های آسمانی، و پله پله تا ملاقات خدا رفتن و در آغوش خدا به آرامش رسیدن.
✅مثلا مولانا در باب شادی و غم یک نظریه دارد. او شادی و غم را دو حالت درونی میداند، که گرچه عوامل مختلف فردی و اجتماعی میتواند عامل پیدایشِ آنها باشد؛
🔅 اما احساسِ درونیِ افراد از آنها و میزان بهره و رنجی که آدمی از آن دو میبرد، وابسته به رابطهی فرد با آسمان است. برای همین است که دو نفر در شرایط مشابه و با رخدادهای یکسان، ممکن است شادی یا غم متفاوتی احساس کنند.
🔅مولانا میگوید وقتی افسرده و غمگین میشوی، رابطهات را با آسمان تنظیم کن. راهِ آن هم کمی گوشه نشینی متاملانه و همراه با توجه به مرکز هستی، و استغفار کردن از خطاهای دانسته و نادانسته، و شادی و خوشحالی را صادقانه از خدا خواستن است:
🔅آتشِ طَبعت اگر غمگین کند
سوزِش از امرِ مَلیکِ دین کند
🔅آتشِ طبعت اگر شادی دهد
اندرو شادی ملیکِ دین نَهد
🔅چونکه غمبینی، تو استغفار کن
غم، به امرِ خالق آمد، کار کن
🔅چون بخواهد، عینِ غم شادی شود
عین بندِ پایْ آزادی شود
مثنوی، دفتر اول
رو آن ربابی را بگو مستان سلامت میکنند
وان مرغ آبی را بگو مستان سلامت میکنند
وان میر ساقی را بگو مستان سلامت میکنند
وان عمر باقی را بگو مستان سلامت میکنند
وان میر غوغا را بگو مستان سلامت میکنند
وان شور و سودا را بگو مستان سلامت میکنند
ان شور و سودا را بگو مستان سلامت میکنند
ای مه ز رخسارت خجل مستان سلامت میکنند
وی راحت و آرام دل مستان سلامت میکنند
ای جان جان ای جان جان مستان سلامت
میكنند.
#حضرت_مولانا
گویند: لیلی برای رسیدن به مجنون نذر کرده بود و شبی همهٔ مردم فقیر را طعام میداد. مجنون از لیلی پرسید: نذرت برای چیست؟ لیلی گفت: برای رسیدن به تو! مجنون گفت: ما که به هم نرسیدهایم. لیلی خشمگین شد و گفت: مگر همین که تو برای غذا آمدهای و من تو را میبینم، رسیدن به تو نیست؟ برو در صف بایست!
🔸مجنون در صف ایستاد که از دست لیلی غذا بگیرد و لیلی یک چشمش به مجنون بود. هنگامی که نوبتِ دادن غذا به مجنون شد؛ لیلی به بهانهای ظرف مجنون از دست خود انداخت و شکست.
🔸پنج بار این کار را تکرار کرد تا مجنون برود و ظرف دیگری بیاورد و در آخر صف بایستد تا او را بیشتر ببیند. چون ظرف مجنون را لیلی میشکست به مجنون گفتند: برو! او تمایلی برای غذادادن به تو ندارد، میبینی ظرف تو را میشکند که بروی ولی تو حیاء نداری و هر بار برمیگردی.
💞مجنون سخنی به راز گفت:
اگر با دیگرانش بود میلی
چرا جام مرا بشکست لیلی
️عاشقان خدا نیز چنیناند، اگر خدا زمان درخواست، دعای آنها را سریع اجابت نمیکند، دوست دارد صدای آنان را بیشتر بشنود و بیشتر در حال عبادتشان ببیند.
علامه جلال الدین همایی
موضوع، حافظ شناسی
آرشیو و پالایش صوت : مجتبی نیازی
@molavi_asar_o_afkar
@hafez_e_shirin_sokhan
𝄞 🕊
زندگی مانند
یک باغ گل رز است
مراقب خارهای آن باشید
و گرد و غبارهای روی آن را تمیز کنید.
" ترانه ی زیبا
میلیون میلیون گل رز "
🌹♥️
صبا به لرزش تن سیم تار را مانی
به بوی نافه سر زلف یار را مانی
به گوش یار رسان شرح بی قراری دل
به زلف او که دل بی قرار را مانی
در انتظار سحر چون من ای فلک همه چشم
بمان که مردم چشم انتظار را مانی
سری به سخره ی زانوی غم بزن ای اشک
که در سکوت شبم آبشار را مانی
به پای شمع مه از اشک اختران ای چرخ
کنار عاشق شب زنده دار را مانی
ز سیل اشک من ای خواب من ندیده هنوز
چه بستری تو که دریا کنار را مانی
گذشتی ای مه ناسازگار زودگذر
که روزهای خوش روزگار را مانی
مناز این همه ای مدعی به صحبت یار
که پیش آن گل نورسته خار را مانی
امان نمی دهی ای سوز غم به ساز دلم
بیا که گریه ی بی اختیار را مانی
غزال من تو به افسون فسانه در همه شهر
ترانه ی غزل شهریار را مانی
نوید نامه ات ای سرو سایه پرور من
بگو بیا که نسیم بهار را مانی
#هوشنگ_ابتهاج
﷽بســماللهالرحمـنالرحیـم﷽
#الهـی_به_امیـد_تـو_نه_خلـق_روزگار
سلاام عرض ادب خدمت تک تک شما بزرگواران گرامی صبحتون بخیروشادی
روز جمعه در کنار خانواده ممنون که هستید 🌹🌹🌹🌹🌹🦋🎼
خدای من
و ای خدای همه ی موجودات از معقولات ومحسوسات
ای بخشنده ی جان ها و عقل ها
و ای آفریننده ی ماهیّات و ارکان و اصل ها
ای واجب الوجود و ای عطاکننده ی فیض وجود
ای نورالانوار و ای به وجود آورنده ی زمان و ادوار
تو آن اول و آغازی که آغازی پیش از تو نبود
و تو آن پایان و فرجامی
که پایانی پس از تو نخواهد بود
فرشتگان از درک عظمت و جلال تو ناتوانند
و مردم در شناخت کمال ذات تو نادانند
خدایا ما را از تعلقات پست جسمانی برهان
و از موانع پلید تاریکی آزادمان گردان
مناجات
شهاب الدین سهروردی
شبتون بخیر و خوشی
ای انسان وجودت را به بهترین وجه تربیت کن، و آن را
از پلیدیها پاک گردان که ارزش کارها به ظاهرشان است.
از فکر پلید غافل نباش چون مانند سمی که خالص شده است با وجود میزان اندکش کشنده است
و تو نباید بگذاری که نیروی پلیدی تو را ضعیف کند.
مشکلات کوچک را از راه بردار پیش از آنکه مشکلات بزرگتر تو را دربرگیرند ، و با قلبی بیدار و هوشیار رفتار کن و در جایگاه بزرگی قرار بگیر
که تو پرتوی از نور میباشی.
شهاب الدین سهروردی
" پس چو آهن گرچه تیره هیکلی
صیقلی کن صیقلی کن صیقلی
تا دلت آیینه گردد پر صور
اندر او هر سو ملیحی سیم بر
صیقل عقلت بدان داده است حق
که بدو روشن شود دل را ورق"
#مثنوی_مولانا_دفترچهارم
📘اگر در تیره دلی به مثال آهنِ سیاه
باشی, آن را پاک نما و جلا ده.
آنگاه خواهی دید که دل جلوه گاهِ
زیبایی های بی شمار خواهد بود.
آنچه بدان می توانی صیقل یابی
عقل است که خداوند به تو داده...
فرهنگ اصطلاحات آثار شیخ اشراق سهروردی
تألیف : سید محمدخالد غفاری
#مناسبتی
✳️ ۸ مرداد روز بزرگداشت "شهاب الدین سهروردی"
@pdf_kotob_e_adabi
زندگی رقص نجیبی ست
که بر چشمه بودن جاریست
رقص یک شاپرک بازیگوش
لای یک دسته گل یاس معطر در باغ
رقص یک نغمه آرام اذان
که شبی باد میان من و این قبله پراکنده کند
رقص کِرمی شب تاب
که شبیه تپش خورشید است
زندگی شعر نجیبی ست
که در دفترِ اندیشه این گنبدِ دَوار
پر از قافیه است
چه کسی گفت خدا شاعر نیست ... ؟!
....
جان ....
جانها
خال لب را در می یابند
هر باور و عقیده ی از ذهن و روان ماست و ما را با ذهن و روان چکار ؟!
دل نورد جان میمانیم تا خود گواه بر جان دهد و نمایان شود
/ م. حبیبی
ناز یا محبّت ؟
در اندیشه عامه مردم محبت کردن مترادف با ناز کشیدن است. در حالیکه نازکردن و نازکشیدن بزرگترین دشمن عاطفه و محبت قلبی می باشد زیرا در طرفین رابطه موجب حقارت و مکر و دریوزه گی و منّت است.
کسی که ناز می کند در واقع نیاز خود را انکار نموده و بلکه تظاهر به بی نیازی می کند و این اساس مکر و خودفریبی در رابطه است که گوهره صدق و صمیمیت را نابود می کند.
و امّا کسی که ناز می کشد، آگاهانه این افکار و مکر را تصدیق می کند و بصورت ترحم و تحقیر نیاز طرف مقابل را برآورده می سازد و سپس می آموزد تا خودش هم نیازش را بیان و عیان نکند و بلکه بصورت ناز ادا نماید.
ولی آنکه در جناح محبوب قرار دارد حاضر نیست که ناز بخرد زیرا خودش فروشنده ناز است. لذا فرد عاشق دچار قحطی نیاز و عاطفه شده و کینه می کند.
و بدینگونه بنیاد محبت می پوسد و تمام رابطه غرق در تظاهر و مکر و کینه و چاپلوسی می شود.
ناز، عزّت و حرمت و قداست محبّت را به ابتذال می کشد و به صدق امکان رویش نمی دهد زیرا آنچه که تداوم رابطه را موجب می شود صدق و صمیمیت است و ناز دشمن درجه یک صمیمیت و صداقت رابطه است.
آنچه که مکر نامیده می شود، محصول ناز است و عاقبتش به کینه و خیانت می رسد.
📚 دائره المعارف عرفانی جلد اول، صفحه 40
استاد علی اکبر خانجانی
-
خداوند سکوت را درک مي کند،
و عشق بسیار ساکت است.
در واقع، هرگاه دونفر درعشق باشند دوست دارند که در سکوت باهم بنشینند.
وقتي که عشق ازبین برود؛ آنوقت زبان وارد ميشود. زن و شوهر همیشه در حال حرف زدن هستند؛ زیرا که عشق از میان رفته است؛ آن پل دیگر وجود ندارد؛
آنان به نوعي، پلي از زبان بین خودشان خلق ميکنند.
آنان در مورد هرچیزی حرف مي زنند... شایعات، دروغ ها، اخبار، زیرا که نميتوانند سکوت را تحمل کنند.
هرگاه ساکت باشند ناگهان تنها هستند. زن وجود ندارد....
شوهر وجود ندارد....
یک فاصله ی عظیم بین آنان وجود دارد. آنان توسط زبان خود را فریب ميدهند که آن فاصله وجود ندارد.
در عشق عمیق، مردم ساکت هستند؛نیازی به حرف زدن وجود ندارد.
آنان بدون سخن گفتن با همدیگر، درک ميکنند. آنان ميتوانند دست یکدیگر را در دست بگیرند و در سکوت بنشینند. نیایش نیز ساکت است؛
ولي اگر هرگز در عشق ساکت نبوده باشي؛ چگونه ميتواني در نیایش ساکت باشي؟
نیایش سکوتي است بین تو و آن کل.
🌠
مولانا در فیه ما فیه, در باب جمله ی معرف منصور حلاج مینویسد :
آخر، این «انا الحق» گفتن, مردم می پندارند که دعوی بزرگی است، «انا الحق» عظیم ِ تواضع است، زیرا اینکه می گوید من عبد خدایم، دو هستی اثبات کند : یکی خود را و یکی خدا را. اما آنکه «انا الحق» می گوید، خود را عدم کرد، به باد داد, می گوید: «انا الحق». یعنی من نیستم، همه اوست, جز خدا را هستی نیست, من به کلی عدم محضم و هیچم، تواضع دراین بیشتر است .. این است که مردم فهم نمی کنند.
🌷🌷🌷
زنده ندیدی که تا مُرده نِماید تو را
چند کَشی در کنار ، صورتِ گرمابه را
دامن تو پر سفال ، پیش تو آن زَر و مال
باورم آنگه کُنی که اجل آرد فنا
#غزل_مولانا
صورت گرمابه : نقوش دیوارهای گرمابه
تمثیلی از آنچه ارزش طالب شدن ندارد و ما طالب آن میشویم
میگوید تو موجود زنده ندیدی که برایت معلوم شود آنچه اکنون طالب آنی مُرده است
آخر چقدر نقوش بیجان دیوارهای گرمابه دنیا را به خیال زنده بودن در آغوش میکشی
تو همانند کودکانی هستی که در بازی های خود خُرده سفال های بی ارزش را سکه های طلا و نقره فرض میکنند، تو نیز خیال کرده ای که اموال دنیا ارزشی دارد و برای جمع آوری آن حرص میزنی و زمانی این حقیقت برای تو مشخص میشود که عقاب نیرومند مرگ بر تو چنگال بیفکند
سلامی از سرزمین آفتاب 🌞
سلامی از سرزمین ماهتاب!
سلامی از سراوان شرق ایران
سلامی از مرزبانان دلیران
سلام بر شهر گشت، تاج سراوان
که دارد علم و دین ناب فراوان
سلامی زمهرستان و قوم مهربانش
سلامی از آشار و ملک قهرمانش
سلامی از دامنِ کوهِ تفتان🗻
سلام مردمان خاش دستان
سلامی از پهره و بمپور و دامن
سلام زاهدان از دور با من
سلامی از زادگاهم شهر سرباز
که دارد مردمان دست و دل باز
سلام دارم به کوهستان و قوچش
سلام من بر آن قوم بلوچش
سلام دارم به پیشین، راسک و پارودش
که دارد تمساح های خاص،آن رودش
سلامی از نیکشهر و کمبر سبزین سگار
سلامی از کنارک مردمانی با وقار
سلامی به موج و مرجان، چابهار
سلامی از دشتیاری و هوای لاله زار
سلام از مکران دارم به هامون
دعا کردم برایش آب و بارون
سلام گرم هارون برشما باد
همیشه سبز باشید شاد و آباد
#کمال_زئی
سلاااااام بر تمام دلاور مردم استان سیستان و بلوچستان
سلام گرم جنوب شرق بر تمام مردم ایران
روزتان بخیر
آرزوی سربلندی و آرامش در زندگی تان
#التماس_دعا
✋🌹🌹🌹
*💎یاحق💎*
آتشی ظاهر شد و پیدا و پنهانم بسوخت
شمع عشقش در گرفت و رشتهٔ جانم بسوخت
از دم گرمم به عالم آتشی خوش در فتاد
هرچه بود ازخشک و تر هم این و هم آنم بسوخت
عشق جانان آتش است و جان من پروانه ای
منتش بر جان من کز عشق او جانم بسوخت
عود دل را سوختم در مجمر سینه خوشی
از تف آن دامن و کوی گریبانم بسوخت
بود گنج معرفت در کنج ویران دلم
آتشی افتاد و گنج و کنج ویرانم بسوخت
ز آه دل سوزم که آتش می نهد در این و آن
جسم و جان بر باد رفت و کفر و ایمانم بسوخت
گفته های *"نعمتالله"* مینوشتم درکتاب
در ورق آتش فتاد و دست و دیوانم بسوخت
*《شاه نعمتالله ولی》*
*پروردگارا.............!*
مرا به لطف و کرمت در سایه محبتت پاسبان باش و هیچگاه رهایم مکن که در این آشفته بازار، امیدی به غیر از تو نیست... تو را برای هدایت و حمایت و کرم و بخششت سپاسگزارم. باشد که در لحظه لحظه زندگی و کشاکش غوغای روزگار در سایه سار الطاف همیشگی تو باشم...
*آمین یاربالعالمین*
سلام و درود و عرض ادب و احترام فراوان خدمت شما همدلان و همراهان عزیز و بزرگوار... یاران جان
🌴🌺🌞🌹🌴🌺🌞🌹🌴🌺🌞
سلام
صبح بخیر❤️
در نوازشهای باد
در گل لبخند دهقانان شاد
در سرود نرم رود
خون گرم زندگی جوشیده بود
نوشخند مهر آب
آبشار آفتاب
در صفای دشت من کوشیده بود
شبنم آن دشت از پاکیزگی
گوییا خورشید را نوشیده بود ...
#فریدون_مشیری
درود مهربان یاران خردپیشه.
هر شب که می خوابیم ماه در آسمان یکه تازی میکند
بامداد که بیدار میشویم از آسمان رخت بر میبندد.
بامداد نماد آیینه آسمان ست.
خورشید زادگاه چشمان شماست
بانگاه خورشید بامداد آغاز می شود .
امروز هم چشم بگشایید بر تیغه آفتاب که نخستین واژه هایش بنام شما نوشته شده است.
برخیزید که اینجا پرندگانش پشت
دیوار های زنگزده و آهنین کوتاه کوتاه می پَرَند.
آدینه روزتان خوش، روزگار تان بکام .
و عشق،هر کسی را به خود راه ندهد!
و به همه جایی مأوا نکند!
و به هر دیده،روی نَنَماید!
و اگر وقتی،نشانِ کسی یابد که مُستَحَقِ آن سعادت بوَد؛
حُزن را که وکیلِ دَر است بفرستد
تا خانه،پاک کند و کسی را در خانه نگذارد
و از آمدنِ سُلیمانِ عشق،خبر کند!
مونس العشاق
شهاب الدین سهروردی
هو المعشوق
توصیف عشق از منظرحکیم وعارف شیخ اشراق "سهروردی"
عشق را از عَشَقه گرفته اند و آن گیاهی است که در باغ پدید آید در بن درخت، اوّل بیخ در زمین سخت کند، پس سر برآرد و خود را در درخت می پیچد و همچنان می رود تا جملۀدرخت را فراگیرد، و چنانش در شکنجه کند که نم در میان درخت نماند، و هر غذا که به واسطه آب و هوا به درخت می رسد به تاراج می برد تا آنگاه که درخت خشک شود.
همچنان در عالم انسانیت که خلاصۀموجودات است درختی است منتصب القامة که آن به حبة القلب پیوسته است و حبة القلب در زمین ملکوت روید و هر چه دروست جان دارند چنانکه گفته اند:
هر چه آن جایگه مکان دارد .. تا به سنگ و کلوخ جان دارد !
و این حبة القلوب دانه ای است که باغبان ازل و ابد از انبار خانه " الارواح جنود مجندة" در باغ ملکوت در چمنِ " قل الروح من امر ربی" نشانده است و به خودی خود آن را تربیت فرماید که " إن القلوب بين أصبعين من أصابع الرحمن یقلبها کیف یشاء". «قلب بندگان میان دوانگشت از انگشتهای خدای رحمان است هر گونه بخواهد آنها را حرکت دهد..»
و چون مدد آب علم " و من الماء کل شی حی" با نسیم " ان لله فی ایام دهر کم نفحات" از یمینِ یمین الله مدد بدین حبة القلب می رسد، صد هزار شاخ و بال روحانی ازو سر برمی زند، از آن بشاشت و طراوت ..
این معنی عبارت است که " انی لاجد نفس الرحمن من قبل الیمن " !
(همانا بوی خدای را از جانب یمن همی شنوم..)
پس حبة القلب که آن را " کلمه طیبة" خوانند، شجرة طیبة شود، و از آن شجره عکسی در عالم کون و فساد است که آن عکس را ظل خوانند و بدن خوانند و درخت منتصب القامة خوانند.
و چون این شجره طیبه بالیدن آغاز کند و نزدیک کمال رسد عشق از گوشه ای سربرآرد و خود را در او پیچد تا به جایی رسد که هیچ نم بشریت درو نگذارد.. و چندانکه پیچ عشق بر تن شجره زیادت می شود که آن شجره منتصب القامة زردتر و ضعیف تر می شود تا به یکبارگی علاقه منقطع گردد..
پس آن شجره روان مطلق گردد و شایستۀ آن شود که در باغ الهی جای گیرد " فادخلی فی عبادی".. و چون این شایستگی از عشق خواهد یافت، عشق عمل صالح است که او را بدین مرتبه می رساند که " الیه یصعد الکلم الطیب والعمل الصالح یرفعه". و صلاحیت استعداد این مقام است، و آنچه گویند که فلان صالح است یعنی مستعد است.
پس عشق اگر جان را به عالم بقا می رساند تن را به عالم فنا می برد. زیرا که در عالم کون و فساد هیچ چیز نیست که طاقت بار عشق تواند داشت.
و بزرگی درین معنی گفته است:
دشمن که فتاده است به عشقت هوسش.
یک لحظه مبادا به طرب دست رسش
نی نی نکنم دعای بد زین سپسش
گر دشمن از آهن است عشق تو بسش ...
رساله «فی حقیقة العشق یا مونس العشاق» اثر حکیم و عارف بزرگ قرن ششم شیخ شهاب الدین ابوالفتوح یحیی سهروردی
ای درویش
جمله خلقِ عالم، همهروز در خیال و پندارند که مگر وجودی دارند و بهکاری مشغول و طلب مقصودی میکنند و …
نمیدانند که:
"جز خدایتعالى هیچ چیز و هیچ کس را وجود نیست و نبوده و نخواهد بود، خداست که همیشه موجود بوده و هست و خواهد بود."
اگر فهم نکردی روشنتر بگویم:
بدانکه اگر کسی از موم صد چیز بسازد، بهضرورت صد شکل و صد اسم پدید آید، و در هر شکلی چندین اسامی دیگر باشد. اما عاقل داند که غیر موم چیز دیگری موجود نیست و این جملهٔ اسامی که پیدا آمده، اسامی موم است. که این فقط موم بود که بهجهات مختلف و بهاضافات و اعتبارات آمده است.
با خودی کفر و بیخودی دین است
هر چه گفتیـم مغـز آن این است
#عزیزالدین_نسفی
📓کشفالحقایق
اَحْسَنُهُمْ بِیْ ظَنَّاً، یعنی انَا عِنْد ظَنّ عَبْدِیْ بِیْ، من آنجام که ظن بنده من است، به هر بنده مرا و صورتی است، هر چه او مرا خیال کند من آنجا باشم. من بنده آن خیالم که حق آنجا باشد، بیزارم از آن حقیقت که حق آنجا نباشد. خیالها را ای بندگان من پاک کنید که جایگاه و مقام من است.
فیه ما فیه
❣️