molavi_asar_o_afkar | Unsorted

Telegram-канал molavi_asar_o_afkar - سیری در آثار و افکار مولانا و آثار دیگر بزرگان ادب عرفانی در این باره

767

گروهی در جهت معرفی آثار و افکار حضرت جلال الدین محمدبلخی ( مولانا ) "اندیشه ی خیام پریشانم کرد عطار در این مرحله حیرانم کرد تا قونیه از بلخ دویدم آخر نی نامه ی مولوی مسلمانم کرد" #عباسعلی_صافی Admin : @mollasadeghi

Subscribe to a channel

سیری در آثار و افکار مولانا و آثار دیگر بزرگان ادب عرفانی در این باره

#بی‌کلام
#غمگین

@Oxygen4orU

Читать полностью…

سیری در آثار و افکار مولانا و آثار دیگر بزرگان ادب عرفانی در این باره

#Night

@gognusphoto

Читать полностью…

سیری در آثار و افکار مولانا و آثار دیگر بزرگان ادب عرفانی در این باره

کیسه های نان و خرما خواب راحت می کنند

دست های پینه دارش استراحت می کنند

نخل ها از غربت و بغض گلو راحت شدند

مردم از دستِ عدالت های او راحت شدند

ای خوارج، بهترین فرصت برای دشمنی ست

شمع بیت المال را روشن کنید، او رفتنی ست

درد را با گریه های بی صدا آزار داد

با لباس نخ نمایش، کوفه را آزار داد

مهربانی نگاهش حیف مشگل ساز بود!

روی مسکین ها درِ دارالخلافه باز بود

...دشمنانش درلباسِ دوست بسیارند و او

...بندگان کیسه های سرخ دینارند و او

ساده گی سفره اش خاری به چشم شهر بود

مرتضی با زرق و برق زندگی شان قهر بود

نیمه شب ها کوچه ها را عطرآگین می کند

درعوض، درحقِ او هر خانه نفرین می کند

حرص اهل مکر، از بنده نوازیِ علی ست

داستان بچه هاشان بی نمازی علی ست

گام در راهِ فلانی و فلان برداشتند

از اذان ها نام او را مغرضان برداشتند

جرم سنگینی ست، بر لب خنده را برجسته کرد

چاه ها دیدند مولا خستگی را خسته کرد

جُرم سنگینی ست، تیغ ذوالفقاری داشتن

زخم ها از بدر و خیبر یادگاری داشتن

جُرم سنگینی ست،از غم کوله باری داشتن

مثل پیغمبر عبایِ وصله داری داشتن

جُرم سنگینی ست، بر تقدیر حق راضی شدن

با یتیمان روزهای گرم همبازی شدن

جُرم سنگینی ست، جای زر، مقدر خواستن

در دو دنیا خیرخواهیِ برادر خواستن

جُرم سنگینی ست، در دل عشق زهرا داشتن

سال ها در سینه داغ کهنه ای را داشتن

هیچ طوفانی حریف عزم سکانش نبود

تیغ تیز ابن ملجم قاتل جانش نبود

پشت در، آیینه اش را سنگ غافلگیر کرد

زخم بازویی، امیرالمومنین را پیرکرد

مرگ سی سال است بر او، خنجر از رو می کشد

هر چه مولا می کشد، از درد پهلو می کشد

وحید قاسمی

Читать полностью…

سیری در آثار و افکار مولانا و آثار دیگر بزرگان ادب عرفانی در این باره

🌸در این لحظات عرفانی
✨آرزو میکنم
✨در تمام زندگيتون
✨خداوند همیشه كنارتون باشه
✨دستتون در دست خدا
✨قدمتون در راه خیر
✨و سفره‌ تون پر از برکت
🌸و نعمت های خـدا باشه

نماز و روزه هاتون قبول حق 🌸
التمــاس دعــا🌸

🍃🥀🍃

Читать полностью…

سیری در آثار و افکار مولانا و آثار دیگر بزرگان ادب عرفانی در این باره

✳️ پدید آوردندگان گروه های سبعه و ربعه در ادبیات معاصر

❇️ گروه «سبعه»

◀️ استادان زنده یاد ملک الشّعرای بهار ، محمّد قزوینی، بدیع الزّمان فروزانفر، سعید نفیسی ، عبّاس اقبال آشتیانی ، نصراللّه فلسفی و رشید یاسمی نام آورانی بودند که در نخستین دهه از سده ی چهاردهم خورشیدی ،و در آغازِ پادشاهی رضاشاه پهلوی ، جایگاهی بی مانند در فرهنگ و ادبِ ایران زمین یافته و بخش بزرگی از نگارشِ نوشتار در گاهنامه های ادبیِ این سرای آریایی ، به خامه ی توانای این بزرگان به انجام می رسید گویی این هفت تن ،ناخودآگاه گروهی سامان داده بودند که دیگران ، آن را «سبعه»  می خواندند .

این گروه با کارنامه ای پربار و نوشتاری گرانسنگ در گاهنامه های ادبیِ آن روزگار و برپاساختن و سرپرستیِ انجمن های ادبی و فراهم ساختن زمینه ی برگزاریِ گردهمایی هایی برای بزرگداشتِ بزرگانِ ادب پارسی ،
چهره هایی نام آشنا برای ایرانیانِ شیفته ی ادبیّاتِ این مرز و بوم به شمار می آمدند .

❇️ گروه «رَبعه»

 ◀️ پژوهشگران و نویسندگانی که به روزگارِ زیستن و تلاشِ سترگ گروه «ربعه» زندگی می کردند ،چنین اندیشه کردند که گویی سبعه ای ها ، از پای نهادنِ دیگران به گستره ی ادب پژوهی و نویسندگی در گاهنامه ها جلوگیری کرده اند و تنها خود را شایسته ی نگارش و پژوهش دانسته اند و بس .

آری جوانانِ نوگرایِ آن روزگار و پیرانِ فرزانه ی سال های پسین ،چنین پنداشتند که هرچه از ادبیّات نشان دارد در دستِ گروه ویژه ای نهاده شده که گویی دیگران را به چنین انجمنی ،راه نشاید و هر گاهنامه ای که چاپ می شود بایسته است به نوشته های یک یا چند تن از این نویسندگان ، آراسته شده باشد و چنین  بود که برخی از نویسندگان و پژوهشگران که پس ازنخستین دهه از سده ی چهاردهم خورشیدی ، به راه روشنِ نویسندگی و پژوهش گام نهادند را گمان بر آن بود که این راه ، پویندگان تازه با آرمان ها و سخنِ نوین را برنمی تابد و انگار هرچه هست در دسترسِ همان کهنه کارهاست و پای گذاردنِ دیگران به چنین جای را روا نمی دانند!پس به دنبالِ جایی بودند که  دورهم بنشینند و به گپ و گفتی، اندیشه کنند و از آرمان های نوگرایی خویش سخن‌گویند و اینگونه بود گروه «رَبعه» پدید آمد که در برابر فراگیر شدنِ «سبعه» ، خودی نشان دهد.

بر این پایه زنده یادان صادق هدایت ، مجتبی مینوی ، بزرگ علوی و مسعود فرزاد گرداگردِ میزی به کافه ی رزِ نوآر (رزِ سیاه)نشستند و اندیشه کردند و ربعه ای را پایه گذاری کردند که به چهارتن کرانمند(محدود) نشد دیری نپایید که استاد زنده نام پروفسور یان ریپکا ،استاد روانشاد دکتر پرویز ناتل خانلری را به این گروه ،رهنمون شد .

@molavi_asar_o_afkar
@ferdosesokhan

Читать полностью…

سیری در آثار و افکار مولانا و آثار دیگر بزرگان ادب عرفانی در این باره

زندگی مثل ظرفی است پر از گوی‌های سفید و سیاه و خاکستری. این گوی‌ها جدا از هم هستند و قدرت جابجایی دارند. گاهی چند سفید کنار هم قرار می‌گیرند و گاه چند سیاه و گاهی ترکیبی از این دو در کنار خاکستری‌ها. زمانی سطح بیرونی ظرف با گوی سفید پوشیده شده و زمانی گوی‌های سیاه سطح را پوشانده‌اند و گوی‌های سفید در زیر آنها مخفی شده‌اند.

وقتی بیشتر گوی‌های سیاه را می‌بینیم، غمگین و ناامید می‌شویم یا پیش‌بینی‌های  منفی نسبت به آینده ما را دچار اضطراب و نگرانی می‌کند و زمانی که گوی‌های سفید بالا می‌آیند خوشحال می‌شویم و می‌گوییم شانس به ما روی آورده است‌و به همه آرزوهایمان خواهیم رسید.

ما در زندگی با ترکیبی از سفید و سیاه و خاکستری روبرو می‌شویم که بخشی توسط خود ما ایجاد می‌شود و بخشی غیرقابل پیش‌بینی و اجتناب‌ناپذیر است.

  وقتی می‌دانیم از زندگی چه می‌خواهیم و عزممان را جزم می‌کنیم و در جهت هدف‌هایمان گام برمی‌داریم بتدریج گوی‌های سفید را بیشتر می‌کنیم و زمانی که دست روی دست می‌گذاریم و منتظر رویدادی بیرونی یا شانس و اقبال یا همت دیگران می‌شویم یا وقتی برخلاف خواسته‌هایمان حرکت می‌کنیم، بدیهی است با گوی‌های سیاه بیشتری روبرو می‌شویم.

البته گوی‌های سیاه حذف‌شدنی نیستند ما به ناچار با بیماری، مرگ و از دست دادن‌های عاطفی و مالی روبرو می‌شویم.‌ ما هر چقدر هم تلاش کنیم چرخش روزگار گاه گوی‌های سیاه را نشان می‌دهد و ما با رویدادها یا روزهای سخت و جان‌فرسا روبرو می‌شویم.

انچه باعث می‌شود در این موقعیت‌ها امید خود را از دست ندهیم این است که به یاد بیاوریم که  همواره این گوی‌های سیاه جلوی چشمانمان نمی‌مانند. زندگی در جریان است و محتوای این ظرف زندگی متحرک، انتخاب‌های ما می‌تواند تکانی به این ظرف بدهد و گوی‌های سفید را بالا بیاورد یا بر تعداد آنها بیفزاید.

پس در زمان غلبه سیاهی، ناامید نشویم، آن را به عنوان بخشی از زندگی بپذیریم و از آن عبور کنیم و به حرکت خود هر چند در ابتدا کُند، ادامه دهیم تا تکان دوباره به این ظرف روی خوش زندگی را به ما نشان دهد.‌

بیایید با نگاهی نقادانه به نقش خود در رسیدن به موفقیت‌ها و روبرو شدن با ناکامی‌ها، مسیر جدیدی را در پیش بگیریم تا در حد امکان و اختیار، علاوه بر افزایش تعداد سفیدی‌ها، توان خود را برای تحمل و عبور از سیاهی‌ها بیشتر کنیم.

Читать полностью…

سیری در آثار و افکار مولانا و آثار دیگر بزرگان ادب عرفانی در این باره

#Sunset
#Picture

@gognusphoto

Читать полностью…

سیری در آثار و افکار مولانا و آثار دیگر بزرگان ادب عرفانی در این باره

#حافظ
#کمال_کمالزاده

موسیقی:
تکنوازان ۴۱۱

عود: منصور نریمان
نی: محمد موسوی

Читать полностью…

سیری در آثار و افکار مولانا و آثار دیگر بزرگان ادب عرفانی در این باره

🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂
🍃🌺🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂 
🍃
  🌔"فَرزانهٔ❤️عشق "


🥀در دل و جانْ خانه کردی عاقِبَت
🥀هر دو را دیوانه کردی عاقِبَت

🥀آمدی کآتَش دَرین عالَم زَنی*
🥀وانَگشتی تا نکردی عاقِبَت

🥀ای زِ عشقَت عالَمی ویران شُده
🥀قَصدِ این ویرانه کردی عاقِبَت

🥀من تو را مشغول می‌کردم دِلا
🥀یادِ آن افسانه کردی عاقبت

🥀عشق را بی‌خویش بُردی در حَرَم
🥀عقلْ را بیگانه کردی عاقبت

🥀یا رَسولَ اللّهْ سُتونِ صَبر را
🥀اُسْتُن حَنّانه کردی عاقِبَت

🥀شمعِ عالَم بود لُطْفِ چاره‌گَر
🥀شمع را پَروانه کردی عاقِبَت

🔸خداوندگار عرفان:«مولانا🕊️🌹»

🔹شرح ابیات:

🔰در دل و جان نزول کردی و آنجا را به عنوان محل اقامت برگزیدی دلی را که در تصرف تو بود و می پنداشتیم که آن ماست، متصرف شدی و «جان» را که همان «روح انسانی» یا «نفس»رحمانی و عطای تو بود در اختیار خود گرفتی و چنان به هر دو غلبه کردی که عاقبت واله و سرگشته و حیران عشق شدند.{حديث:«قَلْبُ الْمُؤْمِنِ بَيْنِ إِصْبَعَيْنِ مِنْ أَصَابِعِ الرَّحْمَنِ يقلبه كيف يشاء»:قلب مؤمن میان دو انگشت از انگشتان قدرت الهی است آن را چنان که میخواهد زیر و رو میکند: احادیث، ص ۳۳.}

📌 حضور تو برای آن بود که آتش عشق را در دل و جان بیفکنی تا هر چه از «هوای نفس»در آن هست و «غیر» یا «بیگانه»به شمار می آید بسوزد؛ زیرا عروس «وصل» تو با هوای نفس آدمی نمی سازد؛ پس عاقبت تا خواسته تو حاصل نشد بازنگشتی.ای معبود ازلی! ای آنکه از عشق تو عالم ویران و سرگردان شده است و همه اجزای هستی از شوق تو به طرب آمده اند و بی تاب و بی قرار می چرخند و می گردند تا به اصل خود که حقیقت «مطلق» است باز گردند و آرام یابند عاقبت عزم را به مقصد دل و جان» و «وجود»ویرانه ما جزم کردی.

✍️ ای دل! من تو را به امور مختلفی از قبیل ،وعظ درس بحث و موضوعات روزمره زندگی مشغول می کردم و همان را برای تو کافی و وافی می دانستم؛ اما عاقبت یاد آن «یگانه» که شهره آفاق است کردی و از بر ما رمیدی.ای دل مست و مدهوش و بی آنکه سر از پای بدانی عشق را در حریم حرم بیرنگی و بی خودی بردی و جای دادی تا عاقبت «عقل» از ما گریخت و بیگانه شد.ای رسول خدا (ص) وجود ما را که چون درختی با ریشه های عمیق و محکم مظهر ایستادگی و تحمل و شکیبایی در برابر تندباد حوادث و فراز و نشیب های زندگی بود.

عاقبت چنان در گردباد آتشین و سهمناک محبت خود در هم کوبیدی و سوزاندی که ستون «صبر» را به «ستون حنّانه» تبدیل کردی.لطف الهی را که مانند شمعی حقانی به عالم عاشقان نور و شور می داد و «چاره گر» استکمال آنان بود که از طریق استمرار سرور دوام مشاهده مراقبه و نواخت پرورش یابند تا به کمال وجودی خویش واصل شوند عاقبت «پروانه سان در شعله فروزان «عشق» سوزاندی شمع در اصطلاح عرفا پرتو نور الهی که دل سالک را می سوزاند.




                       🔻(ادامه دارد.)                   

🌺
🍂
🍃
🌺🍂
🍂🍃🌺
🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃

Читать полностью…

سیری در آثار و افکار مولانا و آثار دیگر بزرگان ادب عرفانی در این باره

#استاد_بهاءالدین_خرمشاهی

شرح غزلی از حضرت حافظ در شب قدر.

آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است...

❇️ ۱۲ فروردین زادروز استاد خرّمشاهی؛ قرآن پژوه، حافظ پژوه، سعدی شناس و ادیب.

@molavi_asar_o_afkar
@hafez_e_shirin_sokhan

Читать полностью…

سیری در آثار و افکار مولانا و آثار دیگر بزرگان ادب عرفانی در این باره

گفتم مگر زِ رفتن، غایب شوی زِ چشمم
آن نیستی که رفتی، آنی که در ضمیری...

#سعدی

Читать полностью…

سیری در آثار و افکار مولانا و آثار دیگر بزرگان ادب عرفانی در این باره

«تنها آرزویم این است که پیش تو باشم و حرف نزنم. مثل آن موقع‌ها که من بیدار می‌شدم و تو هنوز خواب بودی و من مدتی طولانی نگاهت می‌کردم، چشم‌انتظار بیداری‌ات. این بود، عشقم، این خود خوشبختی بود! و این چیزی است که باز انتظارش را می‌کشم.»

بخشی از نامه‌های عاشقانه #آلبر_کامو به ماریا کاسارس.

Читать полностью…

سیری در آثار و افکار مولانا و آثار دیگر بزرگان ادب عرفانی در این باره

شب از مژگان تر، رُفتَم، غبارِ آستانش را
پشیمانم،که کاری یاد دادم پاسبانش را

📙📘📗📕📒📔📓


[جناب ظهوری ترشیزی]


🆔 @nurejaan📖🖌

Читать полностью…

سیری در آثار و افکار مولانا و آثار دیگر بزرگان ادب عرفانی در این باره

یکم حس خوب و انرژی طبیعت 🌱🌸

Читать полностью…

سیری در آثار و افکار مولانا و آثار دیگر بزرگان ادب عرفانی در این باره


امروز خوش است هر که او جان دارد
رو بر کف پای میر خوبان دارد

چون بلبل مست داغ هجران دارد
مسکن شب و روز در گلستان دارد

#مولانای‌جان
🧡

Читать полностью…

سیری در آثار و افکار مولانا و آثار دیگر بزرگان ادب عرفانی در این باره

🌾بسم العشق ...

خط دلم سخن کند رو کنم
بوسه زنم نعره کشم هو کنم

دم نزنم دم بزند ساز دل
دف بزنم، خنده شوم رو کنم

🌾مسعود حبیبی

Читать полностью…

سیری در آثار و افکار مولانا و آثار دیگر بزرگان ادب عرفانی در این باره

نقل است که عبدالله در حرم بود . يک سال از حج فارغ شده بود . ساعتی در خواب شد . به خواب ديد که دو فريشته از آسمان فرود آمدند . يکی از ديگری پرسيد : امسال چند خلق آمده اند ؟ يکی گفت :ششصد هزار . گفت: حج چند کس قبول کردند ؟ گفت : از آن هيچکس قبول نکردند . عبدالله گفت : چون اين بشنيدم اضطرابی در من پديد آمد . اين همه خلايق که از اطراف و اکناف جهان با چندين رنج و تعصب من کل فج عميق از راههای دور آمده و بيابانها قطع کرده ، اين همه ضايع گردد؟ پس آن فريشته گفت : در دمشق کفشگری نام او علی بن موفق است او به حج نيامده است اما حج او را قبول است و همه را بدو بخشيد ، و اين جمله در کار او کردند . چون اين بشنيد م از خواب درآمدم ، و گفتم : به دمشق بايد شد و آن شخص را زيارت بايد کرد . پس به دمشق شدم و خانه آن شخص را طلب کردم و آواز دادم . شخصی بيرون آمد . گفتم: نام تو چيست؟ گفت :علی بن موفق. گفتم : مرا با تو سخنی است . گفت : بگوی . گفتم : تو چه کار کنی ؟ گتف : پاره دوزی می کنم. گفتم : آن واقعه با او . گفت : نام تو چيست ؟ گفتم : عبدالله مبارک . نعره ای بزد و بيفتاد و از هوش شد . چون بهوش آمد گفتم : مرا از کار خود خبر ده . گفت : سی سال بود تا مرا آرزوی حج بود و از پاره دوزی سيصد و پنجاه درم جمع کردم . امسال قصد حج کردم تا بروم . روزی سرپوشيده ای که در خانه است حامله بود ، مگر . از همسايه بوی طعامی می آمد . مرا گفت : برو و پاره ای بيار از آن طعام . من رفتم . به در خانه همسايه . آن حال خبر دادم . همسايه گريستن گرفت و گفت : بدانکه سه شبانروز بود که اطفال من هيچ نخورده اند . امروز خری مرده ديدم . پاره ای از وی جدا کردم و طعام ساختم ، بر شما حلال نباشد ، چون اين بشنيدم آتش در جان من افتاد . آن سيصد و پنجاه درم برداشتم و بدو دادم . گفتم : نفقه اطفال کن که حج ما اين است . عبدالله گفت : صدق الملک فی الرويا و صدق اليک فی الحکم و القضا .
تذکرة الاولیاء (عطار نیشابوری)

Читать полностью…

سیری در آثار و افکار مولانا و آثار دیگر بزرگان ادب عرفانی در این باره

🌸 #دعای_افطار

بِسْمِ اللَّهِ اللَّهُمَّ لَكَ صُمْنَا وَ عَلَى رِزْقِكَ
أَفْطَرْنَا فَتَقَبَّلْ [فَتَقَبَّلْهُ‏] مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ
السَّمِيعُ الْعَلِيمُ

❤️خدایا برای تو روزه گرفتیم و با
روزی تو افطار می کنیم، پس از ما
بپذير كه به راستی تو شنوا و دانایی

#التماس_دعا
#طاعات_وعبادات_قبول💐

Читать полностью…

سیری در آثار و افکار مولانا و آثار دیگر بزرگان ادب عرفانی در این باره

بی علی نتوان ازاین دنیاگذشت
با تنی پاک ودلی شیدا گذشت

بالبی تشنه پرازخواب سراب
باعلی بایدازاین صحراگذشت

با خیال وصلتی درکوی دوست
بی علی نتوان ازاین سوداگذشت

دردل طوفان نوح ،درراه حق
کشتی مولاازاین دریاگذشت
#خداداد_جابری ☘🖤🏴
#شبتون_علوی💚

Читать полностью…

سیری در آثار و افکار مولانا و آثار دیگر بزرگان ادب عرفانی در این باره

همخوانی سرود ملی "ای ایران" مقابل آرامگاه #کوروش_بزرگ

Читать полностью…

سیری در آثار و افکار مولانا و آثار دیگر بزرگان ادب عرفانی در این باره

و گفت: مردم سه گروهند
یکی اُمرا
دوم عُلما
سوم فقرا.
چون اُمرا تباه [فاسد] شوند، معاش و اکتسابِ خلق تباه شود،
و چون عُلما تباه [فاسد] شوند، دینِ خلق روی به نقصان نهد،
و چون فُقرا(عرفا) تباه [فاسد] شوند، زُهد و همّت در میانِ خلق تباه شود.

#تذکره_الاولیاء

Читать полностью…

سیری در آثار و افکار مولانا و آثار دیگر بزرگان ادب عرفانی در این باره

♪ آلبوم موسیقی زیبا و عاشقانه "داستان های عاشقانه" اجرا قطعه "Ljubomora" با هنرمندی "Boris Krainer".


@Oxygen4orU

Читать полностью…

سیری در آثار و افکار مولانا و آثار دیگر بزرگان ادب عرفانی در این باره

🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂
🍃🌺🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂 
🍃
🥀یک سَرَم این سوست یک سَر سویِ تو
🥀دوسَرَم چون شانه کردی عاقِبَت

🥀دانهٔ بیچاره بودم زیرِ خاک
🥀دانه را دُردانه کردی عاقِبَت

🥀ای دلِ مَجنون و از مَجنون بَتَر
🥀مَردی و مَردانه کردی عاقِبَت

🥀کاسهٔ سَر از تو پُر از تو تَهی
🥀کاسه را پیمانه کردی عاقِبَت

🥀جانِ جانْدارانِ سَرکَش را به عِلم
🥀عاشقِ جانانه کردی عاقبَت

🥀شَمسِ تبریزی که مَر هر ذَرّه را
🥀روشن و فَرزانه کردی عاقِبَت

🔸خداوندگار عرفان:«مولانا🕊️🌹»

🔹شرح ابیات:

🔔 سر مادی ام، به این «سو» یعنی به «دنیا» توجه دارد و ناگزیر متناسب با قوانین این عالم به امور مختلف می پردازد؛ اما سر دیگرم که سر جان من است به سوی تو متوجه است و هم و غم اش دیدار و پیوند حقیقی با توست و چنان در این امر پای فشرده است تا عاقبت دو سر «تن» و «جان» مرا مانند دانه های شانه از هم جدا و بیگانه کردی.«حقیقت» وجود من یعنی روح انسانی ام مانند «دانه ای» در مانده و مسکین، زیر خاک تن نهان بود و هیچ اثری از قدرت و عظمتش نمیدیدم و حس نمی کردم؛ اما تو عاقبت از سر عنایت و رحمت این دانه را از خاک برآوردی و «دردانه»کردی.از دانه وجود من و خاک تنم روح انسانی ام را طالع کردی تا از آن «باغ و بوستان»معارف و علوم و اسرار را برآوری و عاقبت در این «خاک»که در پرتو انوار حق، خاصیت روح یافته بود،«کاشانه»کردی.ای دل مجنون که از مجنون نیز شوریده تر و بی خودتری عاقبت در راه «عشق»،مردی و مردانگی تو ثابت شد و به معرفت و فنای تام رسیدی.

🔑 «کاسه سر» مرا که گاه چنان از تو پر بود که جز اندیشه ات چیز دیگری در آن راه نداشت و گاه به کلی تهی بود عاقبت پیمانه کردی؛ یعنی از آن جامی سرشار از «می وحدت» ساختی کاسه تعبیری عرفانی برای جام می وحدت که سالک الی الله را سرمست و بی خویش می کند.ای محبوب حقّانی! این جانداران سرکش را که آدمیان اند و به سبب برخورداری از «اختیار» محدود و عقل جزوی ناچیز غالباً خود را مختار می یابند و بی توجه به اهداف هستی راه بندگی را که منجر به «کمال» است نمی پویند و در برابر حقیقت» وجود خود که مشتاق ظهور است سرکشی میکنند؛ عاقبت تو با نور «علم» و «آگاهی» برتر ناشی از اتصال با عقل کل» از بیراهه به راه آوردی و «جان» آنان را «عاشق جانانه» کردی.{اشارتی قرآنی؛ ذاریات: ۵۶/۵۱: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ : و جن و انس را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند.در واقع با انجام طاعات و عبادات يعنى اليَعْبُدُون» به «ليعرفون» برسیم.} شمس تبریزی! در پرتو وجود تابناک تو عاقبت ذرات جسم و جان عاشقان درخشان و خردمند شد.




                     🔺(پایان:The end)


🤲🌹«إِنْ شَاءَ ٱللَّٰهُ» که این مطالب برای دوستان و همکاران گرامی مفید واقع شود.

🌺
🍂
🍃
🌺🍂
🍂🍃🌺
🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃

Читать полностью…

سیری در آثار و افکار مولانا و آثار دیگر بزرگان ادب عرفانی در این باره

✳️ روزگار خواجه شیراز حافظ شیرازی

❇️ روزگار حافظ، اگر از روی دیوان وی تصویر شود، روزگاری بوده است آکنده از فساد و گناه، آکنده از تزویر و جنایت...

این اندیشه‌ها نفرت و دلزدگی را درون جان وی سر می‌داد، نفرتی که در وجود وی زهر خود را اندک اندک می‌چکاند، سرانجام او را به سوی انزوا می‌کشید.

این نفرت او را با هر چه غیر انسانی بود طرف می‌کرد: با جور و فساد. نفرت وی از آن چیزی بود که واعظ را به ریاکاری وا می‌داشت، کلو را به تجاوزگری و قاضی را به حق‌شکنی. آیا این نفرت کافی نبود تا یک حافظ مسجدنشین را هم از "واعظ شحنه‌شناس" جدا کند هم از صوفی ریاکار. در چنین احوالی جز انزوای روحانی چه راه دیگر در پیش او بود؟...

این اندیشه‌ها برای شاعر جوان مایه‌ی نومیدی بود و دل‌نگرانی. همه چیز را در نظر او متزلزل می‌کرد و همه چیز را بی‌حقیقت. بدین‌گونه بازی غیرت که در وجود او یک زاهد را از "صومعه" به "دیر مغان" آورد از این حافظ شهر که قرآن را به چهارده روایت می‌خواند و ورد نیم‌شب و ذکر صبحگاه قلبش را روشنی و صفا می‌داد یک خراباتی ساخت، یک مقیم کوچه‌ی رندان که زاهدان، ریاکاران و دنیاجویان را به چشم سوءظن می‌دید و تحقیر.

از وقتی این حافظ شهر در این کوچه‌ی رندان خانه یافت وجودی شد اثیری و لمس‌ناپذیر. دیگر نه یک "حافظ" را کسی توانست در وجود وی بازشناسد نه یک خراباتی را. مثل سیاله‌ای شد که دایم ظرف عوض می‌کرد، و از مسجد تا خرابات دایم در حرکت بود. مشکل عمده‌ای که در شناخت حافظ پیش آمد از اینجاست.

❇️ عبدالحسین زرین‌کوب، از کوچه‌ی رندان، 1382، 38، 40، 41

@molavi_asar_o_afkar
@hafez_e_shirin_sokhan

Читать полностью…

سیری در آثار و افکار مولانا و آثار دیگر بزرگان ادب عرفانی در این باره

🏆 برنده جایزه بهترین کتاب معنوی و آگاهی در جهان

🎗 بازیابی اقتدار بی چون و چرا شما به عنوان خالق ازلی و درک کامل از چیستی و کیستی مفاهیمی چون ماتریکس، خدا، سرنوشت و اراده آزاد، ساختار های سِری، افسون های متبرک، قراردادهای زندگی، DNA، عروج و روشن شدگی، میدان نقطه صفر، هندسه مقدس، شعله های دوقلو، فرایند مقدس یکپارچه سازی احساسی و سایر تعالیم مقدس.

ترجمه علی شعبانی

𝐕𝐚𝐚𝐫𝐨𝐨𝐧𝐞𝐠𝐲 ⚕ دنیای وارونگے

Читать полностью…

سیری در آثار و افکار مولانا و آثار دیگر بزرگان ادب عرفانی در این باره

✅واقعاً حق با کیست؟


روزی روزگاری "صلاح‌الدين ايوبی" فرمانده مسلمانان در جنگ‌های صليبی به خاطر كمبود بودجه نظامی نزد شخص ثروتمندی رفت تا شايد بتواند پولی برای ادامه جنگ‌هايش بگيرد. تاجر مبلغ مورد نياز فرمانده مسلمانان را به او پرداخت كرد، ولی صلاح‌الدين موقعی كه خواست از خانه بيرون برود رو به آن مرد نمود و پرسيد به نظر شما بين سه دين "يهود و مسيح و اسلام" كه با هم در جنگ هستند، حق با كداميك است. تاجر بزرگ گفت دمی در کنارم بنشين تا داستانی برايت نقل کنم؛ سپس خودت متوجه نتیجه و منظور قصه‌ام خواهی شد.

او گفت در روزگاران قديم مرد كشاورزی بود كه صاحب يك انگشتر بود و همه می‌گفتند اين انگشتر نزد هر كس باشد به كمال انسانيت می‌رسد.
خداوند به مرد كشاورز سه پسر داد و وقتی پسران بزرگ شدند پدر انها از روی آن انگشتر دو انگشتر ديگر دقيقاً شبيه به اولین درست كرد و به هر كدام از پسرانش يكی از آن انگشتری‌ها را بخشید.

از آن به بعد هر كدام از پسرها می‌گفتند كه انگشتر اصلی پيش آن یکی‌ست و هميشه با هم جدل و منازعه داشتند، تنها بر سر اين موضوع که فقط این انگشتر اصلی است که باعث كمال انسانيت می‌شود!
سرانجام هر سه تصميم گرفتند برای تعیین انگشتر اصلی به محکمه بروند. وقتی شرح ماجرا را برای قاضی گفتند، قاضی گفت احتمالاً انگشتر اصلی گم شده است؛ چون قرار بر اين بوده كه آن انگشتر پيش هر كس باشد دارای كمالات انسانی و اخلاقی باشد، اما علی الظاهر شما سه نفر هيچ فرقی با هم نداريد و مدام مشغول اهانت و ناسزا‌گویی به يكديگر هستيد!



📚 #تاريخ_جهان
#ويل_دورانت
#یک_قطره_کتاب
نشر نی

Читать полностью…

سیری در آثار و افکار مولانا و آثار دیگر بزرگان ادب عرفانی در این باره

"برف شاخه‌ها را خم کرده بود و در بارش بعد حتما می‌شکست‌شان. آدم‌ها هم مثل درخت‌ها بودند. یک برف سنگين هميشه بر شانه‌‌های آدم وجود دارد."



عباس_معروفی

Читать полностью…

سیری در آثار و افکار مولانا و آثار دیگر بزرگان ادب عرفانی در این باره

تفکر افضل عبادات هست

Читать полностью…

سیری در آثار و افکار مولانا و آثار دیگر بزرگان ادب عرفانی در این باره

ساقی بریز در جامم زان بادهء شور افزا


آتش زن این جانم را،زان بادهء روح افزا

#ناصررحیمی اصل☕️📚
#سین

Читать полностью…

سیری در آثار و افکار مولانا و آثار دیگر بزرگان ادب عرفانی در این باره

جای آن دارد که چندی هم ره صحرا بگیرم
سنگ خارا را گواه این دل شیدا بگیرم

مو به مو دارم سخنها
نکته‌ها از انجمنها

بشنو ای سنگ بیابان
بشنوید ای باد و باران

با شما همرازم اکنون
با شما دمسازم اکنون

شمع خود سوزی چو من
در میان انجمن

گاهی اگر آهی کشد
دلها بسوزد

گاهی اگر آهی کشد
دلها بسوزد

یک چنین آتش به‌جان
مصلحت باشد همان

با عشق خود تنها شود
تنها بسوزد

من یکی مجنون دیگر
در پی لیلای خویشم

عاشق این شور و حال
عشق بی‌پروای خویشم

تا به سویش ره سپارم
سر ز مستی برندارم

من پریشان حال و دلخوش
با همین دنیای خویشم


#معینی_کرمانشاهی
#مرضیه

Читать полностью…
Subscribe to a channel