کتاب "وقتی نیچه گریست" دکتر یالوم رو به تازگی تموم کردم. صفحه ۱۳۵ اون به زیبایی نوشته بود:
انسان، دوستان خود را سختتر از دشمنان میبخشد.
چرا ما خرسند نیستیم و خشمگین ایم
🔸 یکی از علتهای خشم، ناکامی است
و خشم احساسی است که می تواند یک رفتاری را بعنوان عصبانیت در پی داشته باشد.
🔸 خشم معمولا احساسی است که از ناکامی نشأت می گیرد
یعنی وقتی فرد یک خواسته ای دارد و آن خواسته برآورده نمی شود ناکامی را تجربه می کند و این موضوع باعث خشم و عصبانیت می شود.
🔸 میتوان ریشه های خشم بدلیل ناکامی را در لابه لای باورهای غلط حاکم در فرهنگ و جامعه جستجو کرد.
در فرهنگ ما باور غلطی مبنی بر این وجود دارد که کودک باید چشم و دل سیر باشد و این بدین معناست که کودک هر چه میخواهد باید در اختیار او قرار بگیرد،
قطعا این موضوع تا ۱۴ ماهگی کودک درست است.
اما ما طی ۱۴ تا ۲۴ ماهگی، باید کودک را با ناکامی متناسب با سن و توانش آشنا کنیم
و این باید طی پروسه ای آهسته و نرم صورت بگیرد.
🔸 برای مثال در ابتدا از هر پنج خواسته کودک به یک خواسته اعتنا نکنیم تا او با حس ناکامی آشنا شده و بتواند از دو الی دو نیم سالگی به بعد با ناکامی بیشتری مواجه شود.
🔸 اگر کودک در خط تربیتی خود ناکامی را به درستی تجربه و درک نکرده باشد
در حدی که برای مثال بتواند بین پفک و آدامس یکی را انتخاب کند و یکی را ناکام شود، در بزرگسالی بدلیل عدم تجربه و درک ناکامی، در صورت مواجهه با هر نوع ناکامی به خشم و در نهایت عصبانیت سوق پیدا می کند!
🔸مسلما کارهای که ما بزرگتر ها در دنیای واقعی انجام می دهیم نیاز است در سطح کوچکی در دنیای کودک انجام شود.
باید یادآوری کنم که در فرهنگی که مردم معتقد هستند کودک باید پادشاه باشد
یا اینکه هر چیزی می خواد در اختیار او قرار بگیرد (به تعبیر عامیانه چشم و دل سیر باشد)
آنوقت این کودک با طعم ناکامی مواجه نمیشود
و وقتی این کودک بزرگ می شود این ناکامی تجربه نشده است
یعنی سلول های مغزی برای این موضوع هیچ تجربه، اندوخته یا ذخیره ای ندارند
و با توجه به اینکه انسان مغزهای حیوانی هم دارد که اگر در آن موقع وارد عمل شود بر اساس اولویت واکنش های مغز حیوانی، پرخاشگری اولین انتخابش خواهد بود
و این پرخاشگری، عصبانیت و خشم بخش عمده ای از فرهنگ امروز ما را تشکیل می دهد.
🔸 همه این رفتارها و واکنش های یک بنیان بیشتر ندارد
و آن این است که بخشی از مغز که باید کار بازدارندگی را انجام دهد
در کودکی برای ما شکل نمی گیرند
و به همین دلیل نمی توانند جلوی ارضا خواسته ها و نیازها را بگیرند و یا به شکل صحیحی آنها را ارضای نماید.
🔸 بنابراین در تربیت بسیار مهم است که باورهای را که دیگر کارایی ندارد از ساختار تربیتی و در نهایت از ساختار فرهنگی جدا کنیم تا به خشونت و پرخاشگری در دنیا شناخته نشویم.
/channel/moshavereavin
سه حرف آخر کوروش:
1 - تابوتم را پزشکان حمل کنندتا همه بدانند هیچ طبیبی نمیتواند جلوی مرگ را بگیرد.
2 - تمام طلاهایم را در مسیر حرکتم بریزید تا مردم بدانند مال نتوانست نجاتم دهد.
3 - دست هایم را از تابوت بیرون بگذارید تا بدانند که باید با دست خالی رفت..
هموار کردن افراطی مسیر زندگی امروز کودک
منجر به ناهموار کردن مسیر آینده کودک خواهد شد،
چرا که رفاه و حمایت افراطی، اغلب باعث توقف رشد خواهد شد.
امروزه شاهد بزرگسالانی کودک هستیم که برای ثبت نام در دانشگاه، برای خرید یه دست لباس، برای ویزیت شدن، برای پرداخت یه فیش بانکی و حتی برای یه نیمرو درست کردن نیازمند حضور پدر و مادرشان هستند،
این افراد اصطلاحا دچار یه طرحواره به اسم وابستگی/ بی کفایتی هستند که مهارت مواجه شدن با کوچکترین موانع زندگی را ندارند که این مساله بویژه در رابطه با مساله ازدواج بیشتر نمود پیدا خواهد کرد چرا که به دلیل عدم کفایت لازم، زمینه دخالت اطرافیان و خانواده را به همراه خواهد داشت و کوچکترین تعارض خود با همسرش را با خانواده در میان خواهد گذاشت که طبیعتا زندگی زناشویی و مشترک او فاقد مرزبندی لازم با اطرافیان خواهد بود.
به کودکانتان اجازه دهید برخی از مشکلات متناسب با سن و سال خود را خودش حل و فصل کند تا احساس سرسختی روانشناختی و شایستگی در او شکل بگیرد
جمال امینی :روانشناس و مشاور خانواده-
@moshavereavin مشاوره ئه وین
سنندج پشت پاساژ بهاره- ساختمان دایموند 08733229382
جمال امینی :روانشناس و مشاور خانواده-
@moshavereavin مشاوره ئه وین
سنندج پشت پاساژ بهاره- ساختمان دایموند 08733229382
ملا نصرالدین از همسایهاش دیگی قرض گرفت، پس از چند روز دیگ را به همراه دیگ کوچکی به او پس داد.
وقتی همسایه قضیه دیگ اضافی را پرسید، ملا گفت: دیگ شما درخانه ما وضع حمل کرد.
چند روز بعد، ملا دوباره برای قرض گرفتن دیگ به سراغ همسایه رفت و همسایه خوشخیال این بار دیگی بزرگتر به ملا داد به این امید که دیگچه بزرگتری نصیبش شود.
تا مدتی از ملانصرالدین خبری نشد، همسایه به در خانه او رفت و سراغ دیگ خود را گرفت. ملا گفت: دیگ شما موقع وضع حمل در خانه ما فوت کرد!
همسایه گفت: مگر دیگ هم میمیرد؟ چرا مزخرف می گویی!!!
ملا گفت: چرا روزی که گفتم دیگ تو زاییده نگفتی دیگ نمیزاید. دیگی که میزاید حتما مردن هم دارد!
این حکایت بعضی از ماست که هرجا به نفعمان باشد عجیبترین دروغها و داستانها را باور میکنیم اما کوچکترین ضررها را بر نمیتابیم.
@moshavereavin
مشاوره اوین
در ازدواج خانواده از خودش مهمتره
جمال امینی :روانشناس و مشاور خانواده-
@moshavereavin مشاوره ئه وین
سنندج پشت پاساژ بهاره- ساختمان دایموند 08733229382
....
انسان در میان مخلوقات در شناخت خودش از مرگ و خندیدن به آن، موجودی منحصربهفرد است.
فقط انسان است که خندیدن را میشناسد؛ هیچ حیوان دیگری نمیخندد. فقط انسان است که مرگ را میشناسد؛ هیچ حیوان دیگری مرگ را نمیشناسد ـــ حیوانات فقط میمیرند؛ از پدیدهی مرگ آگاه نیستند.
انسان از دو چیز آگاه است که هیچ حیوانی از آنها آگاهی ندارد: یکی خنده است و دیگری مرگ. آنگاه یک ترکیب جدید ممکن هست. فقط انسان است که میتواند در حال خندیدن بمیرد ـــ میتواند به آگاهی مرگ و ظرفیت خندیدن وصل شود. و اگر بتوانی در حالیکه میخندی بمیری، فقط آنوقت است که سند معتبری ارائه میدهی که با خنده زندگی کردهای.
مرگ، آخرین جمله در تمام زندگی تو است ـــ نتیجهگیری و پایان داستان زندگی است. چگونه مردن تو نشان میدهد که چگونه زیستهای. آیا میتوانی خندان بمیری؟ آنوقت انسانی رشدیافته هستی. اگر با گریه و زاری و اندوه بمیری، یعنی که مانند یک بچه؛ رشد نکرده و نابالغ بودهای. این فقط نشان میدهد که از مرگ و از هرگونه درد پرهیز میکردهای.
رشدکردن یعنی رویارویی با زندگی، برخورد با واقعیت آن، هرچه که هست.
و بگذار تکرار کنم:
درد pain فقط درد است؛ رنجی در آن نیست. رنج suffering وقتی میآید که تو بخواهی که درد نباید باشد. آنگاه در این درد تو اشکالی وجود دارد.
تماشا کن، شاهد باش، و تعجب خواهی کرد: سر درد داری؛ درد هست ولی رنجی وجود ندارد. رنج یک پدیدهی مرتبهی دوم است؛ اصل همان درد است. سردرد وجود دارد، درد هست؛ این فقط یک واقعیت است.
گلسرخ یک واقعیت است، همانند خار. روز یک واقعیت است، مانند شب. سر یک واقعیت است، درست مانند سردرد.
بودا به مریدانش آموزش داد که وقتی سردرد دارند فقط دوبار بگویند “سردرد، سردرد.” به آن توجه کن ولی ارزشگذاری نکن: نگو “چرا؟ چرا این سردرد برای من اتفاق افتاده؟ نباید برایم پیش میآمد!”
لحظهای که بگویی “نباید…” رنج را وارد میکنی. اینک رنج توسط تو خلق شده، نه توسط سردرد. رنجبردن همان تفسیرهای تو در مخالفت با واقعیت است، رنج همان انکار واقعیت است.
و لحظهای که بگویی “نباید باشد،” شروع میکنی به پرهیز از آن، خودت را از آن دور میکنی. مایلی مشغولیتی پیدا کنی که بتوانی آن را فراموش کنی: تلویزیون را روشن میکنی، یا به باشگاه میروی، یا مشغول مطالعه میشوی و یا در باغچه مشغول کار میشوی ــ فقط برای اینکه خودت را دور از واقعیت و مشغول نگه داری. حالا آن «درد» مورد مشاهده قرار نگرفته؛ تو فقط خودت را مختل کردهای. آن درد توسط سیستم تو جذب میشود.
بگذار این کلید عمیقاً درک شود:
اگر بتوانی سردرد خودت را بدون نگرش مخالفت مشاهده کنی، بدون رویگردانی از آن، بدون فرار از آن؛ اگر بتوانی فقط حضور داشته باشی و مراقبهگون بمانی: “سردرد، سردرد؛” ـــ اگر بتوانی فقط آن را ببینی؛ سردرد به وقت خودش خواهد رفت. نمیگویم که بطور معجزهآسا از بین خواهد رفت. نه، به موقع خودش از بین میرود. ولی توسط سیستم تو جذب نمیشود، سیستم تو را مسموم نمیکند. وجود خواهد داشت، تو به آن توجه میکنی، و خواهد رفت. آزاد خواهد شد.
وقتی چیزی مشخص را در خودت مشاهده میکنی، نمیتواند وارد سیستم تو شود. همیشه وقتی وارد میشود که بخواهی از آن پرهیز کنی و یا از آن فرار کنی. اگر شاهد نباشی، آنوقت وارد سیستم تو و بخشی از وجودت میشود ـــ اگر حضور داشته باشی، خودِ همین حضور تو مانع میشود که بخشی از وجود تو شود.
و اگر به دیدن دردهایت ادامه دهی، آنها را انباشته نخواهی کرد.
شما به درستی راهنمایی نشدهاید، پس به پرهیز از درد ادامه میدهید. آنوقت دردهای بسیاری را انباشته میکنید، از رویارویی با آنها وحشت دارید، از پذیرش آنها میترسید. آنگاه رشدکردن دردناک میشود ـــ علت آن شرطیشدگیهای غلط است. وگرنه رشد دردناک نیست؛ کاملاً لذتبخش است.
وقتی درخت رشد میکند و بزرگتر میشود، آیا فکر میکنی که درد میکشد؟ دردی وجود ندارد... و تو [همانند درختِ در حال رشد] هر روز احساس خوشی خواهی داشت ـــ برگهای جدید، گلهای جدید، شاخههای تازه…. بالاتر و بالاتر میروی و به ارتفاعات تازهای میرسی. عمیقتر و بالاتر خواهی رفت و اوجهای تازهای را تجربه میکنی. رشد تو دردناک نخواهد بود.
ولی رشد دردناک هست ـــ به سبب وجود مسمومشدهی تو و شرطیشدگیهای تو چنین است. به تو آموزش داده شده که رشد نکنی؛ به تو آموختهاند که راکد بمانی، به چیزهای آشنا و شناختهشده بچسبی. برای همین است که هر زمان شناختهها در دستهای تو از بین میروند شروع به گریستن میکنی. یک اسباببازی شکسته شده، یک پستانک از تو گرفته شده!
اشو
یکبار از زنی موفق خواستم تا راز خود را با من در میان بگذارد.
لبخندی زد و گفت:
موفقیت من زمانی آغاز شد که نبردهای کوچک را به جنگجویان کوچک واگذار کردم.
دست از جنگیدن با کسانی که غیبتم را می کردند برداشتم.
دست از جنگیدن با خانواده همسرم کشیدم.
دیگر به دنبال جنگیدن برای جلب توجه نبودم،
سعی نکردم انتظارات دیگران را برآورده کنم و همه را شاد و راضی نگه دارم.
دیگر سعی نکردم کسی را راضی کنم که درباره من اشتباه فکر می کند.
آنگاه شروع کردم به جنگیدن برای:
هدفهایم
رویاهایم
ایدههایم و
سرنوشتم
روزی که جنگهای کوچک را متوقف کردم
روزی بود که مسیر موفقیتم آغاز شد.
هر نبردی ارزش زمان و روزهای زندگی ما را ندارد. نبردهایمان را عاقلانه انتخاب کنیم.
ژوان وایس
اینکه فکر کنی عشق یعنی فداکاری و ازخودگذشتگی،
همونقدر تورو دچار یأس و خودخوری میکنه که فکر کنی عشق، هیچ قیدوشرطی نداشته باشه!
بخصوص وقتی سروکلهی مشکلات توی روابطت پیدا میشه.
وقتی کل زندگیت بشه رابطهات و تمام توان و انرژیت رو بذاری
برای اینکه شریک عاطفی یا همسر کاملی باشی یا انقدر خودتو فدای فرزندت کنی برای اینکه پدر یا مادر ایدهآلی باشی، فقط باعث میشی، اون عشق و علاقه رو از بین ببری و رابطهات به پایان نزدیکتر بشه.
این قضیه حتی توی رابطه دوستی هم صدق میکنه، وقتی حدومرزی برای دوستی قائل نشی.
حفظ تعادل در همهی جنبههای زندگی مهمه، نه اینکه خودتو فقط برای یک هدف فدا کنی. چون آخرش به افسردگی و بیزاری از خودت و روابطت نزدیکتر میشی.
پذیرش اولین قدم تغییره
تا وقتی مقاومت میکنی و میگی بقیه ایراد دارن، نمیتونی زندگیت رو تغییر بدی👌
این کمالگرایی افراطی هم اینستا تو ذهن ما انداخت وگرنه ما که داشتیم نون ماستمون رو میخوردیم راضی هم بودیم...
Читать полностью…♻️باور_منفی
دانشمندى آزمایش جالبى انجام داد!
او یك آكواریوم ساخت و با قرار دادن یک دیوار شیشهاى در وسط آكواریوم آن را به دو بخش تقسیم کرد.
در یک بخش، ماهى بزرگى قرار داد و در بخش دیگر ماهى کوچکى که غذاى مورد علاقه ماهی بزرگتر بود..
ماهى کوچک، تنها غذاى ماهى بزرگ بود و دانشمند به او غذاى دیگرى نمىداد.
او براى شکار ماهى کوچک، بارها و بارها به سویش حمله برد ولى هر بار با دیوار نامرئی كه وجود داشت برخورد مىکرد، همان دیوار شیشهاى که او را از غذاى مورد علاقهاش جدا مىکرد…
پس از مدتى، ماهى بزرگ ازحمله و یورش به ماهى کوچک دست برداشت. او باور کرده بود که رفتن به آن سوى آکواریوم و شکار ماهى کوچک، امرى محال و غیر ممکن است!
در پایان، دانشمند شیشه ی وسط آکواریوم را برداشت و راه ماهی بزرگ را باز گذاشت.. ولى دیگر هیچگاه ماهى بزرگ به ماهى کوچک حمله نکرد و به آنسوى آکواریوم نیز نرفت !!!
میدانید چـــــرا ؟
دیوار شیشهاى دیگر وجود نداشت، اما ماهى بزرگ در ذهنش دیوارى ساخته بود که از دیوار واقعى سختتر و بلندتر مىنمود و آن دیوار، دیوار بلند باور خود بود ! باوری از جنس محدودیت ! باوری به وجود دیواری بلند و غیر قابل عبور ! باوری از ناتوانی خویش.
جمال امینی :روانشناس و مشاور خانواده-
@moshavereavin مشاوره ئه وین
سنندج پشت پاساژ بهاره- ساختمان دایموند 08733229382
- من بدون اون نمیتونم زندگی کنم. میمیرم!
+ گریه نکن!
مردم فقط توو فیلما
بخاطر عشق میمیرن!
با من مثل سگ رفتا کنید
خیلی وقت ها ما متوجه طرز رفتار، لحن، کلمات، و جملات خودمون نیستیم
یادمون باشه ما مالک فرزندان یا دانش آموزان نیستیم
آن ها امانتی هستند در دست ما.
مشاوره ئه وین-جمال امینی :روانشناس و مشاور خانواده-
@moshavereavin 08733229382
فروید به زبان ساده
تا حالا شده رفتاری کنید که بعدش با خودتون بگید "چرا این کار رو کردم؟!" یا یه خوابی ببینید که از معنیش سردرنمیارید؟زیگموند فروید، روانشناس معروف،معتقد بود که ذهن ما پر از رازهایی هست که حتی خودمون هم ازشون خبر نداریم. امروز میخوایم با هم یه سفر ساده و جذاب به دنیای فروید داشته باشیم تا بهتر بفهمیم چطور ذهن ما کار میکنه.شاید این نظریات هم بتونه به شما کمک کنه خودتون رو بیشتر بشناسید!
ناخودآگاه: بخش پنهانی که همه چیز رو کنترل میکنه
فروید میگفت ذهن ما درست مثل یه کوه یخه. بخشی که ما ازش خبر داریم همون بخش کوچیکیه که از آب بیرون زده و خودآگاه ماست یعنی همون چیزی که ما ازش استفاده میکنیم تا فکر کنیم و تصمیم بگیریم. ولی بخش بزرگتر این کوه یخی،که زیر آب پنهانه، همون ناخودآگاهه!
ناخودآگاه جاییه که همه خاطرات فراموششده، ترسها، آرزوهای سرکوبشده و حتی خواستههای پنهانمون رو توی خودش نگه میداره. فروید باور داشت که این بخش پنهان ذهن، بیشتر از چیزی که فکرش رو میکنیم، روی رفتار و تصمیمهامون تاثیر میذاره. یعنی ممکنه کاری بکنیم یا حرفی بزنیم که خودمون هم دقیقا ندونیم چرا، ولی دلیلش توی ناخودآگاهمون پنهان باشه.
ساختار شخصیت: سه بازیگر اصلی در ذهن ما
فروید یه نظریه جالب درباره شخصیت آدمها داشت و معتقد بود که شخصیت ما از سه بخش اصلی تشکیل شده:
نهاد (Id): این بخش که فروید بهش میگفت "نهاد"،بخش غریزی و ابتدایی ذهنمونه. نهاد فقط دنبال لذتبردنه و دوست داره همه خواستههاش فورا برآورده بشه.مثل یه بچه کوچیک که وقتی گرسنه میشه، بلافاصله گریه میکنه چون میخواد فورا غذا بخوره!
خود (Ego): این بخش به ما کمک میکنه که توی دنیای واقعی تصمیمهای منطقیتری بگیریم. فروید میگفت "خود" مثل بزرگسال مسئولیه که سعی میکنه بین خواستههای "نهاد" وواقعیتهای زندگی تعادل برقرار کنه. یعنی وقتی نهاد میخواد یه چیزی رو همین الان داشته باشه، خود وارد عمل میشه و میگه: "صبر کن، باید یه راه منطقی پیدا کنیم!"
فراخود : این همون وجدان ماست که همیشه توی گوشمون زمزمه میکنه که چه چیزی درسته و چه چیزی غلطه. فراخود از قواعد و ارزشهای اخلاقی ما تشکیل شده و گاهی ما رو از کارهایی که دوست داریم انجام بدیم، بازمیداره چون احساس میکنیم که "درست نیست".
کودکی، ریشه رفتارهای بزرگسالی
فروید به شدت معتقد بود که تجربیات کودکی تأثیر خیلی زیادی روی شخصیت و رفتارهای ما در بزرگسالی داره.یعنی خیلی از مشکلات، عادتها و حتی ترسهایی که الان داریم، ممکنه ریشهشون به دوران کودکی برگرده.مثلا اگه تو کودکی توجه کافی نگرفتیم یا تو موقعیتهای خاصی احساس ترس یا ناکامی داشتیم، این احساسات میتونن در بزرگسالی هم به شکلهای مختلفی ظاهر بشن. به همین دلیل فروید فکر میکرد که درمان مشکلات روانی هم باید از ریشه، یعنی از دوران کودکی، شروع بشه.
رویاها: کلیدی برای شناخت ناخودآگاه
یکی از نظریات معروف فروید درباره خوابها بود. او باور داشت که خوابها دروازهای به ناخودآگاه ما هستند و هر رویایی که میبینیم، یه معنای پنهان داره.فروید میگفت که وقتی خواب میبینیم، ذهن ما از خواب به عنوان یه راهی برای ابراز خواستهها و ترسهای سرکوبشده استفاده میکنه.فکر میکنید این حرف چه معنایی داره؟ مثلا ممکنه یه خواب عجیب ببینید که هیچ معنای خاصی به نظر نرسه، ولی در واقع اون خواب داره یه چیزی از ناخودآگاه شما رو فاش میکنه! فروید باور داشت که با تعبیر خوابها میشه به دنیای پنهان ذهن آدمها دسترسی پیدا کرد.
مکانیسمهای دفاعی: سپرهای ذهنی ما
ذهن ما دوست نداره با احساسات و افکار ناراحتکننده روبرو بشه، واسه همین فروید یه نظریه دیگه داشت که بهش میگفت "مکانیسمهای دفاعی". این مکانیسمها به ما کمک میکنن که با احساسات ناخوشایند مقابله کنیم و حال روحیمون رو حفظ کنیم.
مثلا وقتی یه چیزی رو نمیخوایم بپذیریم، ذهن ما از انکار استفاده میکنه تا به خودمون بگیم اون اتفاق نیفتاده. یا وقتی یه اتفاق بد برامون میافته، ممکنه از سرکوب استفاده کنیم و اون رو توی ذهنمون مخفی کنیم تا یادمون نیاد. این مکانیسمها گاهی به ما کمک میکنن که از پس موقعیتهای سخت بر بیایم، ولی اگه زیاد ازشون استفاده کنیم،میتونن مشکلات بیشتری ایجاد کنن.
تأثیر فروید بر دنیای امروز
شاید نظریات فروید قدیمی به نظر برسه، ولی هنوز هم بخشهایی از کارهای اون توی دنیای روانشناسی و حتی زندگی روزمرهمون تاثیر داره. فروید راه جدیدی برای فهمیدن ذهن انسان باز کرد و نظریاتش درباره ناخودآگاه و رویاها هنوز هم برای خیلیها جذابه.اگه تا حالا به این فکر نکرده بودید که چرا بعضی کارها رو انجام میدید یا چرا بعضی رفتارها رو تکرار میکنید، شاید با نظریات فروید بتونید یه سرنخی پیدا کنید!
تبعیض حتی شوخیش هم قشنگ نیست ببینیدش
جمال امینی :روانشناس و مشاور خانواده-
@moshavereavin مشاوره ئه وین
سنندج پشت پاساژ بهاره- ساختمان دایموند 08733229382
انیمیشن جالب : لج بازی بچه ها
جمال امینی :روانشناس و مشاور خانواده-
@moshavereavin مشاوره ئه وین
سنندج پشت پاساژ بهاره- ساختمان دایموند 08733229382
دخترا...یه دقیقه دست نگه دارید!
ببین این ویدئو از پدر مریم میرزا خانیه که داره شخصیتش رو شرح میده که شاید نشنیده باشید چطور زندگی میکرده
ای کاش الگوی نه فقط دخترا بلکه هر آدمی باشه ..
مشاوره اوین ۰۸۷۳۳۲۲۹۳۸۲
.....
ما اغلب عوامل بیرونی را مسئول احساسات منفی خود میدانیم. رویدادهای ناخوشایند، افراد دیگر، شرایط نامساعد و... همگی میتوانند باعث ایجاد هیجانات منفی در ما شوند.
در حالی که ممکن است نتوانیم ریشههای اولیهی این هیجانات را تغییر دهیم، اما به طور قطع بر نحوهی واکنش و تداوم آنها در طول زمان تأثیرگذاریم.
به عبارت دیگر،
ما ممکن است نتوانیم از وقوع همه رویدادهای منفی جلوگیری کنیم،
اما میتوانیم با تغییر نگرش، باورها و الگوهای رفتاری خود، بر شدت و مدت زمان تأثیر این رویدادها بر روحیهمان غلبه کنیم.
این بدان معناست که ما مسئولیت مدیریت هیجانات خود را بر عهده داریم
و با ابزارهایی مانند تفکر مثبت، تکنیکهای آرامسازی و تغییر الگوهای ذهنی میتوانیم بر احساسات منفی خود غلبه کرده و به سمت آرامش و تعادل درونی حرکت کنیم.
/channel/moshavereavin
لحظه را زندگی کن ....
لحظه را در تمامیتش زندگی کن،
در حقیقتش،
در ناکجایی اش،
و همه چیز را درباره آینده فراموش کن،
هیچ زمان دیگری وجود ندارد....
تا به حال سر خوردن شبنم از روی برگ را دیده ای ؟
می رود و می رود و می رود...
در آخر می افتد ، زندگی همین است ،
شبنمی روی برگ ، آهسته آهسته سر می خورد ،
یک لحظه آنجا بود لحظه دیگر رفته است ،
یک لحظه اینجاییم و لحظه دیگر رفته ایم ،
و برای این لحظه کوتاه چقدر هیاهو راه می اندازیم
چقدر خشونت ، چقدر جاه طلبی، چقدر نفرت ،
چقدر نزاع و کشمکش ...
فقط برای این لحظه ی کوچک....
زنان عاشق
همیشه در هر برخوردش حتی زمان عصبانیت سعی می کند حرکاتی که برای تان حس سوتفاهم می کند را جاری نکند اما اگر این کار را کرد بدانید او نسبت به شما بی تفاوت است.
میخواهم طوری زندگی کنم که از زندگی لذت ببرم...
اگر در کنارش موفقیّتی هم حاصل شد، چه بهتر
ولی
اگر نشد
لااقل خوب زندگی کردهام و همین کافی است...
من موفقيت را به خودیِ خود هدف نمیدانم...
خیلی از مردم این را نمیفهمند..!
#مواجهه_با_مرگ
#برایان_مگی
🖇
ﺭﺿﺎ ﮐﯿﺎﻧﯿﺎﻥ چه زیبا میگوید:
ﻗﺪﯾﻢ ﻫﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ
ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ۳۰ ﺳﺎﻟﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﭘﯿﺮ ﺍﺳﺖ
ﻭﻗﺘﯽ ۳۰ ﺳﺎﻟﻪ ﺷﺪﻡ
ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ ۴۰ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺯﯾﺎﺩ ﺍﺳﺖ
ﺩﺭ ۵۰ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺗﺼﻮﺭﻡ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ۷۰ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﭘﯿﺮﯼ ﺍﺳﺖ
ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ۶۶ ﺳﺎﻟﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ
ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺍﮔﺮ ۹۹ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﻫﻢ ﺑﻤﯿﺮﻡ
ﺟﻮﺍﻧﻤﺮﮒ ﺷﺪﻩﺍﻡ!
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﯾﺎﺩﻣﻮﻥ ﺑﻤﻮﻧﻪ
ﺳﻦ ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﻋﺪﺩ هست.....
ﺍﻟﻬﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺳﻨﯽ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﻝ ﺑﻤﺎﻧﯿﺪ....❤️
✍️حسن خسروی
🖊بچه های نسل آلفا
@sokhanranihaa
نسل آلفا ( Generation Alpha ) عمدتاً به بچه های دهه نودی و متولدین 2010 میلادی به بعد میگویند. نسلی که قرار است آینده شان با عصر متاورس و هوش مصنوعی رقم بخورد.
جغرافیای زیستی این بچه ها، سرزمینهای دیجیتالی و فضای مجازی و موبایلهای هوشمند است که با حال و هوای ما پدر و مادرهایشان بسیار فاصله دارد.
اگر به بچه های نسل آلفا بگویید که ما جلوی پدرمون پای خود را دراز نمیکردیم ، تعجب کرده و بعضا ما را مورد تمسخر قرار میدهند؟!
نسل آلفایی ها اغلب عجول و باهوش و سرکش هستند و به راحتی زیر بار هر حرفی یا هر کاری نمیروند. خیلی از آنها حرف های گنده تر از دهانشان میزنند و این نشان میدهد که با چرخش و گردش در موبایل، به سرعت زیر و بم هر چه را درمیآورند و با یکدیگر به اشتراک میگذارند.
نسل آلفا بدنبال راستی آزمایی هر چیزی بوده و خیلی حساس و شکننده هستند . مثلا گفتگو با آنان درباره خدا، قیامت، بهشت، جهنم، نماز، روزه و... بسیار سخت است.
نسل آلفا یا دهه نودی ها وابستگی حیرت انگیزی به موبایل دارند و زندگی بدون موبایل برایشان غیر قابل تحمل است.
آنها از معلمان خود هم بعضا جلوتر هستند و دیگر با روشهای سنتی و غیر دیجیتالی نمیشود به آنها درس و مشق داد. اگر مثلا سرعت تغییرات بین متولدین دهه چهل یعنی مثلا آنهایی که الان شصت ساله هستند به نسبت با متولدین دهه پنجاه چیزی حدود 50 کیلومتر در ساعت بود اکنون سرعت تغییرات دهه چهل با دهه نود بیش از 500 کیلومتر شده است و شکاف بزرگی میان درک و فهم و هوش و انتظارات میان این دو نسل است.
در حقیقت، نسل آلفا نوه های متولدین دهه چهل و پنجاه هستند و ما پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها دیگر مثل قدیم نباید انتظارات خاصی از این نسل داشته باشیم.
نسل آلفا را باید با احتیاط تعلیم و تربیت نمود تا سرخورده و لجباز و گوشه گیر نشوند.
دهه نودی ها ذهنی پرسشگر و جستجوگر داشته و اهل آزمون و خطا هستند. آنها بعضا سنتها و آداب و رسوم پیشینیان خود را زیر سؤال برده و ناکامیهای خود را به گردن ما میاندازند و در فرافکنی خیلی حرفه ای هستند.
دهه نودی های نسل آلفا به شدت اهل مد هستند و حتی با خریدهای ارزان قیمت خوشحال میشوند و دوست دارند انواع اکسسوری ها ( وسایل تزئینی ) را به خود وصل کرده و لذت ببرند.
صد البته، هر چه که ما میگوییم نسبی است و ممکن است در هر شهری یا کشوری شدت و ضعف داشته باشد. نسل آلفا در کشور ما نیازمند محبت، مراقبت، حمایت، آموزش و پرورش مناسب به اقتضای شرایط زمان و مکان میباشد . با نسل آلفا به هیچ وجه قهر نکرده و آنها را سخت تنبیه یا محروم نکنید. خشم و خشونت در مورد نسل آلفا میتواند عواقب خطرناکی برای جامعه داشته باشد.
مشاوره اوین ۰۸۷۳۳۲۲۹۳۸۲