هم نشینی موسیقی و اندیشه، مقوله ای است آگاهی بخش و در جهت رهایی از تیرگی و ارتقا امکانات نابِ اندیشیدن.
Andrea Bocelli and HAUSER - Melodramma
@mosighi_andishe
ویدیو #انگیزشی
صحبت های #مریم_میرزاخانی در مورد زندگی ...
۲۲ اردیبهشت، زادروز دانشمندیاست که با تمام محدودیتها، در آسمان جهان درخشید. او همانند خورشیدی نه فقط در ریاضیات، بلکه برای الگوی زندگی جهانیان، راه را روشن ساخت.
زمانی که مریم خبر ابتلای خود به سرطان را متوجه شد، گفت : دنیا هیچ وقت عادلانه نبوده است، زمانی که با هوشی سرشار و در خانواده ای خوب و اطرافیانی خوب هم به دنیا آمدم در حالی که خیلی چنین شرایطی را نداشتند نیز، عادلانه نبود، پس امروز به شرایطم اعتراضی ندارم.
روز جهانی زن در ریاضیات و زادروز مریم میرزاخانی مبارک
🌎@flowwithmusic
به مناسبت تولد مریم میرزاخانی نابغه ایرانی
در مصاحبه ای میگوید :
توازن میان مادری و ریاضیات سخت است ...
ویدیویی از خوانندگی دخترش (آناهیتا) و نوازندگی همسرش (یان وندراک)
نام ترانه: من یک دختر کالیفرنیایی ساده هستم
🌎@flowwithmusic
#چشمان_سياه
قطعهی چشمان سیاه یک ترانهی عامیانه و عاشقانه روسی است که با ترانهی شاعر اکراینی Yevhen Hrebinka متولد شد و نخستین بار در ژانویه ۱۸۴۳ منتشر شد.
برخی معتقدند چشمان سیاه یک نغمهی کابارهای روسی بوده که با ترانه یک اکراینی و موسیقی یک آلمانی شکل گرفته است.
🌎@flowwithmusic
اولین عشق
#Ramiz_Quliyev :تار نوازی
اولین عشق #رامیز رو ادم روزی ۱۰ بار هم گوش کنه، خسته نمیشه …براستی حس عشق اول را با سوز و لطافت خاصی با نوای تارش بیان کرده . رامیز طوری میزنه که انگار دلش با تارش یک دیالوگ دو نفره داره.
#Tar
#چگور تار ترکی
🌎@flowwithmusic
“جاری شو”
دريچه اى بدنياى زيباى موسيقى، هنر، ادبیات و انديشه جهانى و گريزى از دنياى پر هياهوى حال
رنگین کمانی از ترانه ها؛ اواها و نغمه ها و هنری که بی مرز اند
Join
👇👇👇
/channel/flowwithmusic
جاری شو
خلاصه زندگی نامه واروژان، آهنگساز و تنظیم کننده بزرگ موسیقی پاپ
در دهه طلایی 50
#موسیقی
#زندگی_نامه
#هنرمندان
🌎@flowwithmusic
#تورم
#احتکار
#گمرک
#انفجار_بندرعباس
@mosighi_andishe
در نگاهِ اول به نظر میرسد که میانِ ترانههای بومی خراسان و کردستان رابطه و شباهتی وجود نداشته باشد. خراسان در شرق و شمالِ شرقِ ایران است و کردستان در غربِ ایران، اما چنین نیست.
گاه ترانههای شمالِ خراسان، رنگ و بوی ترانههای کردی را دارد، علتِ آن هم شاید کوچ کردن و یا کوچاندنِ برخی از قبایل کُرد در فراز و نشیبهای تاریخی به خراسان باشد. اینگونه ترانهها غالباً با لحنِ کورمانج خوانده میشود که یکی از شاخص ترین لهجههای کردی است.
بانو "سیمابینا"، بومیخوانِ برجستهی کشورمان، صحبتِ یک ترانهی قدیمیِ شمالِ خراسان که لحنِ «کورمانج» دارد را، در ترانه ی «پریشان» بازگو میکند و از روزگارِ پریشان و از جمع یارانِ پریشان، شِکوِه میکند. گویی از روزگارِ حاضرِ ما ایرانیان می گوید.
#پریشان
#سیما_بینا
@javadtaat
@mosighi_andishe
#شبهای_بخارا
#نجف_دریابندری
#محمدعلی_موحد
#محمود_دولتآبادی
#منوچهر_انور
#ایرج_پارسینژاد
#حسن_کامشاد
#ضیا_موحد
#حسین_معصومیهمدانی
#صفدر_تقیزاده
#ناصر_تقوایی
#گروه_موسیقی_لیان
#مصطفی_ملکیان
#داریوش_شایگان
#جلال_خالقیمطلق
#سیروس_ابراهیمزاده
#حسین_محجوبی
#پرویز_کلانتری
@mosighi_andishe
نجف دریابندری علاوه بر ترجمه، دستی در سرودن شعر هم داشت. چنانکه یکی از آنها را برای همسرش، زندهیاد فهیمه راستکار، سرود و به همراه یادداشتی کوتاه به او تقدیم کرد. تاریخ ساختن این شعر روز و ماه دارد و سال، نه.
برای فهیمه نجف دریابندری
فهیمه
برای اولین بار هوس کردهام شعر بگویم، و امروز صبح این شعر را برای تو ساختم ! آیا خیلی مهمل است؟
قربانت
نجف
۳ / ۱۷
از خیل پرستوهای امیدوار
در آسمان گرمسیر
جز شتاب روشنشان اثری نیست
و باشهی تنها
كه از فرط ملال
سینه را از هوای داغ میانباشت
و درنگ بالهای گسترده را
بر فراز نخلهای فقیر گردآلود
امتحان میكرد،
دیری است
تا در افق مغرب ناپدید شده است.
اما
دیوار كهن،
دیوار كهن با فرق شكافته
میراث سالهای انتظار عبث را
بر دوش دارد.
و راه
رود سفیدی است
گریزان از دیوار كهن.
دیشب لحظهای بارید
گریز رود سفید مخدوش شد،
چند قطرهی خنك
در گلوی تشنهی نخل فقیر
آهسته
آهسته
فروكش كرد،
و صبح كه خورشید برآمد
یك گل سفید لاغر
بر فرق شكافتهی دیوار
روییده بود:
تاج كوچكی
بر سر سالهای انتظار عبث.
امروز چهاردهم اردیبهشت ماه ۱۳۹۹ خورشیدی نجف دریابندری درگذشت.
یاد
نجف دریابندری، نویسنده، مترجم و عضو برجستهی کانون نویسندگان ایران، در سال ۱۳۰۹ در آبادان متولد شد و پس از بیش از ۷۰ سال کوشش خستگیناپذیر در زمینهی تالیف و ترجمهی آثاری ماندگار، در اردیبهشت ماه ۱۳۹۹ درگذشت.
دریابندری تحصیلات خود را پیش از دیپلم نیمه کاره رها کرد اما با کوشش بیوقفهای به خواندن و آموختن زبان انگلیسی روی آورد و خیلی زود در این زمینه پیشرفت کرد تا آنجا که پس از استخدام در شرکت نفت در سمت منشی، به دلیل تسلط بر زبان انگلیسی، به ادارهی کشتیرانی منتقل شد.
دریابندری از همان سالهای نوجوانی و جوانی به نوشتن و ترجمه مشغول شد و نوشتههایش در زمینهی فیلم و ترجمهی داستان کوتاه در روزنامههای آبادان به چاپ میرسید.
استخدام او در شرکت نفت مصادف بود با جنبش ملی شدن صنعت نفت، او همان زمان به مطالعهی کتابها و مقالات سیاسی علاقه داشت و در سن ۲۰ سالگی رسما به حزب تودهی ایران پیوست.
فعالیتهای دریابندری در حزب توده و حضور او در اعتصابات و اعتراضات کارگران شرکت نفت منجر به دستگیری و زندانی شدن او در سال ۱۳۳۳ در آبادان شد.
او یکسال بعد به زندان تهران منتقل شد و بیدادگاه رژیم گذشته ابتدا او را به اعدام محکوم کرد، اما چندی بعد حکم او به حبس ابد، سپس به پانزده سال و در نهایت پس از گذراندن چهار سال از زندان آزاد شد.
زندان برای دریابندری فرصتی بود برای مطالعه و ترجمهی متون فلسفی؛ همانزمان بود که تصمیم گرفت کتاب "تاریخ فلسفهی غرب" اثر برتراند راسل را ترجمه کند و آن را به سرانجام رساند. همان زمان به ترجمههایی دیگر هم پرداخت از جمله«بیگانهای در دهکده» اثر مارک تواین.
پس از آزادی از زندان در موسسهی فرانکلین و سپس در رادیو و تلویزیون ملی ایران به عنوان مترجم و سرویراستار مشغول به کار شد و بصورت جدی به کار ترجمه و ویراستاری پرداخت، او پس از انقلاب بهمن ۵۷ از کار اداری کناره گرفت و تا واپسین روزهای عمر به کار نوشتن و ترجمه ادامه داد.
دریابندری بعد از انقلاب از اعضای تشکیل دهندهی «جبههی دموکراتیک ملی» بود و در «نشریهی آزادی» این جبهه مقاله مینوشت. او در تمام سالهای فعالیتش چه در پیش از انقلاب و چه پس از آن، نویسندهای آزادیخواه و مخالف سانسور بود، و یکی از امضاکنندگان متن ۱۳۴ امضا است.
دریابندری بیتردید یکی از برجستهترین نویسندگان و مترجمان ایران است و این افتخار را به دلیل سختکوشی و کوشش بیوقفه در زمینهی خواندن و نوشتن کسب کرد.
خلاقیت دریابندری در ترجمه به زبان فارسی چنان بود که خواننده را با آفرینشی نو روبه رو میکرد و نثر درخشان او
در نوشتهها و ترجمههایش بخشی از گنجینهی زبان فارسی معاصر است.
او در سالهای پر ثمر زندگی خود آثار فاخر بسیاری از نویسندگان برجستهی دنیا را ترجمه و به فارسی زبانان معرفی کرد و ترجمههایش از تنوع در زمینهی آثار ادبی، فلسفی و حوزهی طنز برخوردار است؛ ضمن اینکه مقدمههای پربارش در کتابهایی که ترجمه میکرد، از ویژگیهای مثال زدنی و آموزندهی کار اوست.
وداع با اسلحه و پیرمرد و دریا اثر همینگوی، گور به گور و یک گل سرخ برای ایمیلی اثر فاکنر، هاکلبری فین اثر مارک تواین، پیامبر و دیوانه اثر جبران خلیل جبران، بازماندهی روز اثر ایشی گورو، رگتایم و بیلی باتگیت اثر دکتروف، فلسفهی روشناندیشی اثر ارنست کاسیرر و کتاب مستطاب آشپزی (با همکاری فهیمه راستکار) از جمله آثاری است که نجف دریابندری از خود به یادگار گذاشته است.
همچنین «تورنتون وایلدر» جایزهی ادبی است که دریابندری به مناسبت ترجمههایش از ادبیات آمریکا از دانشگاه کلمبیا دریافت کرد.
یاد و یادگاران او گرامی باد
#کانون_نویسندگان_ایران
@mosighi_andishe
Santana - Samba Pa Ti (Live at Montreux 2011)
@mosighi_andishe
🎼
#موسیقی_ایرانی
#استاد_محمد_موسوی
در میانِ موسیقی ایرانی که با شعر و کلام در آمیخته و خواننده محور است، هستند نوازندگانی که با نوای سحرانگیزِ سازِ خود، مخاطبان زیادی را پایِ هنرنمایی خود می نشانند. اگر به فهرست کوتاه این نوازندگان چیره دست، نگاهی بیندازیم، بی شک با نام استاد "محمد موسوی" برمی خوریم؛ کسی که صدای حنجره اش را پس از گذر از هفت بند و شش گره ساز نی به گوش ما می رساند. نی هم ساز است و هم آواز. این ساز نوای درون انسان عاشق را از هفت بند و شش گره بر دل مشتاقانش مینشاند؛ به قول زنده یاد "قیصر امینپور" «نوای نی نوای بینوایی است هوای ناله هایش نینوایی است... غم نی بند بند پیکر اوست هوای آن نیستان در سراوست.» با نگاه به تاریخچه این ساز خواهیم دید بعد از استادانی چون "ابراهیم آقا باشی"، "نایب اسدالله"، و همچنین شاگردش "مهدی نوایی" و...، استاد "حسن کسایی"، تحول شگرف در این ساز به وجود آورد؛ به گونهای که موسیقی ایرانی را تحولی عمده بخشید؛ در کنار شادروان "حسن کسایی" اما شاگردش "محمد کاظم موسوی" هم توانست سبک جدیدی را در این ساز خلق کند.
استاد "محمد موسوی" در 12 اردیبهشت سال ۱۳۹۹ پای در هفتاد و چهار سالگی گذاشته است. او بیش از نیم قرن به موسیقی ایرانی خدمت کرده و در این سالها با استادان بزرگ و مطرح موسیقی همنوایی و همنوازی داشته است. وی در مورد آشنایی با سازِ نی و خانواده اش در مصاحبه ای با آخرین خبر گفته است: «ساز نی برایم بسیار مقدس است. من در اهواز و در یک خانواده مذهبی متولد شده ام، شهرستان کوچکی که پدرم مدیر اتاق بازرگانی آنجا بود.
درخانوادهای زندگی میکردم که در خوزستان سرشناس بودند اما مخالف هنر؛ ولی از آنجا که لطف حضرت پروردگار و سرنوشت تعیین شده بود باید این مسیر را انتخاب میکردم و موفق هم شدم. ازکودکی به موسیقی علاقهمند بودم و درهر جا و مکانی که صدایسازی را از رادیو میشنیدم به آنجا میرفتم و آن نغمات را گوش میدادم، تا اینکه در سن هشت سالگی پدرم ویولنی برایم تهیه کرد و آن را نزد ویولنیستی به نام "شباهنگ" به مدت چهار سال آموزش دیدم اما با شنیدن صدای سازِ استاد "کسایی" از رادیو، تحت تأثیر ساز نی قرار گرفتم و خود آموخته شروع به فراگیری این ساز کردم. در نخستین دیدارم با استاد "کسایی" وقتی نزد ایشان رفتم از استاد خواستم که مرا به شاگردی بپذیرند. زمانی که نزد استاد "کسایی" شروع به ساز زدن کردم ایشان گفتند: تو نیازی به آموزش نداری و میتوانی کارت را با گوش دادن به رادیو دنبال کنی.
حدوداً ۲۰ سال سن داشتم که به تهران آمدم؛ در کنار یک فروشگاه ایرانی در خیابان سه راه جمهوری ایستاده بودم که آقای "سیاوش زندگانی" از دوستان عزیز من که خوزستانی هم بود مرا دیدند و گفت: حال که به تهران آمدی سازت هم همراهت است؟ گفتم بله. گفت: آقای "مرتضی حنانه" تصمیم دارند ارکستر بزرگی از سازهای ملی راهاندازی کنند شما هم اگر خواستید به آنجا بیایید. بنابراین از آنجا که سرنوشت مقدر شده بود به آنجا رفتم و نوازندگی ساز ما بر دل ایشان نشست و با حقوق ۱۵۰۰ تومان که در آن دوران پول بسیار زیادی بود استخدام شدم.
در آن زمان، آقای "حسن ناهید" نی را با لب مینواختند که تکنیک صحیحی نبود و به ایشان گفتم استاد "کسایی" از این تکنیک ناراحت هستند و بهتر است آن را اصلاح کنید. بنابراین حدوداً دو سال زمان برد تا سبک نوازندگی آقای "ناهید" تغییر پیدا کند و از حالتِ لب زدن خارج شد. جالب است بدانید یک روز که استاد "کسایی" را دیدم از من سؤال کردند چطور شد سبک نوازندگی آقای ناهید تغییر پیدا کرده ؟ گفتم من به ایشان آموزش دادم و استاد "کسایی" بسیار قدردانی کردند. در همان دوران یعنی سال ۱۳۴۸ ایشان نامهای خطاب به استاد "حنانه" نوشتند با این مضمون که تکنیک آقای "موسوی" صحیح است و از این تکنیک برای نوآموزان هنرستان موسیقی استفاده کنید. در واقع زمانی که به تهران آمدم علاقهمندان به ساز نی تکنیک صحیحِ نی زدن را نخستین بار توسط من که روش استاد "کسایی" بود بهکار گرفتند به این سبب که استاد "کسایی" کمتر در تلویزیون حضور داشتند.
این اتفاق به این علت بود که سال ۱۳۴۶ استاد "کسایی" با زنده یاد "داوود پیرنیا" اختلاف پیدا میکنند و به حالت قهر رادیو را ترک و به اصفهان میروند بعد از آن هم هرچقدر تمنا کردند ایشان به رادیو بازنگشتند. بنابراین چون در بیشتر برنامههای رادیو و تلویزیون مانند «هفت شهر عشق»، «ارکستر بزرگ سازهای ملی»، «تک نوازان» و «برنامه گلها» شرکت میکردم مردم با این شیوه نی نوازی بدین طریق آشنا شدند...
ادامه در پی دی اف👇
@javadtaat
@mosighi_andishe
#شب_های_بخارا
#شب_دکتر_قاسم_غنی
با سخنرانی آقایان "اصغر دادبه"، "صادق سجّادی"، "سعید کافی انارکی"، "سهیل قاسمی"، "علی دهباشی" و پخش پیام تصویری "فریدون مجلسی"
همراه با رونمایی از تصحیح دیوان حافظ بر اساس نسخۀ اقدم سنۀ ۸۰۱ که به اهتمام "سهیل قاسمی" توسط انتشارات بلم منتشر شده است.
@mosighi_andishe
جاری شو با موسیقی
صدای "آناهیتا" دختر مریم
و نوازندگی همسرش مریم
"من یک دختر کالیفرنیایی ساده هستم"
I am a simple California girl
🌎@flowwithmusic
"عشق و سادگی زندگی"
آنها با هم به کوه رفتند و در آنجا ازدواج کردند.
دکتر یان (جان) وندراک همسر مریم میرزاخانی، دانشجویی اهل جمهوری چک بود، آشنایی یان و مریم در سال ۲۰۰۳ میلادی صورت گرفت. دکتر وندراک، همسر مریم و همکار او در دانشگاه بود. او مدت ها استاد علوم کامپیوتر بود اما به خاطر تحقیقات و نزدیکی رشته اش به ریاضی، پس از مریم به تدریس در دروس ریاضی در دانشگاه استنفورد روی آورد.
تصویر مریم با همسر و دخترش آناهیتا
از جملات طلایی مریم:
«بدون علاقه داشتن به ریاضی ممکن است آن را سرد و بیهوده بیابید. اما ریاضیات زیباییِ خود را تنها به افراد صبور نشان میدهد.»
«نه تنها پرسش، بلکه شیوهای که شما سعی میکنید آن را حل کنید، نیز مهم است.»
«ریاضیات به درست فکر کردن کمک میکند.»
توازن میان مادری و ریاضیات سخت است ...
🌎@flowwithmusic
در آن سالهای دور که انواعِ موسیقی از همه نوعش، از گوشه و کنارِ جهان، واردِ ایران میشد، ترانههای روسی نیز طرفدارانِ بسیاری پیدا کرده بود. به خصوص آنچه که خوانندگانِ باس و باریتونِ روسی میخواندهاند و نیز ترانههایی که گروههای آواز جمعی اجرا میکردند، سخت مورد پسندِ جوانانِ آن دوران قرار میگرفت.
در میانِ این ترانهها، تعدادی از آنها شهرتِ جهانی پیدا کرده بودند. مانندِ «قایقرانانِ ولگا»، «کالینگا»، و «چشمان سیاه». اما «چشمانِ سیاه» در این میان، گوی سبقتِ تاثیرگذاری را از بقیه ربوده بود، تا آنجا که چند نفری نیز دوبله فارسی آن را خوانده بودند.
"ناصر رستگارنژاد" ترانه پرداز پیشکسوتِ کشورمان، برگردان دیگری از «چشمان سیاه» را با صدای گرم و تازه ی بانو "شهلا" خواننده ایرانی روسی تبارِ مقیمِ آمریکا و در تنظیمی گوشنواز از "منوچهر چشم آذر" ارائه کرده است که بسیار شنیدنی ست.
از این ترانه زیبا، چند اجرای بیکلام از جمله، با ساز ترومپتِ "لویی آرمسترانگِ" بزرگ_ از مشهورترین موسیقیدانانِ جاز و از برجستهترین ترومپتنوازانِ تاریخ موسیقی_ و همچنین با صدای "ایوان ربروف" _خواننده آلمانیِ روسیتباری که، وسعتِ صدایش به چهار اکتاو و نیم میرسید_ را برایتان انتخاب نموده ایم.
#چشمان_سیاه
#ناصر_رستگارنژاد
#شهلا
#منوچهر_چشمآذر
@javadtaat
@mosighi_andishe
تاپیک ترن جاری شو
«گروه تبادل نظر جارى شو، به منظور آشنايى اعضاء كانال جارى شو و تشويق تبادل انديشه جمعى و رعايت احترام به آزادى در شنيدن نظرات و سلايق متنوع بوجود آمده است. گروه ميخواهد مشوق گفتگو در زمينه هاى هنرى، ادبی، علمی، فلسفى، روانشناختی، اجتماعی و تاریخی باشد.»
Join
👇👇👇
/channel/+n4IXMsIksggxZWNh
جاری شو با موسیقی
همسفر
#گوگوش
آهنگ و تنظیم: #واروژان
فیلم همسفر با بازی گوگوش و بهروز وثوقی
🌎@flowwithmusic
@mosighi_andishe
"فرانسیسکو تارگا" گیتاریست شهیر اسپانیایی دوره رومانتیک بود. قطعات، تمرینها و اتودهای آموزشی "تارگا" برای گیتارکلاسیک، وی را به چهرهای ماندگار و فراموش ناشدنی در دنیای گیتار کلاسیک بدل کرده است. نام "فرانسیسکو تارگا" با گیتار کلاسیک عجین شده است.
"تارگا" در ۲۱ نوامبر ۱۸۵۲ در شهر ویلارئال دیده به جهان گشود. خانواده تارگا در صومعه "مادر کلارسیس" کار میکردند و به دلیل موقعیت شغلیشان، "تارگا" تحت نظر پرستار بود. روزی در اثر بیاحتیاطی پرستار، "تارگا" در حالی که مشغول بازی بود، در کانال آبیاری پرت شد و شوکی که در اثر این جریان بر او وارد شد، بصورتی که صدمه شدیدی بر چشمها و قوه بینایی او وارد ساخت.
والدین "تارگا" او را برای گذراندن دوره موسیقی به کاستلن فرستادند، زیرا تصور میکردند که اگر او نابینا شود، میتواند از طریف نوازندگی، به اقتصاد خانواده کمک کند. وی در کودکی، به فراگیری پیانو پرداخت و همچنین درسهایی را در ساز گیتار از نوازندهای نابینا به نام "مانوئل گونزالز" فرا گرفت. وی پس از تماشای نوازندگی "آرکاس" در رسیتالی در سال ۱۸۶۲ متحول شد.
حدود سال ۱۸۶۹ "فرانسیسکو تارگا" و پشتیبان وی، "دون آنتونیو کانزا مندایاز" به ملاقات "تورس" در شهر سویل رفتند تا گیتاری با همان کیفیت که "آرکاس" از آن برای نوازندگی در کاستلون دلاپلانا استفاده کرده بود، تهیه کند. "آرکاس" ابتدا گیتارهای ارزان را به وی نشان داد اما کمی بعد شروع به نواختن کرد، "آرکاس" تحت تاثیر مهارت او در نوازندگی قرار گرفت و یکی از بهترین سازهایش را به وی نشان داد – گیتاری از جنس چوب درخت افرا با صفحه صدایی از جنس چوب کاج، گردن از جنس چوب سرو و دسته از جنس چوب آبنوس.
"تارگا" از این گیتار تا سال ۱۸۸۹ در رسیتالها استفاده میکرد. شیوه خاص "تارگا" در گیتارنوازی، تخیل را به کار میاندازد. همین ویژگی احتمالاً برای بسیاری از آهنگسازان، منبع الهام شد تا برای ویژگی های تونال گیتار با عناوین متنوع و نوآورانه همچنان در سبک امپرسینیستی قطعه بنویسند. اما متاسفانه، رویکرد "تارگا" به قطعه نویسی، علیرغم اینکه در سطحی خاص نمادین و شورانگیز بود، در جدل و مخالفت با شیوههای نوجویانه بسیاری از آهنگ سازان بزرگ هم عصر او بود و این امر باعث شد پیشینهای محافظهکار و محدود برای موسیقی گیتار به وجود آید.
آهنگسازی آرمانی و ایدهآل "تارگا" احتمالاً بر محور آثار "شوپن" میچرخید. اما این شیوه او در تقلید از ویژگیهای آهنگسازی "شوپن" برای آهنگ سازی گیتار، گرچه مینیاتورهایی حماسی به وجود آورد، اما به ناگزیر به جای آنکه پیشرو باشد، پس نگر بود. بدین سبب گیتار به صورت رویایی رمانتیک و با تاثیری بسیار اندک از جریان اصلی موسیقی در اروپای آن زمان، وارد سده ی بیستم شد...
ادامه در پی دی اف👇👇
#فرانسیسکو_تارگا
@javadtaat
@mosighi_andishe
دیوید گیلمور:
این آهنگ به وضوح در مورد عشق نامیراست، یک ادای احترام به "ریچارد رایت" هست و به اهمیت گذر از تفاوتهای ناچیز تاکید میکند.
@mosighi_andishe
روایت سه نویسنده شهیر درباره "نجف دریابندری" مردی که از فلسفه تا آشپزی نوشت
@mosighi_andishe
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۹، مصادف است با سالمرگ زنده یاد "نجف دریابندری" مترجم و نویسنده برجسته ایرانی. برگردانِ کتابهای "وداع با اسلحه" و "پیرمرد و دریا" نوشته ارنست همینگوی، از جمله برگردانهای شناخته شده او هستند. او در واپسین سال های زندگی اش فراموشی گرفته بود و خاطراتش را از کودکی اش در آبادان به اعدام محکوم شدن، جستن از اعدام و ترجمه تاریخ فلسفه غرب در زندان را فراموش کرده بود.
«اولین گرایش فکری من اندیشه های "احمدکسروی" بود. اما قبل از آن کلاس ششم دبیرستان که بودم کتابی را توی صندوقی در خانه مان پیدا کردم که جلد چرمی داشت و من همیشه کنجکاو بودم که بدانم چه کتابی است. کتاب را باز کردم دیدم یک کتاب دعاست به زبان فارسی اسمش را یادم نیست. کتاب از کتاب های خرافات مردم بود که مادرم زمانی که من مریض شده بودم از یک دعانویس خریده بود و مدتی به گردن من آویزان کرده بود. بعد هم که من خوب شده بودم توی صندوق مانده بود. من شروع کردم به خواندن این کتاب. توی کتاب نوشته بود که مثلاً اگر تب کردید فلان دعا را بخوانید و از این قبیل چیزها. یادم هست که به این کتاب خیلی اعتقاد پیدا کرده بودم. بعد از مدرسه بازش می کردم و می نشستم می خواندم. حتی یک دوره ای هم آن را با خودم به مدرسه می بردم.
بعد کتاب های "کسروی" را خواندم که یک مرتبه دریچه ای به روی دنیایی جدید برای ام باز کرد برای اینکه دنیای من محدود می شد به کتاب های خرافاتی. دقیقاً نمی دانم آشنایی من با کتاب های کسروی چطور شروع شد. کتاب های کسروی که یادم هست آن موقع خواندم کتاب «خواهران و دختران ما»، «حافظ چه می گوید» یا «شیعه گری» بود که من وقتی می خواندم اصلاً کلی دگرگون می شدم؛ به طوری که با شعر و شاعری و و حافظ و سعدی به کلی مخالف شده بودم.
خلاصه سه، چهار سال دچار کسروی شده بودم که تا یکی دو سال بعد از کشته شدن "کسروی" در ۱۳۲۴ ادامه داشت و بعد در سال ۲۶-۲۷ گرایش توده ای پیدا کردم عاملش هم کتابی بود که یک شخص کمونیست در نقد اندیشه های "کسروی" نوشته بود کتاب کوچکی بود که وقتی خواندم به کلی مرا دگرگون کرد. نام نویسنده اش یادم نیست. خیلی جالب بود و نوعاً با نوشته هایی که بعداً دیدیم توده ای ها می نوشتند تفاوت داشت. تازه متوجه شدم که چقدر حرف های "کسروی" بچه گانه است. حتی بعدها شنیدم که "پرویز شهریاری" که آن موقع جزو شاگردان "کسروی" بود و توی تشکیلات او کار می کرد وقتی این کتاب نقد منتشر شده بود از "کسروی" پرسیده بود راهنما، به کسروی می گفتند راهنما، راجع به کتاب فلانی چیزی نمی نویسی؟ و کسروی در جواب گفت که حرف حساب جواب ندارد به هر حال این کتاب نقد مرا متحول کرد و باعث شد از دار و دسته ی کسروی جدا بشوم و بروم دنبال حزب توده.»
@mosighi_andishe
مصاحبه "نجف دریابندری" با بیبیسی در دهه هفتاد در مورد وضعیتِ روشنفکری در ایران.
@mosighi_andishe
بدون شرح...
*** امیدوارم که مسئولین دلسوز و باسواد کشور، خصوصاً جناب دکتر "محمدباقر قالیباف"، عذرخواهیِ ما مردم بیسواد را پذیرا بوده و از ما راضی باشند.
@mosighi_andishe
#علیرضا_تغابنی
#معماری
#بازار
#حاکمیت
#غرب
#اصالت
#فرم
#شهرزاد_قصهگو
#تاریخ
@mosighi_andishe
۱۲ اردیبهشت ۱۳۲۵ زادروز استاد "محمد موسوی" نوازنده برجسته و صاحبسبک نی.
@mosighi_andishe