هم نشینی موسیقی و اندیشه، مقوله ای است آگاهی بخش و در جهت رهایی از تیرگی و ارتقا امکانات نابِ اندیشیدن.
در مسیر پیشبرد موسیقیِ پاپ ایرانی، از نقشِ کارسازِ "ویگن" و "شیبانی" و "نوری" و... که راه را در این عرصه، برای جوانترها هموار کردهاند، نمیتوان گذشت. نوآوریهای این هنرمندان، نسلِ جوانتر را نیز برانگیخت که با ترانههای تازهتر، وارد میدان شوند. اما رسانههای پخشِ همگانی موسیقی، که بیشتر در اختیار استادانِ موسیقی سنتی بود، به آسانی به آنها اجازه ورود، نمیداد. از همین روی، آنان تصمیم گرفتند که خود مستقیماً، به تولید و پخشِ ترانه بپردازند.
برای اینکار استودیوی کوچکِ مستقلی را به نامِ استودیو طنین در خیابانِ رامسر تهران، بنیاد کردند. در واقع، نقطه آغازِ انقلاب در ترانه، همین تاسیس "استودیو طنین" بود. زیرزمینی تنگ و نمور که پناهگاهِ به نوعی، ترانهسازان نافرمان بود. بزودی ترانههای نو، از طریقِ ضبط و پخشِ صفحه و کاست در این استودیو، در سراسر ایران، طنین انداز شد و چهرههای هنرمند تازهای را به علاقمندان موسیقی پاپ معرفی کرد. آفریدههای آهنگسازانی چون "پرویز اتابکی"، "پرویز مقصدی"، "بابک افشار"، "اسفندیار منفردزاده" و "واروژان" در پیوند با متنهایی از "تورج نگهبان"، "شهیار قنبری"، "ایرج جنتیعطایی" و "اردلان سرفراز" و "علیرضا طبایی" با صدای خوشِ خوانندگانی مانند "گوگوش"، "فرهاد"، "داریوش"، "ابی" و...سپرده میشد و رنگ و بوی تازه ای در موسیقی پاپ ایرانی بوجود میآورد.
"شهیار قنبری" در جایی گفته بود که آنان نمی دانستند که در حالِ نوشتنِ موسیقیِ نوین و عامیانه ایرانی هستند. در میانِ ترانههای تولید شده در استودیو طنین، آنهایی که حال و هوای شانسونهای فرانسوی را داشتند، سخت تاثیرگذار و فراگیر می شدند. از آنجاییکه مزاجِ هنریِ ایرانی ها، با فرم شانسون، سازگاری به مراتب بیشتری، نسبت به فرمهای پاپِ آمریکایی داشت، به همین دلیل خوانندگانی مانند "گوگوش" و "فرهاد" و "داریوش" و...با اینگونه شانسونها، به زودی به برجسته ترین مبشرانِ موسیقیِ پاپ ایرانی تبدیل شده و به نوعی موفقیتِ طنین را تضمین کردند.
ترانه "سقف"، یکی از نخستین کارهایی بود که شادروان "فرهاد" با آهنگی از "اسفندیار منفردزاده" در پیوند با متنی از "ایرج جنتی عطایی"، خوانده بود و یا ترانه کوچه میعاد "گوگوش" با آهنگسازی "پرویز مقصدی"، و کلامِ "علیرضا طبایی" و یا ترانه رهگذار عمرِ "داریوش" با آهنگی از "بابک افشار" و شعر "تورج نگهبان" و ...تهیه شده در استودیو طنین بود که هر یک نگینی بر تارک موسیقی پاپِ ایرانی بود، که البته پس از انقلاب اسلامی ۵۷، موسیقی پاپ بهعنوان نمونه سخیفی از فرهنگ پیشین، از صحنه موسیقی ایران حذف شد. به دلیل تعدد ترانههای زیبا و ماندگار، با هم برخی از آنها را می شنویم و در روزهای آتی، به دیگر ترانه های خاطرهانگیز آن دوران میرسیم.
#استودیو_طنین
#کوچه_میعاد
#گوگوش
#پرویز_مقصدی
#علیرضا_طبایی
#رهگذار_عمر
#داریوش
#بابک_افشار
#تورج_نگهبان
#مرد_تنها
#فرهاد
#اسفندیار_منفردزاده
#شهیار_قنبری
#سوگند
#ویگن
@javadtaat
@mosighi_andishe
"نارنگیها" فیلمی به کارگردانی، نویسندگی و تهیهکنندگی "زازا اوروشادزه" محصول مشترک کشورهای استونی و گرجستان است که در سال ۲۰۱۳ ساخته شده است. این فیلم نامزد بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان گلدن گلاب ۲۰۱۵ است و به نزاعهای آبخازیا در سال ۱۹۹۲ میپردازد.
#نارنگیها
@mosighi_andishe
آواز پرنده ی مجنون
شعر:fazıl husnu
ترانه:ahmet kaya
ای آنکه پنداشته ای
همچو کوهستانهای مه آلود بلندی!
این چرخ همیشه به کام تو نخواهد چرخید
بشنو ای عالی جناب....
ای بزرگ
ای حکمران!
همیشه تو در فراز و دیگری در نشیب
نخواهد ماند!
*
هستند کسانی که
از نهر خروشان «کیزیلرماک» *بنوشند و
هر چند گرسنه
از دیاری به دیاری کوچ کنند
هستند کسانی که
از پل «تاریف اَیلَن»*عبور کنند
و گاه
زنده و مرده شان نیز ناپیدا....
*
هماره چنین نخواهد ماند
و زمانه بر قدرت ات
بر باج و خراج ات نخواهد پایید
چه بسا که روزگاری
این چرخ به کام ما هم بچرخد....
*از مکان های معروف و تاریخی ترکیه
این شعر مملو از استعاره است و بازتاب مناسبات و خصوصا چالش طبقه ی فقر زده ی ترکیه در دوره ی پادشاهان عثمانی.مردمانی که مقاومت کردند و جنگیدند و حاکمان را تلنگری همیشگی بودند،مردمانی که از دیاری به دیاری کوچ کردند ،از نهرها عبور کردند و گاه ماندند و گاه تلف شدند اما بارقه ی چشمانشان میگفت« این چرخ همیشه به کام شما نخواهد چرخید...ای عالی جناب،ای پادشاه.....»
برگردان:
#شاهین_سلحشور
@sh_salahshoor
@mosighi_andishe
تصاویر سیاه و سفید معمولا قصد دارند از «چیز دیگری» بگویند، آن «چیز دیگر »گاه پردازش و نمایش زیبایی شناختی یک موضوع و نشان دادن عمق یک سوژه و گاه به تصویر کشانیدن رنج های عمیق تری است که تا به تصویر نیاید بیننده از تجربه ی یکتا و زمختش آگاهی نخواهد یافت هر چند تجربه های زمخت در سرزمین ها،متفاوت است اما ذات دردمندی مرز جغرافیایی نمیشناسد. مثل تجربه جنگ و آسیب ها و پیامدهای جامعه شناختی اش که تقریبا تمام جهان را در برهه های مختلف زمانی نواخته است.....
و سپس زاییده شدن صف های طولانی که طبقه اجتماعی،خواسته و چهره های مردمان درگیرش را باز می تاباند. صف های طولانی همیشه آن« چیز دیگر» را در خود حمل میکنند،زمختی را می تابانند و با زمینه ی سیاه سفیدشان،بی رنگی مردمان را نمایان تر میکنند......
#شاهین_سلحشور
---------------------------------------------
با تشکر از کانال وزین
@meiaandotcom
که با انتشار فیلم کوتاه «پرولوگ »از بلا تار فیلمساز برجسته ی مجارستانی، موجب نوشتن این یادداشت شد
@mosighi_andishe
#شبهای_بخارا
#محمود_اعتمادزاده(م.ا.بهآذین)
#توران_میرهادی
#محمود_دولتآبادی
#محمد_روشن
#شمس_لنگرودی
#مهدی_غبرائی
#کامران_پورصفر
#خسرو_باقری
#کاوه_اعتمادزاده
#سیاوش_کامکار
#علی_دهباشی
@mosighi_andishe
یاد من باشد فردا دم صبح
جور دیگر باشم
بد نگویم به هوا، آب ، زمین
مهربان باشم، با مردم شهر
و فراموش کنم، هر چه گذشت
خانه ی دل، بتکانم ازغم
و به دستمالی از جنس گذشت ،
بزدایم دیگر،تار کدورت، از دل
مشت را باز کنم، تا که دستی گردد
و به لبخندی خوش
دست در دست زمان بگذارم
#فریدون_مشیری
#Minimal_Art
#yo_runner Enchúfate
🌎@flowwithmusic
#اکنون
#سروش_صحت
#مصطفی_مستور
#رشید_کاکاوند
@mosighi_andishe
دانش آموزان مدرسه ابتدایی رودکی رشت
سال ۱۳۱۶ خورشیدی
از مجموعه "حسن اکبری"
@mosighi_andishe
David Gilmour - A Great Day For Freedom (Live In Gdańsk)
@mosighi_andishe
نم نمک می بارید باران
در درخشش شب
رد لاستیک ها در بلوار
شسته شده بودند
در نور نقره فام مهتاب، گذشته به آهستگی پدیدار شد
و من روزگار با تو بودن را به یاد می آورم
در کافه غمناک
آه که چه مقدس جایی بود
که با طلسمی شگفت انگیز محافظت شده بود
و ما چه بلند آواز می خواندیم
آنچه را که نمی توانستیم بر زبان آوریم
در اندیشه که می خواهیم جهانی را عوض کنیم
با کلماتی چون عشق و آزادی
ما بخشی از مردم تنها
در کافه غمناک بودیم
آه، در انتظار پرواز
می خواستیم در ساحل یکدیگر را ملاقات کنیم
بعضی از رویاهایشان به حقیقت پیوست
بعضی نیز از بین رفتند
و بعضی به فراموشی سپرده شد
در کافه غمناک
ساحل در ابرها ناپدید شد
اکنون آن قطار افتخار دیگر اینجا توقف نمی کند
اکنون می نگرم به سالهای سپری شده
در شگفت از شوری که در سر داشتم
نمی دانم چرا بعضی چنین خوش اقبالند
و این گونه آسوده خاطر
شاید زمان این چهره ها را به یادم آورده است
اما همه چیز به آهستگی در زندگی تغییر می کند
و اگر این گونه نباشد
چرایش را پرسیدن، بیهوده است
راهش همین است
پس عزیزم، شبانگاه به دیدارم بیا
درکافه غمناک
چرا شبانگاه نمی آیی
در کافه غمناک؟
برگردان:
#محسن_الوان_ساز
@mosighi_andishe
@absurdmindsmedia
#تلخی_امیرو_بودن...
«...هر کدام ما در کودکی و نوجوانی هامان کمی تا قسمتی "امیرو" بودن را آزموده ایم با تلخی هایش . شرنگ امیرو بودن برای من آنگاه بود که پسر همسایه با سه چرخه ی قرمز و سپیدی می آمد زیر پنجره ی خانه ما و هی زنگ می زد یعنی بیا و ببین تا دلت بسوزد...
پرده ی چرکمرده را کنار می زدم و پیش از هر چیزی سبد سفید و خوشگل جلوی سه چرخه را می دیدم پر از شکلات کشی که پسر همسایه یکی یکی روکش شفاف آنها را باز می کرد و میان لپش جا می داد و با تمام چشمانش رو به من می خندید و آب دهان فرو می داد . بعد اندوه و رشک همزمان می دوید میان جانم . حسادت و رشک برای نداشتن آن سه چرخه ی زیبا و اندوه برای نداری پدر که نان شکم اهل خانه به سختی در می آورد چه رسد برای یکی هم سه چرخه ی مکش مرگ ما بخرد..
پسر همسایه نورچشمی پدر و مادرش بود و مادرم می گفت در کودکی از مرگی حتمی بازگشته است . موهای بلند دخترانه ی بلندی داشت که مادرش میانه ی آن را همچون گیسوی دخترکان می بافت و منجوق فیروزه ای هم بر آن می کاشت که رنگ آبی آن از دور چشمک می زد . راز کار این بود که به شکرانه ی بازگشت او از آغوش مرگ ، نذر ضامن آهوکرده بودندش تا ده سالگی مویش نتراشند و گاه ادای نذر که برسد در سفری برای پابوسی امام رضا هموزن موی تراشیده ، طلا به آستان حضرت نثار کنند ، انگار که آقا طلا کم داشت و منتظر بود این خردک طلا هم بدان گنبد و بارگاه درافزایند...
یکبار تمام غرورم را زیر پا له کردم و از پسر همسایه خواستم بگذارد یک دور با سه چرخه اش بزنم . با ناز دخترانه و پشت چشم نازک کردنی چنان نپذیرفت . دوباره خواسته ام گفتم شکلک درآورد و سوم بار بود که دست بردم و گیس بلندش گرفتم و از آن سمند سه چرخ که دلم برده بود بزیر آوردمش با لگدی میان تخت سینه . بعد جهیدن بر ترک سه چرخه و گریختن تا تاریک روشن غروبگاهی و دل سیر سواری گرفتن در تنهایی شومی که کسی نبود مرا بر فراز آن بیند و رشک برد . هم اندوه شبی داشتن که در پیش بود با جای زخمهای سگک کمربند پدر که زق زق می کرد و با هر ضربه در دلش می گریست و با خود می نالید چرا نباید که بتوانم سه چرخه ای برای پسرم بخرم تا او نظر کرده ی ضامن آهو لگد کوب نکند و مرکبش نرباید...؟
سالهای آغازین جنگ پسر همسایه رفت خدمت سربازی و هرگز باز نیامد . کوچه ی خانه ی پدری او شد به نامش . سه چرخه ی زیبا در ذهن و خاطرات ما پوسید ، خواهرانش یکی یکی زیبا و شکفته و شاداب شدند او نبود اما تا ببیند . هنوز سالها پس از جنگ ورد زبان مادرش این است :
" چرا نمی آیی
مگر تمام نشده جنگ
پسر بازیگوش ؟ "
#کاوه_گوهرین
#من_ناصر_حجازی_هستم
#نیما_طباطبایی
#مهران_مدیری
#بهرام_رادان
#پرویز_پرستویی
#مسعود_رایگان
#رویا_تیموریان
#ناصر_حجازی
@mosighi_andishe
"حسن کامشاد" از "شاهرخ مسکوب" میگوید
@mosighi_andishe
#بهعبارت_دیگر
#عنایت_فانی
گفت و گو با حسن کامشاد
(بخش دوم)
@mosighi_andishe
مستند "جهانگیر درویش"، از پیشگامان معماری ایران نوین
@mosighi_andishe
"حادثه"
گفتم تو چرا دورتر از خواب و سرابی، خواب و سرابی
گفتی که منم با تو ولیکن تو نقابی اما تو نقابی
فریاد کشیدم تو کجایی تو کجایی
گفتی که طلب کن تو مرا تا که بیابی
فریاد کشیدم تو کجایی تو کجایی
گفتی که طلب کن تو مرا تا که بیابی
چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش مرد سفر باش
هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش فکر خطر باش
هر منزل این راه بیابان هلاک است
هر چشمه سرابی است که در سینه خاک است
در سایه هر سنگ اگر گـل به زمین است
نقشِ تنِ ماری است که در خوابِ کمین است
در هر قدمت خار، هر شاخه سرِ دار
در هر نفس آزار، هر ثانیه صد بار
چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش مرد سفر باش
هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش فکر خطر باش
گفتم که عطش میکشدم در تب صحرا
گفتی که مجوی آب و عطش باش سراپا
گفتم که نشانم بده گر، چشمهای آنجاست
گفتی چو شدی تشنهترین قلبِ تو دریاست
گفتم که در این راه، کو نقطه آغاز
گفتی که تویی تو، خود پاسخ این راز
چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش مرد سفر باش
هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش فکر خطر باش
چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش مرد سفر باش
هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش فکر خطر باش
#حادثه
خواننده:
#داریوش_اقبالی
ترانه سرا:
#اردلان_سرفراز
آهنگساز:
#فرید_زلاند
تنظیم:
#آندرانیک_آساطوریان
سال انتشار: ۱۳۶۴
@mosighi_andishe
* من مست و تو دیوانه...
« ...چرا تهی شده اند
همه بطری های جهان
چرا من دلم نمی خواهد
به خانه روم
دوش بگیرم
خوشبو باشم
بلیت بخت آزمائی ام ببرد
صاحبخانه ام
که زنی است نروک ۱
به جای اجاره خانه
چیز دیگری بخواهد ...
اگر در داشبورد را پیدا کنم
با آن رژ کمرنگ جا مانده در ماشینم
روی شیشه خواهم نوشت
هیچ مستی
با هیچ دیوانه ای
به هیچ خانه ای نخواهد رفت
چرا که حضرت مولانا فرموده بود
نه ده بار ، صدبار
کم خور دو سه پیمانه
حال به تنها چیزی که فکر نمی کنم
راه خانه است
دیوانه ای که بیاید
شناسنامه بنماید
کارت پایان خدمت رو کند
که در تنگوز ئیل ۲
« دوه گوتی یاغلی یان بوده »۳
به لشکر سرداری که توپ آن
هنگام شلیک اگر
شل و پل می کرده خدمه اش را
ببینید چه بر سر سپاه روس می آورده
در سن پترزبورگ و حومه ...!
والله این جناب ابلوموف۴
بد آدمی نبوده
ماست خود می خورده و
هلیم حاج عباس هم می زده
آن وسط پینکی۵ هم می رفته گاهی
برای خودش یک پا
« هاملت مسکوئی»۶ بوده
چنانکه چخوف نازنین فرمود
مثل روشنفکران وطنی
هم در کانون نویسندگان یقه جر می داده
هم رای ابدی اش به آخوند و عمامه بوده
روزه ی نگرفته را هم
افطار می فرموده با کلی منت سر خلایق :
کاین منم طاووس علیین شده ۷
در بلاد فرنگ هم
بساط اپوزیسیون نمایی اش براه
و از این ادعا هم کوته نمی آمده
که فلان شاهکار مرا
ارشاد مجوز اگر می داد
در این سال ها
کلاغ نوبل حداقل یک بار
بی ادبی فرموده بود بر سر این حقیر
و کلکسیون افتخارات وطن
پس از نوبل صلح و اسکار فرهادی
با نوبل ادبی بنده تکمیل گشته بود....
بی پرده بگویم
به تنها چیزی که فکر نمی کنم
راه خانه است
حال یکی بیاید و لو دهد مرا
تا به جرم حق گویی
یا خوردن دو سه پیمانه بیشتر
دراز کش بر تخت شکسته ای
حد شرب خمر زنند
هیچ ککی هم به تنبان کس نیفتد...
باور کنید
دلم مرگ می خواهد
مرگی نه از آن دست
که بی چهره گان بدرقه گر
از برابر تالار مصادره شده ی رودکی
به قبرستان دولتی روانه کنند..
دوست می دارم
چون دود به اسمان روی
چنانکه مش قاسم گفت
هیچ کس نیابد نام و سراغی از تو
راحت شوی از دست مردمان بی لبخند
از دست پزشک و اتاق عمل
گرانی دارو ،
بی دفترچه گی ،
بی بازنشسته گی ،
قبض گاز ، برق ، اب ، تلفن
و هوای سربی این شهر...
باور بفرمائید
در این روزگار
چیز بدی نیست مرگ
درست بیاید اگر نشانی را...»
اشارات :
۱_ نروک : نازا
۲_ تنگوز ئیل : سال خوک
۳_دوه گوتی یاغلی یان : آنکه ماتحت خشک اشتران چرب می کرده ، احتمالا شغلی بوده برای خودش ...
۴_ ابلوموف : نام شخصیت اصلی رمان ایوان گنچاروف
۵_ پینکی : چرت ، خواب سبک
۶_هاملت مسکوئی : داستان کوتاهی از آنتون چخوف ، هاملت مسکوئی به تعبیر چخوف ، ادمی است کم مایه ، لاف زن و متظاهر به روشنفکری . به تعبیر انگلیسی ادم « اسنوب » ( snob ) .
۷_ مصرعی از مولانا در مثنوی ، طاووس علیین : طاووس بهشتی
#کاوه_گوهرین
@mosighi_andishe
"فریدون فروغی" علاوه بر صدایی ویژه، سلیقهای منحصر بفرد در انتخابِ متنهای ویژه داشت. وی مانند "فرهاد مهراد"، ترانههای مخصوصِ به خود داشت. ترانههایش حرفهای بسیاری برای گفتن داشته، و در عینِ کوتاه بودنش، اندیشه برانگیز بود.
«قریه» نامِ ترانه ای ست که "فریدون فروغی" بر روی کلامی از "فرهنگ قاسمی" و آهنگی از "محمد شمس" خواندهاست. «قریه»، متناسب با ملودی سوزناکش، پیامِ روشنی دارد. قریهای که زمانی به چشمه زلالِ خود میبالید و با همین چشمه بود، که زیبا و دلچسب مینمود. اینک اما همان «قریه»، قالب تهی کرده و به اسارتِ آهن و فولاد درآمده است. "فروغی" ترانه «قریه» را برای آخرین بار در کنسرتی در اروپا بازخوانی کرده است.
رویاهای من، قریه ای ست قدیمی
تو مشتی سایه، اما صمیمی
قریه من، به جای فولاد
چشمه رو می پرستید، چشمه رو می پرستید
قریه من، خوب و صمیمی
دلچسب و زیبا، شعری قدیمی
اما دستی زرد، آمد ز دوزخ
آتش زد بر این قریه من
با مشتی فولاد، چشمه رو دزدید
بردش به سایه، دادش به خورشید
قریه من، رویای من بود
اون چشمه خوب، دنیای من بود
#قریه
#فریدون_فروغی
#محمد_شمس
#فرهنگ_قاسمی
@javadtaat
@mosighi_andishe
آفتاب مهربانی
خواننده : #محمد_اصفهانی
شعر : قیصر امین پور
آهنگ: شهرام حسن زاده
🌎@flowwithmusic
استاد فقید، شادروان "محمد رضا لطفی"، طی سالیانی که در اروپا و آمریکا، کنسرت های متعددی از بداههنوازی با تار و سهتار داشتند، شوربختانه بخشِ قابل ملاحظهای از آنها ضبطِ حرفهای نشده یا اگر هم شده، بعضاً حتی در دسترس خود ایشان هم نبودهاست. از جمله این کنسرتها، شاهد اجرایی با تار در دستگاهِ همایون میباشیم که بسیار اعجابانگیز و بینظیر است.
این برنامه در میان تکنوازیهای تارِ او نظیر ندارد؛ از کوکِ نامتعارف تار برای دستگاه همایون گرفته، تا مضرابها و جملهپردازیهای بسیار درخشان و پرمطلبِ وی در این اثر.
یکی از قطعات این اثرِ زیبا، قطعهای است ضربی در بیداد که "محمد قوی حلم" با ضربش، وی را به زیبایی همراهی می کند. انتخابِ غزلی از شاعرِ نام دار "امیرهوشنگ اِبتهاج- یارِ دیرینه شادروان "لطفی" -در این قطعه، بر زیبایی و تاثیرگذاریِ آن افزوده و استاد "لطفی" نیز به همراه نواختن ساز، با آوازِ خوش و طربانگیزش، غنایی وزین، بر آن بخشیده است.
#قطعه_ضربی
#محمدرضا_لطفی
#محمد_قویحلم
#سایه
#بیداد
#کلن_آلمان
@javadtaat
@mosighi_andishe
Dire Straits - Brothers In Arms (On The Night Live)
@mosighi_andishe
ایشان "جعفر پناهی" هستند؛ همان هنرمندی که به جرم همراهی با مردم سرزمینش، سالها رنج زندان را تحمل کرد؛ اما هیچگاه وسط بازی نکرد و با قاتلان مردمِ کشورش، همسو نشد.
"جعفر پناهی" کارگردان مردمی و مستقل سینمای ایران به نخل طلای جشنواره کن دست یافت. این نخستین بار در تاریخ سینمای ایران است که یک اثر مستقل، بدون مجوز ارشاد اسلامی جمهوری اسلامی و با پوشش اختیاری بازیگرانش به چنین افتخاری دست یافته است.
اکنون سینمای ایران پس از "عباس کیارستمی" نخل طلای بهترین فیلم جشنواره کن را به دست آورده است.
"جعفر پناهی" برای فیلم «یک تصادف ساده» برنده نخل طلا شد. این دستاورد بزرگ را به ایشان و تمامی عوامل شجاع فیلم «یک تصادف ساده» و مردم قدرشناس ایران تبریک عرض می کنیم.
#جعفر_پناهی
#یک_تصادف_ساده
#جشنواره_کن
#سینمای_مستقل_ایران
#زن_زندگی_آزادی
@mosighi_andishe
یکی گفته بود؛ کاش به جای ماکت جهنم، ماکتی از بهشت می ساختید! راست میگفت. چه ضرورتی به این کارا؟ این کارها آنقدر عجیبند که آدم نمیداند باید در برابرشان چه عکس العملی نشان دهد! بارها به خودم میگویم کاش هیچیک از این اتفاقها - ماکت جهنم و دستگاه کرونایاب مستعان و طرحها و اختراعاتی از این دست - واقعی نبودند. کاش همهاش شوخی بود. اما نیست. این طرحها و ایدههای خلاق!! از دهن هایی بیرون میآیند که نسبتشان را با جامعه اینگونه تعریف میکنند! چرا اینها اینقدر نگران جهنماند!؟ کفن، قبر، قبرستان، جهنم !؟
از اینها که بگذریم موضوع بودجه چنین طرح های شگفت انگیزی است که هراز گاهی از جایی سر در میآورند!این پولها ازکجا تأمین میشوند؟ اصلاً این طرحها کجا تصویب میشوند؟ چنین افرادی با چه اندازه از صلاحیت بر چنین اموری گمارده میشوند؟ نسبت چنین افرادی با جامعه چگونه تعریف میشود؟ درکشان از نیازهای جامعه امروز چیست؟ آنها با این کارها به چه نیاز ضروری جامعه پاسخ میدهند؟ آیا بر چنین اموری نهاد ناظر عاقلی نظارت می کند؟...
یک کشور در اختیار شما، ماكتى واقعی از بهشت بسازید. چرا جهنم!؟
#مهرداد_حجتی
@mosighi_andishe
به «کافه غمناک» می رویم، آخرین ترانه در آخرین آلبوم گروه ایگِلز قبل از فروپاشی.
ترانه ای که با قلب شنونده سروکار دارد. ملودی آرام و صدای محزون هنلی و ساکسیفون نوازی ديويد سانبورن در انتهای ترانه چه می خواهد بگوید!
گروه ایگلز یکی از نام آورترین گروه های موسیقی دهه هفتاد است که گِلن فری، دان هنلی، برنی لیتون و رندی مایزنز آن را پایه گذاری کردند. آنها با شش جایزه گِرَمی جز گروه های پر فروش هستند، که همین موفقیت ها باعث فروپاشی گروه شد.
گلن فری با دو کلمه این فروپاشی را توضیح داده است: «هتل کالیفرنیا». او بر این باور بود که فشارهای بعد از موفقیت ترانه هتل کالیفرنیا گروه را به هم ریخت.
هرچند جناب فری به تنهایی ایگلز را سرپا نگه داشت اما هیچوقت موفقیت های قبل تکرار نشد و در متن ترانه هم می خوانیم :
«و ما چه بلند آواز می خواندیم
آنچه را که نمی توانستیم بر زبان آوریم
در اندیشه که می خواهیم جهانی را عوض کنیم
با کلماتی چون عشق و آزادی
ما بخشی از مردم تنها
در کافه غمناک بودیم...»
اما آقای هِنلی خواننده اصلی گروه در همان سالهای پایانی اینچنین گفت: «ایگلز زمانی بازمی گردد که جهنم یخ زده باشد.» و چنین هم شد، ایگلز پس از چهارده سال با تور "جهنم یخ زده" به دنیای موسیقی بازگشت، که این موضوع در این ترانه نیز مشهود است.
@mosighi_andishe
@Absurdmindsmedia
#آرامش_با_دیازپام_ده
#محسن_نامجو
#ساسان_سالور
@mosighi_andishe
جاری شو
#حسن_کامشاد، مترجم و پژوهشگر ادبیات فارسی در سن ۱۰۰ سالگی در لندن درگذشت.
«من در زندگی هرگز دنبال آسانی نبودم، چون هیچ چیز زیبای، ارزیدنی هرگز آسان نیست.»
🌎@flowwithmusic
خشکمغزی منشاء خودفریبی است و در حکومت نقش بسیار بزرگی دارد و عبارت از این است که اوضاع و احوال را بر مبنای تصورات ثابت و پیشساخته ارزیابی کنیم و علائم و قرائن مخالف را نادیده بگیریم یا مردود بشماریم و به پیروی از آرزوهای خود عمل کنیم و واقعیتها را گردن ننهیم. عصارهی خشکمغزی را یکی از مورخان در گفتهای دربارهٔ فیلیپ دوم پادشاه اسپانیا و سردستهی تاجداران یکدنده و خشکمغز بیان کرده است:
"تجربهی هیچ شکستی ایمان او را به برتریِ ذاتیِ سیاست خویش سست نمیکرد."
باربارا تاکمن / تاریخ بیخردی / ترجمه: حسن کامشاد
@mosighi_andishe
سخنرانی دکتر "حسن کامشاد" در کتابخانه مطالعات ایرانی لندن . / خوانشِ کتابِ "حدیث نفس" توسط نویسندهاَش .
@mosighi_andishe
#بهعبارت_دیگر
#عنایت_فانی
گفت و گو با "حسن کامشاد"
(بخش اول)
@mosighi_andishe