فایلهای صوتی، تصاویر و کلیپهای مربوط به موسیقی، موزیک، هنر، اشعار، متنهای زیبا و ... https://t.me/+lrfproPHb7E4Y2Rk @Navazesh_e_rooh
به نام خداوند خورشید و ماه
که دل را به نامش خرد داد راه، آغاز
میکنیم پنجشنبه دهم آبان ماه را...
" آخر هفته پاییزی تون در پناه حق "
❖
وجدان راحت یک جشن دائمیست ..
استاد الهی قمشهای
🎶 کلیپ : صوتی
🎼 ترانه : گل گلدون
🎙 باصدای : استادعارف
خوشتر از دوران عشق ایام نیست
بامداد عاشقان را شام نیست
مطربان رفتند و صوفی در سماع
عشق را آغاز هست انجام نیست
#سعدی
شهریار آریایی
کجایی ای عشق
.
منتهای ژرفای زمین تا کجاست؟
.
ای دل غم این جهان فرسوده مخور
بیهوده نئی غمان بیهوده مخور
چون بوده گذشت و نیست نابوده پدید
خوش باش غم بوده و نابوده مخور
«خیام»
مادرم سواد شعر ندارد
اما خودش
زیباترین شعر دنیاست
عکس مربوط است به سیلاب رود سند پاکستان
#داستانک
اسمش سعید بود. تو مدرسه بهش میگفتند سعیده.
تارهای صوتیاش مشکل داشت. میگفت از وقتی به دنیا اومده همین طوره. از پنج تا بچهای که حاصل ازدواج دختر عمو پسر عمو بودن، فقط سعید این مشکل رو داشت.
صداش هیچ شباهتی به یه پسر شونزده ساله نداشت. صدای نازک دخترونه تو یه دبیرستان پسرونه... این یعنی فاجعه.
زیاد دکتر رفته بود ولی ته تهش به این نتیجه رسیده بودن که همین صدا بهتر از بی صداییه.
تو یه کلاس چهل نفره سعید تنها بود. صبح تا ظهر فقط مسخرهاش میکردند. معلم ؟ ناظم؟ مدیر؟ باور کنید بدتر از بچهها... با سوالهای مسخره مجبورش میکردند حرف بزنه و بعد مثل بیمارهای روانی میخندیدند.
یه روز اومد بهم گفت «تو بهترین رفیقمی.» با تعجب بهش گفتم من که اصلا باهات حرف نمیزنم. حتی سلام علیک هم نداریم. خندید و گفت « خب برای همین بهترین رفیقمی. چون کاری باهام نداری.» از اون روز سعید شد رفیقم. اگه چهار تا تیکه بهش مینداختند ،پنج تا پسشون میدادم. اوضاع برای سعید بهتر شده بود تا اینکه فهمیدم باباش گفته لازم نکرده دیگه درس بخونی. از مدرسه رفت و بی خبری شروع شد. چند سال بعد تو محل دیدمش. ازش پرسیدم همه چی خوبه؟ گفت « آره... فقط خیلی تنهام» گفتم کسی تو زندگیت نیست؟ موبایلش رو در آورد و گفت « چرا هست ولی فقط تو گوشی... با چت کردن...به قرار نمیرسه. چون برسه تموم میشه.» وقتی ازش جدا شدم، از ته دلم آرزو کردم یکی بیاد تو زندگیش که کنارش بمونه.
امروز بعد از ده سال سعید رو دیدم. خیلی عوض شده بود. تو شیرینیفروشی داشت کیک سفارش میداد. آنقدر با اعتماد به نفس حرف میزد که دوست داشتم یه دنیا واسش دست بزنن. بعد از حال و احوال ازش پرسیدم همه چی خوبه؟ گفت « آره ... تا حالا هیچ وقت آنقدر خوب نبوده.» بعد حلقهی تو دستش رو نشونم داد و گفت « دیگه به هیچ جام نیست که بقیه دربارهام چی میگن ».
از شیرینیفروشی که اومدیم بیرون گفت « همین جا وایسا الان میام. میخوام زهره رو ببینی.» و چشمام پر از اشک شده بود و قلبم داشت میخندید.
رفت طرف ماشین و چند دقیقهی بعد با خانمش اومد.
دست تو دست. با لب های پر از خنده... سعید کنار زهره خوشحال بود. کنار زنی که با زبان اشاره حرف میزد!
✍🏻 حسین حائریان
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿@negareshe10⚘꯭꯭꯭🦅*
*🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃*
یه چیزایی هست که بدونِ اطلاع قبلی تموم میشن، مثل صبر آدما…!
Читать полностью…تو از تنهایی نمی ترسی؟
-نه ولی از تنهایی مردن میترسم!
🎥کیک محبوب من
.
سرچشمه همه عیبهای آدمی دو چیز است:
یکی بیکاری و دیگری اعتقاد به خرافات.
و دو فضیلت نیز بیشتر وجود ندارد:
یکی کار و دیگری خرد.
#جنگ_و_صلح
#تولستوی
فایل #موسیقی قطعه "نیکی "✨
#فاطمه_مهلبان
منت مکش ز سرمه که آن چشم خوش نگاه
در بردن دل است ز دنباله بی نیاز
#صائب_تبریزی
رفت آن سوار، کولی! با خود تو را نبرده
شب مانده است و با شب تاریکیی فشرده
کولی! کنار آتش رقص شبانهات کو؟
شادی چرا رمیده؟ آتش چرا فسرده؟
خاموش مانده اینک خاموش تا همیشه
چشم سیاه چادر با این چراغ مرده
دشت و شب و سیاهی وان غولگر به کز دور
کین را کمین گرفته با انحنای گرده
رفت آن که پیش پایش دریا ستاره کردی
چشمان مهربانش یک قطره ناسترده
در گیسوی تو نشکفت آن بوسه لحظه لحظه
این شب نداشت - آری - الماس خرده خرده
بازی کنان ز گویی خون میفشاند و میگفت
روزی، سیاه چشمی سرخی به ما سپرده
میرفت گَرد راهش از دود آه تیره
نیلوفرانه در باد پیچیده تاب خورده
سودای همرهی را گیسو به باد دادی
رفت آن سوار و با خود یک تارِ مو نبرده
#سیمین_بهبهانی
#کولی
بيتوتهیِ کوتاهیست جهان
در فاصلهیِ گناه و دوزخ
خورشيد
همچون دشنامی برمیآيد
و روز
شرمسارییِ جبرانناپذيریست.
آه
پيش از آن که در اشک غرقهشوم
چيزی بگوی...
#احمدشاملو
شادمانی چه کم مایه میخواهد؛
نوای یک نیانبان و بس.
بی موسیقی، زندگی که زندگی نبود!
#نیچه
نوازندهی پنفلوت: لئو روخاس
اما امشب
در محاصره پنجره های پاییز
می خواهم تو را به نام بخوانم
آتش کوچکی روشن کنم ،
چیزی بپوشم و تو را
ای پیراهن بافته از گل پرتقال
و شکوفه های شب بو ،
صدا کنم....
#نزار_قبانی
فرق آرامش و آسایش چیست؟
آسایش یک امر بیرونی و آرامش یک پدیده ی درونی است؛
مردم ممکنه خیلی تو آسایش باشند اما معدود افرادی هستند که درآرامش زندگی می کنند؛
آسایش یعنی راحتی در زندگی که با امکانات و ثروت خوب و زیاد به دست میاد هرچی دلشون بخواد میخرند ،هر کجا خواستن می روند و...
آرامش را کسانی دارند که از درون سالم و سلامتند، شاید بی چیز باشند اما دلشون خوشه، به آنچه که دارند راضی هستند، چه خوب می شد که ما در عین آسایش، آرامشم همرامون بود!
سکانسی از انیمیشن زیبای «رابین هود»
میگه شهر در امن و امانه !
اما اتفاقا همین شب داره انقلاب میشه
🍃🌹
ای صبح دمی به خنده بگشای لبی
تا باز رهم من از چنین تیره شبی
#عطار
آن که مأوایی ندارد، دیگر نخواهد داشت
آن که بیکس است، بیکس میماند.
بیدار میشود، کتابی میخواند،
نامهیی طولانی مینویسد
و در کوچهباغها پرسه میزند،
بیقرار،
آنگاه که برگها
به دست باد به هر سو میروند.
راینر ماریا ریکله
#شبتون_بدون_دلتنگی
محبوبم!
از واژهها نمیتوان انتظار داشت
عشقی را که تو در من نشاندهای
آن گونه که سزاوار تو ست
بر زبان بیاورند
عشقی که هر خطّ آن
قصّۀ هزار و یک شبی ست
که در دهانِ هیچ شهرزادی نمیگنجد
وقتی گوشۀ لبخندت
باغِ بهشتی میشود
که گلهایش بویِ عشق میدهند،
و لبهایت لانۀ پرندگانِ آوازهخوانی
که شکوفهها را میگشاید،
همۀ شاعرانِ جهان هم که جمع شوند،
در شرحِ اوّلین مصرعِ احساسِ من به تو
تصمیم به ترکِ شاعری میگیرند.
وقتی با صدایِ قدمهایت
ماه از خواب میپرد
رنگینکمان در نفسهای تو میرویَد
و رؤیاها تنپوشِ بلندت میشوند
چگونه از تو باید گفت
که فرشتهها نرنجند
ابرها بغضشان نگیرد
و آسمان نگرید؟!
🌺❤️🍒
#فرهاد_رنجبرراد
.
تزئینات نقشبرجستهی گیاهی، متعلق به سرستون ساسانی در طاق بستان کرمانشاه
عکس از: ارنست هرتسفلد
۱۹۱۳-۱۹۲۳ م. (دورهی قاجار)
چون صید به دام تو به هرلحظه شکارم ای طرفه نگارم
از دوری صیاد دگر تاب نیارم رفته ست قرارم
چون آهوی گم گشته به هر سوی دوانم رهایی نتوانم
تا دام در آغوش نگیرم نگرانم آه از دل زارم
از ناوک مژگان چو دو صد تیر پرانی بر دل بنشانی
چون پرتو خورشید اگر رو بکشانی وای از شب تارم
در بند و گرفتار بر آن سلسه مویم خلاص از تو نجویم
از دیده ره کوی تو با اشک بشویم با حال نزارم
برخیز که داد از من بیچاره ستانی دردم چو ندانی
بنشین که شرر در دل تنگم بنشانی لختی به کنارم
تا آن لب شیرین به سخن باز گشایی خوش جلوه نمایی
ای برده امان از دل عشاق کجایی تا سجده گزارم
گر بوی ترا باد به منزل برساند جانم برهاند
ورنه ز وجودم اثری هیچ نماند جز گرد و غبارم.
مهدی_عابدینی
.
فشردم با همه مستی به دل سنگصبوری را
ز حال گریه پنهان حکایت با سبو کردم
ملول از ناله بلبل مباش ای باغبان رفتم
حلالم کن اگر وقتی گلی در غنچه بو کردم
#شهریار
.
روزگارے مهرت از خاطر فراموشم نشد
سخت میترسم فراموشم ڪنے چون روزگار
#قاآنی
روزگارے مهرت از خاطر فراموشم نشد
سخت میترسم فراموشم ڪنے چون روزگار
#قاآنی
اين همه رنج،اين همه زخم و اين همه غصه كافی نبود!
كه اين همه دار و تير و تفنگ
می ساختند؟
📙 سال_بلوا
👤 عباس_معروفی