🔹 رباعیات خیام، نسخه کتابخانه اسعد افندی کتابت سال ۸۷۶ هجری قمری
دستنویس شماره ۲۸۸۲ کتابخانه اسعد افندی ترکیه مشتمل بر دو اثر: لمعات عراقی و رباعیات خیام است.
بخش اول دستنویس: لمعات عراقی در سال ۸۷۷ توسط کاتبی به نام درویش یوسف جیلانی نوشته شده؛
و بخش دوم: رباعیات خیام دارای مقدمهای کوتاه و ۳۳۶ رباعی به نام خیام در سال ۸۷۶ کتابت یافته است.
نام کاتب در بخش رباعیات خیام ذکر نشده اما با توجه به رسمالخط به نظر میرسد کاتب هر دو بخش یک نفر باشد.
@parniyan7rang
#اختصاصی
◻️هرکس سخنی از سرِ سودا گفتند:
🔻چند و چونی در آوازۀ جهانی رباعیات خیّام
✍️سیدعلی میرافضلی
شاعر و پژوهشگر ادبیات
🔷ادوارد فیتزجرالد، شاعر انگلیسی عصر ویکتوریا، به سال ۱۸۵۹ میلادی ترجمۀ آزادی از رباعیات منسوب به خیّام عرضه داشت که هم موجب شهرت جهانی خیّام شد و هم نام فیتزجرالد را در شعر انگلیسی جاودانه کرد و پیامد آن، چاپ میلیونها نسخه از ترجمۀ رباعیات خیّام به زبانهای گوناگون بود. شهرت جهانی ترجمۀ رباعیات خیّام، این گمان را در ذهن برخی از محققان پدید آورد که ایرانیان، خود نیز خیّام را به واسطۀ این ترجمه شناختند و پیش از آن، خیّام در ایران شاعری گمنام بود.
🔷باید بدانیم که مکتب خیّام در رباعی، در اواسط قرن هفتم هجری، یعنی حدود هشتصد سال پیش، مورد شناسایی ادبای پارسی زبان قرار گرفت و جمال خلیل شروانی، اولین کسی بود که صدای متفاوت رباعیات حکیم خیّام و جریان متمایز رباعی خیّامانه را شناسایی کرد. او در «نزهة المجالس» که دفتری از چهار هزار رباعی کهن پارسی است، بابی را به «معانی حکیم عمر خیّام» اختصاص داد.
🔷چند دهۀ بعد، گردآورندۀ ناشناس «سفینۀ کهن رباعیات»، کتاب خود را با رباعیات خیّام آغاز نهاد. این رباعینامه، به احتمال بسیار، در اواخر قرن هفتم هجری گرد آمده است. در اوایل قرن هشتم هجری، محمد بن یغمور در شهر ترمد در منطقۀ ماوراء النهر، سفینهای از اشعار کهن فراهم کرد که قسم هفتم آن در قالب رباعی است. شروع این قسم، با رباعی «خواجه عمر خیّام» است. این مجموعه به «سفینۀ ترمد» شهرت دارد.
🔷در همین روزگار (به سال ۷۴۱ ق)، ادیبی به نام محمد بن بدر جاجرمی که در عراق عجم (مناطق مرکزی ایران) میزیست، به تدوین «مونس الاحرار فی دقائق الاشعار» در سی باب پرداخت. باب بیست و هشتم این کتاب در رباعیات است و یک فصلش، در «رباعیات ملک الحکماء عمر خیّام» است. همزمان با او، چهار کاتب ایرانی که در مصر بهسر میبُردند، مجموعهای از اشعار و مراسلات فارسی را کتابت کردند که سهم خیّام در آن، ۳۳رباعی است.
🔷بنابراین، طی سدههای هفتم و هشتم هجری، در نقاط مختلفی از اقلیم پهناور زبان فارسی، ادیبان و کاتبانی بودند که توجه ویژهای به رباعیات منسوب به خیّام داشتند و آنها را در اختیار مخاطبان خود قرار میدادند. اولین مجموعههای مستقل رباعیات خیّام، در اواسط قرن نهم هجری گردآوری شد و خیلی زود، این کار چنان رونقی گرفت که بسیاری از بزرگان زمانه، خوشنویسان و تذهیبکنندگان و نگارگرانِ بنام را به خدمت گرفتند و نسخهای از رباعیات خیّام را برای کتابخانههای خود فراهم کردند.
🔷قدیمترین نسخۀ مُدَوّنِ رباعیات خیّام، نسخهای است که شیخ محمود پیربوداقی، خوشنویس نامدار دربار پیربوداق قراقوینلو، در دهۀ آخر ماه صفر سال ۸۶۵ ق در دارالملک شیراز کتابت کرد.
🔷از آن زمان تا امروز، خیّام همواره به عنوان یکی از مهمترین رباعیسرایان زبان فارسی مطرح بوده است و بسیاری از ادبای قدیم، او را مَثَل اَعلایِ رباعیسرایی، و رباعیاتش را متر و معیار قالب رباعی میدانستهاند. ژان باپتیست نیکلا، مترجم ارشد سفارت فرانسه، طی ده سال اقامت در ایران (از ۱۸۵۴تا ۱۸۶۳م)، با رباعیات خیّام آشنا شد و دانست که او در ایران «شاعری برجسته» محسوب میشود. نیکلا، همعصر فیتزجرالد بود و همزمان با او، به ترجمۀ رباعیات خیّام اهتمام گماشت.
🔷شاید گفته شود که خیّام را طبقۀ فرهیخته و علاقهمندان به شعر میشناختهاند و مردم عادی سر و کاری با اشعار او نداشتهاند. این حرف، با واقعیت نفوذ شعر در دنیای قدیم و در همۀ شؤون زندگی مردم مشرقْ زمین همخوانی ندارد. بر اساس شواهد و اشارات موجود، میتوان گفت که از چندین سدۀ پیش تا کنون، رباعیّات منسوب به خیّام نه فقط در ایران، بلکه در کلّ سرزمینهای پارسیزبان و ملل علاقهمند به شعر فارسی، شایع و پُر شهرت بوده است. نسخههای خطی فراوان و چاپهای متعدد دیوان او در هند و مصر و ترکیه (از ۱۲۱۱ ق به این سو) نشاندهندۀ اقبال مخاطبان به اشعار اوست.
🔷اما نباید فراموش کرد که دفتر رباعیات خیّام از حدود هشتصد سال پیش، جایگاه خود را در کتابخانۀ روح مردم ایران یافته بود و چنان نبود که شهرت خیّام در ایران و سرزمینهای مجاور، در گروِ اهتمام مترجمان و محققان غربی باشد. اکنون رباعیات خیّام، به متنی فراملّی تبدیل شده و جزو میراث همۀ ملل جهان است. چنین منزلتی، ایجاب میکند که رباعیات او نه فقط به اغلب زبانهای زنده بارها و بارها ترجمه شود، بلکه تحقیقات متعددی نیز در همۀ پهنۀ گیتی در مورد این رباعیات شکل گیرد. /#پیام_ما
#خیام
@payamema
.
این رباعی به مولانا نیز منسوب است استاد میرافضلی در این خصوص به نکته در خور ذکری اشاره فرمودند:
"مولانا این رباعی را در مجالس سبعۀ خود بر زبان یا به قلم آورده است (ص ۱۱۸) و طبق قاعدۀ مولوی دوستان، هر شعری که مولانا بر زبان آورده باشد، سرودۀ خود او تلقی میشود. از این رو، در کلیات شمس هم رباعی بر اساس چهار نسخۀ کهن آمده است (جزو هشتم، ص ۶۷).
گو اینکه مضمون رباعی هیچ تناسبی با اینکه گویندۀ آن یک مرد باشد، ندارد."
🔹 از سرِ پای!
دوش از سر پای یار با ما بنشست
باز از سر دست عهدم امروز شکست
نه دوش بُدم شاد و نه غمگین امروز
کان از سر پای بود و این از سر دست
#مهستی
مهستی سخن خود را با صنعت تضاد آراسته ( دوش و امروز ، سر و پا ، دست و پا ، شاد و غمگین ) و با واژههای سر و دست و پا بازی کرده است. این رباعی زیبا که در دیوان و مجموعههای چاپ شده مهستی در سده اخیر نیامده، از دید ادبی و لغوی ارزشمند است.
#از_سر_پای را در لغتنامهها نیافتم... گویا به معنی انجام کار بصورت گذری و در زمانی کوتاه یا سر زدن با عجله بیتوقف باشد. در گویش مشهدی سرِ پا در همان مفهوم تُکِ پا ( در تداول عوام زمانی کوتاه ) بکار میرود. به عنوان مثال: یک سر پا ( تک پا ) رفتم دیدار فلانی...
نزاری قهستانی گوید:
دریاب که شد ز دست کارم
آخر گذری کن از سرِ پای...
در جای دیگر:
دل شکستهی ما را رعایتی فرمای
به پرسشی چه شود الله الله از سرِ پای
#مهدی_دهقان
@parniyan7rang
سگ را گشاده و سنگ را بسته...
یکی از شعرا پیش امیر دزدان رفت و ثنایی بر او بگفت. فرمود تا جامه از او بر کَنَند و از ده به در کنند.
مسکین برهنه به سرما همیرفت. سگان در قفای وی افتادند. خواست تا سنگی بر دارد و سگان را دفع کند، در زمین یخ گرفته بود، عاجز شد.
گفت: این چه حرامزاده مردمانند، سگ را گشادهاند و سنگ را بسته! امیر از غرفه بدید و بشنید و بخندید.
گفت: ای حکیم! از من چیزی بخواه.
گفت: جامهٔ خود میخواهم اگر انعام فرمایی.
رضینا مِن نوالِکَ بالرَحیلِ.
امیدوار بُوَد آدمى به خیر کسان . . .
مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان
#سعدی
🔸 تو نیز اگر بخفتی به از آن که در پوستین خلق افتی
یاد دارم که در ایام طفولیت متعبد بودمی و شبخیز و مولع زهد و پرهیز.
شبی در خدمت پدر رحمةالله علیه نشسته بودم و همه شب دیده بر هم نبسته و مصحف عزیز بر کنار گرفته و طایفهای گرد ما خفته.
پدر را گفتم: از اینان یکی سر بر نمیدارد که دوگانهای بگزارد. چنان خواب غفلت بردهاند که گویی نخفتهاند که مردهاند.
گفت: جان پدر! تو نیز اگر بخفتی به از آن که در پوستین خلق افتی.
#سعدی
رفتند حریفان که بشادند، غمیدند!
از دل به تو دادن به دل خود ستمیدند!
در مملکت حُسن تو را پادشهیدند!
بر جبههی ما خط غلامی رقمیدند!
نور صمد از صورت خوبت چو عیانید!
کفار ندانم به چه معنی صنمیدند؟
بر دیدهی ما خیل غلامان تو یکیک
تا زیرک و مقبول و مبارک قدمیدند!
فریاد، که فریاد فقیران نشنیدی...
هر چند که بر خاک درت زیر و بَمیدند!
مییادم از آن روز که دربارهی عشّاق
لطفیدی و، از غصه رقیبان وَرَمیدند!
چون میگذرد نیک و بد عالم فانی
خوشحال کسانی که به نیکی عَلَمیدند!
چون مور کمربسته کریمان به ضیافت
مانند ملخ جمله بخیلان شکمیدند!
کیفیت عشقت فقها را نبوَد یاد
هر چند که در مدرسهها کیف و کمیدند!
هر طایفه #طرزی هنر خویش نمودند
دونان دِرَمیدند و، کریمان کرَمیدند!
#طرزی_افشار
@parniyan7rang
🔹 مَهستی (ماهستی) : ماهبانو
تا خسته دلم به عشقت اندر پیوست
دانی که همه فضول بنهاد ز دست
چندان که تو خواهی ز تو نومیدی هست
خود را به رسن بر تو همی نتوان بست
#ماهستی_دبیر
در بین منابع کهن نخستین بار آذر بیگدلی در آتشکده نام مهستی را مورد توجه قرار داده و مینویسد: "مهستی کلمه مرکب است چه مه به فتح میم مخفف ماه است و به کسر میم به معنی بزرگ، و ستی مخفف سیدتی است که در این زمان خانم را گویند." و برای این نام دو معنی به دست میدهد:
۱. مَهستی: ماهبانو ۲. مِهستی: بزرگبانو
اثر تازهیافته رسائلالعشاق تالیف سیفی نیشابوری در سال ۶۸۵ ق بر مورد اول از این دو نظر صحه میگذارد سیفی دو بار از این شاعر نام برده یک بار او را ماهستی دبیر و بار دیگر مهستی دبیر خوانده است. بعدها در جنگ سده یازدهمی متعلق به کتابخانه مجلس سنا به شماره ۶۵۱ نیز نام شاعر ماهستی ذکر شده است.
بنابراین میتوان گفت جزء اول این نام، کلمه ماه و یا مخفف آن مَه بوده و مَهستی به معنای ماهبانو است.
#مهدی_دهقان
@parniyan7rang
🔷 چهارشنبههای آخر سال در آذربایجان
🔹 در آذربایجان، ماه اسفند را «بایرام آیی» یعنی «ماه ِ عید» مینامند. جشنهای نوروز در آذربایجان تقریبا از یک ماه مانده به نوروز آغاز میشد. چهارشنبههای اسفند هر کدام نامی دارند و هر یک منتسب به یکی از عناصر چهارگانه تشکیل دهنده زمین یعنی آب، باد، خاک و هوا.
✅ اولین چهارشنبهی اسفندماه «سو چرشنبهسی» یعنی «چهارشنبه آب» نامیده میشود و این باور وجود دارد که آب دوای دردهاست.
✅ دومین چهارشنبه اسفندماه در آذربایجان «اود چرشنبهسی» یعنی «چهارشنبه آتش» نام دارد. آتش پیش از اسلام، عنصری مقدس بوده و در عقاید زرتشتیان مظهر فروغ ایزدی بهشمار میآید.
✅ سومین چهارشنبه «یئل چرشنبهسی» یعنی «چهارشنبه باد» نامیده میشود. اهالی آذربایجان معتقدند که در این هفته، باد با آمدن خود به زمین و طبیعت، به همه نوید بیداری میدهد.
✅ آخرین چهارشنبه سال «تورپاق چرشنبهسی» یعنی «چهارشنبه خاک» نامیده شده است. این نامگذاری به این دلیل است که در آخرین چهارشنبه سال، زمستان رو به پایان است و هوا رو به گرما میرود، زمین کمکم آمادهی رویش میشود و خاک، آمدن بهار را با رویش گلها و گیاهان نوید میدهد.
◀️ تا چند دهه پیش در آذربایجان، در هر یک از چهارشنبههای یادشده، آیینها و مراسم خاصی برگزار میشد و در هر یک از این هفتهها زمان غروب سهشنبه، آتشافروزی میشد. اما معمولا آیینهای چهارشنبه آخر سال به دلیل نزدیکی عید و بهار پرطمطراقتر از چهارشنبههای قبلی برگزار میشد.
در گذر زمان و طی سده اخیر با غلبه مدرنیته بر باورهای پیشین، جشنها و آیینهای مربوط به بایرام آیی در چهارشنبه آخر سال تجمیع گردیده و امروزه مراسم و آیینها فقط در چهارشنبه آخر سال اجرا میشود.
@parniyan7rang
روز ۲۱ فوریه برابر با ۲ اسفند از طرف یونسکو به عنوان روز جهانی زبان مادری ( International Mother Language Day ) نامگذاری شدهاست.
نامگذاری این روز در کنفرانس عمومی یونسکو در سال ۱۹۹۹ به منظور کمک به تنوع زبانی و فرهنگی انجام شد. مجمع عمومی سازمان ملل متحد نیز به دلیل اهمیت زیاد آن، سال ۲۰۰۸ را سال جهانی زبانها اعلام کرد.
@parniyan7rang
▫️این رباعی در دیوان فرخی یزدی نیز وارد شده و بر اساس توضیحات استاد حسین مسرت مصحح دیوان فرخی ( تصویر بالا ) میتوان نتیجه گرفت رباعی به دورههای قدیمتر از عصر فرخی تعلق دارد و انتساب آن به فرخی صحیح نیست.
▫️به راهنمایی استاد سیدعلی میرافضلی اطلاع یافتم رباعی در جواهرالخیال محمد صالح رضوی (نسخۀ آستان قدس، ۱۲۱)، بدون ذکر نام سراینده بدین روایت آمده است:
دوشینه که بُرد بَرد بر دوشم بود
سرما چو نگار تر در آغوشم بود
پوشیدنییی نبود غیر از چشمم
چیزی که به زیر سر نهم، گوشم بود
به نظر استاد میرافضلی از آنجا که رباعی در تذکرههایی چون هفتاقلیم و عرفاتالعاشقین نیامده، احتمالا سرودۀ شاعران نیمۀ دوم قرن یازدهم باشد.
@parniyan7rang
خطی که فلک بر رخ دلخواه نبشت
بر گل ، رقم بنفشه بیگاه نبشت
خورشید خطی به بندگی میدادش
کاغذ مگرش نبود، بر ماه نبشت!
منسوب به #مهستی
این رباعی در چند دستنویس خطی کهن ثبت شده و به ۳ شاعر منسوب است:
🔹 در نزهةالمجالس ( اواسط سده ۷ هجری) به #صالح_بیلقانی.
🔹 در خلاصةالاشعار ( ۷۲۱ هـ.ق ) به #مهستی.
🔹 در مونسالاحرار ( ۷۴۱ هـ.ق ) #بدون_نام سراینده با اختلاف جزئی در مصرع اول بجای "خطی": خط بین
و مصرع سوم بصورت: خورشید به بندگیش میداد خطی
🔹 در جُنگ شماره ۹۰۰ مجلس ( سده ۸ هجری ) به #مهستی.
🔹 در جُنگ نظم و نثر شماره ۱۰۹۴ لیدن ( سده ۸ هجری ) #بدون_نام سراینده.
🔹 در بیاض علاء مرندی ( ۷۹۲ یا ۸۹۲ هـ.ق ) به #مهستی.
🔹 رباعی در دیوان #بابا_افضل_کاشانی نیز وارد شده، اما با توجه به اینکه در نسخههای خطی متاخر آمده؛ احتمال صحت این انتساب بسیار کم است.
🔹 در تذکرههای مخزنالغرائب و صبح گلشن ( سده ۱۳ هجری ) به نام عبدالرزاق نوشته شده، اما با توجه به قدمت منابع پیشین، میتوان گفت احتمال انتساب رباعی به شاعری عبدالرزاق نام منتفی است.
#مهدی_دهقان
@parniyan7rang
لمهستی فی وصف الفم والبیضة الحمراء فی ید صبی ( از مهستی است در توصیف دهان و تخممرغ سرخ در دست یک پسر ) :
آن بت که فلک وِرا ستایش میکرد
دُرهــا ز دهــان او گشـایش میکرد
یک بـارهٔ لَعلِ اندرون پُر زَر و سیـم
بــا دانــهی گــوهر آزمایش میکرد
▫️منبع: جُنگ نظم و نثر، دستنویس شماره ۲۸۰ کتابخانه سلیمانیه، مسعود بن منصور متطبّب، ۷۶۳ هجری قمری، برگ ۱۵
#مهدی_دهقان
@parniyan7rang
.
بررسته دگر باشد و بربسته دگر!
#اسرارالتوحید
از پستهی تو سبزهی خط بررستهاست
یا مغز ز پستهی تو بیرون جستهاست
" بررسته دگر باشد و بربسته دگر! "
این طرفه که بر رستهی تو بر بستهاست
#عطار_نیشابوری
دیدم که یکی دو دسته از سنبل تر
بر بسته و خوش نهاده در پیش نظر
گفتم که برو دو زلف یارم بنگر
"بربسته دگر باشد و خودرسته دگر!"
#هلالی_جغتایی
@parniyan7rang
یادداشت شماره ۱۲۲۵
با روی چو نوبهار و با خوی دیای
با ما چو خمار و با دگر کس چو میای
بخت بد ما همی کند سست پیای
ورنه تو چنین سخت کمان نیز نیای
مهستی گنجوی
نقل از: دهقان، مهدی، رباعیات مهستی دبیر گنجوی، نشر اختر تبریز، ۱۳۹۴، ص ۱۳۶.
@barebaaghedaanesh
#عزیز_شروانی:
بــا زخم ِ زمانه، مرهمــی بایستی
یــا کــار فلــک، بیستمی بایستی
یـا بایستی چنانکه غم خود نَـبُـدی
یا چون غم هست، محرمی بایستی
▫️منبع: نزهةالمجالس
، جمالالدین خلیل شروانی، تالیف اواسط سدۀ ۷ هجری (سال کتابت ۷۳۱ ق)، کاتب: اسماعیل بن اسفندیار ابهری، دستنویس شماره ۱۶۶۷ کتابخانۀ جارالله ترکیه، برگ ۱۱۶
@parniyan7rang
#خیام:
"هزار سال آسمان و اختران را در مدار و سیر به شیب و بالا جان باید کندن، تا از این آسیابک دانهای درشت چون عمرخیام بیرون افتد؛ و از این هفت شهر پایبالا و هفت دیه سرنشیب یک قافلهسالار دانش چون من درآید.."
✍ منشات خاقانی، تصحیح محمد روشن، ۱۳۶۲ صفحه ۳۳۳
@parniyan7rang
ما را به دم پیر نگه نتوان داشت
در حجرهی دلگیر نگه نتوان داشت
آن را که سر زلف چو زنجیر بُوَد
در خانه به زنجیر نگه نتوان داشت
#بنتالبخاریه
1⃣ این رباعی معروف نخستین بار در تاریخ گزیده بنام بنتالبخاریه آمده و اصولا باید با توجه به قدمت و اعتبار اثر بنام همین شاعر ناشناخته که اطلاعات دیگری در مورد او ارائه نشده؛ پذیرفته شود.
2⃣ تقریبا ۲۰۰ سال بعد حکیمشاه در ترجمه مجالسالنفائس این رباعی را بنام #عایشه_مقریه ثبت کرده است.
3⃣ حدود ۲۵۰ سال بعد آذر بیگدلی در آتشکده همین رباعی را این بار بنام #مهستی_گنجهای آورده است.
4⃣ پس از آن تعدادی از تذکره نویسان که استفاده آنها از آتشکده بعنوان منبع مشهود است رباعی را به مهستی نسبت دادهاند از جمله تذکره اسحاق بیگ ، نقل مجلس ، ریاضالعارفین ، مجمعالفصحا ، خیرات حسان
5⃣ و بدین ترتیب در کتب و مقالات معاصر و با استناد بر منابع متاخر این رباعی بنام مهستی مشهور گشته است.
6⃣ رباعی در برخی نُسَخ قصه امیراحمد و مهستی آمده و چه بسا منبع آذر همین داستان بیتاریخ و نامعتبر بوده باشد! در هر حال انتساب این شعر به مهستی منتفی است.
7⃣ مولف تاریخ گزیده از بنتالبخاریه و عایشه مقریه جداگانه نام برده و بنام هر کدام یک رباعی نقل کرده است؛ این مطلب نظر آقای محرابی مبنی بر یکی بودن این دو شخص را به چالش میکشد مگر اینکه دلایل مستند ارائه شود.
#مهدی_دهقان
@parniyan7rang
🔹 از سرِ دست!
ترکیب پیالهای که در هم پیوست
بشکستن آن روا نمی دارد مست
چندین سر و پای نازنین #از_سر_دست
از مهر که پیوست و به کین که شکست؟
#خیام
مصراع سوم این رباعی اغلب در سایتها، مقالات و کتب به صورت نادرست روایت می شود از جمله:
چندین سر و پای نازنین از سر و دست...
چندین سر و پای نازنین و بر و دست...
چندین سر و پای نازنین و دل و دست...
چندین سر و پای نازنین و کف دست...
و ...
افزودن حرف "و" بین سر و دست مفهوم اصلی مدنظر گوینده را از بین برده، و شرح معنای بیت را چندان مشکل ساخته که هر کس به نوعی و به زعم خود در جهت اصلاح معنوی مصراع، در چینش کلمات تغییری روا داشتهاست!..
#از_سر_دست ترکیبی کنایی است به معنای کاری که چُست و جَلد کنند یا سخنی که بیتامل و اندیشه گویند.
نظامی گوید:
سخن تا چند گویی از سر دست
همانا هم تو مستی هم سخن مست
باباافضل:
معلوم نمی شود چنین از سر دست
کین صورت و معنی ز چه در هم پیوست
#از_دست نیز که در لغت نامه به معنای فیالفور و در حال نوشته شده قرابت ساختاری و معنایی با این ترکیب دارد. همچنین #سر ِدست که در معنای فیالفور آمده..
#مهدی_دهقان
@parniyan7rang
و فی صدری لباناتٌ
إذا ضاقَ لها صدری
نَکتّ الأرضَ بالکفِّ
و أبدیتُ لها سرّی
فمهما تُنبِتُ الأرضُ
فذاک النّبتُ من بذری
در سینه رازهایی دارم
هر گاه سینهام از آنها به تنگ میآید
با دست بر زمین میکوبم
و
راز دلم را برای زمین بازگو میکنم
پس هر گاه زمین، گیاهی برویاند
آن گیاه
راز دلِ من است...
منسوب به #حضرتعلی(ع)
ایّام بر آن است
ایّام بر آن است که تا بتواند
یک روز مرا به کام دل ننشاند
عهدی دارد جهان که تا گرد جهان
خود میگردد، مرا همیگرداند
کمال اسماعیل اصفهانی
(دیوان کمال، محمدرضا ضیاء، ۳۲۹)
رباعی کمال در ده نویس دیوان او نقل شده است: دستنویس چستربیتی، ۶۹۹ ق؛ دو دستنویس کاخ گلستان، ۷۲۲ ق و ۷۳۲ ق؛ دو دستنویس مجلس، ۷۲۱ ق، ۷۲۵ ق؛ دستنویس دانشگاه (نفیسی)، سدۀ هفتم و هشتم ق؛ دستنویس ملک، سدۀ هشتم ق؛ و چهار دستنویس دیگر از قرن دهم و یازدهم.
..
عهدی دارد جهان که تا بتواند
در دور فلک مرا به جان رنجاند
نذری دارد فلک که در گرد جهان
تا میگردد، مرا همیگرداند
مجدالدین همگر
(دیوان مجد همگر، ۷۴۲)
رباعی را اسحاق بن قوام بن همگر (نوۀ شاعر) به سال ۶۹۷ هجری قمری جزو رباعیات جدّش نوشته (دستنویس موزۀ بریتانیا، برگ ۱۲۵ر) و در آنکه مجد همگر سرایندۀ آن است، تردیدی نیست. به نظر میرسد مجد همگر رباعی کمال اسماعیل را در ذهنش داشته و بر مبنای آن، با تغییراتی، رباعی جدیدی ساخته است. در رباعیات او، چنین مواردی کم نیست.
..
آذر بیگدلی، رباعی کمال اسماعیل را به عین عبارت به مهستی گنجوی بخشیده و تقریباً همۀ مهستیپژوهان آن را به نقل از آذر در کتابهای خود آوردهاند: مهدی دهقان (رباعیات مهستی دبیر گنجوی، ۱۱۷)؛ احمد سهیلی خوانساری (رباعیات حکیمه مهستی دبیر، ۹۱)؛ فریدون نوزاد (مهستینامه، ۱۰۱)؛ معینالدین محرابی (مسهتی گنجهای، ۱۵۲). نقل آذر در برابر نسخههای کهن دیوان کمال هیچ وزنی ندارد.
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
.
سیزده را همه عالم بدر امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم بدرم!
#شهریار
@parniyan7rang
مست است بُتـا چشم تو و تیر بــه دست
بس کس که ز تیر چشم مست تو بخست
گــر پوشــد عارضت زره عــذرش هســت
کز تیـر بترسد همــه کس، خاصه ز مست
#فردوسی
منبع: جُنگ رباعیات علینقی میرزا قاجار کتابت ۱۲۹۲ هـ.ق کتابخانه مجلس
▫️رباعی از سرودههای سنایی است و در نسخههای دیوان او آمده است.
@parniyan7rang
مناظره خسرو و فرهاد به قلم سحرانگیز نظامی گنجوی
نخستين بار گفتش کز کجایی؟
بگفت: از دار ملک آشنایی
بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند؟
بگفت انده خرند و جان فروشند
بگفتا جان فروشي در ادب نيست
بگفت از عشقبازان اين عجب نيست
بگفت از دل شدي عاشق بدينسان؟
بگفت از دل تو میگویی من از جان
بگفتا عشق شيرين بر تو چونست؟
بگفت از جان شيرينم فزونست
بگفتا هر شبش بينی چو مهتاب؟
بگفت آری چو خواب آيد، کجا خواب
بگفتا دل ز مهرش کی کنی پاک ؟
بگفت آنگه که باشم خفته در خاک
بگفتا گر خرامی در سرايش؟
بگفت اندازم اين سر زير پايش
بگفتا گر کند چشم تو را ريش؟
بگفت اين چشم ديگر دارمش پيش
بگفتا گر کسيش آرد فرا چنگ ؟
بگفت آهن خورد ور خود بود سنگ
بگفتا گر نيابی سوي او راه ؟
بگفت از دور شايد ديد در ماه
بگفتا دوری از مه نيست در خور
بگفت آشفته از مه دور بهتر
بگفتا گر بخواهد هر چه داری
بگفت اين از خدا خواهم به زاری
بگفتا گر به سر يابيش خوشنود
بگفت از گردن اين وام افکنم زود
بگفتا دوستيش از طبع بگذار
بگفت از دوستان نايد چنين کار
بگفت آسوده شو که اين کار خامست
بگفت آسودگی بر من حرام است
بگفتا رو صبوری کن درين درد
بگفت از جان صبوری چون توان کرد؟
بگفت از صبر کردن کس خجل نيست
بگفت اين دل تواند کرد دل نيست
بگفت از عشق کارت سخت زار است
بگفت از عاشقی خوشتر چه کار است؟
بگفتا جان مده بس دل که با اوست
بگفتا دشمنند اين هر دو بی دوست
بگفتا در غمش میترسی از کس؟
بگفت از محنت هجران او بس
بگفتا هيچ هم خوابيت بايد
بگفت ار من نباشم نيز شايد
بگفتا چونی از عشق جمالش؟
بگفت آن کس نداند جز خيالش
بگفت از دل جدا کن عشق شيرين
بگفتا چون زيم بی جان شيرين؟
بگفت او آن من شد زو مکن ياد
بگفت اين کی کند بيچاره فرهاد
بگفت ار من کنم در وی نگاهی
بگفت آفاق را سوزم به آهی
چو عاجز گشت خسرو در جوابش
نیامد بیش پرسیدن صوابش
به یاران گفت کز خاکی و آبی
ندیدم کس بدین حاضر جوابی...
#نظامی_گنجوی
@parniyan7rang
استاد میرزا حسین کریمی
( درگذشت ۱۴۰۱/۱۱/۲۰ )
بیر گون گلر کریمی گئدر بوش قالار یئری
اشعاری اهل معرفته یادگار اولار
"رباعیِ شنیدنی دربارهی برف"
این رباعی را حدوداً دو دهه پیشتر از یک مسافرِ افغانی در اتوبوس شنیدم:
دوشینه شبی، که برف تا دوشم بود
زانو چو عروسِ نو در آغوشم بود
پوشیدنیای نبود جز چشمانم
چیزی که به زیرِ سر نهم، گوشم بود!
شاعر از ترفندهایی بهرهبرده. شب و دوش را با دوشینه آورده. زانوبغلکردنِ آدمِ در برف و سرما گیرافتاده و در حسرتِ محبوب مانده را خوب توصیفکرده. و در بیتِ دوم نیز، به بهترین و مبالغهآمیزترین وجهی از آرایهی استثناء منقطع سودبرده و عریانی و بیبالش و بستر بودنِ خویش را بهتصویرکشیده: پلک، که چشم را میپوشانَد، تنها پوشیدنیام بود و گوشهایم نیز تنها بالشِ بسترم.
با یادآوری این نکته که "گلیمگوش" یا "گوشبستر" موجودی افسانهای بوده که یک گوشش را بستر و دیگری را لحاف میکرده و به خواب میرفتهاست. ازجمله در شاهنامه (ضمنِ ماجرای لشکرکشیِ اسکندر به بابل) و نیز شعر منوچهری از این موجودِ شگفتآور سخن رفتهاست. حدسمیزنم در اسکندرنامهها هم اشاراتی دراینباره آمدهباشد.
بعدها همواره درپیِ آن بودم تا شاعر این رباعی و مأخذ احتمالیِ آن را بیابم. اما هرچه بیشتر جُستم، کمتر یافتم. در چند سفینهی رباعی که در دسترسام بود نیز آن را نیافتم.
امروز، کتابِ "سفرِ دیدار" (سفر به کوهستانهای بدخشان و دیدار از مزارِ ناصرخسرو قبادیانی) نوشتهی آقای دکتر محمدرضا توکلیِ صابری را که میخواندم، ناگهان چشمم به جمالِ این رباعی روشن شد. نویسندهی این اثر، در کتابِ "سفرِ برگذشتنی" ازپسِ هزارهای، مسیرِ سفرِ ناصرخسرو را دنبال و گزارشکردهاست. ایشان چندی پیش نیز نسخهای تازهیاب از سفرنامه را منتشرکردهاست (انتشاراتِ علمی و فرهنگی). البته هنوز این سفرنامه را ندیدهام.
جناب توکلی در کتابِ "سفرِ دیدار" ضمنِ گزارشِ خویش از دهکدهی "جرم" (در بدخشانِ افغانستان)، مینویسد اهالیِ این ناحیه شعری را از ناصرخسرو برایم خواندند: "این شعر را ظاهراً همهی اهالیِ این دهکده حفظهستند: دوشینه شبی که برف تا دوشم بود ... " (سفرِ دیدار، نشرِ اختران، ۱۳۹۵، ص ۸۸).
اما این رباعیِ زیبا و بینظیر، نه به ساخت و صورتِ شعرِ ناصرخسرو شباهتی دارد، و نه به بیانِ شعرِ سدهی پنجم قرابتی. بمانَد که در دیوانِ لعلِ بدخشان نیز نیامدهاست!
@azgozashtevaaknoon
للفردوسی فی وصف الحبیب و تشبیهه بالقمر و الورد ( از #فردوسی در توصیف معشوق و تشبیه او به ماه و گل ):
گر ایدون که هرگز مه آسمانی
زمینی شدهست، ای نگارین تو آنی
ور از بوستان گل سخنگوی روید
تویی بیگمان آن گل بوستانی
خسوف است و خار است مه را و گل را
کزان تیرگی باشد و زین زیانی
تو را ماهرویا خسوفت جدایی
تو را گلرخا خار نامهربانی
▫️منبع: جُنگ نظم و نثر، دستنویس شماره ۲۸۰ کتابخانه سلیمانیه (مجموعه چلبی عبدالله)، کتابت مسعود بن منصور متطبّب، ۷۶۳ هجری قمری، برگ ۱۵
#مهدی_دهقان
@parniyan7rang
ای لعل لبـت بــه دلنوازی مشهــور
وی روی خوشت به ترکتازی مشهور
بـا زلف تو قصهایست ما را مشکل
همچون شب یلدا به درازی مشهور
#عبید_زاکانی
خط: محمدعلی فرزبود
@parniyan7rang
بربسته دگر باشد و بررسته دگر!
الرباعیة فیالتضمین:
نی گفت: چو من به خدمت اهل هنر
شیرین نفسی دگر، نبستهاست کمر
گفتم: دف و چنگ را چه میگویی؟ گفت:
بربسته دگر باشد و بررسته دگر!
هم در معنی سابق:
میگفت به دندان بتم عِقد دُرَر
من همچو تواَم خوشاب و پاکیزه گهر
خندان خندان به زیر لب گفت: برو
بربسته دگر باشد و بررسته دگر!
هم در معنی سابق:
زلف بت من گفت: که در دور قمر
ماییم کشیده ماه را در چنبر!
خطش ز کنارهای برون آمد و گفت:
بربسته دگر باشد و بررسته دگر!
منبع: انیسالخلوة و جلیسالسلوة، مسافر ابن ناصر ملطوی، اواخر سده ۸ هجری، دستنویس شمارهٔ ۱۶۷۰ کتابخانهٔ ایاصوفیا، برگ ۲۰۲ و ۲۰۳.
▫️ مولف انیسالخلوه نام سرایندگان این سه رباعی را ذکر نکرده؛ رباعی دوم در تاریخ گزیده به نام #فخریاصفهانی آمده است.
@parniyan7rang