philosophyofscience | Unsorted

Telegram-канал philosophyofscience - فلسفه علم

5941

مطالب فلسفه تحلیلی و فلسفه علم این کانال تلاشی برای عمومی کردن علم در جامعه ایرانی است. برای ارتباط با Admin با آیدی @mmasiha و درج تبلیغات میتوانید با کانال @adsphilosophy در ارتباط باشید.

Subscribe to a channel

فلسفه علم

❇️ برنامۀ نهایی سیزدهمین مدرسۀ تابستانی فلسفۀ تحلیلی پژوهشگاه دانش‌های بنیادی

عنوان: «مباحثی در معرفت‌شناسی اجتماعی»

🔹هزینۀ ثبت‌نام نهایی برای پذیرفته‌شدگان: ۳۰۰ هزار تومان

🔹آخرین مهلت ثبت‌نام: ۱ شهریور ۱۴۰۳

🔹برگزاری به‌صورت حضوری، از ۲۵-۲۷ شهریور ۱۴۰۳

🔹لینک ثبت‌نام: https://forms.gle/gWLVGwupWSZAGM7t6

@philosophyofscience

Читать полностью…

فلسفه علم

🔴 خداباوری و علوم طبیعی، مبانی و تأملات نظری، تبیین‌های تکاملی

📌 پیش‌ثبت‌نام چهارمین مدرسه بین‌المللی خداباوری شریف: شرق و غرب
#دانشگاه‌صنعتی‌شریف

🟠 برنامه رویداد:
۲۴ مهرماه به صورت #حضوری در دانشگاه شریف
۲۵ تا ۲۸ مهرماه به صورت #مجازی

🟠 مزایای دوره:
ارائه فیلم بخش انگلیسی رویداد با زیرنویس فارسی، پس از دوره
صوت و پاورپوینت جلسات
گواهینامه دانشگاه صنعتی شریف
ارسال منابعی برای مطالعه موضوعات خداباوری و تکامل داروین

🔺مهلت پیش‌ثبت نام: ۲۰ مردادماه ۱۴۰۳
💢 لینک ثبت نام:
https://theismschool.com/ثبت-نام/

ارتباط با ما:
🆔 @Ahb_y

🆔 /channel/theismschool

Читать полностью…

فلسفه علم

علت کاهش میزان زاد و ولد:
تحلیلی از منظر «نظریه‌ی تاریخچه‌ی زندگی»

اگر ژن‌ها طی فرایند تکامل در صدد گسترش هرچه بیشتر خود هستند پس چرا، در سطح جهانی، تعداد بچه‌هایی که انسان‌ها می‌توانند تولید کنند بسیار کمتر از قابلیت زیستی آنهاست؟ علت یا علل کاهش میزان زاد و ولد چیست؟

معرفی اجمالی نظریه‌ی تاریخچه‌ی زندگی
این نظریه در مرز زیست‌شناسی تکاملی و بوم‌شناسی، در شاخه‌ای به نام بوم‌شناسی تکاملی است. مهم‌ترین رویدادهای چرخه‌ی زندگی عبارتند از: تولد، کودکی، بلوغ، زاد و ولد، پیری، و مرگ. نظریه‌ی تاریخچه‌ی زندگی به بررسی تنوع و توزیع خصیصه‌های مرتبط با چرخه‌ی زندگی می‌پردازد؛ مثلاً اینکه چند درصد از عمر جانوری طی می‌شود تا به بلوغ برسد و در چه شرایطی این درصد کمتر یا زیادتر می‌شود و با تغییر در شرایط، تعداد زادگان کمتر می‌شوند یا بیشتر، و چند درصد زادگان به سن زاد و ولد می‌رسند.

نظریه‌ی تکامل تغییر در صفات را در یک جمعیت جانوری بررسی می‌کند. اما همه‌ی صفات شأن نظری یکسانی ندارند. مثلاً سرعت دویدن یا بلندی‌گردن ممکن‌ست صفات جالبی برای پژوهش در برخی از جانوران، مثلاً گورخر یا زرافه باشد اما پژوهشگرانی که مثلاً پشه، درخت سیب، یا گل رز را مطالعه می‌کنند به صفات دیگری توجه دارند.

اما صفاتی مانند «بزرگی نسبی نوزاد یا بذر» در جانداران، صفاتی‌اند که مطالعه‌ی آنها در بسیاری از جانداران می‌تواند اطلاعات مفیدی از سیر تکامل در آن جانداران به ما بدهد. نظریه‌ی تاریخچه‌ی زندگی به مطالعه‌ی چنین صفاتی توجه دارد. برخی از دیگر صفاتی که جایگاه ویژه‌ای در این نظریه دارند عبارتند از: سن و اندازه‌ی جاندار هنگام بلوغ؛ طول عمر؛ الگوی رشد؛ نسبت نر به ماده در میان نوزادان و اندازه‌ی نسبی آنها؛ و میزان سرمایه‌گذاری والدین در تولیدمثل و نگهداری از زادگان.

تمامی این خصیصه‌ها نیز همانند سرعت دویدن یا بلندی گردن طی فرایند تکامل شکل گرفته‌اند و بسته به شرایط محیطی برخی تنوع‌ها بخت بیشتری برای بروز دارند اما میزان تغییرات در آنها کلیت ارگانیسم را با شدت بیشتری تغییر می‌دهد و بنابراین اهمیت تکاملی بالاتری دارد. مثلاً وقتی تعداد شکارچیان در اطراف محیط برخی ماهی‌ها کمتر باشد تعداد زادگان کمتر می‌شود، در عوض سرمایه‌گذاری پرورشی بیشتری بر روی نوزادان متولدشده انجام می‌شود، و سن بلوغ و زاد و ولد نیز افزایش می‌یابد. این تغییرات اهمیت تکاملی بیشتری نسبت به تغییر در خصیصه‌های جزئی‌تری مانند طول باله یا فاصله‌ی دو چشم ماهی دارند که کندتر نیز تغییر می‌کنند.
 
چرا زاد و ولد در انسان کاهش یافته؟
با بهره‌گیری از نظریه‌ی تاریخچه‌ی زندگی پاسخ‌های متعددی به پرسش از علل کاهش نرخ زاد و ولد در انسان‌ها داده شده که به یکی از آخرین آنها که محصول پژوهشی بر روی جمعیتی حدود چهارونیم میلیون نفر در ۲۳ کشور مختلف است نگاهی کنیم. مطابق داده‌های این پژوهش هر چه تراکم جمعیت در محل زندگی فرد بیشتر باشد میل به فرزندآوری در او کمتر می‌شود.  این بخش از پژوهش یافته‌ی جدیدی نبود و صرفاً مؤید پژوهش‌های قبلی بود. پژوهش قبلی که ۲۰۲۱ منتشر شده رابطه‌ی میان تراکم جمعیت و نرخ باروری را در ۱۷۴ کشور بررسی می‌کرد، نشان می‌داد نرخ باروری در سراسر جهان طی پنجاه‌سال گذشته رو به کاهش بوده که بخشی از پدیده‌ای است که به عنوان «گذار جمعیتی» شناخته می‌شود. چه میان کشورها و چه درون کشورها (میان شهرها) افزایش تراکم جمعیت با کاهش نرخ باروری همراه است. احتمالاً تراکم بالای جمعیت سیگنالی صادر می‌کند که اولاً گونه در معرض خطر انقراض نیست، ثانیاً رقابت در کسب منابع بالاست و داشتن تعداد کمتری فرزند باکیفیت که قابلیت رقابت بیشتری داشته باشند احتمال موفقیت آنها برای زادآوری را افزایش می‌دهد.

پول، چاره‌ی کار
اما یک ویژگی دیگر است که به خلاف این روند کلی میل به زادآوری را افزایش می‌دهد و بنابراین باعث می‌شود به رغم آنکه فرد در تراکم بالای شهرها زندگی کند اگر از آن ویژگی برخوردار باشد گرایش بیشتری به فرزندآوری داشته باشد؛ و آن ویژگی چیزی نیست جز پولدار بودن!
اندرو توماس، روان‌شناس تکاملی، نام این پدیده را «اثر ماسک» می‌نامد: برگرفته از نام ایلان ماسک و دیگر مردان پولداری که فرزندان زیادی دارند.

پژوهش نشان می‌دهد که مردان پولدار بیش از زنان پولدار تمایل به فرزندآوری دارند. نظریه‌ی تاریخچه‌ی زندگی تبیینی برای این پدیده نیز دارد: مردان نسبت به زنان زحمت کمتری را در تولیدمثل و پرورش نوزادان متحمل می‌شوند. حالا اگر مردی پولدار باشد بسیار کمتر نگران تهیه‌ی منابع لازم برای پرورش کودکان است درحالی‌که نگرانی تهیه منابع دغدغه‌ی اصلی مردان نیای ما بوده است. اما از آنجا که زنان در هر صورت باید سختی بارداری را تحمل کنند کمتر تحت‌تأثیر این عامل، میل زادآوری دارند.

هادی صمدی
@evophilosophy

Читать полностью…

فلسفه علم

رونمایی از کتاب درباره‌ی "قضاوت صحیح".

سه‌شنبه ۹ مرداد، ساعت ۱۸ در شهرکتاب مرکزی واقع در خیابان شریعتی

شرکت برای عموم آزاد است.

Читать полностью…

فلسفه علم

❇️ برنامۀ نهایی سیزدهمین مدرسۀ تابستانی فلسفۀ تحلیلی پژوهشگاه دانش‌های بنیادی

عنوان: «مباحثی در معرفت‌شناسی اجتماعی»

🔹هزینۀ ثبت‌نام نهایی برای پذیرفته‌شدگان: ۳۰۰ هزار تومان

🔹آخرین مهلت ثبت‌نام: ۱ شهریور ۱۴۰۳

🔹برگزاری به‌صورت حضوری، از ۲۵-۲۷ شهریور ۱۴۰۳

🔹لینک ثبت‌نام: https://forms.gle/gWLVGwupWSZAGM7t6

@philosophyofscience

Читать полностью…

فلسفه علم

سخنرانی جناب اقای دکتر ابراهیم آزادگان درباره: جهان غیر فیزیکی ما
در همایش علوم انسانی برای نخبگان
دانشگاه صنعتی شریف

@philosophyofscience

Читать полностью…

فلسفه علم

Insight into one of life's earliest ancestors revealed in new study
https://phys.org/news/2024-07-insight-life-earliest-ancestors-revealed.html

@Philosophyofscience

Читать полностью…

فلسفه علم

آیا انسان بدذات است؟!

هابز می‌گفت «انسان گرگ انسان است». در مقابل روسو سرشت پیشافرهنگی ما را همانند اورانگ‌اوتان آرام می‌دید. روان‌شناسی تکاملی در داوری میان این دو چه می‌گوید؟
اخیراً در مقاله‌ای در روان‌شناسی روز همنوا با هابز، به ده مورد از وجوه تاریک روان‌شناختی ما، که ریشه‌های تکاملی یا تبیین‌های تکاملی دارد، اشاره شده است.

۱. جنگ‌طلبی امروز سیاستمداران ریشه‌های تکاملی دارد. پژوهشی نشان می‌دهد که در تمامی ادوار تکاملی انسان جنگ‌ها وجود داشته‌اند.
۲. خیانت‌کردن و صادق نبودن نیز ریشه‌های تکاملی عمیقی دارد.
۳. جاه‌طلبی مردان در جهت جلب جفت‌های بالقوه، به قیمت پا گذاردن بر دوش دیگران در جهت کسب موقعیتی بالاتر، در نیاکان ما رایج بوده است.
۴. «سندروم مرد جوان» نیز ریشه‌های تکاملی دارد: برخی پسران نوجوان برای نشان دادن اینکه مرد شده‌اند رفتارهای خشونت‌آمیزی نسبت به زنان و مردان انجام می‌دهند. بسیاری از درگیری‌های خیابانی خشونت‌آمیز پسران جوان که به زخمی و کشته‌شدن دیگران می‌انجامد ریشه‌ای تکاملی دارد.
۵. نیاکان ما در گروه‌های کوچکی از آشنایان زیست می‌کردند. در شهرهای بزرگ کنونی که آشنایی‌ها بسیار اندک است و امکان پنهان‌کردن هویت وجود دارد، رفتارهای روان‌پریشانه‌ی ضداجتماعی به‌وفور یافت می‌شود.
۶. برخی هیجان‌های ناخوشایند از جمله اضطراب نیز ریشه‌های تکاملی دارد.
۷. نادیده‌گرفتن خطاهای خودی‌ها، و خوبی‌های غیرخودی‌ها، ریشه‌های تکاملی در جهت افزایش انسجام گروه داشته است.
۸. نیاکان ما در گذشته‌های دور با خطراتی دائم و غیرمترقبه مواجه بوده‌اند و بنابراین عدم‌اطمینان و حس درخطربودن ریشه‌های تکاملی عدم‌ثبات روانی را شکل می‌داد که امروزه در قالب خصیصه‌ی روان‌رنجورخویی در ما نهادینه شده و در برخی افراد پررنگ‌تر است.
۹. افسردگی نیز ریشه‌های تکاملی قوی دارد: تأمل زیاد درباره‌ی علل شکست، به‌ویژه در زمانی که کار چندانی نداشته‌ایم، مثلاً زمانی‌که زمستان را در غاری در انتظار شروع گرما سپری می‌کردیم، فایده‌های زیادی داشته است.
۱۰. عدم اطمینان به جفت، حسادت، و انتساب خیانت جنسی به او نیز ریشه‌های تکاملی دارد که علت یک‌سوم قتل‌های خانگی‌ست.

بنابراین ما وارث برخی گرایش‌های رفتاری منفی هستیم. اما این بخشی از داستان است. ویژگی‌های مثبتی مانند همدلی و همکاری نیز ریشه‌های تکاملی عمیقی در انسان دارند.

ویژگی‌های عموماً مثبتی نیز هست که در شرایطی منفی به‌شمار می‌آید. احترام به بزرگ‌تر از این جمله است. این ویژگی مثبت می‌تواند به نادیده‌گرفتن و عدم نقادی خطاهای افراد بزرگ‌تر گروه و تقویت زورگویی در آنها بیانجامد که از منشأهای ایجاد دیکتاتوری‌ در سطوح مختلف، از خانواده تا جامعه است.
همچنین وفاداری به گروه را ویژگی مثبتی می‌دانیم. اما با ایجاد تغییراتی در زمینه، همین ویژگی می‌تواند تبدیل به ویژگی‌ای منفی شود. مثلاً جوانان حزب نازی به هیتلر وفادار بودند. وقتی گروه اهداف غیراخلاقی و برتری‌طلبانه داشته باشد دیگر وفاداری به آن ویژگی مثبتی نیست. با اتخاذ چنین نگاهی متوجه می‌شویم که بسیاری از خصیصه‌های منفی یادشده نیز می‌تواند در زمینه‌هایی مثبت باشد. مثلا نادیده گرفتن خطای خودی‌ها در هنگامی که مشغول کاری گروهی مانند ساخت یک پناهگاه هستیم می‌تواند خصیصه‌ای مثبت باشد اما افزایش همین خصیصه در گروهی مانند حزب نازی به فجایع بزرگی انجامید.
با این نگاه گرایش‌های رفتاری ما را نمی‌توان یکسره مثبت یا منفی نامید. بسیاری از آن گرایش‌ها در محیط نیاکان ما سازگاری بوده اما امروزه در برخی شرایط جدید دیگر سازش‌دهنده نیست.
نیاکان ما مطالعه نمی‌کردند درحالیکه امروزه کتاب‌خوانی را فضیلت می‌شماریم. از سوی دیگر نیاکان ما برای هزاره‌ها گوشت زیادی مصرف می‌کرده‌اند اما امروزه مصرف زیاد گوشت برای‌مان خوب نیست. بنابراین خصیصه‌ی تکاملی را با "ویژگی خوب" یکی نگیریم.

با آگاهی از وجوه سرشتی انسان، بهتر می‌توان برای به‌زیستی انسان برنامه‌ریزی کرد. هابز و روسو می‌دانستند که نسخه‌هایی که در علوم سیاسی می‌پیچند باید مبتنی بر برداشتی از سرشت انسان باشد. اگر انسان را همچون گرگ درنده بدانیم کارکرد سیاست متفاوت از حالتی خواهد بود که او را مانند اورانگ‌اوتان آرام درنظر بگیریم. در عمده‌ی قرن بیستم علوم سیاسی کاملاً از روانشناسی و زیست‌شناسی جدا شد. اما امروزه مجدد دسته‌ای از اندیشمندان علوم سیاسی، همانند بنیان‌گذاران این رشته، به این درک رسیده‌اند که علوم سیاسی را باید بر علوم تجربی مبتنی کرد و به همین دلیل به سراغ تکامل رفته‌اند.

به‌علاوه خارج از عالم سیاست نیز می‌توان از روان‌شناسی تکاملی ‌در شکوفایی انسان‌ها بهره گرفت. نویسنده‌ی این مقاله، گِلِن گِهِر نویسنده‌ی کتابی است باعنوان روان‌شناسی تکاملی مثبت‌گرا: راهنمایی‌های داروین در راستای بهره‌مندی از یک زندگی غنی‌تر.

هادی صمدی
@evophilosophy

Читать полностью…

فلسفه علم

درس‌هایی از "نظریه‌ی بازی تکاملی" برای افزایش همکاری اجتماعی
(نمونه‌ای از فلسفه‌ورزی طبیعت‌گرایانه)


شاخه‌ای از نظریه‌ی بازی تکاملی، توصیفی از چگونگی تکامل همکاری‌های اجتماعی عرضه می‌کند. اما از این توصیف‌ها می‌توان تجویزهایی برای بهتر زیستن استنباط کرد. هدایت جامعه بر اساس شواهد به این معناست که در ایدئولوژی‌های سیاسی و اقتصادی رایج بازبینی کنیم و اجازه دهیم علم راهنمای تصمیمات ما باشد. به برخی از پژوهش‌ها نگاهی بیاندازیم.

۱. نتایج پژوهشی نشان می‌دهد اگر خواهان افزایش رواداری در جامعه هستیم باید با افزایش نابرابری مقابله کنیم. در این پژوهش نشان داده شد بازتوزیع عادلانه‌تر ثروت در جامعه به افزایش رواداری می‌انجامد.

۲. اما پژوهش‌های دیگری نشان می‌دهند که برابری کامل نیز از کارآمدی همکاری می‌کاهد. به عبارتی، از یکسو نباید بگذاریم شکاف نابرابری‌ها در جامعه گسترش یابد و از سوی دیگر نباید به نحوی تصنعی همه‌ی افراد جامعه را برابر کنیم.
این پژوهش همگام با پژوهش قبلی نشان می‌دهد افزایش نابرابری سدی بر سر راه همکاری است اما از سوی دیگر برای افزایش کارآمدی همکاری باید به برخی از افراد جامعه که قابلیت‌های بیشتری دارند منابع بیشتری در جهت افزایش کارکرد گروه اختصاص داد.

۳. در همین راستا پژوهش سومی نشان می‌دهد که باید تنوع را در جمعیت‌ها و گروه‌ها به رسمیت بشناسیم تا همکاری افزایش یابد.

۴. قبلاً نیز ژاپنی‌ها در سال ۲۰۱۷، نشان داده بودند که هرچه میزان تنوع هنجارها در سطح جامعه بیشتر باشد میزان همکاری بیشتر خواهد شد. (به عبارتی همکاری در جوامع چندحزبی که تنوعی از هنجارها را نمایندگی می‌کنند بیش از جوامع دوحزبی یا تک‌حزبی است. این ایده‌ی شایع که اگر همه‌ی مردم جامعه سخنان واحدی را بگویند به افزایش وحدت، و همکاریِ متعاقبِ آن می‌انجامد کاملاً نادرست است.)

۵. اما چگونه می‌توان شهروندانی تربیت کرد که تنوع هنجارها را در جامعه پذیرا باشند و در نتیجه همکاری افزایش یابد؟ ساده‌ترین پاسخ این است که باید همدلی را میان افراد جامعه افزایش دهیم. هنر بهترین ابزار در رسیدن به این هدف است.

۶. واضح به نظر می‌رسد که انسان‌ها با افرادی همکاری می‌کنند که اعتبار اجتماعی بالاتری داشته باشند. اما افراد جامعه به ندرت یکدیگر را می‌شناسند. پژوهشی که در ۲۰۲۱ نتایج آن در نیچر منتشر شد با بهره‌گیری از مدل‌های ریاضیاتی نشان داد که وجود نهادهایی که به نحوی شفاف اعتبار افراد را ارزیابی ‌می‌کنند بر همکاری اجتماعی می‌افزاید. (کارکرد نظام‌های شفاف‌سازی مالی و روزنامه‎های آزاد، روشن ساختن اعتبار شهروندان و سیاستمداران است.)

۷. وقتی نهادهایی برای افزایش همکاری تعبیه شود افراد حتی بدون تأمل در مورد پیشینه‌ی دیگران می‌توانند وارد همکاریِ کارآمدی با آنها شوند. در پژوهشی نشان داده شد که با سطح محدودی از حافظه، و بدون بررسی سوابق کامل افراد، نیز امکان همکاری وجود دارد.

۸. در پژوهش دیگری نشان داده شد که برای شکار جمعی نیازی به ساختارهای ذهنی پیچیده نیست و اگر شرایط یادگیریِ تقویتی فراهم شود موجوداتی با ذهنیت ساده نیز می‌توانند شکار جمعی کنند.

اگر با ذهنیتی ساده نیز امکان همکاری پیچیده وجود دارد، احتمالاً باید موارد بیشتری از چنین پدیده‌هایی را در جهان طبیعت شاهد باشیم. پژوهش دیگری نشان می‌دهد که موجوداتی با ذهنیت بسیار ساده، همچون ماهی‌های سیکلید، با بهره‌گیری از تنبیه خاطیان سطح همکاری در حفظ قلمرو را افزایش می‌دهند.

۹. وقتی جانورانی ساده موفق به انجام یک کار گروهی جمعی می‌شوند انسان‌ها نیز می‌توانند. اگر نهادهایی در جهت افزایش همکاری طراحی شوند با سرعت بالایی می‌توان بسیاری از مشکلات امروز بشر را حل کرد. علم راه‌حل‌هایی دارد. به عنوان نمونه‌ای عملی از کاربست نظریه‌ی بازی تکاملی در حل مسائل اجتماعی، بکارگیری آن را در شبکه‌ی حمل‌ونقل جاده‌ای شهری ببینید.

خلاصه: با توجه به داده‌های مورد اشاره، جامعه‌ای در مسیر به‌زیستی عمومی است که: شکاف نابرابری اقتصادی در آن کاسته شود؛ قابلیت‌های منحصربه‌فرد انسان‌ها به رسمیت شناخته شود؛ تنوعی از هنجارها در جامعه وجود داشته باشد؛ پروژه‌های یکسان‌سازی افراد کنار نهاده شود؛ نهادهای اعتبارسنجیِ شفاف در جامعه برقرار باشند؛ شرایط یادگیری تقویتی برای افراد در جامعه فراهم باشد؛ و خاطیان همکاری اجتماعی نیز تنبیه شوند.

آنچه در اینجا بیان شد استنباطِ توصیه‌هایی عملی از علوم تجربی و ریاضیات بود. این نمونه‌ای از فلسفه‌ی طبیعت‌گرایانه‌‌ی تجویزی‌ست: اینکه توصیه‌های به‌زیستی مبتنی بر آخرین داده‌های علمی باشند. برگرفتن داده‌هایی علمی به سان مهره‌های یک گردن‌آویز و به رشته درآوردن آنها در عرضه راهکارهایی برای خوب‌زیستن؛ و نه آنکه بدون توجه به داده‌های تجربی نسخه‌هایی برای هدایت جوامع و به‌زیستی انسان عرضه کنیم.

هادی صمدی
@evophilosophy

Читать полностью…

فلسفه علم

طوفان ماریا و کاهش خشونت در میمون‌ها

داروین معتقد بود که وقتی تغییرات محیطی جهت‌داری را شاهد باشیم، مثلاً محیط به تدریج گرم یا سرد شود، یا خشکی محیطی به تدریج زیاد یا کم شود، جاندارانی که در آن اکوسیستم زندگی می‌کنند در جهت سازگاری با تغییرات محیطی شاهد تغییرات تدریجی تکاملی خواهند بود. مثلاً با افزایش خشکی گیاهانی که مقاومت بیشتری به خشکی دارند بخت بقاء بالاتری دارند و بنابراین به تدریج تباری از گیاهان مقاوم به خشکی شکل می‌گیرد.

در مقابل هاکسلی معتقد بود تدریجی بودن تغییرات در محیط، و متناظر با آن تغییرات تدریجی در جانداران، بخش ضروری نظریه‌ی تکامل نیست و داروین بی‌جهت برآن تأکید می‌گذارد. یافته‌های بعدی نشان می‌دادند که هرچند عموم تغییرات از نوعی‌ست که داروین می‌گفت اما هاکسلی نیز درست می‌گفت که همه‌ی تغییرات لزوماً از این سنخ نیستند.

مقاله‌ای که اخیراً در نشریه‌ی ساینس منتشر شده نمونه‌ای شگفت‌انگیز از این تغییرات سریع را در ماکاک‌ها نشان می‌دهد.

پژوهشگران از حدود ده سال پیش رفتار ماکاک‌ها را در پورتوریکو مطالعه می‌کردند. سال ۲۰۱۷ طوفان مهیبِ ماریا پورتوریکو را درنوردید. سه هزار نفر کشته و درختان جنگل‌ها ریشه‌کن شدند. محیطِ زیست ماکاک‌های رزوس به یکباره تغییری اساسی کرد. در نتیجه‌ی تخریب جنگل، در آفتاب شدید تابستان سایه‌ی درختان به منبعی کمیاب تبدیل شد. در این شرایط عموماً اعضاء گونه وارد رقابت با یکدیگر می‌شوند تا از سایه بهره گیرند. اما، چنانکه آنارشیست روس، کراپوتکین در کتاب کمک دوجانبه (۱۹۰۲) تذکر داده بود رقابت یگانه راه نیست: می‌توان همکاری را در دستور کار قرار داد. ماکاک‌های پورتوریکو نیز، مطابق پیش‌بینی کراپوتکین، به جای رقابت بر سر سایه میزان بردباری خود را برای حضور دیگری در زیر سایه‌های کمیاب افزایش دادند. پژوهش نشان داد که در شرایط جدید ماکاک‌هایی که تحمل اجتماعی بالاتری داشته‌اند از بخت بیشتری برای بقاء و تولیدمثل برخوردار بوده‌اند.

ماکاک‌ها را به طور متعارف در زمره‌ی نخستی‌های خشن می‌شناسیم که پیوندهای اجتماعی آنها قابل مقایسه با رفتارهای اجتماعی قوی شامپانزه‌ها و بونوبوها نیست.

این مثال ثبت‌شده در جهان وحش از این نظر یگانه است که نشان می‌دهد چگونه یک حادثه‌ی طبیعی توانسته است رفتار یکی از نخستی‌های خشن را اینگونه تغییر دهد.

این کاهش پرخاشگری مشاهده‌شده را می‌توان با کاهش خشونت منفعلانه در انسان‌ها مقایسه کرد. شباهت دیگری نیز وجود دارد که شاید صرفاً یک تقارن تصادفی باشد: انسان‌ها نیز با ترک محیط جنگل وارد بیشه‌های ساوانا شدند که آنجا نیز سایه کمیاب بود!

تحلیلی فلسفی
از نقدهایی که به داروین می‌شد، و امروزه نیز  کماکان شاهد آن هستیم، این بود که ما موردی از تکامل را در جانداران مشاهده نکرده‌ایم. مثال‌هایی از این دست به خوبی نشان می‌دهد که شرایط مشاهده‌ی مواردی مانند این تغییر رفتار در ماکاک‌ها بسیار نادر است.

نخست آنکه باید دانشگاهی مانند دانشگاه پنسیلوانیا، بودجه پژوهشی بزرگی تخصیص دهد که زیست‌شناسان به مطالعه‌ی ماکاک‌های پورتوریکو در بازه‌ی زمانی طولانی ده ساله بپردازند.
دوم آنکه تقارن زمانی چنین تغییرات بزرگ محیطی در بازه‌ی زمانی پژوهش، رویدادی بسیار نادر است.
بعلاوه، عمر آدمی برای مشاهده‌ی تغییرات بزرگ ناچیز است.
ما کوه‌زایی را، در ابعادی که شاهد ایجاد کوهی مانند دماوند باشد، نیز ندیده‌ایم. اما ارتفاع گرفتن چند سانتی‌متری سطح زمین را در اثر برخی زلزله‌ها ثبت کرده‌ایم. از انباشت همان تغییرات کوچک است که کوه‌های بزرگ شکل گرفته‌اند.
نقادانی که می‌گویند نظریه‌ی تکامل به این دليل نادرست است که ما به چشم خود شاهد گونه‌زایی نبوده‌ایم درواقع باید از عمر کوتاه انسان گلایه کنند! همچنین باید به این پرسش پاسخ دهند که به چه میزان به مطالعه‌ی مستقیم جانداران پرداخته‌اند، یا لااقل اخبار زیست‌شناسی تکاملی را پیگیری می‌کنند.

در علوم تاریخی مانند بخش‌هایی از  زمین‌شناسی، زیست‌شناسی تکاملی، و نجوم، تغییرات بزرگ را با مشاهده‌ی دسته‌ای از تغییرات کوچک استنباط می‌کنیم. وقتی فرایندی چند میلیون سال به طول می‌انجامد مشاهده‌ی مستقیم آن برای انسان ناممکن است.

جالب است بدانیم حتی خود داروین نیز گمان نداشت بتوانیم نمونه‌هایی از وقوع تکامل را ثبت کنیم. اما در دهه‌های اخیر، با انجام پروژه‌هایی طولانی‌مدت و البته بسیار پرهزینه مانند پژوهش مورد اشاره، امکان رصد کردن نمونه‌هایی از تکامل فراهم شده است.
نکته مهم اینجاست که میزان موفقیت رصد کردن فرایندی تکاملی در چنین پژوهش‌هایی بسیار پایین است؛ زیرا طبیعت تعهدی به پژوهشگران ندارد که در بازه‌ی زمانی پژوهش، تغییرات بزرگی مانند طوفان ماریا را در طبیعت، یا تغییراتی تکاملی را در همان گونه‌ی مورد مطالعه، به ظهور برساند.

خلاصه‌ی مقاله را اینجا ببینید.

هادی صمدی
@evophilosophy

Читать полностью…

فلسفه علم

🎥 کارگاه انتشار مقاله‌ی فلسفی در مجله‌های بین‌المللی (How to publish)

🔺در این کارگاه درباره‌ی انتشار مقاله فلسفی در مجلات بین المللی صحبت خواهیم کرد. مخاطب این کارگاه دانشجویان سال‌های آخر دکتری، محققان پسادکتری، و استادیاران تازه استخدام‌شده‌ای است که انتشار مقاله در مسیر شغلی‌شان نقشی مهم ایفا می کند.  

✅ سوالاتی که به آنها خواهیم پرداخت: 
- چرا باید مقاله بنویسیم؟
- موضوع مقاله باید چه ویژگی هایی داشته باشد؟
- طول مقاله چه اندازه باشد؟ 
- مقاله چه ساختاری داشته باشد؟ 
- به چه مجله ای مقاله را ارسال کنیم؟
- چطور پاسخ داوران را بدهیم؟ 
- از ابزارهایی چون ChatGPT چطور استفاده کنیم؟ 

✒️مهدی خلیلی:
پسادکتری پژوهشگاه دانش‌های بنیادی و برگزیده‌ی فرصت مطالعاتی موسسه‌ی حامی علوم انسانی در سال ۱۳۹۸، دانشگاه آزاد آمستردام
✒️علیرضا کاظمی:
استادیار پژوهشگاه دانش‌های بنیادی

🔻فیلم قسمت اول این کارگاه را از کانال یوتیوب حامی ببینید:

https://youtu.be/R2TwfB2iGpI?si=KpoGNtLohN8kvRZ4

@haameeorg


🆔 تلگرام | اینستاگرام | سایت | ویرگول | آرشیو فایل‌ها

Читать полностью…

فلسفه علم

صوت جلسۀ «جعبه‌ابزاری برای فلسفیدن»

@Philosophyofscience

Читать полностью…

فلسفه علم

تکامل فرهنگ انباشتی

عنوان مقاله‌ای که اخیراً در مجموعه مقالات آکادمی ملی علوم (آمریکا)  منتشر شده این است: «۳/۳ میلیون سال پیچیدگی ابزارهای سنگی نشان می‌دهد که فرهنگ انباشتی در دوران پلیستوسن میانه آغاز شده است.»
عنوان مقاله گویاست که پژوهشگران توانسته‌اند نقطه‌ی آغازی برای فرهنگ انباشتی معرفی کنند.

فرهنگ انباشتی چیست؟
گوشی هوشمند، کامپیوتر، و اتومبیل محصول انباشت هزاران تکنولوژی ساده‌تر در نسل‌های گذشته‌اند. اگر به عقب‌تر برویم ابزارهایی مانند بیل و کلنگ نیز، به رغم آنکه ساده به نظر می‌رسند، محصول انباشتِ صدها گام در عرصه‌ی تکنولوژی هستند. باز هم به عقب‌تر برویم. مشته‌های سنگی که نیاکان بسیار دور ما، قبل از آنکه انسان هوشمند ظاهر شود، استفاده می‌کردند نیز محصول انباشتِ ده‌ها گام تکنولوژیکی بوده‌اند. (مشته‌ها سنگ‌های تراش‌خورده‌ای هستند که به عنوان ابزاری برای شکار یا کندن پوست جانوران استفاده می‌شدند.)  اگر باز هم به عقب‌تر برویم ابزارهای ساده‌تری، مانند تکه‌های چوب، را خواهیم دید که استفاده از آنها در مواردی در شامپانزه‌ها نیز مشاهده شده است.
بنابراین در مسیر تکاملی انسان شاهد انباشت تکنولوژی‌ها و نوآوری‌ها بوده‌ایم. این فرایند انباشت با تکامل گونه‌ی انسان درآمیخته است و انسان‌ها محصول هم‌تکاملی ژن‌ها و تکنولوژی‌ها هستند. فرهنگ بشر محصول هم‌افزایی تکنولوژی‌های سخت (ابزارهایی مانند مشته، بیل، اتومبیل) و تکنولوژی‌های نرم (از جمله هنجارها، مناسک، و قوانین) است که به نحوی انباشتی پیچیده‌تر شده است.

از چه زمانی انسان‌ها وارد فاز فرهنگ انباشتی شدند؟
برای پاسخ به این پرسش پژوهشگران به سراغ تکنولوژی‌های سخت به جا مانده توسط نیاکان بسیار دور ما رفتند؛ یعنی بخشی از فرهنگ که ردیابی بقایای آن امکان‌پذیر است. از حدود ۳/۳ میلیون سال پیش آثاری از مشته‌ها یافت شده است. پژوهشگران مشته‌ها را بر اساس اینکه چند فرایند در تولید آنها به کار رفته تحلیل می‌کنند. هر کدام از این فرایندها، که پژوهشگران آنها را «واحدهای فرایندی» می‌نامند، نیز نوعی تکنولوژی هستند. مثلاً ما به فرایند اَره کردن چوب تکنولوژی اره‌کردن می‌گوییم؛ همانطور که به میز و صندلی ساخته شده نیز مصنوعات تکنولوژیک می‌گوییم. صندلی‌ای که بر روی آن خراطی، کنده‌کاری، و نقاشی انجام شود پیچیده‌تر از صندلی‌ای است که هیچکدام از این فرایندها بر روی آن انجام نشده باشد. به نحو مشابه همه‌‌ی مشته‌ها نیز پیچیدگی‌های تکنولوژیکی یکسانی ندارند.
مشته‌های اولیه که تاریخی حدود ۳/۳ تا ۱/۸ میلیون‌ساله داشته‌اند ساده‌تر بوده‌اند و از یک تا شش «واحد فرایندی» در تولید آنها به کار رفته است. از ۱/۸ میلیون‌سال‌پیش تا ۶۰۰ هزارسال‌پیش مشته‌های ظریف‌تری به‌جا مانده که بین ۴ تا ۷ فرایند بر روی آنها اعمال شده است. اما به یکباره از ۶۰۰هزارسال پیش‌، تنوعی از فرایندهای تولید بر روی مشته‌ها مشاهده می‌شود که بین ۵ تا ۱۸ واحد فرایندی در ساخت آنها به کار رفته است. بنابراین با استفاده از روش به کار رفته در این پژوهش می‌دانیم که از ۶۰۰ هزارسال‌پیش، یعنی حدوداً ۴۰۰ هزار سال قبل از ظهور هومو ساپینس، روند انباشتِ تکنولوژی‌ها سرعت زیادی گرفته است.     
خلاصه‌ی مقاله را اینجا ببینید.

اما سازوکار انباشت فرهنگ چه بوده است؟
در پاسخ به این پرسش چندین فرضیه وجود دارد که به دوتا از آخرین آنها اشاره می‌کنم.

الف. مطابق یک نظریه باید دو سنخ تکامل فرهنگیِ انباشتی را از هم تمییز دهیم.
در شکل اول نیاکان ما موفق شده‌اند با بهینه‌سازی ابزارها از آنچه در محیط استفاده می‌کردند بهتر استفاده کنند. (مثلاً مشته‌هایی تولید کنند که کارآمدتر پوست شکار را می‌شکافت.)
در نوع دوم ابزارهایی تولید کردند که دامنه‌ی آنچه را می‌توانستند از آن بهره گیرند گسترش می‌داد. (مثلاً ابزاری مانند تیر وکمان دامنه‌ی شکارهای انسان را گسترش داد.)
در این نظریه استدلال می‌شود که نوع دوم تکامل فرهنگیِ انباشتی، به دلیل آن‌که نسبت به نوآوری‌های جدید پذیراتر است، به تکامل گونه‌ی انسان بیشتر کمک کرده است. نوع اول مانند بهبود در تکامل رادیوها بوده است و نوع دوم به مثابه اختراع رادیو. به وضوح اختراع رادیو گام فرهنگی بزرگ‌تری نسبت به بهبودِ کیفیتِ رادیوها بوده است.

ب. کلودیو تِنی، از نظریه‌پردازان معروف این حوزه، معتقد است که سنت‌های فرهنگی در شامپانزه‌ها محصولِ یادگیری فردی و عمدتاً محصول‌محور هستند. اما فرهنگ انسانی، در مقابل، دارای ویژگی متمایزی‌ست که تغییراتی را در طول زمان انباشته می‌کند:
یک. یادگیری اجتماعی انسان بیشتر فرآیندمحور است تا محصول‌محور (نجاری را یاد می‌گیریم و نه صرفا ساخت صندلی را)؛ و
دو. انسان‌ها از کودکی فعالانه و آگاهانه آموزش می‌بینند، و عدم انطباق افراد با گروه را نیز تنبیه می‌کنند، که انگیزه‌ای مهم در فراگیری آموزش‌هاست.

هادی صمدی
@evophilosophy
 

Читать полностью…

فلسفه علم

#سمینار

📢پژوهشکده مطالعات بنیادین علم و فناوری دانشگاه شهیدبهشتی برگزار می‌کند:

❇️ سمینارهای ماهانه فلسفه


فهم و چند مسأله‌ی اخیرا مطرح درباره‌ی آن


🎙سخنران: دکتر ابوتراب یغمایی (استادیار پژوهشکده مطالعات بنيادين علم و فناوری دانشگاه شهید بهشتی)

🗓تاریخ برگزاری: سه شنبه ۲۲ خردادماه۱۴۰۳
🕰ساعت: ۱۵:۳۰ تا ۱۷:۳۰

📍مکان برگزاري:دانشگاه شهیدبهشتی ساختمان شهدا.طبقه سوم.پژوهشکده مطالعات بنیادین علم وفناوری. سالن جلسات.

📢امکان حضور مجازی در این نشست از طرق لینک زیر نیز فراهم می باشد.
https://gharar.ir/r/55cc5c7b

☎️تلفن تماس: ۲۹۹۰۵۴۶۰

(حضور برای همه علاقه‌مندان در این جلسه آزاد می باشد)

Читать полностью…

فلسفه علم

چرا مغز نخستی‌ها بزرگ‌تر است؟
ابطال فرضیه‌ای دیگر در زیست‌شناسی تکاملی
 
طرح مسئله:
یک. مغز عضوی بسیار پرمصرف است.
دو. نسبت مغز به جثه در چیتا کمتر از شامپانزه است.
سه. اما چیتا قادر است با سرعتی اعجاب‌آور در ناهمواری‌های مرتع بدود و مانورهای سریع بدهد.
این سه واقعیت در کنار هم سؤالی را ایجاد می‌کند: اگر با مغز کوچک‌ترِ چیتا نیز می‌توان چنین چابک شکار کرد چه نیازی به مغز بزرگ‌ترِ پرمصرف در جانوری مانند شامپانزه بوده است؟

عموم برنامه‌ی پژوهشی تکامل در پاسخ به پرسش‌هایی از این نوع شکل می‌گیرد و زیست‌شناسان تکاملی در پاسخ روایت‌هایی طرح می‌کنند. مثلاً دسته‌ای فواید برای مغز بزرگ‌تر شامپانزه معرفی می‌کنند که بتواند پاسخگوی هزینه‌های آن باشد.

طرح فرضیه:
فرضیه‌ی اصلی در تبیینِ تکامل مغزهای بزرگ این است که یک حلقه‌ی بازخورد وجود دارد: مغز بزرگ‌تر جانور را هوشمندتر می‌کند و جانور هوشمند مسیرهای رسیدن به غذا را به‌طور مؤثرتری رصد می‌کند و در نتیجه غذای بیشتری می‌یابد؛ غذای بیشتر نه فقط جوابگوی مغز پرمصرف است بلکه مازاد انرژی به بقای طولانی‌تر و افزایش امکان تولیدمثل می‌انجامد. اگر بپذیریم که بزرگی مغز ریشه‌ای وراثتی دارد، چرخه‌ی تکاملی فعال شده، و به مرور در آن تبار از جانداران، مغز طی چندین نسل بزرگ‌تر می‌شود.

(آیا چیتا مثال نقض این تبیین نیست؟ نه ضرورتاً. چیتا برای شکارکردن کیلومترها راه می‌رود و از هر چند اقدام، فقط در یکی موفق ‌می‌شود.)

آزمون این فرضیه:
آزمون چنین فرضیه‌هایی در طبیعت بسیار سخت بوده است. یک زیست‌شناس در محیط طبیعت، مثلاً در یک جنگل مناطق حاره را در نظر آورید که می‌خواهد رابطه‌ی میان بزرگی مغز و سهولت رسیدن به غذا را بیازماید. محاسبه‌ی نسبت مغز به جثه بخش ساده‌ی کار است؛ اما چگونه می‌توان میزان موفقیت جانورانی را که با سرعت بر روی درختان در حال حرکت هستند، در تهیه‌ی غذا سنجید؟ یکی از موارد، اندازه‌گیری میزانِ تحرک جانور در یافتن غذا است. اما استفاده از این داده با مشکلاتی مواجه است: ممکن است جانوری انرژی زیادی در پیداکردن غذا صرف‌کند اما در عوض همانند چیتا پس از موفقیت در شکار به منبع غنی غذایی دسترسی پیدا کند. آنچه پژوهشگر باید بسنجد نسبت میزان کالری مصرف‌شده (که از طریق مسافت پیموده شده و اندازه‌ی جثه محاسبه می‌شود) به کالری دریافت‌شده از منبع غذایی است. حالا فرضیه به این شکل در می‌آید: آیا جانورانی که نسبت مغز به جثه‌ی بالاتری دارند با صرف انرژی کمتری به منابع غذایی دسترسی پیدامی‌کنند؟

ابطال این فرضیه:
تا قبل از ظهور تکنولوژی‌های مدرن ردیابی حرکت جانوران ناممکن بود. اما در آزمون این فرضیه، ۴۲ جانور از چهارگونه از پستاندارانِ میوه‌خوار در جنگل‌های بارانی را با استفاده از تکنولوژی‌های مدرن ردیابی کردند و با کمک هواپیماهای بدون سرنشین نشان دادند که رابطه‌ای میان بزرگی مغز و سهولت پیداکردن غذا وجود ندارد.
نتیجه؟ در چنین مواردی شاهد دو راهکار توسط سایر پژوهشگران هستیم: یک. نتیجه را بپذیرند، اما از تعمیم آن به گونه‌هایی فراتر از چهارگونه‌ی آزمایش‌شده خودداری کنند. دو. این داده را شاهدی بر ابطال کلی فرضیه در نظر گیرند که دراین‌صورت فرضیه‌های رقیب بالاتر می‌آیند: مثلاً این فرضیه که مغز بزرگ‌تر به کار پردازش روابط اجتماعی می‌آمده است. (در این‌صورت، این‌بار نیازمند آزمایشی هستیم که میزان روابط هر جانور با دیگر اعضای گروه را بسنجد. چه فرضیه‌ی جدید رد شود و چه تأیید، همواره اختلاف‌نظرهایی باقی‌ست.)

تحلیل فلسفی:
هرچه فرضیه‌های رقیب بیشتر باشند اختلاف‌نظرها نیز شدیدتر خواهد بود. حدس‌های عرضه شده بر اساس اینکه چقدر قانع‌کننده باشند، به چه میزان قدرت تبیینی داشته باشند، و از چه میزان حمایت تجربی برخوردار باشند، در مقایسه با حدس‌های رقیب پررنگ‌تر می‌شوند، یا رنگ می‌بازند.

مشکل اصلی در آزمون فرضیه‌های تکاملی، همانند سایر علوم تاریخی، عدم‌دسترسی مستقیم به گذشته است. تفسیر داده‌های تاریخی خود مبتنی بر فرضیه‌های زیادی است که با تغییر در آنها فهم ما از داده‌ها نیز تغییر می‌کند. به‌علاوه، اینکه آزمایش مستقیم نیازمند دستکاری در طبیعت و سنجشِ پیامدهای دستکاری است. اما به گذشته‌ دسترسی نداریم که بتوانیم دستکاری در آن انجام دهیم. حالا با ورود انواعی از تکنولوژی‌ها، در سطوح مختلف، بسیاری از اختلاف‌هایی که زمانی گمان می‌رفت به دلیل عدم‌دسترسی به گذشته هیچگاه از میان نخواهد رفت رو به کاهش‌اند، هرچند در مرزهای تکامل اختلاف‌های جدیدی شکل می‌گیرند.

۱. اعتراف به خطاپذیری معرفت علمی،
۲. احترام به تکثر آرا، که در قالب فرضیه‌های رقیب عرضه می‌شوند، و
۳. پذیرش نقادانه‌ی داوری آزمایش‌ها (به‌عنوان بهترین داور در تلاش برای رسیدن به حقیقت)،
بنیادهای معرفت‌شناختی برنامه‌ی پژوهشی تکامل را شکل می‌دهند.

هادی صمدی
@evophilosophy

Читать полностью…

فلسفه علم

انسان معلق در فضا

💠 #افلاطون در فایدون ادعا کرده است که نفس از بدن جدا است. نظر #ارسطو در این‌باره چندان روشن نیست؛ از آنجا که وی نفس را کمال بدن یا صورت بدن معرفی کرده است، می‌توان چنین برداشت کرد که گویا وجود نفس صرفاً برای اصلاح بدن است و از این روی بدن بخشی از ذات نفس (یعنی آنچه نفس را نفس می‌کند و نفس نمی‌تواند بدون آن باشد) است.

💠 اما #ابن_سینا با استفاده از آزمایش فکریِ #انسان_معلق ادعای دیگری را مطرح کرد: اگر چه نفس می‌تواند به بدن بپیوندد، ولی این امر ضروری نیست. این استدلال غالباً نوعی پیش‌دستی بر استدلال معروف دکارت در تأمل ششم (در کتاب ‏ ت‍أم‍لات‌ در ف‍ل‍س‍ف‍ه‌ اول‍ی)‌ ‏ برای تمایز نفس و بدن تلقی می‌شود. دکارت نیز در تأمل ششم با آزمایش فکریِ تصور کردن خود (یا نفس یا ذهن) بدون بدن، حکم به تمایز نفس از بدن کرده است.

💠 تصور کن که خدا به یک مرتبه تو را به طور کامل و معلق در فضا آفریده است. تو هیچ چیزی را نمی‌بینی و هیچ یک از اعضایت در تماس با یکدیگر نیستند. بدنت خودت را نمی‌بینی یا حس نمی‌کنی. همچنین فرض کن که هوای اطراف پوستت را نیز حس نمی‌کنی. در این حالتِ معلق و عجیب، با این که تو هیچ گونه هوشیاری نسبت به بدنت نداری، اما می‌توانی مطمئن باشی که وجود داری. تو نه تنها می‌دانی که وجود داری، حتی بدون فکر کردن به این که مکانی را اشغال کرده‌ای ذات خودت را درک می‌کنی. از آنجا که بدون اندیشیدن به خودت به مثابۀ امری مکان‌مند یا بدن‌مند می‌توانی ذات خود را درک بکنی، ذات تو (و لذا نفس تو) غیرمادی و در نتیجه از بدن مادیِ تو متمایز است.

💠 طبیعی‌ترین پاسخ به استدلال انسان معلق این است که در این استدلال از مقدمه‌ای معرفت‌شناختی (دربارۀ آنچه انسان معلق دربارۀ خودش می‌داند یا نسبت به آن هوشیار است) نتیجه‌ای متافیزیکی (دربارۀ ذات انسان معلق و غیرمادی بودن نفس او) گرفته شده است.
به این مثال توجه کنید: من می‌توانم بدانم که سرما خورده‌ام بدون آن که بدانم این یک ویروس است؛ در نتیجه می‌توانم تصور کنم که در جهانی که ویروس وجود ندارد سرما خورده‌ام. ولی در واقع تصور من اشتباه است، زیرا من همۀ واقعیت‌های مربوط را نمی‌شناسم. به همین ترتیب، ممکن است نفس در واقع امری بدنی باشد، ولی هوشیاریِ انسان معلق دربارۀ نفس این واقعیت را درنمی‌یابد.

💠 در مورد پاسخی که علی‌القاعده #بوعلی به این اشکال خواهد داد، در پست‌های آینده خواهیم نوشت.
ادامه دارد ...
🖋احمد لهراسبی

📚Philosophy of Mind; 50 Puzzle, Paradoxes, and Thought Experiments.

@PhilMind
@philosophyofscience

Читать полностью…

فلسفه علم

nsight into one of life's earliest ancestors revealed in new study
https://phys.org/news/2024-07-insight-life-earliest-ancestors-revealed.html

@philosophyofscience

Читать полностью…

فلسفه علم

کارکرد تکاملی عقل

کارکرد عقل طی فرایند تکامل چه بوده؛ در رسیدن به چه هدفی شکل گرفته‌؛ و چرا این‌چنین نظام‌مند خطا می‌کند؟
جان ویلکاکس، در فصل ششم کتاب قضاوت انسانی: چقدر صحیح است و چگونه می‌تواند بهتر شود؟ در پاسخ، به دو نظریه‌ی رقیب اشاره می‌کند.

خوانش رایج از تکامل عقل
نخستین، و رایج‌ترین تبیین تکاملی عقل آن است که ما را در رسیدن به حقیقت کمک می‌کند. نیاکان ما می‌خواسته‌اند بدانند آیا فلان غذا سمی است یا خیر؟ یا چگونه می‌توان غذا یا آب پیدا کرد؟ پاسخ صادق به پرسش‌هایی از این دست که به بقا و تولیدمثل ربط دارند نیازمند قوای عقلانی بوده است.

نقد نظر رایج توسط مرسیه و اسپربر
کتاب معمای عقل نقدی‌ست به خوانش رایج از تکامل عقل.
مهم‌ترین نقد مرسیه و اسپربر، نویسندگان کتاب، این است که اگر عقل یک سازگاری است که کارکرد آن رسیدن به حقیقت است پس چرا تا این حد به سوگیری‌های شناختی که مانعی بر سر راه رسیدن به حقیقت‌اند، دچار است؟
پیشنهاد خود ایشان این است که عقل کارکردی اجتماعی داشته، و در واقع نوعی سازگاری برای اقناع دیگران است. مرسیه و اسپربر دو کارکرد اصلی برای رسیدن به این هدف معرفی می‌کنند.
یک. همکاری برای گونه‌ی انسان ضروری بوده است و برای همکاری با دیگران باید بدانیم که به چه کسانی اعتماد کنیم و چه کنیم که دیگران به ما اعتماد کنند. بنابراین باید بتوانیم سخنان خود را به نحوی توجیه کنیم که دیگران به آنها باور پیدا کنند و به‌علاوه بتوانیم توجیه‌های دیگران را وارسی کنیم. مگر نه اینکه بخش مهمی از معرفت ما به جهان از طریق گواهی یا شهادت دیگران است؟ بنابراین نوع توجیه ما و دیگران از دعاوی با اعتبار فرد ربط پیدا می‌کند و کارکرد عقل سنجش میزان توجیه آن سخنان است.
دو. به‌علاوه ما برخی سخنان را کنار هم قرار می‌دهیم و نتایجی از آن استنتاج می‌کنیم. و این استنتاج‌ها را برای همراه کردن دیگران با خود به کار می‌گیریم تا کارهایی را انجام دهیم که به تنهایی قادر به انجام آنها نیستیم. کارکرد دوم عقل بررسی همین استدلال‌ها است.

دعوی مرسیه و اسپربر آن است که چنین نگاهی برخی از معروف‌ترین سوگیری‌های شناختی را تبیین می‌کند. سوگیری تأیید را در نظر بگیرید: ما به نحوی نظام‌مند شواهد مؤید نظر خود را در نظر می‌گیریم و شواهد مکذب را نادیده می‌گیریم. وقتی هدف عقل توجیه باورهای خود باشد چرا نباید چنین کند؟ مطابق این نظر شیوع سوگیری تأیید مؤید نظریه‌ی آنهاست و نقدی است بر نظریه‌ی سنتی.

پاسخی به مرسیه و اسپربر
طرفداران رویکرد سنتی پاسخ‌هایی دارند. مثلاً اینکه سازگاری‌های زیستی دیگر نیز زیرسطح بهینه‌اند: آنقدر خوب‌اند که به بقا و تولیدمثل کمک کنند و نه آنقدر عالی که خطایی نکنند. مگر نه اینکه چشم در شرایط تاریکی و مه‌آلودگی خطا می‌کند؟ مگر نه اینکه چشم نقطه‌ی کور دارد؟ مگر نه اینکه ما خطاهای نظام‌مند بینایی داریم؟ و مگر نه اینکه چشم انسان فقط می‌تواند بخش بسیار محدودی از نور امواج الکترومغناطیسی را به مغز ارسال کند؟ اما با وجود این کاستی‌ها کارکرد اصلی بینایی ارسال اطلاعات صحیح محیطی به مغز است (که البته این کار را با "تعامل" با محیط انجام می‌دهد).
به نحو مشابه کارکرد اصلی عقل نیز رسیدن به حقیقت بوده است هرچند موانع متعددی بر سر راهش قرار داشته است. به‌علاوه، اگر وجود سوگیری تأیید علیه نظریه‌ی سنتی است باید بدانیم که در زمینه‌ی کارکرد پیشنهادی مرسیه و اسپربر، یعنی استدلال‌آوری نیز با دسته‌ی بزرگی از سوگیری‌های شناختی مواجه هستیم. اگر عقل برای توجیه و استدلال‌آوری شکل گرفته پس چرا در این حوزه نیز با سوگیری‌های شناختی مواجه است؟

موضع اخلاقی ویلکاکس
نویسنده‌ی کتاب، ولیکاکس، نسبت به هر دو نظر گشوده است و نظر مرسیه و اسپربر را نقد می‌کند اما نه تا حدی که کاملاً جانب رویکرد سنتی را بگیرد. وقتی بسیاری از سازگاری‌ها علل چندگانه دارند چرا عقل چنین نباشد؟ کارکرد عقل از یکسو رسیدن به حقیقت است و از سوی دیگر توجیه و برهان‌آوری به نفع ایده‌ی مطلوبی که ضرورتاً صادق نیست.
اما نظر جالبی مطرح می‌کند که او را در سمت نظریه‌ی سنتی قرار می‌دهد. اینکه به پیامدهای اخلاقی نظریه‌های خود نیز توجه کنیم. ممکن است واقعاً سوگیری تأیید به دلایلی که مرسیه و اسپربر می‌گویند شکل گرفته باشد. اما نوع بیان این حقیقت راه را بر مغالطه‌ی توسل به طبیعت می‌گشاید و خواننده ممکن است تن به نوعی تنبلی ذهنی دهد و درصدد رفع خطاهای ذهن بر نیاید. این درحالی‌ست که سوگیری تأیید منشأ بسیاری از جزم‌اندیشی‌های ایدئولوژیک است. در جهانی که آن را دورانِ پساحقیقت می‌نامند دانشمند نباید با تأکیدگذاری بر کارکرد برهان‌آوریِ اقناعیِ عقل، شاید ناخوسته، از حقیقت‌جویی عقل تأکیدزدایی کند و با طبیعی خواندن یک رذیلت معرفتی راه بر تجویز آن هموار کند.

در جلسه‌ی رونمایی کتاب دراین‌باره بیشتر خواهم گفت.
هادی صمدی
@evophilosophy

Читать полностью…

فلسفه علم

هشیاری، آگاهی، یا خودآگاهی؟ پاسخی تکاملی
 
در فارسی اصلی‌ترین برابرنهادهای پیشنهادی برای Consciousness (= C) «هشیاری»، «آگاهی»، و «خودآگاهی» است. کدام معادل دقیق‌تر است؟ پیشنهاد هر معادل نشانی‌ست از برداشت متفاوتی از C. فیلسوفان و دانشمندان نیز برداشت‌های متفاوتی از C دارند. ماروین مینسکی تقسیم‌بندی‌ای دارد که برای نظم‌دادن به بحث‌های پیرامون C مفید است. اخیراً گِرِگ اِنریکِز، نظریه‌ی مینسکی را بسط داده است.

مینسکی: C مفهومی چمدانی
وقتی مینسکی از چمدانی‌بودن مفهوم C سخن می‌گوید از استعاره‌ی چمدان‌های بزرگی که در دل خود چمدان‌های کوچکتری در بردارند بهره می‌گیرد و معتقد است سه چمدان کوچکتر در چمدان بزرگ C قرار دارند:
هشیاری جانوری، «Creature Consciousness»
آگاهی، «Subjective Consciousness»
خودآگاهی، «Self-Consciousness»

مطابق تقسیم‌بندی مینسکی، هرچند هر سه معادل رایجی که در فارسی برای C پیشنهاد شده‌اند بخشی از مفهوم را پوشش می‌دهند اما هیچ‌کدام به تنهایی کلیت مفهوم را پوشش نمی‌دهند. البته در انگلیسی نیز این مفهومِ چمدانی، متشکل از سه چمدان کوچکتر است که طی فرایند تکامل به همین ترتیبِ معرفی شده، شکل گرفته‌اند.

انریکز: بازکردن چمدان‌های کوچکتر
یک. هشیاری
هشیاری جانوری خود شامل دو بخش است:
یک. انگیختگی هشیارانه (Conscious Arousal) سطحی از هشیاری است که اگر ارگانیسم خواب یا بیهوش نباشد از آن برخوردار است. دو. هشیاری پایه (Basic conscious Awareness) آن سطحی از هشیاری کارکردی است که وقتی ارگانیسم مشغول تعاملاتِ پایه با محیط، مثلاً آشامیدن یا شکار کردن، باشد از آن برخوردار است.
هر دو مورد از منظر ناظر بیرونی در قالب رفتارهای ارگانیسم قابل مشاهده‌اند. این بخش از C را علمِ کنونی می‌تواند مطالعه کند و همه‌ی موجودات زنده از درجاتی از آن برخوردارند.
 
دو. آگاهی
اگر سطحی فراتر رویم به نوعی آگاهی می‌رسیم که در فلسفه محل بحث فیلسوفان است و آن را بزرگترین مشکل علمِ کنونی می‌نامند (مسئله‌ی سخت آگاهی ناظر به آن است): تجربه‌ی اول شخصِ فاعلی، درونی است و کوالیا نیز خوانده می‌شود. نیگل با طرحِ پرسش «خفاش‌بودن به چه می‌ماند؟» به این وجه C اشاره دارد. به این تجربه، «محتوای آگاهی» گفته می‌شود که انریکز آن را به چهار دسته تقسیم می‌کند:
۱. آگاهی حسی نسبت به جهان (Conscious sensory awareness) 
۲. حس درونی از بدن (Conscious feelings)
۳. دیدن درونی (Conscious imagery)
۴. گفتار درونی (Conscious speech)

از منظری دیگر نیز کوالیا را به سه نوع مختلف تقسیم می‌کند. وقتی قرمزی یک سیب را حس می‌کنیم یا مزه‌ی آن را می‌چشیم نوع ساده‌ای از کوالیا است که انریکز آن را کوالیای وصفی (adjectival qualia) می‌نامد. اما وقتی از دیدن قرمزی آن یا چشیدن مزه‌ی آن لذت ببریم نوع بالاتری از کوالیا است که آن را کوالیای جاذبه‌ای (valence qualia) می‌نامد: خوشایندی یا ناخوشایندی تجربه‌ی وصفی، خود یک تجربه‌ی مرتبه بالاتر است. حالا اگر از خوردن آن سیب در کنار دوستان لذت بیشتری کسب کنیم باز تجربه‌ای از مرتبه‌ی بالاتر را داشته‌ایم که کوالیای ارزشی را مقید به قیود زمانی و مکانی یا شدت و ضعف می‌کند و آن را کوالیای قیدی (adverbial qualia) می‌نامد. خلاصه: ۱. قرمزی سیب را تجربه کردم؛ ۲. از این تجربه لذت بردم؛ ۳. از این تجربه لذت زیادی بردم.

سه. خودآگاهی
خودآگاهی یک وضعیت توجه مرتبه‌ی بالاتر است که هم‌زمان به خود (self) و محتوای آگاهی توجه می‌شود. شاید جانورانی مانند دلفین‌ها سطحی ابتدایی از خودآگاهی را داشته باشند (proto-self-conscious awareness). انسان‌ها فراتر از این سطح پایه، دو نوع خودآگاهی دیگر نیز دارند:
انسان به دلیل برخورداری از زبان و قابلیت روایتگری می‌تواند این خودآگاهی را در قالب جملاتی مانند اینکه «من فلانی هستم و مشغول نگارش» بیان کند که خودآگاهی را از آن سطح پایه فراتر می‌برد (explicit self-conscious narrative awareness). این خودآگاهی‌ست که امکان توجیه کارهایی را که انجام می‌دهیم فراهم می‌کند. برای پرسش‌هایی مانند «چه می‌نویسی؟ و چرا می‌نویسی؟» پاسخ‌هایی دارم که اگر این خودآگاهی روایی را نداشتم نمی‌توانستم به آنها پاسخ گویم. گاه این توضیحات را برای خود می‌دهیم که این باعث ایجاد «اگو» می‌شود (egoic consciousness) و گاه برای دیگران که باعث ایجاد «شخص» خواهد شد (public self-consciousness).

انریکز انواع دیگری از C را نیز نام می‌برد. به داوری او برای حل هر مسأله ابتدا باید آن را به‌درستی تحلیل کنیم و اینگونه نگاه تکاملیِ از ساده به پیچیده باعث می‌شود از رازآلودگی مسأله‌ی سخت چالمرز کاسته شود. انریکز معتقد است روان‌شناسی به این دلیل ناقص است که به این تعاریف فلسفی کم توجه است.

البته در پاسخ به چیستی و طبقه‌بندی C نظریه‌های تکاملی دیکری نیز وجود دارد.

هادی صمدی
@evophilosophy

Читать полностью…

فلسفه علم

خشونت؛ مسئله‌ای اخلاقی-معرفتی
چگونه باورهای اخلاقی ما خشونت را موجه می‌کنند؟

اِعمال خشونت برای عموم آدمیان، دست کم در وهله نخست، امری بد به نظر می‌آید. اِعمال خشونت فیزیکی مثل چاقو زدن، کتک زدن، کشتن و… در نظر عموم افراد ناپسند است و اِعمال خشونت روانی مثل تهدید، تحقیر، اهانت و.. برای اغلب افراد ناروا تلقی می‌شود. با این وجود، افراد بسیاری هستند که دست به خشونت می‌زنند. برای مثال، تروریستی که افراد بی‌گناهی را برای پیشبرد مقاصد سیاسی خود به قتل می‌رساند؛ نیروی سرکوبگری که برای حفظ نظام سیاسی مطلوب خود افراد معترض را مجروح می‌کند و به قتل می‌رساند یا حتی شهروندی که در حین استفاده از حق نافرمانی مدنی خود به نیروی‌های حکومتی آسیب می‌رساند و...
چرا ما دست به خشونت می‌زنیم؟ چه انگیزه‌ای در ما اِعمال خشونت را موجه می‌کند؟ اگر مطلوب است که میزان خشونت را در جامعه کاهش دهیم چرا که جامعه‌ی خشن در دراز‌مدت آسیب‌زا خواهد بود، آنگاه معقول است که ماهیت خشونت و انگیزه عمل به آن را بشناسیم تا بتوانیم بهتر آن را مدیریت کنیم. اگر جامعه ایران کم و بیش خشن شده است و توسل به خشونت را موجه می‌داند، گفتگو درباره خشونت وظیفه عقلانی ماست. در این مقاله تلاش می‌کنم با نگاهی اخلاقی-معرفتی خشونت را تحلیل کنم تا نشان دهم این تلقی که خشونت را به خشم تقلیل می‌دهد ساده‌انگارانه و خطاست.
شهود اولیه بسیاری از افراد در پاسخ به اینکه چرا ما دست به خشونت می‌زنیم محتملاً این است که چون ما تسلط کافی بر خود نداریم. خشم خود را فرو نمی‌نشانیم و خشم و کینه انباشته‌شده در ما محرکی برای اِعمال خشونت می‌شود. در این تحلیل روانشناختی، ماهیت خشم ذیل عدم خویشتن‌داری و نداشتن همدلی معنا و فهم می‌شود. و اگر چنین تحلیلی روا باشد، برای کاهش میزان خشم باید خویشتن‌داری کرد و نسبت به عواطف خود مثل کینه آگاه شویم تا بهتر بتوانیم مدیریت عواطف را به دست بگیریم.

این تحلیل از ماهیت خشم می‌تواند تا حدی معقول باشد. اما حتی اگر معقول به نظر می‌آید تحلیل جامعی از چرایی عدم خویشتن‌داری افراد به دست نمی‌دهد. اینکه نبود تسلط بر نفس می‌تواند به خشونت بیانجامد درست است اما روشن نیست که چرا و به چه دلیل آدمیان "ترجیح" می‌دهند که کف نفس نکنند. چه تحلیلی می‌توان برای این رجحان داشت؟
اجازه دهید از یک تلقی اخلاقی و معرفت‌شناسانه استفاده کنم تا توضیح دهم چرا افرادی که دست به خشونت می-زنند خشم خود را فرو نمی‌خورند و خویشتن‌داری نمی‌کنند. استدلال من این است که افرادی که متوسل به خشونت می‌شوند باور اخلاقی (آشکارا یا پنهانی) دارند که به کار بستن خشونت، دست کم برخی مواقع، روا، موجه و درست است. گمان این افراد بر این است که اصول و باورهای اخلاقی‌شان خشونت ورزی را موجه می‌کند پس توسل به خشونت رواست. وجود باورها و اصول اخلاقی انگیزه‌ای است برای اینکه این افراد خشم خود را فرو نخورند. در حقیقت دلیلی ندارند که به مثابه یک انگیزه محرک خویشتن‌داری آنان شود. از قضا، درست برعکس، دلیل اخلاقی‌ای دارند که چون برحق و موجه هستند می‌توانند (و حتی باید) از خشونت استفاده کنند. ....

برای مطالعه متن کامل کلیک کنید یا Instant View را در پایین پست لمس کنید.

﹏﹏✎ #حسین_دباغ
#فلسفه، #خشونت، #فلسفه_اخلاق، #خشونت‌پرهیزی، #جامعه‌شناسی، #سیاست
Taamoq | تَعَمُّق

Читать полностью…

فلسفه علم

🎥 کارگاه انتشار مقاله‌ی فلسفی در مجله‌های بین‌المللی (How to publish)

🔺در این کارگاه درباره‌ی انتشار مقاله فلسفی در مجلات بین المللی صحبت خواهیم کرد. مخاطب این کارگاه دانشجویان سال‌های آخر دکتری، محققان پسادکتری، و استادیاران تازه استخدام‌شده‌ای است که انتشار مقاله در مسیر شغلی‌شان نقشی مهم ایفا می کند.  

✅ سوالاتی که به آنها خواهیم پرداخت: 
- چرا باید مقاله بنویسیم؟
- موضوع مقاله باید چه ویژگی هایی داشته باشد؟
- طول مقاله چه اندازه باشد؟ 
- مقاله چه ساختاری داشته باشد؟ 
- به چه مجله ای مقاله را ارسال کنیم؟
- چطور پاسخ داوران را بدهیم؟ 
- از ابزارهایی چون ChatGPT چطور استفاده کنیم؟ 

✒️مهدی خلیلی:
پسادکتری پژوهشگاه دانش‌های بنیادی و برگزیده‌ی فرصت مطالعاتی موسسه‌ی حامی علوم انسانی در سال ۱۳۹۸، دانشگاه آزاد آمستردام
✒️علیرضا کاظمی:
استادیار پژوهشگاه دانش‌های بنیادی

🔻فیلم قسمت اول این کارگاه را از کانال یوتیوب حامی ببینید:

https://youtu.be/R2TwfB2iGpI?si=KpoGNtLohN8kvRZ4

Читать полностью…

فلسفه علم

❇️ اطلاعیۀ برگزاری سیزدهمین مدرسۀ تابستانی فلسفۀ تحلیلی

عنوان: «مباحثی در معرفت‌شناسی اجتماعی»

🔹زمان ثبت‌نام: ۱ مرداد تا ۱ شهریور

🔹لینک ثبت‌نام: https://forms.gle/gWLVGwupWSZAGM7t6

هزینۀ ثبت‌نام و اطلاعات تکمیلی متعاقباً اعلام خواهد شد.

@Philosophyofscience

Читать полностью…

فلسفه علم

نگاهی تکاملی به اصلاح‌گرایی (reformism) و محافظه‌کاری (conservatism)

در انتخابات اخیر بحث پیرامون جایگاه اصلاح‌طلبی و اصول‌گرایی در جامعه داغ بود. اکنون که انتخابات به پایان رسیده، بد نیست از منظری تکاملی نگاهی به ماجرا بیاندازیم.

دو حالت مختلف از دسته‌ای از گیاهان را که در حاشیه‌ی بیابانی رویده‌اند تصور کنید:
حالت نخست. فرض کنید وضعیت بیابان مورد اشاره هزاره‌ها به همان شکل مانده است. در این حالت، از منظری زیستی، حفظ وضعیت موجود در گیاهان یک جمعیت بهترین راهکار بقاء است. زیرا هر تغییری ممکن است اوضاع را بدتر کند. البته در همان شرایط نیز همواره تغییرات جزئی رخ می‌دهد زیرا اولاً تضمینی نیست که اوضاع به همین شکل بماند و ثانیاً، چه بسا برخی تغییرات جزئی اوضاع را بهتر کند. (در این حالت آلل‌های جهش‌یافته در خازن ژنتیکی گیاه ذخیره می‌شوند تا در شرایطی که تغییرات محیطی رخ داد آزاد شوند به امید آنکه برخی به راه‌حلی کارآمد بیانجامد.)
مثالی اقتصادی: مغازه‌داری را در نظر آورید که مدت‌هاست فروش بسیار مناسبی دارد به نحوی که همسایگانش حسرت برخورداری از کسب‌وکار او را دارند. آیا معقول است تغییراتی در کسب‌وکار خود انجام دهد؟ خیر. چه بسا تغییرات به شکست بیانجامند.
در اینجا بدون آنکه سخنی از «محافظه‌کاری» در معنای سیاسی آن گفته باشیم قابل درک است که حفظ شرایط موجود، و مخالفت با تغییرات فقط در شرایطی مطلوب است که شرایط پیرامونی نسبتاً ثابت باشند. چنین پدیده‌ای تا قبل از دوران مدرن تقریباً در تمامی جوامع در جریان بوده است. اگر کاسب مثال ما، ۱۰ قرن قبل مشغول به کار بوده به احتمال زیاد تا چند نسل بعد فرزندان و نوادگان او نیز عیناً همان مسیر را ‌پیموده‌اند. این جهانی بود که سنت‌ها راهنمای رفتارهای ما بودند و بدون آنکه از محافظه‌گرایی سخنی گفته شود، پس‌زمینه‌ی ذهنی همه‌ی انسان‌ها بود.

حالت دوم. این‌بار محیطی را در نظر بگیرید که در حال تغییر است. مثلاً با کاهش بارندگی، افزایش دما، یا افزایش شوری خاک مواجه هستیم؛ یا با ورود گیاهی رقیب به اکوسیستم که از منابع غذایی گیاه نخست تغذیه می‌کند. هر گونه تغییراتی در محیط نیازمند افزایش تغییراتی در گیاه است. در این حالت نیز از آنجا که همه‌ی بخش‌های اکوسیستم تغییرات یکسانی را تجربه نمی‌کنند لذا نادرست است که گمان کنیم تمامی بخش‌ها به نحو «یکسانی» نیاز به اصلاح در جهت سازگاری با محیط دارند.
کاسب مورد اشاره نیز وقتی در مواجهه با تغییرات محیطی متوجه شود که کسب و کارش رو به افول است نیاز به تغییرات را احساس می‌کند. این‌بار نیز ممکن است فقط در نحوه‌ی فروش تغییراتی را ایجاد کند و نه مثلاً در بسته‌بندی محصولات؛ هرچند که به دلیل همبستگی‌های ارگانیک تغییرات در هر بخش درجاتی از تغییرات در سایر بخش‌ها را می‌طلبد.
در اینجا نیز بدون آنکه اشاره‌ای به «اصلاح‌گرایی» در معنای سیاسی کرده باشیم می‌توان پیامدهای این دو تمثیل در ساحت سیاست را حدس زد.

مقایسه دو حالت:   
با این مثال‌ها مشخص می‌شود که اولاً ثبات‌خواهی یا تغییرخواهی بسته به شرایط می‌توانند کارآمد یا ناکارآمد باشند و یکی از آنها یکبار و برای همیشه کارآمدترین شیوه‌ی سازگاری نیست. ثانیاً از آنجا که جوامع انسانی در بخش‌هایی ثابت‌تر و در بخش‌هایی متغیرترند بنابراین نیاز به تغییرات در همه‌ی بخش‌ها یکسان نیست، اما عموماً به دلیل وجود همبستگی‌های ارگانیک، تغییرات سراسری‌تر از حدی هستند که در بدو امر به نظر می‌رسد، و در سطح سیاسی همین امر باعث نگرانی محافظه‌کاران است.

هرچه میزان تغییرات در محیط بیشتر باشد، در وجوه بیشتر، و با شدت بیشتری نیاز به اصلاحات وجود دارد. اکنون وارد دورانی شده‌ایم که
۱. از یکسو تغییرات اقلیمی بسیار شدیدی جهان، و بیش از سایر نقاط جهان، ایران را تحت تأثیر قرار داده و تغییرات بزرگ‌تر در راه‌اند؛
۲. تغییراتی که هوش مصنوعی و اتوماسیون ایجاد کرده است عموم شغل‌ها را تحت تأثیر قرار داده و تغییراتی بس بزرگ‌تر در آینده‌ی نزدیک رخ خواهند داد؛
۳. اکوسیستم سیاسی ایران با تغییرات بزرگی که در همسایگی‌مان، به ویژه در کشورهای عربی رخ داده، تغییرات اساسی داشته است (کافی‌ست نگاهی به تغییرات در این کشورها در نیم قرن اخیر بیاندازیم)؛
۴. شکاف میان‌نسلی و شکاف طبقاتی هر چه بیشتر در حال عمیق شدن است.

در حالیکه سیاستمداران ما سرگرم اموری کاملاً فرعی هستند (مناظرات انتخاباتی را به یاد آوریم که به هیچکدام از این ابرتغییرات اشاره‌ای نداشت)، اکوسیستم سیاسی و اجتماعی جهان تغییراتی بسیار شدید را تجربه می‌کند. بخشی از کسانی که از اصلاح‌طلبی سنتی فاصله گرفته‌اند با توجه به شدت تغییرات، تفاوتی میان میزان تغییرات پیشنهادی ایشان و آنچه محافظه‌کاران در نظر دارند نمی‌بینند، و متوجه شده‌اند که نیازمند تغییراتی بس بزرگ‌تر از تغییر یک یا چند عضو دولت هستیم.

هادی صمدی
@evophilosophy

Читать полностью…

فلسفه علم

افزایش نقش ریاضیات در برنامه‌ی پژوهشی تکامل

داروین ریاضی‌دان خوبی نبود. به واقع، در نقطه‌ی مقابل، اعتراف کرده بود که از ریاضیات سر در نمی‌آورد. از علل اصلی مخالفت دانشمند-فیلسوفانی مانند هرشل و هیوئل با او همین فقدان وجه ریاضیاتی نظریه‌ی انتخاب طبیعی در کتاب منشاء انواع بود. از دید هرشل و هیوئل حسن نظریه‌ی نیوتن این بود که نیوتن سخنان خود را به زبان ریاضیات عرضه کرده بود.

بدتر آنکه، نظریه‌ی تکاملِ داروین مملو از وجوه آماری و احتمالی بود و بنابراین حتی اگر داروین ریاضی‌دان خوبی بود باز هم احتمال پذیرش یک نظریه‌ی آماری در زیست‌شناسی توسط هرشل و هیوئل، که استاندارد بالایی همچون قوانینِ کلی و ضروری نیوتن را برای علمی بودن یک نظریه درنظر داشتند، کم بود. تا قبل از ظهور مدل‌های آماری از نظریه‌ی انتخاب طبیعی در نیمه نخست قرن بیستم توسط پیرسون، وِلدون، رایت، هالدین، و به ویژه رونالد فیشر، آماردان معروفی که داوکینز او را بزرگ‌ترین جانشین داروین می‌داند،‌ نظریه‌ی انتخاب طبیعی در حاشیه ماند.
از آن پس ریاضیات نقش روزافزونی در برنامه پژوهشی تکامل بر عهده گرفت تا جایی‌که امروزه در بخش‌های مختلفی از نظریه‌ی تکامل مدل‌های بسیار پیچیده‌ی ریاضیاتی به وفور یافت می‌شود.

با این حال محدودیت‌هایی نیز در خودِ ریاضیات وجود داشته که مانعی بر گسترش کاربرد ریاضیات در زیست‌شناسی تکاملی بوده است. یکی از محدودیت‌ها فقدان راه‌حلی برای معادلاتی بوده است که در آنها عوامل تصادفی وجود دارند. در بخش‌های مهمی از فرایندهای تکاملی و فرایندهای اقلیمی شاهد وجود چنین عوامل تصادفی هستیم و عدم وجود راه‌حلی برای این معادلات، امکان مدل‌سازی ریاضیاتی این بخش‌ها را از بین می‌برد.

اما حالا ریاضی‌دان‌ها موفق به عرضه‌ی راه‌حل‌هایی برای برخی از این معادلات شده‌اند. این خبر خوبی برای تکامل‌دانان است و برایشان به این معنی‌ست که کاربرد ریاضیات در علومی از این دست رو به فزونی خواهد گذاشت.

این مثال می‌تواند نشانی باشد که چگونه پیشرفت در شاخه‌ای از معرفت، حتی در شاخه‌ای مانند ریاضیات که کاملاً پیشینی است، می‌تواند به پیشرفت علمی تجربی مانند زیست‌شناسی کمک کند. باید قدری صبر کنیم تا شاهد تأثیرات آن باشیم.

از سال ۱۹۷۰، که جورج پرایسِ ریاضی‌دان، با درآمیختن دو تعریف ریاضیاتی ساده، یعنی تعریف میانگین عددی و تعریف کوواریانس، معادله‌ی پرایس را به زیست‌شناسان تکاملی معرفی کرد ساختار مفهومی نظریه‌ی تکامل نیز به یکباره پیشرفت فوق‌العاده‌ای را شاهد بود. زیست‌شناسی نظری و بیوانفورماتیک نیز از این تاریخ به بعد بود که گسترشی شگرف داشتند.
تاریخ نشان می‌دهد که درخواست هرشل و هیوئل از داروین برای عرضه‌ی قوانینی کمّی در نظدیه‌ی تکامل بیجا نبوده است. این درخواست از داروین، حکایت از شم قوی آنها دارد و امروزه دیگر نباید مخالفت‌های آنها با داروین را یکسره مبتنی بر ایدئولوژی آنها بگذاریم.

افزایش نقش ریاضیات همچنین به معنای افزایش بهره‌گیری از هوش‌مصنوعی در حل مسائل زیستی نیز خواهد بود؛ زیرا با توجه به اثبات عرضه‌شده برای معادلات مربوطه، امکان تهیه‌ی الگوریتم‌هایی فراهم می‌شود که می‌توانند نقشی در طراحی الگوریتم‌های بزرگ‌تر بازی کنند، که قرار است فرایندهای تکاملی را بازنمایی کنند.
 
پررنگ شدن هرچه بیشتر  مدل‌های ریاضیاتی در زیست‌شناسی پرسش‌های فلسفی مهمی را در پی دارد که برخی از آنها هم اکنون نیز با توجه به کاربست ریاضیات در تکامل مطرح است.
اما فعلاً به جای پرداختن به این بحث فلسفی به جاست به چند پژوهش بدیع که اخیرا منتشر شده‌اند، و به واقع نوآوری‌های کم‌نظیری در برنامه‌ی پژوهشی تکامل هستند، نگاهی بیاندازیم.

در این پژوهش‌ها ریاضی‌دانانی که در "نظریه‌ی بازی تکاملی" (Evolutionary Game Theory) مشغول فعالیت هستند (که فقط یکی از شاخه‌های کاربست ریاضیات در برنامه‌ی پژوهشی تکامل است که اکنون ۵۰ ساله شده) به راه‌حل‌های بدیعی در تکامل همکاری در جوامع انسانی رسیده‌اند و به این ترتیب راه را بر علوم اجتماعیِ ریاضیاتی-تکاملی باز کرده‌اند. این یافته‌ها مسیر جامعه‌شناسی و علوم سیاسی را تغییرات اساسی خواهند داد و بنابراین دانشجویان رشته‌های مختلف علوم اجتماعی را به پیگیری آنها دعوت می‌کنم.

در پست‌ بعدی چند پژوهش در حوزه نظریه‌ی بازی تکاملی معرفی می‌شوند که اخیراً در نشریه‌ی نیچر منتشر شده‌اند و نشان می‌دهند چگونه از همکاری ریاضیات و تکامل می‌توان در جهت افزایش همکاری اجتماعی برای بهبود به‌زیستی عمومی انسان بهره گرفت.
به این ترتیب وجه هنجاری داروینیسم بسیار قوی‌تر از پیش شده است.

هادی صمدی
@evophilisophy
 

Читать полностью…

فلسفه علم

🖍 دوره‌های علمی - فلسفی نطقیات در تابستان ۱۴۰۳:

این دوره‌ها در تابستان برگزار خواهد شد و می‌توانید ثبت‌نام کنید تا تابستان فلسفی‌ای را با نطقیات تجربه کنید:

۱) دوره روش نواندیشی دینی

👤دکتر علی‌اکبر احمدی افرمجانی

۲) دوره فلسفه اسپینوزا

👤 دکتر مصطفی شهرآیینی

۳) دوره نسخه‌شناسی پیشرفته

👤 دکتر بنفشه افتخاری

۴) دوره سنجش نیروی داوری کانت

👤 دکتر میثم سفیدخوش

۵) دوره خوانش متافیزیک ارسطو

👤 دکتر سیدجمال‌الدین میرشرف‌الدین

۶) دوره تبارشناسی مفاهیم اساسی روان‌کاوی

👤 دکتر امیرحسین یزدانی

۷) دوره فلسفه منطق

👤 دکتر حمید علایی‌نژاد

۸) دوره آشنایی با یهودیت

👤 استاد فؤاد دانش‌پژوه

با کلیک روی عنوان هر یک از دوره‌ها به جزئیات دوره‌ها منتقل می‌شوید.


♦️♦️♦️

🔮 t.me/nutqiyyat

🔮 instagram.com/nutqiyyat

🔮 nutqiyyat" rel="nofollow">https://youtube.com/@nutqiyyat

Читать полностью…

فلسفه علم

روان‌شناسی انتخابات: نگاهی به چند پژوهش جدید

انتخابات اخیر اتحادیه‌ی اروپا به زلزله‌ای سیاسی در اروپا انجامیده و این پرسش را مطرح کرده که چرا احزاب راست افراطی، در قلب اروپایی که دو جنگ جهانی را در نتیجه‌ی غلبه یافتن اندیشه‌های افراطی تجربه کرده، مجدد با اقبال عمومی مواجه شده‌اند.

در آمریکا این سخن مطرح است که چرا طرفداران ترامپ، که عموماً، و البته نه تماماً، از بخش محافظه‌کار جامعه هستند با شنیدن خبر محکومیت او در یک پرونده مرتبط با جرایم جنسی، که قاعدتاً باید برای محافظه‌کاران بسیار مهم باشد، تغییری در نظر خود نداده‌اند؟

در ایران نیز بحث داغی در شبکه‌های اجتماعی بر سر شرکت یا عدم شرکت در انتخابات مطرح است.

در این میان سیل استدلال‌هایی‌ست که طرفین مجادلات عرضه می‌کنند. عموم افراد گمان دارند که استدلال، راهنمای ایشان است و با آن استدلال‌ها می‌توانند بر رأی افراد مردد نیز اثر گذارند. اما یافته‌های روان‌شناسی چیز دیگری می‌گویند: پیش‌زمینه‌هایی زیستی و روان‌شناختی از یکسو، و وضعیت اقتصادی و سیاسی جامعه از سوی دیگر رفتارهای سیاسی ما را جهت می‌دهند و استدلال‌ها عموماً درخدمت تصمیمی از پیش‌گرفته‌شده‌اند، و نه هدایتگر باورها و رفتارها سیاسی.

طی انتخابات ۲۰۱۶ آمریکا، در پژوهشی از طرفداران ترامپ پرسیده می‌شد که نظر شما در مورد فلان سخن ترامپ چیست؟ اما جمله‌ای از کلینتون بیان می‌شد. مخاطب نیز بدون توجه به محتوای سخن، فقط به صرف اینکه شنیده بود این سخن از ترامپ است، موافقت خود را با آن بیان می‌کرد؛ و در توجیه موافقتِ خود نیز دلایلی عرضه می‌کرد! همین آزمایش به نحوی معکوس در مورد طرفداران کلينتون انجام شد و همان نتایج بدست آمد. به عبارتی طرفداران دوآتشه‌ی انتخابات به محتوای سخنان نامزدهای مورد حمایت خود کمتر توجه داشتند.

نگاهی به چند پژوهش
۱. پژوهشِ کلاسیکی در این زمینه، که در ۲۰۰۴ انجام شد، نشان داد که در مناظرات سیاسی مرتبط با انتخابات، با عقلانیتی که در پس هیجان‌هایی مانند گریز از ترس است عمل می‌کنیم و نه استدلال‌های مرتبه‌ی بالاتر.
(توجه: هیجانات برای تصمیم‌های سریع که مرتبط با جهان نیاکان ما بوده است بسیار خوب عمل می‌کرده‌اند و سازگاری تکاملی محسوب می‌شوند. اما با تغییرات گسترده در جهان کنونی لزوماً عمل کردن بر اساس هیجان بهترین انتخاب نیست. ما نیازمند تفکرات سطوح بالاتر هستیم هر چند که شواهد تجربی نشان می‌دهند که این تفکرات نیز مستقل از هیجانات نیستند.)

۲. در پژوهشی که اخیراً در مورد حقوق حیوانات در سویس انجام شد برخی از شرکت‌کنندگان ایمیلی دریافت کردند با این عنوان که «افراد خوش‌قلب با حیوانات خوب رفتار می‌کنند». درصد افرادی که به نفع حقوق حیوانات رأی دادند در این دسته بالاتر بود. فرد با این رأیِ مثبت، به خود سیگنالی ارسال می‌کند که فرد خوش‌قلبی است. این پژوهش به خوبی نشان می‌دهد که چگونه می‌توان با تحریک هیجانات افراد بر رأی آنها اثر گذاشت.

۳. مطابق پژوهشی در عصب‌شناسی، در پردازش انتخاب‌های سیاسی در مغز، بخش‌های مربوط به پردازش هیجانات فعال می‌شود.

۴. نتایج پژوهش دیگری نشان می‌دهد که بیش از نوع سخنان نامزدهای انتخاباتی، نوع رفتارهای بدنی، و به ویژه نوع خنده‌ی آنهاست، که بسته به اینکه برای مخاطب جذاب یا انزجارآور باشد، بر میزان رأی آن نامزد اثر دارد.
 
اما جدا از سطح روان‌شناختی، پیش‌زمینه‌های محیطی، اقتصادی و اجتماعی نیز در انتخاب افراد مؤثراند.

۵. دموکرات‌ها در آمریکا بیش از جمهوری‌خواهان تمایل به رأی‌گیری پُستی دارند. اما در انتخابات ۲۰۲۰ آمریکا به دلیل شرایط همه‌گیری کووید بود که مردم بیشتر از انتخابات پُستی بهره گرفتند و نه به دلیل گرایش به حزبی خاص. (منبع)

۶. پژوهش بزرگی که در ۳۰ کشور انجام شده نشان می‌دهد که بحث‌های سیاسی، از جمله بحث‌های انتخاباتی، در شبکه‌های اجتماعی در چه شرایطی به خشونت می‌انجامند. پژوهش نشان می‌دهد که یک. هرچه سطح دموکراسی در جامعه پایین‌تر، و دو. هرچه سطح نابرابری‌های اقتصادی بالاتر باشد، خشونت در گفتار در شبکه‌های اجتماعی بالاتر است.
به وضوح اگر در جامعه‌ای هم سطح دموکراسی پایین، و هم سطح نابرابری اقتصادی بالا باشد نباید انتظار ملایمت در گفتار را در دوران انتخابات داشته باشیم. رفتارهای ما مستقل از زمینه‌ای که در آن زیست می‌کنیم نیستند.

۷. در شکاف‌های سیاسی ایجادشده، افراد به راحتی به یکدیگر برچسب‌های غیراخلاقی می‌زنند. در پژوهشی نشان داده شد که در آمریکا حتی وقتی فردی از حزب مخالف رفتار خوبی با ما دارد باز هم می‌توانیم به راحتی به او برچسب‌های غیراخلاقی بزنیم.

داده‌هایی از این دست به معنای آن نیستند که استدلال‌ها یکسره بی‌فایده‌اند. اما برای عموم مردم هیجانات و بسترهای اجتماعی افراد است که حرف نخست را می‌زنند.

هادی صمدی
@evophilosophy

Читать полностью…

فلسفه علم

جلبک‌های یخچالی: مثالی جدید از تکامل در شاخه‌ای که پیچیدگی کاهش یافته است

مطابق فهم عرفی، و البته نادرست، جهت تکامل همواره از ساده به پیچیده بوده است.

معمولاً در نقض این تفکر به مواردی اشاره می‌شود که از پیچیدگی‌های موجودات کاسته شده است. به عنوان نمونه به موجوداتی اشاره می‌کنیم که طی فرایند تکامل برخی خصیصه‌ها را از دست داده‌اند. از معروف‌ترین مثال‌ها برای این پدیده به تحلیل رفتن دست و پا در نیاکان مارها اشاره می‌شود که در نهایت به حذف دست و پا در مارها انجامیده است.

با این حال، آشکار به نظر می‌رسد که در شاخه‌هایی از تکامل که به موجودات پرسلولی نظیر درختان و پستانداران رسیده، گذار از تک‌سلولی‌ها به پرسلولی‌ها را شاهد بوده‌ایم.

اما آیا ممکن است طی فرایند تکامل از موجودی پرسلولی به سمت موجودی تک‌سلولی برویم؟! در نقد نظریه‌ی تکامل شنیده‌ایم که می‌گویند چرا هیچگاه طی تکامل موجودی پیچیده به موجود ساده‌تر تبدیل نشده است؟!

پژوهشی که اخیراً نتایج آن منتشر شده مثال نقض جالبی را برای این پدیده عرضه می‌کند.

زمین حدود ۶۵۰ میلیون سال پیش دوران بسیار سردی را گذراند که در نتیجه‌ی آن سرمای قطب‌ها تا استوا گسترش یافت و سراسر زمین یخ زد.
عمر جلبک‌های یخچالی امروزه، که تک سلولی هستند حدوداً به ۲۰۰ میلیون سال پس از این دوران یخبندان، که به "زمین گلوله‌برفی" موسوم است، باز می‌گردد. اما نیای مشترک جلبک‌های یخچالی و گیاهان، جلبک‌های "پرسلولی" بوده‌اند که در دوران زمین گلوله‌برفی می‌زیسته‌‌اند. به عبارتی نیای جلبک‌های یخچالی که تک‌سلولی‌اند، جلبک‌های پرسلولی بوده‌اند.

اکنون مثالی داریم برای آنکه تکامل از پرسلولی به تک‌سلولی نیز رخ داده است و لزوماً تکامل به سمت افزایش پیچیدگی نیست.
این یافته از منظری دیگر نیز حائز اهمیت است: شواهد ژنتیکی بررسی شده در این پژوهش درک بهتری از تکامل گیاهان را ممکن می‌سازد.
خلاصه مقاله را اینجا ببینید.

هادی صمدی
@evophilosophy

Читать полностью…

فلسفه علم

صوت جلسه دوازدهم مدرسه تابستانی فلسفه ذهن (11 شهریور 1400) / «اراده آزاد»، دکتر مصطفی مهاجری

@PhilMind
@Philosophyofscience

Читать полностью…

فلسفه علم

نامعقولیت هوش‌مصنوعی: گزارشی از چهار پژوهش

طرح مسئله:
روان‌شناسان شناختی نشان داده‌اند که انسان‌ها خطاهای نظام‌مندی در استدلال‌های خود دارند. در این راه دسته‌ی بزرگی از آزمون‌ها را طراحی کرده‌اند. یک نمونه را ببینیم:

مسئله‌ی لیندا: لیندا ۳۱ساله، مجرد، بی‌پروا و بسیار باهوش است. در رشته‌ی فلسفه تحصیل کرده، در دوران دانشجویی نگران مسائل تبعیض‌آمیز و عدالت اجتماعی بوده، و همچنین در تظاهرات ضدهسته‌ای شرکت می‌کرده است.
باتوجه به این اطلاعات کدام گزینه محتمل‌تر است؟
الف. لیندا کارمند بانک است.
ب. لیندا کارمند بانک، و فعال حقوق زنان است.
بیشتر افراد گزینه‌ی دوم را انتخاب می‌کنند درحالی‌که گزینه‌ی دوم عطف گزینه‌ی اول و یک گزینه‌ی اضافی است و بنابراین به لحاظ ریاضیاتی نامحتمل‌تر است.

دسته‌ی بسیار بزرگی از داده‌ها نشان می‌دهند که عموم انسان‌ها به‌نحوی پیش‌بینی‌پذیر گزینه‌های نادرست را انتخاب می‌کنند؛ اما مدل‌های زبانی بزرگ، مانند چت‌جی‌بی‌تی، چطور؟

پژوهش نخست:
اگر این دسته از پرسش‌ها را از مدل‌های زبانی بزرگ بپرسیم چه پاسخی دریافت خواهیم کرد؟ در جهت یافتن پاسخ به این پرسش در آزمونی از ۷ مدلِ زبانی مشهور و رایج (بارد، چت‌جی‌بی‌تی،  لاما، و...) سؤالات مشابهی پرسیدند. نتیجه؟
اولاً همه‌ی مدل‌ها، همانند انسان، گاه پاسخ‌های نادرستی به پرسش‌ها می‌دادند. (وضعیت چت‌جی‌بی‌تی بهتر بود.) ثانیاً نامعقولیت آنها متفاوت از انسان‌ها بود: در انسان‌ها برخی پاسخ‌های نادرست به‌نحوی قابل پیش‌بینی عرضه می‌شود. درحالی‌که خطاهای این مدل‌های زبانی قابل پیش‌بینی نبود. به عبارتی در هوش‌مصنوعی نیز درجاتی از نامعقولیت مشاهده می‌شود که از جنسی متفاوت با انسان است.

پژوهش دوم:
در راستای یافته‌های پژوهش نخست، پژوهش دوم نشان می‌دهد عوامل داخلی که نحوه‌ی تصمیم‌گیری مدل‌های زبانی بزرگ را تعیین می‌کند، به دلیل محاسبات پیچیده‌ی سیستم‌ها، برای پژوهشگران کاملاً شناخته‌شده و شفاف نیست. خلاف تصور رایج، تصمیم‌گیری انسان گاهی به‌طور قابل‌توجهی شفاف‌تر و قابل‌اعتمادتر از تصمیم‌گیری الگوریتمی است. انسان‌ها تصمیمات خود را با ارائه‌ی دلایل توضیح می‌دهند و ضمن این کار ممکن است جرح و تعدیل‌هایی در تصمیم اولیه رخ دهد. درحالی‌که سیستم‌های کنونی هوش‌مصنوعی فاقد این ویژگی خودتنظیمی هستند.

پژوهش سوم:
وقتی از سوگیری هوش‌مصنوعی سخن می‌گوییم توجه ما عموماً به سوی سوگیری در داده‌های ورودی معطوف است، اما در این مقاله نشان داده می‌شود که هوش‌مصنوعی سوگیری‌هایی را نیز تولید می‌کند. همچنین عقلانیت رسمی تعبیه‌شده در الگوریتم‌های مبتنی بر هوش‌‌مصنوعی، عملکرد مناسبی در زمینه‌های پیچیده ندارد و بنابراین منجر به سوگیری و تصمیم‌گیری‌های ضعیف می‌شود.

 پژوهش چهارم:
مفهوم "اثر پروانه‌ای" که از نظریه‌ی آشوب ناشی شده است نشان می‌دهد که چگونه تغییرات به‌ظاهر جزئی می‌تواند منجر به نتایج قابل‌توجه اما غیرقابل پیش‌بینی در سیستم‌های پیچیده شود. سوگیری‌های کوچک در داده‌های اولیه، انحرافات در طول آموزش الگوریتم، یا تغییر در توزیع داده‌ها می‌توانند به‌طور ناخواسته منجر به نتایجی شوند که در سطح اجتماعی از عدالت و انصاف به دور است و بر گروه‌های به‌حاشیه رانده‌شده تأثیرات منفی می‌گذارد و نابرابری‌های اجتماعی موجود را تقویت می‌کند. علاوه‌براین، اثر پروانه‌ای می‎تواند سوگیری در داده‌ها یا الگوریتم‌ها را بزرگ،‌ و حلقه‌های بازخورد را تشدید کند.

نتیجه:
نقاط ضعف مدل‌های بزرگ زبانی در تصمیم‌گیری‌های عقلانی عبارتند از: ۱. برخی داده‌های ورودی سوگیری‌هایی دارند؛ ۲. جدای از این بخش خود سیستم نیز سوگیری‌هایی می‌آفریند؛ ۳. برخی از این سوگیری‌ها، خلاف سوگیری‌های شناختی در انسان‌ها قابل‌پیش‌بینی نیستند؛ ۴. طی اثر پروانه‌ای این سوگیری‌های کوچک می‌توانند پیامدهای بزرگی در سطح اجتماعی داشته باشند. ۵. سازوکارهای تولید این سوگیری‌ها روشن نبوده و بنابراین رفع آنها ساده نیست.
عقلانیت انسانی، به‌رغم مشکلاتی که دارد، طی تکامل شکل گرفته است. طی دهه‌های آتی بسیاری از مشکلات عقلانیت در هوش‌‌مصنوعی برطرف می‌شود، اما درآن‌صورت مسئله‌ای بس بزرگ‌تر را پیش‌رو داریم.
آن ابرهوش‌مصنوعی، از چنان اعتباری برخوردار می‌شود که تخطی از توصیه‌های نادرست و ناکارآمدش، هرچند تعداد آنها بسیار کم شده باشد، ناممکن می‌شود. از آنجا که علی‌الصول امکان طراحی سیستمی بدون اشتباه توسط انسان یا هوش‌مصنوعی وجود ندارد، هیچگاه «نباید» مسئولیت گرفتن تصمیم‌های مهم به هوش‌مصنوعی واگذار شود.

اما از یک‌سو، ورودی الگوریتم‌‌ها داده‌های انسانی است (مثلأ آنچه روزانه سرچ می‌دهیم)، و از سوی دیگر، الگوریتم‌ها هدایتگر رفتار انسان‌اند. بنابراین هویت انسان‌ها و الگوریتم‌ها درهم‌تنیده‌‌تر از آن خواهد بود که نظارت بر هوش‌مصنوعی معنای محصلی داشته باشد.
   
هادی صمدی
@evophilosophy

Читать полностью…

فلسفه علم

▫️ نطقیات برگزار می‌کند:

📢 دوره فلسفه منطق

👤 دکتر حمید علایی‌نژاد

🗓 شنبه‌ها از ساعت ۱۷ تا ۱۸:۳۰

👤 آشنایی با استاد:

- دکترای فلسفهٔ منطق از دانشگاه تربیت مدرس

- پژوهشگر پسادکتری دانشگاه اصفهان

- مدرس دانشگاه اصفهان و دانشگاه صنعتی اصفهان

- مدیر گروه مطالعات منطق خانهٔ حکمت اصفهان

🟢 معرفی اجمالی دوره:

«فلسفه‌ی منطق» عنوانی است کلّی که به دسته‌ای وسیع از مباحث فلسفی در مورد منطق اطلاق می‌شود. از میان این مباحث می‌توان به چیستی منطق، چیستی پیامد منطقی، معنای ادات جمله‌ای، چگونگی ارتباط منطق و زبان طبیعی، چگونگی تفسیر سورها، نظریه‌های صدق، کثرت‌گرایی و وحدت‌گرایی در مورد منطق، ارتباط منطق و متافیزیک، ارتباط منطق و عقلانیت، و مسائل معرف‌شناختی در مورد منطق اشاره کرد.

در دورۀ حاضر قصد داریم تا در سطحی مقدّماتی با برخی از این مسائل آشنا شده و به بررسی پاسخ‌های مطرح‌شده در مورد آن‌ها بپردازیم. عناوین کلّی مباحث این دوره به این شرح است:

۱- چیستیِ دانش منطق؛ از ارسطو تا به امروز (۲ جلسه)

۲- مشکل ثوابت منطقی: نگاهی به برخی از رویکردهای مطرح در مورد چگونگی تشخیص آن‌ها ( ۱ جلسه)

۳- منطق و متافیزیک: بررسی نحوۀ ارتباط منطق و جهان واقع ( ۲ جلسه)

۴- منطق و معرفت‌شناسی: آیا منطق قوانین تجدیدنظرپذیر هستند؟ ( ۱ جلسه )

۵- کثرت‌گرایی منطقی: چندین نظام درست از منطق چگونه ممکن است؟ ( ۲ جلسه)

📘 منبع اصلی دوره:

Cohnitz, Daniel, Estrada-Gonzalez, Luis, (2019), an Introduction to the Philosophy of Logic, UK: Cambridge University Press.


📞 برای ثبت‌نام و مشاوره در خصوص دوره لطفا با آیدی زیر تماس بگیرید:

t.me/nutqiyyat_admin

♦️♦️♦️

🔮 t.me/nutqiyyat

🔮 Instagram.com/nutqiyyat

🔮 nutqiyyat" rel="nofollow">https://youtube.com/@nutqiyyat

Читать полностью…
Subscribe to a channel