rezayaghoubipublic | Unsorted

Telegram-канал rezayaghoubipublic - رضا یعقوبی

848

رضا یعقوبی اینستاگرام رسمی: instagram.com/reza.yaghoubi.official وب سایت: rezayaghoubi.ir

Subscribe to a channel

رضا یعقوبی

یادداشت روزنامه شرق در معرفی کتاب "روشنگری" آنتونی کنی

@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

پیام سعدی برای جامعه‌ی امروز ما چیست؟
یادداشتی به مناسبت روز بزرگداشت سعدی

اول اردیبهشت، روز بزرگداشت سعدی است. 
سعدی درست در زمان حمله‌ی مغولان به ایران در شیراز زندگی می‌کرد و شیراز به لطف درایت ابوبکر بن سعد (از اتابکان فارس) از حمله‌ی مغولان در امان ماند. همان کسی که سعدی در دیباچه‌ی گلستان مدح‌اش را گفته و حتی گفته می‌شود تخلص «سعدی» برگرفته از نام اوست. 
اینکه سعدی در دیباچه‌ی گلستان می‌گوید «کافه‌ی انام از خواص و عوام به محبت او گراییده‌اند» بی‌دلیل یا از سر چاپلوسی نیست. او به حقیقت در میان مردم شیراز (فارس) محبوب بود. شهرهای زیادی در حمله‌ی مغول به ویرانی کشیده شدند اما شیراز در امان ماند. درایت ابوبکر سعد باعث شد نه تنها شیراز از حمله‌ی مغول در امان بماند، بعد از تسلط مغول‌ها بر ایران همچنان حاکم فارس ماند و در طول حکمرانی آنان هم توانست با کاردانی مانع از فروپاشی جامعه و هویت و فرهنگ و هنر خطه‌ی فارس شود. این مهم‌ترین دلیل محبوبیت او در میان مردم بود و دستی هم در عمران و آبادانی و پرورش ادبا و اهل علم داشت. می‌توان در این ابیات سعدی، هراس از ویرانی و کشتار و در عین حال شکر در امان ماندن و درایت حاکم را با هم دید:

اقلیم پارس را غم از آسیب دهر نیست
تا بر سرش بود چو تویی سایه خدا
امروز کس نشان ندهد در بسیط خـاک
مــاننــد آستــان درت مــأمـن رضـــا
بر توست پاس خاطر بی‌چارگان و شکر
بــرمـا و بر خـدای جهان آفــرین جزا
یــارب ز بـاد فتنـه نگـه‌دار خـاک پـارس
چنــدان کـه خاک را بود و بــاد را بقا

و اگر امروز مدح و ثنای پادشاهان و حاکمان زشت است، برای آن روزگار موجه بود. کافی است مردمان هراسان و پریشانی را تصور کنید که هر لحظه ممکن است به خطای حاکمی به خاک و خون کشیده شوند و هر حمله‌ای استعدادش را داشت که تبدیل به نسل‌کشی شود (مثل کشتار اصفهان در حمله‌ی تیمور) یا به درایت و کیاست حاکم در امان بمانند و جان و مال و زن و فرزندشان را در معرض تهاجم و تجاوز لشکریان نبینند. ابوبکر سعد هم می‌توانست بدون ملاحظات و حس احتیاط و زیرکی و محافظه‌کاری، از شور حماسی و دلیری و قدرت و برتری سخن بگوید و شهر را در یک لشکرکشی احساسی و بی‌خردانه به خاک و خون بکشد. اما به هر حال با وجود در امان ماندن شیراز، از آنجا که حمله‌ی مغول خاک ایران را لگدکوب کرده بود و بدون شک اخبار وحشی‌گری‌هایشان در سایر بلاد ایران به گوش اهالی شیراز هم می‌رسیده، حس همدلی و همبستگی اجتماعی را هم تحت تأثیر قرار می‌داده و بر غرور ملی همه تاثیر مخربی می‌گذاشته، گویی که این بلا بر سر همه‌ی ایرانیان آمده است و در چنین زمانه‌ای نیاز مبرمی به کسانی بوده که این جامعه‌ی از هم گسیخته و آسیب‌دیده از حمله‌های بی‌امان، غارت و خشونت را دوباره به همدلی و انسانیت و عواطف بشری و پیوستگی اجتماعی فرا بخوانند. چنین وظیفه‌ای به حق به بهترین وجه از عهده‌ی مردمانی برمی‌آمد که به لطافت احساس و ظرافت طبع و نوع‌دوستی و مهربانی و خوش‌ذوقی اهل شیراز باشند، خصلت‌هایی که هم‌اکنون هم در میان مردم شیراز دیده می‌شود و شعر و هنر آنان را از شعر خراسان و... متمایز می‌کند، و همین عطوفت و انسان‌دوستی و عشق و مهربانی پادزهر آن همه خشونت و بیداد و تحقیر و آسیب می‌توانست باشد.

👇🏼👇🏼👇🏼

Читать полностью…

رضا یعقوبی

🔸برتراند راسل، فیلسوفِ صلح‌طلب و شَک‌گرا توصیه می‌کند: «به فیلسوفی اعتماد نکنید که آینده شما را از امید خالی می‌کند. به هیچ فیلسوف و فلسفه‌ای، حتی خود من، به صورت جزمی اعتقاد نداشته باشید، مگر فسلفه‌ای که شادی در خود دارد و فیلسوفی که از مهربانی الهام می‌گیرد.»  راسلِ ریاضی‌‌ دان، منطق‌دان و جامعه‌شناس در آستانه ۸۰ سالگی‌اش، بعد از پشت سر گذاشتن دو جنگ جهانی، زندان، اخراج از دانشگاه، تجربه‌های تلخ روزگار بعد از انقلاب صنعتی، تلاش‌ برای مبارزه با سلاح هسته‌ای، رنج از دست دادن مادر، خواهر و پدر در کودکی، ازدواج‌های ناموفق، دغدغه خودکشی و سال‌ها خواندن و نوشتن می‌گوید، «امید» تنها موضوع در زندگی‌اش است که نمی‌خواهد هیچ‌وقت به آن شَک کند: «غیر از امید، همیشه باید نظرات‌‌مان را با معیار شَک مشغول نگه داریم و هیچ‌وقت به خود اجازه ندهیم آنچه را دوست داریم، حقیقت داشته باشد.»

#برتراند_راسل

@NazariyehAdabi

Читать полностью…

رضا یعقوبی

مونتسکیو، به‌پیروی از ارسطو، نظام‌های سیاسی گردآورده را به سه نوع تقسیم می‌کند- جمهوری، پادشاهی، استبدادی. در دولت استبدادی، فرمانِ حاکم حکومت می‌کند و پشتیبان او نه قانون بلکه دین یا عرف است. در پادشاهی، حکومت را هیئت حاکمه‌ای از صاحب‌منصبانی که مقام و رتبه‌ی متفاوتی دارند اداره می‌کنند. در جمهوری، تمام شهروندان نیاز به فراگیری ارزش‌های مدنی دارند و اینکه برای انجام وظایف عمومی تعلیم ببینند. ویژگی مسلط در دولتِ جمهوری فضیلت است- ویژگی غالب در دو دولت دیگر به‌ ترتیب افتخار و ترس است. منظور مونتسکیو این نیست که مردم در دولت جمهوری فضیلت‌مندند؛ منظورش این است که باید فضیلت‌مند بشوند. نیز منظورش این نیست که مردم در دولت پادشاهی احساس افتخار می‌کنند و در حکومت استبدادی ترس است که بر همه حکومت می‌کند؛ اما اگر این ویژگی‌ها غالب نباشند، این دو نوع حکومت نمی‌توانند به‌راحتی عمل کنند.

روشنگری/ آنتونی کِنی / ترجمه رضا یعقوبی / نشر مان کتاب

@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

سلام و سپاس
با آرزوی سالی نیکو برای شما و مخاطبان عزیزتان.
فهرست پیشنهادی من از این قرار است:

-روشنگری، آنتونی کنی، ترجمه رضا یعقوبی، نشر مان کتاب.

-درس این قرن، کارل پوپر، ترجمه علی پایا، نشر طرح نو.

- هویت و خشونت، آمارتیا سن، ترجمه فریدون مجلسی، نشر پایان.

-قدرت آزادی نیروی راستین لیبرالیسم، پل استار، ترجمه فریدون مجلسی.

-دو کتاب "پوپولیسم" و "راست افراطی" نوشته کاس موده، نشر لوگوس.

-ایدئولوژی‌های سیاسی، رابرت اکلشال، ترجمه محمد قائد، نشر نو.

-سکولاریسم و آزادی وجدان، چارلز تیلور، ترجمه مهدی حسینی، نشر روزبهان.

-دیکتاتورهای مدرن، باری رابین، ترجمه مهدی کلانترزاده، نشر روشنگران.

-دموکراسی چیست، دیوید بیتهام، ترجمه شهرام نقش‌تبریزی، نشر ققنوس.

-احتمالا در سال جدید کتاب "مسائل اصلی فلسفه" نوشته الیوت سوبر به ترجمه‌ی من توسط نشر کرگدن منتشر شود.

#جشنواره_کتاب_سال
@Nedaye_siyasat

Читать полностью…

رضا یعقوبی

به راحتی می‌توان درک کرد که چرا رهبران جهان سوم با رد کردن سرمایه‌داری و کمونیسم به عنوان مکاتبی که موجب اختلاف و نبرد طبقاتی می‌شوند، در پی یافتن ایدئولوژی‌های بومی بوده‌اند. از دیدگاه آنان دموکراسی و آزادی بیان موجب هرج و مرج و آشوب می‌شود، کمونیسم با دادن اختیارات و حق ویژه به یک طبقه آن را علیه طبقات دیگر می‌شوراند. در مقابل، این رهبران در پی یافتن ایدئولوژی‌های مطابق با فرهنگ و سنت خود بوده‌اند. پس در این مقطع جامعه‌ی یکپارچه و تک‌صدا ضرورت می‌یابد، چون هم تداعی‌کننده‌ی تاریخ گذشته است هم عامل اتحاد حکومت و مردمی که در پی دستیابی به نجات خود هستند. بنابراین دیکتاتورهای مختلف جهان سوم "راه مخصوص به خود" را ابداع کرده‌اند، که به ظاهر ادعا می‌شود که بهتر از سرمایه‌داری، کمونیسم، دموکراسی و دیکتاتوری پرولتاریا است.

باری رابین، دیکتاتورهای مدرن، ص۹۳

دیکتاتور مدرن به موازات آن تمایل شدید دارد که خود را از دو جبهه‌ی شرق و غرب مستقل نشان دهد، همزمان علاقه‌ی شدید و گاه جنون‌آمیز به این مسئله دارد که در چشم مردمان کشور خویش، نقش پدر را داشته باشد و خود را فراتر از نقدها و دسته‌بندی‌ها قرار دهد. اگر مفهوم "ملت" را برای ساختار بومی و قبیله‌ای این جوامع به کار بریم، رهبران چنین ملتی نیز همان رئیس قبیله و خاندان‌اند. طبعا چنین سرور و فرد برجسته‌ای نه تحمل می‌کند نه می‌بایست مورد نقد و مخالفت قرار گیرد. ساختار قبیله‌ای آفریقا، کنفسیسوس چینی، اسلام خاورمیانه‌ای و ساختار پدرگرایانه‌ی آمریکای لاتین، همه و همه بر اصل ستایش و پیروی محض از رهبر تاکید می‌کنند.

همان، ص۹۴

@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

فمنیسم لیبرال
میل در زمان ازدواج خود در 1851 اعتراض‌نامه‌ای علیه قوانین نوشت که به یکی از طرف‌های ازدواج حق می‌داد که بر شخص و اموال دیگری مدیریت کامل داشته باشد. «با اینکه نمی‌توانم خودم را به لحاظ قانونی از این قدرت‌های نفرت‌انگیز بی‌بهره کنم... وظیفه‌ی خود می‌دانم که اعتراضی صوری علیه قانون کنونی ازدواج بنگارم، تا جایی که چنین قدرت‌هایی اعطا می‌شود و سوگند رسمی که هیچ وقت در هیچ موردی و تحت هیچ شرایطی از آن‌ها استفاده نکنم». او اعتراض خود به قانون انگلیسی ازدواج را به تفصیل در جزوه‌ای با عنوان دربارة انقیاد زنان نوشت. اطاعت قانونی یک جنس از دیگری اساسا اشتباه و مانع اصلی پیشرفت بشر بود. زن برده‌ی شوهرش بود؛ او ملزم شده است تمام عمر اطاعت کند و هر مالی را که به دست آورد سریعا از او گرفته شود. از برخی جهات از برده هم بدتر است. در یک کشور مسیحی، برده حق و وظیفه داشت که دست‌درازی‌های جنسی اربابش را رد کند؛ اما یک شوهر می‌تواند زنش را وادار به «پست‌ترین تنزل یک انسان کند، که برخلاف میل‌اش ابزاری برای یک کارکرد حیوانی شود».

انقیاد زنان از مردان سرچشمه‌ای جز نیروی ماهیچه‌ای بیشتر مرد ندارد و حتی تا عصر مدنیت هم فقط به خاطر نفع شخصی مردان امتداد یافته است. هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید تجربه ثابت کرده که نظام موجودِ برتری مردان از بدیل‌های دیگر ارجح است؛ چون تا کنون هیچ بدیل دیگری امتحان نشده است. زنان با قرن‌ها آموزش از قرون اولیه طوری بار آمده‌اند که به این نظام تن دهند.
"وقتی سه چیز را کنار هم قرار می‌دهیم_اول، جاذبة طبیعی بین جنس‌های مخالف؛ دو، اتکای کامل زن به شوهر که هر امتیاز یا برخورداری‌ای که داشته باشد یا هدیة شوهر است یا کاملا به ارادة او بستگی دارد؛ و آخر اینکه هدف اصلی طلب انسان، تامل، و تمام اهداف جاه‌طلبی اجتماعی عموما فقط توسط شوهر یا از طریق او می‌شود دنبال یا حاصل شود_نیاز به معجزه دارد که هدف جذابیت زنان برای مردان، ستارة راهنمای آموزش زنان و شکل‌گیری شخصیت‌شان نباشد."

اگر زنان بخواهند از این انقیاد بیرون بیایند، طغیان علیه اربابانشان سخت‌تر از طغیان علیه هر حاکمی است که تا کنون بوده است. شوهران توانایی‌هایی دارند که از توانایی‌های هر سلطانی که تا کنون لازم بوده مانع شورش علیه قدرتش شود، بیشتر است: رعایای مردان زیر نظرشان و در دستان‌شان زندگی می‌کنند. جای تعجب نیست که استبداد مردان بیشتر از تمام اَشکال حاکمیت ناعادلانه دوام می‌آورد.

-تاریخ فلسفه غرب، آنتونی کنی، جلد چهارم، ترجمه رضا یعقوبی، نشر پارسه، ص۳۶۲.

@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

یک یا دو مورد از این پاورقی‌ها در کتاب روشنگری آنتونی کنی هست که سانسورچی ارشاد تحمیل کرده و من اضافه نکرده‌ام. فقط با نوشتن این پاورقی که در ابلاغیه آمده بود، می‌شد مطلب را نجات داد که حذف نشود. هیچ قسمتی از کتاب حذف نشده است. البته "دولباخ" درست است نه اولباخ. این را هم ویراستار کتاب به این شکل درآورده است.

@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

[نخستین اصل عبارت است از] آزادی انسان به عنوان انسان، به صورت اصلی برای تاسیس یک حکومت مشترک که بتواند در قالب عبارت زیر بیان شود: هیچ‌کس نمی‌تواند مرا مجبور سازد که بر طبق تلقی او از رفاه و سعادت دیگران، سعادتمند باشم، زیرا هر کس سعادت خود را به نحوی که می‌پسندد دنبال می‌کند... حکومتی که احیانا بر مبنای اصل خیرخواهی نسبت به مردم تاسیس شود، یعنی حکومت پدرسالار، حادترین نوع استبداد است که بتوان در نظر آورد.

ایمانوئل کانت

پ. ن. کانت اینجا با بیان خودش "توسعه‌ی آمرانه" را حادترین نوع استبداد دانسته است که به هیچ وجه قابل معاوضه با آزادی سیاسی نیست. آزادی سیاسی محور تمام انواع توسعه است، از توسعه‌ی عمرانی گرفته تا فرهنگی و اجتماعی..

"با کانت کاملا موافقم. زیرا آنچه او می‌خواهد در مخالفت با هابز بگوید این است که ما حکومت قاهری که آن‌قدر خوش‌قلب باشد که جان ما را (که در دستش است) در برابر دیگر گرگ‌های انسان حفظ نماید، نمی‌خواهیم؛ بلکه وظیفه‌ی اصلی حکومت باید احترام گذاردن به حقوق ما و حفظ آن‌ها باشد."

کارل پوپر،

نقل قول از کانت و این نوشته از کتاب "درس این قرن"، ترجمه علی پایا، نشر طرح نو، ص۱۲۴

@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

آزادی، اطاعت از قوانینی است که خودمان تدوین کرده باشیم.

ارسطو

@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

پلوتارک می‌گوید این جنگ به قدری خونین بود و کشته‌ها از هر دو طرف آنقدر زیاد بود که طرفین نمی‌توانستند تشخیص دهند کدامشان پیروز شده‌اند. روایتی افسانه‌ای هست که خود پلوتارک آن را نقل کرده که در اواسط شب ندائی (به گفتة او الهی) اعلام می‌دارد که رومیان یک کشته کمتر داده‌اند و همین اتفاق باعث شد شور و حرارتی در اردوگاه رومیان برپا شود و سپاهیان توسکانی از ترس پا به فرار گذاشتند و پیروزی نصیب رومیان شد. پوبلیوس با شکوه فراوانی به شهر بازگشت و غرق در هلهله و شادی مردم شد. جسد بروتوس را با عظمت تمام تشییع کرد و در وصفش خطابة تاثیرگذاری ایراد کرد. پوبلیوس مکان با شکوهی برای خود ساخته بود و به رسم پادشاهان، تبرپوشان و چماقدارها پیشاپیش او حرکت می‌کردند و این کار در چشم مردم ناپسند بود چون شکوه و جلال پادشاهان را به یاد می‌آورد و مردم به او بدبین شدند. ولی وقتی سخنانی که دهان به دهان میچرخید به گوش او رسید، بنا را ویران و تشریفات را منحل کرد و تا ساختن خانة جدید و اهدای زمین توسط مردم در خانة دوستانش زندگی می‌کرد. اقدامات او برای مردمی نشان دادن مقام کنسولی و نزدیکی و دوستی او با مردم باعث شد به او لقب «پابلیکولا» (دوست مردم) بدهند و چون جمهوری را نجات داده بود او را «ناجی جمهوری» هم می‌نامیدند. او بارها به عنوان کنسول اول انتخاب شد و جنگ‌های فراوانی را پیروز شد. در واپسین جنگ‌ها، پورسنا را قانع کرد که دست از حمایت تارکین بردارد و به این ترتیب تارکین برای همیشه ناکام ماند و نتوانست جمهوری را شکست دهد. پوبلیوس مجلس سنا را تکمیل کرد و دست به اصلاحات فراوانی زد. از جمله اینکه یک خزانه‌داری تاسیس کرد تا اموال دولتی به آنجا منتقل شود و دو خزانه‌دار که از جانب مردم انتخاب می‌شدند سرپرستی آن را بر عهده بگیرند تا مبادا اگر فرد شروری به کنسولی رسید، بتواند بی‌حساب و کتاب امکاناتی را برای خود فراهم کند و جمهوری را به دیکتاتوری تبدیل کند. او عامدانه از برخی اختیاراتی که داشت استفاده نمی‌کرد تا حکومت را مردمی‌تر کند. این امور باعث شد که جایگاه او را در تاریخ حتی بالاتر از سولون (بنیانگذار دموکراسی آتن که به پدر آتن هم مشهور است) بدانند چون سولون به گفتة پلوتارک در شرایط حساس، خودکامگی را روا می‌دانست اما پوبلیوس در همه حال با دیکتاتوری مخالف بود. او فقرا را از دادن مالیات معاف کرد و بخش زیادی از اموال خود را وقف مردم تهی‌دست کرد. همچنین در حوزة قضائی قانونی تصویب کرد که طبق آن کسانی که توسط کنسول‌ها محکوم می‌شدند می‌توانستند از آرای عموم مردم درخواست تجدیدنظر کنند (تا کسی قربانی حکم خودسرانة کنسول‌ها نشود). محبوبیت او به حدی بود که پس از وفاتش زنان تا یک سال لباس عزا بر تن کردند و نامش در تاریخ جهان جاودانه شد و مایة الهام بسیاری از سیاستمداران قدیم و جدید و آثار هنری فراوانی شد. الکساندر همیلتون، جان جِی، جیمز مدیسون، زمانی که قرار بود آمریکا از حالت کنفدراسیون و حکومت‌های محلی خودمختار، تبدیل به یک جمهوری ملی فدرال و یکپارچه شود، مقالاتی را در دفاع از این قانون اساسی جدید به صورت ناشناس در جراید منتشر کردند و نام مستعار «پوبلیوس» را به عنوان نویسندة آن مقالات برگزیدند که بعدا تبدیل به یکی از مهمترین آثار علم سیاست در جهان شد: «مقالات فدرالیست» که در دفاع از جمهوری شدن آمریکا بود.

#رضا_یعقوبی
#جمهوریت #تاریخ #روم
Taamoq | تَعَمُّق

Читать полностью…

رضا یعقوبی

چرا جمهوری مهم است؟

چون جمهوری اولین قدم (هرچند اولیه و ناکافی) برای عبور از فردمحوری است. اولین جمهوری جهان باستان در روم به همین دلیل برپا شد و اداره کشور را به دست کنسول‌های منتخب سپرد. با این کار ما یک پیش‌نیاز اولیه را تامین کرده‌ایم. مرحله‌ی بعد، دموکراتیک کردن آن جمهوری است. یعنی قدرت سیاسی از طریق تفکیک قوا، حاکمیت قانون، آزادی‌های مدنی و سیاسی و حقوق فردی و آزادی بیان و آزادی اجتماعات، انجمن‌ها و.. محدود و مقید می‌شود و قدرت جامعه‌ی مدنی از قدرت دولت بیشتر می‌شود تا دولت به وسیله‌ی قانون و حقوق مردم و آزادی‌ها از خودکامگی دور شود‌. به این وسیله محدوده‌ی دولت تحت کنترل مردم می‌ماند و از خودکامگی ریاست جمهور، پارلمان و حتی قضات جلوگیری می‌شود. اما مخصوصا در ایران، وجود اشخاص فراقانونی مثل شاه و.. هرچند روی کاغذ و در قانون محدود شده باشد، در عمل با قداست‌بخشی به آن شخص و اطرافیان تندرو و نیروهای امنیتی سرسپرده، به تدریج به یک دیکتاتوری تمام‌عیار بدل خواهد شد. این را هر چه نباشد در این صد سال خوب یاد گرفته‌ایم.
اما ماجرای جمهوری وایمار؛ این یک دروغ است که دیکتاتوری هیتلر از دل دموکراسی و جمهوری وایمار بیرون آمد چون جمهوری و دموکراسی بود. برآمدن هیتلر محصول زیر پا گذاشتن اصول دموکراتیک بود چون پس از آشفتگی‌ها و هرج و مرجی که ناشی از جنگ جهانی اول آلمان را به زانو درآورده بود، هیتلر از مجلس درخواست "اختیارات ویژه" (فراقانونی) کرد که برای اصلاحات، فراتر از مجلس و قانون و.. عمل کند و او از این اختیارات سوء استفاده کرد و توانست مجلس و نهادهای دموکراتیک را سرکوب کند و فجایع قرن بیستم را رقم بزند. جمهوریت یک پیش‌فرض اولیه است که خصوصا برای ایران به هیچ وجه نمی‌توان از آن گذشت، چون باید در بستر آن و بدون وجود شخصی فراقانونی مثل شاه و حلقه‌ی سرسپردگان و رانت‌خوارانش، ساز و کارهای دموکراتیک را پیاده کرد. وگرنه نمی‌توان چنانکه تاریخ ما ثابت کرده قدرت سیاسی را محدود و مقید کرد و اندازه‌اش را تعیین کرد. اینجا خاورمیانه، بهشت رهبران پوپولیست و رانت‌خوارهایی است که وجودشان را غنیمت می‌شمارند. باید تمام شروط دموکراتیک شدن را مو به مو رعایت و اجرا کنیم تا هیچ منفذی برای خودکامگی باقی نماند.

@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

هر یک از انقلاب‌های مهم و سرنوشت‌ساز تاریخ جهان را مطالعه کنید، از انقلاب ۱۶۸۸ انگلستان که پیرو اندیشه‌های لاک بود تا انقلاب فرانسه به پیروی از اندیشه‌های اندیشمندان دوره‌ی روشنگری تا انقلاب آمریکا به پیروی از همان‌ها و به رهبری نوابغ علمی و فرهنگی بزرگی مثل فرانکلین و جفرسون و پین همه متاثر از این بزرگان بود اما انقلاب‌های جهان سومی به معنای دقیق کلمه پوپولیستی و عوام‌گرایانه‌اند و نه تنها از صاحبنظران و اهالی اندیشه پیروی نمی‌کنند، بلکه برخلاف اندیشه‌ها و توصیه‌های آنان عمل می‌کنند و بدون آگاهی و مطالعه و پند گرفتن به شکلی خودسرانه توسط خود عوام رقم می‌خورند به همین دلیل بهشت رهبران پوپولیست و عوام‌گرایی است که برای مردم دام پهن می‌کنند و با فریب و وعده خامشان می‌کنند‌ و کشورهای اروپایی هم وقتی این اندازه از خامی را می‌بینند به جای اینکه در مقابل خود متحد یا رقیبی ببینند، کشورهای توسعه‌نیافته‌ی عوام‌گرایی را می‌بینند که به جای احترام گذاشتن به آن‌ها ترجیح می‌دهند طوری شکلشان دهند که تضادی با منافعشان پیدا نکنند و به جایشان تصمیم بگیرند، برایشان اپوزیسیون بتراشند و با آن‌ها ابزاری رفتار کنند. این تصمیم را قبل از کشورهای اروپایی خود مردم جهان سوم گرفته‌اند. جهان سوم به اروپا نشان می‌دهد که در پی کرامت و حقوق بشر و دموکراسی و قانون‌سالاری و حاکمیت بر سرنوشت خود و ارزش‌های نوین نیست و ترجیح می‌دهد عوامانه رفتار کند، اروپا هم در مقابل تصمیم می‌گیرد از کسی که شان و قدر خودش را نشناخته، بهره‌برداری کند. عاقبت عوام‌گرایی و رفتار و تصمیم‌گیری عوامانه و پشت کردن به اندیشمندان و عاقلان همین است؛ ماندن در اسارت جهل و اسارت دیگران.

@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

توضیحات کارل پوپر درباره‌ی جامعه‌ی باز

@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

👆🏼👆🏼👆🏼

باری، این سعدی و حافظ و عبید و خواجو و سایر ادبا و بزرگان اهل شیراز بودند که به نحوی بی‌بدیل به جای حس سرخوردگی و نومیدی، در ایران آن روز و امروز و هر روز ما طنین خوشدلی و انسانیت و اخلاق و مهر و البته احساس امیدواری و هویت و بازسازی اجتماعی درانداختند. عنصر انسانیت در شعر و هنرشان برجسته‌تر از هر جای دیگری است و طنین عیش و شادی و چالاکی در آن به جای خمود و رکود و افسردگی نشسته است. این همان هنری است که از دل اعصار در جهان طنین افکنده و برای جوامع بشری در شرق و غرب جهان و سازمان‌های جهانی امروز الهام‌بخش است. ولی حاجت گفتار نیست که در جامعه‌ی امروز ایران جای خالی همان نوع‌دوستی و انسانیتی حس می‌شود که سعدی منادیاش بود: بنی آدم اعضای یک پیکرند...
این چاره‌ی بسیاری از دردهای ما و شاید بخش اعظم آن‌ها است. هیچ جامعه‌ای بر اساس خودمحوری و خودخواهی و خشونت و افراط به توسعه و آبادی و آزادی نرسیده است. سرنوشت ملت‌های عقب‌مانده را ببینید، یا نه، سرنوشت ملل پیشرفته را در دوران‌هایی بخوانید که دچار زوال روح جمعی و حس همدلی و احساس همبستگی بوده‌اند (یک نمونه‌اش اسکاتلند که وقتی برای استقلال پادشاهی‌اش از انگلستان می‌جنگید منافع شخصی افراد و اشراف، باعث می‌شد اختلاف داخلی منجر به پاره‌پاره شدنشان و شکستشان در مقابل پادشاهی انگلیس و همچنین تضعیف نهادهایشان شود، ایرلند هم همین طور و مثال‌های فراوان دیگر).
نیاز امروز جامعه‌ی ما یک سعدی است که به بانگ بلند بگوید:

جوانمردی و لطف است آدمیت
همین نقش هیولانی مپندار
هنر باید که صورت می توان کرد
به ایوان‌ها در از شنگرف و زنگار
چو انسان را نباشد فضل و احسان
چه فرق از آدمی تا نقش دیوار
به دست آوردن دنیا هنر نیست
یکی را گر توانی دل به دست آر

#رضا_یعقوبی
#سعدی، #ادبیات، #تاریخ
Taamoq | تَعَمُّق

Читать полностью…

رضا یعقوبی

اصلاح‌طلبی و جنبش‌های اجتماعی

یکی از تناقض‌های جریان اصلاحات که می‌تواند تبیین ناموفق بودن آن هم باشد، این است که اصلاحات جریانی "از بالا" بود اما هر جریان اصلاحی اصیلی برای موفقیت و داشتن پشتوانه‌ی عظیم و محکم باید جریانی "از پایین" باشد/بشود. البته منظور این نیست که اصلاح از بالا ناممکن است و نمی‌تواند جامعه را با خود همراه کند، چنین جریان‌های اصلاحی که از بالا آغاز شده‌اند و از پایین حمایت و تثبیت شده‌اند کم نیستند. اما تناقض اصلاح‌طلبی ایرانی که ناشی از رفتارهای خود اصلاح‌طلبان است، رها کردن جنبش‌های مردمی و رفتار به سود قدرت و برای قدرت در بزنگاه‌ها بود، و به همین دلیل به درستی آن‌ها را "فرصت‌سوز" خطاب کرده‌اند. دستاوردهای دوم خرداد و فراگیر شدن مفاهیمی مثل آزادی بیان، جامعه‌ی مدنی، رسانه‌های آزاد و امثال آن‌ها انکارشدنی نیستند اما شکل‌گیری این جریان‌ها جایی که راه خود را از قدرت جدا کردند اهمیت فراوانی دارد.
اصلاح‌طلبان در بزنگاه‌های فراوانی و جایی که سرمایه‌ی اجتماعی عظیمی پشت سر خود داشتند به جای استفاده از فرصت‌ها و پیاده کردن اصلاحات اساسی جانب قدرت را گرفتند و در زمان انتخابات وعده‌هایی دادند که پس از پیروزی به آن‌ها وفادار نماندند. مردم به عنوان پشتوانه‌ی آن‌ها دریافتند که ابزار به قدرت رسیدن آن‌ها شده‌اند و آن‌ها در فرصت‌های خاص و جنبش‌ها پشت مردم را خالی می‌کنند بنابراین به نتیجه رسیدند که پشت اصلاح‌طلبان را خالی کنند. اما در این بین، جریان دیگری که قبلا خود را در دل جریان اصلاحات از بالا تعریف کرده بود، راه خود را جدا کرد و به زودی فهمید که باید پشتوانه‌ی جریانی باشد که "از پایین" شکل گرفته است و در مقابل قدرت قرار دارد نه در دل قدرت‌. این جریان، دیگر نه اصلاح‌طلب بلکه یک جریان مبارز از آب درآمد. اگر قبول کنیم که جریان اصلاحی اصیل و حقیقی، جریانی از پایین است، این را هم باید قبول کنیم که اصلاح‌طلب حقیقی یک مبارز است نه یک دولتمرد. مصداق جریان اول، خاتمی و اطرافیان او مثل ابطحی و مصداق جریان دوم موسوی است که راه خود را از قدرت جدا می‌کند، مبارز می‌شود، حبس می‌کشد و راهش را ادامه می‌دهد.
جنبش زن، زندگی، آزادی، از این جهت که یک جریان مدنی و از پایین است و یک جنبش اجتماعی است، از بیرون از قدرت عمل می‌کند و آرمان‌هایش را پی می‌گیرد، یعنی از پایین و از طریق هر فشاری که جامعه‌ی مدنی می‌تواند به قدرت مستقر وارد کند. این نقطه‌ی قوت موجب دوام و بقای آن و تاثیرگذاری هر چه بیشتر آن است که در چهل سال اخیر بی‌نظیر بوده است. جنبش‌های قبلی سعی می‌کردند افراد حاضر در قدرت از میان اصلاح‌طلبان را نماینده‌ی خود کنند اما جنبش اخیر، مردمی و اجتماعی است و به جای امید به قدرت سیاسی موجود، خود را در مقابل آن قرار می‌دهد و به درستی می‌داند که افراد حاضر در قدرت هرچند مردمی اما در مناسبات قدرت عمل می‌کنند نه در مناسبات اجتماعی و نیز به درستی می‌داند که تغییر و بهبود یا تحول و استقرار نظم جدید از بیرون از قدرت شکل می‌گیرد نه از درون آن. به همین دلیل می‌داند که به کسی که در دل قدرت مستقر جا دارد تحت هر عنوان و حزبی دل نبندد و همیشه مطالبه‌گرانه بر خواسته‌های خود پافشاری کند. اما منظور این نیست که این جریان رادیکال نیست یا نخواهد شد. رادیکال شدن و سیاسی شدن آن به عوامل و شرایط مختلفی بستگی دارد که قابل پیش‌بینی نیست و نقش عامل‌ها و شرایط، آن را تعیین خواهد کرد. اما در پایدار بودن آن به علت "از پایین" بودن و تقابلش با قدرت شکی نیست.

@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

‍ یکی از اهداف اصلی روشنگری جدا کردن اخلاق از الهیات بود؛ اثبات اینکه اخلاق نیاز به مبنای وحیانی ندارد و اینکه جامعه می‌تواند بدون استقرار یک دین هم منسجم باشد. از تمام پروژه‌های روشنگری، این‌ یکی از آن‌هایی است که در طول زمان ادامه یافته و موفقیت گسترده‌ای کسب کرده است. جدی‌ترین تلاش برای ساخت نظامی اخلاقی که مبنای کاملا سکولار داشته باشد فایده‌گرایی بود که به‌همت جرمی بنتام بسط یافت. بیشتر فلاسفه تا آن‌زمان، به‌خاطر اعتقادشان به قانون طبیعی یا حقوق طبیعی، معتقد بودند افعالی وجود دارند که ذاتا غلط‌اند و صرف‌نظر از هر پیامدی که داشته باشند، هرگز نباید انجام شوند؛ اما بنتام تأکید کرد که اخلاقی بودن افعال باید با عواقب پیش‌بینی‌شده‌ی آن‌ها قضاوت شود. او مفهوم قانون طبیعی را براین مبنا رد کرد که هیچ دو نفری درباره‌ی چیستی آن با هم توافق ندارند، او نگاه تحقیرآمیزی به حقوق طبیعی داشت و معتقد بود که حقوق واقعی را فقط قوانین موضوعه اعطا می‌کنند، و بیشترین تحقیرش متوجه این اندیشه بود که نمی‌توان حقوق طبیعی را نادیده گرفت.

روشنگری، آنتونی کنی، ترجمه رضا یعقوبی، نشر مان کتاب‌.
@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

جایی خواندم که نوشته بود "در سال جدید برای کشور عزیزمان آرزوی توسعه و عقلانیت دارم". راه یافتن عقلانیت و در نتیجه توسعه به سطوح جامعه و حکمرانی جز از طریق راه یافتن خرد جمعی و فردی میسر نیست و راه یافتن خرد جمعی و فردی به سطوح حکمرانی جز از طریق آزادی میسر نیست و آزادی جز از طریق قانون‌سالاری و حاکمیت قانون میسر نمی‌شود.

@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

آقای رضا یعقوبی، پژوهشگر علوم انسانی و فلسفه برایمان نوشتند:

#جشنواره_کتاب_سال
@Nedaye_siyasat

Читать полностью…

رضا یعقوبی

فردریک ویلیام در اولین ائتلاف کشورها در جنگ با ناپلئون شرکت کرده بود اما در 1795 از این ائتلاف کناره گرفت. کانت این کار او را بهانه‌ کرد تا رساله‌ای مختصر با عنوان به سوی صلح پایدار بنویسد. بخش محوری کتاب، بندهای قاطعی در دفاع از صلح پایدار است. بندها از قرار زیرند:
          1. قانون اساسی هر کشوری باید جمهوری باشد.
          2. حقوق ملت‌ها باید مبتنی بر فدرالیسم ایالت‌های آزاد باشد.
          3. شهروند هر ایالتی حق دارد از تمام ایالت‌های دیگر دیدن کند.
بند اول با توجه به وفاداری کانت به پادشاهی پروس و تحسین او از فردریک کبیر، تعجب‌آور است. اما کانت توضیح می‌دهد که جمهوری‌خواهی غیر از مردم‌سالاری است: جوهر آن، جدایی قوه‌ی مجریه از قوه‌ی مقننه است. نقطه‌ی مقابل جمهوری‌خواهی، حکومت استبدادی است. خود مردم‌سالاری می‌تواند استبدادی باشد مگر اینکه مبتنی بر نظام انتخابی باشد. او فردریک دوم را لااقل به زبان، صرفا بالاترین خدمتگذار ملت می‌داند.
ولی دلیلی که کانت برای پیوند جمهوری‌خواهی و صلح می‌آورد ظاهرا مبتنی بر جمهوری‌ای است که مردم‌سالاریِ انتخابی باشد. کانت می‌گوید وقتی شهروندان ایالتی باید برای تصمیم‌گیری درباره‌ی رخ دادن یا رخ ندادن جنگ تصمیم بگیرند، لابد خیلی مرددند که چنین بازی بدی را شروع کنند، چون باید تمام مشقت‌های جنگ را بر دوش بکشند.
فدرالیسمی که در بند دوم در نظر گرفته شده، برای آینده‌ی دور است: «اگر بخت یاری کند که مردمی روشنفکر و قدرتمند،‌ بتوانند جمهوری تشکیل دهند(که طبیعتا باید به صلح پایدار تمایل داشته باشد)، کانونی خواهد شد برای اتحاد فدرالی سایر ایالت‌ها».
جالب است که کانت در بند سوم درباره‌ی ‌مهاجرت، چنین اهمیتی به آزادی رفت و آمد شهروندان به ایالت‌های دیگر می‌دهد. اما هنگام ارائه‌ی آن بند،‌ توضیح می‌دهد که منظور او تمایز گذاشتن بین گردشگری و استعمار است. او اقامت‌های طولانی و ترسناک کشورهای متمدن و مخصوصا تجاری در سرزمین‌های بیگانه به هدف فتح آنجا را تقبیح می‌کند.

چه ضمانتی هست که صلح پایدار اصلا محقق شود؟ کانت که معمولا بدبین است، اینجا به این اندیشه‌ی خوش‌بینانه باور دارد که طبیعت در درازمدت، از ملت‌ها در برابر زورگویی و جنگ از طریق حب‌نفس‌شان محافظت خواهد کرد: «این روح تجارت است که نمی‌تواند همزمان با جنگ وجود داشته باشد و دیر یا زود ملت‌ها را فرا می‌گیرد».

ایمانوئل کانت، آنتونی کنی، ترجمه رضا یعقوبی، نشر کتاب پارسه، ص۹۴

@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

اعتراف می‌کنم که در آمریکا به ماورای آن توجه داشتم. در آنجا دموکراسی را دنبال کردم و به تمایلات، خصایص، هیجانات و خواسته‌های آن توجه داشتم، من در این اندیشه بودم که بررسی کنم از دموکراسی چه بیم‌ها و چه امیدهایی می‌توان در سر پروراند. به نظر من در عصر دموکراسی باید به‌طور خاص از استبداد هراس داشت. من در هر زمانی که بودم، حتما آزادی را دوست می‌داشتم، اما در این زمانه که زندگی می‌کنم آماده‌ام آن را پرستش کنم. ملل زمانه ما نمی‌توانند از برابر شدن موقعیت انسان‌ها جلوگیری کنند، لیکن به عهده خود آنهاست که اصل مساوات به سوی بردگی سوق‌شان دهد یا آزادی، به ‌سوی آگاهی یا بربریت، به‌ سوی رفاه یا نکبت.

الکسی دوتوکویل

@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

عمل به نظریه نیازمند است

«نظریه می‌تواند و باید بر روی عمل تأثیر بگذارد، دلیلی ندارد که جز این باشد. اگر شما نظریه‌ی درستی داشته باشید، هیچ مانعی برای تأثیرگذاری بر روی عمل شما وجود ندارد. پس‌زدنِ نظریه به طور کلی، به این بهانه که همه‌ی نظریه‌ها زندان‌اند، همه ایدئولوژی‌اند، همه غل و زنجیرند، سراپا خطاست.
…جان استیوارت میل  [برای عمل] نظریه داشت. حتی جان لاک هم نظریه‌ای برای خود پرداخت. انقلاب آمریکا با تکیه بر پشتوانه‌ی نظریه‌پردازان‌اش‌ به پیروزی رسید: جفرسون و مدیسون و همه‌ی کسانی که نظریه‌ی کلاسیک را پیش گذاشتند. آمریکا کشوری است که سراسر بر روی نظریه بنا شده است. دین بنیاد آن نیست.. نظریه‌ی آمریکا ملّی است. اولین ایالت در آمریکا بر اساس متافیزیک و نظریه‌پردازی محض ساخته شد… حکومت روسیه‌ی ۱۹۱۷، حکومت موقتِ فوریه تا ااکتبر، بی هیچ تردیدی بر پایه‌ی نظریه شکل گرفت… این حکومت گرچه نپایید، برای نخستین بار روس‌ها را با احساس آزادی آشنا کرد…
یا مثلاً انقلاب فرانسه. آموزه‌‌های «آزادی»، «برابری» و «برادری» اهمیت بالایی داشتند؛ الغای امتیازات طبقه‌ی فئودال و پایان دادن به سرکوب‌های کلیسا همه به نام نظریه و با نتایجی مثبت تحقق یافت.. این‌که نظریه را ویران‌گر یا دست‌وپاگیر بخوانیم، دروغی بیش نیست. درباره‌ی خوبی‌ها نظریه هر چه بگوییم کم خواهد بود، به شرط آن‌که نظریه‌پردازی با روش تکثّرگرایانه صورت گیرد، نه تکثرپرهیز.»

#آیزایا_برلین، صص. ۲۰۹-۲۱۱
Taamoq | تَعَمُّق

Читать полностью…

رضا یعقوبی

حکومت قانون، آزادی و منتسکیو

Читать полностью…

رضا یعقوبی

تغییرات بزرگ صرفا معلول اندیشه‌ها نیستند؛ اما بدون اندیشه‌ها هم عملی نمی‌شوند. اگر یخبندان عرف باید شکسته شود یا زنجیرهای اقتدار باید گسسته شوند، باید انسان‌ها به شور آیند؛ اما شور به خودی خود کور، و جهانش آشفته است. انسان‌ها برای موثر بودن باید متحد عمل کنند و برای متحد عمل کردن باید فهمی مشترک و هدفی مشترک داشته باشند. وقتی مسئله، تغییر گسترده باشد، نباید صرفا هدف آنی خود را به وضوح تصور کنند. آن‌ها باید دیگران را متقاعد کنند، باید همدلی را به هم سرایت دهند و افراد قانع‌نشده را با خود همراه کنند. روی هم رفته، باید ثابت کنند که هدفشان امکان‌پذیر است، و آن هدف با نهادهای موجود، یا در هر صورت با برخی از اَشکال حیات اجتماعی سازگار است. آن‌ها در واقع، توسط الزامات موقعیت‌شان به بسط اندیشه‌ها و در نهایت به نوعی از فلسفه‌ی اجتماعی کشانیده می‌شوند؛ و فلسفه‌هایی که نیروی انگیزاننده در پشت سر خود دارند آن‌هایی‌اند که به دنبال این شیوه، از مطالبات عملی احساسات انسانی ناشی می‌شوند. فلسفه‌هایی که بی‌اثر و دانشگاهی باقی می‌مانند، آن‌هایی‌اند که از طریق تامل انتزاعی و بدون رابطه با نفوس تشنه‌ی نوع بشر شکل گرفته‌اند.

لئونارد هابهاوس
از کتابی در دست ترجمه...

@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

ناجی جمهوری

دموکراسی و حکومت مردم از زمان باستان آغاز شد و همیشه یادآور دو مقطع تاریخی مهم و استثنایی در تمام طول تاریخ است؛ دموکراسی آتن در یونان و جمهوری روم باستان. جمهوری روم اولین حکومت جمهوری در تاریخ بود که پس از برانداختن پادشاهی اتروسکها در روم پدیدار شد. تارکین، پادشاه روم، شاهی ستمگر و سرکوبگر بود که حتی بر تخت نشستنش هم با زیر پا گذاشتن قوانین رومی بود و از همان ابتدا مردم از او کینه به دل داشتند که با غرور فراوان و جباریتی که به خرج میداد هر روز در آتش خشم مردم می‌دمید. حادثه‌ای که منجر به شورش مردم و سنا علیه او شد، تجاوز پسرش به لوکرتیا  (لوکریشه/لوکریسیا) از سرشناس‌ترین زنان نجیب‌زاده بود. بعدها به خاطر اهمیت تاریخی این حادثه هنرمندان بزرگی همچون شکسپیر و رامبرانت آثاری درباره‌اش خلق کردند. این حادثه چنان خشم مردم را برافروخت که با سرکردگی بروتوس و کولاتینوس (همسر لوکرتیا) شورشی به راه افتاد که تارکین و خانواده‌اش را از روم فراری داد. لوکرتیا پس از اینکه مورد تجاوز قرار گرفت، خودکشی کرد. همسرش، کولاتینوس که از نجبا بود خودش را به سنا رساند و ماجرا را بازگو کرد. سنا تصمیم به عزل شاه گرفت و پس از شورش مردم و اشراف، پادشاهی اتروسکها برانداخته شد. کسی که در این شورش به بروتوس و کولاتینوس کمک فراوانی کرد و موضوع نوشتة ماست و از نظر تاریخی اهمیت بیشتری از آن دو نفر پیدا کرد، کسی بود به نام پوبلیوس که بعدها «ناجی جمهوری» و «پابلیکولا» (دوست مردم) لقب گرفت. پس از برافتادن پادشاهی تارکین، سنای روم و نجبا با الهام از دموکراسی آتن و به دلیل رویگردانی رومیان از حکومت پادشاهی، اولین جمهوری تاریخ را تاسیس کردند و نام لاتینی جمهوری یعنی res publica به صورت تحتاللفظی به معنای «امور مردم» است که می‌توان با مسامحه آن را حکومت مردم نامید. ساختار این جمهوری به این شکل بود که مجلس سنا، دو کنسول را برای مدت یک سال به سرپرستی حکومت می‌گماشت (تا قدرت در دست دو نفر و سنا باشد) و هر یک از این دو کنسول برای مهار همدیگر، ارتش مجزایی تحت فرمان خود داشتند. اولین دو کنسول جمهوری روم، بروتوس رهبر اصلی شورش و کولاتینوس همسر لوکرتیا بودند. آنطور که پلوتارک گزارش کرده، پوبلیوس از اینکه او را انتخاب نکردند دلخور شد و گمان کرد به او بی‌اعتمادند اما حقیقت امر این بود که چون رومیان می‌ترسیدند تارکین، پادشاه معزول قصد دسیسه برای بازگشت داشته باشد، همسر لوکرتیوس را که از او کینه داشت به همراه بروتوس که نقش اصلی را در شورش داشت برگزیدند تا از خطر بازگشت سلطنت در امان بمانند به همین دلیل کولاتینوس، کنسول اول شد و بروتوس کنسول دوم. حدس رومیان درست بود. چیزی نگذشت که تارکین توطئه برای بازگشت پادشاهی را آغاز و سفیرانی را روانة روم کرد تا به مردم و سنا اعلام کنند که او دیگر سودای قدرت ندارد و حکومت را ازآنِ مردم می‌داند و هیچ قصدی برای بازگشت نمی‌کند اما در عوض از رومیان می‌خواهد که ثروت و دارایی او را به او بازگردانند. آنطور که پلوتارک گزارش کرده، سنا و مردم در ابتدا مخالف بازگرداندن دارایی او بودند چون معتقد بودند می‌تواند به وسیلة آن ثروت، لشکری فراهم کند و به روم حمله کند و ظاهرا در ادامه، سفرا مردم را قانع می‌کنند که چون تارکین دیگر به قدرت چشم ندارد و او هم آزادی را برای رومیان می‌خواهد، بهتر است در عوض ثروتش را پس بگیرد. اما واقعیت این بود که آن سفرا نه حتی برای پس گرفتن ثروت، بلکه به قصد نفوذ به شهر و دسیسه‌چینی برای به قتل رساندن کنسولها و مخالفان تارکین به روم آمده بودند. این را کنیزی در پستوی خانه‌ای شنیده بود که سفرا برای مشورت آنجا گرد هم آمده بودند. کنیز، خبر را به گوش پوبلیوس رساند. اما بد ماجرا آنجایی بود که پسران بروتوس، کنسول اول روم در این توطئه شریک بودند و قرار بود در قتل پدر خود و سایر مخالفان سلطنت مشارکت کنند. پوبلیوس پس از اقدام به جمع‌آوری نامه‌ها و اسناد کافی که از تفتیش قصر و خانه‌ها به دست آورده بود، بروتوس و مردم و بزرگان را در میدان شهر گرد آورد و ماجرا را بازگو کرد. پلوتارک می‌گوید بروتوس پس از عتاب و سوال و جواب کردن پسرانش و بعد از آنکه دید پاسخی ندارند، همانجا در ملا عام توسط تبرپوشان، سر از بدنشان جدا کرد. سایر متهمان هم پس از محاکمه مجازات شدند. رومیان به خاطر خدمت بزرگی که پوبلیوس در نجات جمهوری به آنان کرده بود او را به مقام کنسولی برگزیدند. پوبلیوس دستور داد مردم قصر تارکین را تاراج و بنا را با خاک یکسان کنند. پس از دفع این توطئه، تارکین نومید نشد و برای بازگشت به سلطنت به اتروریا (شامل توسکانی امروزین) رفت و تقاضای کمک کرد تا به روم حمله کند و جمهوری را براندازد. لارس پورسِنا حاکم کلوسیوم با او هم‌پیمان شد و از شهرهای اتروریا برایش لشکری فراهم کرد و به روم حمله کردند. بروتوس در این جنگ کشته شد.

Читать полностью…

رضا یعقوبی

این نقاشی تصویری‌ است ملهم از داستانی از ژان دو لافونتن که ساده‌لوحی، زودباوری و جاه‌طلبی انسان را به تصویر می‌کشد.

قصه قصه‌ی پدر ژان است، کشیشی که به همسر زیبای کشاورزی فقیر میل جنسی دارد. او به کشاورز وعده می‌دهد که با دست کشیدن بر بدن همسرش، او را به ماده خر تبدیل خواهد کرد تا به کشاورز در کارهای مزرعه کمک کند و به این ترتیب برداشت و محصول آن‌ها دو برابر شود. کشیش ادعا می‌کند که تنها در صورتی می‌تواند این کار را بکند که آن زن برهنه شود و از همسرش بخواهد ساکت بماند.
زن برهنه می‌شود و مثل یک ماده خر روی دست‌ها و زانوهایش می‌ایستد.کشیش همه‌ی بدن او را لمس می‌کند تا نوبت به آن می‌رسد که به زن «دُم» بدهد، پس آلت مردانه‌ی خود را بیرون می‌آورد تا آن را به بدن زن نزدیک کند. در این لحظه کشاورز لب به اعتراض می‌گشاید و به این ترتیب شرط تحقق وعده را زیر پا می‌گذارد.
کشیش می‌گوید کشاورز با این کار طلسم را شکسته است. زن از این موضوع عصبانی می‌شود و به همسرش دشنام می‌دهد.
***
و من فکر می‌کنم این قصه چقدر شبیه قصه‌ی این روزهای ایران ماست … بعضی از آن‌سوی مرزها وعده‌های زیبا می‌دهند و ما حواسمان نیست که آن‌ها هیچ نیستند مگر کشیش ژان!


نیلو

Читать полностью…

رضا یعقوبی

چرا نفس حضور پهلوی برای این انقلاب و این جنبش مضر و مهلک است؟ چون این آقا بسیار بیشتر از آنکه همگرایی داشته باشد، واگرایی دارد. ویژگی اصلی یک رهبر سیاسی این است که همگرایی بسیار بالایی داشته باشد یا همگرایی‌اش بیشتر از واگرایی‌اش باشد ولی پهلوی آن‌قدر واگرایی دارد که یک تنه تمام جنبش را زمین‌گیر کرده است‌. استان‌های زیادی به خاطر ظلم و تبعیض تاریخی به او اقبالی ندارند که هیچ، بیزاری هم دارند (چه کارنامه‌ی پدرانش به او مربوط شود چه نه این نفرت وجود دارد و نمی‌توان منکرش شد). فعالان سیاسی و مدنی خطر دیکتاتوری را کاملا احساس کرده‌اند و از او حمایت نمی‌کنند. بدنه‌ی بزرگی از جامعه به او بی‌اعتماد است و حاضر نیست به او رو بیاورد. نگرش‌های مخالف با پهلوی از جمله چپ‌ها، لیبرال‌ها، مذهبی‌ها، ملی‌مذهبی‌ها (که تعدادشان بسیار زیاد است) به هیچ وجه حاضر نیستند با او کنار بیایند. صاحبنظران هم از تک‌روی‌ها و بی‌مبالاتی‌هایش به تنگ آمده‌اند‌. اگر زور خودش و رسانه‌هایش و کارهای خودسرانه‌اش نبود، چنین کسی نه تنها نمی‌تواند و نباید به دلیل این واگرایی عظیم نقشی به این اهمیت را برعهده بگیرد، چون اتحاد و نیروها را متلاشی می‌کند بلکه رهبری باید با کسی باشد که بتواند بیشترین همگرایی را داشته باشد و اکثریت نیروها و مردم را بتواند گرد هم آورد. او تمام رفتارهای رهبران پوپولیست را تکرار می‌کند که در زبان عامه "حزب باد" نامیده می‌شوند. این افراد از خودشان هدف و آرمانی ندارند و صرفا با کلمات زیبا جنبش‌ها را مصادره می‌کنند و بعد از به قدرت رسیدن راه خودشان را می‌روند.

@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

گاهی یک رویکرد وجود دارد که خواهان کنار گذاشتن تفاوت‌ها و تنوع‌هاست و برای رسیدن به هدفی که تمام کشور را فارغ از تفاوت ساکنان، تحت تاثیر قرار می‌دهد، همه را بسیج می‌کند و تفاوت‌ها فراموش می‌شوند. رویکردی دیگری وجود دارد که خواهان کنار گذاشتن تفاوت‌ها نیست و برای به رسمیت شناختن تفاوت و تکثر تلاش می‌کند بنابراین هر گروهی به فراخور خودش تلاش می‌کند و شکل بسیج‌گونه‌ی حرکت کمرنگ‌تر می‌شود اما با اینکه هر کسی مطالبه‌ی متفاوتی را فریاد می‌زند، همه در کنار هم‌اند. شکل اول حالت ملی‌گرایانه است. بنابراین نامیدن انقلاب ملی‌گرایانه بر جنبش کنونی کاملا بی‌ربط است، چون انقلاب ملی‌گرایانه زمانی مطرح است که کشور تحت سلطه‌ی بیگانه باشد یا موجودیت کشور در خطر باشد یا مستعمره باشد‌. در این صورت همه در یک جنبش ملی‌گرا برای نجات کشور خواهند کوشید و جز حفظ ملت و کشور هدف دیگری در کار نیست. اما یک جنبش دموکراسی‌خواه و آزادی‌خواه که به دنبال شناسایی حقوق اساسی خود و تغییر در رویه‌ی حکمرانی است، ملی‌گرایانه نیست و نمی‌تواند باشد، بلکه آزادی‌خواهانه و دموکراتیک است. اصرار برخی افراط‌گرایان برای ملی‌گرا نامیدن جنبش احتمالا نه فقط به احساسات ناسیونالیستی رومانتیک بلکه به این نگاه آن‌ها برمی‌گردد که وجود دین و مذهب اسلامی که در ایران باستان وجود نداشته و بعدا غلبه پیدا کرده، نوعی سلطه‌ی اجنبی‌ها و ادیان اقوام غیرایرانی است. و این طور است که جنبشی که در ابتدا شعارش تکثر و مدارا و آزادی بود توسط تریبون‌های افراطی مصادره می‌شود.

@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

درست است که دموکراسی زحمت دارد، با انفعال همخوانی ندارد، اما چندان هم پیچیده نیست. یا آزادی‌های سیاسی و مدنی وجود دارد و افراد حاضر در قدرت در مقابل مردم پاسخگو هستند و افکار عمومی و نهادهای مدنی می‌توانند آن‌ها را وادار به تمکین یا کناره‌گیری کنند، که می‌شود دموکراسی (و این فقط به شرطی است که قدرت بین مردم و نهادهای مدنی طوری توزیع شده باشد که قدرت جامعه‌ی مدنی بر قدرت سیاسی، اثرگذار باشد)؛ یا افراد حاضر در قدرت، اعتنایی به خواست مردم و گوش شنوایی برای نقدها ندارند و قدرت سیاسی از قدرت جامعه‌ی مدنی بیشتر است و در نتیجه نقدها و مطالبات سرکوب می‌شود و قدرت به کسی پاسخگو نیست که می‌شود دیکتاتوری. اپوزیسیون و غیر اپوزیسیون فرقی ندارد، کسی که گوش شنیدن مخالف و منتقد را ندارد، مستبد است. امروز و فردایش یکی است.

@rezayaghoubipublic

Читать полностью…
Subscribe to a channel