ای فَرس با تو چه رخ داده که خود باختهای
مگر اینگونه که ماتی تو شه انداختهای
نیّر تبریزی
«یا اهلَ العالَم قُتِلَ الحسین بکربلا عطشانَ»
شیعه باشین ساغ اولسون بو ماتم و عزاده
اولدوردولر حسینی صحرای کربلاده
@safinehyetabriz
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
*شعرخوانی زنده یاد استاد حاج فیروز زیرک کار(رحمه الله علیه)؛ در بیان حالات عشق مجنون به لیلی و گریز به عشق حضرت امام حسین(ع)
مدت:7 دقیقه
@safinehyetabriz
ان شا الله فردا در محفل عرض ارادت اهالی فرهنگ و هنر به ساحت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام چند دقیقه درباره مرثیه سرای بزرگ دوره قاجار؛ مرحوم حجت الاسلام نیّر تبریزی صحبت خواهم کرد.
Читать полностью…مرکز نظامی گنجوی دانشگاه آکسفورد برای مطالعات آذربایجان و قفقاز و آسیای میانه با هدیهای ده میلیون پوندی در سال ۲۰۱۹ تشکیل شد.
https://www.ongc.ox.ac.uk/home
دو سال پیش اسم کتابخانه شرقشناسی دانشگاه به کتابخانه نظامی گنجوی تغییر یافت. کتابخانه متوسطی است و حدود نصف کتابهایش فارسی هستند.
این مرکز بودجه پژوهشی برای فرصتهای مطالعاتی سه تا نه ماهه به پژوهشگران مهمان (Visiting Fellows) میدهد و پژوهشگرانی از ایران هم در آن حضور داشته و دارند. برای اقدام باید طرح پژوهشی مرتبطی نوشت.
https://www.ongc.ox.ac.uk/fellows
با آقای علی میرانصاری پژوهشگر دائرهالمعارف بزرگ اسلامی هم آشنا شدم. ایشان در حال انجام پروژهای چندساله برای شناسایی همه نسخ خطی خمسه نظامی در جهان هستند.
احوالات بسته شدن راه فـرات
و تشنگی کودکان در خیمه ها
از:
مرثیه سرای بزرگ آذربایجان
مرحوم ذهنی زاده تبریزی(رحمه الله علیه)
روشن است این نکته بر هر شیخ و شاب
گر یکی ماهی برون افتد ز آب
لب بسی بندد گشاید با شتاب
گوید آن بیچاره با صد پیچ وتاب
آب آب و آب آب و آب آب
بسته شد در کربلا چون راه آب
در خیام شاه افتاد التهاب
از لهیبش مرد و زن شد دل کباب
شد نوای عترت ختمی مآب
آب آب و آب آب و آب آب
کربلا و گرم تابستان او
تشنگی و آتش سوزان او
قحط آب و درد بی درمان او
پیچد از آن تشنگان بر نُه قباب
آب آب و آب آب و آب آب
گلشنی با یک جهان لطف و جلال
غنچه و گل حُسن و سرحدّ کمال
تشنگی کرد آن چنانش پایمال
بلبلان این نغمه کردند انتخاب
آب آب و آب آب و آب آب
دختری از تشنگی در التهاب
ماهی کوچک مگر بیرون ز آب
واپسین دم روی و سینه در تراب
گفت و چشمش تا قیامت شد به خواب
آب آب و آب آب و آب آب
مادر از کودک ز خجلت سر به زیر
نی گمان بر آب و نی در سینه شیر
بسته دست شیر خوارش ناگزیر
گوید ای دارنده روز حساب
آب آب و آب آب و آب آب
اصغر شه زاده از سوز عطش
روی دست باب اندر حال غش
نیمه جان با مرگ خود در کشمکش
می نوشتی بر عذارش اشک ناب
آب آب و آب آب و آب آب
اکبر آن شهزاده والا تبار
با تن خونین و زخم بی شمار
بوسه زد بر دست و پای شهریار
گفت شاها دست من دامان باب
آب آب و آب آب و آب آب
در قتال سخت با قوم عنید
زخم های کاری ام بر تن رسید
سوزش زخم و عطش ثقل جدید
از کفم برده عنان و صبر و تاب
آب آب و آب آب و آب آب
زین سوال پاره جان و جگر
آتشی افتاد بر جان پدر
گفت پس هاتی لِسانَک ای پسر
تا زبانت بشنود زین دل کباب
آب آب و آب آب و آب آب
تا زبانش را به کام باب داد
برگ گل گوئی که بر آتش فتاد
گفت بابا چون تو لب تشنه مباد
آتش افروز است کام آن جناب
آب آب و آب آب و آب آب
گفت ما و قطره ای آب فرات
تا قیامت بعد از این هیهات و هات
کار مستسقی گذشته از حیات
یادگار از ما به دنیای خراب
آب آب و آب آب و آب آب
آب نایاب از فرا گیرد جهان
نی ز خاکش نام ماند نی نشان
سازدش دریای ژرف و بیکران
نیست ما را بهره زان دریا حباب
آب آب و آب آب و آب آب
جان من برگرد بر سوی قتال
دارم امّید از خدای لایزال
سازدت سیراب جدّم از زلال
عرضه کن از من سلامی وین خطاب
آب آب و آب آب و آب آب
در حرم شد تشنگی از حد مزید
شد سکینه پیش سقّای رشید
مشک خشکیده به کف با صد امید
سوختم گفت ای عمو از التهاب
آب آب و آب آب و آب آب
پرسی ار حال دل سوزان من
وز همه دلسوخته مهمان من
وز دوای درد بی درمان من
از لبم بشنو که گوید خوش جواب
آب آب و آب آب و آب آب
آتشی افروخته سوز عطش
هیچ کس جز تو فرو ننشاندش
شیرخوار از تشنگی در حال غش
در خیم پیچیده هر سوی از رباب
آب آب و آب آب و آب آب
لاجرم آن ساقی خشکیده مشک
کآب کوثر زان تهی مشکش به رشک
جام خالی در کفش لبریز اشک
گفت و پَر بگشود بر پشت عقاب
آب آب و آب آب و آب آب
آن سپهسالار شاه بی سپاه
بر فرات بسته ره بگشود راه
گفت با آب فرات آه از تو آه
ای به زهرا مهر آبی یا سراب؟
آب آب و آب آب و آب آب
با دلی کز تشنگی آتش فشان
مشک خالی کرد پر ز آب روان
کرد بر سوی خیم عطف عنان
همهمه کردی به دشت آن شیر غاب
آب آب و آب آب و آب آب
تشنه دل، خشکیده لب، سقّای شاه
چون نهنگی در دل دریا سپاه
مشک آبی می برد در خیمه گاه
می زند فریاد پور ِبوتراب
آب آب و آب آب و آب آب
بانک آب آب عبّاس رشید
دختران را تا به گوش جان رسید
نیمه جانان را به تن جانی دمید
مژده دادی همدگر را باشتاب
آب آب و آب آب و آب آب
ناگهان تیری به مشک آمد فرود
کرد سقّا را ز غم بی خود ز خود
دستها رفته سبو بشکسته بود
گفت ریزد آبرویم روی آب
آب آب و آب آب و آب آب
بود آن حیرت زده از فرط غم
غرقه دریای خجلت از حرم
تا فرو افتاد زان گُرز ستم
خود به خود می گفت یک پا در رکاب
آب آب و آب آب و آب آب
با لبی خشکیده شه غلطان به خون
زخم تن از فلس ماهی ها فزون
تشنه لب آتش زدود دل برون
گفت و سنگ از آتش آهش مذاب
آب آب و آب آب و آب آب
روزگاری رفت و آمد اربعین
بر مزار کشتگان شاه دین
بانگ بر زد عترت حبل المتین
ای شهیدان لب عطشان: اینک آب
آب آب و آب آب و آب آب
گفت زینب با شهنشاه شهید
چرخِ گردان چون تو مستسقی ندید
قطره قطره بعد از این خواهم چکید
تا جهان بوده است از چشم سحاب
آب آب و آب آب و آب آب
«ذهنیا» مهریه بود آب فرات
در لبش جان، تشنه لب دادی بنات
زآتش این قصّه سوزد کائنات
ریزد از کلکت از آن بر این کتاب
آب آب و آب آب و آب آب
@safinehyetabriz
معرفی کتاب میراث ادبی فاطمه سیّاح در شوروی (مقالات روسی فاطمه سیّاح دربارۀ ادبیات غرب)
🔸 کتاب میراث ادبی فاطمه سیاح، شامل مقالات روسی فاطمه سیّاح دربارۀ ادبیات غرب است. آبتین گلکار در مقدمه به نقش سیّاح در بنیانگذاری ادبیات تطبیقی ایران اشاره کرده و به ارائۀ اطلاعاتی دربارۀ زندگی او پرداخته است. در اینباره میخوانیم: «فاطمه سیاح، به گواه شاگردان و همکارانش، یکی از مبرزترین استادان دانشگاه تهران بود و شاگردانی چون پرویز ناتل خانلری، زهرا کیا، سیمین دانشور، احمد سمیعی، ابوالحسن نجفی و بسیاری دیگر را پرورد.»
🔸 کتاب میراث ادبی فاطمه سیّاح در شوروی (مقالات روسی فاطمه سیّاح دربارۀ ادبیات غرب) در ۱۴۱ صفحه و با قیمت ۱۰۵ هزارتومان در انتشارات فرهنگستان زبان و ادب فارسی منتشر شده است.
🔴 متن کامل معرفی کتاب را در وبگاه فرهنگستان به نشانی زیر بخوانید:
🌐 https://apll.ir/?p=16542
فاطمه سیّاح، میراث ادبی فاطمه سیّاح در شوروی (مقالات روسی فاطمه سیّاح دربارهٔ ادبیات غرب)، گردآوری و ترجمهٔ آبتین گلکار، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۴۰۲، ۱۴۱ ص.
فاطمه سیاح، مؤسسِ ادبیات تطبیقی در زبان فارسی
امید طبیبزاده
فاطمه سیّاح (۱۲۸۱-۱۳۲۶) اولین بانوی استاد دانشگاه تهران، و صاحب کرسی نقد ادبی در دانشگاه تهران بود که پس از مرگش این کرسی بهناچار و به علت وجود نداشتن جانشین مناسب برچیده شد. قبلاً مجموعهٔ آثار فارسی او به همت محمد گلبن منتشر شده بود (تهران، نشر قطره، ۱۳۸۳)، اما هیچ نمیدانستم که ایشان مقالاتی هم به زبان روسی درحوزهٔ ادبیات تطبیقی دارد. این مجموعه شامل مقالات روسی سیاح است که حال به همت مترجم دانشمند کتاب حاضر، پیدا و ترجمه شده است.
اولین بار نام فاطمه سیاح را از ابوالحسن نجفی شنیدم. نجفی فقط چند جلسه در سال ۱۳۲۶ دانشجوی کلاسهای ادبیات تطبیقی سیاح بود، اما همان چند جلسه که با مرگ زودهنگام سیاح به پایان رسید مسیر زندگی علمی وی را تغییر داد. بعدها مشابه همین اوصاف را از زبان استاد احمد سمیعی و سیمین دانشور نیز شنیدم. سمیعی این اقبال را داشت که یک سال تمام از محضر سیاح بهره ببرد، و دانشور که دانشجوی تماموکمال سیاح بود قصد داشت رسالهٔ دکتریاش را با او بگذراند. البته با مرگ سیاح، دانشور ناچار شد موضوع و روش کارش را تغییر دهد، اما او که در محضر سیاح به اهمیت تحقیقات دانشگاهی غربی در کار نقد و نویسندگی خلاق پی برده بود، بعدها در شهریور ۱۳۳۱ با دریافت بورس تحصیلی از مؤسسه فولبرایت به دانشگاه استنفورد آمریکا رفت و در کلاسهای زیباییشناسی و نوشتن خلاق تحصیل کرد. درواقع همین کلاسها بود که دانشور را با مفهوم ساخت و اهمیت آن در کار رماننویسی آشنا کرد و سبب شد تا با خلق رمان «سوشون»، طراز رماننویسی فارسی را به سطحی جهانی برساند.
فاطمه سیاح از مادری آلمانیتبار و پدری ایرانی (میرزا جعفرخان رضازاده محلاتی، استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه مسکو) در مسکو زاده شد و در مدرسهای فرانسویزبان تحصیل کرد. او که در خانوادهای فرهنگی و ادبدوست بالیده بود، بر زبان انگلیسی هم تسلط داشت، و درنتیجه از همان ابتدای جوانی دانش لازم برای پرداختن به ادبیات تطبیقی، یکی از دشوارترین رشتههای تحصیلی علوم انسانی را داشت.
همواره تصور میکردم اظهارات نجفی و سمیعی و دانشور دربارهٔ سیاح از قبیل اغراقهایی است که دانشجویان معمولاً دربارهٔ استادانشان طرح میکنند، اما با خواندن مقالات این مجموعه (۱۹۲۵ تا ۱۹۳۴) دریافتم که کاملا در اشتباه بودهام. عجیب است که این مقالات پس از گذشت این همه سال همچنان تازه و خواندنی و بدیع و اطلاعدهنده هستند. عنوان برخی مقالات این مجموعه را میآورم: «داستایفسکی و ادبیات معاصر فرانسه»، «دنبالهروان داستایوفسکی در آلمان (دربارهٔ گرگ بیابان هرمان هسه)»، «داستایفسکی در نقد ادبی غرب»...
@Bookcitycc
متن سخنان کوتاه ایرج مرتضوی در آیین تشییع پیکر استاد مرتضوی
بر خود واجب می دانم از حضور معنوی و پر ارزش تان تقدیر کنم.
این حضور، بیانگر میثاقی مجدد با آرمان ما و آرمان مردی است که عمر خود را در راه فضایل انسانی و علمی صرف کرد؛ مردی چند بعدی، مردی که هیچ کشش و نیرویی نتوانست تزلزل و رخنه ای در پاکی و آزادگیش ایجاد کند و من از اولین سالهای بچگی ام، تا آخرین صحبت تلفنی ام با او شاهد تزلزل ناپذیری او در مورد ارزشهای انسانی بودم.
مردی که در عالم عشق، همچون مولانا در جست و جوی شمس تبریزی، در سفری جادویی به سر می برد و مرگ او، هر چند به این سفر پایان نداده ولی همه ما را سوگوار و مرا یتیم کرده ...
سخن کوتاه کنم؛ چون پدرم از تجلیل ها و بزرگداشت ها اکراه داشت و فقط در جست و جوی انسانها و انسانیت بود.
ایرج مرتضوی
پادپخش بخارا
هدیه گروه «همیشه در میان» برای ایران دوستان و کسانی که فرهنگ وطن آنهاست.
به زودی…
نشان همیشه در میان بر گرفته از سر در مدرسه "سیر چالی" در شهر قونیه (قرن ۱۳ میلادی) مزین به شعر فارسی که هم اکنون در موزه هنرهای اسلامی برلین (پرگامون) نگهداری می شود.
این بساختم بس نپاید روزگار
من نمانم این بماند یادگار
🔴 بیست و دومین شماره مجلۀ «صبح تبریز» - مجلۀ فرهنگی و اجتماعی شمالغرب کشور - منتشر شد.
پروندۀ گورستان و مزار؛
میراثِ مرگ
🔴 گزیدۀ عناوین:
شهر بیگورستان؛ شهر بیخاطره
تأثیر مزارات در شکلگیری و توسعه ساختار کالبدی فضای شهر تبریز
«عرفان آذربایجان»، استمرار حیات «عرفان خراسان»
صومعه ابراهیم؛ مزار نخستین چهره تصوف آذربایجان
قفقاز، سرزمین مقبرهها و کتیبههای فارسی
هویتسازی رژیم باکو در مقبرۀ نظامی گنجوی
آرمیدن در پناه صلیب (نگاهی به گورستانهای ارامنه در تبریز)
وادی خاموشان (تکنگاری از چهار گورستان مهم تبریز)
تجلی هنر ایرانی در قلب سنگنگاره (با نگاهی به قبور تاریخی در موزههای تبریز و مراغه)
سوگنامۀ مزارهای سرخ (بازخوانی طرح ساماندهی گلزار شهدا)
شادآباد مشایخ، گورستان رازآلود تبریز
عموزینالدین، گورستان فراموششده قاجاری
چرنداب، فراموش خانه دیوانسالاران تبریز
گجیل، صدای خاموش عرفان آذربایجان
سرخاب، انجمنِ شاعران بیمزار
مدیرمسئول: میراعتماد عمادی
سردبیر: فرشید باغشمالآذر
🔴 نسخۀ الکترونیکی مجله، در نرمافزار طاقچه
#اطلاع_رسانی
@IranDel_Channel
💢
یادداشتی از اسماعیل عباسی:
بسان یک رودخانه
در اوایل دهۀ پنجاه شمسی کتاب «نگاه» مصطفی رحیمی با نقد و بررسی چالشهای روشنفکری از چاپ در نیامده نایاب شد. پس از مدتها چاپ دوم این کتاب با عنوان «نیم نگاه» منتشر شد. شایع بود که نصفش سانسور شده و برای همین دکتر رحیمی نام کتاب را از «نگاه» به «نیم نگاه» تغییر داده است. جویندگانی مثل من در جست و جوی نسخۀ سانسور نشدۀ نگاه بودند. دوستی که در دانشگاه ملی آن زمان و شهید بهشتی امروز فیزیک میخواند مرا به سراغ فروشندۀ جوان و صاحب ذوقی برد که گهگاه در بر جنوب شرقی میدان جمهوری امروز تهران، کتاب بساط میکرد. کتاب نایاب «نگاه» را من از آن جوان باریکاندام و مؤدب عينکی خریدم. این خرید هیجانانگیز از علی دهباشی آن روزگار باب آشنائی و دوستی میان ما را گشود. فرهنگدوست ساکت اما پرتلاشی که آن سالها در سپیدهدم جوانی دغدغۀ نشر کتاب و کتابخوانی را داشت با گذر از فراز و فرودها، سکاندار مجلۀ «بخارا» شد که به تنهائی بار اتفاقات فرهنگی و یادکرد بزرگان و اندیشهورزان این عرصۀ بزرگ و پر چالش را بر دوش میکشد و بهرغم ناخوشیهای جسمی و تندبادهای زمانه همچنان پاسخگوی نیاز نسلهائی است که در پی هم میآیند.
در آن سالها که شرحش به اختصار گذشت دوستان دربارۀ غیبت ناگهانی و بازداشتهای احتمالی دهباشی در آن پاتوق کوچک میگفتند. علی شبیه به رودخانۀ سرباز بلوچستان است. همچنان که پر آب و پر طراوت در سینۀ تفته دشت میخزد ناگهان ناپدید میشود و چند کیلومتر آن سوتر دوباره سر بر میآورد و شور زندگی از سر میگیرد. امروز هم من، علی دهباشی چهرۀ خستگیناپذیر عرصۀ پژوهشهای فرهنگی را فارغ از گرایشهای سیاسی خاص و چشمداشتهای مادی، در قامت رودخانهای میبینم که بهرغم سختیهای زمانه و مشکلات جسمی پرشور و بالنده در خدمت جامعۀ بزرگ ماست.
السلام علی عبدالله الرضیع المرمی الصریع المتشحط الدما المصعد بدمه الی السما المذبوح فی حجر ابیه
Читать полностью…«مکن ای صبح طلوع»
ترکیب بندی برای شب عاشورا
سروده وصدای احمدجلالی
با استفاده از موسیقی:
لوریس چکناواریان، محمدرضا علیقلی
📗دیوان حافظ بر اساس سه نسخه کهن
تصحیح دکتر اکبر بهزاد، دکتر رشید عیوضی
انتشارات امیرکبیر ۱۳۶۳
👈۲۴۰ تومان
🪴 @forsatbook
🙋🏻♂️خرید:
@forsatadmin
✅ #در_بر_ما_هست
تنها عکس باقیمانده از مرثیه سرای بزرگ آذربایجان؛ زنده یاد حاج عبدالعظیم آقا ذهنی زاده تبریزی رحمه الله علیه
@safinehyetabriz
نشر سنگلج از مجموعه سرگذشت شهرها، منتشر کرد:
دروازههای تبریز در گذر زمان
پژوهش و کوشش
رضا مهامآذر
کهنشهر تبریز دارای دو بارو با دروازههای متفاوت بوده است:
یکی باروی اصلی و نخستین که از آن به باروی کهن تعبیر میشود و از زمان حضور تبریز در دوران پس از اسلام، به دور آن ساخته شده و با گذر زمان و وقوع حوادث گوناگون، بارها تخریب و بازسازی شده و با تفاوتهایی محفوظ مانده است. موضوع بحث این کتاب، همین باروی کهن و دروازههای آن است.
دیگری، باروی غازانی است که با طولی بیش از چهار برابر باروی کهن از سال ۷۰۲ ق تا ۷۰۴ ق به دور تبریز احداث گشت و با این که ناتمام ماند، ولی حدود ۳۰۰ سال برپا و استوار بود.
امروزه هیچ اثری از این بارو و دروازههایش باقی نمانده است. در این کتاب، باروی غازانی و دروازههای آن بررسی نشده و تنها در بخش دوران مغول به آن اشاره شده است.
/channel/sanglajpublication
یوسف و زلیخای استاد فقید دانشگاه تبریز مرحوم دکتر عبدالرسول خیامپور، پس از سالها انتظار، به اهتمام آقای دکتر اسدالله واحد و از سوی انتشارات آیدین تبریز منتشر شد.
/channel/Safinehyetabriz
الحکمةالاشراقیة (مجموعه کامل مصنفات شهاب الدین یحیی سهروردی)
با یاد و نام خدای متعال
متن سخنان کوتاه فرزند استاد منوچهر مرتضوی در آیین تشییع پیکر استاد
پس از درگذشت اندوهبار دانشمند فرزانه، مرحوم استاد منوچهر مرتضوی در تیر ماه ۱۳۸۹، آقای دکتر ایرج مرتضوی؛ یگانه یادگار و فرزند استاد که مقیم پاریس و استاد یکی از دانشگاه های فرانسه هستند، به تبریز آمدند.
شب حضور ایرج در تبریز، جلسه ای در منزل یکی از دوستان و شاگردان استاد مرتضوی برگزار و در خصوص جزئیات تشییع و محل دفن و...صحبت شد که این بنده خدا نیز در آن جمع باصفا حضور داشت.
با وجود اعلام آمادگی و درخواست نهادهای فرهنگی مبنی بر دفن پیکر استاد در مقبره الشعرا، چون این کار مغایر با وصیت صریح استاد بود، با مخالفت یاران مواجه و مقرر گردید مطابق وصیتنامه، استاد مرتضوی در وادی رحمت تبریز و کنار همسرشان فاطمه خانم دفن شوند. در بلوک هفده.
بگذریم. روز تشییع پیکر که مراسم کوتاهی در مقابل دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز برگزار شد، ایرج مرتضوی، چند کلمه کوتاه صحبت کرد و از حاضران تشکر نمود.
یکی دو روز بعد که ایرج به پاریس بازگشت، از او خواستم یادداشت کوتاهی که متضمن قدردانی او از حاضران در مراسم تشییع بود، بنویسد. او لطف کرد و متن کوتاهی به ایمیل من فرستاد ولی من گرفتار و حواس پرت شدم و پیغام او را ندیدم.
امشب به مناسبتی که آرشیو ایمیل خود را می دیدم، ناگاه و بعد حدود پانزده سال، پیغام خوانده نشده ایرج عزیز را دیدم و غرق خجالت و شرمندگی شدم. از شما چه پنهان، یاد مظلومیت استاد منوچهر مرتضوی افتادم و کمی آسمانی شدم. رحمهالله علیه.
شرح این هجران و این خون جگر
این زمان بگذار تا وقت دگر
فتنه و آشوب و خونریزی مجوی
بیش از این از شمس تبریزی مگوی
باری با نگارش این خاطره در این دل شب، متن پیغام ایرج عزیز را جهت ثبت در تاریخ شناخت احوال و آثار استاد مرتضوی، در فرسته بعدی، عیناً نقل می کنم و برای استاد عزیز آرزوی علو درجات و برای ایرج ، آرزوی سلامت و شادکامی در غربت غربیه دارم.
با احترام و ادب
محمد طاهری خسروشاهی
سفینه تبریز
/channel/Safinehyetabriz
آفتابی در میان سایهای*
۲۹ خردادماه مقارن است با یازدهمین سالروز درگذشت استاد زندهیاد، دکتر بهمن سرکاراتی، عضو پیوستهٔ فرهنگستان زبان و ادب فارسی و استاد دانشگاه تبریز (۱۳۱۶- ۱۳۹۲).
دکتر سرکاراتی استادی سرشناس و پژوهندهای توانا بود که در تبریز دیده به جهان گشود و در این شهر تحصیلات ابتدایی و متوسطهٔ خود را به پایان برد. او در سال ۱۳۳۹ در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تبریز دانشآموخته شد و پس از مدتی برای ادامهٔ تحصیل به مدرسهٔ زبانهای شرقی لندن رفت و در سال ۱۳۴۵ در رشتهٔ فرهنگ و زبانهای باستان ایران موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد شد. او دورهٔ دکتری خود را در دانشگاه تهران گذراند و در سال ۱۳۴۹ از رسالهٔ خود با عنوان «بررسی سه سرود گاهانی (یسنای ۲۸، ۲۹ و ۳۰)» دفاع کرد.
اگرچه کارنامهٔ آثار او در مقایسه با ژرفای دانش و گسترهٔ معلوماتش، کم برگوبار است، امّا هرآنچه از او برجا مانده، آنچنان سخته و پخته و استوار است که اغلب نمیتوان برای آنها، نمونهای همسنگ و همتراز سراغ گرفت.
مقالههای او که گزیدهای از آنها در کتابی با نام «سایههای شکار شده» گرد آمده است، همگی نمونههایی گرانسنگ از مقالهنویسی در زبان فارسی بهشمار میروند، چرا که اغلب، چند ویژگی ممتاز و برجسته را یکجا در خود جای دادهاند:
۱. مقدّمهای که خواننده را با موضوع بحث و انگیزهٔ نویسنده آشنا میکند.
۲.پیشینهٔ پژوهشی که با حوصله و تفصیل تنظیم شده و نقاط قوّت و ضعف هریک از پژوهشها با دقت و انصاف ارائه گردیده است.
۳. بهرهگیری از منابع گوناگون به زبانهای مختلف، از جمله منابع زبانهای انگلیسی، فرانسوی و آلمانی.
۴. تازگی سخن و دریافتهای تازه و خودداری از تکرار و بازگویی آنچه قبلاً گفتهاند یا گفته است.
۵. نثری محکم، گیرا و جذاب که بیش از هر چیز نشاندهندهٔ تسلط او بر متنهای کهن زبان و ادب فارسی است.**
یادش گرامی و نامش جاودان باد.
سلمان ساکت
۲۹ خردادماه ۱۴۰۳
*برگرفته از نام جشننامهٔ ایشان که به کوشش استادان محترم، جناب دکتر علیرضا مظفری و دکتر سجاد آیدنلو در سال ۱۳۸۷ منتشر شده است.
**برگرفته از مقالهٔ ارزشمند استاد محمّدتقی راشدمحصّل با عنوان «دکتر سرکاراتی: استادِ نکتهیاب و سخنسنج» که در آغاز کتاب «آفتابی در میان سایهای» منتشر شده است.
#معرفی_چهره
#معرفی_کتاب
@avaze_sorkh
http://Instagram.com/salmansaket.official
یکی از اهالی قلم، در اواخر عمر آیتالله حاج آقا رضا توحیدی تبریزی رحمه الله علیه از ایشان مقدار سن شان را سوال می کنند. آقا که تقریبا هشتاد ساله می نمودند،جواب می دهند که بیست و پنج سال دارند!! سوال کننده در کمال تعجب بود که آقای توحیدی می گویند: من مدت بیست و پنج سال در جوار حرم آقا علی بن ابی طالب در نجف بودم و همان سالها را عمر واقعی خود به شمار می آورم...
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد/باقی همه بی حاصلی و در به دری بود...
آیت الله توحیدی که به معنای واقعی کلمه از مصادیق عالمان مردمی و پناه جوانان و دلسوختگان بودند، در بیست و نهم بهمن ماه سال هشتاد و چهار به جوار رحمت حق شتافتند...
نظیر خویش بنگذاشتند و بگذشتند
خدای عز و جل جمله را بیامرزاد...
@safinehyetabriz