shafiei_kadkani | Unsorted

Telegram-канал shafiei_kadkani - شفیعی کدکنی

43847

معلّمِ فرهنگ و ادبیاتِ ایران ◾ادمین اداره می‌کند. ◾اینستاگرام: https://www.instagram.com/shafiei_kadkani/ ارتباط با ادمین: mshafieikadkani@gmail.com

Subscribe to a channel

شفیعی کدکنی

در قیامت چون نماز‌ها را بیارند در ترازو نهند
و روزه‌ها را و صدقه‌ها را همچنین؛
اما چون محبّت را بیارند
محبّت در ترازو نگنجد.
پس اصل محبّت است.
اکنون چون در خود محبّت می‌بینی
آن را بیفزای تا افزون شود.

فیه مافیه
جلال‌الدین محمد بلخی (مولانا)
به تصحیح مرحوم استاد فروزانفر
#حکایت_خوانی

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

در شهر [شیرازِ قرن هشتم] چیزی که فراوان پیدا می‌شد ابواب خیر بود –مساجد، مدارس و خانقاه‌ها– که املاک بسیار بر آنها وقف بود، اما از این اوقاف بسیار که فقیه مدرسه* را «دست» می‌داشت چیز درستی به آنچه مصرف واقعی بود نمی‌رسید و بیشتر در دست خورندگان بود؛ خورندگانِ اوقاف.
شاه شیخ در شادخواری و عشرت‌جویی خویش این همه را آزاد می‌گذاشت. اما بعدها، محمد مظفر به بهانهٔ آنکه «ضبط و نسق» موقوفات کند، تمام اوقاف را به مقاطعه بِستَد و اکثر آنها دیوانی شد. (متصل شد به اموال حاکمیتی).

از کوچهٔ رندان
[دربارهٔ زندگی و اندیشهٔ حافظ]
شادروان استاد عبدالحسین زرین‌کوب، صص ۸-۷
* برگرفتهٔ بیتی از حافظ:
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد
که می حرام ولی بِه زِ مالِ اوقاف است

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

مزمورِ درخت



ترجیح می‌دهم که درختی باشم
در زیر تازیانهٔ کولاک و آذرخش
با پویهٔ شکفتن و گفتن
تا
رام‌ْصخره‌ای
در ناز و در نوازشِ باران
خاموش از برای شنفتن.

اکسفورد، دسامبر ۱۹۷۵
دفترِ «از بودن و سرودن»

عکس: تهران، سهیلا ادیب
@soheylaadib

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
کیست مولا آنکه آزادت کُنَد
بندِ رقیّت زِ پایت بر کنَد
جلال الدین بلخی، مثنوی معنوی


▪️ستایشی که مولانا از حضرت مولی المَوالی امام علی بن ابی طالب در مثنوی شریف دارد، علی التَّحقیق بالاترین نمونهٔ مدیح آن حضرت در تاریخِ ادبیاتِ جهانِ اسلام است.

ما غالباً نمی‌‌اندیشیم که حجم نود و نُه درصدِ مدایح آن حضرت مقداری وصف چشم و ابروی معشوق خیالی و موهوم است یا اغراق‌های آزاردهنده.
مدیح حضرت، بدان زیبایی و ژرفی که مولانا از آن سخن می‌گوید نه در فارسی و نه در عربی، در هیچ‌ جا، دیده نشده است.
محمدرضا شفيعی كدكنی
غزلیات شمس تبریز، جلد اول، ص ۳۵
نوای مرحوم استاد سید جواد ذبیحی و خوانش ابیات مثنوی

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

و گفت:
حِصنِ حصین نگاه داشتنِ زفان است
و مغزِ عبادت گرسنگی است
و دوستیِ دنیا سرِ همه خطاها است.

ذکر ابوسلیمان دارایی
تذکرة الاولیاء عطّار نیشابوری
به مقدمه، تصحیح و تعلیقات دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
حصن: قلعه، پناهگاه، دژ | حصین: محکم، استوار
زفان: زبان
#حکایت_خوانی

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
تخت جمشید؛ معبدِ اعظمِ هخامنشی


هر حکومتی که به خودکامگی پردازد و خود را مستحق سلطنتی ابدی بداند و رقیبی نشناسد سرانجام به فساد می‌گراید و پا به پای رشد فساد سستی می‌گیرد و توان و قدرتش از دست می‌رود و آنگاه چون پیکری بزرگ اما بی‌روح از پای در می‌آید.
این قانونِ تاریخ بر هخامنشیان که خود را استثنایی در تاریخ سقوط خودکامگان می‌دیدند جاری شد و گروهی بیگانه بر ما درآمد و سرانجام به این مرکز مقدس، به این معبد اعظم هخامنشی پای گذاشت.
هنوز پگاه بود که اسکندر با سپاه سوارۀ خود به کنار رود کُر رسید. بر رود پلی زدند و به شهری در پای تخت جمشید رسیدند.
محتملاً بخش عظیمی از ثروت تخت جمشید هدایای متبرکی بود که هر ساله به تخت جمشید آورده می‌شد و جزء اموال آن به شمار می‌آمد و سپرده می‌شد. نزدیک به دویست سال ظرف‌های نقره، ظرف‌های طلا، پارچه‌های زربفت و سیم‌بافت و دیگر اشیاء گرانبها در آنجا گرد آمده بود.

به هر حال اسکندر خواست این گنجینه را تماماً حمل کند و ببرد و چون چارپا به اندازه کافی نبود دستور داد تا از بابل و شوش چارپا آورند. اسکندر بعد از این پیروزی‌ها جشنی عظیم گرفت و قربانی‌های بسیار کرد. روسپیان نیز به این جشن فرا خوانده شدند. همه سرگرم میگساری بودند و عربده‌هایی مستانه از این بنای مقدس بر می‌خاست.
در این میان یکی از روسپیان به نام تائیس | (Thais) که در اتیک تولد یافته بود پیشنهاد کرد که تخت جمشید را به آتش کشند. سرانجام، اسکندر برخاست، مشعل‌های بسیار افروخته شد، همه به راه افتادند، آواز سر داده بودند. نخست اسکندر و پس از او تائیس مشعل‌ها را بر پرده‌ها و شاید فرش‌ها افکندند و دیگران نیز این کار «شاهانه» را دنبال کردند.
بنای مقدس می‌سوخت و بیست هزار قاطر و پنج هزار شتر گنجینهٔ تخت جمشید را برای اسکندر حمل می‌کردند و می‌بردند با این آتش‌سوزی و با رفتن این کاروان سلطنتی که از ۵۵۹ .پ. م تا ۳۳۱ پ.م. به طول انجامیده بود، نیز سوخت و رفت.

از اسطوره تا تاریخ
شادروان دکتر مهرداد بهار
صص ۱۸۸-۱۸۷
#تخت_جمشید
#اسکندر

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

🌱🌿☘

🌫 نامه‌ای به آسمان
پنجمین آوانامه #شعرشنو

آوانامهٔ نوروز پیشکشی است به مناسبت انتشار کتاب #نامه‌ای_به_آسمان از #محمدرضا_شفیعی_کدکنی.


ترتیب همنفسی:

#فرخ‌لقا_نوایی_بروجنی، #نیما_ظاهری،
#مهدی_آقامیری، #زهرا_نادری #علی‌اصغر_تکلو.

@shershenow
https://castbox.fm/va/3973179

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

نقل است که شبی تا روز نخفت و می‌گفت:
اگرم عذاب کنی من تو را دوست دارم
و اگر عفو کنی من تو را دوست دارم.

ذکر عُتبةُ الغلام
تذکرة الاولیاء عطّار نیشابوری
به مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی

* علت این که او را عُتبَةُ الغلام خوانده‌اند این است که وی از خردسالی (وقتی که غلام یا پسربچه‌ای بوده است) به زهد و پارسایی روی آورده است.
#حکایت_خوانی

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

ما همگی با هم می‌نازیم که به سرزمینی تعلق داریم که از دیرباز مردمانِ آن خوش اندیشیده‌اند و سنگ و بت نپرستیده‌اند. در ژرفایِ اندیشه‌شان به خدایی در فراسو ایمان داشته‌اند. ما با هم فرهنگِ مشترک داریم. فرهنگش شکاف برنداشته است؛ در میان آن دیوار نکشید!
از گذشته‌مان واهمه نداشته باشید. ما یک فرهنگ مداوم داریم. ما همانی هستیم که کاخ پاسارگاد و ستون‌های تختِ جمشید به دست ما بنا شده است و ما در صحنهٔ بیستون تاریخ نگاشته‌ایم و در ضمن، همانی هستیم که زیباترین کاشی‌ها را در مسجدِ شیخ لطف‌الله به کار گرفته‌ایم و معماران ما اصفهان را نصف جهان کرده‌اند.

این تداومِ فرهنگی است نه گسستگی؛ ما همیشه بوده‌ایم، گاهی اجباراً خاموش شده‌ایم ولی نمرده‌ایم. به موقع، سَر برافراشته‌ایم، گُل کاشته‌ایم. ما با زنده نگاه داشتنِ آیینه‌هایمان نگذاشتیم ریشه‌هایمان خشک شود. ما مانندِ ایزد رپیتون هستیم که در سرمایِ زمستانی به زیرِ زمین می‌رود؛ ریشهٔ گیاهان و آب‌های زیرزمینی را گرم نگاه می‌دارد. ما هم در بدترین شرایط، ریزه‌کاری‌های فرهنگ‌مان را در آغوش فشرده‌ایم، از جان‌مان شیرش داده‌ایم تا همچنان ببالد و ببالد.
دکتر ژاله آموزگار

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
ای‌ خزان‌های‌ خزنده‌ در عروق‌ِ سبزِ باغ‌
کاین‌ چنین‌ سرسبزی‌ ما پای‌کوبان‌ِ شماست‌
از تبارِ دیگریم‌ و از بهارِ دیگریم‌
می‌شویم‌ آغاز از آنجایی‌ که‌ پایانِ شماست‌.

از مجموعه شعر «طفلی به نام شادی»

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

ترکِ دنیا به مردم آموزند
خویشتن سیم و غَلّه اندوزند
عالمی را که گفت باشد و بس
هر چه گوید نگیرد اندر کَس

سعدی
گلستان، باب دوم، در اخلاق درویشان
سیم: نقره، پول
غَلّه: گندم، جو
#حکایت_خوانی

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

احمد بن فاتک گوید:
به حلاج گفتم :«مرا وصیّتی کن.»
گفت: «به نفْسِ خود پرداز
که اگر تو آن را مشغول نکنی،
آن تو را مشغول خواهد کرد.»

اخبار حلاج
به تصحیح لویی ماسینیون و پل کراوس
ترجمهٔ حمید طبیبیان
#حکایت_خوانی

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

در روزهای آخر اسفند،
کوچِ بنفشه‌های مهاجر،
زيباست.
در نيم‌روزِ روشنِ اسفند،
وقتی بنفشه‌ها را از سايه‌های سرد،
در اطلسِ شميمِ بهاران
با خاک و ريشه
- ميهن سیّارشان –
در جعبه‌های کوچکِ چوبی،
در گوشهٔ خيابان می‌آورند:

جوی هزار زمزمه در من
می‌جوشد:
ای کاش...
ای کاش، آدمی وطنش را
مثلِ بنفشه‌ها
(در جعبه‌های خاک)
يک روز می‌توانست،
همراهِ خويشتن ببرد هر کجا که خواست.
در روشنای باران،
در آفتابِ پاک.
اسفند ۱۳۴۵
کوچ بنفشه‌ها
دفتر «از زبان برگ»
محمدرضا شفیعی کدکنی
عکس: سهیلا ادیب

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

ما باید دنبال چه فرهنگی باشیم؟

ما فرهنگمان باید دنبال فرهنگی باشد که یک سمتش زردشت و گات‌ها هست و یک سمت دیگرش حافظ و فردوسی و سعدی و مولوی‌ست.
همان اندازه که نیمی از سابقهٔ فرهنگ ما، نیمی از سنت فرهنگ ما، مربوط به دورهٔ پیش از اسلام است، نیم دیگرش مال دورهٔ اسلامیه.
و ما اگر خدایی‌نکرده، در ذهن بعضی از همکارانمان و دوستانمان، این فکر پیدا بشود که فرهنگ یکی از این دو نیمه،
یکی از دو نیمهٔ فرهنگ ما قابل ملاحظه نیست و باید کنارش گذاشت و به آن نیم دیگرش چسبید، فرهنگ ما از اصالت واقعیش کاسته می‌شود‌.
هیچ‌کدام از این دو سمت را ما نمی‌توانیم به نفع سمت دیگرش نادیده بگیریم.

دکتر عبدالحسین زرین‌کوب

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
خاستگاه و مبنای جشن چهارشنبه‌سوری ارتباطی با از آتش گذشتن یا کشته‌ شدن سیاوش ندارد.

دکتر سجاد آیدنلو
مجلهٔ بخارا، سال بیست‌ودوم، شمارهٔ ۱۲۹

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

دربارهٔ شخصیت دکتر محمد مصدّق


ویدیو: آرش افشین‌وفایی

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

شب قدر را پنهان کرده‌اند در میان شب‌ها؛ [همان‌طور که] بندهٔ خدا را پنهان کرده‌اند میان مدّعیان. پنهان است نه از حقیری، بلکه از غایتِ ظاهری پنهان شده است.
چنانکه آفتاب بر خفّاش نهان است؛ پهلویِ او نشسته و از او خبر ندارد، چون پردهٔ محبت دنیا او را صُمّ بُکم کرده است!
مگر که رحمت فرو آید
که انّا انزلناهُ فی لیلة القدر.

مقالات شمس تبریزی
تصحیح دکتر محمدعلی موحد
#حکایت_خوانی

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
باز گو ای باز عرش خوش‌شکار
تا چه دیدی این زمان از کردگار
راز بگشا ای علی مرتضی
ای پس از سوء القضا حُسن القضا
باز باش ای باب رحمت تا ابد
بارگاه ما لهُ کفواً احد

جلال الدین محمد بلخی
مثنوی معنوی

▪️ستایشی که مولانا از حضرت مولی المَوالی امام علی بن ابی طالب در مثنوی شریف دارد، علی التَّحقیق بالاترین نمونهٔ مدیح آن حضرت در تاریخِ ادبیاتِ جهانِ اسلام است.
محمدرضا شفیعی کدکنی

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

مُراد از نزول قرآن
تحصیلِ سیرتِ خوب است
نه ترتیلِ سورتِ مکتوب.

شیخ سعدی
گلستان
#حکایت_خوانی

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
تذکرة الاولیاء

▪️تذکرۀ الاولیاء کتابی است که به دوگونه می‌توان آن را خواند: هم مثل کتاب «حسین کُرد» قابل خواندن است هم به‌مانند «تراکتاتوس» ویتگن اشتاین. در قرائت نخستین کافی است چشم خود را روی سطرها سفر دهیم و حوادث را دنبال کنیم؛ که مثلاً چگونه حلاج را بر دار کرده‌اند یا وقتی به گفتاری از نوع سخن جنید دربارۀ اخلاص رسیدیم که می‌گوید: «فرضٌ فی فرضٍ فی نَفل»، بگوییم «آری، همان است که من می‌فهمم. مقصودش لابد شیرینی نُقل است» و با مراجعه به فرهنگ عمید معنی کلمات آن را به دست آوریم. در قرائت دوم روی هر سطر گاه، می‌توان روزها اندیشید. درست است که اینجا قلمرو زبان ارجاعی و بیان منطقی نیست؛ اما در همین زبان عاطفی و هنری هم ظرایفی وجود دارد که فهم آن ظرایف گاه به اندیشیدن بسیار نیاز دارد و به دانسته‌های بسیاری در حوزۀ معارف اسلامی. درین قرائت دوم یک فعل یا حرف اضافه‌ای که همراه آن فعل به کار رفته است می‌تواند روزها وقت مصحح کتاب و خوانندۀ جدی آن را بگیرد.

▪️من ادّعا ندارم که تمام پرسش‌های خوانندهٔ جدّی را پاسخ گفته‌ام ولی متجاوز از چهل سال، یکی از مشغله‌های ذهنیِ من فهم عبارات این کتاب و تصحیح آن بوده است.
تذکرة‌الاولیاء نمایشگاه بزرگ حالات عارفان است در آینهٔ زبانِ ایشان. درین نمایشگاه بینشِ هنری حدود یکصد تن از آفریدگاران این نگاه هنری به نمایش گذاشته شده است.

▪️چهل نسخه از نسخه‌های کهن تذکره را در
اختیار داشته‌ام.

▪️در تصحیح تذکرة‌الاولیاء باید از روش «ملکولی» استفاده کرد. این کتاب هر جمله‌اش حاصلِ اندیشه و ذهن یکی از بزرگان زهد و تصوف است و هرکدام ازین جمله‌ها جهانی است ویژهٔ خودش.
عطار از خطا مصون نبوده و در نقل حکایات و اقوال با دشواری و خطاهایی روبرو بوده است.
از مقدمهٔ تذکرة الاولیاء عطار نیشابوری به تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی
#عطار
#عطار_نیشابوری
#تذکره_اولیاء

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

از عبدالرحمن بن حسین شنیدم
که گفت مشایخ بغداد
برگرد ابوحفص [حداد نیشابوری] جمع آمده،
از او معنی فُـتوّت را پرسیدند.
ابوحفص گفت: فُـتوّت نزد من عبارت است از
انصاف ورزیدن.
جنید گفت: یاران برخیزید
که ابوحفص از آدم و ذریّة او برتر آمد.

طبقات الصوفیه
ابوعبدالرحمن سُلَمی
#حکایت_خوانی

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

يک مُخلصِ آلوده‌گناه،
بهتر از هزار عابد كه آلودهٔ عُجب و ريا باشد.
كيميای اخلاص به چنگ آر
كه از زرِ سرخ درنمانی.

روضة‌المذنبين و جنّة‌المشتاقين
شیخ احمد جام معروف به ژنده‌پیل
عُجب: خودپسندی، خویشتن‌بینی و تکبر
#حکایت_خوانی

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

شیخِ ما [ابوسعید ابوالخیر] در آخرِ عهد
در وصیت روی به جمع کرد و گفت:
قحط خدای آمد
قحط خدای آمد
قحط خدای آمد
[پیش ازین قحطِ نان و آب بوده است
اکنون قحطِ خدای آمد.]

اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی‌ سعید
جلد ۱، صفحهٔ ۳۳۸
به مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی
#حکایت_خوانی

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ

دستِ مرا بگیر خدایا!
دستی که کورمال، به هر سوی،
در جستجوی توست.
وز هیچ مخزنِ کُتُب اینجا
یک پنجره به سویِ تو نگشود.
اوراقِ هر کتاب،
چون برگ‌هایِ زردِ خزانی،
در لحظهٔ تلاطمِ طوفان،
تنها،
بر دامنِ تحیّرم افزود.
دستِ مرا بگیر!

محمدرضا شفیعی کدکنی

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
چه انتظار خوشی بود!


▪️از بیست و پنجم اسفند، دیگر زمستان رفته و بهار سر زده بود. پنج روز آخر اسفند را «پنجه» می‌گفتیم که از قدیم‌ترین زمان از روزهای پرمعنای سال بوده بود؛ زیرا می‌بایست مقدّمات آمدن نوروز را فراهم کند. این نوروز به‌هرحال و در هر خانه، ولو با مقداری گرفتاری، عادت شده بود و جزو حکم بود که امید تازه برانگیزد.
در کنار خانه‌تکانی، سایر نظافت‌های گاه‌به‌گاهی نیز که در طی سال نشده بود، می‌شد: چراغ‌ها و لامپاها، سماور و شیشه‌های پنجره و ظرف‌های مس را می‌دادند سفید کنند. همه‌ی گوشه‌های دوردست منزل رُفته می‌شد. رخت‌های بهاری را می‌شستند و روی بند می‌انداختند و آن‌گاه تهیه‌ی خوراکی‌های خاصّ نوروز بود.
شیرینی که به‌آن «حلوا» می‌گفتند، البتّه از شهر آورده می‌شد، ولی این شیرینی پادزهری داشت که می‌بایست آن را در همان خانه تهیه کرد و آن عبارت بود از آن‌چه که در مجموع «آب‌کرده» می‌گفتند؛ یعنی میوه‌های خشک ترش و شیرین، چون آلو، قیسی، آلبالو، برگه‌ی شفتالو و زردآلو که در آب خیس می‌شد. از این «آب‌کرده» رسم بود که یک لیوان به‌ هر مهمانی که وارد خانه می‌شد خورانده شود، زیرا فرض بر این بود که اشخاص با خوردن شیرینی و تنقّلات گرمی‌شان می‌کند و نوشابه‌ی خشک، آن گرمی را دفع خواهد نمود. بنابراین تغارهایی توی خانه بود مخصوص این کار و کمچه‌ای روی آن که در آن می‌زدند و توی نیم‌کاسه یا لیوان برای تازه‌وارد می‌آوردند...

یک یا دو روز پیش از رسیدن عید، چاروادارهای زغال‌کِش -که از شهر می‌رسیدند- بارشان شیرینی و سورسات عید بود. عطّارها می‌دادند خرما و کشمش و نخودچی و انجیر و حلواهای ارزان‌قیمتی -که از شیره‌ی انگور و مغز گردو درست می‌شد- بیاورند که به‌مصرفِ عیدِ فقیرترها می‌رسید، زیرا آن‌ها دسترسی به‌ خرید حلوای اصلی نداشتند؛ بنابراین این کاروانِ پیش از شبِ عید، کاروان مخصوصی بود. علاوه بر آن، مقدار اضافه‌تری قند و چای و ادویه و پارچه با خود می‌آوردند: شیرین‌کننده‌ی کام و نونوارکننده‌ی کسانی بود که در دِه دستشان به‌دهن‌شان می‌رسید. شیرینی در زندگی مردمِ آن زمان اهمیّت بسیار داشت؛ زیرا خیلی کم‌تر از آن‌چه بدن احتیاج داشت، به‌آن می‌رسید. به‌ چربی (به‌علت وجود گوسفند) کم‌ و بیش دسترسی بود ولی شیرینی جزو نوادر به‌شمار می‌رفت. از این رو، وجود آن با عید و عیش و عروسی و سور وابسته بود.

پنج روز «پنجه» در خانه‌ی ما کارهای عید تهیّه می‌شد. نخستین نشانه‌ی عید با رسیدن نخستین شیر آغوز (ماک) که از صحرا می‌آوردند، آغاز می‌گشت. این شیر را کمی می‌جوشاندند که سفت می‌شد مانند ماست و آن را در اصطلاح محلّی «فله» می‌خواندند. طعمی نه ترش، بلکه روغنی داشت و بسیار خوشمزه و مقوّی بود. همان هفته‌ی اول زایمان، شیر بز را می‌شد به‌این صورت درآورد، بعد از آن دیگر به‌مصرف ماست می‌رسید.
از شیر نخستین گوسفندانی که زاییده بودند «فله» برای ارباب‌ها فرستاده می‌شد؛ زیرا یُمن داشت که روز نوروز «سفیدی» بر سر سفره باشد. ما خودمان گوسفند صحرایی نداشتیم، اما از گله‌ی خویشاوندان برای ما نیز آورده می‌شد.
رسم بر این بود که تشریفات عید به‌بهترین نحو ممکن انجام گیرد. نوعی ماهیّت مذهبی پیدا کرده بود، یعنی رعایتش به‌همان اندازه‌ی مناسک مذهبی واجب شمرده می‌شد. آدابی که در کبوده به‌کار می‌رفت، نسبت به‌ آن‌چه من بعد در تهران دیدم، گمان می‌کنم که ریشه‌ی قدیمی‌تر و دست‌نخورده‌تر داشت؛ مثلاً ما هفت‌سین نمی‌شناختیم.

روز عید، چنان‌که در سراسر ایران رسم است، شرط اول نظافت بود. همه می‌بایست به‌حمّام رفته و نوترین لباس خود را در بر کرده باشند. زن‌ها با زینت‌هایی بر خود.
پدرم که همیشه نظیف و منظّم بود، لباس پاکیزه‌ی خود را به‌تن می‌کرد. در زمان من دیگر کت و شلوار بود. مادرم سراپا در لباس نو می‌رفت، نو نه بدان معنا که همان سال دوخته شده باشد، منظور آن‌ست که از لای بقچه بیرون آمده و خیلی کم به‌تن شده بود. بوی گل سرخ و بیدمشک که لای آن‌ها خوابانده شده بود، می‌داد.
همه دم به‌روشنی می‌زد، با چارقد سفید وال، چادر نماز سفید که خال‌ها یا گل‌های خیلی ریز داشت. تنها شلوار استثنا بود. من و خواهرم نیز نوترین لباسی که داشتیم می‌پوشیدیم. چه انتظار خوشی بود!


روزها (سرگذشت)، استاد محمدعلی اسلامی ندوشن، یزدان، تهران، ۱۳۶۳، جلد یک[چاپ چهارم ۱۳۹۲]
صص ۸۷–۸۴
#نوروز_خوانی

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

ای مسکین!
در خدمتِ سلطان محمود،
عمرِ عزیز خود خرج می‌کن!
تو را با خدمتِ کفشِ مردان چه شمار؟!
عاشقان راه خدا دیگرند و بندگان سلطان محمود دیگر.
حاشا! تو را از دین مردان چه خبر؟
وَذَرِ الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَعِبًا وَلَهْوًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَ

عین القضات همدانی
نامه‌ها
آیه:
و آنان را که دین خود را بازیچه و سرگرمی گرفتند و زندگانی دنیا آنها را فریب داد، به حال خود واگذار.
#حکایت_خوانی

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

ای کاش...
ای کاش، آدمی وطنش را
مثلِ بنفشه‌ها
(در جعبه‌های خاک)
يک روز می‌توانست،
همراهِ خويشتن ببرد هر کجا که خواست.
در روشنای باران،
در آفتابِ پاک.

کوچ بنفشه‌ها
با صدای فرهاد مهراد

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
از عادت‌پرستی به‌در شو!
اگر هفتادسال در مدرسه بوده‌ای،
یک لحظه بی‌خود نشده‌ای.
یک ماه در خرابات شو
تا ببینی خرابات و خراباتیان با تو چه کنند.
خراباتی شو ای مستِ مجازی!
بیا تا ساعتی موافقت کُنی‌ام.

عین القضات همدانی
خاصیّت آینگی
استاد بزرگوار نجیب مایل هروی
#حکایت_خوانی

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ

▪️و گفت:
«مؤمن را همه جایگاهها مسجد بُوَد و روز همه آدینه بود و ماه همه رمضان بود»
یعنی هر کجا که بود با خدای بود.

ذکر شیخ ابوالحسن خرقانی رَحْمةُ اللُّهِ عَلَیه
تذکرة‌الاولیاء عطّار نیشابوری، تهران: ۱۳۹۸، جلد اول، ص ۷۷۱
مقدمه، تصحیح و تعلیقات دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
#حکایت_خوانی

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
آیا بالاتر از این تعلیمی وجود دارد؟



▪️دو‌ نوع راهْ برای حل مسائل وجود دارد. بشر همیشه مسائلش را در این دو راه پیش برده است:
یکی راه علم و یکی راه هنر. وظیفهٔ هنرمند این نیست که مثل راه علم از طریق اقتصاد و‌ هندسه و... مشکلات را حل کند.

واردات و صادرات ما تعادل چون نداشت
هرچه می‌خواهی در ایران فقر هست و‌ پول نیست

هنر این نیست.‌ فرخی در واقع فرمول اقتصادی را برای حل مشکلات واردات و صادرات منظوم می‌کند، اما خود در جاهایی هنرمند واقعی هم هست.
خواجه حافظ کسی نیست که بخواهد از طریق علم مشکلات جوامع را حل کند، زیرا او هنرمند است. هنر واقعی اما می‌تواند مشکلات را حل کند.

مباش در پی آزار وهرچه خواهی کُن
که در شریعت ما غیر ازین گناهی نیست

آیا بالاتر از این تعلیمی وجود دارد؟

محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی
[درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ]
جلد سوم، صفحهٔ ۳۲۳

Читать полностью…
Subscribe to a channel