الان تلگرام برام مثل این می مونه که بعد از یه مدت طولانی که مسافرت خارج از کشور بودم برگشتم خونه مون و خاطرات گذشته برام تداعی شده. چقدر اینجا آرامش داره.
یاد روز تاسیس کانال ترنم که ششم دی ماه سال ١٣٩٤ بود افتادم.
حالم خوب است! هنوز خواب میبینم ابری میآید و مرا تا سرآغازِ روییدن بدرقه میکند...
"سیدعلی صالحی"
دختران ما گندماند
حالا یک شب است که مهسای عزیز ما را در خاکِ نرم و خیسخوردهای کاشتهاند. چه شهریور غمگینی. گویی دستی ناپیدا جوهر سیاه این روزها را در سرخی خونمان، هممیزند. و چه خوب که کلمات پرشور فراوانی از اندوه و خشم تمامنشدنیمان نوشتهاند تا مرهمی پیدا کنیم.
اما این، پایانِ ماجرا نیست. بهخصوص برای هرکس که مثل من دختر دارد. خبر خوب برای ما و بد برای آنها اینست که دختران ما گندماند. یکیش را بکاری، صدها جوانه میزند. همانطور که حالا، مهسا نام دیگر تمام دختران ماست.
نامی که از این پس در قصههامان میآوریم تا طولانیتر از همهی زندگان و مردگانشان زندگی کند. نامی که معناهای فراتر از متن مییابد تا گواهی بدهد همهیما – آشناها و غریبهها- دختران بیشماری داشتهایم و داریم.
دختر داشتن، هیچگاه نباید موجب سرافکندگی پدران و مادران شود. نباید ما را به وحشت بیندازد. نباید بهانهای باشد برای رساندن آنها به آرزوی دور و درازشان که اگر ناراحتیم، جمع کنیم و برویم. ما ناراحتیم؛ اما ماندنی. چرا که غمگینترین دارایی ما، خاکیاست که در آن دانهی عزیزانمان را کاشتهایم.
در عوض بیشتر از همیشه، دخترانمان را روی چشم میگذاریم. محکمتر به آغوششان میکشیم. استوارتر کنارشان میایستیم. کمکشان میکنیم بال در بیاورند. شجاعتر از ما بشوند. آگاهتر از ما. رفیقتر از ما. و اسم مبارکشان را جوری تکرار میکنیم تا – به جای نام فامیلِ قبیله- ما را با آنها بشناسند: «بابایِ عسل»، «مامانِ مهسا».
که اگر به طعنه نوشتند صدسالْ بعد، دانشآموزِ کلاس تاریخ معاصر ایران میپرسد: «آقای معلم، یعنی هیچکس کاری نکرد؟» معلم بگوید « آنها شرایط را طوری تغییر دادند که تو با٨ تعجب و شگفتی این سوال را بپرسی.»
اینک، موعد «و ما رایت الا جمیلا»ی نسل ماست؛ عزیزان من. چرا که دختران ما گندماند. و خداوند فرموده است: إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ...
#مرتضی_برزگر
حال ما خوب است.
خوب ؛ شبیه تمام بغضهایی که هنگام واکسن زدن به بازوی نحیفِ بچگیهامان قورت دادیم و سری که چرخاندیم و مشتی که محکم گرفتیم و چشمی که بستیم که مثلا یعنی؛ نمیترسیم!
شبیه زخم عمیقِ زانومان که زیر شلوار خونین و خاکیمان پنهان کردیم و لنگ لنگان و با تمام درد، لبخند گشادی زدیم و دنبال گوشهی خلوتی برای جیغ کشیدن گشتیم...
ما خوبیم،
همین که بد نیستیم، خوبیم ...
همین که میخندیم، راه میرویم و ادامه میدهیم؛
یعنی خوبیم،
خیلی خوب!
#نرگس_صرافیان_طوفان
جهان درخت بدون جوانهای شده است
که طعمهٔ طمع موریانهای شده است
به گریه سنگ به هم میزنند و میخندند
بیا ببین که چه دیوانهخانهای شده است
«امیدواری بهبود» را چه توصیفی
جز اینکه دلخوشی کودکانهای شده است
به شیر در دل آتش نگاه کن که چه تلخ
مطیع شعبدهٔ تازیانهای شده است
دلی که در فلک سعد بال و پر میزد
کنون فلکزدهٔ آب و دانهای شده است
غمی که چشم جهانی بر آن گریسته بود
به گوش مردم بی غم ترانهای شده است
وفا خیال و محبت فریب و عشق دروغ
رفیق، گمشدهٔ بینشانهای شده است
گمان یافتن کیمیای خوشبختی
برای عهد شکستن بهانهای شده است
نه قدر لطف، نه رسم وفا، نه حق نمک
گلایه نیست ولی بد زمانهای شده است
#فاضل_نظری
#عارفانه
🌿
یك عمر جدایی به هوای نفسی وصل
گیرم كه جوان گشت زلیخا،
به چه قیمت؟
👤فاضل نظری |
حرفی بزن که بیم عقاب و عتاب نیست
اما سکوت هرچه که باشد جواب نیست!
ای دلفریب کم به سر زلف خود بناز
در کار عاشقان تو کم پیچ و تاب نیست!
ماندم چگونه بعد چنین ظلم بی حساب
یک ذره در تو وحشت روز حساب نیست
ما را به جرم خوردن می حد زدند و بعد
دیدند در پیاله ی ما غیر آب نیست!
با ما نمی زنی؟ نزن! اما چرا رقیب؟!
حیف از خودت نیامده،حیف از شراب نیست؟
بی فایده ست حرف وفا با تو بیوفا
بیدار چون کنیم کسی را که خواب نیست؟!
#حسین_زحمتکش
#عاشقانه
هیچ اتفاقی فراموش نمیشه، بالاخره یه روز، تو یه خیابون، یا وسط یه آهنگ، یا موقع خوندن یه کتاب، یا دیدن یه فیلم، یهو همه چیز یادت میاد.
Читать полностью…بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است
شعر هم بی تو به بغضی ابدی زنجیر است
آنچنان می فِشُرد فاصله، راه نفسم
که اگر زود، اگر زود بیایی دیر است
رفتنت نقطۀ پایان خوشی هایم بود
دلم از هرچه و هر کس که بگویی سیر است
سایه ای مانده ز من بی تو که در آیِنه هم
طرح خاکستریاش گنگترین تصویر است
خواب دیدم که برایم غزلی میخواندی
دوستم داری و این خوبترین تعبیر است
کاش میبودی و با چشم خودت میدیدی
که چگونه نفسم با غم تو درگیر است
تارهای نفسم را به زمان میبافم
که تو شاید برسی، حیف که بی تاثیر است...
#سوگل_مشایخی
🚩 خرید این محصول زیبا از طریق وبسایت هنر ظریف به آدرس :
www.honarezarif.com
💠 واتساپ هنرظریف ٠٩١٠٩٣٢٥٧٤٠
⭕ آیدی پیج های هنرظریف در اینستاگرام
⭕ @honarezarif
⭕ @honar_zarif
⭕ @honare.zarif
تو نباشی، مثل این است که وارد بهشت شوی، خدا رفته باشد …
💔 @taraaanom
گاهي براي او
چيزهايي مي نويسي
بعد پاک مي کني
پاک مي کني
او هيچ يک از حرف هاي تو را
نمي خواند
اما تو
تمام حرف هايت را گفته اي
#مورات_هان_مونگان
مترجم: #سيامک_تقي_زاده
همه چیز درست میشه، خوب میشه، صبح میشه، هر دری بستست باز میشه، معجزه میاد، نور میرسه، خدا نگاهت میکنه، نگاهش پررنگ و پررنگتر میشه، تو نمیدونی داره چه اتفاقی میفته، تو سردرگمی، گم شدی، حال خوبت و زندگیت و خنده و لبخندت شاید کنارت نباشن اما این نبودن موقته همه روزای خوب برمیگرده، عشق برمیگرده، خوشحالی برمیگرده، نور برمیگرده، یادت نره تو لایق آرامشی. چشماتو ببند با یکم رویا پردازی قشنگ، به صدای این بیکلام با پیانو و بارون گوش بده.
Читать полностью…وزش باد شدید است و نخم محکم نیست!
اشتباه است مرا دورتر از این کردن
#کاظم_بهمنی ✏️
برخیز که جان است و
جهان است و جوانی
خورشید برآمد بنگر نورفشانی
هر سوی نشانی است ز مخلوق به خالق
قانع نشود عاشق بیدل به نشانی
#مولانا
ارائه غرفه رایگان برای محصولات صنایع دستی و آثار هنری در وبسایت هنرظریف
@honare_zarif
ﺁﻧﮑﻪ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﻣﺮﮒ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺭﺍ ﭘﺴﻨﺪﯾﺪﻩ ﺍﺳﺖ
عشق از آغاز ناتنی بوده است
عهد از اول شکستنی بوده است
#علیرضا_آذر
اون آسمون آریزونا هست که توی چشمات تو میسوزه (چشات سگ داره)
You look at me and babe I wanna catch on fire
تو نگاهم می کنی و عزیزم، من میخوام آتیش بگیرم
It's buried in my soul like California gold
توی روحم دفن شده، مثلِ طلای کالیفرنیا
You found the light in me that I couldn't find
تو نور توی وجودم (استعداد) رو یافتی، درحالی که خودم نتونسته بودم [بهش پی ببرم]
So when I'm all choked up and I can't find the words
زبونم گیر میکنه و نمیتونم کلمات رو ادا کنم
Every time we say goodbye, baby, it hurts
هر دفعه که خداحافظی میکنیم عزیزم دردناکه
When the sun goes down
وقتی خورشید غروب می کنه
And the band won't play
و گروه آواز نمیخونه
I'll always remember us this way
من همیشه خودمون رو اینطوری (توی این حال و هوا) به یاد میارم
Lovers in the night
عشاق در شب
Poets trying to write
شاعرانی که در حال نوشتن اند
We don't know how to rhyme, but damn we try
ما نمیدونیم چطور قافیه بسازیم ولی اشکال نداره، تلاش مون رو می کنیم
But all I really know
اما اون چیزی که خوب فهمیدم ،[اینه که]
You're where I wanna go
[بغل] تو همون جایی هست که میخوام بیام
The part of me that's you will never die
بخشی از وجود من که تویی، هرگز نخواهد مرد
“
Every time we say goodbye, baby, it hurts
— Lady Gaga
So when I'm all choked and I can't find the words
زبونم گیر میکنه و نمیتونم کلمات رو ادا کنم
Every time we say goodbye, baby, it hurts
هر دفعه که خداحافظی میکنیم عزیزم دردناکه
When the sun goes down
وقتی خورشید غروب می کنه
And the band won't play
و گروه آواز نمیخونه
I'll always remember us this way
من همیشه خودمون رو اینطوری (توی این حال و هوا) به یاد میارم
Oh, yeah
اوه، آره
I don't wanna be just a memory, baby, yeah
من نمیخوام تنها یک خاطره باشم، آره، عزیزم
Ooh-hoo, hoo-hoo, hoo-hoo
اوه-هوو، هوو-هوو، هوو-هوو
Hoo-hoo, hoo-ooh-ooh-ooh-hoo
هو هو هو هو هو
Hoo-hoo, hoo-hoo-hoo, hoo-hoo
هوو-هوو، هوو-هوو، هوو-هوو
When I'm all choked up and I can't find the words
زبونم گیر میکنه و نمیتونم کلمات رو ادا کنم
Every time we say goodbye, baby, it hurts
هر دفعه که خداحافظی میکنیم عزیزم دردناکه
When the sun goes down
وقتی خورشید غروب می کنه
And the band won't play
و گروه آواز نمیخونه
I'll always remember us this way, oh, yeah
من همیشه خودمون رو اینطوری (توی این حال و هوا) به یاد میارم، اوه، آره
When you look at me
وقتی تو نگام میکنی
And the whole world fades
تموم دنیا [از جلوی چشام] محو میشه
I'll always remember us this way
من همیشه خودمون رو اینطوری (توی این حال و هوا) به یاد میارم
این عشق ماندنی
این شعر بودنی
این لحظه های با تو نشستن سرودنی است.
این لحظه های ناب
در لحظه های بی خودی و مستی
شعر بلند حافظ
از تو شنودنی است.
این سر نه مست باده
این سر که مست
مست دو چشم سیاه توست.
اینک به خاک پای تو می سایم
کاین سر به خاک پای تو
پیوسته سودنی است.
تنها تو را ستایم
آن سان ستایمت که بدانند مردمان
محبوب خوبچهره ی من هم
ستودنی است.
من پاک باز عاشقم و سر سپرده ام
بامرگ آزمای
با مرگ اگر که شیوه ی تو آزمودنی است.
این تیره روزگار
در پرده ی غبار دلم را فرو گرفت .
تنها به خنده
یا به شکر خنده های تو
گرد و غبار ز آیینه ی دل زدودنی است.
بگشای در به روی من و عهد عشق بند
کاین عهد بستنی
این در گشودنی است.
این عشق ماندنی
این شعر بودنی است.
این لحظه های پر شور ! این لحظه های ناب
این لحظه های با تو نشستن
سرودنی است!
اگه دوست دارید داخل گروه شعر من هم باشید و خودتون هم مشارکت کنید بیاین این گروه
Читать полностью…#یک_جرعه_از_غزلیات_حافظ
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نیست
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
ما را ز منع عقل مترسان و می بیار
کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست
از چشم خود بپرس که ما را که میکشد
جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست
او را به چشم پاک توان دید چون هلال
هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست
فرصت شمر طریقه رندی که این نشان
چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست
نگرفت در تو گریه حافظ به هیچ رو
حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست
#حافظ
موقع خداحافظی بود. نشسته بودیم توی سواری بین راهی. 5 کیلومتری "خان ببین". گفت: «دستتو بنداز دور گردنم.» بلد نبودم؟ دستم را آرام از بالای مقنعه اش رد کردم. ساعدم گرفت به گل سرِ ورم کرده اش. انگشت هایم که به شانه اش رسید، لرزیدم. صدای بابا تو سرم پیچید: «نامحرم؟ حیا نمی کنی؟» سرش را داد عقب. چشم هاش را بست. گفت: «مرتضا.» داغی گردنش را حس می کردم. دوباره لرزیدم. گفتم: «جانم.» گفت: «ما دو ساله همو دوست داریمو تو هیچ وقت دست ننداختی گردن من.» گفتم: «موقعیتش نبود. تو کوچه که نمی شد.»
سرش را محکم تر به دستم فشار داد و صورتش را چسباند به سینه ام. گفت: «فکر می کنی کی دوباره همو می بینیم؟» شانه ام را انداختم بالا. «برم سربازی. بعدشم سرکار. سه چهار سال دیگه به گمونم.» اخم کرد. گفتم «شرط باباته دیگه.» خودش را بیشتر بهم فشار داد. راننده از توی آینه نگاه کرد. خودم را کشیدم این ور تر. گفت: «من تا اون موقع می میرم.» گفتم «اما من همه این سال ها رو به عشق تو سر می کنم. با خیالت.» خودش را چسباند بهم. از روی پیراهن، شانه ام را بوسید. لرزیدم. گفتم: «قول میدم که زود تموم شه. تو هم قول میدی که برام بمونی؟» سرش را تکان داد. ریملش مالیده شد روی یقه ام. راننده از توی آینه چشم غره رفت. رسیدیم به پلیس راه. گفتم: «آقا یکیمون اینجا پیاده میشه.»
وقتی دست تکان می داد هیچ فکر نمی کردم که دیگر نمی بینمش. هیچ خیال نمی کردم که تنها خواسته آن همه شب زنده داری های شب های قدر، گریه های تند و التماس های بلند بلند پای ضریح امام رضا و نمازهای طولانی و تسبیحات پشت هم این طور نادیده گرفته شود. هیچ باورم نمی شد که باز هم بتوانم روی پاهایم بایستم. تا مدت ها خوابش را می دیدم توی لباس عروس که دارد از یک دالان پر از پیچک رد می شود. دست تکان می دهد و از جلویم می گذرد. دست تکان می دهد و می رسد به داماد. دست تکان می دهد و می بوسدش. آقاجون می گفت: «تا چشم نبینه، دل باور نمی کنه.»
حالا پانزده سال است که گذشته. نشسته ام توی سواری بین راهی. نزدیک تابلوی 5 کیلومتر تا «خان ببین.» می گویم: «نگه دار.» راننده می پرسد: «اینجا؟ زیرتابلو» با خودم فکر می کنم چه خوب می شود اگر یک دفعه ای بیاید و با همسر و بچه هایش از خیابان رد شود. برای یک لحظه. بخاطرِ باور من. به جاده نگاه می کنم، به آسمان ابری و داغ. به پلیس راه که انگار نزدیک تر از همیشه است. می گویم «آرام راه بیفت. باید به موقع پیاده شوم.» دو طرف جاده و خیابان و شهر را سر می چرخانم و هر زنی را که می بینم، می لرزم. راننده می پرسد: «گم شده ای دارید؟»
#مرتضی_برزگر
آن همه دلداری و پیمان و عهد
نیک نکردی که نکردی وفا
لیکن اگر دور وصالی بود
صلح فراموش کند ماجرا
#سعدى
نامت سپيده دمی است
كه بر پيشانی آفتاب می گذرد
- متبرک باد نام تو
و ما همچنان
دوره می كنيم
شب را و روز را
#احمد_شاملو
@Taraaanom
بیا بشین جلومون دلبرانه بنگر
از اون نگاها که انگاری خروس قندی قورتت دادی ته دلت شیرین میشه انرژی میگیری خون میدوعه زیر پوستت
از اون نگاها که انگاری یکی با پر رو دلت راه میره همچینی قیلی ویلی میره
از اون نگاها که باعث میشه لپامون سرخ بشه عین انار رسیده لبخند میشینه رو لبامون.
اره بیا بنگر
میگم نکنه وسط نگاه کردنت صدا تالاپ تلوپ قلبمون به گوشت برسه رسوا بشیم؟
حالا هرچی شنیدی برومون نیاریا!
بذار فکر کنیم نمیدونی ما چقدر عاشقانه هامونو باختیم به چشمات.
خلاصه قندتو بزن تو چای و بی درنگ بحث و باز کن
چخبر؟
#صحرا
💔 @taraaanom