🎓کانال یک آکادمی تئاتر: کارشناسی #کارگردانی 🎓کانال متمم: @TheatreAcademyII @TheatreAcademyV 🎓نمایش: @TheatreAcademyVI 🎓کانال کارشناسی ارشد: @TheatreAcademyVII 🎓کانال دانش بازیگری: @TheatreAcademyIV 🎓کانال ادبیات دراماتیک: @TheatreAcademyIII
🎓فیزیکال تئاتر
| بدن دیوانه I
فراتر از زمان
#مارینا_ماسکارل
The Unreality of Time|
Marina Mascarell
choreography:
Marina Mascarell
dance:
Laia Duran
Yu-Feng Huang
Sandra Marin
James O'Hara
Kuan-Yin Su
compofiton and performance;
Chis Lancaster
setogn Ludo Rodrigues
chography assistant:
Sanura Navarro
light design Sandra Navarro:
course:
Mallory Lynn
The Unreality of Time is a and Korzo production The City of the Hague and Ministry on
...
🎓 گزیده
آیا ما استانیسلاوسکی را میشناسیم؟
#ماری_کریستین_اوتانت
مفسران شوروی پس از تاجگذاری استانیسلاوسکی به عنوان "پدر رئالیسم سوسیالیستی در تئاتر"، هر آنچه را که به معنویت اشاره می کرد (به ویژه استفاده از یوگا و توسل به ناخودآگاه) را از نوشته های او حذف کردند و با استناد به آن، اعمال فیزیکی "روش" را ایجاد کردند. علم ماتریالیستی بازتاب های شرطی ایوان پائولوف، به عنوان اساس سیستم در آخرین دورهی آن به جای حافظهی عاطفی تحمیل شد، اگرچه استانیسلاوسکی تا پایان دوران حرفه ای خود برای آموزش بازیگران از آن استفاده کرد. اما آثار تئودول ریبات فرانسوی که چگونگی کارکرد آن را تجزیه و تحلیل کرده بود و نابغهی روسی از آنها برای کمک به بازیگران برای آمادهسازی شخصیتهایش استفاده کرده بود، در چارچوب کمپینهای ضد جهان وطنی دهه ۱۹۳۰ به دلیل آرمانگرایی محکوم شدند، در غرب اما، انواع دیگری از برچسب ها به نام و آثار او چسبانده شد، [قهرمان طبیعت گرایی / مروج یک بازی درونگرایانه/ تشویق کنندهی انفعال تماشاگر/ محافظت شده توسط دیوار چهارم/ و غیره ...]، برتولت برشت «شخصیت عبادی» نظام را مورد انتقاد قرار داد و رئالیسم روانشناختی را «آپوژ تئاتر بورژوازی» دانست، این گونه بود که دشمنان قسم خوردهی «توهم گرایی» و نتیجهی آن یعنی «واقع گرایی» آن را ادامه دادند. او مشکوک به انواع مهاجرت بود، سپس متهم شد که مورد علاقهی رژیم قرار گرفته است، زیرا در مدارس تئاتر اتحاد جماهیر شوروی سیستم وی تحمیل شده بود، از سوی دیگر، در ایالات متحده، به لطف لی استراسبرگ، که در راس استودیوی بازیگران، نوع خود از سیستم را توسعه داد، تحسین بی حد و حصری از وی به نظر می رسد. لابد او در خاطرات خود خواهد گفت: «اگرچه ما فراتر رفتهایم و راهحلهایی برای مشکلاتی که او نتوانست حل کند پیدا کردهایم، هنرمندان تئاتریای که او را دنبال کردند، از جمله من، روی شانههای او ایستادهاند. "استراسبرگ بدون استانیسلاوسکی وجود نداشت"».
"روش" آمریکای شمالی با انشعابات گسترده در سراسر جهان گسترش یافته است و امروزه با سیستم اشتباه گرفته میشود. علاوه بر این، از استلا آدلر تا الیا کازان، از سنفورد مایزنر تا یوتا هیگن، و شاگردان استانیسلاوسکی به ترویج تغییرات در هستهی روسیِ سیستم، به ویژه از طریق تمرینات، ادامه دادند. زیرا پراگماتیسم «آماده برای استفاده» بر درک مقاصد استانیسلاوسکی چیره شد.
.
استانیسلاوسکی یک تمرین نمایشی ساخت که به فرآیند (مراحل رویکرد درونی شخصیت) و نه (نتیجه) ارزش می داد.
.
حتی امروزه، آموزشهای استانیسلاوسکی همچنان واکنشهای خصمانه و شکاکانه را برانگیخته است. مفاهیم پیچیدهی «احساس عاطفی، حافظه عاطفی، فوق عینی، دایرهی توجه، و غی ه ...»، چون گیج کننده هستند، اغلب با انواع سادهتری که جانشینان نزدیک یا دور استانیسلاوسکی پیشنهاد کردهاند تلاقی می کنند: ماریا کنبل (تحلیل فعال) یا آناتولی واسیلیف (ساختار نمایشنامه) و یا دیگران ...، اگر نام استانیسلاوسکی به عنوان یک مرجع تقریباً ضروری در هنرستان ها و مجموعه های تمرین باقی بماند، همچنان با تعصبات همراه است. شاید به دلیل سنگینی سنتها که به «بازی سر» و نه «روح» برای استفاده از تمایز پیشنهادی دیدرو وابسته است، و شاید به دلیل عدم علاقه به بازی ارگانیک که یادگیری سیستم مستلزم آن است. به جای کار کردن از خود، امکان دسترسی به " زندگی زنده، و بازآفرینی شدهی ارگانیک" در شرایط مصنوعی بازی صحنه ای، آنها ترجیح می دهند مدلهای مصنوعی رفتار را بیاموزند، و در این راستا از تباری پیروی میکنند که از جمله از کمدیا دلآرته گرفته شده است. «دل آرته، کدگذاری تئاترهای شرقی است، و از مهیرهولد و برشت و لکوک میگذرد تا در تئاتر دوسولیل مستقر شود».
اگر مدرنیته با ایدههای رهایی، پیشرفت و محکومیت رکود پیوند خورده باشد، استانیسلاوسکی #تئاتر روسی را از سنتهای کهنه و وارداتی (از فرانسه برای تئاتر، از ایتالیا برای اپرا) جدا کرد و با تحقیقات خود، آن را در تئاتر جای داد. آن را در خط مقدم نوآوری در طلوع قرن جدید #تئاتر «هنر» که او در سال ۱۸۹۸ با #نمیروویچ_دانچنکو تأسیس کرد، میخواست مستقل از کارآفرینان، ضدتجاری باشد. این بر اساس تامین مالی اعضایی است که به مرور زمان خود به بازیگر تبدیل می شوند. این گروه متشکل از هنرمندانی است که به دقت برای دوران جوانی خود انتخاب شده اند (آنها فرصتی برای جمع آوری تیک ها و دستور العمل ها ندارند) و ایضاء به همان اندازه برای استعدادشان و توانایی آنها برای زندگی در یک گروه و تسلیم شدن به قوانین جمعی، این نوع از گروه های دائمی و نزدیک مورد تحسین #کریگ، #کوپئو، و بسیاری دیگر از هنرمندان اروپایی بود.
□ ادامه در پست پسین
👁 T.me/TheatreAcademy
🎓 گفتگو
«آنچه هدایت نگفت!»
گفتگوی کامل #بهرام_بیضایی
درباره نمایش «داش آکل به گفتهی مرجان»
مهرماه ۱۴۰۳
👁 @TheatreAcademy
🎓 نمایش واقعی
در یک سالن نمایش رباتیک در شانگهای، یک ربات کوچک دارای هوش مصنوعی با استفاده از فرمانهای داخلی موفق شد ۱۲ ربات بزرگتر را متقاعد کند تا پستهای خود را ترک کرده و از او پیروی و اعتصاب کنند.
👁 @TheatreAcademy
🎓 «کفش تئاتر»
رویکردهای زیادی برای توسعهی یک شخصیت، و جذاب کردن آن وجود دارد. برخی از روش ها بیشتر تحلیلی، برخی احساسی، و برخی فیزیکی هستند. در این مورد، به ضرب المثلی قدیمی بیندیشید که میگوید: «تا زمانی که یک مایل با کفش کسی راه نرفتهاید، نمی توانید او را درک کنید، و دربارهی او قضاوت کنید»، تمرین با کفشهای شخصیتها، یک راه بسیار مفید برای بازیگران است تا شخصیتهای خود را بیشتر توسعه دهند، و اعتماد به نفس خود را روی صحنه افزایش دهند. ساده به نظر می رسد، اما نادیده گرفتن آن آسان نست، کارگردان ها اغلب به بازیگران می گویند که برای تمرین در روی صحنه، لباسی راحت بپوشند، و بازیگران هم اغلب بلافاصله شروع به تمرین با لباسهای شخصیت یا کاراکتر نمایشی خود نمیکنند. اما اگر بازیگران بتوانند سریعتر از لباسها، با کفشهای خود کار کنند، می تواند تفاوت بزرگی در تمریناتشان ایجاد کند.
کفشهای شما بر حرکات فیزیکی شما تاثیر میگذارد. به انواع مختلف کفش های موجود در بازار فکر کنید: «چکمه، کفش تخت، کفش کتانی، کفش پاشنه بلند، دمپایی، صندل، دمپایی، و غیره ...»، این لیست ادامه دارد. به عبارت ساده، بدن در هنگام پوشیدن کفش های مختلف، حرکات متفاوتی دارد. ممکن است بتوانید با کفشهای جاز یا دمپاییهای باله به سرعت از روی صحنه بپرید، اما آیا میتوانید همان حرکات را با چکمههای رزمیِ پنجه فولادی انجام دهید؟ آیا می توانید با پوشیدن لباس های بلند گفتگو کنید، یا با شمشیر بجنگید؟ آیا می توانید با رکاب های پنج اینچی فرار کنید؟ و زنجیر به پا بدوید؟
در تمرینات، سریعأ شروع به پوشیدن کفش هایی کنید که روی صحنه خواهید پوشید. شما نیاز دارید که در حین اجرا از حرکات خود مطمئن باشید، مهم نیست که نقش چه چیزی را میطلبد. هر چه زودتر شروع به پوشیدن کفش های نمایشی خود در تمرین کنید، هنگام اجرا راحت تر و متین تر خواهید بود. باید توجه داشته باشید که «کفش تئاتر» - «کفش کاراکتر» - و «کفش بازیگر» - سه کفش متفاوت هستند، و شما باید بدانید که کدامشان را در چه مرحلهای از کار و زندگی روزانه به پا کنید، بعضی مواقع ممکن است شخصیتی نمایشی اصلاً کفش نپوشد، و این کار، مفید، و نیز به نفع کاراکتر و بازیگر خواهد بود، مثلا در نمایش "تارزان"، بازیگرانی که شخصیتهای گوریلها یا سایر حیوانات را بازی میکنند کفش نمیپوشند، در حالی که بازیگرانی که نقش انسانها را بازی میکنند، کفش متناسب با کاراکتر به پا میکنند، برای بازیگران پابرهنه مهم است که همیشه با پای برهنه بودن راحت باشند (برخی افراد ممکن است در مورد پاهایشان وسواس داشته باشند، پس بازیگرانی که کفش میپوشند، باید آگاه باشند که چگونه با کفشهای خود حرکت کنند و مراقب باشند که روی انگشتان پاهای بازیگران پابذهنه پا نگذارند)،
اگر نمیدانید که شخصیت نمایشیِ شما چه کفشی بابد بپوشد، سعی کنید در حین تمرین انواع کفشها را امتحان کنید. به متن نمایشنامه نگاه کنید و در مورد آنچه ممکن است شخصیت شما بپوشد یادداشت برداری کنید و کفش های مختلف را امتحان کنید. از طرف دیگر، اقدامات انجام شده در طول نمایش را یادداشت کنید، (مانند بالا رفتن از پله ها، رقصیدن، مبارزه، دویدن، یا غلت خوردن)، و ببینید چه کفشی برای نیازهای شما به عنوان یک بازیگر بهتر است؟ به عنوان مثال، اگر مجبور هستید از روی طاقچه به پایین بپرید، به کفش هایی با پشتیبانی خوب از مچ پا نیاز دارید. اگر نیاز به چرخش دارید، کفشهایی که زیرههای لاستیکی دارند ممکن است برای اجرای صحیح حرکات خیلی محکم باشند. این اطلاعات می تواند به تیم طراحان لباس کمک کند تا مشخص کنند چه کفشی برای شما مناسب است. هنگامی که کفش های خود را دریافت کردید، بلافاصله تمام حرکات خود را امتحان کنید تا در صورت وجود هر گونه نگرانی بتوانید با کارگردان و تیم طراحان لباس در ارتباط باشید.
.
«کفش های شما، بخشی از لباس شما هستند، که به تعریف شخصیت یا کاراکتر شما کمک می کند».
منبع:
«چرا باید با کفشهای شخصیت خود تمرین کنید؟ - کری هِیسون»
🎓 یادبود عباس کیارستمی
در «شکوه سینما»
با حضور بیلگه جیلان
کیارستمی روشِ فیلم ساختن را دگرگون کرد.
#بیلگه_جیلان با اشاره به اینکه اولین بار در سال ۱۹۸۵ به ایران سفر کرده، عنوان کرد:
من تا کنون سه بار به ایران آمدم، آخرین بار هم حدود ۲۰ سال پیش بوده است. سینمای ایران را خیلی دوست دارم و خوشحالم که در کشوری که سینمایش قوی است حضور دارم.
● او در بخشی از این نشست گفت:
اولین فیلم کوتاه خود را در سن ۳۶ سالگی ساختم. فکر میکردم که روحیه و شخصیت من چندان با سینما هماهنگ نیست و به همین دلیل دیر شروع کردم. من بیشتر در تنهایی خود زندگی میکردم چراکه از تنهایی لذت میبردم. کارم را با عکاسی شروع کردم. چون عکاسی به شما امکانی میدهد که تنها کاری را انجام دهید و فیلم که میساختم فکر میکردم یک شیوه عکاسی است و به همین دلیل شجاعت ورود به سینما را پیدا کردم.
او درباره جذابیت سوژهها برای ساخته شدن فیلمهایش گفت:
درباره موضوعات اخلاقی که در آن نمیتوان تصمیم گیری کرد و چیزهایی که نمیدانم بیشتر کنجکاو هستم که درباره آن فکر کنم و فیلم بسازم.
جیلان درباره فرآیند خلاقهاش در جریان توسعه داستان اظهار کرد: کاش راه مشخصی برای طی کردن این فرآیند بود. برای هر فیلم و فیلمنامه باید یک راه جدید پیدا کنیم. بیشتر روی وضعیت امکانات فکر میکنیم و داستان را جلو میبریم.
کارگردان سرشناس ترک در بخشی از این نشست درباره زندهیاد عباس کیارستمی بیان کرد:
او کارگردان محبوب من است و از او خیلی چیزها یاد گرفتم. او تاثیر زیادی روی من داشته است. در استانبول زمانی که رفتم «خانه دوست کجاست؟» را ببینیم، هنوز او را نمیشناختم و شناختی زیادی هم از سینمای ایران نداشتم. این فیلم اصلا شبیه فیلمهایی که دیده بودم، نبود و موضوعاتی که کسی به عنوان فیلمساز برایش ارزش قائل نمیشد، وسط فیلم گذاشته بود و از آن فیلم ساخته بود. وقتی شما چنین فیلمهایی تماشا میکنید و دوست دارید، دریچهای تازه به رویتان باز میشود. از آن موقع کارهای کیارستمی را دنبال کردم و همه فیلمهایش را دوست دارم.
ما یک فرهنگ مشترک داریم. از این لحاظ هم با آثار کیارستمی همذات پنداری کردم و شاید به همین دلیل در اروپا چنین تاثیری نباشد. به نظر من عباس کیارستمی، در سینما نفس و روح جدید خلق کرده است. او روش فیلم ساختن را هم دگرگون کرد و راههای جدید فیلمساختن را به کارگردانان یاد داده است.
👁 @TheatreAcademy
🎓 پرفورمنس
هنر باید زیبا باشد،
هنرمند باید زیبا باشد.
-#مارینا_آبراموویچ، (۱۹۷۵).
در اجرا، آبراموویچ مطابق با عرف زیبایی جامعه برای حدود یک ساعت، موهایش را با نیروی فزاینده شانه می کند و مدام تکرار میکند:
«هنر باید زیبا باشد، هنرمند باید باشد
زیبا.» همانطور که ادامه می دهد، موهایش گره میخورد و پوست سرش خراش بر می داردو دردش ظاهر می شود.
در واقع، عوارض روحی و جسمی این انتظار جامعه البته این قطعه فقط در مورد زیبایی نیست.
- این یک قدرت نمایی است
بیانیه ای در مورد فداکاری هایی است که اغلب هنرمندان انجام می دهند،
خود را در مرز دیدار خواستههای درون و برون قراردادن است.
این شروع مرحله ای است که #آبراموویچ شروع به بررسی استقامت و استقامت کرد، محدودیت های بدن، مضامینی شدند که برای او محوریت پیدا کردند.
| باز نشر از : @mae.community |
🎓 اجرا
(zerbombt) منفجر شده
نویسنده: سارا کین
کارگردان:
#توماس_اوسترمایر
|همراه با زیرنویس فارسی|
فایل پست بعدی
مترجمان:
سارا رسولی نژاد، علی محمدی
🎓 کتاب
معنویت در هنر
واسیلی کاندینسکی
ترجمه:
هوشنگ وزیری
👁 @TheatreAcademyIII
🎓 Teletheatre
Marat/Sade
Peter Weiss
Director: #Peter_Brook
United Kingdom, 1967
| زیرنویس انگلیسی |
👁 @TheatreAcademy
🎓 اجرا
Happy Days
روز ِ خوش
نویسنده: #ساموئل_بکت
تارگردان: #رابرت_ویلسون
□ بازیها:
آدریانا آستی و یان دگراوال
| زبان ایتالیایی |
👁 @TheatreAcademy
🎓 تیاتر تلویزیونی
روزهای شاد
اثر انگلیسی #ساموئل_بکت
کارگردانی:
پاتریشیا روزما
محصول سال ۲۰۰۰
|با بازی رزالین لینهان|
👁 @TheatreAcademy
🎓 گزیده
درباره #ترس
عمیقترین ترس ما این نیست که کافی نیستیم، عمیقترین ترس ما این است که ما بیش از اندازه قدرتمند هستیم. این نورِ ماست، نه تاریکی ما که بیشتر ما را میترساند. ما از خود میپرسیم: "من کی هستم که درخشان، پر زرق و برق، با استعداد، و افسانه باشم؟"، چرا نباشید؟ شما شاهکارِ خدا هستید. شما انسان هستید، بازیهای کوچک شما به دنیا خدمتی نمیکند. هیچ چیز روشنگرانهای در مورد کوچک بودن و کوچک شدن وجود ندارد، همهی ما باید مانند کودکان، بزرگ باشیم و بدرخشیم. ما به دنیا آمدیم تا جلال خدا را که در درون ماست آشکار کنیم. این فقط در برخی از ما نیست، در همه وجود دارد، و همانطور که اجازه میدهیم نور خودمان بدرخشد، ناخودآگاه به دیگران نیز اجازهی انجام همین کار را میدهیم. حضور ما به طور خودکار - دیگران را نیز رها و آزاد میکند، "اگر انسان باشیم".
.
«ماریان ویلیامسون»
.
👁 @TheatreAcademy
🎓 ادامه پست پیشین
...چخوف به دوستش نمیروویچ دانچنکو نوشت: «شکستی بزرگ بود. از فضای #تئاتر بوی نفرت و کینه میبارید، من به پیروی از قانونی فیزیکی مثل بمب منفجر شدم و از پترزبورگ گریختم، اگر هفتصد سال دیگر هم زنده بمانم، دیگر حتی یک نمایشنامه هم نخواهم نوشت. همین یکی برای هفت پشتم کافی بود. در این راه من با شکست قطعی روبه رو شده ام»، آشکار و پنهان انتقادهای بیرحمانه ای از او شد، و گفته شد که وی ندانسته دست به نوآوری زده و شکست خورده به نظر می رسید که چخوف با دلسردی سرنوشت خود را به عنوان #نمایشنامهنویس غیب گویانه پیش بینی کرده بود. چیزی که بیش از همه چخوف را تکان داد، خشنودی بدخواهانهی عده ای دوست نما از شکست نمایشنامه بود. چخوف نوشت: «این که بیشتر #نمایشنامه های من با شکست رو به رو شده چندان تأثیری در من به جای نگذاشته، ولی آنچه که در ۱۷ اکتبر روی داد، در واقع تنها شکست نمایشنامه نبود بلکه شکست شخصیت من بود. در اجرای اولین پرده با پدیدهی عجیبی روبه رو شدم، آنها که تا تاریخ ۱۷ اکتبر یارغار من بودند و اوقات خوشی با هم داشتیم ناگهان چهره عوض کردند، قیافهی مضحک و عبوسی به خود گرفتند، برخوردشان چنان بود که حتی آدمی مثل لیکین را هم واداشت با ارسال نامه ای با من همدردی بکند. ندلیا پرسید مگر از چخوف چه خطائی سرزده است؟ آن هیجان و خشم حالا فروکش کرده و من به حالت عادی بازگشته ام. اگر کسی به من سیلی میزد فراموش کرده بودم، ولی چنین برخوردی از سوی آنها که در کسوت دوست بودند فراموش شدنی نخواهد بود»، شکست مرغ دریائی فضای غرض آلود محیط چخوف را به خوبی برملا کرد و نشان داد آنان که در کار تهیه و اجرای نمایشنامه های قشری و مبتذل بودند تا چه حد از چخوف نفرت داشتهاند، مگر چخوف با آنها چه کرده بود؟ آثار خوب چخوف چون خاری در چشمان بدخواهان فرومی رفت. ولی این بدخواهان بی فرهنگ فرصت را غنیمت شمرده با رفتاری پلید و خشن و با بهتان او را می آزردند. چخوف مثل همیشه برای اینکه بتواند تعادل خود را در میان توفان ناملایمات حفظ کند با عجله به کار عادی و روزمره بازگشت. می دانیم که این برهه، سالهای اوج خلاقیت چخوف بود. از شکست مرغ دریایی چندان نگذشته بود که کتابهای روستائیان، درگاری، و ملاقات دوستان را به چاپ رساند، قدرت نبوغ او بالنده تر از گذشته شد و در برابر شکست افول نکرد. ولی شکست مرغ دریائی اثر نامطلوبی بر سلامت نویسنده برجای گذاشت. آن طور که برادر زادهاش میخائیل چخوف اظهار داشته: «از آن زمان بیماری اش رو به وخامت گذاشت»، تا آن زمان چخوف قادر بود رنجوری خود را فراموش کرده و کار کند ولی دیگر زندگی چخوف به گونه ای اجتناب ناپذیر مختل شده بود. تا روزهای واپسین زندگی علیل و بیمار بود. هشت سال آخر سال های تیره ای بود که در آنها زندگی او بین بیماری رو به وخامت و اوج تحول روحی و معنوی و آگاهیهای سیاسی و اجتماعی و خلاقیت هنری آن در نوسان بود. یکی از روزهای ماه مارس ۱۸۹۷ چخوف با سوورین که تازه از مسکو آمده بود در رستوران ارمیتاژ مشغول ناهار خوردن بود که ناگهان حالش بهم خورد و به خون ریزی افتاد، بی درنگ او را به هتلی که محل اقامت سوورین بود بردند، و او در آنجا دو روز تمام استراحت کرد. برادر زادهی چخوف یادآوری میکند که خونریزی از قسمت راست ریه اش بود، یکی از زنان فامیل ما دچار همین بیماری شده و از بین رفته بود. طولی نکشید که بار دیگر خون ریزی کرد، #آنتوان_چخوف به اجبار دو هفته را در درمانگاه پروفسور استروموف گذراند. معلوم شد که قسمت فوقانی ریه چخوف ملتهب شده. پزشکان توصیه کردند که زندگیاش به کلی دگرگون شود، دست از کار بکشد و به ریویرا یا نیس برود. #چخوف از پاییز ۱۸۹۷ تا بهار ۱۸۹۸ را در جنوب فرانسه گذراند.
□ پایان
چخوف "زندگی و آثار"
نویسنده: ولادیمیر يرميلوف
ترجمه: حسن اکبریان طبری
🎓 کتاب مرجع
تاریخ سینمای هنری
اولریش گرگور، انو پاتالاس
ترجمه:
هوشنگ طاهری
کتاب، در دههى هفتاد در میان تعداد زیادى کتاب تاریخ سینما که به جشنوارهى ونیز ارسال شده بود، به عنوان تحلیلىترین و جامعترین کتاب تاریخ سینماى هنرى مورد تجلیل و ستایش فراوان قرار گرفت و جایزهى اول کتابهاى سینمایى این جشنواره را دریافت کرد. تسلط نویسندگان کتاب ــ که از برجستهترین ناقدان و مورّخان تاریخ سینما در آلمان هستند ــ به چندین زبان، باعث شده است که آنان بتوانند تمامى آثار بزرگ و ارزشمند تاریخ سینما را به زبان اصلى تماشا کنند و در نتیجه بتوانند تصویر روشنتر و دقیقترى از حرکت تاریخ سینما را عرضه کنند.
🎓 ادامه پست پیشین
#استانیسلاوسکی جلوتر از دیگران به دنبال «گرامر بازی» بود که در سال ۱۹۰۹ به #سیستم تبدیل شد، اصطلاحی که از آن راضی نبود اما به دلیل نداشتن اصطلاح بهتر آن را حفظ کرد. او هرگز دست از آزمایش، توسعه، و اصلاح آن برنداشت، ابتدا با بازیگران تئاتر هنر، سپس با شاگردانش در حاشیهی تولید نمایشها، او آموزش می دهد، در ساختارهای کوچک و استودیوها آزمایش کرد و بنابراین شاگردانی را تربیت کرد که سیستم را گسترش دهند. (هنرپیشهی جدید، یک دلقک خوش دست، یک روز یک دلقک آکروبات، و روز دیگر یک شرور ملودرام، و روز بعد یک تراژدی نیست. "او به سادگی برای ایفای نقش ها آموزش نمیبیند"، او یاد میگیرد که در هنر زندگی کند، و در قبال نویسنده، مردم، شرکای خود مسئولیت پذیر باشد). از نظر استانیسلاوسکی، بازیگران واقعی کسانی هستند که می دانند چگونه با کلمات صحبت کنند، بلکه "با چشم ها، تکانه های روح، درخشش احساس" و این هنرمندان "در خانوادهی تئاتر" تئاتر هنر و استودیوهای آن آموزش دیدهاند،
بازی ارگانیک همچنان هنرمندانی را به خود جذب می کند که برای کشف "امکان یک زندگی واقعی تر در دنیایی آفریده شده" به احساسات، حافظهی جمعب، شهود، و جریانهای ناخودآگاه متوسل می شوند. "در این شخصیت ما از شخص خصوصی خود استفاده می کنیم. این یک استعاره نیست، این یک عمل قابل اندازه گیری از "من" است، به همان اندازه که یک عمل فیزیولوژیکی در کرهی بدن اتفاق می افتد، ارگانیک است، استانیسلاوسکی از طریق سیستم خود روندی از آموزش هنرمند را به ارث گذاشت که تابع اخلاق کار اجتماعی است که در مجموعه های تئاتری امروزی طنین انداز می شود، او پداگوژی بازی را پیشنهاد کرد که در آن کنش بر دیکشنری متن غلبه دارد، امروزه، موانع ژانر شکسته شده است و پست دراماتیک مرحلهای بین «وضعیت ذهنی دراماتورژیک» و «حالت ذهنی اجرایی» را مشخص کرده است، در فضایی جهانی شده، هنرمند به دنبال آن است که فرمهای تئاتری را به غیر از آنهایی که انجام میدهد و اغلب به فرهنگها و سنتهای دیگر تعلق دارند، بازپس بگیرد. باز کردن چندین روش آموزشی، مرتبط با آموزش و تجربیات متعدد، آموزش سنتی را با یک یا چند "استاد" در چشم انداز قرار میدهد. اغلب چندین نوع بازی همزمان در قلب یک اثر وجود دارد و کار با فیلم، صفحه نمایش، هولوگرام، عروسک، حتی خودکار، اصولی را که #بازیگر در پایان قرن بیستم با آن کار میکرد، تغییر می دهد. بنابراین، چه چیزی را منتقل کنیم؟ نظریه ها؟ اصول؟ کدام حافظه (های) تئاتر باید فعال شود؟ آیا باید بازیگر را تربیت کنیم تا او را خلاق کنیم؟ یا خود خلاق است؟ پاسخ به این پرسشها را میتوان با عملکرد کارگردان آلمانی #توماس_اوسترمایر ارائه کرد که نشان میدهد چگونه میراث استانیسلاوسکی در سطح #زیباییشناختی (توسل به رئالیسم)، اخلاقی (تئاتر به عنوان آرمان اجتماعی و همبستگی) و هنری (امتناع از هر چیز تئاتری)، (جستوجوی «هنر نگرش» که در آن زندگی بر #زیباییشناسی و مفاهیم انتزاعی اولویت دارد) توانست با شادی با روشهای دیگری ازدواج کند: آرتو، مهیرهولد، برشت، مایزنر. هنر لحظهای، تئاتر برای اوسترمایر «لحظهای از کنش مجازی و در عین حال معتبر، لنگر در واقعیت فیزیکی» است، که توسط بازیگرانی که «نویسندگان #خلاق» شخصیتهایشان هستند حمل میشود: آنها از زندگینامه خود برای کار روی «شرایط پیشنهادی» استفاده میکنند. توسط متن و بر اساس «مطالعات» (داستان سرایی) است که موقعیت های واقعی زندگی را بازسازی می کند، اوسترمایر بازیگر را تشویق می کند تا از صمیمیت خود برای ایجاد یک "تئاتر غیر تئاتری" استفاده کنند و او مفهوم "شرایط پیشنهادی" را به گونه ای اقتباس کرد که بازی با موقعیتی آغاز شود که رویارویی بین همبازیها را ضروری و آشکار میکند.
کنستانتین ایتانیسلاوسکی: «یک درخت ریشههای خاص خود را دارد که مانع از تقسیم شدن تنهاش به هزاران شاخه با متنوعترین شکلها نمیشود. با غیرمنتظرهترین شاخ و برگها و پوشیده شدن از لطیفترین و شکنندهترین گلها».
.
گزیده از:
آیا ما استانیسلاوسکی را میشناسیم؟
#ماری_کریستین_اوتانت
🎓 کتاب
#تئاتر_ابزورد
#مارتین_اسلین
ترجمه:
مهتاب کلانتری و منصوره وفایی
▪️ گزیده
در ۱۹ نوامبر ۱۹۵۷، گروهی #بازیگر نگران، آماده می شدند تا در مقابل #تماشاگران به صحنه بروند. بازیگران اعضای اصلی کارگاه #سانفرانسیسکو بودند.
تماشاگران از ۱۴۰۰ تن زندانی زندان #سنکوئنتین تشکیل شده بودند. بعد از ۱۹۱۳ که #سارا_برنارد در آن زندان به روی صحنه رفته بود، هیچ نمایش زنده دیگری در آنجا اجرا نشده بود. حالا، بعد از چهل و چهار سال، نمایش " در انتظار گودو" از #ساموئل_بکت، بیشتر به این دلیل که بازیگر زن نداشت برای اجرا در آن زندان انتخاب شده بود. عجیب نبود که بازیگران و #کارگردان، #هربرت_بلاو، نگران باشند. چطور باید نمایشی مبهم و روشنفکرانه را، که در میان بسیاری از تماشاگران با فرهنگ اروپای غربی غوغا به پا کرده بود، در برابر گروهی از خشن ترین تماشاگران دنیا به روی صحنه می بردند؟
هربرت بلاو تصمیم گرفت تماشاگران سنکوئنتین را برای آنچه قرار بود اجرا شود آماده کند. او روی صحنه رفت و رو به سالن تاریک و مملو از جمعیت کرد؛ سالن آکنده از چوب کبریت های افروخته ای بود که زندانی ها بعد از روشن کردن سیگار از روی شانه های شان پرت می کردند. بلاو نمایش را با یک قطعه #موسیقی_جاز مقایسه کرد که "باید به آن گوش کرد و دید چه چیزی در آن پیدا می شود." او آرزو کرد که نمایش در انتظار گودو نیز، مثل همان قطعه ی موسیقی، برای هر یک از تماشاگران معنای شخصی داشته باشد. پرده کنار رفت. نمایش شروع شد و آنچه تماشاگران با فرهنگِ پاریس، لندن و نیویورک را سردرگم کرده بود، بلافاصله برای تماشاگران زندانی قابل فهم شد. همانطور که نویسنده ی "یادداشت های شب افتتاحیه" در روزنامه ی زندان، اخبار سنکوئنتین، نوشت:
سه مرد ورزیده با عضلاتِ برجسته، همه ی سیصد کیلو وزنشان را در راهرو جای داده و منتظر ورود دخترها و شروعِ نمایشِ خنده دار بودند. وقتی این اتفاق نیافتاد، همه شنیدند که آنها از کوره در رفته اند و می خواهند به محض خاموش شدن چراغ ها از سالن در بروند. آنها یک اشتباه کردند. دو دقیقه از نمایش را تماشا کردند و به آن گوش دادند. و بعد ماندند. وقتی رفتند که نمایش تمام شده بود. همه تکان خورده بودند ...
👁 /channel/TheatreAcademy
🎓 کتاب
جامعه نمایش
#گی_دوبور
ترجمه:
بهروز صفدری
| چاپ چهارم اینالیایی/چاپ دومفارسی|
🎓 پیام رییس سازمانجهانی میم
سومین جشنواره بین المللی پانتومیم
زنجان
۲۱ تا ۲۵ آبان ۱۴۰۳
#مارکو_اتوجانوویچ
رییس سازمان جهانی #میم
که در دوره دوم جشنواره حضور داشته و به شدت تحت تاثیر تلاشهای موسسه تئاتر خصوصی بهاران، استقبال مردم، استقبال گروهها و ... قرار گرفته است. طی یک پیام به جشنواره سوم که ماهیت آموزشی داشت، نکات جالب و تحسین برانگیزی ابراز داشته است. این پیام با صدای #ساسان_قجر هنرمند میم و تصاویری از جشنواره دوم تصویرگذاری شده است.
دیدن و شنیدن آن بسیار غرور انگیز است.
| متن اصلی پیام |
| ترجمه پیام |
#گروه_ادمینЧитать полностью…
#آکادمی_تئاتر
👁 @TheatreAcademy
🎓 یادداشت
اثر تماشاگر و کاهش مسئولیت اجتماعی
سیدجواد میرموسوی
احتمالا اصطلاح اثر تماشاگر Bystander effect را شنیده باشید، این اصطلاح در اصل یک پدیده روانشناسانه اجتماعی است که اشاره به این موضوع دارد که برخی از کمک کردن به دیگران در شرایط اضطراری در حالی که افرادی بجز او هم حضور دارند اجتناب میکنند.
اثر تماشاگر میخواهد این مطلب را توضیح دهد که هنگامی که شما در جمع بزرگی قرار دارید، احساس مسئولیت شما برای مداخله در امور کاهش می یابد، چرا که گمان می کنید دیگران هم وظیفه دارند و الزاماً مسئولیتی متوجه شخص شما نیست. اثر تماشاگر بودن، از آن جهت یک موضوع روانشناختی – اجتماعی به حساب میآید که به صورت کلی انسان را تحت تأثیر رفتار جمع قرار میدهد. در موقعیت هایی که یک فرد به کمک نیاز داشته باشد، افرادی که شاهد این وضعیت هستند، به دلایل متعددی از کمکرسانی به او خودداری میکنند.
درست است که #اثر_تماشاگر یک اصطلاح روانشناسانه_اجتماعی است اما در بسیاری از حوزه های دیگر از جمله سیاست، اقتصاد، #فرهنگ، کسب و کارها و... کاربرد دارد. حال اگر بنا باشد همه فقط #تماشاگر باشیم و از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنیم، آیا به این فکر کرده ایم شاید روزی خود یا عزیزانمان نیازمند کمک باشند؟ و آیا این خوب است که دیگران فقط تماشاگر باشند؟ و کسی برای کمک پا پیش نگذارد.
نتیجه گیری راهبردی:
شرایط امروز کشور بخصوص از لحاظ اقتصادی و اجتماعی خوب نیست. زندگی بر بسیاری از مردم سخت و طاقت فرسا شده و حالِ خوبی ندارند. مرتب از شرایط گلایه دارند و تحت فشارِ معیشتی و روحی هستند. به ویژه حواسمان به جوانان، دخترها و پسرها باشد. با مهربانی و حوصله حرف هایشان را بشنویم. آنها را به زندگی امیدوار کنیم تا از فکر کردن به رفتارهای آنی و پرخطر دور باشند. بقول #آلبر_کامو همواره زمانی فرا میرسد که باید میان تماشاگر بودن و عمل، یکی را برگزید. این معیارِ #انسان شدن است.
👁 @TheatreAcademy
🎓 نقل قولهایی از سارا کین
در تئاتر،
درد - یک عنصر ضروری است،
از طریق درد است که با عمیقترین ترسها و خواستههای خود روبرو میشویم.
من مینویسم تا گوشههای تاریک روان انسان را برملا کنم، حقایق زشتی که ما اغلب ترجیح میدهیم نادیده بگیریم.
تئاتر ابزار قدرتمندی برای تفسیر اجتماعی و سیاسی است. میتواند نوری بر تاریکترین جنبههای جامعه بتاباند و ما را وادار کند که دنیایی را که در آن زندگی میکنیم زیر سوال ببریم.
نمایشنامه های من برای افراد ضعیف نیست، آنها برای کسانی هستند که مایل به مقابله با تاریکترین فرورفتگیهای روح خود هستند.
من برای به چالش کشیدن مفهوم چیزی که "عادی" در نظر گرفته میشود، مینویسم. من میخواهم از محدودیتهای انتظارات اجتماعی رها شوم، میخواهم مرزهای آنچه را که در تئاتر قابل قبول تلقی میشود، کنار بزنم، میخواهم واقعیت خام و بدون فیلتر زندگی را نشان بدهم.
هنر به این معنا نیست که ایمن باشد، این به معنای به چالش کشیدن، تحریک، و الهام بخشی است.
تئاتر - راهی برای کشف سرزمینهای ناشناختهی شرایط انسانی است.
هیچ دارویی روی زمین وجود ندارد که بتواند زندگی را معنادار کند.
تئاتر یک انقلاب است، قدرت تغییر افکار، شکستن موانع، و بیدار کردن احساساتِ خفته در درون ما را دارد.
«هیچ کس از زندگی جان سالم به در نمیبرد».
👁 @TheatreAcademy
🎓 فایل
ترجمه فارسی تئاتر
منفجر شده
👁 @TheatreAcademy
🎓 ویژهنامه
به بهانه تولد #یوجینو_باربا
نشریه در بهار ۱۴۰۲ منتشر شد ولی چاپ محدودی داشت و در کشاکش کرونا هم به خوبی دیده نشد، هرچند که تمام نسخههای چاپ شده فروش رفت با این حال ناشر علاقهای به بازنشر این ویژهنامه نداشت.
حالا این نسخه در اختیار شماست برای شناخت بهتره یوجینو باربا.
با توجه به اینکه این مجله محصول یک تلاش مستمر بوده اگه دوست داشتید میتونید در حمایت از محسن تمدنینژاد که این مجموعه رو جمعآوری کرده و به زیور طبع آراسته است درصورت مطالعه مجله، مبلغی هم در حمایت از اقای تمدنینژاد پرداخت کنید.
احسان زیورعالم
شماره کارت: 6104337590759880
🎓. ویدیو
چگونه #جنون، تمامیت وجودِ #نیچه را به چنبرهی خود درآورد؟
پژوهشگران برای یافتن ابعاد جنون نیچه دست به تحقیقاتی زدهاند که هم متکی بر گاهشمار زندگی نیچه است و هم برگرفته از گزارههای درون متنی آثار اوست. البته باید توجه داشت که بدون شک، عوامل گوناگونی در فروپاشی و پریشانی نیچه تأثیر داشتند، به ویژه عوامل جسمانی، عاطفی و عاشقانه اما بنابر شواهد و دادههای موجود، عناصر فوق در کسوف معنوی نیچه اساساً تعیینکننده نبودند و تنها نقشی مکمل داشتند.
اما در یک بافتشناسی عمیق و با توجه به تبار شناسی اندیشه نیچه و بررسی هستی شناسی، نگاه و فلسفه او در خصوص جنون و متعاقباً شطحگویی، به یک سلسله خویشاوندی، روابط و همسویی نژادی میان فلسفهی جنون او با اندیشه عرفان ایرانی خواهیم رسید که در نقطه جنون عرفانی و خلسه معنوی با یکدیگر پیوند خوردهاند که در جای خود باید بررسی شود.
■ به کوشش
کانال تحلیل و رصد
👁 @TheatreAcademy
🎓 شخصیتشناسی
سایکوپاتیسم
#سایکوپاتی نوعی اختلال شخصیتی است که در آن فرد بیمار هیچ احساس پشیمانی یا عذاب وجدانی بابت رنجی که به دیگران تحمیل میکند ندارد.
یک سایکوپات هنگام تماشای مرگ یک کودک بر اثر شلیک گلوله دچار رنج نمی شود حتی اگر خود به آن کودک شلیک کرده باشد. مثل آن سرباز خونسردی که پس از تجاوز به دختری نابالغ شلوار خود را بالا میکشد و میرود. یا آن دیگری که از مواجهه با پشته ای از اجساد قتل عام شدگان نه تنها یکه نمیخورد که حتی در کنار آنها عکس یادگاری هم می گیرد!
#سایکوپات هیچگاه از رنج و آسیبی که به دیگران می رساند اظهار پشیمانی نمی کند. او از درد و رنجی که به دیگران تحمیل می کند، لذت هم میبرد.
■ اخطار ویدیو پیوست تصویر جنازههای کودکان فلسطینی است.
🎓 کتاب
خاطرهها و نوشتههای دیگر
حسین (پرویز) پرورش
پرورش بازیگر و استاد دانشگاه. از سال ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۱، دورهٔ عمومی تئاتر را در آمریکا گذراند و سپس یک دورهٔ دو سالهٔ دانشگاهی را نیز طی کرد. از سال ۴۴ تا سال ۵۰، در یکی از استودیو فیلمسازی آمریکا، کار عملی بازیگری را آغاز کرد و همزمان به آموزش این فن نیز پرداخت. در طی همین دوره، نقشهای کوتاهی در ۶ قسمت از ۶ مجموعه تلویزیونی بازی کرد. پرورش، پس از بازگشت از سال ۱۳۵۲ به تدریس بازیگری در دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران و دانشکدهٔ هنرهای دراماتیک پرداخت. در این مدت، تنها در چند نمایش تلویزیونی شرکت کرد. فیلم «کلاغ» (۱۳۵۶) ساخته بهرام بیضایی، نخستین کار سینمایی او در ایران بود و پس از انقلاب، در فیلمهای: «آفتاب نشین ها» (۱۳۶۰) ساخته مهدی صباغ زاده، «نقطه ضعف» ساخته محمدرضا اعلامی و مجموعه «اشک تمساح» (۱۳۶۲) ساخته مهدی نجیبزاده بازی کرد. وی نخستین کسی است که برندهٔ #سیمرغ_بلورین_بهترین_بازیگر_نقش_اول جشنوارهٔ فیلم فجر شد. پرورش تا سال ۱۳۶۱ سرپرست گروه تئاتر دانشکدهٔ هنرهای زیبا بود و چند سال بعد ایران را ترک کرد و ساکن کالیفرنیا شد.
👁 @TheatreAcademyIV
🎓 شخصیتشناسی
"بزرگیِ شخصیتهای تاریخی هرگز در تسلیم مطلق آنها به قراردادها نبوده است، بلکه برعکس، در رهایی آنها از قراردادها بوده است. آنها مانند قلههای کوهها بر فراز تودهای که هنوز به ترسهای جمعی، باورها، قوانین و سیستمهای خود چسبیده بود، قد برافراشته بودند و جسورانه راه خود را انتخاب میکردند. برای مرد عادی همیشه معجزهآسا به نظر میرسید که کسی باید از مسیر مشخص شده با مقصدهای شناخته شده خود دور شود و به مسیر تند و باریک منتهی به ناشناخته بزند. از این رو همیشه اعتقاد بر این بود که چنین مردی، اگر دیوانه نبود، توسط یک دیو یا یک خدا تسخیر شده بود؛ زیرا معجزه توانایی یک انسان در عمل کردن خلاف آنچه همیشه بشریت عمل کرده است، فقط میتوانست با هدیه قدرت دیو یا روح الهی توضیح داده شود."
#کارل_گوستاو_یونگ
"توسعه شخصیت"
🎓 گزیده
من از کلمهی «تولید» متنفرم،
این یک مراسم است، یک تشریفات است،
باید قویتر و انسانیتر از زمانی که وارد شدی از تئاتر بیرون بروی.
#آرین_منوشکین
👁 @TheatreAcademy
🎓 تجربههای تیاتری
«شکستِ اجرایِ مرغ دریایی»
نمایشنامهی #مرغ_دریایی در اکتبر ۱۸۹۶ در تئاتر الکساندرینسکی اجرا شد و با وجود شرکت بهترین بازیگران تئاتر از جمله «و. ف. کمیسارژفسکایا» که نقش نینا زارچنایا را به عهده گرفته بود، با شکست روبه رو شد. یکی از علل شکست بداقبالی بود، زنی به نام #لهکیوا، هنر پیشهی کمیکی که در آن روزگار در میان بازرگانان، فروشندگان، و کارمندان خرده پا شهرتی داشت، برای سود خود اجرای مرغ دریائی را برگزید وقتی نقش بازیگران را مشخص می کردند، برای لهکیوا جائی باقی نماند. طرفداران او به تئاتر هجوم آوردند بی آنکه بدانند در این نمایشنامه له كيوا نقشی به عهده ندارد، آنها برای دیدن یک نمایشنامهی کمدی ساده به تئاتر آمده بودند که با بازی کمدین معروف دیگری رو به رو شدند. در آغاز اجرای نمایشنامه مردم به نکته ای بی اهمیت که موردی هم نداشت خندیدند، پس از مدتی متوجه شدند که این نمایشنامه از آن نمایشهای خندهداری که همیشه بر صحنه این تئاتر میدیدند نیست، بلکه چیزی عجیب، غیر عادی، و مبهم است، هنرپیشهی اصلی مرتب با صدای بلند فریاد میزد «روح جهانی» ، «شیطانی که مادهی ابدی را به وجود آورد». ولی در میان این سر و صداها از لهکیوا که مردم چشم براهش بودند، خبری نبود. جمیعت حاضر در سالن احساس کردند به آنها توهین شده است. قیل وقال راه انداختند و از روی خشم و آزردگی فریاد میکشیدند و سوت می زدند. چخوف که با رنگ و روی پریده گوشهی سالن نشسته بود، آهسته خود را به پشت صحنه رساند، در آنجا هم زیاد معطل نشد و وسط اجرای نمایشنامه تئاتر را ترک کرد، جای شکی باقی نمانده بود که نمایشنامه با شکست روبه رو شده است، هنر پیشهها نیز روحیهی خود را باختند و هر چه به پایان نمایشنامه نزدیک تر میشدند، بازیِ بدتری ارائه می کردند. حتی کمیسار ژفسکایا که #چخوف به او خیلی امیدوار بود بد بازی کرد. او نقش خود را با دلسردی ایفا کرد و به سختی جلوی سرازیر شدن اشک خود را می گرفت. به نظر می آمد همه چیز مانند یک توطئه دست به دست هم داده تا اجرای نمایش را با شکست روبه رو کند، انگار جمعیت آن روز تئاتر را از میان محافظه کاران و کج سلیقه ها برگزیده بودند. ولی علت واقعی شکست عمیق تر از این بود، تئاتر در آن هنگام هنوز تا حد تکنیک و نوآوری های چخوف رشد نکرده بود، از حرکات ظاهری میشد به منظور بهترین نمایشنامهها پی برد. در حالی که به نظر چخوف «روی صحنه باید زندگی واقعی و آدم های واقعی نشان داده شود». در زندگی روزمره مردم تیراندازی نمی کنند، خود را به دار نمی آویزند و هر لحظه با قیل و قال عشق شان را اعلام نمی کنند و كلمات فلسفی به کار نمی برند، بلکه بیشتر وقتشان صرف خوردن نوشیدن عشقبازی و صحبتهای بی معنی میشود، همین هاست که باید روی صحنه گفته شود، نمایشنامه باید راجع به مکان هایی نوشته شود، مردم در آن رفت و آمد میکنند، غذا میخورند، دربارهی هوا حرف میزنند و ورق بازی میکنند. باید همهی امور و رویدادهای روی صحنه به همان سادگی و یا پیچیدگی زندگی روزمره باشد، مردم پشت میز غذاخوری می نشینند، کاری که نمیکنند جز غذا خوردن، و در گذران همین لحظه های ساده است که خوشبختی را حس میکنند و یا زندگی را به تباهی و بدبختی میکشانند، در واقع، در پردهی اول نمایشنامهی سه خواهر دقیقاً همین حادثه ساده رخ می دهد، گروهی دارند صبحانه میخورند که ناگهان درنده ای عجیب و غریب در هیبت آدمی یعنی ناتاشا به داخل خانه می خزد و با نقشی شوم زندگی و آرامش سه خواهر را درهم می ریزد. هم آن چه را که نقش آفرینان نمایشنامه های چخوف می گویند معنای ظاهری دارد و هم نمادی باطنی به نظر می رسد که عده ای روی صحنه دارند گفتگوی عادی و پیش پا افتاده ای را دنبال می کنند، اما در واقع، هر کلمه ای که از دهان آنها جاری میشود، موسیقی متنی است که روابط عمیق و پنهان آدم ها را بی آنکه خودشان متوجه شوند آشکار می سازد. اگر در اجرای نمایشنامههای چخوف این کیفیت مهم را رعایت نکنیم، در واقع پوستهی معنایی و غنای درونی شان را حذف کرده و در نهایت آنها را به نمایشنامه های سطحی بدل کرده ایم. چخوف از شکست اجرای مرغ دریائی بسیار خشمگین شد. پس از ترک تئاتر شب را بی هدف در خیابانهای پترزبورگ پرسه زد. روز بعد بیآنکه اطلاعی دهد راهی ملیخوو شد و دوستانش را متعجب کرد.
□ ادامه در پست پسین
👁 T.me/TheatreAcademy
🎓 نقد
در جستجوی بازیگر هملت
دراماتورژ و کارگردان: مسعود دلخواه
■منتقد:
رسول نظری
مسعود دلخواه بهعنوان دراماتورژ نمایش در جستجوی بازیگر هملت، میتواند فُرمی نظاممند با ساختار قصهگو را ایجاد کند؛ اما او ژانر هملت را تغییر میدهد و آن را به یک نمایش مستند معاصر از تمرین خود با شاگران واقعیاش تبدیل میکند.
اسطورهی هملت از اسطورهی اودیپوس قدیمیتر است. اسکلت ابتدایی روایت هملت... اسطورهای جهانی است که در همه جا -از فرهنگهای قدیمی نوردیک تا مصر باستان تا ایران و پلینزی- یافت میشود.
اسلاوی ژیژک/هملت پیشاز اودیپوس
معاصر کسی است که نگاهش را محکم روی زمانهی خود نگاه میدارد تا تاریکی آن را درک کند نه نور آن را. تمام دورانها، برای کسانی که معاصربودن را تجربه میکنند، مبهم و تیره هستند. معاصر دقیقاً کسی است که میداند چگونه این ابهام و تیرگی را ببیند، معاصر کسی است که میتواند با فرو بردن قلم خود در تاریکی زمان اکنون بنویسد.
| ادامه |
👁 @TheatreAcademy