کلمه فارسی " تیمار " در فرهنگ فارسی معین دارای معانی زیبای زیر می باشند: 1-خدمت و غمخواری 2-فکر،اندیشه 3-پرستاری منتخب مطالب ناب ادبی ، اخلاقی، اجتماعی رو که میخونم در این کانال جمع آوری می کنم.
چون درد عاشقی به جهان هیچ درد نیست
تا درد عاشقی نچشد مرد ، مرد نیست
آغاز عشق یک نظرش با حلاوتست
انجام عشق جز غم و جز آه سرد نیست
#سنایی
🌱🕊 @timar 🌱 ™
این حس دلپذیر که در سینه من است
از لحظهی تجسم لبخند یک زن است
یک زن که میتوان بغلش کرد و جان سپرد
یک زن که تا همیشه فقط فکر ماندن است
تا راه میرود، به سرم میزند غزل
در گامها منظم و نرم و مطنطن است
شبها، پس از هزار خستگی روز
آغوش او قشنگترین جای بودن است
#مهرداد_بیدرانی
🌱🕊 @timar 🌱 ™
یک دل و این همه درد است
مدارا چه کنم
آخر این معنی عدل است
خدایا چه کنم ..
🌱🕊 @timar 🌱 ™
پیشِ چشمم بنِشین؛
دور نشو؛
میخواهم...
یک دلِ سیر تماشات کنم،
حرفی هست؟؟
#یاس_امینی
🌱🕊 @timar 🌱 ™
پرسیدیام از عشق و جوابی نشنیدی
بشنو! که سزاوارِ سکوت است سؤالت
یک بار به اصرارِ تو عاشق شدم ای دل!
اینبار اگر اصرار کنی، وای به حالت!
#فاضل_نظرى
🌱🕊 @timar 🌱 ™
شبتون بخیر 💐❤️
از دم صبح ازل
تا آخر شام ابد
دوستی و مهر
بر یک عهد و
یک میثاق بود
سایه معشوق
اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بودیم
او به ما مشتاق بود
#حافظ
#سلام به دوستان عزیزم
روزتون عالی و پرانرژی و شاد
دلتون پر شوق زندگی 😍❤️💐
🌱🕊 @timar 🌱 ™
هر چیزی حدی دارد
مرزی دارد
غذا کم بخوری سوءهاضمه میگیری
زیاد بخوری تهوع میگیری
هرچه بیشتر به کسی نزدیک شوی
بیشتر دور میشود
هر چه دورتر عزیزتر!
میدانی هر چیزی حدی دارد
مرزی دارد.
عواقب گذر از آن میشود دل زدگی!
عادی میشود.
دیگر عادت میکنی.
هیچ ربطی هم به علاقه و احساس ندارد!
نمیتوان در کف یک ترازو باهم انداختشان.
مثلا نیامدن!
این نیامدنت عزیزم این نبودنت از همان هایی هست که گفتم.
نیامدن هم حدی دارد عزیز دلم.
تا جایی میشود نبود و نیامد.
تا جایی میشود انتظار کشید.
انتظار که از حدش بگذرد بی مزه میشود!
آنقدر عادی میشود که اگر هم بیایی آمدنت، بودنت با نیامدنت و نبودت هیچ فرقی نمیکند دیگر!
هر چیزی حدی دارد!
زودتر بیا تا به آن حد از انتظار نرسیدم!
تا عادی نشده این نبودنت!
#عاطفه_فلاحی
🌱🕊 @timar 🌱 ™
زُهد تو عیان و گنهت پنهانی است
کارت همه برهم زدن و ویرانی است
چون گرگ لباس میش بر تن داری
این مُلک نه تازی و فقط ایرانی است
#آرام_لک
🌱🕊 @timar 🌱 ™
از دست نده کسی را
که وقتی اسمت را میبرد
گویی مکانی امن را توصیف میکند.
🌱🕊 @timar 🌱 ™
چقدر حس نابیست!
اینکه بدانی یک نفر
گوشهای خدا را از اسم تو پر کرده باشد!
یک نفر ابرهای آسمان را به شکل تو ببیند
وتسبیحِ دعاهایش آغشته
به آرزوی وصال تو باشد!
چه حس نابیست که از دوست داشته شدن لبریز و
از محبت عشقی آکنده باشی!
🌱🕊 @timar 🌱 ™
#سیب
از زبان سیب 👇
دخترک خندید و
پسرک ماتش برد
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد
غضب آلود به او غیظی کرد
این وسط من بودم
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام
هر دو را بغض ربود
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت
او یقیناً پی معشوق خودش می آید
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود
مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد
سالهاست که پوسیده ام آرام آرام
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز
جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت
#جواد_نوروزی
🌱🕊 @timar 🌱 ™
#سیب
از زبان دخترک 👇
من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را….
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت
#ناشناس ( منتصب به #فروغ_فرخزاد )
🌱🕊 @timar 🌱 ™
#سیب
تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت
#حمید_مصدق
من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را….
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت
#ناشناس ( منتصب به #فروغ_فرخزاد )
او به تو خندید و تو نمی دانستی
این که او می داند
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
از پی ات تند دویدم
سیب را دست دخترکم من دیدم
غضبآلود نگاهت کردم
بر دلت بغض دوید
بغض ِ چشمت را دید
دل و دستش لرزید
سیب دندان زده از دستِ دل افتاد به خاک
و در آن دم فهمیدم
آنچه تو دزدیدی سیب نبود
دل ِ دُردانه من بود که افتاد به خاک
ناگهان رفت و هنوز
سال هاست که در چشم من آرام آرام
هجر تلخ دل و دلدار تکرار کنان
می دهد آزارم .
چهره زرد و حزینِ دخترِ من هر دم
می دهد دشنامم.
کاش آنروز در آن باغ نبودم هرگز،
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که خدای عالم
ز چه رو در همه باغچه ها سیب نکاشت؟
#مسعود_قلیمرادی
دخترک خندید و
پسرک ماتش برد
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد
غضب آلود به او غیظی کرد
این وسط من بودم
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام
هر دو را بغض ربود
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت
او یقیناً پی معشوق خودش می آید
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود
مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد
سالهاست که پوسیده ام آرام آرام
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز
جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت
#جواد_نوروزی
🌱🕊 @timar 🌱 ™
جهانے را بہ هم مے ریزے از دلبر شدن هایت
از این رعنا، از این غوغا، از این محشر شدن هایت
انارِ حبہ یاقوتے، شرابِ نابِ شاتوتی
ترنجِ باغِ ماهوتے، تو با نوبر شدن هایت
هزاران برگ را بر سنگفرشِ ناز گسترده
هوایِ نم نم و پرسہ بہ پرسہ تر شدن هایت
نسیم از چینِ دامن آمدہ تا راهِ ابریشم
بہ شوقِ تاجرِ مُشڪِ تر و عنبر شدن هایت
شڪوهِ مشرقِ دورے، پرستشگاهے از نوری
چہ باید ڪرد با قدیسہ یِ مرمر شدن هایت
خدایے ناخدایے را ڪہ یادت دادہ این گونه
سڪان در دست و ماهِ مست این بندر شدن هایت
طلایِ ڪوهِ نور است و خلیجِ نقرہ یِ افسون
پرے رو و پرے مو و پرے پیڪر شدن هایت
خرام ابرویِ چشم آهویِ پر تیهویِ زیبا رو !
قلم مے ماند از توصیفِ اِغواگر شدن هایت
تنِ تو آخرِ گرمایِ تابستان، بغل وا ڪن
مرا جا ڪن شبے در هُرمِ شهریور شدن هایت
نہ تنها تار، بلڪہ ڪار دستم دادہ اے اے عشق!
خدا خیرت دهد هر شب تو با این شر شدن هایت
شراب از شعر میریزد، چہ شورے برمے انگیزد
بخوان خاتون! بخوان از مستیِ دلبر شدن هایت
غزل گفتم ڪہ باز عاشق شوے، چون ڪہ خبر دارم
غزلهایِ مرا با شور و شوق از بر شدن هایت
#شهراد_میدری
🌱🕊 @timar 🌱 ™
پشت هر نفرت عمیقی،
داستانی عاشقانه وجود دارد
🌱🕊 @timar 🌱 ™
چگونه میتوانم
جنگلها را بسرایم؟
چگونه میتوانم
قلب خارپشتها را بسرایم؟
در صورتی که
قلب یک زن، قلب یک مرد
ستودنیتر است،
امّا آنها تمایلی ندارند
که در شعر من ظاهر شوند
از اینرو در آستانهی در مینشینم
و انتظار کسی را میکشم
که وارد خانه شود
و در این میان،
جنگلها را میسرایم
و قلب خارپشتها را...
● #کورت_مارتی
🌱🕊 @timar 🌱 ™
رنج،
یک زن را دو تکه میکند
تا کسی را داشته باشد
که برایش درد دل کند،
کسیکه در دلِ تاریکی کنار او بنشیند، حتی وقتی دیگران، تنهایش بگذارند.
#گلنن_دویل_ملتن
🌱🕊 @timar 🌱 ™
.
گفته بودم از فراقت بیقرارم بارها
تازه کن بر چشم خیسم آتشِ دیدارها
شعله شعله از سرم سر می کشیدی آه را
با زبان بی زبانی دادمت اخطارها
گر به آغوشت نگیرم دلبر دلخواه من
قاب خواهم شد بزودی در دل دیوارها
پیچ و تابم میدهی هر دم به دردی بی امان
آه از دردی که دارد نیش تلخِ مارها
آهوان بیدل ِ چشمت رَمانم گشته اند
آه از چنگال تیز و کینه ی کفتارها
خانه ی دل را تکاندم از غبارِ غیرِ تو
دیده ی آلوده را شستم از آن زنگارها
چون عزیز مصر در من پادشاهی کن شها
یوسفی و از تو باشد؛ رونق بازارها
از غرورم هیچ مانده ؛پوستم بر استخوان
تا کجا پرپر زنم بر شاخه ی اقرارها
از رقیبان کی هراسد؛ عاشق بی پا و سر
گه به روی نی برقصد گه به روی دارها
🌱🕊 @timar 🌱 ™
منم که شعر و تغزل پناهگاه من است
چنانکه قول و غزل نیز در پناه من است
صفای گلشن دلها به ابر و باران نیست
که این وظیفه محول به اشک و آه من است
صلای صبح تو دادم به نالهی شبگیر
چه روزها که سپید از شب سیاه من است
به عالمی که در او دشمنی به جان بخرند
عجب مدار اگر عاشقی گناه من است
اگر نمانده کس از دوستان من بر جا
وفای عهد مرا دشمنان گواه من است
هر آن گیاه که بر خاک ما دمیده ببوی
اگر که بوی وفا می دهد گیاه من است
کنون که رو به غروب آفتاب مهر و وفاست
هر آنکه شمع دلی برفروخت ماه من است
#شهریار
#سلام به دوستان عزیزم
روزتون عالی و پرانرژی و شاد
دلتون پر شوق زندگی 😍❤️💐
🌱🕊 @timar 🌱 ™
من که
هرشب با خیالت
چشم دل وامیکنم
هر کجا هستی
بدان
صبحم بخیر
از چشم توست.
#هما_کشتگر
#سلام به دوستان عزیزم
روزتون عالی و پرانرژی و شاد
دلتون پر شوق زندگی 😍❤️💐
🌱🕊 @timar 🌱 ™
مست مستم
ساقیانا خورده مستم ساقیا
پای خم بشکسته دستم ساقیا
مست مستم مست مستم مست مست
پایکوبی میکنم در جسم و جان دیگری
پای خود را میگذارم در جهان دیگری
ساقیا از خود گسستم ساقیا
مست مستم مست مستم مست مست
بارها من گفته بودم ترک جام و می کنم
گفته بودم ترک می اما نگفتم کی کنم
توبه هایم را شکستم ساقیا
مست مستم مست مستم مست مست
مطربا در نی بزن ساز ملک ری بزن
همچومنپیمانه ای در میبزن
مست از روز الستم ساقیا
مست مستم مست مستم مست مست
🌱🕊 @timar 🌱 ™
مدتها
منتظر آدم درست
بمونید
ولی
حتی یه ثانیه هم
منتظر درست شدن آدما نمونید !
🌱🕊 @timar 🌱 ™
شبتون بخیر 💐❤️
یه روزی ام
میام براتون مینویسم
«شادمانی نشست و غم برخاست»
🌱🕊 @timar 🌱 ™
در شهر تو
هر چیز
دهد مزهی باده
انگور،
رطب
یا که همین چایی ساده
#عبدالحسین_موسوی
تو هوایے ، نفسے ، جان منے ، میفهمے؟
توشفایے، همہ درمان منے میفهمی
سبز گشتم تو ڪہ باعشق ڪنارم ماندی
همچو سوسن بہ گلستان منے میفهمی؟
غم ندارم، تو ڪہ یارم شدہ اے، دلشادم
تو بہ دنیا سر و سامان منے میفهمے ؟
من بہ هنگامہ ے عاشق شدنم دانستم
جان من، گرمے ے دستان منے میفهمے
من بہ تاریڪے شبهاے دلم فهمیدم
تو فقط ماہ شبستان منے میفهمے
شدہ ام عاشق چشمان سیاهت ،آهو
تو ڪہ صیاد دل و جان منے میفهمے ؟
گرد غم را تو چہ زیبا ز دلم میشویی
تو لطیفے ، نم باران منے ،میفهمی؟
باصدایت هیجانے بہ دلم مے اید
تو همان یار غزلخوان منے میفهمی؟
دلبرے ، بانمڪے ، نازپرے ، مہ رویے
یار خوش صحبت خندان منے میفهمی؟
شاعرم ڪردہ وفایت ڪہ چنین میگویم
نازنین ، صاحب دیوان منے میفهمی؟
🌱🕊 @timar 🌱 ™
#سیب
از زبان پدر👇
او به تو خندید و تو نمی دانستی
این که او می داند
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
از پی ات تند دویدم
سیب را دست دخترکم من دیدم
غضبآلود نگاهت کردم
بر دلت بغض دوید
بغض ِ چشمت را دید
دل و دستش لرزید
سیب دندان زده از دستِ دل افتاد به خاک
و در آن دم فهمیدم
آنچه تو دزدیدی سیب نبود
دل ِ دُردانه من بود که افتاد به خاک
ناگهان رفت و هنوز
سال هاست که در چشم من آرام آرام
هجر تلخ دل و دلدار تکرار کنان
می دهد آزارم .
چهره زرد و حزینِ دخترِ من هر دم
می دهد دشنامم.
کاش آنروز در آن باغ نبودم هرگز،پ
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که خدای عالم
ز چه رو در همه باغچه ها سیب نکاشت؟
#مسعود_قلیمرادی
🌱🕊 @timar 🌱 ™
#سیب
از زبان پسرک 👇
تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت
#حمید_مصدق
🌱🕊 @timar 🌱 ™
🔴 معلمان، قلب❤️ تپنده ی آموزش عمومی
۵ اُکتبر
روز جهانی #معلم
بر تمام معلمین دلسوز و مهربان
مبارک باد.
🌱🕊 @timar 🌱 ™
محبوب من،
حالا دیگر جان من در جان شما حل شده است و برای همین استدعا میکنم
مرا بمان
مرا قدم بزن
مرا بخند
مرا بخواه
مرا بیدار شو...
#محمد_صالحعلاء
🌱🕊 @timar 🌱 ™
#علیرضا_روشن
درباره کسی که دوسش داریم
چه قشنگ میگه:
"در قفس را باز بگذار،
#پرنده
اگر به تو عاشق باشد
بر شانههايت مینشيند.."
🌱🕊 @timar 🌱 ™