tomashghulemordanatboudi | Unsorted

Telegram-канал tomashghulemordanatboudi - تو مشغول مردنت بودی

13394

Instagram: mohammadreza.farzad دریچه‌ای به شعر، عکس و موسیقی جهان

Subscribe to a channel

تو مشغول مردنت بودی

شعر "مرگ بر گوش ون‌گوگ"
آلن گینزبرگ
ترجمه وخوانش: پگاه احمدی

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

«حکومت نظامی»

چه کار می شد کرد؟ گزمه بر در بود،
چه کار می شد کرد؟ در خانه زندانی بودیم،
چه کار می شد کرد؟ راه کوچه بسته بود،
چه کار می شد کرد؟ شهر به زانو درآمده بود،
چه کار می شد کرد؟ مردم شهر گرسنه بودند،
چه کار می شد کرد؟ خلع سلاح شده بودیم،
چه کار می شد کرد؟ شب فرا رسیده بود،
چه کار می شد کرد؟ عاشق همدیگر شدیم.

پل اِلوار
ترجمه محمدتقی غیاثی
@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

دیلون (برزیل) & دیرک فون‌لوتزو (آلمان)
@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

سینما آرگو
برنامه فیلم، نشست و گفت‌وگو

ناداستان خلاق: شبزیان
به انتخاب محمدرضا فرزاد

۷ جلسه | ۱۵ فیلم
۳۰ فروردین - ۱۰ خرداد
شنبه(ها) ساعت ۷ عصر

شبزیان، تیره‌ای از پرندگانند که برخلاف جانوران روزگَرد، در ساعات روز یله می‌دهند و شب به جست‌وجوی قوُت و شکار خود برمی‌خیزند. از این‌رو آنان را شب‌رو و شب‌گرد نیز می‌خوانند. دهانی وزغ‌شکل دارند و چشمانی بسیار درشت‌تر از دیگر پرندگان. و آواز غمناکی که سراسر فریب است و دامگه صید لاغر آن‌ها. شاید برای این است که به آن‌ها Poor-Me-Ones هم می‌گویند: «ما بیچارگان». چهره‌ی مفلوک و بی‌نصیب و مهرطلبی به خود می‌گیرند تا تو را در مسیر همدلی به دام خود بیفکنند. بیش‌تر، ساکنین جنگل‌های مرطوب آمازون و امریکای جنوبی و سواحل کارائیب‌اند. اوبلوموف‌هایی کاهلی که سر جنبیدن ندارند، هر چند در گزارش آمده است که دسته‌ای از آنان دیرزمانی پیش‌تر با کشتی به اقصی دور سفر کرده‌اند. ریزه‌اندام و راست‌نشین‌اند، با سرهایی بسیار بزرگ‌تر از تنه و بال‌ها و دم‌هایی بلند. جثه‌ی نحیف‌شان در سایه‌ی منقارهای پَهن و کوتاه و چشم‌های درشت‌شان، گم شده است. «کانهَفت» در «درس‌نامه پرندگان جهان» در وصف‌شان چنین گفته است: «چیزی نیستند مگر چشم‌ها و دهان‌هایی در حال پرواز». پاهای سست و ضعیفی دارند که به کاری نمی‌آیند مگر بالانشینی، بر سرشاخه‌ها و تیرک‌ها.

شبزیان، چقدر شبیه روشن‌فکرانند. کریس مارکر در «میراث بوف» پرده از چنین شباهتی برداشته است. آن‌جا که به شب‌بیداری هنرمندان و روشن‌فکران اشاره دارد و به چشم‌های درشت جغد که دل تاریکی را می‌شکافد و شکار شبانه می‌کند. هم‌چون روشن‌فکر و هنرمند بینش‌مند که در تاریکی واقعیت، حقیقت را می‌جوید و می‌یابد. بانگ شبانه‌ی این مرغان شب‌گیر، در سکوت شب پرفریب، رساتر به گوش می‌آید. به تماشای سینمایی می‌نشینیم شب‌زی، سالک گرگ و میش، زائر واحه‌ها، در قالب ناداستان‌هایی خلاق که نسبتی ظریف با شب دارند؛ گاهی در تصویر و گاهی در زبان. شب طبیعت، شب سیاست، شب حقیقت. به ستایش سایه‌ها می‌رویم به قول جون‌ایچیرو تانیزاکی و به تماشای پرده‌نشینان و شبزیان بزرگی چون اریک پوولز، آرنو دپَلیه، جی رُزنبلات، پتِر کروگر و... شب‌شکنانی که در تیرگی جنگل سینما، بر سرشاخه‌ها پنهان مانده‌اند.

در پرنده‌شناسی خود، در فصلی دیگر، به دیدار شهدخواران خواهیم رفت.

برای اطلاعات تکمیلی و ثبت‌نام به صفحه‌ی اینستاگرام سینما آرگو مراجعه کنید.


سینما آرگو – خیابان فردوسی، خیابان تقوی، نبش کوچه بهداشت، پلاک ۶.

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

پارسال بهار دسته‌جمعی
محمدرضا فرزاد

جوزف برودسکی، شاعر روس، در جستار مشهورش «در یک‌اتاق‌و‌نصفی» به نکته‌ی تامل‌برانگیزی درباره‌ی ناپیوستگیِ حافظه و تکه‌پاره‌بودنِ خاطرات اشاره می‌کند، این که احتمالا، در اصل، نباید توقعِ پیوستگی داشت، از هیچ‌چیز. معتقد است که ناپیوستگی، قانون طبیعت است و ناکامیِ حافظه، سندی بر تبعیتِ موجودات زنده از همین اصلِ طبیعی. و مقدر هم نیست هیچ‌ گونه‌ای از حیات حفظ شود، حتی انسان. گویا مردمان این نکته‌ی نغز را غریزتا باور دارند و زیست می‌کنند. و از این همین رو با حافظه‌ی خود در صلح و آشتی به سر می‌برند. توقعِ تداوم و پیوستگی ندارند، یادشان نیست صبح چه خورده‌اند. گویا مقدر است امور روزمره و تکراری را فراموش کنند. و همین‌قدر ساده صبحانه‌شان را از یاد ببرند که عزیزان شان را. برودسکی اما ما را به ستیزی دشوار با آن اصل طبیعی فرا می‌خواند: باید خود را از یوغ تکرار رها کرد، به‌ویژه اگر منافع اقتداری و استبدادی در گرو تدوام این تکرار باشد. در سخنان او طنین صدای میلان کوندرا را می‌شنویم که ستیز با استبداد را ستیز حافظه با فراموشی می‌داند. عکس‌ها از این منظر، سلاح ما در این ستیزند. مهم نیست عکس‌ها در برابر قوه قهریه فراموشی، چه مایه تاب می‌آورند با این‌حال، مقاومت و تلاش‌شان در ایجاد نوعی پیوستگی، نوعی تاریخ، ستودنی‌ست. فروغ فرخزاد هم می‌گفت: «نهایت تمام نیروها پیوستن است پیوستن/به اصل روشن خورشید/و ریختن به شعور نور/طبیعی است/که آسیاب‌های بادی می‌پوسند/چرا توقف کنم؟»
در عکس‌های خانوادگی، مخصوصا سفرهای خانوادگی، به‌هم‌پیوسته و دوشاودوش هم‌ایم. این عکس‌ها، به واسطه‌ی همین نیروی پیوستگی (اگر نه همبستگی)، سرشار از شور زندگی‌اند و حافظه‌ی تاریخی. و با آن که غالبا در طبیعت برداشته شده‌اند، چشم در چشم تاریخ دارند. تاریخ یک خانواده در مقیاسی کوچک و یک ملت در مقیاس بزرگ. عنقریب، همین عکس‌ها ضامن پیوستگی روایت‌های تاریخی خواهند بود. بدویم، در قاب عکس جا شویم، کنار مادر، پدر، زن، شوهر، رفیق؛ جا نشد جلوتر از همه روی زمین بنشینیم، اگر شد لبخندی هم بزنیم. به زندگی، به تاریخ. چرا که نه؟ بله، با آن که می‌دانیم تقدیر طبیعت، ناپیوستگی است و زوال است و مرگ و فراموشی، چرا توقف کنیم؟ عکس برداریم و به زندگی لبخند بزنیم. چرا که هر عکس، لبخندی‌ست به زندگی و دشنامی به مرگ. خاصه اگر در این عکس، بهاری باشد و دسته‌جمعی.


این نوشته در ویژه نامه نوروز ۹۹ ماهنامه شبکه آفتاب منتشر شده است.
@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

از آرشیو عکس مرکز مطالعات زنان قاجار دانشگاه هاروارد
@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

لب دریا از رامش

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

طبق عادتِ معمول و مالوفِ این جا، هر از گاهی، به فراخور مناسبتی، از مسیر سلیقه ی جاری مان، راه را کمی کج می کنیم. یا بزن بکوب می کنیم یا سری به خاطره ها و نوستالژی ها می زنیم . سیزده به در، از آن مناسبت هاست. و حالا طبق معمول، ترانه هایی به طور موقت، برای همین یک روز، که یکی یکدانه ی روزهای سال ماست.

👇👇

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

گذشته بی‌وقفه تغییر شکل می‌دهد
تنها آینده است که به یک شکل می‌ماند

از آن هیچ کس نیست.
نانوشته است و غریب و اسرارآمیز
و دالانی‌ست خالی.

این چهره‌ی کیست؟ این ردپای کی؟
میان برگ‌ها، بر گورها این نام‌های کیست؟

برگ‌ها که فرو افتند‌،
فرمانروایان خاطرات را شرحه‌شرحه می‌کنند
دورشان قلم می‌گیرند.

گذشته بی‌وقفه تغییر شکل می‌دهد
و قلم‌موی خاطره، هاشورش می‌زند
آسمان آینده اما همیشه صاف است
دستی به آن نمی‌توان برد
نونوار است و یکسر از آن من
و سرپوشیده
چون دالانی خالی.

بوریس نوواک
ترجمه‌: محمدرضا فرزاد

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

کاتیا شولتس/اسلوونی

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

فیلم مستند «ماندن» اولین فیلمی است که ساختم. فیلم‌برداری آن چند روز بعد از پیروزی محمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۱۳۷۶ با همکاری کاوه گلستان انجام شد. نوارهای فیلم در کشوی میز کارم دست‌نخورده باقی ماندند تا چهار سال بعد که به پیشنهاد بهمن کیارستمی تدوین شدند. من در دوران موشک‌باران تهران، در روزهای پایانی جنگ، خارج از ایران بودم و این را فقدان بزرگی در تجربه‌ی زندگی‌ام می‌دانستم. فکر کردم با تعدادی نقاش برجسته‌ی ایرانی که تصمیم گرفته بودند آن مدت در تهران بمانند گفتگو‌ کنم تا شاید از خلال حرف‌های‌شان به درک بهتری از آن تجربه‌ی شدید و منحصر به فرد برسم. نتیجه‌اش شد این فیلم که بعد از حدود ۳۰ سال برای اولین بار در اختیار عموم‌ قرار می‌گیرد، به یاد پروانه اعتمادی.

ماندن
کارگردان: مانی حقیقی
تصویربردار: کاوه گلستان
تدوین‌گر: بهمن کیارستمی
۴۴ دقیقه

#ماندن
#مانی_حقیقی

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

دوستان و همراهان، سال نو مبارک. سال سلامتی و شادی باشه براتون. سال گشایش باشه برای همه‌مون. قربون‌تون برم. مخلصیم❤️❤️❤️❤️

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

مسلم (میم) رسولی/ایران

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

لاس یوروناس/بلژیک

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

سیلوا هاکوبیان/ارمنستان
@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

سینما آرگو
برنامه فیلم، نشست و گفت‌وگو

ناداستان خلاق: شبزیان
به انتخاب محمدرضا فرزاد

۷ جلسه | ۱۵ فیلم
۳۰ فروردین - ۱۰ خرداد
شنبه(ها) ساعت ۷ عصر

اطلاعات تکمیلی و ثبت‌نام: (+)

#CA #CineArgo #PejmanFoundation #ArgoFactory #MohammadRezaFarzad

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

.
برخاستن از خواب و
به صبح آوریل، سفیدی آن درخت گیلاس بودن
از برگ تا ریشه شور و شوق بودن
و این‌گونه گل دادن، شعر شکوفیدن

آغوش گشودن
و باد و نور و غیره را در شاخه کشیدن
و رشته‌رشته زمان را به دست گرفتن
و گیلاس دلی در خود تافتن


ائوژنیو دآندرانده
ترجمه: محمدرضا فرزاد

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

سینما آرگو
برنامه فیلم، نشست و گفت‌وگو

ناداستان خلاق: شبزیان
به انتخاب محمدرضا فرزاد

۷ جلسه | ۱۵ فیلم
۳۰ فروردین - ۱۰ خرداد
شنبه(ها) ساعت ۷ عصر

اطلاعات تکمیلی و ثبت‌نام (+)

سینما آرگو – خیابان فردوسی، خیابان تقوی، نبش کوچه بهداشت، پلاک ۶.

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

از آرشیو عکس مرکز مطالعات زنان قاجار دانشگاه هاروارد
@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

لب دریا از منوچهر سخایی

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

من یاد ترا فراموش از قباد میلانی

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

سیتی سماقی از منوچهر سخایی

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

هرکس به تماشایی رفته است به صحرایی
ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی ( سعدی )

سیزده به دری حوالی شیراز
عکس از آرشیو خصوصی بابک کاظمی
@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

کاتیا شولتس/اسلوونی

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

چمدان من پیش توست
ساک سفرت پیش من.
چه بلبشویی.
جوراب‌هایم در سبد رخت توست.
لباس‌خواب تو گروگان ابدی من:
چه بوی صابون تازه‌ای می‌دهد....

مرتب، دنبال پیرهنی شلواری می‌گردم
که بی‌فایده است
پیش تو مانده‌اند
هزار و دویست کیلومتر آن‌طرف‌تر.
دوست دارم زندگی دیگری داشته باشم
دنیایم را جمع کنم یک جا
اما کار پیش نمی‌رود: آخر دنیا خیلی بزرگ است
فعلا با هم‌ایم
و هر یک چمدانی داریم
که خانه‌ی جدید خود را می‌جوید

هر شبی همخانه‌ی شب دیگر است
این روزهایند که از هم جدایند...

از هم جدا هم شدیم اگر
بگذار رخت و لباس‌هامان پیش هم بمانند
و شاهدان خاموش‌مان باشند:
مال من پیش تو
مال تو پیش من


بوریس نووراک
ترجمه: محمدرضا فرزاد

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

پروانه شد
۱۳۲۶-۱۴۰۴

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

آندرانیک مرادیان

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

منشوری در حرکت دوّار
داستان خط و دایره در عکس های اِریک رِفنر
محمدرضا فرزاد


شاید جمله ی مشهور و آغازینِ سریال محبوب دهه ی هفتاد «داستان یک زندگی» را یادتان باشد که «زندگی منشوری ست در حرکت دوّار». این جمله را با صدای مرحوم عطاالله کاملی به یاد سپرده بودیم و بسیاری مان شاید از حکمتِ شرقیِ نهفته در آن غافل بودیم. از هندسه ی دَورانیِ زمان در اندیشه ی شرق. از چرخ گردون، از گردش ایام. از هندسه ای که نوشته های پاز، کُربَن،کواراسوآمی، شایگان، مسکوب و دیگران بدان اشاره کرده اند. تعبیر غالب، نهادینه و امروزیِ ما از زمان و تاریخ اما همان تعبیرِ غربی، هِگلی و خطی است. در نسبت با این تعبیر، برداشت ما از مفاهیم ِتبعی آن چون خوشبختی، موفقیت و پیشرفت نیز عمیقا خطی است. یعنی زندگی، پاره خطی ست در هندسه اقلیدسیِ زمان، قائم به اصل موضوعه ی اول، که از هر دو نقطه تنها یک پاره خط می گذرد؛ یک بار و یک زندگی میان دو نقطه ی تولد و مرگ. حالا، داستان دایره و خط را در حکمت شیرینِ آنتوان چخوف دنبال کنیم که: ساعت دروغ می گوید. زمان به گِرد دایره نمی گردد. زمان بر خط مستقیم می رود. و هیچ گاه، هیچ گاه، هیچ گاه باز نمی گردد. ایده ی ساختنِ ساعت به شکل دایره، ایده جادوگری فریبکار بوده است. ساعتِ خوب، ساعت شنی است! هر لحظه به تو نشان می دهد دانه ای که افتاد دیگر باز نمی گردد. و به یادت می آورد که زمان، خط است و نه دایره ، زمانِ رفته دیگر باز نمی گردد. به همان سان که آبِ رفته به جوی. حالا یک بار به عکس های «اِریک رِفنر» عکاس دانمارکی از چهره ی دوندگانِ از خط گذشته ی ماراتنِ عمومیِ کپنهاگ و به زندگی به مثابه ی میدان رقابتِ موفقیت و پیشرفت، نگاه کنیم، به دایره ای که باید در آن دوید، پیشی گرفت و از خط، از نصاب (رکورد) گذشت. هر چند در عکس ها، ته مایه ای از نوعی انبساط و فراغت (و نه رضایت) از تلاش پیداست، چهره های ملتهب و فرسوده از رقابت را می بینیم، رقابتی در مسیر زمان خطی. چهره هایی نه بی شباهت به چهره ی آن که زندگی را میدان مسابقه و رقابت دیده است. به آن که گُر گرفته، با چشم بسته و دهان باز به خط پایان و به رضایتی شبه جنسی رسیده است. ( به کدام قله، کدام اوج؟) و این چهره ها و این خرسندی ها، یادآور بینش های ژرفِ هربرت مارکوزه در باب همبستگیِ این تعبیر خطیِ از زمان و تاریخ با سائق های جنسی، در کتاب تامل برانگیزش «اروس و تمدن»، است. حالا بیایید حکمت شیرین چخوف درباره ساعت شنی را به شعر تلخِ فروغ فرخزاد پیوند بزنیم که: نمی توانستم دیگر نمی توانستم
صدای پایم از انکار راه بر می خاست
و یاسم از صبوری روحم وسیع تر شده بود
و آن بهار، و آن وهم سبز رنگ
که بر دریچه گذر داشت، با دلم می گفت
نگاه کن
تو هیچ گاه پیش نرفتی
تو فرو رفتی
حالا که در آستانه ی عبور از خط پایان سال ایم، بیاییم زندگی را در آستانه ی بهار، گردونه ی فصول و منشوری در حرکت دوار ببینیم و از تقویم و ساعت، از مسابقه و رقابت درگذریم. که در میدانِ زمان، کسی پیروز نیست.

این نوشته در شماره نوروز ماهنامه شبکه آفتاب منتشر شده است.
@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

نوروز ملیت ایرانی
[اپیزود ویژهٔ نوروزی
]

نوروز یکی از نشانه‌های ملیت ماست. نوروز یکی از روزهای تجلی روح ایرانی است. نوروز برهان این دعوی است که ایران، با همه‌ی سالخوردگی، هنوز جوان و نیرومند است... پیر نوروز یادها در سر دارد. از آن کرانه‌ی زمان می‌آید، از آنجا که نشانش پیدا نیست. در این راه دراز رنجها دیده و تلخیها چشیده‌است. اما هنوز شاد و امیدوار است. جامه‌‌های رنگ‌رنگ پوشیده‌است، اما از آن همه، یک رنگ بیشتر آشکار نیست و آن رنگ ایران است. ـــــ از متنِ پادکست

🔺 فایل پادکست ضمیمه است.

□ نویسنده: دکتر پرویز ناتل خانلری | مدیر هنری و گوینده: نگین کیانفر | تهیه‌کننده: نشرنو

@Radio_Now | @nashrenow
_____________________________

Castbox

Читать полностью…
Subscribe to a channel