✅ تلفظ کلمهی «مُفاد» به ضم میم و بهشکل mofādd/ mofād است.
❌ این کلمه را به فتح میم هم تلفظ میکنند که درست نیست.
✅ تلفظ کلمهی «سَفته» به فتح سین و بهشکل safte است.
❌ این کلمه را به ضم یا کسر سین هم تلفظ میکنند که درست نیست.
حسین جاوید
@Virastaar
املای درست واژهی «بچگانه» به همین شکل است و نوشتن آن بهشکل «بچهگانه» درست نیست.
حسین جاوید
@Virastaar
✅ «بورس» نوعی «مقرری» است و درواقع کمکهزینهای است که بعضی دانشگاهها برای دانشجویان عمدتاً مستعد و آیندهدار در نظر میگیرند.
✅ «بورسیه» کسی است که از «بورس» استفاده میکند.
پس دانشگاه «بورسیه» نمیدهد، بلکه «بورس» میدهد و دانشجو هم «بورس» نمیشود، بلکه «بورسیه» میشود.
سابقهی بورس دادن به علمآموزان بسیار دراز است و ازجمله میدانیم که #سعدی هم در نظامیهی بغداد بورسیه بوده است:
✅«مرا در نظامیه ادرار بود/ شب و روز تلقین و تکرار بود.» (باب هفتم بوستان)
در بیت بالا «ادرار» تقریباً به معنی «بورس» به کار رفته است.
حسین جاوید
@Virastaar
چطور میشود پسری از فقیرترین روستاهای نپال به آرزوهایش برسد و بعد آرزوهایش را برای رؤیاهایش فراموش کند و سپس رؤیاهایش را به واقعیت پیوند بزند؟
#نیرمال_پورجا (معروف به #نیمسدای و #نیمس) ابرانسانی است که در شش ماه و شش روز به چهارده قلهی هشت هزار متری جهان صعود کرد، درحالیکه رکورد قبلی حدود هشت سال بود! #ورای_ممکن روایت تبدیل این ناممکن به ممکن است. #نیرمال، با تلاش بسیار، به هنگ گورخاها و ارتش بریتانیا پیوسته بود و درحالیکه شغلی با درآمد خوب و آیندهای مطمئن انتظارش را میکشید، از همهچیز دست شست تا به رؤیایی جامهی واقعیت بپوشاند که زبدهترین کوهنوردهای جهان با لبخندی استهزاآمیز به استقبالش میرفتند.
در #ورای_ممکن ما قدمبهقدم با این اعجوبه همراه میشویم و پروژهی صعود به هر چهارده قله را با چالشها و تلخیها و لذتهای هر کدام پی میگیریم. نیرمال زیاد اهل حاشیه رفتن نیست و ریتم کتاب هم تند است. ماجرا با اولین صعود او به #اورست و کشف توان و استعداد شگرفش در کوهنوردی آغاز میشود و با پیریزی #پروژه_ی_ممکن، استعفا از ارتش، گردآوری همنوردان و شروع صعودها ادامه مییابد. بارها و بارها عوامل متعددی (از آبوهوای نامساعد گرفته تا مشکلات صدور ویزا و مسائل امنیتی و مالی) اتمام پروژه را نزدیک جلوه میدهند، اما نیرمال مرگ را به تسلیم ترجیح میدهد و راهی برای ادامه دادن مییابد.
این روزها، متأسفانه جامعهی کوهنوردی دنیا با معضل اخلاقی بزرگی دستوپنجه نرم میکند و آن همانا رسیدن به قله به هر قیمت ممکن است. نمونهاش اتفاقی است که اخیراً برای دوست شاعر و حقوقدانمان #مهری_جعفری رخ داد و، طبق روایتها، گروهی از کوهنوردها با اینکه او را ازپاافتاده و افگار دیده بودند، به مسیرشان ادامه دادند تا قله را فتح کنند و این بیتوجهی به قیمت جان مهری تمام شد. صعود به قلههای مرتفع جهان هزاران دلار هزینه دارد و فرصت و توان برای صعود محدود است؛ آسان نیست که از اینها گذشت و قهرمان واقعی بود. از درسهای ارزندهی #ورای_ممکن این است که #نیرمال_پورجا هیچگاه اخلاق را قربانی رکوردشکنی و موفقیت نمیکند و بارها پیش میآید که صعودش را نیمهتمام میگذارد یا جانش را به خطر میاندازد تا کوهنورد درراهماندهای را به کمپ منتقل کند و از مرگ نجات دهد.
مترجم کتاب، آقای #شهاب_رئیسی_اسکویی، از اعضای سابق تیم ملی کوهنوردی ایران است و اشراف ایشان به ژانر کتاب باعث شده ترجمهی اصطلاحات تخصصی دقیق باشد و حالوهوای متن اصلی بهخوبی به خوانندهی فارسیزبان منتقل شود.
#ورای_ممکن برای دوستداران کوه و کوهنوردی کتابی است بسیار آموزنده، اما درعینحال میتواند برای همهی کتابخوانها جذاب باشد و تحولی در بینش ما ایجاد کند؛ نه مثل کتابهای زرد که «پا شو به زندگی لبخند بزن» و اینها را تجویز میکنند! بل کتابی که بعد از خواندنش تلنگری احساس میکنید و شاید برای رسیدن به دلخواستههایتان راسختر شوید، اما با پایی در واقعیت و با تلاش سخت و نه با رؤیابافی و فریب دادن خود. #ورای_ممکن نشان میدهد رسیدن به موفقیت از مسیر بدترین دشواریها و بلاها میگذرد و بهای سنگینی دارد، اما شدنی است.
#ورای_ممکن را #نشر_نون منتشر کرده است.
@NoonBook
@Virastaar
هنگام استفاده از ویژگی جستوجو (Search) در نرمافزار ورد (Word) دقت داشته باشید که اگر «ی»ها و «ک»ها عربی و بهشکل «ي» و «ك» تایپ شده باشند و شما آنها را بر اساس حروف فارسی بجویید، نرمافزار قادر به شناسایی و یافتن واژههای مد نظر شما نخواهد بود. حتی اگر بخشی از متن این مشکل را داشته باشد، آن بخش در جستوجوی شما مغفول خواهد ماند. بنابراین، توصیه میشود همان ابتدا و پیش از راهاندازی تغییرنگار (Track Changes) دو حرف «ي» و «ك» را جستوجو و آنها را با «ی» و «ک» جایگزین کنید.
حسین جاوید
@Virastaar
املای درست کلمهی «قاتی» به همین شکل است و نباید این کلمه را «قاطی» نوشت.
مثال درست:
✅ همهچیز قاتیپاتی شده بود.
✅ یقهی فروشنده را چسبیده بود و حسابی قاتی کرده بود.
✅ رفته قاتی مرغها.
✅ همهی مواد را با هم قاتی میکنیم.
حسین جاوید
@Virastaar
«گارسه»، «رانگا» و «اشبون» سه واژهی خاطرهبرانگیزی هستند که دههها پیش جزو واژههای پربسامد در صنعت چاپ و نشر بودند و اکنون، جز معدوی متخصص، کسی آنها را به یاد و زبان نمیآورد.
✅ #گارسه میز یا جعبهای چوبی بود شامل ۱۱۴ خانه که حروف سربی را در آن میریختند و حروفچینها، با حوصله و با مشقت بسیار، حرف به حرفِ هر واژه را از آن درمیآوردند و کنار هم میچیدند. اصطلاح «حروفچینی» هم از همین جا آمده است.
✅ #رانگا، که صحیحتر آن باید «رانکا» باشد، سینی آهنینی بود شامل صفحات چیدهشدهی حروف که آن را زیر ماشین چاپ میبردند. درواقع، حروف ابتدا به ظرفی فلزی به نام «ورساد» و سپس به رانگا منتقل میشد. کاربرد (و نه شکل و ماهیت) رانگا تقریباً شبیه به کاربرد «اوزالید» هم بود و در این مرحله غلطگیری انجام میشد.
✅ #اشبون یک قطعهی سربی در اندازههای متفاوت بود که مبنای کار حروفچینی دستی قرار میگرفت و طول آن بر حسب واحد «کوادراد» تعیین میشد. این اندازهها برای حروفچینها مشخص بود. مثلاً، برای قطع رقعی از اشبون ۶ کوادرادی و برای قطع وزیری از اشبون ۷ کوادرادى استفاده میشد.
هر سه کلمه روسی هستند و احتمالاً همراه با دستگاههای چاپ از روسیه به ایران وارد شده بودند.
با آمدن ماشینآلات و تکنیکهای مدرن آمادهسازی و چاپ کتاب، شیوههای قدیمی از یاد رفتهاند، اما هنوز حتی شنیدن نام این واژهها میتواند یادآور فضای گرم و شلوغ چاپخانهها و زحمات کارگران و چاپچیهای ماهری باشد که با کمترین امکانات آثار درخشانی منتشر کردند و نیروی جوانی و سلامتیشان را پای توسعهی فرهنگ گذاشتند.
حسین جاوید
@Virastaar
کلمات جدیدی که ساخته میشوند و به زبان فارسی راه مییابند با خودشان خطاهای جدید هم همراه میآورند. امروز در یک اعلان دولتی این #حشو را دیدم:
پادکست صوتی!
حسین جاوید
@Virastaar
«فردا، همین فردا، میتوانستی فکر کنی همهی این ساحل یک رؤیا بوده. رؤیای شب نیمهی تابستان. مخصوصاً وقتی از سمت آب ــ که در شب غرق بود ــ صدای خندهی زنی و کلمات نامفهوم مردی را میشنیدی و نمیدانستی از کجا.
غادة السمان گفته بود در تاریکی شبْ نورهای بیروت به جواهرِ زنی جادوگر میماند که برای آبتنی به میان آب رفته، و گفته بود پاتوق این آدمها در خیابان متنبی است. اما فوکو به این آدرسها کار نداشت. یک آدرس سرراست داشت برای جاهایی که ناکامی و کامجویی با هم در آن لانه دارند...»
نسخهی الکترونیک کتاب #تختخواب_دیگران نوشتهی #آیدا_مرادی_آهنی را میتوانید در #طاقچه بخوانید:
https://bit.ly/3uwYKa0
@SadePub
«سرویراستار» کسی است که در حال حاضر در یک مؤسسهی انتشاراتی مشغول به کار است و هدایت امور تحریریه را، زیر نظر ناشر، در دست دارد. «سرویراستاری» مدرک تحصیلی نیست که آن را کسب کنید و همیشه داشته باشید! خیلیها را میبینم که خود را «سرویراستار» معرفی میکنند اما هیچجا مشغول به کار نیستند! (بماند که اصلاً تعریف کار «سرویراستار» را میدانند یا صلاحیت «سرویراستاری» دارند یا خیر). پزشکی را در نظر بگیرید که مدتی رئیس یک بیمارستان شده؛ آیا شغل او تا آخر عمر «ریاست بیمارستان» است؟! «سرویراستاری» یک موقعیت شغلی است، نه عنوان دائمی.
حسین جاوید
@Virastaar
«سفرْ جنون شیرینی را هدیه میکند؛ انگار کسی که عاشقش هستیم در یک بهار سودازده، با وجدی دیوانهوار، جواب عشق و شور و تبمان را میدهد. میدانیم ماندنی نیست، میدانیم میرود، اما میدانیم که تا حد مرگ میخواهیمش؛ خودش را و آن لحظهها را...»
توزیع سراسری #تختخواب_دیگران نوشتهی #آیدا_مرادی_آهنی از #پخش_ققنوس آغاز شد.
این کتاب را میتوانید از کتابفروشیهای سراسر کشور تهیه کنید.
@SadePub
دکتر مهرداد بهار، فرزند #ملک_الشعرای_بهار، اسطورهشناس بزرگ ایرانی است که نهتنها نان نام پدرش را نخورد، بلکه مایهی آبرو و اعتبار بیشتر ایشان شد. او سالها، بیحاشیه و بیتوقع، در عرصههای زبانی و فرهنگی و بهخصوص دربارهی اسطوره و حماسه خواند و نوشت و تدریس کرد و میراث گرانبهایی از خود بهجا گذاشت که فانوس راه پژوهشگران جوان است. بهار از معدود پژوهندگانی بود که نه مقلد غربیان، بلکه ادامهدهندهی مسیر درست آنها بود، و نه ترجمان یافتهها و گفتههای ایرانشناسان فرنگی که محققی طرازاول و اندیشهورز بود.
یک سال قبل از مرگ بهار، هوشنگ گلشیری، به همراه دوستش فریدون مختاریان، چندین جلسه با بهار برگزار میکنند و دربارهی مباحث مختلف، با محوریت اسطوره، سخن میگویند. این گفتوگوها روی یازده نوار کاست ضبط شده و در سال ۹۷ با عنوان #ما_و_جهان_اساطیری به چاپ رسیده است.
صادقانه بخواهم بگویم، گلشیری هرچند نویسندهی خوبی است، در عرصهی زبان و اسطوره اطلاعات خاصی ندارد و جز کلیاتی دربارهی تاریخ و بهخصوص شخصیتهای #شاهنامه، چیزی برای عرضه در چنتهاش نیست. این است که بحثها اغلب مسیر مشخص و مدونی ندارد و اگر نبود اقیانوس دانش دکتر بهار، قطعاً کار چنین گرانسنگ نمیشد. درواقع، گلشیری فقط تسهیلگر است، نه هدایتگر؛ و همین هم البته ارزش خاص خود را دارد.
خیلی از بحثها مفصلاً در دیگر کتابهای بهار آمده، اما اینجا اینکه دو چهرهی سرشناس مقابل هم نشستهاند و خودمانی سخن میگویند و گاهی زنگ در زده میشود و گاهی سخن از آوردن چای است و... بحث را حسابی شیرین و جذاب میکند و انگار عصارهای از کارنامهی پژوهشی بهار به دست میدهد.
شاید بیش از یکسوم مباحث کتاب، مستقیم یا غیرمستقیم، حول محور #شاهنامه و شخصیتهای آن میچرخد، اما کلیت کار فراتر از این است. درواقع، این گفتوگوها مرور فشردهی بهار است بر تاریخ حقیقی و تاریخ اساطیری ایران و خاستگاههای رفتارهای دینی، اجتماعی و سیاسی حاکمان و باشندگان فلات ایران در درازنای تاریخ. با تعاریف اسطوره و حماسه آشنا میشویم و شخصیتهای مشهوری چون جمشید و ضحاک و سیاوش و... را تا گذشتههای دور و تولد و بالندگیشان در آسیای غربی تعقیب میکنیم. بهار نشان میدهد که نمیتوان تاریخ و فرهنگ و اساطیر ایران را مجزا از هند و آسیای غربی دید و پژوهید.
از جذابیتهای کتاب این است که بهار هم گذشتهی سیاسی خودش را ــ در مقام یک تودهای ــ نقد میکند و هم گذشتهی پژوهشیاش را. مثلاً، فلان حرکت بهاصطلاح حزبیاش را خامی میداند، یا میگوید بهمان مقالهی قدیمیاش را دیگر قبول ندارد یا اینکه، متواضعانه، کتاب #واژه_نامه_ی_بندهش (اولین کتابش) را فاقد ارزش علمی میداند.
فصل آخر کتاب شامل اطلاعات خوبی دربارهی زندگی و آثار مهرداد بهار است. در اینجا با جوان دانشجویی سودایی آشنا میشویم که حتی در گروگانگیری استادان دانشگاه تهران حضور دارد و در وقایع سفر هریمن به تهران، در تیرماه ۱۳۳۰، در تجمع اعتراضی حزب توده تیر میخورد و زخمی میشود. این جنبه از شخصیت بهار، دستکم برای من، مستور بوده و شنیدن روایتش از زبان خود او دوچندان خوش است. افسوس که بیماری سرطان خون، زودتر از آنچه باید، مهرداد بهار را به جهان اسطورهها کوچاند، و گلشیری هم نابهنگام شکار مرگ شد.
فریدون مختاریان، دوست گلشیری، که در گفتوگو حضور دارد هفت، هشت جمله بیشتر نمیگوید، ولی هر هفت، هشت تا یا اظهارنظرهایی بهکلی اشتباه هستند یا میتوانند بحث را از مسیر اصلیاش منحرف کنند، که البته بهار با هوشیاری پاسخ میدهد و جلوی این اتفاق را میگیرد.
این نوارها را باربد گلشیری، فرزند هوشنگ گلشیری، پیاده و مدون و آمادهی انتشار ساخته و برای من ارزشمند بود که برخلاف آنچه بسیاری در موارد مشابه میکنند، نام خود را روی جلد کتاب نیاورده و فقط در شناسنامه قید شده که اثر «به کوشش» او منتشر شده است.
#ما_و_جهان_اساطیری کتابی است که برای همهی علاقهمندان به تاریخ و فرهنگ ایران و مباحث اسطورهشناختی مفید و جذاب است و خواندنش را توصیه میکنم. این کتاب را #انتشارات_نیلوفر منتشر کرده است. دریغ است اینکه آثاری اینچنین در سالهای اخیر بین انبوه مزخرفاتی چون «خودت را بشور، دختر جان» و «خودت را به خریت نزن، پسر جان» گم میشوند!
حسین جاوید
@Virastaar
✅ بهتر است از اصطلاحات «پانوشت» یا «پانویس» برای اشاره به توضیحات یا عباراتی استفاده کنیم که در پایین صفحات کتاب میآیند.
✅ «زیرنویس» به معنای ترجمهی دیالوگهای فیلم یا سریال است که پایین تصویر نمایش داده میشود.
✅ «پاورقی» در معنی شرح و توضیحی که ذیل اوراق میآید در فرهنگها مضبوط است و اشتباه نیست، اما در سالهای اخیر تقریباً تخصیص معنایی پیدا کرده و بیشتر یادآور داستانهای دنبالهداری است که روزگاری نهچندان دور در نشریات منتشر میشد.
✅ «پینوشت» یا «پینویس» معرف توضیحات یا عباراتی است که نه در پایین صفحه بلکه در پایان فصل یا کتاب میآیند و نباید با «پانوشت» یا «پانویس» اشتباه گرفته شود.
حسین جاوید
@Virastaar
همانطور که در تصویر میبینید، بعضی از فونتهای فارسی نمیتوانند تای تأنیث (ة) را بهدرستی نشان دهند و بهجای آن «ه» با سریا (هٔ) نمایش میدهند. باید حواسمان باشد آن دسته از وامواژهها یا نامهای عربی که در متن فارسی میآیند و تای تأنیث دارند بدون اشکال نوشته شده باشند. بنابراین، لازم است (دستکم برای این کلمات) فونتی انتخاب شود که قادر به نمایش صحیح این نویسه باشد.
توصیه میشود ویراستارها یا سرویراستارها این موارد را به اطلاع صفحهبند برسانند و در نمونهخوانی نهایی هم دقت کنند که خطایی رخ نداده باشد.
بعضی هم کار خودشان را راحت میکنند و بهجای این تای تأنیث (ة) از «ه» استفاده میکنند (مثلاً، مینویسند «دایره المعارف») که آن هم اشتباه است و باید ازش پرهیز کرد.
حسین جاوید
@Virastaar
مخاطبشناسی و نقش آن در شیوهی آمادهسازی و عرضهی کتاب از نکات مغفول در بازار نشر ایران است. مثلاً، ناشران ما عمدتاً یک فونت و شمارهی قلم ثابت دارند و در همهی کتابهایشان از آن بهره میگیرند، درحالیکه فرضاً طیف مخاطب بیست و سی ساله با طیف مخاطب پنجاه سال به بالا متفاوت است. گروه اول شاید نوشتههای ریزتر را هم بدون مشکل بخوانند، اما گروه دوم عمدتاً نیاز دارند با نوشتههای درشتتر و فونتهای خواناتر طرف باشند. بنابراین، اگر قرار است یک رمان روز را برای طیف مخاطب جوان به بازار بفرستیم، میتوانیم از قلمهای ریزتر هم بهره بگیریم، اما اگر میخواهیم کتابی برای مخاطبان پختهتر چاپ کنیم (مثلاً، خاطرات سیاسی، نوشتههای تاریخی و امثالهم)، باید کلمهها درشتتر باشند و فاصلهی بین سطور بیشتر.
حسین جاوید
@Virastaar
#کتاب_سده منتشر کرد
#تختخواب_دیگران
#آیدا_مرادی_آهنی
چاپ دوم: تابستان ۱۴۰۰ (چاپ اول: بهار ۱۴۰۰)/ ۳۸۴ صفحه (با تصاویر رنگی)/ ۱۰۰۰ نسخه/ ۱۲۰۰۰۰ تومان
«سفرْ جنون شیرینی را هدیه میکند؛ انگار کسی که عاشقش هستیم در یک بهار سودازده، با وجدی دیوانهوار، جواب عشق و شور و تبمان را میدهد. میدانیم ماندنی نیست، میدانیم میرود، اما میدانیم که تا حد مرگ میخواهیمش؛ خودش را و آن لحظهها را...»
خرید مستقیم با ارسال رایگان:
@Nashresade
@SadePub
«برانداز کردن»، «برانداخت کردن» و «ورانداز کردن»، هر سه، به معنی «به دقت نگریستن» و «سنجیدن» و «تخمین زدن» هستند و درستاند.
شواهدی برگرفته از لغتنامهی دهخدا:
✅ «بر اندازهای کن برانداز خویش/ که باشد میانه، نه اندک، نه بیش.» (نظامی)
✅ «برانداختی کردم از رای چست/ که این مملکت از که آید درست.» (نظامی)
✅ «مهندس خانهای ورانداز کند و خیال بندد که عرض چندین باشد و طولش چندین.» (مولانا، فیه ما فیه)
حسین جاوید
@Virastaar
#ورای_ممکن
(زندگی من در محدودهی مرگ)
#نیرمال_پورجا
ترجمهی #شهاب_رئیسی_اسکویی
#نشرنون
#معرفی_کتاب
@NoonBook
@Virastaar
املای درست کلمهی «حلیم» (به معنای خوراکی که بر پایهی گندم و گوشت میپزند) به همین صورت است و نوشتن آن بهشکل «هلیم» نادرست است. البته، من هم میدانم که تا همین اواخر این واژه را بهشکل «هلیم» هم در فرهنگها ضبط میکردهاند، اما نباید فراموش کرد که چنین رویکردی دربارهی بعضی کلمات دیگر هم وجود داشته و دارد. مثلاً، کلمهی «صد» (نمایانگر عدد ۱۰۰) دیرزمانی بهشکل «سد» نوشته میشده و همچنان املای تاریخی خود را در کلماتی همچون «سده» حفظ کرده است، اما امروزه نوشتن آن بهشکل «سد» درست نیست.
حسین جاوید
@Virastaar
در فارسی رسمی و مؤدبانه، بعضی از افعال فقط برای دومشخص و سومشخص به کار میروند. مثلاً، «فرمودن»، «میل کردن»، «تشریف بردن»، «عنایت کردن» و... اگر بگوییم «میفرمودم» یا «تشریف بردم» یا «میل میکنم» و...، غریب و حتی طنزآمیز است.
شما چه افعال مشابهی میشناسید؟
(نیازی نیست پاسخ را برای من بفرستید.)
حسین جاوید
@Virastaar
"He was experienced enough to…"
مترجمهای کمتجربهتر در ترجمهی چنین عبارتهایی معمولاً برای enough معادل «به اندازهی کافی» را در نظر میگیرند که نه سلیس است و نه با سیاق زبان فارسی همخوانی دارد:
❌ «به اندازهی کافی باتجربه بود که...»
در فارسی میتوان معادلهایی آشناتر و کاربردیتر برای این جملات در نظر گرفت:
✅ «به حدی تجربه داشت که...»
✅ «آن اندازه تجربه داشت که...»
✅ «آنقدر پخته بود که...»
حسین جاوید
@Virastaar
هر ناشر، با توجه به زمینهی کارش، کتابهایی در حوزههای خاص منتشر میکند و ممکن است مایل باشد این کتابها همگی در یک سلسله شمارهگذاری و چاپ شود، یعنی مثلاً همهی رمانهای خارجیاش ذیل مجموعهای به اسم «داستان آنها» باشد و همهی آثار علمیاش ذیل مجموعهای به اسم «جهان علم».
اشتباهی که بعضی ناشرها و طراحان گرافیک مرتکب میشوند این است که شمارهی این کتابها در مجموعهی مورد نظر را با فونت درشت روی جلد یا روی عطف کتاب میآورند. دراینصورت، چه اتفاقی میافتد؟ خواننده ممکن است گمان کند با یک مجموعهی واحد اما چندجلدی طرف است و مثلاً خواندن کتاب شمارهی ۳ منوط به این است که کتابهای ۱ و ۲ مجموعه را هم خوانده باشد و کتابهای بعدی را نیز بخواند، و این قطعاً به ضرر کتاب است و به استقلال عناوین آسیب میزند.
فقط وقتی میتوان روی جلد کتابها بر شمارهی آنها تأکید کرد که یک سریکتاب با یونیفرم و چارچوب واحد داشته باشیم. مثلاً، دانشگاه آکسفورد مجموعهای با نام Very Short Introductions منتشر کرده که شامل کتابهایی مستقل اما در قالبی مشابه دربارهی موضوعات گوناگون است؛ روشن است که میتوان کتابهای چنین مجموعهای را با تأکید بر شمارهی هر مجلد منتشر کرد.
البته، آوردن شمارهی هر کتاب در شناسنامه یا در کادری کوچک در پشت جلد موردی ندارد.
حسین جاوید
@Virastaar
این چند صفحه از ترجمهی جدیدی است که #نشر_نگاه از #هاکلبری_فین نوشتهی #مارک_تواین منتشر کرده. نمونهای از افراط در #شکستهنویسی که نه با متن اصلی کتاب سازگار است و نه با خط و زبان فارسی.
آش آنقدر شور بوده که خودشان مجبور شدهاند معادل منطقی بعضی کلمات را در قلاب بیاورند!
حسین جاوید
@Virastaar
وجه افتراق دو واژهی «تنباکو» و «توتون» چیست و آیا میتوان این دو را بهجای یکدیگر به کار برد؟
«توتون» و «تنباکو» هر دو گیاه هستند و درواقع «توتون» هم نوعی «تنباکو» است.
در ایران و بین مصرفکنندگان مواد دخانی، از دیرباز، «تنباکو» برای قلیان و «توتون» برای سیگار و چپق کاربرد دارد، چنانکه در شاهدمثال دهخدا در لغتنامه (به نقل از فرهنگ آنندراج) میتوان دید:
آن یکی پهلو زند کاینک به سر قلیان ناز
کردهام تنباکوی لطفی که از من نگذری
(فوقی یزدی)
اگر از کتابهای درسی در خاطرتان باشد، فتوای میرزای شیرازی هم چنین بود: «الیوم استعمال تنباکو و توتون بِأَیِ نحوٍ کان در حکم محاربه با امام زمان علیه السلام است» ــ یعنی کاربرد تنباکو و توتون مجزا و با ابزار مختلف بوده است.
حسین جاوید
@Virastaar
#کتاب_سده منتشر کرد
#تختخواب_دیگران
#آیدا_مرادی_آهنی
چاپ اول: ۱۴۰۰/ ۳۸۴ صفحه (با تصاویر رنگی)/ ۱۰۰۰ نسخه/ ۹۸۰۰۰ تومان
«سفرْ خوردن عقربهای کوچک و لبخند پهن آدمهای فضای مجازی نیست. گاه نیش پشهی دراکولا، تب مالت و ویروسهای اسهال و استفراغ بنگالی است، و گاه یک درد طولانی از عشقی که جا مانده؛ همان که میماند و مثل یک گربه به درِ اتاقمان چنگ میزند.
رمانتیکها شاید اینطور توصیفش میکردند: وقتی تن غریبهای در شهری غریب وطنت بشود و تو ترکش کنی...»
📌 توزیع سراسری این کتاب از ۱ خردادماه آغاز میشود، اما میتوانید با پیام به @NashreSade کتاب را زودتر تهیه و با پست رایگان دریافت کنید.
#شهرهای_گمشده #گلف_روی_باروت
@SadePub
#ما_و_جهان_اساطیری
گفتوگوی #هوشنگ_گلشیری با #مهرداد_بهار
#انتشارات_نیلوفر
#معرفی_کتاب
@Virastaar
برای اینکه بتوانید «بیهوش» و «بیهوش» را تشخیص بدهید و درست بنویسید یک نکته را به یاد داشته باشید: «بیهوشی» وضعیتی پزشکی است و «بیهوشی» حالتی خلسهوار است، یا بیحواسی.
اگر با تزریق دارو یا بر اثر ضربه از حال رفتید، «بیهوش» شدهاید، و اگر مثلاً مسکرات شما را ازخودبیخود کرد یا ناراحتی و دلآزردگی باعث شد به محیط اطرافتان بیتوجه شوید، «بیهوش»!
مثالهای درست:
✅ بلافاصله پس از سقوط، بیهوش شد.
✅ او را بیهوش کردند و به اتاق عمل فرستادند.
✅ چنان بیهوش بود که متوجه حضور ادوارد در اتاق نشد.
✅ «ز بس نعمت، چون مستان گشت بیهوش.» (فخرالدین اسعد گرگانی)
حسین جاوید
@Virastaar
نکاتی دربارهی #شابک
✅ «شابک» سرواژهای است برگرفته از «شمارهی استاندارد بینالمللی کتاب». معادل انگلیسی آن سرواژهی ISBN برگرفته از International Standard Book Number است. شابک، در حال حاضر، یک عدد سیزده رقمی است. این عدد را با کمک نرمافزار به بارکد تبدیل میکنند و غالباً پشت جلد کتاب میگذارند.
✅ کاربرد اصلی شابک در شبکهی توزیع و فروش کتاب است. هر کتاب (مثل هر کالای دیگر) نیاز به مشخصهای دارد که بتوان پخش، انبارداری و فروش آن را کنترل کرد.
✅ در ایران بخش ویژهای به نام مؤسسهی شابک در مؤسسهی خانهی کتاب و ادبیات ایران (زیرمجموعهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی) متصدی اختصاص و صدور شابک است.
✅ هر ناشر، پیش از ارسال هر کتاب برای دریافت مجوز انتشار، از پنل ویژهی خود یک شابک اختصاصی برای هر کتاب دریافت میکند. هیچ کتابی نیست که در سالهای اخیر و قانونی منتشر شده باشد و شابک نداشته باشد.
✅ هر کتاب فقط یک شابک دارد که در همهی چاپهای آن تکرار میشود. اگر از یک کتاب واحد چند نسخهی متفاوت (فرضاً جلد سخت و جلد نرم، قطع جیبی و قطع رقعی، نسخهی الکترونیک، ویراست جدید و...) منتشر شود، هر کدام از آنها نیاز به یک شابک جداگانه دارند.
✅ آن دسته از کتابهای دو یا چند جلدی که قیمت واحد دارند و بهصورت یکجا فروخته میشوند همهی جلدهایشان یک شابک مشابه دارد. آن دسته از کتابهای دو یا چند جلدی که هر جلدشان قیمت خاص خود را دارد و جداگانه هم به فروش میرسد بهازای هر جلد یک شابک جداگانه دارند.
حسین جاوید
@Virastaar