کتاب سده منتشر کرد
کتابخانهی نیمهشب
مت هیگ
ترجمهی گیتا گرکانی
چاپ اول/ پاییز ۱۴۰۲/ ۳۷۲ صفحه/ ۲۴۹۰۰۰ تومان
مت هیگ را اولین بار گیتا گرکانی با ترجمهی رمانی از او به ایرانیها شناساند و اکنون این نویسندهی انگلیسی یکی از مشهورترین نامهای بازار کتاب ماست. کتابخانهی نیمهشب جدیدترین کار هیگ است که با ترجمهی این مترجم به بازار عرضه میشود.
جایی فراتر از محدویتهای کائنات، کتابخانهای با بینهایت کتاب وجود دارد که هر کدام داستان واقعیتی متفاوت از یک زندگی را روایت میکنند. میتوانید برای داستان زندگیتان بهترین روایت را انتخاب کنید. کتابخانهی نیمهشب داستان شگفتانگیزی است که بهتر شدن روحیهتان را تضمین میکند.
❇️ صادقانه با شما همراهان فرهیختهی سده: کتاب سده جزو اولین ناشرانی بود که کتابخانهی نیمهشب را به وزارت ارشاد ارائه داد و مجوز آن را در سال ۱۴۰۰ گرفت، اما بعدتر، و با مشاهدهی مسابقهی ناشرها، به روال همیشگی خود صبوری کرد تا در فرصت مناسب آن را به بازار عرضه کند. تمرکز سده بر معرفی نویسندگان شایسته و انتشار آثار باکیفیت است و هرگز در پی بازترجمهی آثار پرفروش نبوده است و نخواهد بود.
@SadePub
اگر کتابخوان حرفهای باشید، احتمالاً هفتهای ۱ کتاب خواهید خواند ــ میکند حدود سالی ۵۰ تا.
۳۰ سال دیگر فرصت داشته باشید هر سال ۵۰ کتاب بخوانید، میشود ۱۵۰۰ تا!
البته، در واقعیت، شاید رسیدن به این ۱۵۰۰ هم رؤیایی باشد. پس قدر این ۱۵۰۰ کتاب باقیمانده را بدانید و هوشمندانه انتخاب کنید!
حسین جاوید
@Virastaar
ــ طی پنج سال، قیمت کاغذ را بیست برابر، هزینههای چاپ و صحافی را پانزده برابر، هزینههای اجارهی دفترها و انبارهای ناشرها را پانزده برابر و دستمزد کارکنان را ده برابر کردهایم و قدرت خرید مردم را هم کاهش دادهایم تا کالاهای فرهنگی از سبدشان خارج شود، ولی باز هم اینها دارند یک چیزهایی چاپ میکنند؛ چه کنیم؟
ــ معافیت مالیاتیشان را لغو کن!
حسین جاوید
@Virastaar
کتابفروشهای نایابفروش و کمیابفروش اخیراً سنت عجیبی پایه گذاشتهاند: چهار تا کتاب با موضوع مشابه پیدا میکنند و کنار هم میچینند و زیرش مینویسند فروش با هم، قیمت فلان!
مگر بازار میوه و ترهبار است که درهم بخریم؟!
حسین جاوید
@Virastaar
هفت گفتار دربارهی ترجمه
دکتر کورش صفوی
نشر مرکز
چاپ سیزدهم/ ۱۳۹۷
اول این که این کتاب با تقدیمنامهی زیبایی از دکتر کورش صفوی شروع میشود: «تقدیم به مادرم که به هر تار سپید مویش هزاران دین دارم.» دودیگر، شاید بشود آن را از سادهترین کتابهای دکتر صفوی دانست، کتابی که برای عموم علاقهمندان به مباحث مربوط به زبان و ترجمه و نیز بهویژه برای مترجمها و ویراستارهای جوان مفید خواهد بود.
هفت گفتار دربارهی ترجمه شامل هفت مقاله و یک مؤخره است که هر یک به موضوع و دغدغهای در باب ترجمه میپردازد: نسبیت زبانی، ترجمهناپذیری، اختیارات مترجم و بایدونبایدهای ترجمه، سبک در ترجمه و... ــ البته، از آنجا که معناشناسی حیطهی علاقه و تخصص دکتر صفوی بود، در همهی مقالات بهنوعی مباحث بر پایهی قواعد و مفروضات معناشناختی بسط داده شده است.
مقالات خیلی کوتاه و سرراستاند اما مطالبی که بهاجمال در آنها بررسی شده در را به دنیایی از ظرافتها و جزئیات و جذابیتهای زبانی باز میکند، مثلاً این که چرا سرهگرایی نمیتواند منطقی باشد، چرا در زبانهایی مثل فارسی و انگلیسی کلمات مترادف زیادند، ترجمهی ارتباطی چه است و ترجمهی معنایی چه، آیا متن ترجمهناپذیر داریم یا خیر، تفاوت فرهنگی جوامع چه نقشی در دایرهی واژگان آنها دارد، و...
مقالات این کتاب در دههی شصت نوشته شدهاند و بدیهی است که بعضی موارد در آنها با آنچه امروزه دیدهایم، شناختهایم و به آن دست یافتهایم متفاوت است. بهعنوان نمونه، آنچه دربارهی ترجمهی ماشینی گفته شده بر اساس امکانات آن سالهاست و نه دستاوردهای نو چون هوش مصنوعی و... بااینحال، کلیت کار تازگی و استواری خود را حفظ کرده و بیانگر ذهن باز و نگاه جستوجوگر استادی است که شاید تا سالهای سال نظیرش را نداشته باشیم.
حسین جاوید
@Virastaar
وزیر محترم ارشاد فرمودهاند «فروش کتاب در سال ۱۴۰۱ نسبت به سال ۱۴۰۰ معادل ۲۴۷ درصد رشد داشته است، در همین ۸ ماه تا آبان هم نسبت به کل سال ۱۴۰۱ معادل ۵۸ درصد رشد فروش داشتهایم»!
شما یک بوقلمون شکمپر روز شکرگزاری را از فر دربیاور، این جملات را برایش بازگو کن، اگر به اذن خدا زنده نشد و نخندید، هر چه دلت میخواهد به من بگو!
حسین جاوید
@Virastaar
یک #ایرج_افشار داریم و یک #ایرج_افشار_سیستانی، که اتفاقاً حوزهی کارشان شبیه است و هر دو پرکار بودهاند.
طبعاً باید دقت داشت که این دو یا آثارشان را اشتباه نگرفت.
حسین جاوید
@Virastaar
سازمان اسناد و کتابخانهی ملی ایران دارد «جشنوارهی هوش مصنوعی و آیندهی پژوهش» برگزار میکند.
همزمان، دو هفته است که خطوط تلفنی این سازمان ایراد پیدا کرده و نمیشود با آنها تماس گرفت!
میخواهی حالا اول همین چهار تا سیم معمولی را وصل کن، هوش مصنوعی را هم در کنارش ادامه بده!
حسین جاوید
@Virastaar
حدود دو سال است که وزارت ارشاد، به بهانهی نبود بودجه، هیچ خریدی برای کتابخانههای مدارس و کتابخانههای عمومی کشور انجام نداده، اما الحمدلله برای راهاندازی سامانهی نظارت مردمی و سختگیری بیشتر بر ناشران، و بهتبع آن معیشت دستاندرکاران تولید در صنعت نشر، پول مکفی دارند!
راستی، طبق اصل ۲۴ قانون اساسی، «نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند، مگر آنکه مخل به مبانی اسلام و حقوق عمومی باشند».
حسین جاوید
@Virastaar
مسئول بیخردی فرمودهاند که ما پیش از اسلام شعر نداشتهایم!
محض نمونه، یکی از قدیمیترین و زیباترین نمونههای «جناس» در پهنهی ادب ایرانشهر در پیش از اسلام را در تصویر آوردهام، تا ببینند که نهتنها شعر که صور خیال هم داشتهایم.
گشتاسبشاه ــ پادشاه ایران ــ میخواهد به جنگ ارجاسب ــ پادشاه خیونان ــ برود. او دستور میدهد همهی مردان، از ده ساله تا هشتاد ساله، آمادهی نبرد شوند و با «دار» (یعنی شمشیر و سلاح جنگی) به حضور او برسند، وگرنه آنها را به «دار» خواهد آویخت.
اگر عروض بدانید، میتوانید آهنگ زیبای مستور در پس این سطور را هم دریابید.
این بخشی از منظومهی زیبای «یادگار زریران» است که از روزگار اشکانی به روزگار ساسانی و از آن به دست ما رسیده است. «یادگار زریران» از معدود متون غیردینی پهلوی است که از گزند روزگار در امان مانده و نیز از نمونههای اعلا و کمنظیر نثر مسجع یا شعر پهلوی است.
حسین جاوید
@Virastaar
«رُستری موومان، لاینِ سوبر، رُست مدیومی داره، اسیدیتهی پایینی داره و سوئیتنس بیشتری داره.»
(برگرفته از ویدیوی اینستاگرامی یک قهوهفروشی)
خارجیها با آموختن حروف ربط و چند تا فعل میتوانند در قهوهفروشیها و کافههای ایران کارشان را راه بیندازند!
حسین جاوید
@Virastaar
شاعری که بیش از نیم قرن در محاق بود!
این روزها کتابی چاپ شده که ماجرای انتشارش خیلی عجیب و البته جالب است!
خلاصه کنم، داستان از این قرار است که دفتر شعری با خط پاکیزه و جلد سیاه و عنوان «مروا ـ برگی و ستاره» سالها در آرشیو انتشارات مروارید خاک میخورده و نه ناشر از ماجرا و سرایندهی آن اطلاع دقیق داشته و نه حتی خود شاعر میدانسته دفتر شعرش کجاست!
کامیار عابدی همت میکند و، با جستوجوهای مفصل، پس از حدود نیم قرن درمییابد این دفتر درواقع سرودهی خانم مروا نبیلی است؛ مروا از شاگردان فریدون رهنما و از شاعران موج نو بوده ــ کمابیش همزمان با برآمدن احمدرضا احمدی، هوشنگ چالنگی، بیژن الهی، پرویز اسلامپور، بهرام اردبیلی و...
رهنما، بیآنکه مروا نبیلی هنوز مطلع باشد، قصد داشته این کتاب را در نشر مروارید چاپ کند؛ اجل به رهنما فرصت نمیدهد و مروا هم از ایران میکوچد و سینما را پی میگیرد. این میشود که آن دفتر شعر دهههای متوالی به خواب خوش خود در قفسههای دفتر نشر مروارید ادامه میدهد!
عابدی اینچنین مروا را توصیف کرده: «شاعری جامانده از دههی چهل و حلقهی مفقودهای از شعر موج نو.»
حسین جاوید
@Virastaar
«نوروش» اسم خاص است و درواقع نام مؤلف این فرهنگ. عنوان کتاب را، به ظن قوی، به ماشینهای ترجمه دادهاند و «نوروش» هم به «New Method» برگردان شده و پشت جلد کتاب نشسته!
به این میماند که لغتنامهی دهخدا را Village Headman Dictionary ترجمه کنیم! :)
حسین جاوید
@Virastaar
در این یکی، دو روز که از قتل داریوش مهرجویی میگذرد هزاران بار پست و استوری شد «خواب میدیدم که در یک سردابهی قرون وسطایی سلاخی میشوم» و آن را به فیلم #هامون نسبت دادند. پیداست که همه این جمله را از یک مرجع کپی کردهاند و هیچکس دقت نکرده که چنین جملهای در #هامون نیامده و درواقع فقط این نریشن همراه با تصویر متن را (در حدود دقیقهی ۴۷ فیلم) داریم: «چند شب پیش خواب دیدم که در یک سردابهی قرون وسطایی روی یک تختهسنگ مجروحی خوابیده است. جراحان و پرستاران دوروبرش حلقه زدهاند...»
حسین جاوید
@Virastaar
بینهایت غمگینم که کارگردان برخی از محبوبترین فیلمهایم را در خون خود غلتاندهاند. دورهی غولها تمام شده و میانمایگی میاندار است؛ دیگر هیچوقت کسی مثل #داریوش_مهرجویی را نخواهیم داشت که اینقدر خوب هم ادبیات را بشناسد و هم سینما را ــ قصههای کوتاه غلامحسین ساعدی را بکند فیلمهای فراموشناشدنی #گاو و #دایره_ی_مینا، نمایشنامهی علی نصیریان را با #آقای_هالو ماندگار کند، کاراکتر بینظیری چون «تقی» #پستچی را بر اساس نمایشنامهی #ویتسک جان بدهد، جانمایهی #بوف_کور و #آسیا_در_برابر_غرب شایگان را بکند #هامون که خاطرهی مشترک یک نسل است، #مهمان_مامان مرادی کرمانی را به دلانگیزترین مهمانی تاریخ سینمای ایران بدل سازد، #فرنی_و_زویی سلینجر را با #پری به ما بشناساند، با #درخت_گلابی داستان گلی ترقی را زنده کند و روح #خانه_ی_عروسک ایبسن را در #سارا بدمد... کسی که حتی فیلمهای غیراقتباسیاش با شعر و داستان و فلسفه و روانکاوی عجین باشد، بهموقع بخنداند، بهموقع بگریاند، و بهموقع به فکر فرو برد...
اینهمه سال در اوج ماندن و اینهمه فیلم خوب ساختن نشان از نبوغی تکرارناپذیر دارد. در دنیا هیچ عدالتی وجود ندارد و هیچوقت مسببان مرگ هولناک #مهرجویی تاوان واقعی کارشان را پس نخواهند داد. ما فقط رنج میکشیم و میگذریم، تا کی مرگ تلخ دیگری از راه برسد و درد را با درد جایگزین کند...
حسین جاوید
@Virastaar
https://www.science.org/doi/10.1126/sciadv.adj3524
دهههاست که بر پایهی مطالعات زیستشناختی و انسانشناختی و نیز آرای دانشمندان زبانشناس همچون #چامسکی میدانیم که نوزاد انسان با توانایی غریزی و ویژه در آموختن زبان به دنیا میآید. حالا این پژوهش جالب به این نتیجه رسیده است که زبانآموزی درواقع از دوران جنینی و در پیکر مادر آغاز میشود و جنین از همان لحظه که اصوات زبان مادری را برای نخستین بار میشنود کسب مهارت در زبانورزی را آغاز میکند.
به نظر من، چنین یافتههایی ــ در صورت اثبات قطعی ــ میتوانند تقویتکنندهی این رای باشند که زبان نه چند بار و در چند جای مختلف بلکه یک بار و در یک جا پدید آمد و سپس قوام یافت و شاخهشاخه شد.
حسین جاوید
@Virastaar
کتاب سده منتشر کرد
انگار آنجا نیستم
اسلاونکا دراکولیچ
ترجمهی حدیث حسینی
چاپ اول/ پاییز ۱۴۰۲/ ۲۴۶ صفحه/ ۱۹۹۰۰۰ تومان
انگار آنجا نیستم شاهکاری ادبی است که در اکثر فهرستهای معتبر جزو رمانهای برتر جهان است. نویسندهی آن، اسلاونکا دراکولیچ، در ایران با آثاری چون کمونسیم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم، کافه اروپا و بالکان اکسپرس به شهرت رسیده است.
«اس» دختری جوان است که در دهکدهای در بوسنی زندگی میکند. روزی سربازی وارد آپارتمانش میشود و خیلی زود او خود را گرفتار چرخدندههای ماشین جنگ و تجاوز و تحقیر و کشتاری میبیند که صربها به راه انداختهاند. روزهایی عجیب را پشت سر میگذارد و سرانجام کودکی در بطن دارد که احساساتی متناقض را در وجودش میپرورد و او باید برای سرنوشتش تصمیم بگیرد...
انگار آنجا نیستم داستانی است از یأس و امید و قربانی شدن همیشگی زنان در آتشافروزیهای مردان ــ کتابی که ماجرایش فراموشناشدنی است.
@SadePub
در زبان وقتی از #مترادف حرف میزنیم عموماً تصویر سادهای از آن در ذهن داریم که ساختهوپرداختهی لغتنامهها و نیز نوع آموزش ادبیات در مدارس و دانشگاههاست: «مترادف یعنی هممعنی.»
درواقع، هیچ دو واژهای را نمیتوان یافت که همپوشانی کامل معنایی داشته باشند. مترادف را باید ذیل #بافت (#context) متن کاوید و دریافت. مترادفها واژههایی هستند که از چیزها، کنشها و مفاهیم مشابه در بافتهای متفاوت نمایندگی میکنند. آنچه نثر فنی کلیله و دمنه را از نثر مسجع گلستان سعدی، زبان اشعار کودکانهی عباس یمینی شریف را از زبان قصاید خاقانی، و متن اخبار روزنامهها را از متن ترجمهی کتاب مبانی فیزیک هالیدی متمایز میسازد همین بهظاهر «مترادف»ها هستند که البته با ابزار «نحو» (syntax) درآمیختهاند.
بیایید دو واژهی «چاقو» و «کارد» را در نظر بگیریم. در اغلب فرهنگها این دو واژه در مداخل مربوط به یکدیگر حضور دارند و #مترادف دانسته شدهاند. حالا بیایید کلمهها و ترکیبها و مثلهای زیر را در نظر بگیریم:
⏺️ چاقوکش
⏺️ چاقو ضامندار
⏺️ کاردآجین
⏺️ کبابکاردی
⏺️ کاردک
⏺️ کارد و پنیر
⏺️ کارد به استخوان رسیدن
⏺️ کارد بزنی خونش درنمیآید
⏺️ چاقو دستهی خود را نمیبُرد
خب، حالا «چاقو» و «کارد» را که ظاهراً دو واژهی #مترادف هستند با یکدیگر جایگزین کنیم:
⏺️ کاردکش
⏺️ کارد ضامندار
⏺️ چاقوآجین
⏺️ کبابچاقویی
⏺️ چاقوئک
⏺️ چاقو و پنیر
⏺️ چاقو به استخوان رسیدن
⏺️ چاقو بزنی خونش درنمیآید
⏺️ کارد دستهی خود را نمیبُرد
برای هر کس که فارسی زبان مادری اوست بدیهی است کلمات و ترکیبها و مثلهای دومین بیکاربرد و نامتعارفاند؛ گویشور میداند در هر بافت از کدام معادل استفاده کند که غریب ننماید. تازه، «چاقو» و «کارد» را کنار «تیغ» و «خنجر» و «سنان» و حتی «چاکو» قرار دهید تا ببینید ابعاد این مفهوم چقدر گسترده است.
«امیر شبگیر برنشست» و «سلطان سحرگاه سوار شد» و «شاه دم صبحی پرید بالا» در سه بافت متفاوت قرار دارند و پیداست که مترادف بودن واژههای آنها فقط «پوسته» است.
حسین جاوید
@Virastaar
این را دربارهی رویکرد خودم نمیگویم، اما بهتر است وقتی در اینستاگرام به ناشری پیشنهاد همکاری میدهید (پذیرش کتاب، ویراستاری، طراحی، صفحهآرایی، کارمندی و...) صفحهی او را دنبال کنید.
وقتی ناشر را فالو ندارید، احتمال دیده شدن پیامتان کمتر است و طبعاً نگاه ناشر و کارمندان تحریریهی نشر این است که تیرهایی در تاریکی به دهها هدف انداختهاید و شناخت خاصی از مؤسسهی آنها ندارید.
حسین جاوید
@Virastaar
«ایران» و «ایرانی بودن» در ذهن انسان ایرانی پیشامدرن و باشندگان دورزمان ایرانزمین با این نیرویی که امروزه در ذهن ما در جریان است جاری نبوده و افراد هویت خود را اغلب در خانواده و قوموقبیلهشان تعریف میکردهاند و میدیدهاند؛ این را میتوان در رواج ازدواجهای خویشاوندی، جنگهای حیدری ـ نعمتی چندسدهای، اختلافات قومی ـ قبیلهای و... ردیابی و تأیید کرد. توصیههای دینی در گرامیداشت خویشان هم نیروبخش چنین رویکردهایی بوده است.
آنچه از این موضوع به کار ما میآید این بخش است که طبعاً روابط خانوادگی در چنین جامعهای در اولویت قرار دارد و اهمیت زیادی مییابد. بازتاب زبانی این روابط چنین است: اختصاص یافتن واژگان پرشمار به بستگان.
مثلاً، برخلاف انگلیسیزبانها که cousin را به طیف گستردهای از فرزندان خویشاوندان اطلاق میکنند، ما واژگان متنوعی شامل «پسرخاله»، «دخترخاله»، «پسرعمه»، «دخترعمه»، «پسرعمو»، «دخترعمو» و «پسردایی»، «دختردایی» داریم. یا فرضاً ما «باجناق» و «برادرزن» و «برادرشوهر» و «شوهرخواهر» را متمایز میکنیم و انگلیسیزبانها به همهی اینها، و بعضاً به اقوام دورتری جز اینها، میگویند «brother in law». از این مثالها زیاد است.
باری، مترجم و ویراستار باید بکوشند تا جای ممکن این روابط را کشف و معادلسازی کنند و عنوان درست در زبان مبدأ را جایگزین سازند. فرضاً، وقتی سخن از مادر شخصیت اصلی یک داستان است و نیز پای یک «aunt» هم در میان است، اگر ببینیم که این دو در یک خانه و با یک پدر و مادر رشد یافتهاند و خطوربط دارند، بدیهی است که میفهمیم معادل درست باید «خاله» باشد، نه «عمه» یا حتی «زندایی» یا «زنعمو».
علاوه بر آنچه گفته شد، گاهی هم در کتابهای غیرداستانی اطلاعات فرامتنی به یاری مترجم میآیند. مثلاً، بهتازگی کتابی در دست چاپ داشتیم و نمیدانستیم منظور نویسنده این است که «دایی»اش بودایی است یا «عموی» او؛ به سایت او مراجعه کردیم و دیدیم که توضیح داده خانوادهی مادریاش بوداییاند، و توانستیم به معادل دقیق دست یابیم.
حسین جاوید
@Virastaar
از ۲۴ تا ۳۰ آبان ۱۴۰۲، به مناسبت هفتهی کتاب، تخفیف هماهنگ ۱۰ تا ۲۰ درصدی در کتابفروشیهای کشور ارائه میشود.
این رویداد را مؤسسات پخش، کتابفروشیها و ناشرها برنامهریزی کردهاند و هیچ نوع دخالت دولتی در آن نیست ــ یک کار صنفی تروتمیز که منافع آن هم به مخاطب و هم به همهی حلقههای صنعت نشر میرسد.
کاش روزی همین الگوی درست جایگزین نمایشگاههای کتاب هم بشود.
حسین جاوید
@Virastaar
#مانی کتاب جدیدی است که از استاد گرانقدرم #زهره_زرشناس منتشر شده است.
این روزها این کتاب را در دست دارم و میخوانم و میآموزم.
حسین جاوید
@Virastaar
ایدهی جالبی برای کتابخوانهای دوستدار پسزمینهی تیره («نایت مود»)!
حسین جاوید
@Virastaar
گروه «اخبار کتاب» از بیستم دیماه ۱۳۹۴ تا کنون محفلی است برای صدها ناشر و نویسنده و مترجم و دوستدار کتاب؛ از طریق لینک زیر میتوانید به ما بپیوندید:
/channel/+KH-eXu_HT5oyNzU0
امکان پیوستن به «اخبار کتاب» فقط در ۲۴ ساعت آینده فراهم است و پس از آن، به روال همیشه و برای حفظ فضای خوب گروه، دستکم تا پایان سال ۱۴۰۲ امکان پیوستن به گروه وجود نخواهد داشت.
حسین جاوید
@Virastaar
برخلاف آن زمینی که مفت فروخته شده، اغلب ایرانیها یک یا چند جلد کتاب قدیمی در خانه دارند که از نسلهای قبلشان به ارث رسیده و دنبال ایناند که تهوتوهش را دربیاورند چند میلیارد میارزد. ۹۹ درصد اینها هم کتابهای (عمدتاً مذهبی) چاپ سنگی دورهی قاجارند که بین ۲۰۰ هزار تا ۲ میلیون تومان قیمت دارند! :)
حسین جاوید
@Virastaar
در این روزهای اندوهبار مدام به این جملات #کنراد_لورنتس، رفتارشناس برجستهی اتریشی، در کتاب مُهر سلیمان میاندیشم:
«انسان تنها جانداری است که سلاح دفاعیاش خارج از بدن او قرار دارد… ما سلاحهای مرگبارمان را از طبیعت نگرفتهایم، بلکه با اراده و ابتکار خودمان ساختهایم، بیآنکه طبیعت و غریزه فرصت پیدا کنند بازدارندگی لازم را هم در ما به وجود آورند».
نمیدانم اگر #رابیندرانات_تاگور زنده بود، باز هم میسرود «خدا هنوز از انسان ناامید نیست» یا خیر.
حسین جاوید
@Virastaar
وزیر ارشاد «فقدان» داریوش مهرجویی را تسلیت گفته و معاون پارلمانی رئیسجمهور «درگذشت» او را. لابد در روزهای آتی هم صاحبمنصبان بیشتری به جمع تسلیتگویان میپیوندند. داریوش مهرجویی نه دچار «فقدان» شده و نه «درگذشته»، او «کشته شده»، «به قتل رسیده»! در «فقدان» و «درگذشتن» عاملیت بیرونی و ارادی دیگران وجود ندارد، اما در «کشته شدن» چرا. «کشته» و «مرده» برابر نیستند؛ بر «مرده» باید فقط سوگواری کرد و بر «کشته» پرسشگری. پس اگر تسلیتگوییتان حقیقی است، «کشته شدن» داریوش مهرجویی را تسلیت بگویید، نه «درگذشت» او را!
حسین جاوید
@Virastaar
«پیکر یک زن هیچوقت واقعاً از آن او نیست. پیکرش به دیگران تعلق دارد، به مردها، به کودکان، به خانواده. و در زمان جنگ به سربازها...»
#انگار_آنجا_نیستم
#اسلاونکا_دراکولیچ
بهزودی در کتاب سده
@SadePub