مرحوم مجتبی عبداللهنژاد یکی، دو ماه پیش از فوتش مهمان من بود در دفتر نشر. پیشنهاد جالبی داشت. میگفت: «برای همهی ما پیش آمده که مجبور شدهایم فایل کتابی را از مراجع غیررسمی دانلود و استفاده کنیم و از این بابت عذاب وجدان هم داشتهایم. کاش ناشرها صفحهی پرداخت مخصوصی در سایتشان بگذارند که بشود در این مواقع مراجعه کرد و مبلغی به دلخواه پرداخت.»
حسین جاوید
@Virastaar
«تألیف و ترجمه:»، «گردآوری و ترجمه:»، «پژوهش و ترجمه:» و امثال آنها پیامهایی هستند که از روی جلد کتاب با من سخن میگویند: «من را نخر! بعید است کار جدی و قابل اعتنایی باشم که ارزش صرف وقت و هزینه را داشته باشد!»
حسین جاوید
@Virastaar
واژهسازی گاه همینقدر طبیعی و دلنشین انجام میشود، از برگهی سادهای که چند کارگر روی در کارگاه کوچکی چسباندهاند.
«ناهاری» به معنی چاشتی بوده که صبح میخوردهاند، سپس معنای همین «ناهار» امروزی را پیدا کرده، و اکنون دارد تخصیص معنایی مییابد: «ساعت استراحت و ناهار خوردن.»
حسین جاوید
@Virastaar
امروز جملهای خواندم که #کژتابی عجیبی داشت:
متخصصان طول عمر، مثل تسلا، ناهار را وعدهی بیهودهای نمیدانند.
توضیح زیادی نمیدهم، ولی چه خوب است که تصویر آدمها روی جلد کتابها شبیه خود واقعیشان باشد، نه بزکدوزکشده.
حسین جاوید
@Virastaar
#تجدید_چاپ شد
#ساعت_ستاره
#کلاریس_لیسپکتور
ترجمهی #شکیبا_محبعلی
چاپ دوم: ۱۴۰۲/ ۹۹۰۰۰ تومان
#کتاب_سده
«همهچیز در دنیا با یک جواب مثبت شروع شد. مولکولی به مولکولی دیگر جواب مثبت داد و زندگی شکل گرفت. اما پیش از دوران ماقبل تاریخ دورانی قبل از ماقبل تاریخ وجود داشت و هیچچیز نبود، و جواب مثبت بود. همیشه اینگونه بود. نمیدانم چرا، اما میدانم جهان هرگز آغاز نشد...»
#ساعت_ستاره آخرین اثری است که از لیسپکتور در زمان حیاتش منتشر شده است. این رمان ماجرای دختری اهل شمال شرقی است که بهتنهایی زندگی میکند، دختری چنان در حاشیه که تقریباً نادیدنی است. این دختر بهرغم محرومیت از همهی آنچه زندگی مینامیم، بهطرز آزاردهندهای شیفتهی زیستن است.
@SadePub
دوستی پیامی فرستاده بود:
یه سؤال دارم. ترجمهی most overrated رو میخوایم توی این تیتر استفاده کنیم:
«ایلان ماسک بهعنوان اورریتدترین مدیرعامل سال ۲۰۲۴ معرفی شد.»
اما نمیدونم چه کلمه کوتاهی میشه جاش به کار برد. مورد مبالغه واقعشده...؟
به نظرم اینجا «توجه کاذب» معادل خوبی برای این عبارت است. البته، باید ساختار تیتر را تغییر داد. مثلاً، نوشت:
«ایلان ماسک، مدیرعاملی با بیشترین توجه کاذب رسانهها در سال ۲۰۲۴.»
دربارهی «واسه»
میانبر برای کمحوصلهها:
✅ کاربرد «واسه» به معنی «برای» و «بهخاطر» کاملاً درست است.
✅ های آخر «واسه» جزو خود کلمه است و، به قول معروف، #هکسره نیست.
✅ کاربرد «واسه» هم در محاوره و هم در نوشتار رسمی کاملاً درست است.
✅ «واسه» احتمالاً برگرفته از «واسطه»ی عربی است، نه wasnād پهلوی.
در گروه ناشران نوشتم:
«دلار در فروردین حدود ۴۳ بود. اگر با همین نرخ ۶۰ هزار تومان هم سال تمام شود (که بعید است)، یعنی یک تورم حدوداً چهل درصدی. کل سود چاپ کتاب تقریباً همین سی، چهل درصد است، یعنی از ابتدای سال همهی ما ناشرها هر چی کار کردهایم خرج تورم و چای دبش مسئولان محترم شد!» :)
حسین جاوید
@Virastaar
بزرگواران جناب آقای علیرضا طاقدره، جناب آقای دکتر سلمان ساکت و جناب آقای غلامرضا عمرانی اشاره فرمودند که این «قندی» بودن نان احتمالاً برگرفته از این باور است که نان برشتهتر قند کمتری دارد و برای بیماران دیابتی بهتر است (البته، از نظر پزشکی چنین دیدگاهی درست نیست و بحث ما باور عمومی است).
نکتهی دیگری هم به ذهن خودم رسید و این بود که ما «بادامقندی» هم داریم که نام دیگرش «بادامسوخته» است و چهبسا بتوان ارتباطی بین «قندی» بودن و کاراملی شدن یا برشته شدن یافت. قطعاً بیشتر بررسی خواهم کرد.
حسین جاوید
@Virastaar
در صف نان سنگک بودم که پیرمرد جلوییام به شاطر گفت: «دو تا کنجدی، #قندی.» پرسیدم قندی یعنی چه، گفتند یعنی «برشته».
نشنیده بودم و برایم جالب بود.
حسین جاوید
@Virastaar
در فروشگاههای بزرگی مثل والمارت (در ایالات متحده) خیلی از کالاها به سفارش فروشگاه و با برند خود فروشگاه تولید شده و فروخته میشود. یعنی چه؟ مثلاً، شما مایونز یا زغال یا نوشیدنی یا دستمالکاغذی میخواهید و در قفسهها انواع آن را با برند تولیدی خود فروشگاه میبینید، نه برندهای دیگر. در ایران هم، مثلاً، هایپراستار این کار را میکند و میتوانید از کاغذ آچهار گرفته تا عسل و ناگت مرغ را با بستهبندی و نام هایپراستار تهیه کنید.
حالا ربطش به کار کتاب چیست؟
لب مطلب را بگویم: کتابفروشیهای بزرگ و زنجیرهای نهتنها کتابفروشیهای کوچک بلکه ناشرها و تولیدکنندههای کوچک را هم خواهند بلعید.
وضعیت بازار کتاب در صنعت نشر ما طوری است که فروش ناشرها و مؤسسات پخش با چک و فروش کتابفروشها نقدی است. پس جریان نقدینگی دست کتابفروشیهاست و مناسبات را آنها تعیین میکنند. حالا چه شده؟ گردش نقدینگی در فروشگاههای زنجیرهای کتاب بسیار بالا رفته و آنها مدام شعبه اضافه میکنند و برندهای جدید هم پا به میدان میگذارند. این بدین معنی نیست که مردم کتابخوانتر شدهاند، بلکه چون این فروشگاهها دیگر فقط کتاب نمیفروشند و انواع و اقسام کالاهای تزئینی و کاربردی و بازی و نوشتافزار و... عرضه میکنند و خریدشان عمدتاً چکی و فروششان عمدتاً نقدی است، روزبهروز فربهتر میشوند (که البته نوش جانشان و قواعد بازار همین است)؛ نتیجه چه میشود؟ اینها با نقدینگی و رشد حاصل از آن ابتدا کتابفروشیهای کوچک را از دور خارج میکنند (همانطور که فروشگاههای زنجیرهای به بقالیها و سوپرهای کوچک و محلی آسیب زدند) و در مرحلهی بعدی سراغ تولیدکنندهها میآیند. وقتی شما فروشگاهی دارید که مشتری دارد، چرا فلان کتاب یا تقویم یا دفتر یادداشت یا اسباببازی را از من تولیدکننده یا واردکننده بگیرید و سی، چهل درصد سود هم به من بدهید؟ خب، خودتان تولید یا واردش میکنید (یا سفارش میدهید برایتان تولید یا وارد کنند) و در فروشگاهتان آن را میفروشید، با سود کاملی که در زنجیرهها تقسیم نشده و فقط به خودتان رسیده! این همان اتفاقی است که در والمارت و هایپراستار و امثال آنها رخ داده است.
ابتدا ناشرهای بزرگ میل داشتند کتابفروشی بزنند و به فروش مستقیم رو بیاورند، حالا روال تقریباً برعکس شده! کتابفروشیهای بزرگ به نشر و تولیدات دیگر روی میآورند و کالای مورد نیازشان را خودشان تأمین میکنند! آنها دقیقاً میدانند مشتری دنبال چه کتاب یا چه کالایی است، پس راحتتر ناشرها و تولیدکنندههای کوچک را از دور خارج میکنند. ناشران هوشمند باید برای این آینده برنامه داشته باشند.
حسین جاوید
@Virastaar
زبان عامهی مردم پر از لغات و اصطلاحاتی است که حتی در لغتنامههای بزرگ و روزآمد هم پیدا نمیشوند. اینها عمدتاً در زمان خاص و جغرافیای خاصی پدیدار میشوند و خیلیشان فرصت پیدا نمیکنند به گفتار نسلهای بعد راه یابند و جایشان را به اصطلاحات عامیانهی جدید میدهند.
نمونههای زیر بهخوبی این تحول را نشان میدهد. واژهی سمت راست ممیز اصطلاحی است که در دورهی #قاجار به کار میرفته و واژهی سمت چپ ممیز اصطلاحی است که امروزه و کمابیش با همان معنی رواج یافته است.
❇️ حلوا/ زنذلیل
❇️ هاتانماتان/ سوسول
❇️ تاطوله/ آبکی (شراب و عرق و ...)
❇️ پاچهفسفسی/ دَدَردودوری
❇️ قِولدِنگ/ ابنهای
❇️ خرچه/ بچهخوشگل
❇️ قُوزولَی مُوزولَی/ لاغرمردنی
❇️ آشمال/ پاچهخوار
❇️ عیاش خر/ چسخور
❇️ قلیان دستهلق/ دراز بیقواره
❇️ چُرتی/ عملی
❇️ گورخر عبداللهخان/ درِ مسجد
❇️ بیبیبنفشه/ پخمه
حسین جاوید
@Virastaar
جایی میخواندم که مترجم محترمی از ناشر محترمی بابت تأخیر زیاد و چندین ساله در چاپ اثرش گلایهی مفصلی کرده بود.
اگر انصاف داشته باشیم، میبینیم اکثر ما ناشرها کموبیش این مشکل را داریم؛ بالاخره، از قدیم گفتهاند «یک سوزن به خود، یک جوالدوز به دیگران».
ما ناشرها باید در سیاست پذیرش کتاب تجدید نظر کنیم و ورودی را با توان چاپ و سرمایهگذاریمان بسنجیم. الان، از آنجا که صرفاً پذیرش کتاب هزینهی خاصی روی دست ما نمیگذارد، علاقه داریم دهها و بلکه صدها قرارداد ببندیم و آثار و پدیدآوران را منتظر نگه داریم تا به زعم خودمان شرایط و زمان مناسب برای نشر کتابها فراهم شود.
این کشور مملکت پیشبینیناپذیرهاست، یک روز خروج ترامپ از برجام، یک روز کرونا و تعطیلیهایش، یک روز اعتراضها، یک روز جهش قیمت ارز، یک روز نیزهپرانی بین قبایل بدوی آمازون... همهی اینها روی اقتصاد و کار ما اثر میگذارد. خودمان میدانیم که مقصر نیستیم، اما از آن طرف هم باید شرایط روحی و مادی پدیدآورها را در اولویت قرار دهیم. شاید خیلیها حتی از خیر حساب کردن روی بخش مالی قضیه گذشته باشند، اما دستکم، و بجا، انتظار دارند ثمرهی معنوی زحمات چندین ماهه و چندین سالهشان را ببینند و کتابشان چاپ شود. هر کتابی که در کشوی نشر ما خاک میخورد انگیزهی پدید آمدن آثار دیگر را هم با خودش زیر خاک میبرد.
سیاست معقول و شدنی به نظر من این است: بندهایی به قراردادهای انتشار کتاب اضافه شود و مثلاً یک بازهی حداکثر دو ساله را برای انتشار کتاب در نظر بگیرد، به این صورت که اگر ناشر در این مدت کتاب را به چاپ نرساند، قرارداد بهشکل خودکار ملغی شود و پدیدآور بتواند اثرش را به ناشر دیگری بسپارد. اینچنین نه سیخ میسوزد و نه کباب.
حسین جاوید
@Virastaar
سامانهی جامع امور ناشران، مربوط به وزارت ارشاد، نیاز به بهروزسانی فنی داشته و وزارتخانه روز یکشنبه (از روزهای کاری ابتدای هفته) را برای این کار انتخاب و امروز سامانه را از دسترس ناشرها خارج کرده است! البته، از پیش و با پیامک اطلاع داده بودند، که نکتهی مثبتی است، اما سؤال اینجاست که نمیشد مثلاً روز پنجشنبه یا جمعه یا در یکی از تعطیلات رسمی این ماه یا ماه آتی چنین کاری را انجام داد تا کار ناشرها لنگ نماند؟
حسین جاوید
@Virastaar
کتابی از یک کتابفروشی خریدم ۱۵۰۰۰ تومان، هزینهی ارسالش ۵۵۰۰۰ تومان بود! یعنی قیمت ارسال ۳/۶ برابر قیمت خود کتاب است!
این بلایی است که اقتصاددانهای نابغهی دولت بر سر فرهنگ کشور آوردهاند.
حسین جاوید
@Virastaar
چاپ اول کتاب یاد صادق چوبک که منتشر شد (سال ۱۳۸۰) من شاگرد دبیرستان بودم. سوار اتوبوس شدم و رفتم از کتابفروشی طهوری، جلوی دانشگاه تهران، خریدمش. قیمتش ۵۲۰۰ تومان بود.
امروز دیدم این کتاب تجدید چاپ شده، با قیمت ۵۵۰۰۰۰ تومان (که تازه قیمت واقعیاش نیست و ناشر قیمت منصفانهای در نظر گرفته)؛ بیش از ۱۰۰ برابر افزایش قیمت کتاب طی ۲۲ سال!
در تاریخ اینها را مینویسند و میگویند اتفاقاً ایرانیها خیلی کتابدوست و کتابخوان بودند که همچنان صنعت نشر داشتند!
حسین جاوید
@Virastaar
با مصوبهی هیئت وزیران، نام روستای «دلیلر» واقع در دهستان فولادلوی جنوبی بخش هیر شهرستان اردبیل به «دلیران» تغییر یافت.
ایسنا
بحث سرهگرایی نیست، بحث فارسی حرف زدن است!
واقعاً نمیشد بهجای «لوف» نوشت «قرص» و بهجای «اسلایسشده» نوشت «برشخورده»؟
حسین جاوید
@Virastaar
دوستی در توییتر نوشته بود:
این پلمب و سلفونپیچ کردن کتابها از مزخرفترین کارهای یک ناشره.
بهش میگویند «شرینک تکی» (در مقابل «شرینک غیرتکی» که برای بستهبندی کتابها در دستههای دوتایی و بالاتر، با توجه به حجم آنها، استفاده میشود)، و الان بابت هر نسخه بین ۳ تا ۷ هزار تومان خرج روی دست ناشر میگذارد. اغلب برای کتابهای جلد سخت و گرانقیمت به کار میرود و دلیلش هم این است: بدون شرینک، کتاب راحتتر کثیف و پاره میشود و آسیب میبیند و مؤسسهی پخش و کتابفروش و مشتری هم بلافاصله آن را به ناشر مرجوع میکنند (حتی اگر ناشر هیچ نقشی در آسیب دیدن کتاب در زنجیره نداشته باشد!). با این قیمتهای بالای کتاب، طبیعی است که ناشر ترجیح میدهد همان ابتدا چند میلیون خرج شرینک تکی کتابهای خاص بکند تا بعداً مجبور نشود چند برابر این رقم را سر کتابهای مرجوعی زیان بدهد.
البته، این حق مشتری است که در داخل کتابفروشی شرینک را باز کند و ببیند با چه محتوا و کیفیتی مواجه است و منطقی نیست که کتابفروشهای محترم مانع باز شدن شرینکها شوند. شرینک یک نوع بستهبندی برای سالم رسیدن کالا به مقصد است و نباید ماهیت تجملی پیدا کند.
سخن از دکتر محمد معین به میان آمد. این را هم بگویم:
میدانید که ایشان در سال ۱۳۴۵ در دانشکدهی ادبیات دانشگاه تهران سکته کردند و پنج سال آخر عمر پربارشان را در کما گذراندند. روایت رسمی این است که دکتر معین حین تدریس از حال رفتهاند، اما روایتهای غیررسمی حکایت از این دارند که این اتفاق بعد از مشاجره با یک دانشجوی گستاخ رخ داده است.
درهرحال، حواسمان باشد آدمهای بیمایهی زباندراز را زیاد جدی نگیریم!
روح استاد شاد.
حسین جاوید
@Virastaar
کتابی کار میکردیم دربارهی وضعیت زنان در هندوستان. بخشی از آن برای من خیلی جالب بود:
یک NGO کمک کرد که زنهای هندوستانی در شهرهای کوچک و روستاها موتورسیکلت بخرند و برانند؛ نتیجه حیرتآور بود: افزایش امنیت، کاهش آمار خشونت و تجاوز، بهبود سطح درآمد و کمک به کاهش تنشهای خانوادگی.
حسین جاوید
@Virastaar
در «فرهنگستان زبان و ادب فارسی» یک نفر پیدا نمیشود که بداند خط فارسی واکههای کوتاه را نشان نمیدهد و در ترکیبهای وصفی و اضافی هم نیازی به کسره نداریم؟
گمان کردهاند مخاطبشان شاگرد کلاس اکابر است و بدون کسره نمیتواند «ویراستار ادیب» را درست بخواند!
حسین جاوید
@Virastaar
خیلی است ها! نزدیک به نود سال از انتشار این شاهکار گذشته و نویسندهاش از بزرگترین نویسندگان تاریخ ادبیات ایران است، بعد ناشر در صفحهی اول #بوف_کور نوشته «مترجم: صادق هدایت»!
یعنی در دمودستگاه یک ناشر با چندین دهه سابقهی فعالیت هیچکس نبوده که این گاف بزرگ را بزداید؟
حسین جاوید
@Virastaar
حالا که سخن از قند رفت گریزی هم به «شکر» بزنیم!
از معانی «شکر» «چاک و تَرَک» است و این همان معنایی است که در ساخت صفت «لبشکری» به کار رفته است. «لبشکری» یعنی کسی که لب او شکافته و چاکدار باشد.
حسین جاوید
@Virastaar
این عکس یک کتابفروشی دانشگاهی در اردبیل پس از بارشهای سنگین چند روز اخیر است. آن مسیر بازشده در برف خیلی
حس خوبی بهم منتقل کرد.
حسین جاوید
@Virastaar