«تمرهندی» درختی است بومی آفریقا و سپستر هندوستان. میوهاش، که با همین نام «تمرهندی» خوانده میشود، در غلاف درازی قرار گرفته و ترشمزه است و از دیرباز خواص دارویی هم برای آن متصور بودهاند. این درخت و میوه را «امله»، «املی» «انبله»، «خبجه»، «خرمای گجراتی» و «خرمای هندی» نیز نامیدهاند.
برخی پنداشتهاند «تمرهندی» با واژهی فرانسوی «تمبر» در ارتباط است و بر اثر همنشینی همخوانهای «م» و «ب» بهشکل «تمر» درآمده، درحالیکه درواقع این «تمر» واژهای عربی به معنی «خرما» است و کل واحد معنایی یعنی «خرمای هندی». این همان جزئی است که در معادلهای Tamarind و Tamarindus indica دیده میشود.
بنا بر آنچه گفته شد، نام درست این درخت و میوهی آن «تمرهندی» است (و نه «تمبر هندی» یا «تمبرهندی») و بین «تمر» و «هندی» نیز نیاز به فاصله نداریم و نوشتن آن بهصورت «تمر هندی» نادرست است.
✅ «دیگر ملینات که به آنها توان داد تمرهندی است مع الجلنجبین و ترنجبین مع گلاب.» (مفرح القلوب، ارزانی)
✅ «عبدالله گوید که چون اظفار من طولی پیدا کرد مأمون چیزی مانند تمرهندی به من داد.» (حبیب السیر، خواندمیر)
✅ «تمرهندی: نیک است صفرا را، و سرد است.» (فرخنامه، جمالی یزدی)
حسین جاوید
@Virastaar
دولت چنان ثبات اقتصادیای ایجاد کرده که خودش هم نمیداند قیمت کالایی که وعدهی فروشش را میدهد چقدر است و حتی نمیتواند میزان تورم را پیشبینی کند!
ناشر باید پول کاغذ را بدهد و در زمان نامعلوم و با قیمت نهایی نامعلوم آن را تحویل بگیرد!
راستی، خیلی از چاپخانهها کاغذ پارس را قبول نمیکنند، چون تاب و پرز دارد و استهلاک دستگاهها را بالا میبرد. ما ترجیح میدهیم کاغذ خارجی باکیفیت بخریم، هرچند مقداری گرانتر.
حسین جاوید
@Virastaar
ابراهیم گلستان در ۱۰۱ سالگی درگذشت.
او آخرین بازماندهی نسل درخشان داستاننویسی ایران بود. چه دوستش داشته باشیم و چه نه، باید بپذیریم که سینما و ادبیات ایران یکی از مهمترین چهرههای تاریخش را از دست داد. اهمیت آثار او را آیندگان بیش از ما درخواهند یافت.
خدایش بیامرزاد که «جهان خورد و کارها راند».
حسین جاوید
@Virastaar
بخشی از مراسم یادبود استاد عزیزمان دکتر #کورش_صفوی
و چه اندوهبار که دیگر طنین این خندهها تا مرگ آخرین ستارهها خاموش است…
حسین جاوید
@Virastaar
یک خبرگزاری امروز این خبر را کار کرده که سه عنوان از کتابهای استاد شفیعی کدکنی با قیمت #نامعقول (!) تجدید چاپ شدهاند! حالا این قیمت نامعقول چیست، بین ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار تومان برای کتابهایی با حجم ۳۰۰ تا ۴۰۰ صفحه!
در تصویر بالا قیمت #معقول ۴۶۰ هزار تومانی یک عدد پیتزای پپرونی را مشاهده میکنید که الحمدلله هیچ خبرگزاری و خریداری به آن اعتراض ندارد!
حسین جاوید
@Virastaar
ما در فارسی، همچون بسیاری از زبانهای دیگر، از اسامی تحبیبی استفاده میکنیم. مثلاً، به «ابراهیم» میگویم «ابی» یا حتی «ایبیش» و به «زهرا» میگوییم «زری» و طیف وسیعی از نامهایی را که با «ال» شروع میشوند («الناز»، «المیرا»، «الهه» و...) «الی» میخوانیم و...
در انگلیسی نیز اسامی تحبیبی کاربرد زیادی دارند و گاهی، برخلاف آنچه معمولاً در فارسی شاهدیم، صورت تحبیبی نام شباهت چندانی به صورت رسمی آن ندارد. مترجمها و ویراستارها در یکدستسازی اسامی و پیگیری خط داستانی باید حواسشان به این مورد باشد تا شخصیتها را قاتی نکنند.
برخی از نامهای تحبیبی انگلیسی:
❇️ ویلیام: بیل
❇️ رابرت: باب
❇️ ریچارد: دیک
❇️ چارلز: چاک
❇️ ان: ننسی
❇️ ادوارد: تد
❇️ هلن: نلی
❇️ مارگارت: دیزی/ پگی
❇️ سارا: سلی
❇️ مری: پاولی
❇️ هنری: هنک
❇️ جان: جک
حسین جاوید
@Virastaar
وقتی از «مادر حسنک وزیر» مینویسید که «زنی بود سخت جگرآور»، حواستان باشد این «حسن بن محمد میکالی» آنچنان هم «امامزاده و محتشم و فاضل» نبود و در روزگار صدارتش کم ستم و خودکامگی نکرد.
کشتن حسنک (با اتهام قرمطیگری) بهنوعی تسویهحساب سیاسی بود و حسنک آن مظلومی نیست که مینماید.
حسین جاوید
@Virastaar
پیش از اینکه «کراش» و «کراش زدن» اینطور سر زبانها بیفتد، ما در لایههای عامیانهتر زبان فارسی «تو نخ کسی بودن» و «تو کف کسی بودن» را داشتیم که اتفاقاً هم خوش آمدن و آرزومندی را میرساند و هم بهطور ضمنی به بیاطلاعی طرف مقابل از این علاقه اشاره داشت!
حسین جاوید
@Virastaar
این یادداشت را مهرداد فرهمند در کانالش قرار داده است. در گروه «اخبار کتاب» نظرهای خوبی راجع به آن ارائه شد که فکر کردم شاید برای مخاطبان محترم کانال «ویراستار» هم مفید باشد. بنابراین، آنها را ــ بدون دخل و تصرف ــ در فرستهی بعدی قرار میدهم.
لینک پیوستن به گروه «اخبار کتاب»:
/channel/+KH-eXu_HT5oyNzU0
حسین جاوید
@Virastaar
این آگهی در یکی از صفحات پرمخاطب اینستاگرام منتشر شده است.
«انواع آیتمهای بیکری و پیستری»
درواقع یعنی همان انواع نان و شیرینی، که لقمهشان دور سر چرخانده شده!
تمایل کافهها به استفاده از واژههای زبانهای دیگر دارد به جاهای عجیبی میکشد! انگار زبان دیگری نه برای #مفاهمه که برای #نفهمیدن در دست ابداع است!
حسین جاوید
@Virastaar
در کمتر از یک ماه
به چاپ سوم رسید:
آنچنانتر
هاجر رزمپا
چاپ اول: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
چاپ دوم: ۶ خرداد ۱۴۰۲
چاپ سوم: ۲۲ خرداد ۱۴۰۲
۱۷۲ صفحه/ ۱۰۰۰ نسخه/ ۱۳۳ هزار تومان
توزیع: از امروز (۲۳ خرداد ۱۴۰۲) در پخش ققنوس
@SadePub
«فروشگاه ملزومات حیوانات خانگی و پرندگان زینتی» (با یک تریلی کلمه!) چه شانسی دارد که در محاوره بتواند جایگزین «پتشاپ» دوکلمهای و خوشآوا شود؟
فرهنگستان بهجای اینکه تلاش کند کاربرد «پتشاپ» را ممنوع کند، باید دستبهکار تدوین معادلهای مناسب و پذیرفتنی شود.
حسین جاوید
@Virastaar
آیین رونمایی و جشن امضای کتاب آنچنانتر
با حضور نویسندهی اثر، هاجر رزمپا
چهارشنبه، ۱۰ خرداد، از ساعت ۱۸ تا ساعت ۲۰
در
کتابفروشی دی
@SadePub
«آغا» اسمی ترکی به معنی «خاتون» و «بیبی» و «خانم» است و لفظی بوده که سر اسم «خواجهسرایان» میآمده و کارکرد آن احترامآمیز بوده است. به مرور زمان، معنی نخستین و وجه محترمانهی آن رنگ باخته و، بهخصوص در ضبط نام نخستین پادشاه قاجار ــ «آغامحمدخان» ــ جنبهی تحقیرآمیز یافته است.
در روزگار ما سخن گفتن از افراد با نگاه به وضع جسمی یا جنسی آنها نکوهیده است و شایسته نیست که نام کسی را ــ حتی اگر پادشاهی باشد که کسانی کارنامهاش را نپسندند ــ به «تبعیض» و «تحقیر» بیامیزیم. من نام سرسلسهی قاجار را همهجا «آقامحمدخان» ضبط میکنم.
حسین جاوید
@Virastaar
#سده منتشر کرد
#جعفرخان_از_فرنگ_آمده
#حسن_مقدم
قطع جیبی/ چاپ چهارم/ تابستان ۱۴۰۲/ ۴۹۰۰۰ تومان
#حسن_مقدم (۱۲۷۷ـ۱۳۰۴) از پیشگامان نمایشنامهنویسی مدرن فارسی است. #جعفرخان_از_فرنگ_آمده، مهمترین نمایشنامهی مقدم، در سال ۱۳۰۰ نوشته شد و در سال ۱۳۰۱ در تالار گراند هتل تهران (در لالهزار) به روی صحنه رفت. اجرای نمایشنامه با موفقیت بینظیری مواجه گردید و نام جعفرخان بر سر زبانها افتاد. در گذر روزگاران، نهتنها از اهمیت این اثر کاسته نشد، بلکه روزبهروز اعتبار آن فزونی یافت، تا جایی که امروزه آن را در ژانر خودش در کنار آثار ادبی جریانساز قرن شمسی حاضر، یعنی #یکی_بود_یکی_نبود اثر جمالزاده، #افسانه اثر نیما یوشیج و #تهران_مخوف اثر مشفق کاظمی، قرار میدهند.
اکنون، بعد از قریب به یک قرن، دوباره این نمایشنامهی مهم در قالب یک کتاب مستقل به چاپ میرسد. این نسخه از روی نسخهی چاپ سال ۱۳۰۱ مطبعهی فاروس آماده شده و تلاش شده به لحاظ بصری حالوهوای همان نسخه را داشته باشد.
@SadePub
«کتاب صوتی» با «نمایشنامهی رادیویی» فرق دارد. کتاب صوتی را باید «روخوانی» کنند، نه اینکه «اجرا» کنند. همین نکتهی بدیهی را خیلی از تولیدکنندگان آثار صوتی متوجه نشدهاند؛ این است که گوش سپردن به کتابهای صوتی فارسی بیشتر شبیه گوش سپردن به رادیو است.
حسین جاوید
@Virastaar
در ستایش «سازکار»
از کاستیهای بزرگ صنعت نشر ما «فردمحور بودن» مؤسسات انتشاراتی متوسط و بزرگ است. سری به کتابخانهای عمومی بزنید؛ چند تا کتاب خوب از دهههای پنجاه و شصت و هفتاد مییابید که امروزه از ناشران خوشسلیقه و کاربلدشان اثری نمانده؟
ما عادت داریم خود را مرکز کسبوکارمان ببینیم و به شیوهی حجرهدارهای قدیمی تجارت کنیم ــ اگر کسانی خرده نگیرند، این شاید از نوعی نگاه پدرسالارانهی نهادینهشده برمیآید. چنین میشود که وقتی ناشر از دنیا میرود یا اتفاق دیگری ــ مهاجرت یا خداناکرده بیماری، درگیریهای قضایی و... ــ در زندگی او پیش میآید گویی موتور انتشارات را خاموش کردهاند؛ شاید چند صباحی اقوام و وراث تلاش کنند با هل دادنش آن را به پیش برانند و مدتی چرخها را بچرخانند، اما درنهایت محکوم به ایستایی است.
اگر نشر را «سازکار» اداره کند و نه «فرد»، چنین اتفاقهایی نمیافتد. بدینگونه، در نبود ناشر، وراث حتی اگر تمایلی به ادارهی انتشارات نداشته باشند، میتوانند آن را با عنوان کسبوکاری «پویا» و «سرپا» بفروشند، نه صرفاً ملک و میز و صندلی و کامپیوتر و چند صد قرارداد چاپ کتابش را.
فراموش نکنیم در تعطیلی مؤسسات نشر قضیه فراتر از مثلاً تعطیل شدن یک سقطفروشی یا کفاشی یا قنادی است؛ منافع صدها پدیدآور و هزاران کتاب ــ و در بازهای بزرگتر بخشی از منافع فرهنگی جامعه ــ با مؤسسهی انتشاراتی گره خورده است.
فرض کنید ــ فرض است دیگر! ــ برای یک سفر یک ساله به ایستگاه فضایی انتخاب شدهاید و آنجا هم ابزار ارتباط شغلی ندارید. اگر رفتید و برگشتید و همچنان چرخهای نشرتان داشت بدون مشکل خاصی میچرخید، «سازکارسازی» را خوب پیش بردهاید، در غیر این صورت بدانید که بدون شما نشرتان، دیر یا زود، محکوم به «تعطیلی» یا، در خوشبینانهترین حالت، «کمفروغی» است.
حسین جاوید
@Virastaar
تصویر #کورش_صفوی در ذهن من همیشه شمایل استاد کاردان و خوشرویی است که در دفتر گروه زبانشناسی دانشگاه علامه طباطبایی نشسته است و با خونسردی سیگار میکشد و هرازگاهی ــ وقتی از ورق زدن برگههای روبهرویش یا سخن گفتن با دانشجویی بازمیایستد ــ خاکستر آن را در زیرسیگاری روی میز میتکاند.
یک روز در دفتر گروه داشتم با استاد راهنمایم صحبت میکردم که دکتر صفوی، از سر لطف، سر گرداندند و نکتهای را گوشزد کردند. سپستر دریافتم که، با همان راهنمایی کوچک، از چند ماه کار اضافه رها شدهام.
دریغا از رسم سرای سپنج که چنین گوهرهایی نابهنگام از کف میروند.
(اطلاعات مراسم یادبود دکتر #کوروش_صفوی در تصویر این پست درج شده است.)
حسین جاوید
@Virastaar
سخنگوی دولت: «نگاه دولت این بوده است که قیمت نان در سطح ملی تغییر نیابد. قیمتها متناسبسازی شده است.»
یاد آن تکه از رمان ۱۹۸۴ #جرج_اورول افتادم که در آن «وزارت حقیقت» در بیانیهای اعلام میکند سهمیهی شکلات هر نفر از ۳۰ گرم در روز به ۲۰ گرم در روز «افزایش یافت»!
#در_باب_بازی_با_کلمات
حسین جاوید
@Virastaar
#مهدی_قانونی، مدیر جوان صحافی رئوف، که بر اثر سقوط از طبقهی دوم به اغما رفته بود، درگذشت. بهترین کتابهای جلد سخت ایران از خط تولید صحافی رئوف میآمد: آثار ناشرانی مثل سایان، ماهی، بیدگل، هرمس، افق، مرکز، نی و...
صحافی رئوف بهتازگی جای جدیدی را تجهیز کرده بود و قصد داشت با کلی امید و برنامه به آن نقل مکان کند و فعالیتش را بیش از پیش گسترش دهد. مرحوم قانونی چند روز پیش فیلمی از این سولهی جدید در اینستاگرامش گذاشت و حسابی سرکیف بود که کارها روی روال است. در جریان همین جابهجایی بوده که حادثهی شوم به وقوع پیوسته و این هنرمند صحاف را از صنعت نشر ایران دریغ کرده است.
من هر وقت خبر مرگ غیرمنتظرهای را میشنوم یاد این تکه از کتاب #رنت نوشتهی #چاک_پالانیک با ترجمهی #سونیا_رزمجویی (که خودش هم بیگاه و جوان از دست رفت) میافتم:
«رانندهای که مسته براش مهم نیست سالهاست نقاشی میکنی و تازه بعد از اینهمه سال اولین نمایشگاهت هفتهی دیگه افتتاح میشه. چه چرتوپرتهایی! یه گوزن شمالی هزار و پونصد کیلویی لبهی جاده توی سایهی درختها وایساده و منتظره که بپره وسط جاده، روحش هم خبر نداره که بچهی شما قراره هفتهی دیگه به دنیا بیاد. یا مثلاً لنت ترمز روغنگرفتهی ماشینت یا وقتی که داری تو رانندگی با تلفنت حرف میزنی...
مهرهی شلشدهی پیچ چرخ ماشین یا رانندهی کامیون خوابآلود...
انگار دنیا به هیچجاش نیست که سه سال تمامه پاکِ پاکی یا بالاخره به تناسب اندام رسیدی و تو مایوی دوتکه خوب به نظر میرسی یا درنهایت اون آدمی رو که همیشه تو زندگیت دنبالش بودی ملاقات کردی و عمیقاً و بیحدومرز، با تمام وجودت، عاشقش شدی. امروز وقتی لباسهات رو از خشکشویی بگیری، گزارشهای روزانه رو فکس کنی، لباسهای شستهشده رو تا کنی، یا ظرفهای شام دیشب رو بشوری، چیزی که هیچوقت حتی فکرش رو هم نمیکردی جایی برات کمین کرده...»
خداوند مرحوم قانونی را بیامرزاد که بیشیلهپیله و آدمحسابی بود.
حسین جاوید
@Virastaar
این ظاهراً اولین ترجمهی #شنل گوگول است. تاریخ چاپ ندارد اما میشود حدس زد در دههی سی شمسی منتشر شده ــ هم از مختصات چاپ و هم از آنجا که روی جلد و پشت جلد آن از تصاویر فیلم ایتالیایی Il Cappotto استفاده شده که در سال ۱۹۵۲ بر اساس داستان #شنل ساخته شده است.
این از آندست کتابهایی است که درواقع میتوان «ترجمهی بازاری آثار درخشان ادبی» دانست و از همان دههها در بازار کتاب ایران باب شد. مترجم کتاب، احتمالاً محمد آسیم (۱۲۸۹ـ۱۳۸۰)، حسابی در داستان دست برده و چیزهایی را جا انداخته، افزوده یا حتی بهکل اشتباه متوجه شده!
حسین جاوید
@Virastaar
دستکم وقتی تتو میزنید حواستان باشد ویرگول اضافه به کار نبرید، چون نمیشود ویرایشش کرد! :)
حسین جاوید
@Virastaar
❇️ نظر جناب آقای احمد عبداللهزاده:
«این داوری بهگمانم چندان درست نیست. در زبان فارسی سیاره را بیشتر در همان فضای دانش فیزیک و ستارهشناسی به کار میبریم، نه در کاربرد عمومی. ما آسمان را پرستاره میخوانیم، نه پرستارهوسیاره. چیزهای درخشان (چه ظاهری و چه معنایی) را به ستاره مانند میکنیم، نه سیاره. افراد مشهور را ستاره مینامیم، نه سیاره. آدم بینوا را کسی میخوانیم که در آسمان یک ستاره هم ندارد، نه یک سیاره.
بنابراین ستارۀ شرق در برابر کوکب الشرق ترجمهای مناسب است. واژۀ کوکب هم گرچه در فارسی شناختهشده است، آن درخشش و برجستگی ستاره را ندارد.»
❇️ نظر جناب آقای کیوان آقابابایی سامانی:
در «کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت»، کوکب بخت را همگان ستارهٔ اقبال میدانند نه سیارهٔ اقبال.
سیارهٔ زهره هم در برخی متون ستارهٔ بامدادی خوانده شده نه سیارهٔ بامدادی.
❇️ نظر جناب آقای رحمان افشاری:
آقایِ مهردادِ فرهمند در این اظهارنظرِ خود مرتکبِ چند خطا شده است:
۱. او چون زبانِ عربی میداند، گمان کرده است این صلاحیت را دارد که دربارهٔ ترجمه نیز اظهارِنظر کند. این خطایی است عمومی و عدهای بر همین اساس حتی به ترجمه نیز اقدام میکنند.
۲. ظاهراً عربیدانیِ او نیز، همانطور که یکی از دوستان نوشته است، محلِ تردید است؛ به گواهِ فرهنگهایِ یکزبانه و دوزبانه "کوکب" به معنایِ "ستاره" نیز هست.
۳. نگاهِ او به ترجمه نگاهی پیشاعلمی و متمایل به ترجمهٔ تحتاللفظی است. او "کوکب الشرق" را لفظبهلفظ ترجمه کرده و چنین نتیجه گرفته است: چون "کوکب" به معنایِ "سیاره" است، پس "کوکب الشرق" را باید "سیارهٔ شرق" ترجمه کرد؛ اما متوجه است که "سیارهٔ شرق" بههیچوجه به معنایِ "کوکب الشرق" نیست، بنابراین پیشنهاد کرده است که آن را اصلاً ترجمه نکنیم، بلکه همان "کوکبِ شرق" را بهکار بریم، زیرا "کوکب در فارسی رایج است و نیازی به ترجمه ندارد".
میدانیم که "کوکب" در فارسی به معنایِ "ستاره" است و نه "سیاره" (نک فرهنگِ بزرگِ سخن). بنابراین در فارسی اختلافی بین "ستارهٔ شرق" و "کوکبِ شرق" وجود ندارد، تا یکی را نادرست و دیگری را درست بدانیم.
۴. اما خطایِ جدیِ او این است که احتمالاً تشخیص نداده "کوکب الشرق" یک استعاره (metaphor) است و "کوکب" در آن معنایِ مجازی دارد. استعارهها را معمولاً حتی با دیدِ ترجمهٔ تحتاللفظی لفظبهلفظ ترجمه نمیکنند. معنایِ مجازیِ "کوکب" در این استعاره همان است که در فارسی به آن «ستاره» میگوییم. در عربی "ستارهٔ سینما" را "کوکب سینمایی" نیز میگویند. هم "ستاره" و هم "کوکب" در این نوع ترکیبها به معنایِ مجازی است نه حقیقی.
@Virastaar
«مورد بررسی قرار دادن»: «بررسی کردن»/ «بررسیدن»
بافت غیرادبی:
❌ لازم است تبعات اقتصادی ممنوعیت واردات مورد بررسی قرار بگیرد.
✅ لازم است تبعات اقتصادی ممنوعیت واردات بررسی شود.
بافت ادبی:
❌ هوشنگ گلشیری در کتاب جدال نقش با نقاش آثار سیمین دانشور را مورد بررسی قرار داده است.
✅ هوشنگ گلشیری در کتاب جدال نقش با نقاش آثار سیمین دانشور را بررسیده است.
حسین جاوید
@Virastaar
داشتم ویدئویی از سخنان پروفسور عبدالمجید ارفعی، از برجستهترین کتیبهخوانهای ایرانی و متخصص درجهیک زبانهای عیلامی و اکدی، میدیدم. در پایان، متواضعانه، گفتند: «من متخصص زبانهای ایرانی نیستم ولی تا آنجا که خواندهام و برداشت کردهام [نظرم را گفتم].»
برای من درس بزرگی بود.
حسین جاوید
@Virastaar
«طغرا» ازجمله واحدهای شمارش «برات» و «سفته» و «چک» و «سند» و «صورتحساب» است که عمدتاً در دورههای قاجار و پهلوی اول رواج داشته است و امروزه تقریباً متروک شده است (در مواردی «فقره» جای آن را گرفته است):
✅ «سه روز قبل بر این بهانضمام دو طغرا برات که جمعه معادل چھار ھزار فرانک بود عز وصول ارزانی داشت.» (نامهی وزیر مختار ایران در فرانسه به وزیر امور خارجهی دورهی ناصری)
✅ «لفاً یک طغرا چک به مبلغ هفده لیرهی مصری برای مخارج عکسبرداری نسخهی شاهنامه که در کتابخانهی مصر است ارسال میگردد.» (نامهی وزیر دربار به سفارت ایران در قاهره، ۱۳۱۱ شمسی)
✅ «یک طغرا برات شاهنشاهی لفاً تقدیم گردید.» (نامهی عظیمی به تیمورتاش، ۱۳۱۱)
کاربرد واحدهای شمارشی را میتوان از ویژگیهای ادبیات منشیانه و مکاتبات اداری دانست. اینها فقط نوشتاری هستند و در گفتار کاربرد ندارند، چنانکه، فرضاً، هرگز نشنیدهایم کسی بگوید «سه چشمه دستشویی در این پارک باز شده» یا «پنج رام قطار به مترو اضافه شده» و...
البته، بررسی دقیق واحدهای شمارش نیاز به یادداشت مفصلتری دارد.
حسین جاوید
@Virastaar
برخلاف آنچه همیشه تأکید شده، دانستن زبان خارجی برای ویراستار یک «امتیاز» است، نه یک «ضرورت».
ویراستاری که زبان مبدأ را میداند خیلی وقتها حتی بدون اینکه به متن اصلی مراجعهای داشته باشد میتواند دریابد که احیاناً چه کلمه یا چه جملهای بهاشتباه ترجمه شده یا چه ساختی مغایر با ساخت زبان مقصد است؛ تا اینجا شکی نیست. اما موضوع این است که آیا یک ویراستار میتواند همهی زبانها را بداند؟ همین امروز در صنعت نشر ما هزاران کتاب از زبانهایی چون فرانسه، آلمانی، اسپانیایی، ترکی استانبولی، عربی و حتی ژاپنی و چینی و دانمارکی و... به فارسی ترجمه میشود؛ ویراستاری که انگلیسی میداند در مواجهه به این متنها چه امتیاز ویژهای دارد؟
بله، شدنی است که هر متن را ویراستاری ویرایش کند که زبان مبدأ آن را میداند، اما چنین تجملی در هیچ کشور دنیا رایج نیست. از طرفی، ویراستن چنین متونی ذیل «ویرایش مقابلهای» دستهبندی میشود، نه ویرایش متعارف. ویرایش مقابلهای درواقع مقابلهی سطربهسطر متن مقصد با متن مبدأ است و نوعی «بازترجمه». گاهی هزینهی ویرایش مقابلهای از هزینهی ترجمهی مجدد یک اثر هم فراتر میرود و، دستکم در صنعت نشر ما، چنین کاری بصرفه و متعارف نیست.
من منکر اهمیت زباندانی نیستم، اما تأکید بعضی ناشرها بر زباندانی ویراستارها نوعی زیرکی ناپسندیده است برای اینکه ویرایش مقابلهای را با هزینهی ویرایش صوری و زبانی پیش ببرند و بار اشتباهات مترجم را هم روی دوش ویراستار بیندازند ــ نظیر کار همکاری که چند سال پیش آگهی داده بود یک نیرو مسلط به ویرایش و صفحهبندی و دارای گواهینامهی موتورسیکلت استخدام میکند!
حسین جاوید
@Virastaar
منتشر شد:
آنچنانتر
هاجر رزمپا
چاپ اول: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
چاپ دوم: ۶ خرداد ۱۴۰۲
۱۷۲ صفحه/ ۱۰۰۰ نسخه/ ۱۳۲ هزار تومان
«همیشه اختلاف داشتیم. دعوا از اولین شب زندگی مشترکمان شروع شد. ده تا از همکلاسیهای سوده و سه تا از مهندسهای شرکت را از محضر برده بودیم رستوران تا شاهد پیوندمان باشند. یکی از همکارهایم که نوشابهی بقیه را پر میکرد مرتب میزد روی شانهی سوده و میگفت: پنجاه سال اولش سخته. اما این متاع که اسمش آنچنانتره قابل تحمل میکندش..»
@SadePub
کسی که لهجه دارد «دو» زبان نمیداند!
چند سال است، بنا به تغییرات اجتماعی، ضرورت احترام به گوناگونیها در زمینههای مختلف درک شده است و جامعه میکوشد خود را از بار خاطر نابرابریهای گذشته آسوده کند. یکی از تغییرات مهم هم به رسمیت شناخته شدن لهجههای مختلف است (سنوسالدارها به خاطر میآورند که تا همین یکی، دو دههی پیش داشتن لهجه عمدتاً دستمایهی شوخی و تمسخر بود و هنوز هم پسماندههای آن رویکرد رواج دارد).
باری، در این راستا، گزارهای سر زبانها افتاده به این شکل که «کسی که لهجه دارد دستکم دو زبان میداند». این گزاره برای احترام گذاشتن به لهجهها و لهجهدارها باب شده، اما لزوماً نمیتواند درست باشد. بله، کسی که لهجهی ترکی یا کردی دارد قاعدتاً «دو» زبان میداند (یکی فارسی و دیگری ترکی یا کردی) اما فرضاً کسی که لهجهی اصفهانی یا یزدی یا مشهدی و... دارد «دو» زبان نمیداند، او فقط «فارسی» میداند ــ کما اینکه حتی یک فرد تهرانی هم «لهجه» دارد و درواقع لهجهی او «لهجهی تهرانی» است که به «لهجهی معیار» زبان فارسی بدل شده است.
فراموش نکنیم که «لهجه» به تفاوتهای آوایی و آهنگین در گونههای «یک زبان واحد» گفته میشود و با «زبان» و حتی «گویش» تفاوت دارد. البته، برای بررسی مرزهای «زبان»، «گویش» و «لهجه» به توضیحات مفصلتری نیاز است.
حسین جاوید
@Virastaar