نسخهی الکترونیک «آیین بودایی در دوران معاصر» در کتابراه منتشر شد
حتماً در لحظاتی از زندگیتان عمیقاً طعم خشنودی را چشیدهاید. ترفیع رتبه گرفتهاید یا سرانجام از رشتهای که به آن علاقهمند بودهاید فارغالتحصیل شدهاید و یا موفقیت ریز و درشتی دیگری در زندگیتان بوده که دستکم چند لحظه حس خشنودی را در قلبتان بیدار کند. بااینحال، باید بگوییم چنین خشنودیهایی ناپایدارند. این نوع از خشنودیها بهجای اینکه با حس رضایت همراه باشند، بیشتر موجب نارضایتی و زیادهخواهی میشوند. هر قدر بیشتر به دنبال خشنودی باشید، خشنودی بیشتر از شما فاصله میگیرد. زمانی خواهید توانست از دام خشنودیهای زودگذر رها شوید و حقیقتاً خوشبختی و رضایت را به زندگیتان وارد کنید که کلید خشنودی پایدار را به دست بیاورید: همان کلیدی که بودیسم قرنها پیش در اختیار پیروانش قرار داده بود.
خواندن آیین بودایی در دوران معاصر یعنی زدن دو نشان با یک تیر! هم با چندوچون یکی از کهنترین ادیان جهان آشنا خواهید شد و هم با بهکارگیری تعالیم آن معنویت و سعادت را به زندگیتان دعوت خواهید کرد.
دانلود کتاب آیین بودایی در دوران معاصر:
B2n.ir/Buddhism
@SadePub
این سو و آن سو زیاد میبینم «پز» بازسازی #ارگ_بم را میدهند که در زلزلهی سال ۱۳۸۲ آسیب شدیدی دیده بود.
اول اینکه بهبهوچهچهها الکی است و تشریف که ببرید میبینید چقدر باسمهای بازسازی شده؛ دوم اینکه سؤال اساسی این است: بازسازیاش چه سودی دارد؟ یعنی الان مثلاً برویم #تخت_جمشید را هم سقف و ستون بزنیم و دیوار بکشیم و کامل کنیم؟! #ویرانی هم جزو تاریخ طبیعی هر بناست. باید باقیماندهها را حفظ کرد.
کاش مسئولان بفهمند ایندست بازسازیها فقط به درد ساخت بومگردی میخورد! خرابهی اصیل از آبادی جعلی ارزشمندتر است.
حسین جاوید
@Virastaar
از همه زیباییهای تاریخی #کاروانسرا را جور دیگر دوست دارم. شاید در زندگی پیشینم تاجری یا ساربانی بودهام خسته و تشنه، سرگردان در کویر و در جستوجوی مسیر، دود آتش مطبخ کاروانسرایی را دیدهام، جان دوبارهای گرفتهام، قدم تند کردهام و شب را در پناه دیوارهای سنگیاش آسودهام!
تصویر: کاروانسرای ساسانی قصر بهرام، پارک ملی کویر
عکس و متن: حسین جاوید
@Virastaar
سؤال: میشود هم نویسنده و هم ویراستار کتاب خودم باشم؟
پاسخ: خیر! همانطور که نمیشود هم مادر یا پدر فرزند خود بود و هم همزمان مادرخوانده یا پدرخواندهی او! :)
وقتی متنی را مینویسید یا ترجمه میکنید، فرض بدیهی این است که با نهایت تواناییهایتان پیش میروید. هر چقدر دقت به خرج دهید و هر چه را اصلاح کنید و هر چند بار که متن را بخوانید و صیقل دهید، چیزی جز «وظیفهتان» انجام ندادهاید؛ نهایتاً نویسنده یا مترجم زبردستی شناخته میشوید که کارش ویرایش سبُکی نیاز دارد یا، در بهترین حالت و در موارد استثنایی، ویرایش خاصی نیاز ندارد ــ شما همچنان «نویسنده» یا «مترجم» متن خود هستید، نه «ویراستار» آن.
حسین جاوید
@Virastaar
فردا (پنجشنبه، ۵ اکتبر ۲۰۲۳) برندهی #جایزهی_نوبل_ادبیات اعلام میشود.
بعضی ناشرها از الان به تیمهای چندنفرهی ترجمهشان آمادهباش دادهاند تا اگر احیاناً برنده فرد کمترشناختهشدهای بود یا همچنان اثری از او ترجمهنشده باقی مانده بود، در اسرع وقت کار را به فارسی برگردانند! :)
حسین جاوید
@Virastaar
منتشر شد
آنچنانتر
هاجر رزمپا
چاپ اول: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
چاپ ششم: ۱۲ مهر ۱۴۰۲
۱۷۲ صفحه/ ۱۰۰۰ نسخه/ ۱۴۵ هزار تومان
کتاب سده
«خیانت... مثل وقتیه که یه چیزی میره توی شکاف دندونت و درنمیآد... نه مسواک، نه خلالدندون، نه نخدندون. هیچجوره درنمیآد که نمیآد. پیدا نیست، هیچکس هم نمیبیندش، ولی خودت میدونی یه چی اونجا هست که عذابت میده...»
@SadePub
مرد مؤمنی که هزار و اندی سال پیش، شاید در مکانی مذهبی، در گوشهای از شهر #سغد، در آرامش نشسته بوده و متنهایی را به زبان #سغدی ترجمه یا رونویسی میکرده روحش هم خبر ندارد که ما امروز از روی بدخطیاش دینش را حدس میزنیم و میفهمیم که احتمالاً #مسیحی بوده و نه #مانوی، چون متون #مانوی اغلب بسیار خوشخط و پیراستهاند!
#در_کاربرد_دستخط
حسین جاوید
@Virastaar
«اینک مدت عمر ابراهیم صد و هفتاد و پنج سال بود. پس آنگاه ابراهیم از دنیا رفت، نیکفرجام و سالخورده و سیر از ایام، بمرد و به خویشانش پیوست.»
عهد عتیق، سفر پیدایش، باب ۲۵
با خواندن این پاره، اندیشیدم درست است که به قول بیهقی «عاقبت کار آدمی مرگ است»، اما کاش میشد دستکم همهی آنها را که دوست میداریم «نیکفرجام و سالخورده و سیر از ایام» بهلیم.
حسین جاوید
@Virastaar
اگر یک تراول ۱۰۰ هزار تومانی گم کنید، چه حسی دارید؟ سکه بخرید و فردا ۳ میلیون ارزان شود، چه؟ بورس بریزد و سهامتان ۱۰ میلیون افت کند، چه؟ اگر ماشینتان ۳۰ میلیون خرج روی دستتان بگذارد، چه؟ خب، پس چرا توقع دارید ناشر بیاید ۵۰ میلیون، ۱۰۰ میلیون خرج کتابی کند که نمیفروشد و زیانده است؟!
انصاف داشته باشیم و بدانیم که ناشر خصوصی با ناشر دولتی فرق دارد و مسلّم است که، مثل هر تاجر دیگری، به فکر منافع خودش است؛ هر کس هم که جز این بگوید باید در صداقتش شک کرد. شما صبح که چشم باز میکنید به فکر منافع سوپری سر کوچه و دندانپزشک سر چهارراه و شرکت بغلی و عباسآقا هستید؟! :)
حسین جاوید
@Virastaar
هر جای دنیا میروی حسرت میخوری که چرا مسافری و نمیتوانی از امکانات اجتماعی شهروندان آنجا استفاده کنی (فرضاً، باید بلیت فلان موزه را با بهای سه برابر بخری یا برای حملونقل عمومی پول بیشتری بدهی)؛ بعد اینجا با تلاش وزارت میراث فرهنگی میخواهند سیمکارت با اینترنت بدون فیلتر بدهند به گردشگران خارجی!
مسئولان مرتبط با این وزارتخانه بیجا میفرمایند مردمانی را که خودشان و پدرانشان هزاران سال در نجد ایران بهسربلندی زیستهاند شهروند درجهدو حساب کنند و بیگانگان را نورچشمی.
حسین جاوید
@Virastaar
من امروز صبح رفتم سری به چاپخانه زدم، از آنجا به یکی از مؤسسات پخش رفتم و بعد هم رفتم وزارت ارشاد تا اعلام وصول یکی از کتابهایمان را ثبت کنم. تنها بودم و هیچ موجود مذکر و مؤنثی در خودرویم نبود! حدود ساعت ۱۲ هم به دفتر کارم رسیدم و ماشین را گذاشتم در پارکینگ. در همین حال، آقایان کاشف به عمل آوردهاند که ساعت ۱۲:۹ دقیقهی امروز در خودروی منِ نیمهکچل «کشف حجاب» صورت گرفته و خودرویم باید توقیف شود! جالبتر این که من اصلاً نمیدانم «خ نامجو» کجاست و در مسیرم هم نبوده!
دیگر تردیدی ندارم اغلب گزارشهای حجاب ساختگی یا دستکم اشتباه است و عدهای عزمشان را جزم کردهاند مردم را عاصی کنند و کشور را به پرتگاه برسانند.
ببخشید که بیربط به مطالب کانال ویراستار بود.
ارادتمند همگی
حسین جاوید
@Virastaar
در کتابنامه نیازی نیست که قبل از نام مؤسسات انتشاراتی از کلمههایی مثل «نشر» یا «انتشارات» استفاده کنیم.
❌ فروزانفر، بدیعالزمان (۱۳۵۸)، سخن و سخنوران، چاپ سوم، تهران: انتشارات خوارزمی.
✅ فروزانفر، بدیعالزمان (۱۳۵۸)، سخن و سخنوران، چاپ سوم، تهران: خوارزمی.
دقت کنید که بعضی از ناشرها در مجوز رسمی نشرشان خودِ کلمهی «نشر» آمده یا نام متفاوتی به نسبت نام مشهورشان دارند. مثلاً، «نشر نو» درواقع «فرهنگ نشر نو» است و «نی» و «ثالث» با نامهای رسمی «نشر نی» و «نشر ثالث» مجوز گرفتهاند. ملاک تشخیص نام رسمی ناشر همان چیزی است که در فیپای کتاب قید شده، نه آن نامی که ناشر با آن بازاریابی و تبلیغ میکند یا اسمی که لوگویش نشان میدهد.
❌ شریفی، محمد (۱۳۸۷)، فرهنگ ادبیات فارسی، تهران: نو.
✅ شریفی، محمد (۱۳۸۷)، فرهنگ ادبیات فارسی، تهران: فرهنگ نشر نو.
❌ عابدی، کامیار (۱۳۷۵)، از مصاحبت آفتاب، تهران: ثالث.
✅ عابدی، کامیار (۱۳۷۵)، از مصاحبت آفتاب، تهران: نشر ثالث.
حسین جاوید
@Virastaar
این روزها هر گوشهوکناری دکانی به عرضهی قهوه مشغول است و کافهها بخش زیادی از فضاهای تجاری را به خود اختصاص دادهاند. خیلیها هر روز قهوه مینوشند و ذائقهی مردم دوباره دارد به قهوهنوشی خو میگیرد؛ چرا «دوباره»؟ ارجاعتان میدهم به صفحهای از کتاب Agriculture in Qajar Iran (تصویر بالا) نوشتهی ویلم فلور.
تا پیش از دههی ۱۸۵۰ مردم ایران اغلب قهوهنوش بودند و چای در کشور کشت نمیشد. چای به همراه سماور و فنجان از روسیه به ایران وارد شد. کمکم کشت چای در لاهیجان و شهرهای دیگر آغاز شد و ایرانیها چاینوش شدند و بیش از یک سده این عادت را پی گرفتند.
در کتاب قهوهخانه و قهوهخانهنشینی در ایران، نوشتهی علی بلوکباشی، اشاره شده که قهوه احتمالاً در سدههای ۹ و ۱۰ هجری از سرزمینهای اسلامی و امپراتوری عثمانی به ایران رسیده و قهوهنوشی تقریباً از دورهی صفوی رواج یافته است.
بزرگترها حتماً به خاطر دارند که حتی با رواج چاینوشی، دههها همچنان پذیرایی با قهوه از رسوم متداول مراسم عزاداری بود و هنوز در جاهایی چون کرمان و یزد ادامه دارد.
قهوهنوشی ما ایرانیها نوعی بازگشت به سنتهای دیرین است.
حسین جاوید
@Virastaar
روسیه به اوکراین یورش میبرد، #دلار و بعد #کاغذ در ایران گران میشود، فلسطین به اسرائیل پاتک میزند، #دلار و بعد #کاغذ در ایران گران میشود، یقین دارم اگر پسفردا شهابسنگی به بلندیهای ماچوپیچو در پرو بخورد، باز هم ترکش آن بهنوعی به ما میرسد! اینطور مواقع یاد شعر #انوری میافتم:
«هر بلایی کز آسمان آید، گرچه بر دیگری قضا باشد
نارسیده بر زمین پرسد، خانهی انوری کجا باشد؟!»
حسین جاوید
@Virastaar
از بهترین پروژههایی که در چند وقت اخیر به ما ارجاع شد پروژهی ویرایش یک «بازی» جذاب بود، بله، «بازی»!
برای خود من بسیار جالب بود که مجموعهای چنین بینش درستی نسبت به حقوق مخاطب دارد و میداند هر چیز که در قالب نوشتار عرضه میشود باید پاکیزه و درست باشد. قطعاً مخاطبانی که بازی را انجام خواهند داد از اینکه توضیحات و راهنماهای هر مرحله از بازی با فارسی سلیس و لحن مناسب و رسمالخط استاندارد عرضه شده است لذت خواهند برد.
کاش این بینش بین همهی تولیدکنندگان وجود داشته باشد. حتی، به عقیدهی من، باید الزامی باشد که قواعد درستنویسی در نوشتههای همهی کالاهای تولیدی رعایت شود. فارسی را باید درست نوشت، چه در برگردان کتاب هستی و زمان هایدگر و چه در توضیحات پشت یک شیشهی خیارشور!
حسین جاوید
@Virastaar
برای red flag معادل فارسی میخواهید؟ «زنگ خطر»!
❇️ «اینهمه زنگ خطر رو دیدی و توجه نکردی؟»
❇️ «پرخاشگری یه زنگ خطره.»
❇️ «خیلی زنگ خطر داره. بهتره باهاش قرار نذاری.»
❇️ «تودههای کوچک میتوانند زنگ خطر ابتلا به بیماریهای جدی تلقی شوند.»
و…
حسین جاوید
@Virastaar
#یون_فوسه، نمایشنامهنویس نروژی، برندهی #جایزهی_نوبل_ادبیات ۲۰۲۳ اعلام شد.
اغلب آثار او به زبان فارسی ترجمه و منتشر شده است.
حسین جاوید
@Virastaar
اگر پنج سال، ده سال در یک کشور اقامت کنید، بهتان شهروندی میدهند؛ بعضی واژههای زبان ما که خاستگاه عربی دارند بیش از هزار سال است که در نوشتار و گفتار پدران و اجداد ما، و در نظم و نثر بهترین گویندگان فارسیزبان، به کار رفتهاند اما همچنان عدهای برآناند آنها را به رسمیت نشناسند و از زبان بیرون کنند!
حسین جاوید
@Virastaar
«ما در عمق شهرهای غریب پیِ شهر خودمان میگردیم. دنبال نشانهای آشنا که هم به آن شهر نزدیک شویم و هم خود را به آن نزدیک کنیم. مانند یافتن تفاهمی با غریبهای دوستداشتنی...
ما خودمان را گم میکنیم تا اندکی دیگر از خودمان را بیابیم.»
#تختخواب_دیگران
#آیدا_مرادی_آهنی
چاپ هشتم
#کتاب_سده
(تصویر از کتابفروشی آبی، شیراز)
@SadePub
کتابشناسی و ارجاعدهی در مواجهه با آثار دانلودی، یک پیشنهاد
در کشور ما کپیرایت رعایت نمیشود و بنابراین امکان دانلود بسیاری از منابع نایاب و کمیاب و حتی کتابهای روز بدون رعایت سلسلهمراتب قانونی و حقوق ناشران و مؤلفان وجود دارد. بحث راجع به جوانب این موضوع در جای خود مهم است ــ و ضمناً هیچ شکی هم در این نیست که باید به حقوق قانونی و اخلاقی دیگران احترام گذاشت ــ اما من میخواهم در این زمینه نکتهی دیگری مطرح کنم.
خودمان را که نمیخواهیم گول بزنیم، برای همهمان پیش آمده که ــ غالباً با عذاب وجدان ــ منبعی را که در دسترس نیست از اینترنت گرفتهایم و از آن بهره جستهایم. کار وقتی بیخ پیدا میکند که پژوهشگر باشیم: نسخهی پیدیافی که دانلود کردهایم، و اسکنشدهی نسخهی چاپی است، کتاب الکترونیکی رسمی نیست، چون ناشر الکترونیکی ندارد، کتاب چاپی هم نیست، چون نسخهی الکترونیک غیررسمی است!
بسیار خوب، باید چه کنیم؟ طبیعتاً این هم از آن مشکلات عجیبی است که فقط در کشور ما پررنگ است! (پژوهشگر غربی عمدتاً نه نیازی به دانلود اینچنینی دارد و نه دسترسی بیدردسری به آن!) ــ پس راهحل را هم خودمان باید بجوییم.
این که خواننده را فریب بدهیم و نسخهی پیدیاف را جای نسخهی چاپی جا بزنیم و مثل نسخهی چاپی ارجاعدهی کنیم، نه اخلاقی است و نه حرفهای و مطابق روال آکادمیک (اما متأسفانه این راهی است که اغلب پژوهشگران میپیمایند). مشکل مهم دیگری که پیش میآید این است که چهبسا نسخهی پیدیاف مخدوش یا دارای حذفیات یا ترکیبی از چند ویراست مختلف یک کتاب باشد (بارها برای من پیش آمده که ریزنگری کردهام و دریافتهام که خطای پژوهشگر از نقص کدام نسخهی دانلودی آب میخورد).
پیشنهاد من این است که در صورت استفاده از منابع الکترونیکی غیررسمی (هم آنها که مشمول کپیرایت هستند و هم بهخصوص آنها که مشمول کپیرایت نیستند)، در کتابشناسی بخش ویژهای برای آنها در نظر بگیریم و در نظام ارجاعدهی نیز به همان استناد کنیم. اینطور هم اعتبار آکادمیک پژوهشمان حفظ میشود و هم مسئولیت اشتباهات تهیهکنندگان نسخههای غیررسمی گریبان ما را نمیگیرد.
حسین جاوید
@Virastaar
امروز، اتفاقی، متوجه شدم #ابوالحسن_نجفی چند صفحهی اول کتاب معروف مارسل پروست را با عنوان در جستجوی زمان گمشده به فارسی ترجمه کرده است. فایل آن را ــ که نشانی اولین منتشرکنندهاش نیز داخلش هست ــ اینجا میگذارم. شاید خواندن این برگردان برای شما هم جالب باشد.
حسین جاوید
@Virastaar
هیچ زبانی ذاتاً «سخت» یا «آسان» نیست؛ «سختی» و «آسانی» وقتی معنا مییابد که ما در جایگاه گویشور یک زبان دیگر ــ زبانی با ماهیت متفاوت، حوزهی رواج متفاوت، خانوادهی زبانی متفاوت و دهها و صدها تفاوت دیگر ــ به زبانی دیگرگون مینگریم و با خود میسنجیم که اگر بخواهیم آن زبان را بیاموزیم، چقدر زحمت و زمان در پیش داریم.
«سختی» و «آسانی» زبانها مثل «دور» و «نزدیک» بودن فواصل است. اگر من بگویم «شیراز دور است» آیا این گزاره «قطعی» است؟ نه، صرفاً «نسبی» است؛ اگر در مشهد یا تهران نشسته باشم، بله، شیراز دور است، اما اگر در آباده یا اقلید باشم، یا اصلاً بگو در بوشهر، شیراز نزدیک است. پس درواقع شیراز نه دور است و نه نزدیک، بستگی دارد من کجا باشم!
بگذارید اینطور پیش برویم: فرضاً یاد گرفتن «اسپانیولی» برای یک فرانسوی چقدر سخت است؟ یاد گرفتن «ترکی استانبولی» برای یک ترکمن ایرانی چه؟ یاد گرفتن «فرانسوی» برای یک ایتالیایی چه؟ حالا یاد گرفتن «فنلاندی» برای یک هندی چه؟ «هلندی» برای یک عرب عراقی چه؟ «سوئدی» برای یک اندونزیایی چه؟ ــ همهچیز «نسبی» نیست؟
یک مثال دیگر: منابع غیرآکادمیک از «چینی ماندارین» بهعنوان یکی از، به قول خودشان، «سختترین زبانهای دنیا» نام میبرند. آیا فرضاً کودکان چینی بهجای دو سالگی، در چهار سالگی زبان باز میکنند، چون باید زبانی «سختتر» را یاد بگیرند؟! یا مثلاً اهالی فلان قبیله در آمازون که به یک زبان بومی محلی با ویژگیهایی بسیار نادر نسبت به دیگر زبانها سخن میگویند از گویشوران بومی زبان انگلیسی مهارت زبانی بیشتری دارند؟!
پس به یاد داشته باشید که «فلان زبان سخت است» و «بهمان زبان آسان است» گزارههای درست زبانشناختی نیست.
حسین جاوید
@Virastaar
گاهی با بررسی «املا» میشود جامعهشناسی و روانشناسی و کارهای دیگر هم کرد. مثلاً، من وقتی به «آزربایجان» (بهجای «آذربایجان»)، «کورد» (بهجای «کرد»)، «تورک» (بهجای «ترک») و ــ شاید این شاهکار باورتان نشود! ــ «لور» (بهجای «لر») میرسم، میدانم که نباید وقتم را پای خواندن متن تلف کنم و نویسندهاش را هم نباید جدی بگیرم. به همین سادگی!
حسین جاوید
@Virastaar
این تکه از متن پهلوی «خسرو قبادان و ریدک» بهخوبی نشان میدهد در جامعهی دورهی ساسانی معیارهای زیبایی زنان چه بوده و مردان در پی چه اندام و رفتاری بودهاند:
«gōwēd rēdak kū anōšag bawēd zan-ē ān weh ī pad-menišn mard-dōst u-š abzōnīh rāy bālāy mayānǰīg u-š war pahn sar kūn gardan hambast u-š pāy kōtāh ud mayān bārīk ud azēr pāy wišādag angustān dagrand u-š handām narm ud *saxt āgand ud bēh pestān ud u-š nāxun wafrēn u-š gōnag anārgōn u-š čašm wādām-ēwēn ud lab wassadēn ud brūg tāg-dēs [dandān] spēd tarr ud hōšāb ud gēsū syā ud *rōšn drāz ud pad wistarag ī mardān *saxwan nē *ašarmīhā gōwēd.» (Jamasp-Asana, 1913, pp.34-35)
«گوید ریدک که انوشه باشید! آن زنی بهتر است که خردمند و مرددوست [باشد] و در مورد افزونی (= قد/ رشد) بالای او میانه [باشد] و بَرِ (= سینهی) او پهن [باشد]، سر، کون، گردن شکیل [و موزون]، و پای او کوتاه، و میان (= کمر) باریک، و زیر پای گشاده (= گود)، انگشت [او] بلند، و اندامش نرم و سخت آگنده (= بسیار پُر و فربه)، و بهپستان (= پستان مانند به)، و ناخن او برفین (= مانند برف سفید)، و گونهی او انارگون (= چون انار) و چشم او بادامشکل (= مانند بادام)، و لب بُسدین (= مرجانی)، و ابرو طاقدیس (= کمانی)، دندان سپید، تر و خوشاب (= خوشآبورنگ، تروتازه)، و گیسو سیاه و روشن (= براق) [و] بلند، و در بستر مردان سخن بیشرمانه نگوید.» (ترجمهی فرزانه گشتاسب و نادیا حاجیپور)
(از باب مطایبه: گوییا مردان آریایی همیشه خوشسلیقه بودهاند!)
حسین جاوید
@Virastaar
هر وقت «بهترین»، «پرمایهترین»، «زیباترین»، «قویترین در ساخت فلان»، «کهنترین»، «پرواژهترین» و امثال اینها را در توصیف زبان فارسی یا هر زبان دیگری خواندید، شک نکنید گویندهی سخن چهار تا کتاب زبانشناسی هم در عمرش ورق نزده! هر کس که میخواهد باشد!
حسین جاوید
@Virastaar
استادان دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، دهههای چهل و پنجاه شمسی
برخی از حضرات:
مهدی محقق، مجتبی مینوی، منوچهر مرتضوی، یحیی ماهیار نوابی، سید جعفر شهیدی، عباس زریاب خویی، محمدتقی دانشپژوه، ایرج افشار، محمدابراهیم باستانی پاریزی.
حسین جاوید
@Virastaar
#پست_موقت
یک مؤسسهی پژوهشی دولتی امکان جذب مترجم و ویراستار (با حداقل مدرک لیسانس) را بهصورت «سرباز امریه» دارد.
اگر مترجم یا ویراستار حرفهای هستید و گمان میکنید به کارتان میآید، به من پیام خصوصی بدهید تا اطلاعاتی را که دریافت کردهام برای شما هم بفرستم.
نکتهی مهم: دقت بفرمایید که من هیچگونه ارتباطی با مؤسسه ندارم و صرفاً به این دلیل اطلاعرسانی کردم که شاید گرهی از کار همکاری باز شود و دوران سربازیاش را اینطور بگذراند.
حسین جاوید
@Virastaar